اختلاف بر سر تعیین مرزها، ناآرامی و ناامنی در مرزها، مسئله رود هیرمند و مشکل مهاجرت اتباع دو کشور به شهرهای مرزی یکدیگر در دوره رضاشاه ) 6311 م/ 6901 ش- 6316 م/ 6910 ش( محورهای این مقاله را تشکیل می دهد. کشور افغانستان، یکی از مهم ترین همسایگان ایران، نقش مهمی در روابط خارجی ایران داشته است. بنابراین در این پژوهش تلاش شده است از دغدغه ها و چالش های این دو کشور در مرزها و اقدام های به کاررفته آگاهی حاصل شود. یافته های این پژوهش با استفاده از روش تاریخی و همچنین با مطالعه تطبیقی اسناد آرشیو وزارت امور خارجه و سازمان اسناد ملی ایران، که تاکنون منتشر نشده اند، نشان می دهد این دو کشور به رغم اشتراک ها و صمیمیت در روابط، در برخی مسائل دچار اختلاف های عمیق و تاریخی بوده اند. اگرچه در مقاطع مختلف اقدام های به صورت مسائل حل ناشده باقی می مانده است.
در شماره قبل قسمتی از مقاله حاضر را ملاحظه فرمودید که علی دشتی این مرد کهنه کار سیاست و مطبوعات کشور را برایتان توصیف می نمود. اینک در این قسمت، با وی از طریق نوشته های خود او آشنا خواهید شد و دیدگاههای نگارنده مقاله حاضر را نیز به عنوان تحلیل و داوری در مورد زندگی و زمانه دشتی مطالعه خواهید فرمود.دشتی که از سنین جوانی وارد گود سیاست و مطبوعات شد در ابتدا در زمره یاران مدرس و اعتدالیون به شمار می رفت اما بعدها به علت فرازونشیبهایی که دید، زندگی و زاویه دید او عوض شد و گرچه مناصب مهمی در حکومت پهلویها احراز نکرد، اما با حضور در مجلس و مطبوعات و نیز ریاست بر اداره نظارت بر مطبوعات آن زمان، در زمره رجال عصر پهلوی شمرده می شود. فعالیت او در دوران پیش از سلطنت پهلوی و در زمان احمدشاه صرفا دوران کوتاهی از جوانی او را شامل می شود که در مقایسه با دوران پنجاه ساله حکومت پهلویها چندان به چشم نمی آید
مجموعه پنج جلدی یادداشت های امیر اسدالله عَلَم، وزیر دربار محمدرضا پهلوی، اگرچه در ویرایش به سکوت و سانسور مبتلا شده است، منبع بسیار مهمی برای بازشناسی ویژگی های عصر پهلوی دوم و خصوصیات رجال آن دوره محسوب می شود؛ چراکه عَلَم محرم ترین شخص از میان رجال سیاسی به شاه بود و با او روابطی خارج از حد و حدود شاه و وزیر داشت. کتاب خاطرات او را علینقی عالیخانی، یکی از وزرای اقتصاد و دارایی محمدرضا پهلوی، ویراستاری نموده، که مقدمه ای نیز برای آن نگاشته است. یادداشت های عَلَم ظاهری تملق گویانه نسبت به شاه دارد، اما فحوای سخنان وی نقدی گزنده و دردناک از اوضاع و احوال آن روزگار است؛ هرچند که خود وی به ظاهر در اوج موفقیت و عیش و نوش به نظر آید!
هدف: هدف از این مقاله بررسی پیامدهای خارجی جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی است.
روش/رویکرد پژوهش: در این مقاله به روش تحلیلی با استفاده از منابع کتابخانه ای واسناد آرشیوی به بررسی موضوع پرداخته است.
