فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۸۸۱ تا ۹۰۰ مورد از کل ۷٬۱۹۷ مورد.
حوزه های تخصصی:
فلسفه موسیقی شاخه ای از فلسفه است که با نگاهی عمیق و بنیادین به مسائل و پرسش های مطرح در هنر موسیقی و تجربه موسیقایی افراد می پردازد. با توجه به این نکته، در این نوشتار، به بررسی چگونگی فرآیند رشد و ظهور احساس در موسیقی با توجه به سه دیدگاه رایج در این موضوع یعنی تجلی، احساس و تحریک پرداختیم. موسیقی یکی از انتزاعی ترین و غیر تقلیدی ترین هنرها محسوب می شود که قدرت برانگیختن و القای احساسات مختلف در انسان را دارد. آهنگ ساز، احساس خود را از طریق گام ها و نت های موسیقی به صدا در می آورد تا حس درونی خود را روی صحنه اجرا به همگان اعلام کند بی آنکه از زبان گفتار استفاده کند. شنونده نیز موسیقی را می شنود و با توجه به معنایی که از آن دریافت می کند احساسات درونی خود را در واکنش به موسیقی بروز می دهد و در این واکنش احساسی، مخاطب از احساسات و تجربیات واقعی خود در زندگی نیز تاثیر می پذیرد. به این شکل که به واسطه موسیقی برخی واقعیات زندگی خود را تخیل و تصور کرده و سپس، در تجربه موسیقایی خود واکنش احساسی از خود نشان می دهد.
بررسی تأثیرپذیری مارکس در مفهوم کار از ارباب و بنده ی هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تأثیرپذیری مارکس از هگل امری است مورد اتفاق و خصوصاً تأثیرپذیری اش از بخش ارباب و بنده پدیدارشناسی روح، اگرچه نظریه ای مشهور اما برای برخی مانند آرتور، افسانه ای بیش نیست. امثال سارتر و هیپولیت که تحت تأثیر کوژو، منشأ شهرت این نظریه هستند بدون ذکر هیچ شاهدی، طرح مدعا کرده اند. مارکوزه به نقل جمله ای از دست نوشته های اقتصادی و فلسفی 1844 مارکس اکتفا کرده است و آرتور را بر آن داشته است تا با محوریت این اثر مارکس و نقد مارکوزه، بر نظریه تأثیرپذیری مهر ابطال بزند. استدلال آرتور این است که مارکس هیچ ارجاعی به ارباب و بنده ندارد و نقدی که به هگل درباره مفهوم «کار» وارد می کند به دلیل تفاوتش با رویکرد هگل به «کار» در ارباب و بنده، ناظر بر این بخش از پدیدارشناسی نیست. در نقد استدلال آرتور می توان گفت رد دلیل، نافی مدعا نیست و باید به دیگر آثار مارکس هم مراجعه کرد. هگل در ارباب و بنده، کار را رها کننده بنده از حیث طبیعی اش، دگرگون کننده، سازنده و عامل فعلیت و آزادی می داند و دقیقاً همین عناصر با همین واژه ها در دو اثر مهم مارکس، گروندریسه و کاپیتال، در ارتباط با کار انسان مطرح شده اند. متأسفانه واژه تأثیرپذیری بدون اینکه دقیقاً مشخص شود به چه معنا است، مورد استفاده ی موافقین و مخالفین نظریه ی مذکور واقع شده است. تامل در کاربرد این واژه نشان می دهد ارجاع یا عدم ارجاع به متن اثر یک صاحب رأی نمی تواند دلیل منطقی ای بر تأثیرپذیری یا عدم تأثیرپذیری دیگران از او باشد. در مورد مارکس، علاوه بر موارد یکسانی تلقی فلسفی او از «کار» با دیدگاه هگل در ارباب و بنده، استفاده فراوان او از کلید واژه های هگلی خاص این بخش از پدیدارشناسی به ضمیمه اعترافش بر شاگردی هگل، شاهدی قوی بر تأثیرپذیری او در مفهوم کار از ارباب و بنده هگل می باشد.
هانری برگسون
قاعده طلایی اخلاق و معیارهای دوگانه
منبع:
آیین مرداد ۱۳۸۷ شماره ۱۵
حوزه های تخصصی:
معرفت پیشینی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن ۱۳۸۳ شماره ۲۰
حوزه های تخصصی:
آلبرت کازولو در ابتدا سه نوع تمایز معرفتی، مابعدالطبیعی و معنایی را که کانت در بحث معرفت پیشینی مطرح کرده، پیش میکشد. به نظر وی، کانت با استفاده از این سه نوع تمایز به دفاع از: 1. وجود معرفت پیشینی؛ 2. ارتباط وثیق میان پیشینی و ضروری و 3. وجود معرفت ترکیبی پیشینی میپردازد. بهادعای کانت، معرفت پیشینی فقط از طریق گزارههای ریاضیای بهدست میآید که ویژگیهای آن ضرورت، یقین و مصونیت از ابطال تجربی است. کازولو، بر پایة تمایز میان معرفت حالت جهت عام گزاره و معرفت ارزش صدق آن، معتقد است که مدعای کانت نمیتواند مؤید این امر باشد که ارزش صدق گزارههای ضروری را نمیتوان براساس تجربه شناخت. وی با چالش کشیدن ویژگیهای معرفت پیشینی و ریاضی، استدلال موافقان و مخالفان اینگونه معرفت را غیرقانعکننده و ناقص میداند و وظایفی را فراروی آنان مینهد.
