آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۱

چکیده

آلبرت کازولو در ابتدا سه نوع تمایز معرفتی، مابعدالطبیعی و معنایی را که کانت در بحث معرفت پیشینی مطرح کرده، پیش می‌کشد. به‌ نظر وی، کانت با استفاده از این سه نوع تمایز به دفاع از: 1. وجود معرفت پیشینی؛ 2. ارتباط وثیق میان پیشینی و ضروری و 3. وجود معرفت ترکیبی پیشینی می‌پردازد. به‌ادعای کانت، معرفت پیشینی فقط از طریق گزاره‌های ریاضی‌ای به‌دست می‌آید که ویژگی‌های آن ضرورت، یقین و مصونیت از ابطال تجربی است. کازولو، بر پایة تمایز میان معرفت حالت جهت عام گزاره و معرفت ارزش صدق آن، معتقد است که مدعای کانت نمی‌تواند مؤید این امر باشد که ارزش صدق گزاره‌های ضروری را نمی‌توان براساس تجربه شناخت. وی با چالش کشیدن ویژگی‌های معرفت پیشینی و ریاضی، استدلال موافقان و مخالفان این‌گونه معرفت را غیرقانع‌کننده و ناقص می‌داند و وظایفی را فراروی آنان می‌نهد.

متن

بحث عصر حاضر درباب معرفت پیشینی (a priori knowledge) را کانت  (1781) به‌صورت گسترده‌ای شکل داده است. سه نوع تمایز، در بحث کانت اساسی است. نخست، تمایز معرفتی (epistemic) است، که معرفت را به دو مقولة وسیع تقسیم می‌کند: پیشینی (a priori) و پسینی (a posteriori). توصیف کانت از معرفت پیشینی به‌عنوان شناختی مطلقاً مستقل از هرگونه تجربه (experience) اندکی نیازمند توضیح است. زیرا او اذعان کرد که گزاره‌ای (proposition) که پیشینی دانسته شود می‌تواند دست‌کم به دو صورت بر تجربه متکی باشد: (1) تجربه برای کسب مفاهیمِ (concepts) درگیر در گزاره، ضروری است؛ و (2) تجربه برای بررسی گزاره ضروری است. به‌ صورت عام پذیرفته شده است که یک گزاره تنها در صورتی به‌ نحو پیشینی معلوم انسان واقع می‌شود که مستقل از هر شاهدِ (evidence) تجربی توجیه شود، هرچند سخن کانت دربارة این نکته صریح و آشکار نیست. تمایز دوم تمایز مابعدالطبیعی (metaphysical) میان گزاره‌های ضروری (necessary) و ممکن (contingent) است. گزارة ضروری صادق (کاذب) گزاره‌ای است که صادق (کاذب) است و نمی‌تواند کاذب (صادق) باشد. گزارة ممکن صادق (کاذب) گزاره‌ای است که صادق (کاذب) است اما می‌تواند کاذب (صادق) باشد. راه دیگر برای نشان دادن این تمایز آن است که گزارة ضروری صادق (کاذب)، گزاره‌ای است که در تمام جهان‌های ممکن (possible worlds) صادق (کاذب)‌ است. گزارة ممکن صادق (کاذب) گزاره‌ای است که فقط در برخی جهان‌های ممکن از جمله جهان فعلی (actual world) صادق (کاذب) است. آخرین تمایز، تمایز معنایی (semantical) میان گزاره‌های تحلیلی (analytic) و ترکیبی (synthetic) است. بیان ویژگی این تمایز از همه دشوارتر است، زیرا کانت چند روش مختلف را برای نشان دادن این تمایز مطرح می‌کند. آشناترین وضعیت که گزاره‌ای با صورت [منطقی] «هر A، B است»، تحلیلی است دقیقاً موردی است که محمول مندرج در موضوع باشد: در غیر این صورت، گزاره ترکیبی است.

