مقالات
حوزه های تخصصی:
«نقش روش شناختی قاعده الواحد» عنوان مقاله یی است که نویسنده آن معتقد است «تبیینگری قاعده الواحد محدود به پاره یی از مسائل الهیات بالمعنی الاخص است» و در نتیجه، استناد به آن «در اثبات مسائل منطقی، طبیعی و پاره یی از مسائل الهیات بالمعنی الاعم» ناروا است. من در این نوشتار و در پاسخ به مقاله مذکور نشان خواهم داد که: 1 این نگره را پیشتر ملاصدرای شیرازی درافکنده و حکیم سبزواری آن را برسنجیده و وازده است. آن مقاله اگرچه به دیدگاه ملاصدرا و سنجش و وازَنِش سبزواری اشاره کرده، هیچ پاسخی بدان نداده است؛ 2 خاستگاه این نگره غفلت از قید وحدت حیثیّت است؛ 3 در سراسر مقاله مذکور واحد حقیقی با واحد حق بهم درآمیخته اند؛ 4 در آن مقاله، اصل و عکس قاعده به هم درآمیخته و مدعای ناظر به اصل قاعده دامنگیر عکس آن گشته است؛ 5 نویسنده مقاله مذکور، «امتناع انتزاع مفهوم واحد از مصادیق کثیر» را یکی از نمونه های کاربرد ناروای قاعده «الواحد» بشمار آورده است درحالیکه فیلسوفان در این مسئله از قاعده «الواحد» بهره نبرده اند. بنظر میرسد خاستگاه این خطا، علیت انگاری رابطه مفهوم و مصداق است که حتی با فرض آن هم بهتر است گفته شود که این مسئله بر عکس قاعده استوار است، نه بر اصل آن؛ حال آنکه ادعای مقاله بفرض درستی دربرگیرنده اصل قاعده است، نه عکس آن. فراتر از این، مسئله» یادشده حتی بر عکس قاعده هم استوار نیست.
معناشناسی عنوان «واجب الوجود بالذات»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عنوان ترکیبی «واجب الوجود بالذات» مهمترین عنوانیست که فیلسوفان مسلمان از فارابی تا عصر حاضر در خداشناسی فلسفی بکار گرفته اند و با محوریت آن از وجود، صفات و فعل خدا سخن گفته اند. در این مقاله تلاش شده است با نگاهی به منابع فلسفی و کلامی، نکات مهم و مطرح شده درباره این عنوان ترکیبی تحلیل و بررسی شود تا ضمن آشنایی با لغزشهایی از قبیل «خلط مفهوم و مصداق» و «خلط معقول دوم فلسفی با معقول اول» که بدین واسطه رخ داده است، بمعنای دقیق و قابل دفاع این عنوان دست یابیم. در وهله نخست، بداهت، اشتراک معنوی و معقول دوم بودن دو تکواژه این عنوان ترکیبی که عبارتند از «وجود» و «وجوب» به اثبات رسیده است و اهمیت آن را در معناشناسی عنوان واجب الوجود بالذات نشان داده ایم و پس از آن، مهمترین تعریفهای ارائه شده برای عنوان مذکور را تحلیل و بررسی کرده ایم؛ از این تعریفها (شش تعریف) دو تعریف نخست و چهارم را نقد کرده و به منشأ لغزشهایی که در این تعریفها رخ داده، اشاره کرده ایم و ضمن تأیید تعریفهای دوم، سوم و پنجم، در نهایت در ساحت مفهومی، بپیروی از فارابی، ابن سینا و ملاصدرا، تعریف واجب الوجود بالذات به «حقیقتی که عین وجود است» را بعنوان بهترین تعریف برگزیده ایم و به این ترتیب، از ساحت «مفهوم» به س احت «وج ود» عب ور ک رده و تفسی ری ب ا رویک رد وجودشناسانه از آن ارائه کرده ایم.
حکمت متعالیه و منطقِ طریقِ اولایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حکمت متعالیه بر چه منطقی استوار است؟ در این مقاله و در پاسخ به این پرسش مهم، «منطق طریقِ اولایی» موضوع بحث قرار گرفته است؛ این منطق نه تنها تأثیر مراتب تشکیکی وجود را بر ساختار قضایا و احکام نشان میدهد بلکه استخراج قضایای حاصل از مقایسه امور وجودی و عدمی را نیز تبیین مینماید. منطق طریق اولایی را میتوان در بسیاری از آیات قرآن نیز ردیابی نمود. فرض این نوشتار بر اینست که سیر تاریخی فلسفه اسلامی از مشاء تا حکمت متعالیه با نیت توجیه گزاره های دینی، نشان از مشابهت منطق نهفته در ساختار آن با منطق برآمده از متون دینی دارد. صحت این فرضیه نشانگر تأثیر بارز اسلام بر حکمت متعالیه خواهد بود که از طریق آن تسمیه این فلسفه به «اسلامی» توجیه مناسب خود را باز می یابد.
