مقالات
حوزه های تخصصی:
«عدل، حَسَن است» و «ظلم، قبیح است» قواعد و گزاره هایی پرکاربرد در دانشهای مختلفند. متکلمان ایندو گزاره را عقلی، ضروریِ اولی، بدیهی، قطعی و بینیاز از استدلال میدانند اما برخی فیلسوفان با انکار بداهت و قطعیت، آنها را مشهوراتی صرف انگاشته اند که ورای تطابق آراء عُقلا، واقعیت دیگری ندارند. در مورد این دو گزاره یقینی انگاری بمعنای اعتقاد به صلاحیت استفاده از آنها در برهان و تولید نتایج علمی است و مشهورانگاری به کارکرد جدلی آنها اشاره دارد. برخی معتقدند مشهورانگاری در تفسیر اینگونه قضایا، به فروریختن پشتوانه گزاره های اخلاقی می انجامد. مسئله اینجاست که چرا در مورد ایندو گزاره بظاهر بدیهی، چنین اختلاف نظر زیادی ایجاد شده است؟ یافته های این پژوهش که بشیوه توصیفی تحلیلی انجام پذیرفته، نشان میدهد که راه حل را باید در تفکیک میان «حُسن عقلی» و «حُسن عقلایی» جُست. دو قضیه مذکور، هرگاه بعنوان قضایای عقلیِ شخصی لحاظ شوند، تصدیقاتی ظنی و تکوینی هستند اما در مقام گزاره های عُقلاییِ اجتماعی، بدیهی و البته اعتباریند که برخلاف نظر مشهور منطقدانان، باید در زمره یقینیات (نه مشهورات) قرار گیرند. علاوه بر این، تعابیری نظیر «لا عمده لها الا الشهره» که توسط برخی صاحبنظران حکمت و منطق در مورد ایندو گزاره بکار رفته، بمعنای انکار واقعیت آنها نیست بلکه بمفهوم انکار بداهت و ضرورتشان در تحلیلهای عقلی میباشد و بهمین دلیل خللی در پشتوانه بودن آنها برای قضایای اخلاقی ایجاد نمیکند.
بررسی و نقد «فص حکمت عصمتی در کلمۀ فاطمی(س)»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه عنوان اثری است از استاد حسن زاده آملی که بسیاق فصوص الحکم ابن عربی و بعنوان مکمل و تتمه آن نوشته شده است. در این کتاب به ابعاد و زوایای شخصیت اسرارآمیز و در عین حال همه جانبه فاطمه زهرا (س) در مقام انسانی کامل و معصوم پرداخته شده است. چنین مبحثی در عرفان نظری گرچه از جهاتی مدعایی ابداعی است اما با اشکالاتی روبروست: 1) در نقل احادیث و مستندات روایی آن عموماً دقت کافی صورت نگرفته است؛ برخی از احادیث مورد ادعا در منابع روایی یافت نمیشود و برخی دیگر از منابع روایی نامعتبر نقل شده اند؛ 2) ملکه عصمت اختصاص به فاطمه (س) ندارد، بنابرین اختصاص یافتن چنین فصی به ایشان نادرست بنظر میرسد؛ 3) فصوص الحکم با فص آدمی(ع) شروع شده و با فص محمدی(ص) خاتمه می یابد، و از آنجا که وارثین حقیقی پیامبر اسلام (ص) در ظهورات اسمائی، تابع ایشان هستند، احکام و مسائل عرفانی مرتبط با حضرت فاطمه (س) در فص محمدی (ص) جای میگیرد و نیازی به فصی جداگانه و متمایز نیست.
