آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۳

چکیده

فهم نظریه نجات و منجی در آیین زرتشتی و به خصوص در گات های زرتشت، از جمله موضوعاتی است که اوستاشناسان و زرتشت شناسان را همچنان به خود مشغول داشته است. فهم رایج آن است که گرچه باور به آمدن رهاننده یا رهانندگان آخرالزمانی بیشتر ساخته و پرداخته دوره های متأخر مربوط به اوستای جدید است، لیکن در خود گات های زرتشت نیز می توان معنای رهانندگی را از مفهوم «سوشیانت» برداشت کرد. این نوشتار بر آن است که حتی اگر برخی بندهای گات ها ناظر به آموزش و انتظار زرتشت نسبت به آمدن چهره ای نجات بخش در آینده باشند، مفهوم سوشیانت صرفاً و یا عمدتاً معنایی فرجام شناختی ندارد. به همین نسبت، آموزه «فرَشَ» کردن (= نوسازی یا خرّم ساختن هستی) در گات های زرتشت معادل فرجام شناسی، که آن نیز به نوبه خود ریشه در گات ها دارد، نیست. بنابر این، همان گونه که آموزه «فرش» کردنِ گات ها در اوستای جدید به فرجام شناسی تفسیر شد و واژه «فرشکرد» پدید یافت، مفهوم سوشیانت نیز از معنای اولیه ناظر به مزداپرستانِ سود رساننده و نوسازنده هستی به معنای رهاننده(ها)ی آخرالزمانی تحول پذیرفت، گو اینکه تحولِ معنایی مزبور به کمک مفاهیم و باورهایی از خود گات ها صورت گرفته باشد. سوشیانت ها، مطابق گات ها، مزداپرستان نمونه ای همچون خود زرتشت هستند که تلاش دارند با همکاری یکدیگر و با اهورا مزدا همیشه به جهان سود برسانند و آن را «فرش» سازند. البته عملیات سودرسانندگی به هستی و نوسازی جهان توسط اشاباوران (= پیروان اشا / راستی) در یک نقطه پایانی با غلبه آنان بر دروندگان ( پیروان دروج / دروغ) به اتمام و اکمال می رسد. این آموزه، گرچه می تواند با آموزه فرجام شناسی و حتی باور به آمدن کسی چون زرتشت تلاقی پیدا کند، عین و معادل آن ها نیست. سوشیانت ها سودرسانندگان به هستی هستند و شمار آنان به شمار همه اشوان یا اشاباوران.

تبلیغات