مقالات
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی مضامین فلسفی داستان های متون کلاسیک ادب فارسی به قصد استفاده در برنامه فلسفه برای کودکان است که با روش پژوهش فلسفی و استنتاج منطقی انجام شده است. برای این منظور نخست به برنامه فلسفه برای کودکان از منظر لیپمن و چگونگی توسعه آن و نیز توفیق لیپمن در گسترش برنامه فلسفه برای کودکان و پیدایش رویکردهای مختلف پرداخته شد، آنگاه نشان داده شد هر کدام از رویکردها به فلسفه برای کودکان به جنبه خاصی از فلسفه تاکید دارد. بدین ترتیب با توجه به نگاه کل گرایانه و با عنایت به ساحت های فلسفه، مسائل اساسی فلسفه در سه قلمرو هستی-شناسی، شناخت شناسی و ارزش شناسی مشخص و در هر قلمرو سوالات مهمی طرح و برای هرکدام از سوالات نمونه داستانی از متون کلاسیک ادب فارسی ارائه شده است. نتایج نشان داد که: فراهم نمودن محتوایی فلسفی متناسب با فرهنگ بومی برگرفته از متون کلاسیک ادب فارسی و بازنویسی آن ها متناسب با سن کودکان به عنوان رویکردی کل گرایانه که در آن به ابعادی چون؛ فرایند تفکر، محتوای فلسفی، غنای ادبی و فرهنگ وابستگی توجه داشته باشد، امکان پذیر است.
پرورش بُردباری در داوری (تفکر)؛ منظری پدیدارشناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرورش قوهی تفکر در دانش آموزان همواره یکی از دغدغه ها و اهداف مهم نظامهای آموزش و پرورش رسمی بوده است. کلیدی ترین عنصر در تفکر داوری کردن است که معطوف به موضوعات مختلف است. غالباً داوریِ شتابزده به عنوان آفت تفکر شناخته شده است. از بدو پیدایش نظام های تعلیم و تربیت در عصر جدید به منظور پرورش تفکر رویکرد های مختلفی به این موضوع وجود داشته است که متأثر از پرسش از ماهیت خود تفکر و انتظاراتی که میتوان از تعلیم و تربیت با توجه به این برداشت های مختلف داشت است. عمدة رویکرد هایی که مطرح بوده اند توجه خود را به مهارت های تفکر که در زیرمجموعه قواعد منطقی گرد هم آمده اند معطوف کرده اند. در مقالهی حاضر ضمن تایید اهمیّت تعلیم قواعد منطقی برای درست اندیشیدن تلاش بر آن است با مولفه هایی از رویکرد پدیدارشناختی برخی از کاستیهای رویکردهای موجود را جبران نماید و زمینه را برای پرورش بردباری در داوری فراهم کند. این مولفه ها عبارتست از: حیث التفاتی و بینا ذهنیت که در پرتو آنها رویکرد پدیدارشناختی به پرورش بردباری در تفکر (داوری) تبیین می شود.
بررسی تاثیر روش اجتماع پژوهشی در ""برنامه فلسفه برای کودکان"" بر خلاقیت کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر روش اجتماع پژوهشی در برنامه آموزش فلسفه برای کودکان بر پرورش خلاقیت کودکان است. افرادی که در این پژوهش شرکت داشتند چهل نفراز دانش آموزان پسر پایه چهارم ابتدایی هستند، که از بین مناطق شهر شیراز با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از آزمون خلاقیت تورنس (فرم تصویری ب) که دارای سه فعالیت و در چهار خرده مقیاس سیالی، انعطاف پذیری، اصالت، بسط است استفاده شد. داستان های فکری مرتضی خسرونژاد طی دوازده جلسه، در سه ماه، هر هفته یک جلسه شصت دقیقه ای آموزش داده شد. این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون ـ پس آزمون و با استفاده از گروه کنترل است . برای تحلیل داده ها از آزمون کواریانس استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که میزان خلاقیت کودکانی که تحت آموزش داستان های فکری مرتضی خسرونژاد قرار گرفته بودند، به طور معناداری بیشتر از میزان خلاقیت کودکانی بود که این آموزش را دریافت نکرده بودند.