کانت با استفاده از این سه نوع تمایز به دفاع از سه نظریه‌ای می‌پردازد که در کانون بحث عصر حاضر قرار دارند: (1) وجود معرفت پیشینی؛ (2) ارتباط وثیق میان پیشینی و ضروری؛ (3) وجود معرفت ترکیبی پیشینی. کانت در دفاع از وجود معرفت ترکیبی پیشینی برای تحلیل مفهوم توجیهِ (justification) مستقل از تجربه، تلاش نکرد. به جای آن، او (1781, P.42) معیاری برای تمایز معرفت پیشینی از معرفت پسینی ارایه کرد: «اگر گزاره‌ای داشته باشیم که همین که به تصور آید ضروری دانسته شود آن گزاره حکم پیشینی است». از آنجا که کانت وجود گزاره‌های ضروری را که معلوم و شناخته شده باشد، بدیهی می‌شمارد وجود معرفت پیشینی [برای او] بلافاصله ثابت می‌شود.
ما این دفاع از وجود معرفت پیشینی به‌ طور اجتناب‌ناپذیر بسته به تبیینی است که او از ارتباط میان پیشینی و ضروری ارایه می‌کند. اصل عامل و کارساز (operative principle) ظاهراً این است که هرگونه معرفت از گزاره‌های ضروری، پیشینی است. کانت (1781, P. 11) از عکس این اصل نیز جانبداری می‌کند: هرگونه معرفت پیشینی به گزاره‌های ضروری تعلق می‌گیرد. اما تلاقی این دو اصل مستلزم این نیست که مقولات ضروری و پیشینی هم‌گستره (coextensive)‌اند (هم‌پوشی دارند)؛ زیرا مستلزم این نیست که هر گزارة ضروری شناختنی است. دفاع از وجود معرفت ترکیبی پیشینی به ریاضیات اهمیت ویژه‌ای داد. زیرا اصول حساب و هندسه بود که [موجب شد] او ماندگارترین مثال‌هایی از گزاره‌های ضروری ارایه کند که می‌توان گفت ترکیبی هستند.
بسیاری از آثار اخیر درباب معرفت پیشینی به‌مثابة مناقشه و یا دفاع از یکی از این سه دیدگاه کانتی می‌توانند نگریسته شوند. حملات اخیر بر وجود معرفت پیشینی به سه دستة کلی تقسیم می‌شوند. برخی مانند پاتنم  (1979) و کیچر  (1983) با ارایه تحلیلی از مفهوم معرفت پیشینی آغاز می‌کنند و آنگاه استدلال می‌کنند که نمونه‌های ادعا شده از معرفت پیشینی شرایط مشخص شده در تحلیل را برآورده نمی‌نمایند. حملات در دستة دوم عموماً فارغ از هرگونه تحلیل مشخصی از مفهوم معرفت پیشینی صورت می‌گیرد، بلکه درعوض بر منشأ ادعایی چنین شناختی متمرکز می‌شود. به‌عنوان مثال، بناسراف  (1973) استدلال می‌کند که قوة شهود (intuition) که برخی از مدافعان پیشینی مدعی‌اند که منشأ معرفت ریاضی است، نمی‌تواند آن نقش را ایفا کند. شکل سوم حمله، مثال‌های بارز از گزاره‌هایی را مورد توجه قرار می‌دهد که ادعا می‌شود صرفاً به‌صورت پیشینی قابل شناخت هستند و نشان می‌دهد که می‌توان آنها را به‌کمک شاهد تجربی (experiential evidence) توجیه کرد. دیدگاه میل  [مبنی بر این] که گزاره‌های ریاضی را می‌توان به‌طور استقرایی توجیه کرد تأییدی از سوی کیچر (1983) و کازولو (1988a) دریافت کرده است. راهبرد بدیل را کواین  (1963) ارایه می‌کند که معتقد است گزاره‌های ریاضی را فقط تا آنجایی می‌توان توجیه کرد که بخشی از نظریه فراخ‌تری باشند که تماس رضایت‌بخشی با تجربه دارد.
آثار اخیر در منطق موجهات (modal logic) توجه را به موضوع حقیقت ضروری دوباره معطوف کرده است. توأم با این توجهِ دوباره، بررسی مجددی از دیدگاه‌های کانت درباب نسبت میان ضروری و پیشینی صورت گرفته است. از سرگیری این امر که تمایز پیشینی/ پسینی یک تمایز معرفتی است و حال آنکه تمایز ضروری و ممکن یک تمایز مابعدالطبیعی، در آثار اخیر مسألة رایج شده است. از این‌رو، بدون استدلال (argument) دیگری نمی‌توان فرض کرد که آنها هم‌گستره‌اند. افزون بر این، شاؤل کریپکی  (1980) قویاً استدلال کرده است که گزاره‌های پسینی ضروری و نیز گزاره‌های پیشینی ممکن وجود دارند. برخی تحلیل‌های اخیر از معرفت پیشینی، نظیر تحلیل کیچر (1983)، دربردارنده این پیامد است که برخی گزاره‌های ممکن به‌صورت پیشینی قابل شناخت‌اند.