یافته ها ونتایج: یافته ها حاکی از آن است که جشن های 2500ساله شاهنشاهی در مهر 1350 برگزار شد. یکی از اهداف برگزاری این جشن ها کسب وجهه بین المللی برای حکومت پهلوی جهت رسیدن به عنوان ژاندارمی منطقه بود. کمیته های بین المللی جشن های 2500ساله شاهنشاهی، در بسیاری از کشورهای دنیا به تبلیغات گسترده در باب این جشن ها پرداختند. در بعد خارجی، بازتاب جشن ها دو روی متفاوت داشت. از یک طرف، برخی جراید و سران و رهبران کشورها به تعریف و تمجید از جشن ها پرداختند؛ و از طرفی، برخی جراید و سران کشورها به انتقاد از آن دست زدند. دانشجویان خارج از کشور نیز از طریق«کنفدراسیون جهانی محصلان و دانشجویان ایرانی» به مبارزات عدیده ای با جشن ها پرداختند. این مقاله در پی بررسی پیامدهای خارجی جشن های 2500ساله شاهنشاهی و پاسخ به این پرسش است که حکومت پهلوی تا چه حد توانست در بعد بین المللی به اهداف خود از برگزاری جشن های 2500ساله دست یابد. بنا بر فرضیه این مقاله، به نظر می رسد که برگزاری این جشن ها و دعوت از سران کشورها برای حضور در آن، بر منزلت بین المللی محمدرضا شاه افزوده باشد.
با سقوط رضاشاه در شهریور 1320 به یک باره هیمنه و هیبت دیکتاتوری پهلوی فروریخت و جو اختناق و خفقان به گونه ای شکست که صدای آن فرعی ترین شاخه ها و گرایشهای سیاسی را به تکاپو و جنب وجوش انداخت. شاه جوان، هم به خاطر سقوط و تبعید تحقیرآمیز پدرش و هم به خاطر بی تجربگی هایش با گامهایی سست و لرزان از تخت سلطنت بالا رفت که تاج پادشاهی ایران را بر سر نهد؛ در حالی که هنوز از رفتار بی شرمانه استعمار با پدر مخلوعش مغموم و اندیشناک بود. شاید او در آن لحظه با خود چنین می گفت: اگر پدرم با آن همه قدرقدرتی و قوی شوکتی! نتوانست از عهده تعهداتش نسبت به ولی نعمتان خود برآید آیا من خواهم توانست؟ این اوضاع و احوال به همراه شرایط بین المللی و حضور قدرتهای اشغالگر بیگانه در ایران، شاه جوان را در ضعیف ترین حالت ممکن قرار می داد و عملا خود را مترسکی برسر خرمن ایران می دید. اما به برکت این اوضاع در این دوره احزاب در ایران پرورش یافته و توسعه پیدا کردند؛ چنان که سالهای 1320 تا 1332 را می توان دهه طلایی احزاب در ایران دانست. احزاب چپگرای متمایل به سوسیالیسم، احزاب لیبرال دموکرات، احزاب ناسیونالیست و احزاب و گروههای مذهبی با تعدد و گستردگی بی سابقه ای تاسیس و مشغول فعالیت شدند و هرکدام به راه و روشی و با مایه و بهانه ای خاص خود، امور سیاست داخلی و خارجی را سرلوحه فعالیتهای خویش ساختند. از جمله این احزاب یکی هم حزب ایران بود که حسین مکی، رسول مهربان، زیرک زاده، جزایری، فریور، خواجه نوری، محسن نصر و . . . از بنیانگذاران اصلی آن بودند. اینان در حقیقت تحصیلکردان غرب بودند که با ایده های تکنوکراتیک درصدد بودند طرحی نو برای سازوکار اداره جامعه فلاکت زده ایران دراندازند و اهداف ملی مبتنی بر رشد و توسعه اقتصادی و ارتقاء سطح فرهنگی جامعه را مهمترین برنامه های خود عنوان می کردند. حزب ایران فرازونشیبهای بسیاری را پشت سر گذراند و دوستیها و دشمنیهای زیادی در کارنامه خویش ثبت کرد که برخی مانند ادغام شدن با حزب میهن موجب تقویت و گسترش آن شد و