نسبت فضیلت با سعادت در نظام اخلاقی افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مکاتب اخلاقی کلاسیک، به ویژه نظام اخلاقی افلاطون، با مشخصه «سعادت گرایی» شناخته می شوند. آموزه بنیادین «سعادت گرایی» این است که مطلوب نهایی انسان، نیل به سعادت است و همه فعالیت های آدمی در پرتو این هدف والا، ارج و قرب پیدا می کنند. معمولا گفته می شود که فضیلت اخلاقی، راه رسیدن به سعادت را هموار می کند؛ اما نسبت میان این دو نیازمند بررسی دقیق تری است.در این مقاله، دو مدل برای ترسیم نسبت فضیلت و سعادت از منظر افلاطون ارایه شده است. بر اساس مدل یکسان انگاری، فضیلت و سعادت بر یکدیگر منطبق بوده و عین هم تلقی می شوند. در حالی که بر اساس فرضیه کفایت، فضیلت و سعادت دو عنصر جدا از هم هستند که کسب یکی (فضیلت) مقدمه دستیابی به دیگری (سعادت) است. در آثار افلاطون، مویداتی برای هر دو فرضیه فوق یافت می شود، ولی هیچ کدام از آنها، به تنهایی، قادر به تبیین نگرش وی نسبت به این مساله نیستند. برای فهم موضع افلاطون در این خصوص، می بایست به تلفیقی از این دو مدل، دست یافت.
فهم، شرح و عمل
منبع:
نامه مفید ۱۳۷۸ شماره ۱۹
حوزه های تخصصی:
مرکز توجه مقاله به رابطه میان فهمیدن و شرح کردن است در تفسیر یا شرح متن. دیلتاى فیلسوف و هر منوئیست آلمانى (1911-1813) با تفکیک علوم اجتماعى از علوم طبیعى، اختلاف میان فهمیدن و شرح کردن را استنتاج کرد. پل ریکور نشان مىدهد که فهمیدن و شرح کردن مىتواند و باید وحدت داشته باشند و باید چنین نیز تلقى شوند. البته در وحدت مورد نظر ریکور تمایز علوم اجتماعى از علوم طبیعى کلا حذف مىگردد; او این دو مفهوم را با «و» مترادف کرده و به صورت «فهمیدن و شرح کردن» مىنویسد.
نویسنده مقاله تمایز دیلتاى را درست مىداند بى آن که تضاد بین آن دو موافق باشد. باریکور تا آنجا موافق است که رابطه دیالکتیکى این دو مفهوم را لحاظ مىکند، ضمن آن که با زدودن تفاوت آن دو و لذا تفاوت بین علوم طبیعى و علوم اجتماعى روى موافق نشان نمىدهد. نویسنده مقاله استدلال دارد که فهمیدن و شرح کردن در قلمروى علوم در تعارض نیستند، بلکه در فرایند شناخت وحدت مىیابند.
تحلیل و نقد درون سیستمی جایگاه خدا در جهان شناسی پویشی وایتهد
حوزه های تخصصی:
نوشتار حاضر تلاشی است که طی آن، در گام اول، با توجه به ارکان اساسی جهان شناسی پویشی وایتهد – اصولی چون: نگرش ارگانیستی، پویشی دیدن عالم، در هم تنیدگی تمام موجودات، دو قطبی بودن موجودات، نظریه دریافت و تعامل همه جانبه موجودات- به ضرورت حضور خداوند در این جهان شناسی اشاره می شود. در گام دوم، به تحلیل تفسیری پرداخته می شود که طی آن، وایتهد خداوند را هستی بالفعلی معرفی می کند که تابع مقولات حاکم بر این جهان پویشی است. در گام سوم، به اقتضای نگرش ارگانیستی یا اندام وار وایتهد، تعامل دو جانبه خدا و جهان، تاثیرگذاری متقابل این دو و نتایج آن تحلیل می شود. در گام آخر، با نظر به نقد درون سیستمی، این ادعای بنیادی وایتهد که «خداوند به عنوان یک هستی بالفعل، استثنایی بر سایر هستی ها نبوده و تابع مقولات و اصول حاکم بر جهان شناسی پویشی است» مورد ارزیابی قرار می گیرد، و به پاره ای از انتقادات و چالش های فراروی آن اشاره می شود.