این نظریة کانتی که مدعی است برخی از معرفت‌های پیشینی از سنخ گزاره‌های ترکیبی است، بیشترین توجه را به خود جلب کرده است. در ابتدا دو واکنش متفاوت وجود داشت. برخی در بارة این ادعای عام مناقشه نکردند بلکه منحصراً به برخی مثال‌های خاص کانت در مورد معرفت ترکیبی پیشینی مورد ادعای وی پرداختند. به‌عنوان مثال، فرگه  تنها این ادعا را که حقایق حساب، ترکیبی هستند به چالش گرفت. دیگران، مانند آیر  (1946)، این ادعای عام را مورد مناقشه قرار دادند و کوشیدند اثبات کنند که کلیه معرفت‌های پیشینی از سنخ گزاره‌های تحلیلی‌اند. واکنش سوم، که اساسی‌ترین است، از سوی کواین (1963) مطرح شد، که استحکام (قوت) (cogency) (یا مستدل بودن) تمایز تحلیلی/ ترکیبی را به چالش کشید. برفرض که ارتباط وثیقی میان پیشینی و تحلیلی که منتقدان کانت آن را پدید آورده‌اند وجود داشته باشد، برخی بر این باورند که حملة‌ کواین استحکام تمایز پیشینی/ پسینی را نیز مورد تردید قرار می‌دهد.
این ادعا که معرفت پیشینی وجود دارد به‌وضوح، بنیادی‌ترین مسأله از سه مسأله کانتی است. اما ارزیابی دفاع کانت از نظریة (thesis) نخست نیازمند بیان نظریة دوم که دربارة رابطة ضروری و پیشینی است، می‌باشد. نظریه سوم، هرچند مهم است، اما کمتر اساسی است. زیرا، از یک‌سو، اگر معرفت پیشینی وجود نداشته باشد این پرسش که آیا معرفت ترکیبی پیشینی وجود دارد یا نه، مطرح نمی‌شود. از سوی دیگر، اگر تمایز تحلیلی/ ترکیبی تمایزی مستحکم نباشد، مسأله ترکیبی پیشینی دیگر مطرح نمی‌شود. ممکن است این‌گونه به‌نظر آید که افول تمایز تحلیلی/ ترکیبی قوت تمایز پیشینی/ پسینی را نیز مورد تردید قرار می‌دهد. اما دشوار است که ببینیم چگونه با قطع نظر از یکی دانستن پیشینی با تحلیلی یا بدون فرض غیرنقادانه ارتباط ضروری میان دو مفهوم، می‌توان از آن دفاع کرد. بنابراین، اهتمام اولیه ما این خواهد بود که به‌طور فشرده مسأله را له و علیه معرفت پیشینی مرور نماییم.
