فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵٬۳۴۱ تا ۵٬۳۶۰ مورد از کل ۵۱٬۷۰۲ مورد.
منبع:
کاوش نامه زبان و ادبیات فارسی سال ۲۱ بهار ۱۳۹۹ شماره ۴۴
87 - 116
حوزه های تخصصی:
هم زمان با مشروطیت، اندیشه مادی گرایی در آثار برخی از اندیشمندان آن روزگار، مانند میرزا ملکم خان و...، راه یافت و بعد از وقوع انقلاب کمونیستی در شوروی، این اندیشه با آرمان خواهی روشنفکران ایران در باره آزادی و عدالت همراه گشت. با نفوذ حزب توده در ایران، اندیشه مادی گرا به عنوان تفکّری مترقّی، در میان شاعران رواج بیشتری یافت. اندیشه مادی گرا، پیوند انسان را با دین، کم رنگ ساخته و اندیشه های غیرالهی برگرفته از اومانیسم، مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم را جایگزین آن می کند. مهم ترین شاخص این نوع اندیشه را می توان درنوع نگاه و باور شاعران به خدا ، دین، انسان، طبیعت، جامعه، دیالکتیک تاریخی، ناامیدی و پوچ گرایی دانست. احمد شاملو (1304-1379) شاعر و ادیب معاصر، اندیشه مادی گرایی را در اشعارخود بیان کرده است. افق انتظارِ غالب در شعر شاملو از نوع افق انتظار مادی است. در اندیشه او زنجیره تکامل، دیالکتیک ماده و روح به دیالکتیک انسان، طبیعت، تناسخ و... شکل گرفته و جایگزین اندیشه خداباور شده است.
کارکردهای عرفانی تلمیحات و اقتباس های قرآنی سلطان ولد در عرصه غزل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بهاءالدّین سلطان ولد یکی از عرفای اندیشمند و از اقطاب طریقه مولویه محسوب می شود که توانست با تشریح و تبیین کلام پدرش مولانا و همچنین انتظام سلسله مولویه، از مکتب فکری خداوندگار محافظت کند و موجبات گسترش آن را فراهم نماید. وی نه تنها شارح اندیشه مولوی است، بلکه در عرصه عرفان به تجارب نابی دست یافته که در آثارش تبلوری خاص دارد. غور در آثار او بیانگر این حقیقت است که وی تأثیر شگرفی از قرآن کریم پذیرفته است. سلطان ولد خود را مفسر قرآن می داند و معتقد است به علت سلوک عملی در راه حق و ادراک مرتبه فنای فی الله و قدم گذاشتن بر آستان بقای الهی می تواند از غوامض ودایع الهی پرده بردارد و معانی بکر آیات قرآن را آشکارسازد. وی حتی در عرصه غزل سرایی نیز گفتمانی قرآنی دارد و بسیاری از دقایق عرفانی و دینی را با اتکا به کلام وحی تفسیر و تشریح می کند. نگارندگان در این جستار که مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای و با شیوه توصیفی- تحلیلی است، کارکردهای عرفانی تلمیحات و اقتباس های قرآنی سلطان ولد را در عرصه غزل بررسی می کنند. نتیجه این پژوهش ما را به این نکته رهنمون می شود که استفاده از آیات وحی در غزلیات سلطان ولد بسامد بالایی دارد و ولد از آنها همسو با منظومه فکری و معرفتی خود بهره می گیرد و گاهی به تأویلشان می پردازد. وی از حکایات پیامبران نیز برای تبیین اصول و مبانی سلوک عرفانی استفاده می کند و در بسیاری از موارد، خود را با انبیای عظام مقایسه می کند و حوادث زمان آنها را با حوادث زمان خود وفق می دهد.
پیکرگردانی و گشت اسطوره ای در رمان چاه بابل اثر رضا قاسمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال شانزدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۵۸
159 - 185
حوزه های تخصصی:
رمان چاه بابل اثر رضا قاسمی بن مایه ای اساطیری دارد؛ داستان بر پایه روایت سامی ماجرای هبوط دو فرشته مذکر به نام هاروت و ماروت و دلباختگی شان به زنی به نام زهره (ناهید) نوشته شده است، نمایش پیکرگردانی این سه، و چگونگی انتقال خویشکاری هر کدام در رمان، هدف این جستار است، که با روش توصیفی تحلیلی، پیشینه هبوط فرشتگان و ارتباط آن ها را با الهه های هندی و ایرانی باستان نشان می دهد. در این راستا بررسی پیکرگردانی آناهیتا، هئورتات و امرتات و ارتباط هر یک با الهه هندی سرسوتی، و دوقلوهای اشوین حائز اهمیت است. نتایج پژوهش نشان می دهد که زمان، مکان و شخصیت در رمان، تثلیثی و سه گانه است. در تثلیث شخصیت، گشت اسطوره ای هاروت و ماروت در پیکر دو مرد و شمایل زهره در پیکر یک زن رخ می نماید؛ «مندو»، «کمال» و «فیلیسا» نقش محوری این تبدیل را بر عهده دارند. تکرار، تناسخ و دگردیسی در سه زمان مختلف (عصرقاجار، زمان انقلاب و دوران معاصر)، در توازی روایات سه گانه رمان در سه مکان (روسیه، ایران، فرانسه) بازنماینده مسأله پیکرگردانی و گشت اساطیری و مؤید تکرار الگوهای رفتاری ازلی ابدی در میان انسان هاست.
تحلیل مقایسه ای دو ترجمه فارسی کلیله و دمنه (مطالعه موردی: حکایت بوزنگان / حمدونگان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحلیل مقایسه ای دو ترجمه فارسی کلیله و دمنه (مطالعه موردی: حکایت بوزنگان / حمدونگان) این نوشتار در صدد تطبیق حکایت بوزنگان کلیله و دمنه با دو ترجمه فارسی قرن ششم هجری، یعنی ترجمه های نصرالله منشی و محمد بن عبدالله بخاری است. نگارندگان تلاش کرده اند تا با روش توصیفی تطبیقی به تحلیل ساختاری این دو ترجمه بپردازند و در ضمنِ آن به طور خاص به شیوه آنها در برابریابی واژگانی نیز توجّه دهند. همچنین به ویژه به ترجمه واژه «یراعه» در این حکایت توجه شده، چه گویی یکی از مترجمان در ترجمه آن به خطا افتاده است. از بارزترین نتایج این پژوهش آن است که نصرالله منشی می کوشد تا برای انتقال مفاهیمی که در زبان مبدأ بیان شده، قالب های تازه ای در زبان مقصد بیافریند، به طوری که هیچ بخشی از صورت و معنی از میان نرود؛ و به همین روی دست به ابداع متنی تازه زده است ولی محمد بخاری، تا حد امکان اصل متن عربی را به فارسی برگردانیده و ترجمه او از نظر سبک نوشتار و ساده نویسی به متن عربیِ ابن مقفّع نزدیک تر است. همچنین بخاری در برابریابی واژگان، بیشتر به معادل های فارسی گرایش دارد ولی در ترجمه منشی، عربی گرایی (کاربرد واژگان عربی، استشهاد به آیات، امثال و اشعار تازی) بیشتر به چشم می خورد.
تحلیل کارکرد نمادهای جانوری در ضرب المثل های فارسی با تکیه بر داستان نامه بهمنیاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ضرب المثل ها با آنکه ساختاری روان و معنایی روشن و قابل فهم دارند ولی گاه بهره گیری از برخی عناصر بلاغی علاوه بر اینکه ضرب المثل ها را زیباتر و مؤثرتر کرده است به مفاهیم آن ها عمق و ژرفا بخشیده است و آن ها را قابل تأمل تر کرده است . یکی از این عناصر نماد است. در این مقاله به وانمایی نقش نمادین حیوانات در ضرب المثل ها پرداخته می شود. هدف از این پژوهش، تحلیل کیفیت و کمیّت بهره گیری از نمادهای جانوری در ضرب المثل های کتاب بهمنیاری است و مسأله آن این که از نمادهای جانوری در ساخت ضرب المثل ها چقدر بهره گرفته شده است. بدنه اصلی مقاله را ارائه نمودارهای آماری و تحلیل نمونه هایی از ضرب المثل ها تشکیل می دهد که در آن ها نام حیوانات گوناگون در زیرگروه های حیوانات اهلی، حیوانات غیراهلی، پرندگان و حشرات ذکر شده است. پژوهش حاضر کتابخانه ای است و به شیوه توصیفی تحلیلی و با بهره گیری از روش های آماری با مطالعه 6047 ضرب المثل از کتاب بهمنیاری به انجام رسیده است و در پایان این نتیجه حاصل شده است که از نظر کمّی بهره گیری از نمادهای جانوری مربوط به حیوانات اهلی با 6/48% بیشترین و پرندگان با 7/8% کمترین بسامد را داشته اند و نیز از دلایل روی آوردن به کاربرد نمادهای جانوری در ضرب المثل ها می توان به عینیّت بخشیدن و ملموس کردن مفاهیم انتزاعی، جذابیّت ضرب المثل ها ، ایجاز کلام و پرهیز از صراحت لهجه و تلطیف مفاهیم نیش دار، اشاره کرد.
بررسی نشانه های دینی در شعر فروغ فرخزاد با استفاده از نظریه نشانه شناسی پیرس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی زمستان ۱۳۹۹شماره ۸۶
163 - 190
حوزه های تخصصی:
شعر قدیم فارسی با مفاهیم و نشانه های دینی پیوندی عمیق و ناگسستنی دارد تا آنجا که می توان دین را از آبشخورهای اصلی آن دانست، اما به نظر می رسد در شعر معاصر فارسی این ارتباط تا حدودی کمرنگ شده باشد. این مقاله به بررسی نشانه های دینی در شعر فروغ فرخزاد، یکی از شاعران نوپرداز معاصر، اختصاص دارد. پس از شرح مختصرِ نظریه نشانه شناسی پیرس، سروده های فروغ فرخزاد -بر مبنای این نظریه- تحلیل شده است. این جنبه از شعر فروغ، تاکنون چندان بررسی نشده است. کاربرد نشانه های دینی در شعر او اصلاً کم نیست. در سروده های فروغ فرخزاد از عناصر مربوط به دو دین اسلام و مسیحیت استفاده شده، اما انتخاب نشانه ها و چگونگی استفاده از آن ها، بسته به اینکه مربوط به کدام دین و کدام دوره شاعری فروغ باشد به دو گونه متفاوت است. در آغاز شاعری فروغ، نشانه های دینی -که بیشتر اسلامی اند- به واسطه متون کهن ادبی وارد شعر او می شوند در نتیجه اغلب انتزاعی اند، اما با پخته تر شدن شعرش، شیوه او در کاربرد عناصر دینی دگرگون می شود. در این دوران بسامد نشانه های مسیحی،که برگرفته از متن کتاب مقدس است در شعر او بیشتر می شود. همچنین در همین دوران، نشانه های اسلامی شعر فروغ به جای متون ادبی، برگرفته از محیطی است که در آن زندگی می کند. در نتیجه این نشانه ها عینی و ملموس و مربوط به حوزه دین عامیانه اند.
سبک شناسی شناختی و امتناعِ کشف فردیت هنری: پسانوگرایان هم با استعاره های قراردادی شعر می سرایند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اهداف اصلی در سبک شناسی، کشف وجوه فردیت، شباهت ها و تمایز های سبکی در آثار مختلف است؛ اما آیا با سبک شناسی شناختی هم می توان به این اهداف دست یافت؟ پژوهش حاضر به دو شیوه استدلال منطقی و بررسی شواهد شعری نشان می دهد که سبک شناسی شناختی به کار کشف وجوه ممیزه و سبک ساز ادبی نمی آید. در قلمروی سبک شناسی این رویکرد را می توان برای کشف سبک عمومی، سبک دوره یا گفتمانی رایج به کار گرفت. بدین منظور، نخست با ارائه تعاریفی، نشان داده شده است که مبنای مطالعات سبکی، کشف فردیت و تمایز های سبکی است. سپس به تعریف سبک شناسی شناختی، به عنوان شاخه ای از سبک شناسی پرداخته شده است. در بخش بعدی مقاله، به مدد استدلال مشخص شد که آثار ادبی زمانی به طور عمومی پذیرفته می شوند که در دایره فرهنگ عمومی، محل پیدایش استعاره های تکرار شونده فرهنگی، جای بگیرند. پس از آن برای اثبات عملی مدعای پژوهش، آثاری از شاعران سردمدار جریان های مختلف شعر پسا نیمایی و شعر کلاسیک فارسی بررسی شد. نتایج نشان دادند که نظام شناختی نمود یافته در آثار این شاعران از جهات عدیده مشابه یکدیگر است. در نهایت چنین نتیجه گرفته شد که سبک شناسی شناختی، نمی تواند حوزه پژوهشی قابل اتکا برای کشف فردیت شناختی قلمداد شود.
بررسی تطبیقی نمونه هایی از حکمت عملی در تمثیل های حدیقه سنایی و مثنوی مولوی
حوزه های تخصصی:
«حکمت عملی» عبارت است از علم به اینکه افعال بشر چگونه و به چه منوال خوب است و باید باشد و چگونه و به چه منوال بد است و نباید باشد. در حکمت عملی نقطه اتکا بیشتر بر اخلاق، تدبیر و تزکیه است و همه چیز به انسان محدود می شود و غیر انسان را شامل نمی شود و افعال اختیاری انسان ارزش والائی دارد و تلاش می شود که راه های چگونه بودن انسان نمایش داده شوند. در واقع حکمت عملی جامع بایدها و نبایدهایی است که به اخلاق، سیاست وتدبیر منزل برمی گردد. حکمت عملی ازآنجا که راهی برای رسیدن ب ه س عادت آدمی است، همواره مورد توجه بوده است. تعالیم اخلاقی، بخش عمده ای از مفهوم شعر بوده و شاعران نقش بارزی در نشرفضایل اخلاقی داشته و هر کدام به روشی خاص بدان پرداخته اند. تمثیل یکی از روشهایی است که شاعران عارف مسلک به خصوص سنایی و مولوی به طریق توصیف با استفاده از آن ذهن مخاطب را هدف قرار داده و از این طریق مصادیق حکمت عملی را به عنوان چراغ پیش روی انسان برای تزکیه وترقی اخلاقی مطرح کرده اند. این پژوهش درصدد است تا به شیوه مقایسه ای چند نمونه از مصادیق حکمت عملی، همراه با مشابهت ها و تفاوت های آن ها رادر قالب تمثیل در حدیقه الحقیقه سنایی و مثنوی مولوی موردبحث و مقایسه قرار دهد. بررسی ها نشان می دهدکه نظام اخلاقی سنایی ب ر پایه دین استوار است اما مولانا، علی رغم پایبندی به شریعت، تاحد زیادی متاثر از اندیشه های صوفیانه اس ت و رویکردی عرفانی به مباحث اخلاقی دارد. سنایی برای طی طریقِ سعادت، چراغ عقل را برمی افروزد و علم و عمل را ارج می نه د و مولان ا ض من ب ه رسمیت شناختن عقل وعلم، عشق وتمسک به دامان ِپیر را راه صعود و سعادت می داند.
حاشیه ی ظفرنامه، دستنویسی معتبر از شاهنامه
حوزه های تخصصی:
در حاشیه ی دو نسخه از ظفرنامه ی حمداللّه مستوفی شاهنامه ی فردوسی کتابت شده است. نسخه ی نخست به تاریخ کتابت 807 قمری در کتابخانه ی بریتانیا در لندن و دوم که در سال 808 قمری کتابت شده، در موزه ی هنر اسلامی و ترک استانبول نگهداری می شود. نسخه ی مورَّخ 807 در سال 1377 خورشیدی در تهران چاپ عکسی شد و اهمیّتی نسبی در متن شناسی شاهنامه یافت؛ مخصوصاً که پژوهشگران حاشیه ی ظفرنامه ی مورَّخ 807 را همان نسخه ای دانستند که حمداللّه مستوفی در فاصله ی سال های 714 تا 720 تصحیح کرده است. با این حال، تا کنون این دستنویس مورد بررسی و ارزیابی جدّی قرار نگرفته است. از همین روی، ما در این جستار دیباچه ی شاهنامه را در این دستنویس بررسی کردیم و با تصحیحِ دکتر خالقی مطلق سنجیدیم تا اعتبارِ نسبی آن، بر اساسِ این محدوده ی بررسی، مشخص شود. این دستنویس از نظر ضبطِ ابیات در وضعیّت تقریباً مطلوبی قرار دارد و تعدادِ بیت های برافزوده ی آن خیلی زیاد نیست؛ به شکلی که دیباچه در شاهنامه ی مصحَّح دکتر خالقی مطلق 209 بیت و در حاشیه ی ظفرنامه 222 بیت است. از نظر ضبطِ واژه ها نیز وضعیتِ این دستنویس در این بخش مناسب و مطلوب است و اختلاف آن با شاهنامه ی مصحَّح خالقی مطلق زیاد نیست. سرنویس ها در این دستنویس وضعیّت مناسبی ندارند و بسیار آشفته اند؛ به شکلی که علاوه بر پس و پیش شدنِ ابیاتی در پیش و پسِ سرنویس ها، سرنویس ستایشِ محمود دربردارنده ی ستایشِ امیرک منصور و سرنویسِ پادشاهی کیومرث دربرگیرنده ی مدح محمود است. با چشم پوشی از خطاهای اندکی از این دست و سهوهای گهگاهی کاتب در نقطه گذاری، می توان حاشیه ی ظفرنامه را نسخه ای پاکیزه و مورد اعتماد از شاهنامه دانست که بایسته است در پژوهش های متن شناختی شاهنامه بیشتر به آن توجّه شود.
تحلیل جامعه شناسانه رُمان دل کور اثر اسماعیل فصیح(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جامعه شناسی ادبیات، بررسی متون ادبی، از نگاه جامعه شناختی است که رابطه بین ادبیات و عناصر اجتماعی را نشان می دهد. در واقع این نوع تحلیل به بررسی تأثیر متقابل ادبیات و جامعه بر همدیگر می پردازد. خوانشِ متفاوت اثر ادبی، فرآیندی است دو سویه بین نویسنده و خواننده. اهمیت آن از آنجایی است که سنّت های ادبی در پی مطلق گرایی معنا هستند، نگاهی تک بعدی که انسان مُدرن، آن را برنمی تابد و به نوعی خواننده را دچار بی میلی می کند. اما نقد بر پایه جامعه شناسی به عنوان یک تحلیل جدید، باعث پیوند ذهن خواننده با ابعاد مختلف زیبایی شناسی متن می گردد. برای این منظور رُمان دل کور اسماعیل فصیح که دوران مختلف پرالتهاب تاریخ ایران از جمله سال های حکومت پهلوی و انقلاب مشروطه را در برمی گیرد، مورد نقد جامعه شناختی قرار گرفته تا ارتباط ادبیات با محیط و طبقات اجتماعی آن عصر را نشان دهد. در این پژوهش، ابتدا به تشریح نظریات نقد جامعه شناسی ادبیات و دسته بندی مؤلفه های جامعه شناسانه از دیدگاه گلدمن، لوکاچ، باختین و اسکارپیت پرداخته شده سپس این مؤلفه ها در بافت جامعه موردِ نظرِ نویسنده پیاده شدند تا بتوانیم نوع زندگی مردم، طبقات اجتماعی مختلف به خصوص قشر مستضعف و پایین جامعه، مشاغل آنها، جایگاه اجتماعی زنان و محرومیت هایشان ، مباحث تاریخی، زیرساخت های اجتماعی، نبود بهداشت، شیوع بیماری ها و قحطی، استفاده از طب سنتی به جای درمان های به روز، آسیب های اجتماعی، فقر، فحشا، تجاوز، خشونت، رباخواری، اسیدپاشی، باورهای مذهبی،باورهای عامیانه، خرافات آن عصر و ... را بهتر درک کنیم. لازم به ذکر است این تحقیق به روش «توصیفی – تحلیلی» انجام پذیرفته است.
مضامین مشترک و متفاوت شاهنامه با چند حماسه معروفِ جهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حماسه توصیف اعمال پهلوانی، مردانگی و افتخارات قومی یا فردی ملت هاست. از دیرباز تاکنون رابطه فرهنگی بین ملل مختلف وجود داشته است، با مطالعه حماسه های ملل گوناگون زمینه های مشترک زیادی میان این حماسه ها می توان مشاهده کرد. در نگاه نخست بسیاری از حماسه های ملی شبیه به نظر می رسند و حتی گاهی بسیار به هم نزدیکند و تفاوت ها در مواردی جزئی در حوزه های فرهنگی و مذهبی به چشم می خورد. تفاوت میان حماسه ها در حقیقت بازتاب اعتقادات و باور داشت های مردم هر قوم است. مقاله حاضر به بررسی تطبیقی شاهنامه فردوسی بزرگترین اثر حماسی زبان فارسی با چند حماسه مشهور سایر اقوام از جمله ایلیاد و ادیسه، رامایانا، ایندره و کریشنا می پردازد. نگارنده با روش تحقیق (توصیفی- تحلیلی- مقایسه ای) سعی کرده است با مقابله و مقایسه ساختار کلی قصه ها، تشابه و تفاوت سایر حماسه ها با شاهنامه را به بررسی بنهد و با رسم جداولِ مقایسه ای زیرساخت های حماسه ها و شخصیت قهرمانان حماسی آنها را به نمایش بگذارد.
مقایسه ساختاری و محتوایی منظومه «شمس و قمر» و «قمر شاه»(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
مطالعات زبان و ادبیات غنایی سال دهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۶
79 - 92
حوزه های تخصصی:
منظومه های داستانی یکی از انواع ادبی در گستره ادبیات فارسی و نظامی بزرگ ترین الگوی شاعرانِ پس از خود در سرایش مثنوی و مناظره است که شاعران زیادی به تبعیت از او و با شدت و ضعف، راه او را دنبال کردند. از مقلّدانِ کمتر شناخته شده او خواجه مسعود قمی، صاحب مثنوی شمس و قمر و شاعر گمنام دیگری است که منظومه قمر شاه را به تقلیداز او سروده است. هدف این پژوهش آن است که این دو منظومه را از دیدگاه عناصر داستانی، به صورت تطبیقی، بررسی نماید. بدیهی است پژوهش مذکور از جهت بیان میزان قوّت و ضعف و بازشناسی این دو منظومه دارای اهمیت است. روش تحقیق توصیفی-تحلیلی است. جامعه آماری پژوهش، 3114 بیت نسخه خطی قمرشاه و 2076 بیت مثنوی شمس و قمر از خواجه مسعود قمی را در برمی گیرد. در کل می توان از پژوهش حاضر چنین نتیجه گرفت: طرح و پیرنگ هر دو منظومه ساده، کلی و ابتدایی و زاویه دید، سوم شخص است. رویکرد مثنوی خواجه قمی، بزمی، رزمی و تعلیمی و قمرشاه، بزمی، رزمی و دینی است. رویکرد حماسی در هر دو منظومه، قوی تر و موفق تر از بخش غنایی است. منظومه قمرشاه از نظر شخصیت پردازی و صحنه پردازی در چارچوب زمان، مکان و محیط داستان قوی تر، اما منظومه شمس و قمر از نظر سرایش و سبک شاعری استوارتر است.
کارایی فرضیه در ادبیا ت پژوهی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۳۲)
1 - 16
حوزه های تخصصی:
دانش ناگزیر از پژوهش است؛ پژوهشی سخته و پرورده که دغدغه رفع مشکلات و حلّ مجهولات را داشته باشد و به استانده های علمی نگری و علمی نگاری پایبند بوده باشد. ادبیات نیز آن گاه که نه به مثابه «متن بودگیِ خلّاقانه»، که همچون ابژه ای قابل شناسایی بدان نگریسته می شود، شایسته آن است که از جوانب متفاوت و به شیوه های مختلف به شکل علمی واکاوی شود (:ادبیات پژوهی). پژوهش ادبی اصیل نیز چونان هر پژوهش اصیلی در دیگر شاخه های دانش، نیازمند «فرضیه» است. فرضیه، انگاره ای در برابر مسئله پژوهش و پاسخی ارتجالی و ابتدایی بدان است. از موارد اهمیت فرضیه، تشخیص درستِ پیشینه پژوهش، تبیین نقشه پژوهش و تعیین روش پژوهش تا رسیدن به سنجیده ترین پاسخ را می توان برشمرد. به دلیل آنکه پژوهش های ادبی، عمدتاً پژوهش های توصیفی اند، کیفیّت فرضیه نیز در این پژوهش ها منطق خاص خود را دارد. این جستار با تکیه بر مطالعه کتابخانه ای و به گونه توصیفی - تحلیلی در پی تبیین این مسئله است که آیا فرضیه سازی در ادبیات پژوهی کارایی دارد و اگر چنین است، به دلیل تفاوت ماهوی ادبیات با دانش های دیگر، فرضیه در ادبیات پژوهی باید چگونه باشد. پاسخ یابی برای این مسائل، ازجمله با نقد تئوری «فرضیه فرایندنگر» در مطالعات ادبی همراه بوده است. کلید واژه ها: پژوهش ادبی، روش تحقیق، نظریه، فرضیه
نقد و تحلیل طنز دوره مشروطه در روزنامه ناقور اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۳۲)
17 - 34
حوزه های تخصصی:
طنز ازلحاظ محتوا یکی از انواع ادبی است که طنزپرداز در آن، دلایل و نمادهای عقب ماندگی، عیب ها و آسیب های ناراحت کننده اجتماع را به منظور بهبود با طعم خنده و روش پررنگ و مبالغه آمیز و همچنین با نگاهی به اوضاع عادی زندگی مطرح می کند. در شکل گیری هر نوشته طنزآمیزی چهار ویژگی عمده «خنده» ، «مبالغه» «نقد اجتماعی» و «بهینه سازی» نقش آفرین است. گرچه نگاه طنزآمیز برای عیان کردن ناهنجاری ها و مشکلات سیاسی و اجتماعی همواره در تاریخ و ادبیات ایران وجود داشته است، نمی توان به لحاظ بسامد و تشخص سبکی آن را با طنز روزگار مشروطه مقایسه کرد. فضای نسبتاً آزادی که به مدتی کوتاه برای نویسندگان و شاعران ایجاد شد، در کنار رسانه نوپدید روزنامه، جذابیت کافی برای قلم فرسایی طنزپردازان را فراهم آورد. در اصفهان، روزنامه ناقور به تقلید از ملانصرالدین و صوراسرافیل، شروع به انتشار کرد. در ستون «زشت و زیبا» که به احتمال قریب به یقین به پیروی از «چرند و پرند» دهخدا نوشته می شد، مطالب طنز جالبی درج می شد که موضوع این نوشتار است. پژوهش حاضر به روش اسنادی و تحلیل محتوایی به این نتیجه می رسد که بازی های زبانی و تفسیر آنها، استفاده از تمثیل، ضرب المثل و حکایت برای انتقاد از اوضاع سیاسی کشور با نگاهی طنزآمیز، از مهم ترین ابزارهای طنزآفرینی در این روزنامه محسوب می شود؛ چون این روزنامه جزو روزنامه های محلی منتشرشده در اصفهان بوده، سعی کرده است از لهجه و اصطلاحات اصفهان و گاه اقلیت ارامنه به فراخور در طنز خود بهره ببرد. طنز سیاسی بیشترین کاربرد را در میان دیگر موضوع ها دارد و مهم ترین نقد بومی روزنامه ناقور، انتقاد از انجمن ولایتی اصفهان است. ستون زشت و زیبا به مسائل مذهبی به سبب حساسیت مردمی به خصوص در اصفهان کمتر پرداخته است.
Elément Aérien chez Jean Echenoz et Patrick Deville(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
Réputés surtout pour avoir un style dépouillé et une écriture fragmentaire, Jean Echenoz et Patrick Deville ont encore en commun un univers fictionnel, caractérisé par le dynamisme, le mouvement et le déplacement géographique, et peuplé des personnages vagabonds. Les personnages sont plongés dans un cadre spatio-temporel flou auquel est lié un élément clé de l’imagination dynamique : l’élément aérien. L’abondance des références faites à l’air, chez ces deux éminents romanciers de l’extrême-contemporain, suggère un sens plus profond de cette substance chez eux. Le secret d’un tel sens peut être dévoilé par la ‘critique des profondeurs’, proposée par Gaston Bachelard ; une approche de la critique thématique qui permet de découvrir l’imaginaire de l’esprit poétique au moment de la création, un état de rêverie éveillée où l’esprit incarne ses images dans un élément matériel. C’est en fait la découverte de cet élément et de ces composants qui peut expliquer le rapport qu’entretient l’être de l’ère contemporain avec le monde qui l’entoure. Se basant sur la typologie des images aériennes, décrites par Bachelard, ce travail s’intéresse à découvrir le lien latent de l’élément le plus léger, le plus fugitif et le plus dynamique avec la vision du monde et le style minimaliste de Jean Echenoz et de Patrick Deville.
L’Inscription du Sujet dans l’Extrême contemporain à travers des Textes de Pascal Quignard(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Recherches en Langue et Littérature Françaises Année ۱۴, No ۲۵, Printemps & été ۲۰۲۰
165 - 175
حوزه های تخصصی:
Si les textes de Pascal Quignard sont immédiatement reconnaissables, c’est d’abord parce qu’ils offrent au lecteur un plaisir inédit, celui d’une écriture réflexion où le sujet se décline par fragments à travers les divers supports. En problématisant des fictions en narrations elliptiques ou encore en conte philosophique, l’auteur n’a de cesse d’éprouver le lecteur, lui suggérant des possibles lectures pour en faire une marque de l’extrême contemporain. Sollicitations à une participation de construction du sens figurant en filigrane, l’auteur, certes, active à cette construction par un texte en contretemps qui fracture un continuum temporel/langagier en quête de l’origine. Nous proposons de relever quelques marques discursives de l’extrême contemporain à travers les textes de l’auteur, en particulier celles du sujet qui fait un retour en force mais un sujet distinct, composite, propre à l’extrême contemporain. La démarche théorique s'appuiera principalement sur les apports de l'analyse du discours avancés par Maingueneau, Charaudeau et Blanckeman.
روایت شناسی جمله معترضه در تاریخ بیهقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نثرپژوهی ادب فارسی دوره ۲۳ بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۴۷
53 - 73
حوزه های تخصصی:
در دستور سنتی جمله به عنوان بزرگ ترین واحد زبان، متشکل از کلمات و گروه هایی است که به صورت متوالی به هم پیوسته اند و معنای مورد نظر گوینده را منتقل می کنند. جمله معترضه بند وابسته ای است که در میانه جمله یا جملات می آید و موضوع و معنایی دیگر را علاوه بر غرض اصلی گوینده، به جمله می افزاید. بر همین اساس نیز قابل حذف از جمله اصلی است و ذکر آن ضروری به نظر نمی رسد. روایت نیز از منظری ساختاری، دستوری دارد و متشکل از نهاد و گزاره های فعلی و وصفی و امثالهم است، با این تفاوت که معنای آن مانند جمله، حاصل جمع ساده گزاره ها نیست بلکه این گزاره ها از طریق ترکیب در سطحی بالاتر از جمله، معنا پیدا می کند. هر عنصر زبانی در سطح روایت می تواند از طریق این ترکیب ها، دلالت های گوناگونی ایجاد کند. جمله معترضه نیز اگرچه در سطح جمله، فرعی و قابل حذف به نظر می رسد، وقتی در ساختار ترکیبی روایت بررسی شود، با دیگر سطوح روایت ارتباط برقرار می کند و رکنی ساختاری محسوب می شود، تا جایی که حذف آن، اخلال های زبانی و معنایی در روایت ایجاد می کند. با توجه به بسامد بالای جملات معترضه در تاریخ بیهقی، در این پژوهش تلاش شده تا با رویکرد روایت شناختی، کارکردهای روایی این ویژگی سبکی بررسی شود. نتایج این تحقیق نشان می دهد که این ساختار نحوی کارکردهای روایی و معنایی مهمی در این متن دارد که مهم ترین آنها شخصیت پردازی، ایجاد زمان پریشی، بازنمایی ایدئولوژی های مؤلف پنهان و تقویت بنیان علّی حوادث است.
«Маковое поле» Ермолая Лопахина и «маковые поля» европейских импрессионистов (по пьесе А.П. Чехова «Вишневый сад»)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
В пьесе А.П. Чехова «Вишневый сад» реализован прием экфрасиса: текст насыщен ассоциативными связями, символами, культуремами, сформированными эстетическим кодом русского и европейского импрессионизма. Чехов воссоздает культурный контекст, в котором жила русская интеллигенция рубежа XIX–XX веков. Многие фрагменты «Вишневого сада» находят свои параллели в полотнах европейских художников-импрессионистов. В частности, рассказ Лопахина о маковом поле явно напоминает серию картин Клода Моне «Маковое поле в Живерни». Чеховский экфрасис явно обращен также к картинам Ван Гога (натюрморты с маками и пейзажи с маковыми полями).
Духовный реализм как литературоведческая категория(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
Сердцевиной духовности России является её тысячелетнее лоно христианства в его подлинно национальной, избранной нашими предками конфессии православия, с его соборностью, терпимостью, человеколюбием, открытостью Божественному откровению. В нашем литературоведении идет поиск термина для обозначения метода изображения жизни, при котором духовный мир выступает как высшая реальность. Термин духовный реализм, под которым понимается облечение христианских идеалов в художественную форму, оказался наиболее продуктивным. Черты духовного реализма можно обнаружить не только в творчестве Б. Зайцева и И. Шмелева, но и В.Я. Шишкова, С.Д. Дрожжина, А.А. Ахматовой, Н.С. Гумилева, Ю. Кузнецова, Н. Рубцова, В. Крупина многих других писателей ХХ века и классиков русской литературы ХIХ века. Выявляется отличие духовного реализма от романтизма и традиционного реализма. В ряде современных произведений конфликт рисуется как борьба духа и плоти. В этой духовной брани происходит формирование личности.
Статус профессиональной лексики в системе языка(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
Если в различных классификациях социальных диалектов профессиональный язык (профессиональная лексическая система) вычленяется достаточно четко, то его внутренняя неоднородность и терминологическая идентификация давно являются сложнейшими теоретическими проблемами. Лексика профессиональной речи получила в отечественной традиции множество различных наименований: арготическая профессиональная лексика, профессиональное арго, профессиональные арготизмы (Б.А. Ларин, Д.С. Лихачев), профессиональные жаргоны, профессиональные жаргонизмы (В.М. Жирмунский, Л.П. Крысин), профессиональные термины, профессиональная терминология (Б.Л. Богородский, О.Н. Трубачев), профессиональное просторечие, производственные жаргонизмы (М.А. Грачев) и др. С целью устранения терминологической неточности и выявления базовых свойств лексика профессиональной речи классифицируется в статье по следующим признакам: способы номинации, нормативность, функционально-стилевые характеристики, эмоционально-экспрессивная характеристика, словарная фиксация. Предложенная классификация позволяет выявить три группы лексики – терминология, собственно профессиональная лексика и профессиональный жаргон – каждая из которых обладает собственными характеристиками. Представляется, что выявленные критерии и характеристики структурных единиц профессионального языка могут рассматриваться как базовые.