بررسی تحلیلی تطوّر مفهوم نفس از افلاطون تا ملاصدرا
حوزه های تخصصی:
در حالیکه افلاطون، بر اساس اعتقادش به جهان ایده ها، نفس را مربوط به جهانی دیگر و امری مفارق از بدن معرفی می کند، ارسطو که توجه خود را به تفحص و چگونگی کارکرد واقعی موجودات این جهان معطوف داشته، بر نظر ورزی محض در باره ماهیت و سرشت آن ها تاکید دارد. وی در تعریف نفس نیز به تحلیل مو جو دات جاندار پرداخته و نفس را صورت بدن معرفی می کند. در اندیشه فلوطین، نفس جزئی از نفس کلی است که یکی از اقانیم سه گانه است و یک رویش به قلمرو نوس است و روی دیگرش به عالم خاکی و بدن مرتبط است به طوریکه حلقه اتصال جهان معنوی و مادی است. ابن سینا بر اساس دغدغه های دینی اش دراثبات جاودانگی به صورت روحانی، نفس را ا مری مجرد و کمال بدن معرفی می کند. سهروردی، فیلسوف اشراق مسلک جهان اسلام، با الهام از دید گاه فلوطین و حکمای ایران باستان نفس را موجودی معنوی واز انوار مدبره دانسته به آن نور اسفهبدیه نام نهاد که مسئو لیت فرماندهی دژ (بدن ) را به عهده دارد. همه این فلاسفه در نحوه ارتباط نفس با بدن با معضلات و تناقضاتی روبرو بوده اند. ملاصدرا با تاثیر از این متفکران و بر اساس مبانی ابداعی اش در حکمت متعالیه تعریف خود را از نفس به گو نه ای دیگر ارائه میدهد که در عین صحت واستحکام از مشکلات مر بوطه مبراست.
رابطه فهم با دیالکتیک، تاریخ و زبان در هرمنوتیک فلسفی گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گادامر فهم را اساسی¬ترین فعل انسان دانسته و هدف خود را پدیدارشناسی و هستی¬شناسی فهم و توصیف آنچه که در هر فهمی روی می¬دهد، اعلام می¬کند. او فهم را واقعه¬ای می¬داند که ورای خواست و اراده ما برای ما رخ می¬دهد. از نظر او فهم, واقعه¬ای دیالکتیکی، تاریخی و زبانی است که حاصل تعامل، گفت¬وگو و در نهایت امتزاج افق گذشته با حال است. فهم با عواملی همچون سنت، افق، زبان، زمان، تاریخ، پیش¬داوری، دور هرمنوتیکی، کاربرد و غیره ارتباطی تنگاتنگ و جدا نشدنی دارد. بنابراین, تمام این عوامل باید در یک کل واحد و مرتبط با یکدیگر مورد بررسی قرار گیرند.
نامه های فلسفی ولتر: سنتی بازیافته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رمان یک نوع ادبی است که به مرور شکل ادبی خود را یافته است. اگر نگاهی به آثار ادبی گذشته فرانسه بیندازیم، ملاحظه خواهیم کرد که این نوع ادبی ریشه در سایر انواع نوشتار ادبی از جمله آثاری که به شکل نامه نوشته می شدند (نامه های ایرانی منتسکیو) و یا آثاری که جنبه فلسفی و انتقادی داشته اند (نامه های فلسفی ولتر) دارد. در این مقاله سعی شده است با تکیه بر آثار بزرگانی چون ولتر و منتسکیو دو بحث roman و romanesque مسایل مربوط به تعامل و تقابل در این دو مقوله، مورد تحقیق قرار گیرد.
پیش داوری و فهم در هرمنوتیک فلسفی گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عصر روشنگری با تکیه بر عقل خودبنیاد هرگونه پیش داوری را بیاعتبار کرد. روشنگری پیش داوری را منشأ خطا و مانع فهم دانست و آن را به پیش داوریهای ناشی از مرجعیت و پیش داوریهای ناشی از شتابزدگی تقسیم کرد. رومانتیسم اگرچه مانند روشنگری به تضاد میان عقل و مرجعیت باور داشت، اما برخلاف روشنگری، این تضاد را به نفع مرجعیت پایان داد و مبنای اعتبار همه چیز را به سنت که مؤثرترین نوع مرجعیت است برگرداند. گادامر برخلاف روشنگری و رومانتیسم معتقد است نه تنها میان عقل و مرجعیت تعارضی نیست، بلکه مرجعیت خود نتیجه عقل و برخاسته از آن است. او مرجعیت را نه اطاعت کورکورانه، بلکه از جنس معرفت میداند. گادامر علاوه بر این، برای پیش داوریها نقشی بنیادین در فرایند فهم قائل میشود و پیوند ضروری پیش داوری با خطا را کاملاً نادرست ارزیابی میکند.
فلاسفه افلاطون مادر همه فلسفه های الهی است
حوزه های تخصصی:
موضوعی که برخی متفکران و فلاسفه را به اندیشه و بحث واداشته قابلیت تفسیر فلسفه یونان بعنوان یک فلسفه الهی است در این مقاله با رجوع مستقیم به آثار افلاطون و ارائه تفسیر و تطبیق مختصری فضای کلی فلسفه افلاطون از این منظر بررسی و تحلیل شده و با استناد به متن عبارات افلاطون نشان داده می شود که فلسفه افلاطون نه تنها یکی از الهی ترین فلسفه های عالم اندیشه است بلکه مادر و سرچشمه تمامی تفکرات اصیل الهی است.