دفاع کانت از این ادعا که گزاره‌های ریاضی صرفاً به‌صورت پیشینی قابل شناخت‌اند الگوی عامی را به‌دست می‌دهد که غالباً مدافعان پیشینی از آن استفاده می‌کنند. آنان با این اعتقاد شروع می‌کنند که مجموعه‌‌ای از گزاره‌ها وجود دارند که همة اعضای آنها ویژگی خاصی دارند. برپایه این اعتقاد استدلال می‌کنند گزاره‌ای که دارای این ویژگی باشد، برپایه تجربه نمی‌تواند شناخته شود. از این‌رو، اگر معرفتی از گزاره‌های مورد بحث وجود داشته باشد، چنین معرفتی باید پیشینی باشد. به اعتقاد خود کانت، این مجموعه، از گزاره‌های ریاضی تشکیل می‌شود و ویژگی آن ضرورت (necessity) است. اجازه دهید این ادعا را که گزاره‌های ریاضی ضروری هستند فرض کنیم و این ادعای کلیدی را که تجربه نمی‌تواند شناختی از گزاره‌های ضروری به‌دست دهد در نظر آوریم. عبارت «معرفت گزاره‌های ضروری» تمایز اساسی‌ای را که بین معرفت حالت جهت عام (general modal status)، گزاره‌ با معرفت ارزش صدق (truth value) آن وجود دارد، می‌پوشاند.  اساس مدعای کانت (1781, P. 43) که معرفت ضروری، پیشینی است این نظر (observation) است که «تجربه به ما می‌آموزد که چیزی چنین و چنان است اما نه اینکه آن چیز نمی‌تواند به‌نحو دیگری باشد». اما این نظر حداکثر اثبات می‌کند که حالت جهت عام گزاره‌‌های ضروری را نمی‌توان براساس تجربه شناخت. اما مؤید این نتیجه نیست که ارزش صدق گزارة ضروری را نمی‌توان براساس تجربه شناخت. زیرا این نظر مجاز می‌شمارد که تجربه می‌تواند شناختی را دربارة اینکه چیزی چنین و چنان است به‌دست دهد. بنابراین، نظر کانت در تأیید ادعای کلیدی خود که معرفت گزاره‌های ریاضی، نظیر 12=5+7 پیشینی است، ناکام می‌ماند. زیرا این، ادعایی در مورد معرفت ارزش صدق چنین گزاره‌هایی است نه ادعایی درباب معرفت حالت جهت عام آنها. مدافع پیشینی می‌تواند در این مورد کوتاه بیاید و معتقد شود که حتی اگر اثبات نشده بود که معرفتِ ارزش صدق گزاره‌های ضروری، پیشینی است، با این حال برای اعتقاد به اینکه معرفت حالت جهت عام گزاره، پیشینی است، موردی ارایه شده است. اما این مدعا به‌نظر می‌رسد صرفاً بر این فرض (assumption) مبتنی است که تجربه می‌تواند فقط از جهان فعلی خبر دهد. هرچند این فرض تا حدودی براساس این نظر که کسی نمی‌تواند از جهان‌های ممکن دیگر سر برآورد، معقول به‌نظر می‌رسد لیکن با این واقعیت نمی‌خواند که بسیاری از معرفت علمی ما فراسوی آن چیزی می‌رود که صرفاً بر جهان فعلی صادق است. با این حال اصلاً وسوسه نمی‌شویم که فکر کنیم چنین معرفتی پیشینی است. درنتیجه، اگر معرفت پسینی در مورد پاره‌ای از جهان‌های غیرفعلی (non-actual worlds) ممکن باشد آینده نشان خواهد داد که چرا چنین معرفتی از کلیة جهان‌های غیرفعلی، ممکن نیست.
ویژگی دیگر گزاره‌های ریاضی ـ مانند دیگر ویژگی‌های آن، که غالباً در تأیید این ادعا که معرفت آنها پیشینی است آورده می‌شود ـ مصونیت ادعایی آنها از ابطال‌ تجربی (empirical disconfirmation) است. چون اگر شواهد تجربی، باور به گزاره‌های ریاضی را موجه نماید در آن صورت باید رد و انکار گزاره‌های ریاضی را برای ما موجه کند. به‌عنوان نمونه، آیر (1946) از ما دعوت می‌کند که وضعیتی را در نظر بگیریم که [در آن وضعیت] آنچه را فکر می‌کردیم پنج زوج از اشیا است می‌شماریم و درمی‌یابیم که مقدار آنها فقط به نُه می‌رسد. او مدعی است که در چنین وضعیتی نمی‌توانیم این گزاره را که 10=5×2 رد کنیم، اما با یاری جستن از هر فرضیه (hypothesis) تجربی که از همه بهتر با واقعیات این وضعیت بخواند این اختلاف را به‌عنوان اختلاف ظاهری صرف، موجه جلوه می‌دهیم. اما بایست توجه داشت که ویژگی معیار فعالیت علمی (scientific practice) این است که به یاری پاره‌ای فرضیه‌های کمکی موارد استثنایی از نمونه‌هایی را که به ظاهر مبطل تعمیم‌هایی هستند که به‌خوبی اثبات شده‌اند، موجه جلوه دهد. بنابراین، برای اثبات این