مقالات
حوزه های تخصصی:
ممکن است در برداشتی ساده نگرانه به نظر برسد سیر تکوین علوم معاصر از الگویی طبیعی و متعین پیروی می کند. ادموند هوسرل در کتاب بحران علوم اروپایی ، این برداشت متداول را متزلزل می سازد. او با روشی خاص مفاهیم بنیادین علم معاصر را تا سرچشمه های اصلی و حوادث تاریخی که به پدید آمدن آن ها انجامیده است پی می گیرد. او در این راه با بررسی نمونه تاریخی شکل گیری فیزیک گالیله در زمینه تاریخی پس از رنسانس، جایگاه و معنای علم را در زندگی انسان امروز به شکلی خاص تفسیر می کند. در این مقاله تلاش کرده ام با بررسی نگاه پدیدارشناسانه هوسرل و سنجش نقاط قوت و ضعف آن، داوری هوسرل در مورد تأثیر علم بر زندگی انسان امروزی را ارزش گذاری کنم.
تاریخ نگاری برون گرایانه علم: بازخوانی تز هِسن گروسمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله ای که بوریس هسن در 1931 منتشر کرد، توجه مورخین علم را به عوامل اجتماعی و ایدئولوژیک در شکل دهی تاریخ علم جلب کرد. این مقاله نوع جدیدی از تاریخ نگاری علم را ایجاد نمود که تاریخ نگاری برون گرا نامیده می شود. مدتی بعد یک ریاضی دان مارکسیست دیگر به نام هنریک گروسمان بی خبر از مقاله هسن، دو مقاله با دیدگاهی مشابه و مکمل دیدگاه وی ارائه داد. مقاله هسن درباره عوامل اجتماعی و اقتصادی مؤثر در پژوهش های علمی نیوتن در کتاب اصول بود، درحالی که گروسمان تز مشابهی را درباره مکانیک گرایی دکارتی پیشنهاد می کرد. با اینکه تز هسن به عنوان افکار مارکسیستی عوامانه به کناری گذاشته شده است، می توان آن دو را با هم تکمیل کرد و روایتی دقیق تر از کیفیت تأثیر عوامل بیرونی بر تاریخ علم ارائه داد. در این مقاله سعی در تهیه چنین ترکیبی دارم.
آموزه های فلسفه اسلامی در بحث حرکت در پرتو دستاوردهای علم جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله (نا)پیوستگی در سیر تحول علم از مباحث مناقشه خیز تاریخ نگاری علم است، که در هر دو جبهه طرفدارانی دارد. عده ای از مورخین، به اقتفای ، سعی کرده اند تا مواردی از پیوستگی را در دوره های مختلفِ سیر تحول علم نشان دهند. در همین راستا در مقاله حاضر سعی شده است تا این بحث در زمینه طبیعیاتِ فلسفه اسلامی، مورد بررسی قرار گیرد و به مواردی از پیوستگی با نظریه های علمی جدید در این دوره از علم اشاره شود. با این حال نشان خواهیم داد که این پیوستگی به معنی این نیست که نظریه های قدیم و جدید حالت حدّی یکدیگرند.
تحلیلی بر مساعی کانت در آنالوژی اول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کانت در فلسفه نقادی، تلقی متفاوتی از مفهوم جوهر ارائه داده است. به عقیده وی، این مفهوم در تلقی های مابعدالطبیعی فیلسوفان پیشین، به عنوان مفهومِ همواره موضوع، تحلیل و تعریف شده است، حال آنکه این تلقی، هیچ گونه معرفت محصلی در باب جوهرهای طبیعی اعیان ارائه نمی دهد. در مقابل، کانت با طرح شاکله مقوله جوهر و لحاظ اصلی ویژه برای آن، مفهومی استعلایی از این مقوله ارائه کرده است. بنابراین تلقی، مفهوم جوهر همواره در نسبت با زمان و به عنوان یکی از مقوّم های پیشینی ذهن مورد استفاده قرار می گیرد. ساختن تجربه، اتصال ضروری کیفیات در عین، حفظ هویت عین در طول زمان، یکنواختی طبیعت، حصول تصور کلی و متعین زمان و خدمت به دو اصل علیت و مشارکت، از جمله عملکردهایی است که مفهوم جوهر و اصل ثبات جوهر در رویکرد استعلایی ذهن ایفا می کند. در این نوشتار تلاش شده است این عمکردها تبیین و به منظور نشان دادن تأثیر ابتکارات کانت بر جریان های فلسفی معاصر، با برخی از دیدگاه های معاصر در فلسفه تحلیلی مقایسه شود.
بررسی امکان حکم: تأملی در نقد عقل محض(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کانت در نقد قوه حکم نوعی از حکم را به عنوان حکم تأملی معرفی می کند که تا پیش از این اثر سابقه ای در آثار او نداشته است. او حکم تأملی را در مقابل حکم تعینی به عنوان حکمی که در آن کلی داده نشده است معرفی می کند. اما اگر حکم اندراج جزئی تحت کلی است، چگونه حکم تأملی بدون حضور کلی ممکن است؟ حکم تأملی چگونه می تواند یک حکم باشد؟ امکان حکم تأملی به گونه ای که کانت آن را تبیین می کند و تمام بحث حکم زیباشناختی را بر آن مبتنی می سازد بسیار مورد تردید قرار گرفته است. مسئله اصلی، امکان سازگاری این حکم با مبادی فلسفه نقد عقل محض است. در این مقاله تلاش می کنیم دریابیم اولاً، حکم تأملی به چه معناست و تا چه اندازه می تواند معنادار باشد و ثانیاً، این مفهوم تا چه اندازه در قالب نقد اول قابل تبیین است. بدین منظور، پس از بررسی مختصری در خصوص معنای حکم نزد کانت، ابتدا به بررسی تأمل و تأمل استعلائی در نقد اول می پردازیم و نشان می دهیم که تأمل استعلائی در نقد اول تنها به عنوان بخشی از یک حکم تعینی قابل درک است و هرگز نمی تواند به عنوان قسمی از حکم در مقابل آن قرار گیرد. سپس به بررسی حکم تأملی چنانچه در نقد سوم تبیین شده است می پردازیم. آنچه از این بررسی حاصل می شود این است که حکم تأملی نه تنها با اصول فلسفه کانتی سازگار نیست بلکه به عنوان یک حکم نیز چندان قابل درک نیست.
دروغ در فلسفه کانت: منازعه کانت و کنستان درباره «حق دانستنِ حقیقت»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فلسفه اخلاق کانت مسئله دروغ به عنوان نمونه فعل غیر اخلاقی، مورد نسبتاً متمایزی است. کانت زمانی که می خواهد مفهوم امر تنجیزییا امر مطلق را در مبادی مابعد الطبیعه اخلاق برای نخستین بار صورت بندی کند از مثال دروغ بهره می گیرد. به این ترتیب از همان ابتدا راستگویی و پرهیز از دروغ نه تنها به عنوان «موردی» از امر مطلق معرفی می شود، بلکه مطلق بودن حکم اخلاقی راستگویی از نظر کانت موردی چنان مطمئن است که می توان صورت بندی امر مطلق را بر پایه مثالی درباره راستگویی توضیح داد. به این ترتیب بحث دروغ در فلسفه اخلاق کانت بحثی است که صرفاً به یک نمونه از فعل اخلاق / غیراخلاقی خلاصه نمی شود بلکه دامنه تأثیر بیشتری دارد. بحث کانت درباره نادرست بودن مطلق دروغگویی به قضاوت درباره کلیت فلسفه اخلاق او نیز انجامیده است. در این میان مقاله کوتاه کانت با عنوان) درباره حق ادعایی دروغگویی از سر انسان دوستی) (Kant, 1949). نقش مهمی در تفسیر دیدگاه او درباره دروغ و به واسطه آن دیدگاه او درباره اخلاق داشته است. مقاله مذکور را کانت در پاسخ به ایرادی نوشته که بنژامن کنستان (1767-1830) در نوشته خود با عنوان واکنش های سیاسی (کنستان، 1389) به او وارد کرده است. پاسخ کانت چنانکه خواهیم دید بسیار بحث برانگیز و از دیدگاه فلسفه اخلاق مشکل ساز می نماید و به همین دلیل تفسیرهای مختلفی درباره آن ارائه شده است. نوشته حاضر شرحی از منازعه قلمی میان کانت و کنستان درباره مسئله دروغ است. با توجه به تقدم نوشته کنستان، ابتدا به شرح استدلال های او در نقد کانت می پردازم. سپس به پاسخ کانت به کنستان. پس از آن دسته بندی ای از تفاسیر مختلفی را به دست خواهم داد که درباره پاسخ کانت در ادبیات فلسفی معاصر مطرح شده است. سپس در انتها نظر خود را در مورد بحث خواهم گفت.
بررسی تأثیرات مکتب رواقیون بر شکل گیری فلسفه سیاسی مسیحیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بدون شک یکی از چالش های نظری مهم در تاریخ اندیشه ها، نسبت میان فلسفه و دین است. لحاظ قرار دادن این مهم در تحول اولیه مسیحیت و تأثیر میراث عقلی دوره کلاسیک است و در این میان هم سنخی و یا یکسانی محورها و ارکان آموزه ها و اصول دین مسیحیت با فلسفه رواقی از اهمیت ویژه برخوردار است. استدلال بر این است که اندیشه سیاسی - الهیاتی مسیحی اصولی چون نظریه نظام الهی کائنات، لوگوس و ... را از آراء فلسفه یونانی و رومی اخذ کرد. مفروض اصلی مقاله حاضر آن است که «فلسفه رواقی به عنوان میانجی، بسیاری از آموزه های اصلی تکامل یافته در فلسفه سیاسی یونان را به فلسفه سیاسی مسیحیت منتقل کرده است». این پژوهش، با تکیه بر تحلیل محتوایی (نظریه مضمون گرایی)، تلاش دارد با تکیه بر مضامین اندیشه دو متفکر مسیحی یعنی آگوستین و آکوئیناس، هم سنخی همراه با بسط و تفسیر و تعبیر جدید ارکان آموزه های رواقی را در فلسفه سیاسی مسیحیت نشان دهد.
بررسی برهان صدیقین ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اثبات واجب الوجود و امکان و چگونگی شناخت او، از اهم مسائل فلسفه است. در میان براهین متعددی که برای اثبات واجب از سوی اندیشمندان، مانند، برهان امکان و وجوب، برهان حرکت، برهان حدوث و برهان نظم و ... ارائه شده، برهان صدیقین از براهین پرسابقه و مشهور به شمار می رود. در تاریخ فلسفه اسلامی، اولین کسی که این برهان را ارائه داد، شیخ الرئیس ابن سینا بود و پس از او فلاسفه بسیاری به آن پرداختند و هر یک تلاش کردند تا تقریر دیگری از برهان صدیقین ارائه دهند. در این نوشتار مباحثی تحت عنوان تعریف و اقسام برهان، برهان در فلسفه وحکمت الهی، ملاک برهان صدیقین و در نهایت برخی امتیازات برهان صدیقین ذکر شد.