مقالات
حوزه های تخصصی:
تمایز افراد در فلسفه ارسطو بر پایه تفاسیر موجود در باب نسبت صورت و ماده، خواه سنتی یا رایج، همچون مسئله ای بنیادی ظاهر می شود. مقاله حاضر ضمن نقادی از این تفاسیر می کوشد تا تفسیری کاملاَ متفاوت و جدید نسبت به گذشته عرضه کند که نخست و به طور اصیل مبتنی بر فصل دوم از کتاب چهارم و سپس کتاب زتا از کتاب متافیزیک ارسطو است. این مقاله به اعتبار این دکترینش برخی از مفاهیم بنیادی ارسطو چون چیستی یا ماهیت و به طور کل شناخت شناسی و همچنین هستی شناسی را در یک شیوه کاملاَ جدیدی بر پایه معانی متعدد موجود تبیین می کند. تفسیر حاضر سازگاری مفهوم ارسطویی از معانی متعدد موجود (بر پایه تفسیر ما) با مفهوم منطق جدید از عبارت های تابعی از سویی و از سویی دیگر با مفهوم صورت تا آنجا که به علم ژنتیک، از منظر نقدی ما به این علم، مربوط است، نشان می دهد. بنابراین به اعتبار این تفسیر، ابعاد پنهان تحلیل ارسطو از معانی متعدد موجود و نسبت آن با کل فلسفه او و به طور خاص با تمایز افراد بیشتر روشن می شود. در فصل پایانی ما استدلال می کنیم که روش تفسیر سنتی و دیوید راس گرفتار مسائل چاره ناپذیری هستند.
شهود ایده ها بر اساس نظریه رؤیت افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه مثل افلاطون، به عنوان محور فلسفه او مبتنی بر استدلالات و مباحثات نظری (در مقابل ابتناء بر الهام و شهود) ایده ها را موجودات حقیقی معقول و آحاد تبیین گر کثرت عالم معرفی می کند که هم شرط لازم تحقق معرفت و هم متعلق حقیقی آن محسوب می شوند. شهود، شناخت بی واسطه ایده هاست. با اینکه توصیف افلاطون از شهود ایده ها چندان واضح و مبسوط نیست، می توان مختصات آن را از قیاس با نظریه رؤیت او، که بر اساس تمثیل ها و اشارات فراوان افلاطون و قرائن زبانی و محتوایی، نزدیک ترین واقعه بدان است، استنتاج کرد. انطباق این نتایج بر اسطوره گردش ارواح فایدروس روشن می کند که شهود حقیقتی متفاوت با الهام و رویا دارد و با آنکه از وساطت زبان و استدلال در ثبوت بی نیاز است، در اثبات مستلزم آن هاست. شهود بشری امری عمومی، ذاتی انسان و عقلانی است و می تواند نسبی و مناط صدق و کذب باشد. خوانش شهود براساس رؤیت با لحاظ علیت نور در آن، نتایج متعددی به دست می دهد که وحدت عالم وجود مهم ترین آن هاست.
نیچه و مسئله جدایی نفس و بدن در فلسفه دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فلسفه دکارت نفس و بدن به گونه ای پیچیده، هم به صورتی متمایز از هم جدا هستند و هم دارای اتحادی ریشه ای هستند. فیلسوفان معاصر و خلف دکارت به راه های مختلفی برای رفع این تناقض متوسل شده اند. شاید بتوان این مسئله را مهم ترین مسئله مدرن دانست، که در تمام شئون مدرنیسم خود را نشان داده است. پاسخ نیچه به این مسئله متفاوت است. طبق نگرش نیچه این تناقض نمایشی است که دکارت به گونه ای مقدر آن را ارائه می دهد. دکارت مجبور به ارائه این تناقض است، چرا که بدن به گونه ای متناقض به مثابه «چیز گم شده» و در عین حال هدفِ میل برای پیدا کردن آن، عمل می کند. در ادامه سعی کرده ایم تا این نگرش را به سمت یک انتقاد بنیادی از «ایده آلیسم» به صورتی بنیادی سوق دهیم.