ادعا که گزاره‌های ریاضی از ابطال تجربی مصون هستند، لازم است بیشتر سخن گفته شود. اگر یک اصل علمی (scientific principle) که در گذشته از تأیید مطلوبی برخوردار بوده ناگهان با تعداد زیادی از موارد مبطل ظاهری مواجه شود و، چون آزمون‌های مستقل آن فرضیه‌های تجربی را که مورد استنادِ موجه جلوه دادن آن موارد‌ند، تأیید نکرده‌اند، بکوشد این موارد را همچون شکست ظاهری صرف موجه جلوه دهد، در آن صورت آشکار است که تجربه برای رد این اصل توجیه کافی (sufficient justification) ارایه نکرده است. از این‌رو، در ارزیابی این اعتقادِ آیر که تجربه برای رد یک اصل ریاضی توجیه کافی نمی‌‌تواند فراهم کند، باید وضعیتی را در نظر گرفت که ویژگی‌های موجود در مورد ابطال اصل علمی را دربر گیرد: (1) شمار زیادی از نمونه‌های ابطال‌کننده ظاهری برای یک اصل ریاضی؛ و (2) عاجز ماندن آزمون‌های مستقل از تأیید فرضیه‌های کمکی که موارد ابطال‌کننده را مبطل ظاهری صرف جلوه می‌دهد. استدلال شده است که (Casullo, 1988a) در چنین شرایطی کنار گذاشتن شاهد ابطال‌کنندة تجربی به‌عنوان شاهد ظاهری صرف غیرمعقول است، زیرا حجم این شواهد نشان می‌دهد که شواهدی اصیل‌اند.
ویژگی سوم گزاره‌های ریاضی که غالباً در تأیید این ادعا که آنها صرفاً به‌صورت پیشینی قابل شناخت‌اند، آورده می‌شود یقین (certainity) ادعایی آنهاست. چنین استدلال می‌شود که اگر گزارة ریاضی براساس شواهد تجربی توجیه شود، توجیه آن سرشت استقرایی (inductive) خواهد داشت. از آنجا که توجیه استقرایی نمی‌تواند به نتیجة خود، یقین ببخشد نتیجه می‌گیریم که گزاره‌های ریاضی تنها به‌صورت پیشینی قابل معرفت هستند. اما وظیفه‌ای که فراروی مدافعان این استدلال است، این است که معلوم نمایند گزاره‌های ریاضی به چه معنا (sense) یقینی هستند. ممکن است تصور شود که ویژگی قیاسی (deductive) برهان ریاضی (mathematical proof) پاسخ لازم را فراهم می‌کند. اما این پاسخ با چند مشکل مواجه است. آشکارترین آن این است که نتیجه برهان ریاضی تنها درصوتی به‌نحو یقینی شناخته می‌شود که مقدمات اولیة آن که برهان از آنها آغاز می‌شود به‌صورت یقینی معلوم انسان باشد. اما ویژگی قیاسی ریاضیات تبیینی از این معنا که در آن گزاره‌های پایة ریاضی به‌طور یقینی معلوم انسان‌اند، ارایه نمی‌کند. افزون بر این، مدافعان پیشینی (a priorists) نوعاً معتقدند که تنها گزاره‌های پایة‌ ریاضی و پیامدهای واضح آنها است که به‌طور یقینی معلوم انسان‌اند. از این‌رو، مسأله‌ای که باید بدان پرداخته شود معنایی است که مطابق آن معنا گزاره‌های پایة ریاضی یقینی هستند. اغلب اعتقاد بر این بوده است که گزاره‌هایی که به لحاظ معرفت‌شناختی پایه‌‌اند به این معنا یقینی هستند که درمورد آنها خطا ممکن نیست. برطبق این تفسیر، باور S به P درست درصورتی یقینی است که باور S به P ضروری باشد، در این صورت صادق است که P. بدیهی است که هرگونه حقیقت ضروری‌ای که S بدان باور دارد این معنا از یقین را به‌ صورت پیش‌پا افتاده برآورده می‌‌کند. درنتیجه، این ادعا را که تنها گزاره‌هایی که پیشینی دانسته می‌شوند یقینی هستند، تأیید نمی‌کند. شیوة دیگر برای تعیین معنای مورد نیاز از برای یقین این است که به درجه تأیید گزاره‌ای که از یقین بهره‌مند است متوسل شویم. گزاره‌ای که از درجة بالای تأیید برخوردار است گزاره‌ای است که پذیرای این نیست که در آینده تأیید نشود. به بیان دقیق‌تر، P برای S درست درصورتی یقینی است که به‌لحاظ معرفت‌شناختی وضعیت ممکنی وجود نداشته باشد که در آن S در باور به P، کمتر موجه باشد. براساس این تفسیر از یقین، این استدلال با همان مشکلی مواجه می‌شود که استدلال پیشین مبتنی بر مصونیت از ابطال تجربی با آن مواجه بود. زیرا اگر گزاره‌های ریاضی مصون از چنین ابطالی نباشند، به لحاظ معرفت‌شناختی وضعیت‌های ممکن وجود دارند که در آن وضعیت‌ها S در باور به آنها کمتر توجیه شده است.
