بورژوازی و آیینهای زندگی لیبرال- سرمایه داری که به تدریج در قرون 19 و20 بر زندگی بشر امروز سایه افکند، حاصل کناکنشها و فرآیندهایی بوده است که در طول یک دوره نسبتاً طولانی انجام شده است. این مقاله با بررسی اندیشه های دو متفکر برجسته غرب، روسو و مارکس، بر آن است تا ضمن کالبدشکافی این فرآیندها نقاط قوت و ضعف این نوع زندگی را مطالعه کند. روشن است که مارکس به شدت بورژوازی و نظام از سرمایه داری انتقاد کرده است و در مقایسه با روسو که به زحمت آزادمنشی را با قفس تجدد در هم آمیخته است، نگاهی کاملاً بدبینانه دارد؛ با وجود این، هر دو در شیوه استدلال و چگونگی پدید آمدن ریشه های نابرابری همسو هستند، هرچند که با توجه به شرایط زمانی و مکانی دو راهکار متفاوت را پیشنهاد می کنند. این مقاله با توجه به شباهتهایی که هر دو متفکر در تحلیل محتوایی دارند، با شواهد و ادله ای که ارائه می کند، فلسفه و غایات نظام سرمایه داری را از دیدگاه این متفکر نقد کرده است.