مقالات
حوزه های تخصصی:
فلسفه مانند سایر علوم از راه تکامل منابع علم یعنی عقل، خیال، وهم و حس تکامل می یابد، هرچقدر انسان ها بتوانند از داده های عقلی و حسی و سایر ادراکات، فهم دقیق تر و عمیق تری داشته باشند و دستاوردهای جدید را به معلومات پیشین خود و صورت های علمی پیوند بزنند به فهمی عمیق تر و دقیق تر نایل می شوند فلسفه نیز از این قانون استثناء نیست. از این رو سیر فلسفه خواه در شرق و یا در غرب سیر تکاملی است. این سیر در فلسفه اسلامی با نهضت ترجمه آغاز و با اضافه شدن موضوعات و مسایل زیادی در عالم اسلام به آن توسط فیلسوفان مسلمان و تحلیل های متفاوت از گذشتگان به سیر تکاملی خود ادامه داد. اما در یک مقطع این تحول، بالنده شد بگونه ای که جهت گیری در فلسفه اسلامی از ذهن به عین و عالم خارج تغییر کرد و بر اساس اصالت وجود مسایلی حل و فصل شد که قبل از آن فیلسوفان قادر به حل و تفسیر آن نبودند.
هنجارسازی در اخلاق گفتمانی هابرماس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اخلاق گفتمانی شیوه ای برای حکمرانی تامّلات اخلاقی واگرا است و می توان با اِعمال قدرت گفتمان، آن را عاملی برای یکپارچگی اخلاقی در جوامع واقعی برای استدلال اخلاقی دانست. فیلسوفان متعددی از جمله اپل و هابرماس این رویکرد کلی را پذیرفته اند و البته هر کدام به نحوی آن را سامان دهی کرده اند. یورگن هابرماس هنجارها و حقایق اخلاقی را حاصل و برساخته اخلاق گفتمانی در یک وضعیت آرمانی می داند. از نظر وی گزاره اخلاقی زمانی صادق است که در شرایط آرمانی و کنشی ارتباطی نسبت به هنجارهای اخلاقی به توافق برسیم. همچنین ما می توانیم با توجه به آن شرایط آرمانی گفتمان و کنش ارتباطی، امور اخلاقی را توجیه نمائیم. پژوهش حاضر می کوشد فرایند هنجارسازی اخلاقی را در اخلاق گفتمانی هابرماس تبیین، تحلیل و نقد کند. در این صورت ابتدا ماهیت و شرایط تحقق اخلاق گفتمان عقلی در نگاه هابرماس را بیان نموده و در ادامه قواعد لازم برای شرکت کنندگان در گفتمان اخلاقی را بررسی می کند. در نهایت نقدهای وارد بر اخلاق گفتمانی ارائه می شود.
بررسی و نقد استدلال های دنیل دنت در کتاب از باکتری تا باخ درباره ماهیت آگاهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دنیل دنت در کتاب از باکتری تا باخ، دیدگاه خاصی درباره ی آگاهی را ارائه می کند. به نظر دنت، آگاهی، در کنار سایر پدیده ها، باید به وسیله علوم فیزیکی بررسی شود. برای رسیدن به این منظور، دنت تلاش می کند شکل گیری آگاهی را حاصل فرایندهای غیرهوشمند در طراحی ارگانیسم ها نشان دهد. مهم ترین فرایند طراحی غیرهوشمند، فرگشت به وسیله انتخاب طبیعی است. علاوه بر فرگشت زیستی در طراحی مغز، طراحی فرهنگ بشری و زبان نیز در فرایندی که دنت آن را فرگشت فرهنگی می نامد، انجام شده است. درواقع، به نظر دنت، آگاهی توهمی ناشی از چنین فرایندهای طراحی است. در این مقاله، ضمن بررسی نظرات و استدلال-های دنت در کتاب مورد بحث، دیدگاه او درباره ی آگاهی نقد می شود. محور این نقد، تکیه بر ویژگی های غیرقابل تقلیل آگاهی به امور فیزیکی است. هم چنین نشان داده خواهد شد که برخلاف دیدگاه دنت، نمی-توان فرگشت فرهنگی را بدون دخالت آگاهی توضیح داد. نتیجه مقاله این است که برای داشتن تصویری کامل از عالم، نمی توان پدیده ی آگاهی را به عنوان یک توهم از مجوعه هویات عالم حذف کرد.
