هدف: هدف از این تحقیق بررسی تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر میزان فشار روانی مادران کودکان عقب مانده ذهنی و عادی شهرستان مبارکه در استان اصفهان بود. روش: جامعه آماری این پژوهش شامل 465 مادر دارای کودک عقب مانده ذهنی بود که فرزندان آنها در بهزیستی دارای پرونده و نیز 13426 مادر دارای فرزند عادی بود که از جامعه اول 60 نفر به صورت تصادفی ساده انتخاب شدند. همچنین با مراجعه به اداره ثبت احوال 60 نفر از مادران دارای کودک سالم به صورت تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزار جمع آوری داده ها، پرسشنامه سنجش فشار روانی فرم فردریک، مجموعه آموزش مهارت های زندگی طراحی شده در یونیسف و پرسشنامه جمعیت شناسی محقق ساخته بود. در چارچوب روش نیمه تجربی 120 نفر از مادران دارای فرزند عقب مانده ذهنی تربیت پذیر و حمایتی تحت پوشش بهزیستی و مادران دارای فرزند سالم که به صورت تصادفی از جامعه آماری انتخاب شده بودند، پس از انجام پیش آزمون به صورت تصادفی به دو گروه 60 نفری (شامل 30 نفر از مادران کودکان عقب مانده ذهنی و 30 نفر از مادران کودکان عادی) آزمایش و کنترل تقسیم شدند. گروه آزمایش در 10 مرحله (در طول 32 جلسه) آموزش مهارت های زندگی طراحی شده در یونیسف شرکت کردند. مادران گروه کنترل هیچ گونه آموزشی دریافت نکردند. یافته ها: نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که تفاوت بین نمرات باقی مانده گروه آزمایش و گروه کنترل معنی دار است (P<0.0001). بنابراین تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر میزان فشار روانی مادران گروه آزمایش تحقیق تایید شد. اما تفاوت میزان فشار روانی مادران دارای فرزند عقب مانده ذهنی و فرزند عادی و تفاوت مادران دارای پسر و دختر عقب مانده ذهنی مورد تایید قرار نگرفت. همچنین تعامل بین عضویت گروهی و نوع مادر (عقب مانده ذهنی و عادی) و جنسیت فرزند معنی دار نبود. نتیجه گیری: آموزش مهارت های زندگی به مادران کودکان عقب مانده ذهنی میزان فشارروانی آنها را کاهش می دهد.
" هدف: عقب ماندگی ذهنی علاوه بر شیوع قابل توجه، با نقصان رشد در ابعاد مختلف جسمانی، روانی، تکاملی، اجتماعی و تربیتی همراه بوده و می تواند تاثیرات نامطلوبی بر ساختار و عملکرد خانواده داشته و باعث تجربه این تنش ها به صور مختلف توسط پدر و مادر شود. از آنجا که بررسی ها و نتایج حاصل از آنها می تواند در شناخت این مشکلات و حتی نحوه چگونگی اداره آنها کمک موثری باشد، لذا، این تحقیق کیفی به توصیف ساختار تجربیات مادران این کودکان، و به معانی که آنها از داشتن یک کودک عقب مانده ذهنی دارند پرداخته است.
روش بررسی: برای توصیف تجربه مادران از تحقیق کیفی به روش پدیده شناسی برای جمع آوری داده ها و آنالیز آن استفاده شد. در این مطالعه با نمونه گیری هدفمند 12 مصاحبه باز با مادران دارای یک کودک عقب مانده ذهنی آموزش پذیر شاغل به تحصیل در مدرسه استثنایی آموزش و پرورش به عمل آمد. مصاحبه ها ضبط شد و عینا بصورت دست نوشته هایی درآمد و با روش کولازی آنالیز شد.
یافته ها: از میان 336 جمله با معنی (مضمونی) 6 مضمون اصلی بدست آمد که عبارتند از: برخورد با ناتوانی تکاملی کودک، احساسات منفی، کودک محور سلامتی و ناسلامتی مادر، عدم توانایی در مدیریت خود و کودک (مستاصل شدن مادر)، حمایت همسر، خانواده و دیگران، مبهم بودن آینده (قدم در تاریکی برداشتن).
نتیجه گیری: تجربیات مادران از داشتن کودک عقب مانده ذهنی نشان می دهد که آنان کودکشان را نعمت و امانت الهی می دانند و برای پذیرش و سازگاری با وجود او تنها به خدا توکل دارند و از منابع حمایتی مناسب و اثربخشی برخوردار نیستند. بعلت تقبل مسوولیت بیش از اندازه در طول زندگی از جان مایه می گذارند که نتیجه آن تحمل استرس زیاد، احساس ناامیدی، غم و اندوه و درک ابهام آمیز از آینده کودک و خود است. ایفای نقش اول در حمایت همه جانبه کودک موجب غفلت آنان از خود در همه ابعاد جسمی، روحی، روانی و اجتماعی شده است.
