مبحث اقتصاد نهادگرایی جدید را با یک اعتراف (اقرار)، یک ادعا و یک توصیه آغاز میکنیم. اعتراف به این که ما هنوز درباره نهادها بسیار کم میدانیم. ادعا این که ربع آخر قرن گذشته شاهد پیشرفتهای متعدد در مطالعه نهادها بوده است. (و درنهایت) اگر به دنبال نظریه واحدی هستیم ، توصیه من این است که پلورالیزم را بپذیریم. پیچیدگی خیلی زیاد نهادها علت عمده جهل و فقدان دانش کافی ماست. از عوامل دخیل دیگر کنار گذاشتن نهادها توسط نئوکلاسیک بود واین که تئوریهای سازمان فاقد وجه علمی بودند. پیشرفتهای انجام شده در خصوص نهادها قسمت عمده مباحث این مقاله را شامل میشود. نسخهها و دستورالعملهای بسیاری با زاویه دیدهای متفاوف برای مطالعه و بررسی نهادهای پیچیده وجود دارد و "پلورالیسم" وعدهای مستحکم برای غلبه براین جهل است. من با این نظر جون الستر (1994،ص. 75) موافقم که میگوید “ما در این مرحله توسعه روی مکانیزمهای جزئی به جای تئوریهای عمومی کار میکنیم.” با وجود این در تفکیک و طبقهبندی خطاها و اشتباهات که لرد اکتون به آن اشاره میکند ما نیازمند تمیز دادن گوسفندها از بزها هستیم. این کار ما طرح این پرسش که آیا نظریه پیش از این که در مصاف دادهها قرار گیرد قابلیت ابطال دارد، قابل انجام است. ماتیوس (1986،ص.903) در سخنرانیش برای انجمن سلطنتی اقتصاد، اعلام کرد که “اقتصاد نهادها یکی از زندهترین مباحث رشته ما گردیده است.” این چنین اظهار رسمی موجب شگفتی بیشتر اهل حرفه گردید. آیا اقتصاد نهادگرایی در دوران طولانی قبل از آن به تاریخ تفکر اقتصادی سپرده شده بود؟ جایگاه زمانی اشاره ماتیوس به حساسیت موضوع چه بوده است؟ پاسخ ماتیوس (1986،ص.903) این بود که اقتصاد نهادگرایی جدید، NIE ، به دو قضیه بر میگردد. اول این که “نهادها بسیار مهم هستند” و دوم، “عوامل تعیینکننده و سازههای نهادها به وسیله ابزار نظریه اقتصادی قابل تحلیلاند”. مورد دوم اقتصاد نهادگرایی جدید را از سایر دیدگاههای نهادی متمایز میسازد و البته تمامی اقتصاددانان نهادگرایی جدید و قدیم در این ایده که “نهادها با اهمیتند” توافق دارند. درحقیقت، گرچه هر دو سبک قدیم و جدید اقتصاد نهادگرایی نظریههای خوب بسیاری را به طور مشترک به این عرصه از علم افزودهاند، اما یک برنامه تحقیقاتی پیشرو نیازمند نظریات بیشتری است. کنث ارو (1987، ص. 734) به شکل
ابن خلدون ارزش را منحصر در کار نمیداند، ولی بخش اعظم آن را ناشی از کار میداند.در مورد خدمات که به تولید غیرمادی اختصاص دارد، ارزش را کلا ناشی از کار میداند. درخصوص کالاها و محصولات محسوس مادی، علاوه بر کار ارزش مواد اولیه به کار رفته در آنهارا نیز دخیل میداند. در مورد فعالیتهای تجاری و بازرگانی، علاوه بر کار، سرمایه را هم بهشمار میآورد، اما سرمایه را ناشی از کار قبلی میداند. در مورد کالای کشاورزی، کار و طبیعت راهم دخیل میداند. هر چند در تحلیل آرای آدام اسمیت در خصوص ارزش، مناقشاتی وجود دارد، لیکن اگرنظریه هزینه تولید آدام اسمیت را در خلق ارزش به عنوان نظریه نهایی او بپذیرم، نتیجه میگیریمکه وی هر سه عامل را در خلق ارزش مؤثر میداند. ابن خلدون کار را (و در برخی موارد سایر چیزها را) فقط عامل ایجاد ارزش میداند و نه برابربا آن، و عرضه و تقاضا را عامل تعیین کننده ارزش (قیمت) میداند. بنابراین، هیچ گاه هماننداسمیت با مشکل چگونگی تعیین ارزش توسط کار رو به رو نشده است. در حالی که نظریه ارزشاسمیت فقط از دیدگاه عرضه برای تعیین قیمت مؤثر است و تقاضا در تعیین قیمت نقشی بهعهده ندارد. گرچه ابن خلدون پول را حنثی میدانسته است، اما در هیچ جا اشارهای که دال بر آن باشد کهاو همانند اسمیت به ارتباط بین سطح عمومی قیمتها و مقدار پول در گردش پی برده باشد،نمیتوان یافت.
در زمینه کالاهای عمومی، ابن خلدون نقش اساسی برای دولت قایل است و آن را شرطاساسی تأسیس شهر و ایجاد تمدن میداند. برای مخارج دولتی در تنظیم، تعادل و رونقاقتصادی نقش والایی قایل است. همانند اسمیت با فعالیت اقتصادی دولت و انحصار مخالفاست و آن را بر هم زننده وضعیت رقابتی و باعث ورشکستگی بخش خصوصی میداند.استنباط نظریه ابن خلدون در خصوص دست نامرئی، گویای آن است که هر چند افکار وی دوراز نظریه اسمیت نمیباشد، ولی متمایز از آن است; به ویژه به دلیل نقش نظارتی دولت کهنشاندهنده عدم خوشبینی زیاد وی در این زمینه میباشد.