فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۲۱ تا ۲۴۰ مورد از کل ۶۸۵ مورد.
حوزه های تخصصی:
بنسون در نوشتار پیشِ رو به کلیت تفکر ماریون، فیلسوف الهی دان، می پردازد که بسیاری از مفروضات سنتی فلسفه و الهیات را دگرگون کرده است. بنسون می گوید ماریون روش معمول فلسفی برای شناخت خدا را وارونه می کند، چراکه از نظر او به بت پرستی ختم می شود. ماریون بین بت و شمایل تمایز قایل می شود: در حالی که شمایل ناظر را به فراسوی خود، به آنچه که شمایل بازنمایی آن است هدایت می کند، بت در خودش می ماند. خدا تحت مقولات قرار نمی گیرد و قابل نامگذاری نیست، اما فلسفه دقیقاً همین کار را می کند. اما لوگوس فلسفی در مقابل لوگوس یوحنّا یا لوگوس الهیاتی قرار می گیرد. در نتیجه ماریون خدا را پدیداری اشباع شده می داند، که برعکس پدیدارهای هوسرلی فاقد پس زمینه است، و بنابراین غیرقابل تسلط، شناخت و نامگذاری است. به همین دلیل ماریون می خواهد که فلسفه و الهیات را در راهی قرار دهد که از ذات خدا شروع کنند. بنسون در پایان استدلال می کند این ایده های ماریون اهمیت اساسی دارند و در آینده نزدیک اهمیت آنها بیشتر هم خواهد شد.
نهادی به وسعت تمام ضرورت ها
منبع:
زمانه ۱۳۸۸ شماره ۸۶ و ۸۷
حوزه های تخصصی:
با وجود همه استواریها و کارسازیهای نهاد مرجعیت در اقلیم تشیع، و با وجود آنکه تمامی عرصههای معاش و معاد مقلدان را تا آنجا که وظیفه آن است زیر بال و پر گرفته است، از تحلیلهای عمیق در فهم حقیقت تاریخی این نهاد چندان خبری نیست. گه گُدار حکمتی ناگفته از سویی میآید و به گوشی میرسد، ولی بهنظر میرسد که شناخت تحلیلی از تاریخ اجتهاد و مرجعیت، همچنان عرصهای پوشیده و ناپیموده است. در مقاله ذیل نکتههایی برای فراهم کردن زمینة این شناخت به محضر شما تقدیم شده است.
هرودت و تاریخ نگاری
از هگل تا مارکس، حماسه ی دیالکتیک
حوزه های تخصصی:
تاریخ ادبیات ایران و ادبیات معاصر
منبع:
مهرسال پنجم ۱۳۱۶ شماره ۶
حوزه های تخصصی:
مراتب نقد آرای محمدحسین نائینی بر «لیبرالیسم»
حوزه های تخصصی:
برخی لیبرالیسم را «نظریه ی مدرن تمدن غرب» در دوران معاصر می دانند. این اندیشه، به صورت واقعی یا وارونه به کشورهای دیگر، از جمله ایران سرایت کرده است و گروهی با آن همراه شدند و آن را پذیرفتند و عده ای نیز با آن به مقابله برخاستند و آن را طرد یا نقد کردند. محمدحسین نائینی از نخستین کسانی است که با ابعاد لیبرالیسم مواجه شده و در مورد آن برای جامعه ی ایرانیِ متناسب با مبانی اسلامی و با عطف توجه به مفاهیم و آموزه های جدید، نظر داده است. با توجه به رویکرد وی از منظر انتقادی، این مقاله بر آن است تا به بررسی سطح آرای او درباره ی لیبرالیسم، بپردازد. از آنجا که نائینی در دوران جدید، آرایی متناسب با شرایط زمان مطرح می کند، همچنین با توجه به مسأله بودن «لیبرالیسم» و تبلور آن در بحث «نزاع سنت و تجدد» در جامعه ی ایران، بررسی دیدگاه ها و آرای وی می تواند جامعه را در موضع گیری مناسب تری درباره ی آن، یاری کند. در این مقاله، شاخص های چارچوب اصولی گری در آرای نائینی که به نوعی سبب اندیشه ورزی وی شده است، و نسبت انتقادی بودن این آرا با لیبرالیسم، به عنوان نظریه ی مدرن تمدن غرب، در شرایطی ارائه می شود که نائینی جزو اندیشمندان پیشرو و نوآور در دوران معاصر ایران به شمار می رود. در این مقاله، نشان داده خواهد شد که آرای نائینی را با وجود اینکه در مسیری متفاوت با لیبرالیسم قرار دارد و در واقع نوعی نواندیشی است، نمی توان در انتقاد به لیبرالیسم تلقی کرد. شاید بتوان گفت که نائینی مباحث و دیدگاه های خود را متناسب با اوضاع تاریخی جامعه ای که در آن زندگی می کرده، مطرح ساخته است.