در پایان اجازه دهید دو استدلال شکاکانه‌ای (sceptical arguments)‌ را علیه پیشینی مورد بررسی قرار دهیم. برخی نویسندگان، نظیر پاتنم (1983) این ادعای کواین (1963) را که «هیچ گزاره‌ای مصون از بازنگری نیست» نافی وجود معرفت پیشینی دانسته‌اند. به‌طور مسلم، دو مسأله مجزایی وجود دارند که در ارزیابی این مدعا دخالت دارند: (1) درستی ادعای کواین، و (2) حمل این ادعا ـ اگر درست باشد ـ بر وجود معرفت پیشینی. از آنجا که پیش از این استدلال کردیم که برای تردید در اینکه گزاره‌‌های ریاضی مصون از ابطال تجربی هستند دلیلی وجود دارد، اجازه دهید که (1) را بپذیریم و (2) را مورد بررسی قرار دهیم. بی‌گمان، اگر ادعای کواین بر [وجود] معرفت پیشینی حمل شود حداقل لازم است که نظریة‌ ذیل صادق (true) باشد:
(3) اگر S به‌طور پیشینی بداند که P، آنگاه P عقلاً غیر قابل بازنگری است.
معقولیت (plausibility) (3) بر این ایده مبتنی است که معرفت پیشینی مستقل از تجربه است. ادعا می‌شود که اگر گزاره‌ای پذیرای ابطال تجربی باشد در آن صورت به‌ معنای مورد نیاز مستقل از تجربه نیست. استدلال شده است (Casullo, 1988b) که برای تردید درخصوص این فقره از استدلال دلیلی وجود دارد. زیرا این گزاره که S می‌داند که P به‌نظر می‌رسد که، فارغ از تجربه، صرفاً مستلزم [این قضایا] است:
(1) S برای باور کردن P توجیهی دارد که برای معرفت، کافی است؛
(2) این توجیه مستقل از تجربه است؛ و
(3) شرایط دیگر معرفت فراهم‌اند.
اما (1)، (2) و (3) با (4) امکان شواهد تجربی سازگار هستند، شواهدی که توجیه غیرتجربی‌ای را که S برای باور کردن P دارد، با شکست مواجه می‌کند.
دغدغة مکرر کسانی که در برابر حمایت از معرفت پیشینی ایستادگی می‌کنند این است که وجود این‌گونه معرفت اسرارآمیز (mysterious) می‌نماید. اگر معرفت پیشینی وجود دارد، پس منشأ آن در پاره‌ای از فرایندهای شناختی (cognitive processes) انسان وجود دارد. اما مدافعان پیشینی درباب این فرایندها یا درباب حالتی که این فرایندها در آن حالت موجب معرفت پیشینی می‌شوند، چیزی نمی‌گویند. در بهترین حالت به فرایندهایی نظیر «شهود» یا «ادراک شهودی» (intuitive apprehension) همراه با این ادعا که آنها برای هر کسی که به اعتبار (validity) مرحله‌ای از برهان منطقی (logical proof) پی برده‌اند، آشنا است، ارجاع می‌دهند. این پاسخ دو عیب دارد. از این واقعیت که تجربه پدیدارشناختی (phenomenological experience) متمایزی ممکن است وجود داشته باشد که وقتی رخ می‌دهد که انسان به اعتبار مرحله‌ای از برهان پی ببرد، به دست نمی‌آید که این تجربه‌ها همراه عمل فرایند شناختی (cognitive process) متمایز یا پدیدآورندة آن است. افزون بر این، توسل جستن به چنین فرایندهایی که چگونگی توجیه شدن ما را در باور کردن اصول ریاضی یا منطقی توضیح می‌دهد محل تردید است. محض نمونه، گاهی ادعا می‌شود که ادراک شهودی ذوات انتزاعی (abstract entities) از جهتی شبیه به دریافت (perception) اشیای مادی است. بناسراف (1973) با طرح این قبیل ادعاها توجه را به یک مشکل مهمی جلب کرده است. دریافت فرایندی است که متضمن همکنشی (interaction) مُدرِک و شیء مُدرَک است. اما ذوات انتزاعی قرار گرفتن در نسبت‌های عِلّی معلولی (causal relations) را برنمی‌تابند. با در نظر گرفتن این ناهمانندی، تبیین دیگری از این امر که چگونه ادراک شهودی موجب معرفت پیشینی می‌شود، ضروری است.