نسبت میان بودن و داشتن در فلسفه گابریل مارسل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از نظر گابریل مارسل آدمی دو گونه ارتباط با هستی دارد: «بودن» و «داشتن» و این دو، لازمه زندگی هستند. انسان، غالباً مقوله ملک و «داشتن» را بر بعضی از عناصر شخصی و حتی بر افکار و تصورات خود اطلاق می کند و آن را به صورت ملموس توصیف می کند. در «داشتن»، کارکرد و به تبع آن علم کاربردی مطرح است و در آن، ما با مسائل و تکنیک و مهارت ها سر و کار داریم. ارتباط ما در «داشتن» ارتباط «من» و «او» است، یعنی ارتباطی یک طرفه که انسان، شئ مورد نظر را به مثابه ابزاری در برابر خود تلقی می کند و با اندیشه اولیه که با انتزاع و آفاقی سازی و مانند آن همراه است به شناخت آن نائل می گردد. در مقابل «داشتن»، «بودن» است که از مقولات منطقی نیست و ما نمی توانیم آن ها را تعریف کنیم. «بودن» فراگیر است و تمام هستی را در بر می گیرد. ارتباط ما در «بودن» از سنخ ارتباط «من» و «تو» و راز آلود است و ما با اندیشه ثانویه و از طریق مشارکت و تجربه زیسته خودمان می توانیم آن را بشناسیم. عشق، امید، وفاداری و آمادگی از مقولات «بودن» است که در «بودن» انسان تجلی می کند. آنچه در عصر جدید اتفاق افتاده گسترش حوزه «داشتن» است و مارسل با بیان این دو گونه ارتباط با هستی در صدد بازگرداندن تجربه اصیل انسانی یعنی تجربه «بودن» است.
زیبایی هنری و بازنمایی طبیعت (در نظریه زیبایی شناختی توماس آکوئیناس)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
توماس آکوئیناس با اقتباس دیدگاه های پیشینیان خود، به صورت پراکنده در آثارش به مسئله زیبایی و هنر پرداخته و قصد دارد تا میان ساحت زیبایی متعالی و زیبایی محسوس ارتباطی برقرار کند. وی با بیان تعریف زیبایی و مؤلفه های آن به تبیین نوعی ادراک زیبایی شناختی دست می یابد. در این مقاله ضمن تبیین نگاه وی به مسئله زیبایی و بیان تأثیر پذیری او از اشارات کتاب مقدس به مسئله زیبایی، ادراک زیبایی شناختی، نسبت زیبایی با خیر و وجود، زیبایی عالم و طبیعت، تلاش شده است تا به مسئله تقلید هنرمند در خلق هنری از فعل الهی پرداخته شود که وی آن را استمرار عمل خلاقه آفرینش الهی توسط هنرمند می داند.
لویناس و نامتناهی: پدیدارشناسی تجربه اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امانوئل لویناس یکی از بزرگ ترین چهره های فلسفی در قرن بیستم است. لویناس به عنوان یکی از اولین شاگردان پدیدارشناسی، دست به بازسازی مفاهیم اولیه این جریان فلسفی زده و پدیدارشناسی را ساختارشکنی نموده است. لویناس به رغم استفاده ای که از دستاوردهای هوسرل و هایدگر می کند، اما نقدهای زیادی را به این دو وارد می سازد. ادعای اصلی این نوشته آن است که ساختارشکنی لویناس از پدیدارشناسی حاصل تلاش او برای تنقیح مفهوم نامتناهی است. این نوشته نشان می دهد که چگونه لویناس در حوزه های مختلف چون دانش، زبان و ارتباطات روزمره با بهره گیری از این مفهوم، ابعاد نامکشوفی را مورد تحلیل قرار می دهد. لویناس از نامتناهی به دیگری رسیده و تجربه دیگری را بنیان اخلاق می داند. جایی که امری در من، من را در نسبت با دیگری مورد پرسش دائمی قرار می دهد و ساختار اصلی سوژه را مسئولیت وی در برابر دیگران می داند.