مطهری و مفاهیم تاریخی در قلمرو فلسفه علم تاریخ
حوزه های تخصصی:
پرداختن به فلسفه تاریخ و نیز برانگیختن صاحبان علم و خرد به تفکر درباره تاریخ، از دغدغه های استاد مطهری بود. وی در حوزه مسائل معرفت شناسی تاریخی مباحث گسترده ای دارد و درباره فلسفه علم تاریخ و به ویژه تعریف ها و مفاهیم تاریخی نیز صاحب آرای گوناگونی است. این پژوهش می کوشد با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی و از راه مراجعه مستقیم به آثار مطهری، به معرفی، نقد و بررسی آرای او در این زمینه بپردازد. براساس دستاوردهای این تحقیق، به دلیل اتکای مطهری بر چند مبنای متفاوت معرفتی، مباحث او در حوزه فلسفه تاریخ، حاوی تناقض ها و نارسایی هایی است. شاید علت اصلی این امر، فقدان تخصّص تاریخی او، به ویژه در حوزه فلسفه علم تاریخ باشد؛ عرصه ای که به علت کثرت مشغله های فکری مطهری؛ زمینه لازم برای ورود او به آن فراهم نیامد. به علاوه، خاستگاه این علم غرب است و در روزگار او بسیاری از آثار مربوط به آن، به زبان فارسی ترجمه نشده بود. اما به علت اشراف مطهری به نظرگاه های اسلام و تسلط او بر فلسفه اسلامی، آرای او در حوزه فلسفه نظری تاریخ از استحکام، قوت و جذابیت فراوان برخوردار است.
پوزیتیویسم وارونه؛ نقدی بر روایت گراییِ وایت و انکراسمیت
حوزه های تخصصی:
مقدمه ی مترجم: کارل مارکس در جمله ای مشهور بر آن است که دیالکتیک هگل را که بر روی سرش ایستاده بود، در فلسفه ی خود و انگلس وارونه کرده و بر پاهایش استوار کرده است. در اینجا مارکس علاوه بر آن که بر خطای هگل یعنی ایده آلیستی بودنِ فلسفه اش تأکید می کند، به نحو تلویحی بر بنیان و روش مشترک اندیشه ی خود و هگل نیز صحّه می گذارد. در ماتریالیسم تاریخیِ مارکس نقش دیالکتیک هگلی کاملأ واضح است و مارکس خود نیز بدان اذعان دارد اما در بحث حاضر مسئله پیچیده تر است. هایدن وایت و فرانک انکراسمیت، اندیشمندانی پست مدرن در حوزه ی فلسفه ی انتقادی تاریخ، فلسفه ی خود تحت عنوان «روایت گراییِ استعاری» را درست در نقد مفروضات پوزیتیویستی و بی اعتبار ساختن آرمان تجربی گرایانه ی مورخان سنّتی عرضه داشته اند. اما کریس لورنتز در این مقاله ی جذاب و آموزنده با نقدی بنیادین به سراغ مفروضات و آموزه های اساسی «روایت گراییِ استعاری» رفته و با مدّعیاتی روشن بر آن است که در عین شگفتی: با وجود تمامی مخالفت های ظاهریِ «روایت گراییِ استعاری» در قرائت وایت و انکراسمیت با ذهنیت و رویکرد پوزیتیویستی و تجربه گرایانه اما در واقع این فلسفه ی تاریخِ پست مدرن چیزی بیش از «وارونه» ای از پوزیتیویسم سده ی نوزدهمی نیست و از این رو به دلیل برخورداری از بنیان مشترک با آن، در خطاها و معایبش نیز شریک می شود. پیچیدگی بحث اینجاست که این بار برخلاف مورد مارکس و هگل، وایت و انکراسمیت چنین نقد ویران کننده ای را نخواهند پذیرفت چرا که نقد و انکار مبانی پوزیتیویستی، خصیصه ی هویت بخش فلسفه ی روایت گرای موردنظر آن هاست. فارغ از آن که ایرادات رادیکال لورنتز بر «روایت گرایی استعاری» وارد باشند یا خیر، بهرحال اثر حاضر معرفی شایسته ای از اندیشه ی دو تن از نوابغ فلسفه ی معاصر تاریخ ارائه می دهد.