حرکت جوهری نفس و پیامدهای آن در نفس شناسی صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نفس در بستر وجود سیال خود بترتیب دارای مراحل عنصری، طبیعی، معدنی، نباتی، حیوانی (تجرد مثالی) و نطقی (تجرد عقلانی) میگردد؛ از اینرو تعلق نفس به بدن بخشی از هویت اوست و در نتیجه، نفس جوهری مادی مجرد است. صدرالمتألهین با توجه به سیلان وجودی نفس، ویژگیهای گوناگون آن را بازخوانی کرده است. بر این مبنا، قوای نفس مراتبی از حقیقت ممتد نفسند که در پی یکدیگر شکوفا میشوند. همچنین مرگ طبیعی نتیجه اشتداد وجودی نفس و برداشتن علاقه او از بدن عنصری است. نفس در مراحلی از این سیلان وجودی به تجرد دست می یابد و بنابرین بقایش پس از مرگ ضروری میشود. از آنجا که اشتداد و در نتیجه دستیابی به تجرد، ذاتی نفس است، تناسخ و بازگشت دوباره او به بدنِ عنصری نارواست. از اینرو نفس پس از مرگ، با بدن مثالی یی که بر پایه ملکات اخلاقیش انشاء میکند، زندگی برزخی خود را آغاز کرده و صورت طبیعی یی که در ماده بدن عنصری انشاء میکند، راه تکامل برزخی را برای او باز میگذارد. یکی از مهمترین پیامدهای حرکت جوهری نفس، راهیابی آن به عوالم ربوبی و فنای در توحید افعالی، صفاتی و ذاتی است. جالب آنکه بر پایه حرکت جوهری، این دستاورد مهم حتی هنگام تعلق نفس به بدن عنصری نیز رواست و الزاماً محدود به رخداد مرگ طبیعی نیست.
اثبات تغیّر در عوالم فوق طبیعت بر اساس دو مبنای مختلف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در جریان تعامل فلسفه با آموزه های دینی، مسائل بسیاری تولید شده است. ازجمله مباحث جدیدی که در چند دهه اخیر مورد توجه بوده، مسئله تکامل برزخی و اخروی نفوس است. از یکسو، بر اساس مبانی و تصریحات جمهور فلاسفه و نیز ظاهر سخنان صدرالمتألهین، استکمال نفوس پس از مفارقت از بدن عنصری محال است. از سوی دیگر، ظاهر آیات و روایات بر استکمال نفوس در عوالم فوق طبیعت دلالت میکند. اینگونه اختلافات، محققان و اندیشمندان را به چاره اندیشی واداشته است. مقاله حاضر که به روش تحلیلی استدلالی نگاشته شده، میکوشد بر اساس اصول رایج فلسفی و نیز با التفات به رویکرد عرفانی ملاصدرا، به این پرسش که «آیا نفس پس از مفارقت از بدن تغیّر و حرکت میپذیرد؟» از دو راه متفاوت پاسخ دهد. بررسیها در این پژوهش نشان میدهد که بر اساس مبانی حکما، تغیّر احوالِ نفوس پس از مرگ، امری مقبول و از باب ترتب صور بر یکدیگر و اظهار ملکات و صور کسب شده در عالم طبیعت است. همچنین بر اساس خوانش عرفانی از حکمت متعالیه، تحولات عوالم فوق طبیعت، قطعی و از سنخ همین تحولات اینجهانی است، اما در این دیدگاه تحول و حرکت بمعنای رایج فلسفی نیست بلکه عبارتست از خروج از اجمال و کمون به تفصیل و ظهور. به این ترتیب، در پژوهش حاضر هم با تحفظ بر اصول فلسفی و هم با ارائه تعریفی جدید از حرکت، از ظواهر نقلی دال بر حرکت، تبیینی معقول ارائه شده است.
اسطورۀ هیولای مشائی در چارچوب حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحلیل فلسفی تغییرات اجسام طبیعی، فیلسوفان مشاء را به آموزه هیولی رسانید. هیولی، جوهری ذاتاً فاقد فعلیت است که در فرایند تغییر ثابت باقی میماند. فیلسوفان مشاء در بسیاری از مباحث فلسفی، ازجمله تقسیم مشهور موجودات به مادی و مجرد، آموزه هیولی را بکار گرفته اند. اما برغم تأکید فیلسوفان مشائی بر این آموزه، سهروردی وجود هیولای مشائی را انکار کرد. در مورد صدرالمتألهین نیز گرچه خود در جایی بصراحت ابعاد و زوایای دیدگاهش درباره هیولی را تشریح نکرده، اما با تتبع در آثار او و بویژه با توجه به مبانی فلسفیش میتوان استنباط کرد که هیولای مشائی در حکمت متعالیه پذیرفتنی نیست؛ تا آنجا که برخی فیلسوفان معاصر حتی مدعای هیولای مشائی را در چارچوب حکمت متعالیه خودمتناقض دانسته اند. در عین حال، واژگان هیولی و ماده همچنان در آثار صدرالمتألهین پرکاربردند، چراکه فارغ از مواردی که او درصدد شرح آراء گذشتگان است، خود او نیز به نوعی هیولی باور دارد که باید آن را «هیولای تحلیلی» نامید. هیولای تحلیلی یک معقول ثانی فلسفی است که از تحلیل حرکت جوهری انتزاع میشود. این هیولی با صورت، ترکیب اتحادی دارد و بر اساس آن میتوان موجودات را به ثابت و سیال تقسیم کرد.