قانون طبیعی، ریاضی و فلسفه طبیعت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این سوال مهمی است که آیا وجود قانون طبیعی دلیلی بر قانونمندی طبیعت است؟ این مقاله قصد دارد که نشان دهد "حکم طبیعی محض" دقیقا همان " حکم علوم طبیعی" نیست. نشان داده شده است که معیارهایی برای تمایز بین " حکم علوم طبیعی" و " حکم طبیعی محض " وجود دارد.اولین گام این است که در مورد داده های طبیعی و ساختار آن بحث کنیم؛ گام بعدی بحث از امکان حکم طبیعی است.امکان سنجی به وسیله ی مفهوم " تداوم تحلیلی" صورت می پذیرد که می توان گفت تحلیل "مبتنی بر محمول" حکم طبیعی است. در گام آخر در مورد ساختار احکام طبیعی و قانون طبیعت بحث می کنیم که آیا قانون طبیعی وجود دارد؟ آیا جهان عموما مبتنی بر قانون طبیعی است؟ بحث در مورد "محاسبه پذیری" در همه ی بخش هااهمیت دارد. بنابراین، در مورد "امکان " و " معرفت مبتنی بر آمار" بحث می کنیم و سعی در شفاف کردن جایگاه آن می ماییم؛ در پایان روی این موضوع بحث می شود که آیا " امکان"، "قانون طبیعی" است یا "قانون طبیعت"؟به طور کلی، این مقاله دارای رویکرد منطقی به مساله طبیعت است تداوم تحلیلی " طبیعت" در محمول و در کل روی حکم که شامل موضوع و محمول می شود، بازتاب دهنده ی طبیعت است. در نتیجه، می توان پارامتری را به عنوان معیار تمایز " حکم طبیعی" از " حکم محض" پیشنهاد کرد.
فلسفه و معرفت به خدا به روایت مایستر اکهارت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مشهور است که اکهارت تا آخر عمر از «وجود» نامیدن خدا پرهیز کرد. این مسئله را -که بسیاری از مفسران او به سادگی از کنار آن می گذرند- باید پراهمیت تلقی کرد؛ چراکه می تواند کلید فهم کلان اندیشه ی او مخصوصاً نظریه اش در باب معرفت به خدا باشد.اکهارت به خوبی می داند که اگر خدا از جنس وجود باشد، موضوع فلسفه است. با این حساب موضوع فلسفه ،همه چیز را در بر می گیرد و این به جزم اندیشی فیلسوفان می انجامد.اکهارت با فراتر از وجود دانستن خدا فیلسوفانه با جزم اندیشی فلسفی زمان خود مبارزه می کند. مبرا دانستن خدا از وجود، تنها جنبه ی سلبی ندارد بلکه در وجه ایجابی،اکهارت به دنبال معرفی تصوری از خدایی است که سازگاری بیش تری با خدای کتاب مقدس داشته باشد. لذا وی از واژگانی چون عشق، شناخت، تبتّل، لوگوس و... برای معرفی خدای مدنظرش استفاده می کند. درنهایت وی با ارائه ی تفسیری عرفانی از کتاب مقدس ،تنها راه شناخت خدای کتاب مقدس را رازورزی می داند. این مقاله ،تلاشی است جهت روشن سازی مسیر عبور اکهارت از فلسفه و ورود او به عالَم رازورزی برای شناخت خدا.
بازخوانی انتقادی نظریه قیام حلولی ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی انتقادی نظریه قیام حلولی پرداخته و در صدد است تا حد امکان تبیین روشن تری از آن ارائه نماید. در این راستا ابتدا به بررسی ماهیت نفس و رابطه آن با قوای خود پرداخته و ضمن تحلیلِ مقوله ادراک از منظر ابن سینا، کاستی های این نظریه تبیین می گردد. بر همین اساس به نظر می رسد نظریه قیام حلولی ابن سینا که مبتنی بر حصول صور و انطباع آن ها در نفس است، با چالش هایی جدی روبروست. بر اساس مبانی ابن سینا، برای تحقق ادراک حسی از حیث کیفیت و نیز نحوه حصول صورت در قوای حسی، نمی توان وجهی سازوار و معقول یافت؛ چرا که کیفیت انطباع و نیز ایجاد صورتی شبیه صورت محسوس و فرآیند دقیق آن، به نحو ایجابی و واضح ذکر نشده و علاوه بر آن، با توجه به آنکه در این نظام، مساله نفسِ مجرد و نیز ارتباط آن با قوای مادی، فاقد تبیینی روشن و منسجم است، لذا حصول صورت ادراکی برای نفس و حلول آن در نفس نیز قابل تبیین نمی باشد. بنابراین به نظر می رسد نظریه ادراکِ مبتنی بر قیام حلولیِ ابن سینا از انسجام و سازواری لازم برخوردار نبوده و در تبیین چگونگی حصول ادراکات حسی، خیالی و عقلی برای نفس، فاقد کارآمدی لازم است.