بررسی رابطة سبک های تفکر و سبک های یادگیری در دانش آموزان مقطع دبیرستان شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه در نظام های تعلیم و تربیتی توجه زیادی به پرورش مهارت های تفکر می شود و کودکان آموزش می بینند که چگونه با استفاده از فکر خود زندگی کنند. بنابراین به نظر می رسد شناخت سبک های تفکر (به عنوان الگو و روش ترجیحی فرد در استدلال، ارزیابی و قضاوت) و کاربرد آن در زندگی روزمره و در زمینه های متفاوت می تواند روشنگر باشد. هدف این مطالعه نیز بررسی رابطة سبک های تفکر و سبک های یادگیری است. برای سبک های تفکر از سیاهه سبک های تفکر استرنبرگ (Zhang-Sternberg, 2005) و برای سبک های یادگیری از نظریة گراشا ـ ریچمن (Grasha-Reichmann, 1996) استفاده شده است. شرکت کنندگان این مطالعه دانش آموزان دبیرستانی مدارس شهر تهران بودند. از این جامعه، به روش نمونه گیری خوشه ای 533 نفر (258 دختر و 275 پسر) انتخاب شدند و به سیاهة سبک تفکر و مقیاس سبک یادگیری گراشا ـ ریچمن پاسخ دادند. یافته ها نشان داد که سبک های تفکر با سبک های یادگیری رابطة معناداری دارند. همچنین یافته ها نشان داد که سبک های تفکر با الگوهای متفاوتی توانستند هر یک از سبک های یادگیری را پیش بینی کنند. به نظر می رسد که دانش آموزان با سبک تفکر نوع اول، سبک های یادگیری مستقل را ترجیح می دهند و دانش آموزان با سبک تفکر نوع دوم و سوم، به دیگر سبک های یادگیری گرایش دارند.
بررسی و نقد برنامه فلسفه برای کودکان از منظر حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف کلی این مقاله بررسی و نقد برنامه فلسفه برای کودکان از منظرحکمت متعالیه است. سئوال کلی تحقیق عبارت است از این که مبانی فلسفی برنامه فلسفه برای کودکان چیست و براساس حکمت متعالیه چه نقدهایی بر آن وارد است؟ در این مقاله، از روش پژوهش تحلیلی ـ استنتاجی (Analytic – Deductive) استفاده شده است. شواهد نشانگر وجود وجوه اشتراک و افتراق میان برنامه فلسفه برای کودکان و مبانی فلسفی حکمت متعالیه است. بر این اساس نقدهایی به برنامه فلسفه برای کودکان از منظر حکمت متعالیه وارد شده است. با این حال با توجه به وجوه اشتراکی که میان این برنامه با حکمت متعالیه وجود دارد، با حذف عناصر ناهمسان و اضافه نمودن عناصر لازم و انجام اصلاحاتی در این برنامه، با در نظر گرفتن مدل بومی سازی شده این برنامه می توان آن را در نظام تعلیم و تربیت کشورمان به کار گرفت.