شبهات فخررازی بر قانون علیت و پاسخ به آنها بر اساس مبانی حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فخررازی، از متکلمان برجسته اشعری، در کتاب المطالب العالیه من العلم الالهی هیجده شبهه را بر قانون علیت وارد کرده است. او این شبهات را بنقل از دیگران مطرح کرده اما بنظر میرسد شبهه کننده، خود او باشد. برخی از این شبهات را محقق لاهیجی در کتاب شوارق الالهام آورده و پاسخ داده، ولی اکثر آنها بدون پاسخ مانده اند. در مقاله حاضر ما پانزده شبهه از این شبهات را که اهمیت بیشتری دارند، نقل و پاسخهای دیگران به آنها را ذکر میکنیم. از آنجا که اکثر این شبهات پاسخ داده نشده اند، درحالیکه میتوان آنها را بر اساس حکمت متعالیه صدرایی پاسخ داد، ما آنها را با تلخیص عبارات فخر رازی آورده و سپس بر اساس نکات پذیرفته و اثبات شده در حکمت متعالیه، پاسخ میدهیم. برخی از این شبهات نیز بر اساس رویکردهای سه گانه، مشائی، اشراقی و متعالیه قابل حل نیستند و باید آنها را با مبانی عرفانی پاسخ داد.
مقایسه و داوری میان آراء و مبانی ملاصدرا و فخررازی در مسئلۀ معاد جسمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فخررازی و ملاصدرا از معتقدان به معاد جسمانی هستند، اما از دو منظر متفاوت. مقایسه آراء ایشان نشاندهنده وجود مشابهت در برخی مبانی و اختلافات بنیادین در برخی دیگر است. خاستگاه اختلافات آنها در مبانی فلسفی و بویژه بحث «اعاده» معدوم بعینه و «تجرد قوا» است. اثبات عقلی معاد جسمانی فخررازی، با اعتقاد به اینهمانی آن با اعاده معدوم بعینه همراه است که نتایج نادرستی مانند مادی شدن ابعاد مجرد نفس در معاد را در پی دارد. از سوی دیگر، برخلاف ادعای فخررازی مبنی بر عدم اعتقاد فیلسوفان به معاد جسمانی، ملاصدرا نخستین بار در مقام یک فیلسوف، به اثبات فلسفی آن همت گمارد. اگرچه رویکرد فلسفی او موجب بروز انتقاداتی بر وی شد، اما همین رویکرد رمز مصونیت او از تکرار اشتباهات متکلمان، ازجمله فخررازی نیز بود. ملاصدرا با ردّ نظریه اعاده معدوم، به معاد جسمانی اخروی معتقد بود نه معاد جسمانی عنصری؛ بهمین دلیل برای اعاده افعال شخص، دیگر احتیاجی به نظریه متکلمان مبنی بر «بازگشت اجزاء متفرق شده» انسان نداشت. از دیگر تفاوتهای فخررازی و ملاصدرا، مسئله تعدد و تجرد قواست. هر دو اندیشمند به تجرد نفس معتقد بودند، با این تفاوت که فخررازی به عدم تعدد قوای نفسانی باور داشت و سعی میکرد این آموزه را با اعتقاد به اعاده معدوم بعینه هماهنگ کند، اما در مقابل، ملاصدرا راه حل مسئله معاد جسمانی را همانند بسیاری از مسائل دیگر، در طریق خاص معرفت نفس، بویژه تجرد خیال میدانست. این مقاله بدنبال تبیین و ارزیابی اختلافات مبنایی ایندو متفکر در مسئله معاد جسمانی است.