ماهیت شناخت عقلی تصوری در نظام فلسفی حیکم ابو نصر فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابو نصر فارابی در عین حال که به معنای واقعی فیلسوف و به نحوی مؤسس فلسفه اسلامی است، گزارش گر و بسط دهنده نظرات فلسفی پیش از خود از جمله ارسطو و افلاطون است. همچنین به عنوان مَشرب و مدخلی برای فلسفه پس از خود از جمله بوعلی و به تبع آن فلسفه اسلامی در شرق و فلسفه اسکولاستیک در غرب است. از این رو بررسی آراء فلسفی فارابی حائز اهمیت ویژه ای است. فارابی در معرفت شناسی خود معرفت را به حسی، خیالی، وهمی و عق لی تقسیم نموده است. چیستیِ ه ر ی ک از گونه های شناخت، تا کنون زمینه بحث های فلسفه بسیاری را فراهم نموده است. بویژه شناخت عقلی که حقیقت آن با نوعی ابهام و پیچیدگیِ افزوده همراه است و در شکل گیری عل وم (که با مفاهیم و گزاره های کلی سامان می یابند) تأثر بسزا دارد. در این مقاله مبتنی بر آثار و متون دست اول حکیم فارابی ماهیت شناخت عقلی و چگونگی تکوّن آن را مورد بررسی قرار داده و کوشیده ایم از منظر او به پرسش هایی نظیر اینکه شناخت عقلی چه ن وع معرفتی است، با چه فرایندی تحصیل می شود و چه سطحی از شناخت اشیاء را پیش روی فهم بشر می نهد و اینکه تفاوت آن با شناخت حسی چیست پاسخ دهیم.
توصیف، تحلیل و تبیین معرفتی وحی در اندیشه فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در تفکر فارابی، قوای ناطقه و متخیله بیشترین کارکرد را در ادراکات وحیانی ایفا می کنند. فارابی وحی را حاصل اتصال قوه ناطقه نبی به عقل فعال و دریافت معقولات از آن دانسته، معتقد است نبی با طی مراتب عقلانی، می تواند صور معقوله از عقل فعال را دریافت نماید. اما در بیانی دیگر، به نقش ابزاری قوه خیال در محاکاتگری از معقولات و حقایق کلی وحی و دریافت عینی و بدون واسطه حقایق جزئی وحی تأکید دارد. هدف این جستار، توصیف، تحلیل و تبیین معرفت شناختی وحی از دیدگاه فارابی است. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی به بررسی چگونگی ارتباط قوه متخیله با عقل فعال، نحوه تبدیل معقولات کلی و جزئی به یکدیگر در نبی و حکیم و نحوه دریافت معارف وحیانی در نظام معرفتی فارابی پرداخته و در این تحلیل به این مسئله رهنمون شده است که تفاوتی که در اندیشه فارابی پیرامون نحوه افاضات عقل فعال به انسان و نقش قوه متخیله وجود دارد، حاکی از آن است که فارابی وحی را به قوه متخیله نبی تنزل نمی دهد؛ بلکه به علت وجود ضعف در نفس انسان ها، ارتباط نبی و انسان را از راه قوه متخیله امکان پذیر می داند. بنابراین از دیدگاه فارابی، وحی اصالتاً با توجه به قوه ناطقه مفهوم سازی می شود و رکن این ارتباط یعنی تخیل در تعریف وحی نقشی اساسی دارد.
شواهدی بر برهانی بودن حکمت عملی از نظر فارابی و ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اعمال ارادی انسان، موضوع حکمت عملی هستند که قسمی از موجودات حقیقی و واقعی به شمار می روند. اعمال ارادی به عنوان موجوداتی حقیقی، انسان را به کمال واقعی می رسانند. برای شناخت این اعمال باید از روشی استفاده شود که کاشف از واقعیت باشد و آنها را همان گونه که در خارج محقق می شوند به انسان بشناساند. برهان تنها روشی است که علم حصولی از واقعیات را همان گونه که هستند در اختیار انسان قرار می دهد. از سوی دیگر، اگر علم حصولی که منشأ اعمال ارادی انسان است حقیقی و مطابق با واقع باشد و به اصطلاح برهانی باشد، همان گونه که در ذهن است امکان تحقق در خارج را خواهد داشت و بعد از تحقق در خارج آثار واقعی و حقیقی مورد انتظار را از خود بروز خواهد داد. بنابر این در حکمت عملی و هر علمی که مربوط به اعمال ارادی انسان است، باید از روش برهانی بهره جست. برای تأیید این مطلب می توان درآثار فارابی و ابن سینا شواهد زیادی یافت که در آنها به برهانی بودن حکمت عملی اشاره شده است. با تأیید برهانی بودن حکمت عملی، پژوهش ها پیرامون افعال ارادی انسان (علوم انسانی رایج) را می توان به بهره گیری از روش برهانی سوق داد و انتظار داشت تا محققان به نتایج واقعی و نفس الامری در این حوزه دست یابند.