رابطة باورهای معرفت شناختی و گرایش به تفکر انتقادی در دانش آموزان دورة متوسطة شهر ماکو در سال تحصیلی91-90(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی رابطة باورهای معرفت شناختی و گرایش به تفکر انتقادی در دانش آموزان دورة متوسطة شهر ماکو انجام گرفت. جامعة آماری شامل کل دانش آموزان متوسطة شهر ماکو است که با استفاده از روش تصادفی خوشه ای تعداد سیصدوچهل وشش نفر به عنوان نمونة آماری انتخاب شدند. روش تحقیق روش همبستگی بود. ابزار جمع آوری اطلاعات، پرسش نامة باورهای معرفت شناختی «شومر» و پرسش نامة تفکر انتقادی «کالیفرنیا» بودند. برای تحلیل اطلاعات از آزمون t گروه های مستقل و روش تحلیل واریانس و تحلیل رگرسیون به روش گام به گام استفاده شده است. نتایج حاکی از آن است که بین باورهای معرفت شناختی و گرایش به تفکر انتقادی رابطة معناداری وجود دارد و باورهای معرفت شناختی، پیش بینی کنندة یکی از مؤلفه های تفکر انتقادی (استدلال استقرایی) است. همچنین بین باورهای معرفت شناختی دانش آموزان دختر و پسر تفاوت معناداری نیست. در گرایش به تفکر انتقادی، در استدلال استقرایی دختران بالاتر از پسران بودند؛ در سایر مؤلفه ها هیچ گونه تفاوتی دیده نشد و باورهای معرفت شناختی می تواند گرایش به تفکر انتقادی را در دختران و پسران پیش بینی کند. همچنین نتایج حاصل از این تحقیق نشان می دهد که باورهای معرفت شناختی می توانند پیش بینی کنندة مؤلفه های گرایش به تفکر انتقادی باشند و نیز، مؤلفه های باورهای معرفت شناختی می توانند در جهت تقویت تفکر انتقادی و پیشبرد اهداف آموزشی عواملی تأثیرگذاری باشند و با شناسایی این باورها گام های صحیح و مؤثری را در جهت رسیدن به شاخص های تفکر انتقادی برداشت.
توسعة فرهنگی در برنامه های کودک سیما(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقالة پیش رو حاصل پژوهشی است که به بررسی برنامه های کودک تلویزیون از منظر توسعة فرهنگی و شاخصهای آن می پردازد. به این منظور ابتدا با گزینش چارچوب نظری مناسب از میان دیدگاه های جامعه شناسان فرهنگی (وبر، پارسونز و اینگلهارت) به تبیین و تعریف توسعة فرهنگی از دیدگاه انتخابی (یونسکو) پرداخته شده است. سپس بررسی وضعیت موجود با کنکاش در برنامه های کودک سیما و آنچه این رسانه در اختیار کودکان قرار داده از نظر محتوا (شاخص های هویت فرهنگی، میراث فرهنگی، مشارکت فرهنگی و همکاری های فرهنگی بین المللی) و ساختار (نوع لباس، فضای صحنه، تقلید صدا، موسیقی، شعر، مشارکت کودکان و شیوه انتقال پیام) مورد توجه قرار گرفته است. واحد تحلیل در این پژوهش «قالب برنامه» و روش مورد استفاده، مطالعه اسنادی، تحلیل محتوای کمی و کیفی و مصاحبة کانونی است. نکته حائز اهمیت آنکه دورة زمانی مورد بررسی، به دلیل مصادف شدن با چند مناسبت اصلی در ایام سال با محرم، فجر، نوروز و ایام عادی ظرفیت پرداخت به موضوعات مختلف و قابل طرح را داشته است. همچنین برنامه های انتخاب شده (عمو پورنگ و فیتیله) طبق آمارها درصد بالایی از بینندگان را به خود اختصاص داده اند. یافته ها نشان می دهد که نوع لباس و فضای ارائة پیام در این دو برنامه، مناسب با محتوا و مناسبت بوده است و از سه عنصر شعر، موسیقی و تقلید صدا درست بهره گرفته شده است. در برنامه های مذکور بیشتر از قالب نمایشی و کارتون خارجی استفاده شده و شیوة انتقال پیام بیشتر به صورت غیرمستقیم بوده است. شاخص های توسعة فرهنگی از دیدگاه یونسکو با اولویت های برنامه سازی ارائه شده در برنامه ها مغایرتی ندارد. در این دو برنامه به برخی از موضوعات بیشتر پرداخته می شود و در عین حال بسیاری از مضامین مورد نیاز کودکان به دلیل عدم آگاهی برخی برنامه سازان حوزة کودک با شاخص های توسعه ای مورد اغماض قرار می گیرد. این در حالی است که برای داشتن کودکی توسعه یافته باید او را با مضامین و محتواهای مختلف و نه یک سویه آشنا نمود. بنابراین معنای روشن، درست، کامل و تأثیرگذاری از توسعه در اختیار کودک قرار نمی گیرد.