امکان ذاتی و امکان استعدادی از نظر ملاصدرا و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
صدرالمتألهین در ابتدا امکان ذاتی و امکان استعدادی را مشترک لفظی میداند ولی در نهایت قول به اشتراک معنوی آنها را پذیرفته و هردو را از سنخ معقولات ثانیه» فلسفی قلمداد میکند که به وجود منشأ انتزاعشان موجودند. او در مباحث قوه و فعل کتاب اسفار گامی جلوتر گذارده و امکان استعدادی را از سنخ معقولات ثانیه» فلسفی یی میداند که از وجود فی غیره و ربط و نسبت خارجی انتزاع میشود، اما پاسخ وی به شبهه» «اضافه» موجود به معدوم» نیز محل اشکال و تأمل است. علامه طباطبایی ضمن پذیرش وجود امکان استعدادی بنحو وجود فی غیره و رابط و ارائه» تبیین صحیحی از چگونگی این ربط و نسبت در خارج، پاسخ مناسبی برای شبهه» مذکور فراهم می آورد و برهان بدیع خود را در باب خروج از قوه به فعل ارائه میکند.
بررسی تأثیر مبانی نفس شناسی صدرالمتألهین بر وحی شناسی وی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
صدرالمتألهین شیرازی نظام حکمت متعالیه و بتبع آن، نفس شناسی خود را بر پایه مبانی و اصولی استوار کرده که پیش از او به آنها بعنوان مبانی زیربنایی یک اندیشه فلسفی کمتر توجه شده است. حرکت جوهری نفس از ماده تا ملکوت، تشکیک وجود و ذومراتب بودن نفس، جایگاه عالم خیال و نیز اتحاد نفس با عقل فعال از زمره این اصول اساسی در نفس شناسی صدرایی بشمار میروند. در این نوشتار، به بررسی جایگاه اصول و مبانی علم النفس ملاصدرا و تأثیر بنیادین آن در شناخت وحی و تبیین فرایند آن پرداخته شده است. از جمله نتایج این اصول و مبانی میتوان به کلامی بودن وحی، غیرشخصی بودن آن، خطاناپذیری، همراستایی وحی با عقل و انقطاع ناپذیری آن اشاره نمود.
ذهن و مراتب واقع نمایی ادراک در اندیشه صدرالدین قونوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله اعتبار و حدود شناخت و ادراک انسان و نسبت بین حقیقت و ذات اشیاء با نمودهای ذهنی آنها، مستلزم تبیین نقش ذهن در ادراک و نسبتهای آندو با یکدیگر و همچنین رابطه آنها با متعلق ادراک است. گرچه صدرالدین قونوی مباحث علم و ادراک را با صبغه وجودشناختی مورد تحقیق و بررسی قرار داده، ضمن طرح مسائل «علم» و ارتباط آن با «وجود» و مراتب آن، نقش فاعل شناسا در امر شناخت را نیز بطور ویژه بررسی کرده است. مباحث او در اینباره مشتمل بر نظریات بدیعی است که میتواند برخی از وجوه مبهم مسائل ذهن و شناخت را روشنتر و سیر ظهور اندیشه های فلسفی شناخت شناسی را در حوزه فلسفه اسلامی آشکارتر سازد. از دیدگاه وی علم حصولی انسان که بطور عام شامل ادراک حسی، خیالی و عقلی است، دو ویژگی اساسی دارد: از یک طرف پدیدار شیء فی نفسه است و برخی از وجوه و مراتب و شئون حقیقت آن را مینمایاند و از طرف دیگر همیشه در چارچوبها و قیود ذهنی فاعل شناسا قوام می یابد و از نقش قابلی یا فاعلی ذهن تأثیر میپذیرد. بعبارت دیگر، شناخت محصول تعامل عین و ذهن است. این نظریه که مدتها قبل از نظریه مشهور کانت ابراز شده، گرچه مبدا عزیمت متفاوتی با نظر کانت دارد، از حیث گذر از رئالیسم خام که نظریه شایع آن روزگار بوده حائز اهمیت بسیار است. قونوی همچنین مسئله مسانخت و مساوقت علم و ادراک با وجود را پیش از صدرالمتألهین طرح نموده و بسیاری از لوازم و نتایج آن را تشریح و تبیین نموده است.
تحول مسئله «کلی و جزئی» در فلسفه اصالت وجودی ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث منطقی که با پذیرش اصالت وجود دستخوش تحول جدی شد، مسئله «کلی و جزئی» است. ملاصدرا در این مسئله با بهره گیری از اصالت وجود و فروع برآمده از آن، نظریه جمهور حکما را متحول کرده و آن را بگونه یی متناسب با مبانی فلسفه اصالت وجودی خود بازسازی نمود. از نظر ملاصدرا ملاک کلیت، وجود عقلی و ملاک جزئیت، وجود خاص مادی و مثالی است. معلوم برای رسیدن به مرتبه کلیت باید از وجود خاص مادی و مثالی تجرید شود. این تجرید، حقیقتی متفاوت با تجرید تقشیری جمهور حکما دارد و میتوان از آن به «تجرید ارتقایی» تعبیر کرد. بعقیده ملاصدرا اشکال معروف «اجتماع کلیت و جزئیت» با مبانی جمهور حکما قابل رفع نیست اما با مبانی اصالت وجودی او بسادگی برطرف میشود. همچنین، به اعتقاد وی تعریف اشتراک، اضافه وجودی موجود عقلی به افراد است نه حضور بالقوه ماهیت در افراد.