شناخت شناسی «فطرت» از دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هنگامی که می خواهیم بحث «شناخت شناسی فطرت» را در دستگاه فکری صدرالمتألهین(ره) مورد سنجش قرار دهیم، علیرغم رویکرد مثبت وی در مواجهه با مُثُل افلاطون که مبنای پیشینی بودن ادراکات فطری است، نتیجه متفاوتی دریافت می کنیم؛ چراکه ملاصدرا(ره) بر اساس حرکت جوهری، قائل به پسینی بودن ادراکات است و ادراکات تصدیقیِ ماقبل از حواس را نمی پذیرد. وی بر این باور است که بر اساس مراتب عقل که پایین ترین مرتبه اش، استعداد محض بوده و خالی از هر گونه ادراکی است، نفس و به تبع آن فطرت به دلیل ذومراتب بودنشان، هم دارای امور زوال ناپذیر(مرتبه عقل مجرّد تام) و هم دارای امور زوال پذیر(مراتب جمادی، نباتی و حیوانی) می باشند. علامه طباطبایی(ره) نیز پیدایش ادراکات را هم از راه حواس خارجی(حواس پنجگانه) و هم از راه حواس داخلی(قوای نفس) می داند و بر این باور است که ادراکات بدیهی همچون «نیازمندی معلول به علت» هرچند از راه حواس خارجی حاصل نمی شوند، امّا ریشه در حواس داخلی دارند؛ چراکه قوای درونی ما قائم و محتاج به نفس است و این مطلب، از مفهوم «علیت» حکایت می کند. بنابراین بر اساس آراء ملاصدرا(ره) و علامه طباطبایی(ره) معرفت، تأسیس است نه تذکّر. بر این مبنا مجاز هستیم «فطرت» را بازتعریف کرده و پیشینی بودن ادراکات بدیهی را از آن نفی کنیم و بر این باور باشیم که ادراکات فطری یعنی: مطلق ادراکات با فرض پسینی بودن آنها.
ون اینواگن و فلسفه: فرافلسفه پیتر ون اینواگن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پیتر ون اینواگن در همان حال که فیلسوفِ مهم و تاثیرگذاری است، دربسیاری از مواضع، مطابق روشِ متداول فلاسفه تحلیلی بحث را پیش نمی برد و این منجر به اتخاذِ برخی مواضعِ نامتعارف از طرفِ او شده است. در این مقاله سعی کرده ایم تصویری روشن از نگاهِ او، به فلسفه و روشِ درستِ آن ارائه دهیم. برای این کار، مستقیماً به سراغ تعدادی از آثار او رفته و سعی کردیم مولفه های فرافلسفه او، یعنی نگاه او به استدلال، تعریف و تحلیلِ واژگانِ فلسفی، متافیزیک، شهودِ فلسفی و فراهستی شناسی را استخراج کرده تا با کنارهم قرار دادن این مولفه ها، تصویر مان را از فرافلسفه او کامل تر کنیم. به باور نویسنده گان، بدون درنظر گرفتن این تصویرِ کامل، فهمِ فلسفه ورزی او به درستی ممکن نخواهد بود. بنابراین هر یک از بخش های این مقاله درنظر دارد به یک سوالِ فرافلسفی در نظرِ این فیلسوف، پاسخ دهد و نویسده گانِ آن باور دارند که کنارهم قرار دادن این پاسخ ها می تواند تصویر خوبی از فرافلسفه او ارائه دهد.
Open Totality of Hegel’s Absolute Knowing(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
Abstract: Hegel’s absolute knowing is an immanent subjectivity since all the knowledge and human history are included within it as the absolute subjectivity. Some Hegelians stressed the sufficiency of the absolute’s totality; contrariwise, others interpreted absolute’s immanent openness in terms of ongoing negativity, which renders human history an ongoing movement. The article attempts to propose a new conception of the absolute knowing in which there is a totality of conceptuality and openness to the future not only as negativity but also as a prospective totality. It would be entitled “open totality of the absolute knowing”, and the article explains the two characteristics focusing on Hegel’s Phenomenology of Spirit and Hegel’s Science of Logic in addition to some crucial and prominent commentaries. My interpretation of Hegel’s absolute knowing is based on the openness of the knowing process, which is a part of my PhD thesis entitled Hegel’s Absolute: Suspension of Perspectives.