برخی اقدامات مانند ائتلاف با حزب توده باعث بی اعتباری، لکه دار شدن و ریزش اعضای مهم آن گردید. تصمیم گیری حزب در مورد غائله آذربایجان هم در زمره سیاستهای اشتباه و زوال انگیز آن بود اما در عوض نقش اصلی آن در جنبش ملی شدن صنعت نفت جبران همه سرشکستگیهای گذشته را نمود. تکنوکرات بودن حزب ایران و عضویت بسیاری از مهندسان شرکت نفت در آن، زمینه های خوبی برای مبارزه با شرکت نفت ایران و انگلیس بود و نشریات و فعالیتهای این حزب در سراسر ایران نهضت ملی شدن صنعت نفت را به بهترین شکلی هدایت و تقویت می کرد. این پیروزی بزرگ باعث شد که حزب ایران بعدها نیز حرف اول سیاست را بزند و ستون اصلی «جبهه ملی» تلقی شود. کودتای بیست وهشتم مرداد 1332 سرانجام حزب ایران را نیز مانند سایر احزاب به انزوا و اختفا کشاند و هرچه پیش می رفت بر قدرت محمدرضا شاه و ضعف احزاب سیاسی افزوده می شد. اما از آنجا که این حزب از طیف نسبتا وسیعی از مهندسان و تحصیلکردگان تشکیل شده بود که در بدنه نظام سیاسی مشاغلی را احراز کرده بودند، در عین بروز تحولات بزرگ در صحنه سیاست داخلی، همچنان مهمترین نیروی سیاسی بعد از مذهبیون به شمار می رفت. حزب ایران در واقعه پانزدهم خرداد به صحنه آمد و از امام خمینی(ره) طرفداری نمود و رویه انتقادی خود را نسبت به شاه و قانون اساسی کمابیش حفظ کرد تا اینکه شاپور بختیار (یکی از اعضای قدیمی حزب) در واپسین روزهای عمر رژیم پیشنهاد نخست وزیری را از سوی شاه پذیرفت و با این کار او حزب ایران به کلی متلاشی شد و حتی اخراج او از حزب نیز دیگر به حال آن افاقه نکرد. پس از آن، قدرت بلامنازع سیاسی در جبهه مخالفان رژیم به طور یکجانبه به نیروهای مذهبی تعلق گرفت و همه احزاب دیگر در حاشیه قرار گرفتند.
افراد زیادی، از جمله اعضای خاندان پهلوی، معتقد بودند که جای اشرف و محمدرضا از نظر جنسیت عوض شده، ولی عملا هم ماجرای زندگی این دوقلوهای رضاشاه فرق چندانی باآنچه می گفتند نداشت. اشرف با خصوصیات مردانه و خشن خود مانند سایه ای هولناک بر حکومت ایران افتاده بود و کمبودهای شخصیتی شاه در سیاست بازی، سرکوب، ترور و اقدامات مافیایی را جبران می کرد. اشرف پهلوی به چنان قدرت و نفوذی در دستگاه سلطنت محمدرضا دست یافت که به عنوان زن قدرتمند ایران شناخته می شد و حوزه این قدرت او حتی به مناسبات برون مرزی نیز کشیده شد. در این مقاله، سنگینی و تیرگی سایه او بر سیاست و حکومت در عصر پهلوی دوم، مورد ارزیابی و مطالعه قرار گرفته است.
پاسخ به چرایی و چگونگی تحولات سیاسی و اجتماعی آنگاه مفید و عبرت آموز خواهد بود که فراتر از مقطع زمانی ــ مکانی وقوع حوادث، در مورد این تحولات تامل شود. به بیان دیگر، آنگاه که روابط بازیگران و تعامل متغیرها با یکدیگر به یک عرصه خاص محدود نشود می توان از جزئیات فراتر رفت. در این صورت صرف نظر از نحوه وقوع رویدادها و نتایج حاصل از آن ها، افقی گشوده خواهد شد که آن ها را می توان در ذیل آن و در ارتباطی فراگیرتر با سایر عوامل و نتایج ملاحظه و بررسی کرد. قیام سی ام تیر به مثابه حادثه ای تاریخی و محصور در زمان و مکانی خاص، در این مقاله از زاویه ای دیگر طرح گردیده که تامل در آن را عبرت آموز ساخته است