رویارویی و مواجهه اسلام و مدرنیته در اندیشه اندیشمندان اسلامی اشکال متفاوتی به خود گرفته است. در این میان فهم سید جمال الدین اسدآبادی از مدرنیته و اسلام، آغاز راهی است که تلفیق و سازگاری این دو عرصه ـ یعنی اسلام و مدرنیته ـ را راه حل معضل عقب ماندگی و مسئله امپریالیسم در کشورهای اسلامی می داند. سید جمال الدین اسدآبادی بر این اعتقاد بود که راه برون رفت از واپس ماندگی و مقابله با امپریالیسم، باز تفسیر آیین اسلامی است که در درون گفتمان مدرنیته صورت می گیرد. در واقع سید جمال الدین ابتدا میان مدرنیته و غرب جدایی می افکند و سپس مدرنیته غیرغربی را می جوید. بنابراین، باز تفسیر آیین اسلامی در اندیشه سید جمال الدین به بازسازی هویتی مدرن، منتها غیرغربی می انجامد. و این گونه، مدرنیسم اسلامی به مثابه هویتی متمایز و مستقل از هویت غربی، پاسخ سید جمال الدین اسد آبادی به بحران جوامع اسلامی در قرن نوزدهم است.
در تعدادی از روستاها ی د ور افتاده در منطقه ای از کردستان، یک گروه کوچک از جنگجویان اسلامگرای افراطی به عنوان شاخه ی کردی القاعده متهم شده و از آن پس به هدف تازه ای از جنگ بین المللی علیه تروریسم تبدیل شده است. این گروه برای بازسازی وجهه ی خود در انظار عموم همچنین رفع محدودیتهای ایجاد شده انصار الاسلام نام گرفت. این گروه برای تداوم حیات خود در اطراف کوههای صعب العبور بالاتر از شهر حلبچه درجنوب غربی عراق دقیقاً درنز دیکی مرز ایران،یک اتحادیه ی منطقه ای مستقل را بوجود آورده است.این اتحادیه نقش خود را بعنوان یک اقلیت خرابکار در عرصه ی سیاسی کردی عمدتاً سکولار در حکمرانی سلیمانیه تقویت کرد. انصار الاسلام در یک جنگ فرسایشی با نیروی نامنظم حکومیت اقلیم درگیر بوده است وگاه بی گاه به اهداف سکولار کردی با درجات متفاوتی از موفقیت حمله کرد ه است. احزاب کردی عمده که کنترل حریم کردستان در شمال عراق را به عهده دارند به منظور شکست دادن این مقاومت محلی از طریق مداخله ی خارجی، بر تهدید جدی این گروه و رابطه آن با تروریسم تاکید کرده اند.
در این مقاله پس از ذکر مقدمه ای کوتاه درباره شد روابط خارجی ایران در دوران شاهرخ تیموری ، به بررسی روابط ایران در این دوره با سرزمینهای مغولستان ،چین، هند ، مصر ، عثمانی و گرجستان پرداخته شده است.
مذهب در روابط خارجی تیمور نقش اساسی داشت .حمله های او به گرجستان ،جته، هند و دشت قبچاق به نام جهاد و غزا انجام می شد. در جنگهای وی با دولتهای مصر و عثمانی که داعیه دار رهبری مسلمانان بودند هم مذهب نقش بسزا داشت.
بورژوازی و آیینهای زندگی لیبرال- سرمایه داری که به تدریج در قرون 19 و20 بر زندگی بشر امروز سایه افکند، حاصل کناکنشها و فرآیندهایی بوده است که در طول یک دوره نسبتاً طولانی انجام شده است. این مقاله با بررسی اندیشه های دو متفکر برجسته غرب، روسو و مارکس، بر آن است تا ضمن کالبدشکافی این فرآیندها نقاط قوت و ضعف این نوع زندگی را مطالعه کند. روشن است که مارکس به شدت بورژوازی و نظام از سرمایه داری انتقاد کرده است و در مقایسه با روسو که به زحمت آزادمنشی را با قفس تجدد در هم آمیخته است، نگاهی کاملاً بدبینانه دارد؛ با وجود این، هر دو در شیوه استدلال و چگونگی پدید آمدن ریشه های نابرابری همسو هستند، هرچند که با توجه به شرایط زمانی و مکانی دو راهکار متفاوت را پیشنهاد می کنند. این مقاله با توجه به شباهتهایی که هر دو متفکر در تحلیل محتوایی دارند، با شواهد و ادله ای که ارائه می کند، فلسفه و غایات نظام سرمایه داری را از دیدگاه این متفکر نقد کرده است.