خلاصه، دریافتیم که شماری از استدلال‌های سنتی در تأیید وجود معرفت پیشینی و نیز برخی استدلال‌های شکاکانه علیه آن ناکافی و بی‌نتیجه (inconclusive)‌اند. وظایف ذیل به‌عهدة مدافعان معرفت پیشینی می‌ماند:
(1) تحلیل روشنگر از معرفت پیشینی ارایه کنند که متضمن محدودیت‌ها و قیود قوی‌ای نباشد که به‌راحتی آماج نقادی و خرده‌گیری (criticism) قرار گیرند؛ و
(2) نشان دهند که فرایند باورسازی (belief-forming process) وجود دارد که محدودیت‌ها و قیود موجود در تحلیل را همراه با بیانی از این امر که چگونه این فرایند موجب معرفتِ مورد نظر می‌گردد، رفع می‌نماید. از سوی دیگر، مخالفان پیشینی باید استدلالِ کوبنده‌ای ارایه کنند که نه (1) محدودیت‌ها و قیود قوی غیرمعقول را بر توجیه پیشینی بار کند؛ و نه (2) بیان بیش از حد محدودکننده از توانایی‌های شناختی انسان را پیش‌فرض قرار دهد.
منابع
Ayer, A. J. 1946. Language, Truth and Logic 2nd ed. Lodnon: Gollancz.
Benacerraf, P. 1973. ‘Mathematical Truth’, Journal of Philosophy 70 , 661-79.
Casullo, A. 1988a. ‘Necessity, Certainty, and the a priori’, Canadian Journal of Philosophy 18, 43-66.
Casuallo, A. 1988b. ‘Revisability, reliabilism, and a priori knowledge’. Philosophy and Phenomenological Research 49,  87-213.
Kant, I. 1964. Critique of Pure Reason (1781) trans. N. Kemp Smith. London: Macmillan.
Kitcher, P. 1983. The Nature of Mathematical Knowledge. Oxford: Oxford University Press.
Kripke, S. 1980. Naming and Necessity. Cambridge, M A: Harvard University Press.
Putnam, H. 1979. “What is Mathematical Truth?’ , in his Philosophical Papers 3 vols. , vol 1, Mathematics, Matter and Method, 2nd edn. Cambridge: Cambridge University Press. 60-78.
Putnam, H. 1983. ‘Two Dogmas” revisited’ , in his Philosophical Papers, 3 vols., vol 3 Realism and Reason. Cambridge: Cambridge University Press. 87-97.
Quine, W. V. 1963. ‘Two Dogmas of Empiricism’ , in his From a Logical Point of View 2nd edn. New York: Harper & Row, 20-46.
 
A Priori Knowledge
Trans by Sayyed Nasir Ahmad Husseini
The contemporary discussion of a priori knowledge has been largely shaped by Knat in this essay, Albert Casullo discusses three distinctions: epistemic distinction between a priori and a posteriori knowledges, metaphysical distinction between necessary and contingent propositions, and semantical distinction between analytic and synthetic propositions. Casullo illustrates Kant three theses: (1) the existence of a priori knowledge, (2) the relationship between the a priori and necessary, (3) the existence of synthetic a priori knowledge.
Keywords: a priori Knowledge, Necessary Proposition, Synthetic Knowledge, Contingent Proposition.

تبلیغات