"
هدف: پژوهش حاضر برای برسی تاثیر ورزش صبحگاهی در کاهش پرخاشگری کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر انجام شده است. روش: به منظور انتخاب نمونه های مورد مطالعه یک آموزشگاه به شیوه در دسترس انتخاب و دانش آموزان آن با استفاده از آزمون پرخاشگری زاهدی فر مورد غربال گری قرار گرفتند. بدین وسیله 14 دانش آموز کم توان ذهنی آموزش پذیر پرخاشگر 17-9 ساله انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. پژوهش به نتیجه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل همراه با پیگیری انجام شد. برای تحلیل داده ها از روش اندازه گیری مکرر استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان دادند که اجرای برنامه ورزش صبحگاهی به طور معناداری پرخاشگری آزمودنی ها را کاهش داده است و بعد از یک ماه پیگیری نیز آشکار شد که نتایج به دست آمده پایدار مانده اند. نتیجه گیری: ورزش صبحگاهی در مدارس کودکان کم توان ذهنی، پرخاشگری آنها را کاهش می دهد.
" هدف: پژوهش حاضر، با این رویکرد که پاسخگویی مناسب به نیازها و مشکلات دختران و زنان معلول، مستلزم شناسایی اولیه این نیازها و مشکلات است، هدف اصلی خود را تعیین نیازها و مشکلات دختران و زنان دچار معلولیت جسمی - حرکتی، در شهرستان تهران قرار داد.
روش بررسی: نوع این مطالعه توصیفی است. نمونه مورد بررسی 216 دختر و زن دارای معلولیت هستند که با روش انتخاب تصادفی منظم از بین 1395 نفر مراجعه کنندگان مرکز بهزیستی شهرستان تهران انتخاب شدند. جمع آوری اطلاعات با استفاده از روش مصاحبه و ابزار پرسشنامه محقق ساخته 82 سوالی انجام شد. پرسشنامه بر اساس مرور منابع و نتایج جلسات بحث گروهی متمرکز تنظیم گردید و پس از تعیین روایی محتوی و پایایی آن (با آلفا کرونباخ 0.76) به اجرا در آمد.
یافته ها: بررسی نیازها و مشکلات دختران و زنان دارای معلولیت جسمی - حرکتی، به طور کلی اولویت های آنان را در هر زمینه مشخص کرد. اولویت نیاز آموزشی. آموزش جامعه و آموزش حرفه ای. نیاز اشتغال: سرویس رفت و آمد و وجود سهیمه خاص برای اشتغال. نیاز به تشکیل خانواده: فراهم آمدن امکان شناخت بیشتر همسر آینده توسط خانواده؛ مشاوره ی قبل از ازدواج، رفت و آمد: مناسب سازی پیاده روها و معابر عمومی، وجود سرویس رفت وآمد خاص متناسب با نوع معلولیت؛ نیاز به خدمات توانبخشی: نیاز به وسایل کمک توانبخشی و خدمات آموزشی؛ گذراندن اوقات فراغت: کمک های مالی برای استفاده از امکانات ورزشی - تفریحی، وجود مکان های ورزشی متناسب معلولیت آنان؛ برقراری ارتباط: آگاهی دیگران به توانایی های افراد معلول در کنار محدودیت، برخورد عادی و بدون ترحم از سوی دیگران و همراهی یکی از نزدیکان هنگام حضور در جمع.
اولویت مشکلات در زمینه آموزش: جابجایی و رفت و آمد، در دسترس نبودن منابع و امکانات آموزشی؛ اشتغال: جابجایی و رفت و آمد، عدم وجود ضمانت های اجرایی و حمایت از اشتغال معلولان. مشکل زندگی مشترک: دخالت اطرافیان، خشونت همسر، انجام امور خانه داری. خشونت: بی توجهی، رفتار پرخاشجویانه رفت و آمد: نامناسب بودن وسایل نقلیه عمومی با توجه به شرایط و نیازهای فرد، نامناسب بودن پیاده روها و معابر عمومی. مشکل گذراندن اوقات فراغت: نبودن سرویس رفت و آمد خاص برای استفاده از مکان های تفریحی - ورزشی، مشکل مالی برای استفاده از امکانات از این مکان ها.
نتیجه گیری: نتیجه نهایی حاصل از این پژوهش، نه تنها نشان دهنده تنوع مشکلات و نیازهای دختران و زنان دچار معلولیت جسمی - حرکتی در جامعه مورد مطالعه است، بلکه تفاوت اولویت این نیازها و مشکلات را در زمینه های آموزش، اشتغال، ازدواج و تشکیل خانواده، رفت و آمد، درمان و توانبخشی، اوقات فراغت، برقراری ارتباط با دیگران، از دیدگاه خود این افراد مشخص می کند.
"
هدف: بررسی تاثیر نرم افزار کمک آموزشی رایانه ای طراحی شده (حساب یار) برای آموزش شمارس، جمع و تفریق دانش آموزان با نارسایی یادگیری خاص در حساب بوده است. روش: با بهره گیری از روش شبه آزمایشی، تعداد 20 دانش آموز 8-7 ساله دچار این اختلال از بین جامعه آماری این دانش آموزان در شهر تهران پس از انتخاب و همتاسازی به صورت تصادفی در طرح پیش آزمون - پس آزمون به دو گروه آزمایش و کنترل، تقسیم شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات برای متغیر یادگیری (شمارش، جمع و تفریق) آزمون ایران کی مت (محمد اسماعیل و هومن، 1381) بود. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات از آمار توصیفی و استنباطی (t دو گروه مستقل و وابسته) استفاده شد. یافته ها: نتایج این پژوهش نشان داد که به کارگیری نرم افزار کمک آموزشی طراحی شده در یادگیری شمارش، جمع و تفریق، در دانش آموزان دچار اختلال ویژه در یادگیری ریاضیات تاثیر مثبت دارد. بنابراین به نظر می رسد این نرم افزار برای این گروه از دانش آموزان مناسب باشد. نتیجه گیری: با استفاده از نرم افزار کمک آموزشی رایانه ای می توان شمارش، جمع و تفریق را به دانش آموزان دچار اختلال ریاضی، آموزش داد.
"هدف پژوهش حاضر بررسی تحول مفهوم فضای اقلیدسی در دانش آموزان ناشنوا در مقایسه با دانش آموزان شنوا می باشد. در این تحقیق مجموعاً 100 نفر (50 نفر دانش آموز ناشنوا – 50 نفر دانش آموز شنوا) مورد آزمایش قرار گرفت. نمونه مورد آزمایش شامل 2 گروه از دانش آموزان ناشنوا (25 پس و 25 دختر) و 2 گروه از دانش آموزان شنوا (25 پسر و 25 دختر) می باشد. در این پژوهش از آزمون تجسم سطح افقی استفاده شد. برای تحلیل داده ها از آزمونهای کروسکال – والیس و لامان ویتنی استفاده گردید.
نتایج نشان داده بین ناشنوایان و شنوایان در تحول مفهوم فضای اقلیدسی تفاوت معنی داری وجود ندارد. یافته دیگر پژوهش حاضر، مبین آن است که بین دختران و پسران ناشنوا در تحول مفهوم فضای تفاوت معنی داری وجود دارد و عملکرد دختران ناشنوا از پسران ناشنوا ضعیف تر است. همچنین هیچ یک از چهار گروه به مفهوم اقلیدسی دست نیافته اند و در مقایسه با معیارهای جهانی تاخیر قابل ملاحظه ای در آزمودنی ها دیده می شود."
هدف: پژوهش حاضر به منظور مقایسه ویژگیهای روان شناختی دانش آموزان نارسانویس و عادی اجرا شد. روش: در این پژوهش 160 دانش آموز پای سوم ابتدایی (40 دانش آموز پسر نارسانویس، 40 دانش آموز دختر نارسانویس، 40 دانش آموز پسر عادی نویس و 40 دانش آموز دختر عادی) از شهرستان های شمال، مرکز و جنوب استان آذربایجان غربی (ماکو، ارومیه و اشنویه) شرکت داشتند. این پژوهش در دو مرحله اجرا شد: در مرحله اول، پس از انتخاب تصادفی شهرستانها و مدارس، دانش آموزان نارسانویس بر اساس نتایج آزمون هوشی اسلوسن، نمرات املا دانش آموزان و و میزان سلامت بینایی و شنوایی شناسایی شدند. در مرحله بعد، آزمونها و پرسشنامه های مرتبط با سنجش ویژگی های روان شناختی از قبیل آزمون تشخیص توای حافظه شنوایی – بینایی، آزمون توالی حافظه بینایی – ترسیمی، آزمون تشخیص شنوایی و پرسشنامه ارزیابی رفتاری راتر بر اساس دستورالعملهای مربوطه بر روی دانش آموزان نارسانویس و عادی اجرا شد. یافته ها: نتایج حاصل از آزمونهای آماری نشان داد که: (1 دانش آموزان گروه های نارسانویس و عادی در ویژگیهای روان شناختی اضطراب – افسردگی، ناسازگاری اجتماعی و کمبود توجه، تفاوت معنی داری دارند، اما در ویژگی هایی نظیر پرخاشگری – بیش فعالی و رفتارهای ضد اجتماعی تفاوت ها معنی دار نبود. (2 تفاوت بین گروه های نارسانویس و عادی در متغیرهای روان شناختی مربوط به حافظه دیداری، شنیداری و همچنین حساسیت شنیداری معنی دار بود. نتیجه گیری: در این مقاله نتایج، محدودیت ها و پیشنهادهایی برای پژوهش های بعدی مورد بحث قرار گرفته است.