روش تحلیل سیره نبوی (ص)(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
این مقاله، از سیره نبوی و راهکارهای تحلیلی آن سخن به میان آورده و به جای تاکید و تمرکز بر تاریخ و آموزه های آن، به «تحلیلی تاریخی» روی آورده است تا از پیامد آن بتوان به ژرفای پرگستره سیره نبوی دست یازید و بدین سان با نظر به خاستگاه تاریخ تحلیلی که در آن از ضرورت بحث و بررسی در سیره نبوی، از یک سو، و تحلیل تاریخی آن از سوی دیگر، سخن به میان می رود، بتوان در حد مقدور بر دشواری های تحلیل تاریخی غلبه کرد. این دشواری ها عبارت اند از: داوری های مشکل تاریخی، کمبود متون تحلیلی و مشخصاً تحلیل امور وحیانی که از ضرورت پی جویی و نشان گرفتن از شالوده ها و بنیان هایی پرده بر می دارد که می توان از آنها در تحلیل راستین سیره نبوی سود جست. نمایاندن چنین شالوده هایی، بخش پایانی نوشته را در برگرفته و به مواردی چون هم زمانی نقل و نقد، نقل و تحلیل، حکمت یابی معقول، ارتباط و پیوستگی رویدادها و منبع دهی به قرآن اشاره شده است. مقاله با معرفی کوتاهی از روش تحلیل جامع نگر و ارائه نتیجه گیری کلی، برخود مهر ختام زده است.
تاریخ به مثابه فرایند اندیشه ، در مروج الذهب و التنبیه و الاشراف مسعودی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
اصطلاح «تاریخ جدید» یا «تاریخ جامع»ناظر بر تغییر و تحولی است که در دو حوزه روش و موضوعات علم تاریخ رخ داده است. البته این طرز نگاه به تاریخ بیشتر گویای رویکرد مورخان غربی به مقوله علم تاریخ است.
در این پ ژوهش سعی برآن است تا با بازخوانی آثارموجودمسعودی اثبات شود که آنچه امروزه به تاریخ جدید موسوم شده که بارزترین مشخصه آن تنوع موضوعات و نگاه تحلیلی به رویدادهاست، سابقه ای دست کم هزار ساله در تمدن اسلامی دارد.
در این نگارش به رویکردهای گوناگون مسعودی پرداخته شده است، هم در حوزه روش تاریخ نگاری که نگاهی تحلیلی به رویدادها وامور واقع داشته وهم در حیطه موضوعات علم تاریخ که در اینجا به عمده ترین آن موضوعات از قبیل علوم، جغرافیا، محیط زیست، فرهنگ و اجتماع اکتفا شده است. البته دربار ه رویه های نظری وی نیز به اجمال بحث شده است.
مطالعه ایران باستان در قرن بیستم
حوزه های تخصصی:
رویکرد معرفتی خبر محور در تاریخ نگاری اسلامی
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر بر مبنای این مسأله شکل گرفته است که غالب مورخان مسلمان چرا و تحت چه شرایط فکری تصور می کردند معرفت تاریخی صرفاً جنبه خبری دارد و فرایند حصول چنین معرفتی را چگونه می دانستند؟ به نظر می رسد بخش مهمی از مورخان مسلمان به دلیل شکل گیری و تداوم مبانی نگرش خبرمحوری به علم تاریخ و نیز تکوین نوعی روش شناختی برای آن، در فضای ارزش ها و سنت های فکری متعلق به علوم خبری و روایی، به ویژه علم حدیث، بر این باور بودند که معرفت تاریخی صرفاً از طریق فعالیت ها و کارکردهای معرفت بخش مجموعه قوای حسی شاهدان و ناقلان روایت های تاریخی حاصل می شود و عقل و اندیشه ی انسانی را در چنین عرصه ای جایگاهی نیست. از این دیدگاه، آن ها مشاهده ی رخدادها و شکل گیری خاطره ها را آغازین مرحله ی شکل گیری معرفت تاریخی، شنیدن روایت های مبتنی بر مشاهده و خاطره درباره ی رخدادهای تاریخی و نقل شنیده ها را فرایند میانی حصول معرفت تاریخی، و سرانجام، ضبط اقوال و روایت های تاریخی و مکتوب کردن آن ها در شکل خبر تاریخی را آخرین مرحله ی معرفت تاریخی و پایان وظیفه ی تاریخ نگاری مورخ تلقی می کردند.این آخرین مرحله، مرحله ی ظهور معرفت تاریخی خبرمحور در شکل متن تاریخی است.
سیر تاریخ نگاری محلی ایالت فارس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه: مباحثی در فلسفه تاریخ: حقیقت در تاریخ
حوزه های تخصصی:
فلسفه: مباحثی در فلسفه تاریخ: خدا و انسان در تاریخ: لئوپولدفون رانکه
حوزه های تخصصی:
احتیاط و دقت شرط تحقیق
منبع:
پیشینه ۱۳۸۱ بهار شماره ۲
حوزه های تخصصی: