فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۰۱ تا ۱۲۰ مورد از کل ۲۴۱ مورد.
حوزه های تخصصی:
نقش زیست نشانگرهای التهابی بیماری های قلبی-عروقی در افراد دیابتی در پی اجرای تمرینات ورزشی نامشخص است، ازاین رو هدف پژوهش حاضر، بررسی نقش پیش التهابی رزیستین و CRP به دنبال اجرای تمرینات هوازی و مقاومتی در بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 بود. 40 نفر از زنان مبتلا به دیابت نوع 2، به طور تصادفی در گروه های تمرین هوازی (14 نفر)، مقاومتی (13 نفر) و کنترل (13 نفر) قرار گرفتند. گروه هوازی (تمرین هوازی را هر جلسه 50 -20 دقیقه، با شدت 70-50 درصد حداکثر ضربان قلب)، گروه مقاومتی (تمرین مقاومتی را در 3 مرحله10 تکراری، با شدت 60-40 درصد یک تکرار بیشینه) سه جلسه در هفته و به مدت دوازده هفته انجام دادند. گروه کنترل طی این مدت بدون تمرین بود. نمونه های خونی به منظور بررسی متغیرهای مورد مطالعه در مراحل پیش و پس آزمون جمع آوری شدند. تحلیل آماری نتایج با نرم افزار spss صورت گرفت. با توجه به نتایج، رزیستین و CRP در دو گروه تمرینی به ترتیب افزایش و کاهش، وزن، BMI، درصد چربی بدن، نسبت دور کمر به باسن تنها در گروه هوازی، مقاومت انسولینی تنها در گروه مقاومتی و مقادیر گلوکز، هموگلوبین گلیکوزیله در هر دو گروه تمرینی کاهش یافتند (05/0P≤). رزیستین تنها با CRP در پس آزمون گروه مقاومتی رابطه معکوس معناداری داشت (05/0P≤). با توجه یافته ها به نظر نمی رسد رزیستین موجب مقاومت انسولینی و عامل پیشگویی کنندة بیماری های قلبی- عروقی باشد.
تأثیر تمرینات تناوبی شدید (HIT) بر سطوح سرمی آدیپونکتین و لپتین کودکان چاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شیوع چاقی در بین کودکان و همچنین تأثیرات مفید تمرینات ورزشی در کاهش وزن از طریق تعدیل فاکتورهای ترشحی بافت چربی مشخص شده است. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثر هشت هفته تمرینات شدید تناوبی (HIT) بر سطوح سرمی آدیپونکتین و لپتین در کودکان چاق است. آزمودنی ها شامل هفده کودک چاق با میانگین سنی 35/0±58/9 سال و شاخص توده بدنی (BMI) 95/0 ± 89/29 کیلوگرم به مدت 8 هفته و 3 جلسه تمرین در هفته، تمرینات HIT را که شامل وهله های 30 ثانیه ای دویدن شدید و 5/1دقیقه استراحت فعال بود، اجرا کردند. تعداد وهله ها از 6 وهله به 10 وهله افزایش یافت. داده ها نشان داد اختلاف معنا داری در سطوح لپتین (001/0P=) و آدیپونکتین (0001/0P=) و همین طور BMI ( 0001/0P=) قبل و پس از یک دوره تمرین HIT وجود دارد. همچنین همبستگی قوی مستقیم بین BMI با لپتین (85/0r=) و همبستگی معکوس با آدیپونکتین (68/0-r=) مشاهده شد. تمرینات HIT موجب کاهش BMI و توده بدنی می شود. به علت وجود رابطه قوی بین BMI و آدیپوکاین های سنجیده شده، می توان گفت تمرینات HIT احتمالاً از طریق کاهش توده چربی موجب کاهش سطوح سرمی لپتین و افزایش آدیپونکتین در کودکان می شود. ازاین رو اجرای تمرینات HIT با رعایت احتیاط های لازم در کودکان چاق می تواند تأثیرات مثبتی داشته باشد.
پاسخ عوامل فیبرینولیتیک به انقباض های درون گرای هم تنش و هم جنبش در مردان سالم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعه حاضر جهت بررسی پاسخ شاخص های فیبرینولیتیک به انواع مختلف انقباض های درون گرای هم تنش و هم-جنبش پس از فعالیت و دوره ریکاوری یک ساعته طراحی شد. ده مرد سالم (7/1±9/26 سال) دو جلسه فعالیت مقاومتی هم تنش و هم جنبش به فاصله یک هفته با شدت حدود 40% حداکثر گشتاور ارادی ایزومتریک (̊70MVIT) را بر روی عضلات چهار سر هر دو پا با استفاده از دستگاه بایودکس انجام دادند. نمونه های خون سیاهرگی (ml6) در قبل، بلافاصله بعد و انتهای یک ساعت ریکاوری گرفته شدند و برای اندازه گیری فعال کننده ی پلاسمینوژن بافتی (PA-t)، مهار کننده فعال کننده پلاسمینوژن-I(PAI-1)، D-dimer و غلظت لاکتات مورد استفاده قرار گرفتند. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس مکرر (2جلسه ×3 زمان) تجزیه و تحلیل شدند. هر دو جلسه فعالیت بدون در نظر گرفتن نوع انقباض با افزایش معنادار PA-t، و لاکتات همراه بود (P<0.05). همچنین در پاسخ به دو نوع فعالیت، انقباض عضلانی درون گرای هم تنش موجب شد هم PA-t، و هم لاکتات در مقایسه با انقباض هم جنبش افزایش بیشتری داشته باشند (P<0.05). PAI-1 بدون در نظر گرفتن نوع انقباض پس از فعالیت تغییر معناداری نشان نداد (P>0.05) ، اما در دوره ریکاوری کاهش معناداری مشاهده شد (P<0.05)، و در کل نیز مقایسه دو نوع فعالیت تغییرات متفاوتی در پاسخ PAI-1 نشان نداند (P>0.05). در کل می توان گفت که نوع انقباض عضلانی (هم تنش یا هم جنبش) عامل موثری در پاسخ t-PA و لاکتات خون می باشد، در حالیکه پاسخ های PAI-1 و D-dimer به نوع انقباض عضلانی بستگی ندارند.
بررسی تأثیر دوره قاعدگی بر متابولیسم سوبسترا و مصرف انرژی طی فعالیت فزاینده وامانده ساز در دختران دانشجو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از تحقیق حاضر، بررسی تأثیر دوره قاعدگی بر متابولیسم سوبسترا، مصرف انرژی و عملکرد طی فعالیت فزاینده وامانده ساز در دختران دانشجو بود. به این منظور پانزده دانشجوی دختر (با میانگین سن 47/1± 17/21 سال و شاخص توده بدنی 71/1 ± 55/20 کیلوگرم بر مترمربع) به طور داوطلبانه در این تحقیق شرکت کردند. طرح تحقیق در سه مرحله خونروی، فولیکولی و مرحله انتهایی لوتئال از چرخه قاعدگی تنظیم شد. پروتکل ورزشی به صورت فزاینده تا واماندگی ادامه یافت. اکسیژن و دی اکسیدکربن دم و بازدمی آزمودنی ها نیم ساعت قبل از فعالیت در حالت خوابیده (حالت پایه)، حین فعالیت فزاینده تا واماندگی و یک ساعت بعد از اتمام برنامه تمرینی در حالت خوابیده به عنوان EPOC جمع آوری و تجزیه وتحلیل شد. مقدار اکسیداسیون چربی، کربوهیدرات و هزینه انرژی از طریق فرمول های فراین و کالری سنجی غیرمستقیم اندازه گیری شد. داده ها با استفاده از آمار توصیفی و آزمون ANOVA با اندازه گیری مکرر تحلیل شد. نتایج نشان داد که تفاوت معناداری در انرژی مصرفی، عملکرد، اکسیداسیون کربوهیدرات و چربی در مراحل مختلف قاعدگی (خونروی، فولیکولی و لوتئال)، طی تمرین فزاینده تا واماندگی وجود ندارد. در فعالیت ورزشی فزاینده، کالری مصرفی و اکسیداسیون کربوهیدرات و چربی در مرحله خونروی، ابتدای فولیکولی و انتهای لوتئالی احتمالاٌ به سبب عدم تفاوت زیاد بین غلظت هورمون های استروژن و پروژسترون در دختران جوان تفاوت چشمگیری ندارد.
تاثیر 6 هفته تمرین اینتروال بر سطوح HIF-1α ریه رت های در حال بالیدگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از مطالعه حاضر بررسی تاثیر6 هفته تمرین اینتروال فزاینده بر سطوح HIF-1α ریه رت های در حال بالیدگی بود. در پژوهش حاضر، برای بررسی اثر یک دوره تمرین اینتروال فزاینده بر پروتئین HIF-1α ریه، 30 سر موش صحرائی ویستار نر سه هفته ای با میانگین وزنی 9±68 گرم، بعد از دو هفته آشنایی به طور تصادفی به سه گرو ه پایه، تمرین اینتروال فزاینده و کنترل تقسیم شدند. برنامه ی تمرینی برای گروه تمرین اینتروال فزاینده به مدت 6 هفته به صورت تناوبی با 10 تکرار 1 دقیقه ای و استراحت فعال 2 دقیقه ای انجام شد. اندازه گیری HIF-1α با استفاده از کیت به روش ELISA انجام شد. نتایج مطالعه حاضر نشان داد تمرین اینتروال فزاینده سبب کاهش معنادار وزن بدنی و وزن تر ریه رت ها به ترتیب 8/17 و 02/42 درصد نسبت به گروه کنترل شد. هم چنین بین سطوح HIF-1α گروه تمرین اینتروال فزاینده در مقایسه با گروه پایه و کنترل افزایش معناداری (P
اثر کوتاه مدت دو نوع تمرین تناوبی با شدت بالا بر سطح پلاسمایی TNF-α، IL-6،CRP و نیمرخ لیپیدی زنان دارای اضافه وزن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر چهار هفته تمرین تناوبی با شدت بالا با تحمل وزن و بدون تحمل وزن بر عوامل التهابی TNF-α, IL-6، CRP و نیمرخ لیپیدی به عنوان عوامل پیشگیری احتمال ابتلا به بیماری قلبی- عروقی در زنان دارای اضافه وزن بود. شانزده زن غیرورزشکار (سن 5±30 سال، وزن11/13±48/75کیلوگرم، قد 59/2±50/165سانتی متر و شاخص توده بدنی20/4±73/27 کیلوگرم بر متر مربع) داوطلبانه در این پژوهش شرکت کردند. آزمودنی ها در دو گروه تمرین تناوبی با شدت بالا (آزمون بی هوازی رست) و آزمون بی هوازی وینگیت به صورت تصادفی تقسیم شدند، و به مدت 4 هفته و هفته ای 3 جلسه (بین 3 تا 6 آزمون رست یا وینگیت در هر جلسه) تمرینات خود را انجام دادند. 24ساعت قبل و 24 ساعت پس از پایان تمرینات نمونه های خونی از آزمودنی ها گرفته شد و نتایج با استفاده از آزمون کولموگروف اسمیرنوف، تحلیل کوواریانس و t وابسته در سطح معنا داری 05/0P< تجزیه وتحلیل شد. نتایج کاهش معنا دار میزان پلاسمایی TNF-α، IL-6 و CRP و بهبود نیمرخ لیپیدی (به جز HDL-C) را در هر دو گروه تمرینی نسبت به قبل از شروع تمرینات نشان داد( 05/0(P<. هرچند پس از دوازده جلسه تمرین، تفاوت معنا داری بین دو گروه تمرینی در عوامل التهابی و نیمرخ لیپیدی اندازه گیری شده مشاهده نشد (05/0<P)، نتایج بیانگر آن است که حتی دوره های کوتاه مدت تمرینات تناوبی با شدت بالا می تواند مقادیر عوامل التهابی مرتبط با بیماری های قلبی- عروقی را کاهش دهد، هرچند نوع تمرینات از منظر تحمل وزن یا بدون تحمل وزن تفاوت معنا داری را ایجاد نمی کند.
تأثیر مقادیر مختلف سیر بر پاسخ تعیین کننده های اصلی همورئولوژی به یک جلسه فعالیت استقامتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این تحقیق بررسی تاثیر مصرف مقادیر مختلف سیر بر پاسخ تعیین کننده های اصلی همورئولوژی به یک جلسه فعالیت استقامتی بود. پانزده مرد ورزشکار (میانگین ± انحراف معیار؛ سن 88/7± 27 سال)، داوطلبانه در این تحقیق شرکت نمودند. آزمودنی ها در 4 جلسه مجزا با فاصله یک هفته، پس از مصرف مقادیر مختلف سیر (500، 750 و 1000 میلیگرم پودر سیر و دارونما) در فعالیت استقامتی 30 دقیقه روی نوارگردان شرکت داشتند. سه نمونه خونی قبل، 4 ساعت بعد از مصرف مکمل و بلافاصله بعد فعالیت ورزشی، برای اندازه گیری عوامل همورئولوژی (ویسکوزیته خون و پلاسما، فیبرینوژن، هماتوکریت، هموگلوبین و شمارش گلبول های قرمز) گرفته شد. تحلیل آماری داده ها با استفاده از آنالیز واریانس مکرر انجام شد. مقدار مصرفی سیر بر ویسکوزیته پلاسما و فیبرینوژن تاثیر داشت (p= 0.001). آزمون تعقیبی نشان داد این دو فاکتور در پاسخ به مصرف 500 میلیگرم سیر نسبت به سایر مقادیر کاهش بیشتری داشت در حالیکه مقدار مصرفی سیر بر ویسکوزیته خون، هماتوکریت، هموگلوبین و شمارش گلبول های قرمز، تاثیر معنی داری نداشت (p= 0.067). صرف نظر از مقدار مصرفی، مصرف سیر به تنهایی باعث کاهش تمامی فاکتورهای همورئولوژی شد (p= 0.000). بر اساس نتایج تحقیق حاضر میتوان نتیجه گیری نمود که مصرف سیر باعث بهبود فاکتورهای اصلی همورئولوژی میشود، در حالیکه مقدار مصرفی سیر در مقادیر پایین ویسکوزیته پلاسما و فیبرینوژن را حین فعالیت ورزشی بهبود میبخشد. بنابرین ممکن است افراد دارای مشکلات هموستازی چنانچه قبل از فعالیت ورزشی مقدار پائین سیر مصرف نمایندخطرات قلبی- عروقی آنها طی فعالیت کاهش یابد
اثر دوازده هفته تمرین مقاومتی دایره ای بر پروتئین واکنشگر C و نیمرخ لیپیدی زنان غیرفعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
افزایش شاخص التهابی پروتئین واکنشگر C (CRP) و نیمرخ لیپیدی با افزایش خطر بیماری های قلبی-عروقی همراه است. با وجود این، تأثیر تمرینات مقاومتی بر این عوامل خطرزای قلبی-عروقی در زنان ناشناخته است. هدف: بررسی اثر دوازده هفته تمرین مقاومتی دایره ای بر پروتئین واکنشگر C و نیمرخ لیپیدی زنان غیرفعال. روش: 24 زن جوان غیرفعال با میانگین سنی 50/3± 26 سال، قد 50/2±160 سانتی متر و وزن 93/6±62 کیلوگرم،به طور داوطلبانه انتخاب و به صورت تصادفی ساده به دو گروه 12 نفره کنترل و تجربی تقسیم شدند. برنامه تمرینی شامل دوازده هفته تمرین مقاومتی دایره ای، هر هفته سه جلسه به مدت 20 تا 60 دقیقه، در هشت ایستگاه با شدت 65 تا80 درصد یک تکرار بیشینه(1RM) بود. خون گیری پس از 14 ساعت ناشتایی قبل از شروع تحقیق و 48 ساعت پس از آخرین جلسه تمرینی انجام گرفت. داده ها با آزمون کولموگروف-اسمیرنوف، t وابسته و مستقل در سطح معناداری 05/0≥α تحلیل شد. نتایج: پس از دوازده هفته تمرین مقاومتی، در گروه تجربی و در مقایسه بین گروهی، مقادیر CRP، تری گلیسرید (TG)، کلسترول تام (TC) و لیپوپروتئین کم چگال (LDL-C) و لیپوپروتئین خیلی کم چگال (VLDL-C) با تغییرات معناداری همراه بود (05/0≥p)، درحالی که لیپوپروتئین پرچگال (HDL-C) تغییر معناداری نداشت (05/0≤p). نتیجه گیری: بنابراین، به نظر می رسد این شیوه تمرین مقاومتی دایره ای با توجه به کاهش عوامل خطرزا، روشی مفید و ارزشمند برای پیشگیری و کاهش بیماری های قلبی-عروقی و ارتقای سلامت زنان باشد.
اثر مسابقه فوتسال بر برخی نشانگرهای بیوشیمیایی آسیب عضلانی (کراتینین و آسپارتات آمینوترانسفراز)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فعالیت ورزشی شدید، با تأثیر بر فیزیولوژی و عملکرد عضله، باعث تحریک آسیب آن می شود. امروزه سطح سرمی کراتینین و آسپارتات آمینوترانسفراز به عنوان نشانگرهای بیوشیمیایی آسیب عضلانی به طور گسترده برای تعیین وضعیت عملکردی بافت عضلانی، در هر دو وضعیت پاتولوژیکی و فیزیولوژیکی استفاده می شود. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر مسابقه فوتسال بر برخی نشانگرهای بیوشیمیایی آسیب عضلانی نظیر کراتینین (Cr) و آسپارتات آمینوترانسفراز (AST) بود. بیست بازیکن زن حرفه ای فوتسال (میانگین± انحراف معیار: سن 02/2±9/20 سال، قد 05/0±63/1 متر و وزن 92/8±25/59 کیلوگرم) در این تحقیق بررسی شدند. بازیکنان به دو گروه تجربی و کنترل تقسیم شدند. ده نفر از آنها در مسابقه شرکت کردند و ده نفر دیگر به عنوان گروه کنترل در مسابقه شرکت نکردند. ده سی سی خون از هر دو گروه پیش از آزمون، بلافاصله بعد از مسابقه (پس آزمون اول) و 24 ساعت بعد از مسابقه (پس آزمون دوم) برای اندازه گیری Cr و AST جمع آوری و به روش بیوشیمی آنالیز شد. از تحلیل واریانس با اندازه های تکراری و آزمون تعقیبی برای آنالیز داده ها استفاده شد. نتایج تحقیق نشان داد که مقدار AST، بلافاصله پس از مسابقه در گروه تجربی افزایش معنی داری داشت (05/0P≤). بین دو گروه تفاوت معنی داری مشاهده نشد. مقدار Cr بلافاصله پس از مسابقه افزایش و بین دو گروه تفاوت معنی داری نشان داد (05/0P≤)، به طوری که کراتینین در پس آزمون اول، در گروه تجربی در مقایسه باگروه کنترل 21درصد افزایش داشت. از یافته های این تحقیق می توان نتیجه گیری کرد که مسابقه فوتسال می تواند غلظت سرمیCr و AST را افزایش دهد. این نتیجه، نشان دهنده احتمال ایجاد آسیب عضلانی در فوتسالیست های زن است.
تاثیر مکمل گلوتامین و تمرینات آمادگی جودو بر پروتئین های مثبت و منفی فاز حاد در جودوکاران جوان.(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر مصرف مکمل گلوتامین و تمرینات آمادگی جودو بر پروتئین های مثبت و منفی فاز حاد در جودوکاران جوان بود. بدین منظور در یک مطالعه نیمه تجربی- دوسویه کور، 48 نفر جودوکار با میانگین سنی 13/5±34/26 سال، قد 7/3±54/173 سانتی متر و وزن 14/4±56/70 کیلوگرم به صورت غیر تصادفی و آماده در دسترس، انتخابوبهطورتصادفیدر4 گروه12نفریورزش- دارونما، ورزش- مکمل، مکمل و دارونماقرار گرفتند. مصرف مکمل گلوتامین به این صورت بود که قبل و بعد از هر جلسه تمرین به ازای هر کیلوگرم وزن بدن آزمودنی 1/0 گرم گلوتامین یا دارونما (مالتودکسترین) در ترکیب با 300 میلی لیتر آب به آزمودنی داده می شد. برنامه تمرینی شامل تمرینات آمادگی جودو به مدت 14روز و 5 جلسه در هفته بود. نتایج پژوهش نشان داد که نه تنها اثرات جداگانه مکمل و تمرین باعث کاهش هاپتوگلوبین سرم گردید بلکه مداخله توامان ورزش و مکمل اثر هم افزایی بر کاهش غلظت این پروتئین فاز حاد داشت(05/0>P). به علاوه آلبومین سرم در گروه تمرین- مکمل و گروه تمرین- دارونما به طور معنی داری در پس آزمون نسبت به وضعیت پایه افزایش یافت (05/0>P). مقدار CRP سرم در طول دوره تمرین در گروهای پژوهش بدون تغییر باقی ماند. به طور خلاصه نتایج پژوهش نشان می دهد که دو هفته تمرینات آمادگی جودو همراه با مصرف گلوتامین باعث کاهش سطوح هاپتوگلوبین و افزایش سطوح آلبومین پلاسما می شود و این امر ممکن است به ترتیب به دلیل همولیز ناشی از شدت و سختی تمرینات، افزایش بازگشت لنفاتیک آلبومین بینابینی و افزایش سنتز آلبومین باشد.
مقایسه اثر زمان های متفاوت مصرف کربوهیدرات قبل از فعالیت ورزشی بر MFO و Fatmax در دوندگان استقامتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثر زمان های متفاوت مصرف کربوهیدرات قبل از فعالیت ورزشی بر بیشینه اکسیداسیون چربی و شدتی از فعالیت که بیشینه اکسیداسیون چربی در آن رخ می دهد (Fatmax ) در دوندگان استقامتی بود. در این پژوهش هشت دونده استقامتی حرفه ای ( با میانگین سنی 61/2 ± 6/21 سال؛ حداکثر اکسیژن مصرفی 7/8 ± 0/63 میلی لیتر بر کیلوگرم در دقیقه؛ درصد چربی بدن 92/1 ± 1/9 درصد؛ سابقه ورزشی 3 ± 7 سال) به عنوان آزمودنی در چهار آزمون جداگانه شرکت نمودند. در جلسه اول، آزمودنی ها ساعت هشت صبح و در حالت ناشتا، آزمون فعالیت ورزشی فزاینده (شامل فعالیت روی نوارگردان تا مرحله خستگی) را به منظور تعیین میزان بیشینه اکسیداسیون چربی وFatmax انجام دادند. در جلسه دوم، سوم و چهارم نیز با فاصله هفت تا 10 روز، آزمودنی ها درحالت ناشتا، مقدار یک گرم گلوکز به ازای هرکیلوگرم وزن بدن به همراه 500 میلی لیتر آب را در فواصل پنج دقیقه، یک ساعت و سه ساعت قبل از شروع آزمون فزاینده مصرف نمودند. مقدار بیشینه اکسیداسیون چربی وFatmax از طریق روش کالری سنجی غیرمستقیم با استفاده از دستگاه گازآنالایزر با کمک معادلات عنصرسنجی اندازه گیری گردید و آزمون تجزیه و تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر برای تجزیه و تحلیل آماری مورد استفاده قرار گرفت. زمانی که کربوهیدرات، پنج دقیقه و یک ساعت قبل از اجرای فعالیت ورزشی مصرف شده بود، بیشینه اکسیداسیون چربی وFatmax به ترتیب کمترین و بیشترین کاهش را نشان می داد. همچنین، بیشینه اکسیداسیون چربی وFatmax در وضعیت ناشتا به طور معناداری نسبت به وضعیت مصرف کربوهیدرات در فواصل پنج دقیقه، یک ساعت و سه ساعت قبل از فعالیت ورزشی بالاتر بود (0.05 >P )؛ اما تفاوت معناداری در میزان بیشینه اکسیداسیون چربی وFatmax بین وضعیت های متفاوت مصرف کربوهیدرات مشاهده نگردید. به طور کلی، نتایج حاکی از آن است که مصرف کربوهیدرات در زمان های متفاوت قبل از فعالیت ورزشی باعث کاهش بیشینه اکسیداسیون چربی و جابه جاییFatmax به شدت پایین تری از فعالیت می شود؛ بدان معنا که شروع کاهش اکسیداسیون چربی در شدت پایین تری رخ می دهد و آزمودنی ها بیشتر به منابع کربوهیدرات وابسته می شوند.
تأثیر هشت هفته تمرین دویدن تداومی و چهار هفته بی تمرینی بر پراکسیداسیون چربی و دفاع ضد اکسایشی غیرآنزیمی مردان سالم غیرفعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از تحقیق حاضر بررسی تأثیر هشت هفته تمرین دویدن تداومی و چهار هفته بی تمرینی بر پراکسیداسیون چربی (MDA) و پاسخ دستگاه ضد اکسایشی بعد از یک جلسه فعالیت حاد بود. بدین منظور 20 مرد سالم غیرفعال به صورت تصادفی در دو گروه 10 نفره تجربی و کنترل قرار گرفتند. ابتدا، قبل و بعد از یک جلسه فعالیت حاد نمونه گیری خون به منظور تعیین مقدار MDA، اسید اوریک، بیلی روبین و پروتئین تام انجام گرفت. سپس آزمودنی های گروه تجربی به مدت هشت هفته و هفته ای سه جلسه به تمرینات دویدن تداومی پرداختند، اما آزمودنی های گروه کنترل در این مدت هیچ برنامه تمرینی نداشتند. بعد از هشت هفته، دوباره نمونه گیری خون قبل و بعد از یک جلسه فعالیت حاد به منظور اندازه گیری متغیرها انجام گرفت. پس از چهار هفته بی تمرینی به دنبال هشت هفته تمرین، از گروه تجربی مجدداً خون گیری قبل و بعد از یک جلسه فعالیت حاد به منظور اندازه گیری متغیرها انجام گرفت. نتایج حاصل از آنالیز واریانس یکطرفه با اندازه گیری های مکرر افزایش معناداری در مقدار پراکسیداسیون چربی (MDA) و اسید اوریک ناشی از یک جلسه فعالیت حاد در گروه تجربی پس از هشت هفته تمرین نشان داد (05/0 P<)، اما تفاوت معناداری در غلظت بیلی روبین و پروتئین تام پس از هشت هفته تمرین مشاهده نشد (05/0 P>). به علاوه پس از چهار هفته بی تمرینی افزایش معناداری در مقدار پراکسیداسیون چربی (MDA) مشاهده شد(05/0 P<)، اما تغییرات در غلظت اسید اوریک، بیلی روبین و پروتئین تام پلاسما معنادار نبود (05/0 P>).
نتیجه اینکه هشت هفته تمرین دویدن تداومی احتمالاً سبب ایجاد سازگاری در دستگاه ضد اکسایشی و استرس اکسایشی می شود. اما در اثر بی تمرینی نتایج استرس اکسایشی معکوس می شود.
تاثیر 8 هفته تمرین تناوبی بر مقاومت به انسولین و نیمرخ چربی مردان دیابتی نوع 2 تحت درمان با متفورمین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دیابت نوع2 یک بیماری متابولیکی و متفورمین یکی از پرمصرف ترین داروهای کاهنده قند خون در این بیماران است. مطالعات نشان داده است ورزش نقش مهمی در بهبود نیمرخ چربی و کنترل قند خون در بیماران دیابتی نوع2 دارد. هدف این پژوهش، بررسی اثر تمرین تناوبی روی دوچرخه کارسنج بر مقاومت به انسولین و نیمرخ چربی مردان دیابتی نوع2 تحت درمان با متفورمین بود. 36 مرد مبتلا به دیابت نوع2 مصرف کننده متفورمین (میانگین سن 08/3 ±08/46 سال، شاخص توده بدنی 32/2±1/30 کیلوگرم بر متر مربع) انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه تمرین تناوبی (هشت هفته تمرین تناوبی، 3 روز در هفته، 35 تا50 دقیقه تمرین با 40 تا 55 درصد ضربان قلب ذخیره) و کنترل تقسیم شدند. مقادیر ناشتایی کلسترول تام (TC)، تری گلیسرید (TG)، لیپوپروتئین با چگالی پایین (LDL-C)، لیپوپروتئین با چگالی بالا (HDL-C)، انسولین،گلوکز و هموگلوبین گلیکوزیله در قبل و بعد از هشت هفته تمرین اندازه گیری شد. داده ها از طریق تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر وt مستقل در سطح معناداری 05/0> αتحلیل شدند. نتایج نشان داد مقادیر سرمی انسولین، گلوکز، TG، TC، LDL-C، هموگلوبین گلیکوزیله و شاخص مقاومت به انسولین در گروه تمرین به طور معنا داری کاهش یافت (05/0>P)، ولی این تغییرات در گروه کنترل معنا دار نبود (05/0<P). همچنین مقادیر HDL-Cدر گروه تمرین با افزایش غیرمعنا داری همراه بود (05/0<P). با توجه به تأثیرات مطلوب تمرین تناوبی بر شاخص مقاومت به انسولین، هموگلوبین گلیکوزیله و نیمرخ لیپیدی به نظر می رسد این شیوه تمرین روی دوچرخه کارسنج را می توان یک روش درمانی غیرتهاجمی برای افراد دیابتی نوع2 مصرف کننده متفورمین معرفی کرد.
مقایسه اثر 8 هفته تمرینات مقاومتی با ترکیبی (مقاومتی-ماساژ) بر لپتین سرم، نیمرخ لیپیدی و ترکیب بدنی مردان جوان دارای اضافه وزن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف ازاینپژوهش مقایسه اثر هشت هفته تمرینات مقاومتی با ترکیبی (مقاومتی-ماساژ) بر لپتین سرم، نیمرخ لیپیدی و ترکیب بدنی مردان جوان دارای اضافه وزن بود.در این پژوهش 20 نفر مرد جوان دارای اضافه وزن (با دامنه سنی 6/1±1/22 سال و 2/1±3/28 BMI=) به صورتداوطلبشرکتکردند و به شکلتصادفیبه دو گروهتمرینات مقاومتی (10 نفر) و گروهتمرینات مقاومتی همراه با ماساژ (10 نفر) تقسیم شدند. برنامه تمرینات مقاومتی شامل اجرای هشت هفته حرکات جلو ران، پشت ران، نشر از جانب، پرس سینه، زیر بغل سیم کش از پشت و پشت بازو ایستاده با ماشین با شدت80% از یک تکرار بیشینه و سه جلسه در هفته بود. جلسات تمرینات ماساژ نیز در روزهای قبل از جلسات تمرین مقاومتی اجرا می شد. نمونه های خونی و ترکیب بدن آزمودنی ها قبل از شروع پروتکل و 48 ساعت پس از آخرین جلسه تمرینی اندازه گیری شد. برای تعیینتفاوتقبلوبعدازتمرین از آزمون t همبسته وازآزمون t مستقلبرای تعیینتفاوتبیندوگروه استفاده شد.هر دو گروه تمرینی بهبودهایی را در سرم لپتین، نیمرخ لیپیدی و ترکیب بدنی داشتند که گروه تمرین مقاومتی همراه با ماساژ به طور معناداری (P<0.05) اثرات بهتری را فقط در تری گلیسرید (TG) و توده چربی بدن در مقایسه با گروه مقاومتی داشت که به نظر می رسد اجرای هشت هفته تمرینات مقاومتی همراه با ماساژ با هدف کاهش تری گلیسرید و توده چربی بدن می تواند یک راهکار مناسب باشد.
تاثیر تمرین استقامتی بر بیان ژن های مبادله گر سدیم هیدروژن1( NHE1) و هم انتقال دهنده سدیم بی کربنات 1NBC1) (در عضلات اسکلتی رت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از مطالعه حاضر تعیین اثر تمرین استقامتی بر بیان ژن های مبادله گر سدیم هیدروژن1 (NHE1) و هم انتقال دهنده سدیم بی کربنات1 (NBC1)در عضلات اسکلتی باز کننده طویل انگشت شست (تند)و نعلی (کند)رت بود. تعداد 20 رت نژاد ویستار نر در سن 4 هفتگی با میانگین وزن 8/10±7/95گرم انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه کنترل وتمرینی تقسیم شدند. تمرین استقامتی (دویدن روی نوار گردان با سرعتmin/m20ومدت 20دقیقه و تدریجاً رسیدن به سرعت min/m 30 و مدت 35 دقیقه در هفته آخر)به مدت هفت هفته،بر گروه های تمرینی اعمال شد . 48ساعت پس از اتمام پروتکل تمرینی، رتها تشریح و عضله نعلی [SOL]و باز کننده طویل انگشت شست[EDL]استخراج شدند. میزان بیان ژن mRNA (NHE1وNBC1) از طریق تکنیک Real time-PCR انجام گرفت .میزان بیان میزان بیان ژن mRNA (NHE1وNBC1) با استفاده از روش2-∆∆CT محاسبه گردید. جهت تعیین معنی دار بودن تفاوت متغیرها بین گروههای تحقیق از آزمون آماری t مستقل و با استفاده از نرم افزار REST(permutation test) استفاده گردید. مقدار α در تمامی مراحل برابر با 05/0 در نظر گرفته شد. یافتههای تحقیق نشان داد اختلاف معنیداری بین میزان بیان mRNA NHE1 عضله باز کننده طویل شست(%74) و عضله نعلی(%51) درگروه تمرینی نسبت به گروه کنترل وجود دارد (05/0>P). همچنین میزان بیان ژنmRNA NBC1 عضله باز کننده طویل شست(%62) و عضله نعلی(%41) گروه تمرینی نسبت به گروه کنترل افزایش داشت اما این افزایش در عضله نعلی معنی دار نبود(05/0>P). در مجموع نتایج تحقیق نشان داد که تمرین استقامتی موجب افزایش بیان ژنmRNA (NHE1وNBC1) در گروه تمرینی می شود. این الگوی بیان ژن در عضلات اسکلتی مختص تار عضلانی است که از لحاظ متابولیکی با یکدیگر متفاوتند و یک نوع سازگاری به تمرین است که سلول عضلانی خود را با شرایط ویژه تمرین جهت کنترل و تنظیم pHi منطبق می سازد.همچنین این الگوی افزایش بیان مختص ترانسپورتر هایی است که از لحاظ متابولیکی نقش مهم تری را در تنظیم و نگهداری pH درون سلولی در عضلات اسکلتی بر عهده دارند.
پاسخ آنزیم های کراتین کیناز و لاکتات دهیدروژناز نسبت به فاصله استراحتی بین ست ها طی فعالیت مقاومتی در مردان تمرین نکرده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی پاسخ آنزیم های کراتین کیناز و لاکتات دهیدروژناز نسبت به فواصل استراحتی بین نوبت ها طی فعالیت مقاومتی بود. به همین منظور، تعداد 20 دانشجوی مرد تمرین نکرده ( با میانگین سنی6/1±5/22 سال، قد 4/3±174 سانتی متر و وزن 5/3±2/73 کیلوگرم) به طور داوطلبانه در پژوهش شرکت کردند و به طور تصادفی در یکی از دو گروه فعالیت مقاومتی با فاصله استراحتی 90 ثانیه و 180 ثانیه قرار گرفتند. فعالیت مقاومتی با شدت حداکثر شش تکرار بیشینه در چهار نوبت انجام شد. همچنین، نمونه گیری پیش از شروع پروتکل فعالیت، بلافاصله پس از اتمام آن و در شش، 24 و 48 ساعت بعد از آن نیز دنبال شد. نتایج نشان می دهد آنزیم های کراتین کیناز و لاکتات دهیدروژناز 24 ساعت پس از فعالیت در هر دو گروه افزایش معنا داری یافته و این افزایش تا 48 ساعت پس از فعالیت نسبت به استراحت تداوم داشته است(≤ 0.0001 P). بااین وجود ، در نوع فعالیت مقاومتی × زمان در کراتین کیناز و لاکتات دهیدروژناز تفاوت معناداری بین دو فعالیت مقاومتی دیده نمی شود (P>0.05)؛ بنابراین، فاصله استراحتی بر تغییرات دو آنزیم مذکور تأثیری نداشته است. نتیجه گیری می شود که فاصله استراحتی بین نوبت ها در فعالیت مقاومت نمی تواند متغیر تأثیر گذار مهمی بر میزان آسیب سلولی باشد.
تأثیر هشت هفته تمرین هوازی بر سطوح سرمی آپولیپوپروتئین A-1، B و نیمرخ لیپیدی زنان دارای اضافه وزن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این پژوهش تعیین تأثیر هشت هفته تمرین هوازی بر سطوح سرمی آپولیپوپروتئین A-1، B و نیمرخ لیپیدی زنان دارای اضافه وزن بود. جامعه آماری این پژوهش نیمه تجربی را زنان غیرفعال 30-20 ساله با شاخص توده بدنی بیشتر از kg/m2 25، تشکیل می دادند که به روش نمونه گیری قابل دسترس و هدفدار انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه کنترل (10 نفر) و تجربی (11 نفر) تقسیم شدند. آزمودنی های گروه تجربی سه جلسه در هر هفته برنامه تمرین هوازی دویدن با شدت %75-55 حداکثر ضربان قلب را به مدت 8 هفته تجربه نمودند. کلیه اندازه گیری ها در هر دو گروه در پیش و پس آزمون انجام و از طریق آزمون تی مستقل تحلیل شدند. نتایج این تحقیق نشان داد درصدچربی بدن، شاخص توده بدن، کلسترول، تری گلیسیرید، لیپوپروتئین پرچگال و کم چگال در نتیجه هشت هفته تمرین هوازی تغییر معنی داری نداشتند (P>0.05)، در حالی که کاهش معنی داری در آپولیپوپروتئین B(0.008= P) و افزایش معنی دار در آپولیپوپروتئین A-1 (0.042= P) مشاهده شد. یافته های این مطالعه نشان داد که تمرین هوازی علی رغم عدم کاهش معنی دار وزن، درصد چربی بدن و بسیاری از عوامل خطرزای بیماری های قلبی عروقی ، سبب بهبود معنی دار در مراحل کلیدی روند انتقال معکوس کلسترول می شود و این تغییرات اثر مثبتی در پیشگیری از تصلب شرایین و بروز بیماری های قلبی عروقی دارند. این یافته نشان داد که متغیرهای apoB و apoA-1 در نتیجه تمرین ورزشی نسبت به LDLو HDL بیشتر دستخوش تغییر قرار گرفته و تأثیرات تمرین را به نحو شایسته تری نشان دادند.
مقایسة تأثیر سه شیوة تمرین ترکیبی بر غلظت تستوسترون، کورتیزول و قدرت عضلانی زنان سالمند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این مطالعه مقایسه تأثیر سه شیوه تمرین ترکیبی بر غلظت تستوسترون، کورتیزول، نسبت تستوسترون به کورتیزول و قدرت عضلانی زنان سالمند بود. به این منظور 40 نفر از زنان سالمند (دامنه سنی 82/0±34/60 سال) به طور تصادفی ساده در یکی از چهار گروه تمرین استقامتی+ قدرتی (E+S) (n=9)، قدرتی+ استقامتی (S+E) (n=10)، ترکیبی چرخشی (ACT) (n=12) و کنترل (n=9) قرار گرفتند. برنامه های تمرینی به مدت 8 هفته و 3 روز در هفته انجام گرفت. برنامه تمرین استقامتی شامل کار روی دوچرخه ثابت و برنامه تمرین قدرتی شامل چندین تمرین منتخب بالاتنه و پایین تنه بود. از آزمون تی وابسته و آزمون آنالیز واریانس یکطرفه به منظور تجزیه وتحلیل داده ها استفاده شد. نتایج نشان داد 8 هفته تمرین تغییری در میزان تستوسترون گروه S+E و ACT نداشت، اما کاهش معناداری در میزان تستوسترون در گروه E+S مشاهده شد (007/0=P). نتایج نشان دهنده وجود اختلاف معنادار در میزان تستوسترون بین گروه های E+S و ACT بود (01/0=P ). علاوه بر این، در میزان کورتیزول و نسبت تستوسترون به کورتیزول (T/C) پس از تمرین تغییر معنا داری مشاهده نشد. همچنین، افزایش معنادار قدرت بالاتنه فقط در گروه های E+S و ACT و قدرت پایین تنه در همه گروه های تمرین مشاهده شد. با توجه به عدم تغییر شایان توجه در سطح پایه هورمون ها در سه گروه تمرین ترکیبی، این افراد وضعیت کاتابولیکی مزمنی را تجربه نکردند و از آنجا که قدرت در همه گروه ها افزایش یافته است، به نظر می رسد بین وضعیت هورمونی و کسب قدرت در این مطالعه رابطه ای وجود ندارد.
تأثیر هشت هفته تمرین هوازی با چرخ کارسنج و مصرف عصاره گزنه بر سطوح پلاسمایی نسفاتین-1 و پروتئین واکنشگر C در زنان دارای اضافه وزن و چاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف مطالعه حاضر بررسی تأثیر هشت هفته تمرین هوازی با چرخ کارسنج و مصرف عصاره گزنه بر سطوح پلاسمایی نسفاتین-1 و پروتئین واکنشگر C در زنان دارای اضافه وزن و چاق بود. 46 زن دارای اضافه وزن و چاق با دامنه سنی 45-25 سال و kg/m 225<BMI به صورت هدفمند انتخاب و به طور تصادفی به چهار گروه؛ تمرین+گزنه (12نفر)، تمرین+دارونما (12نفر)، عصاره گزنه (11نفر) و دارونما (11نفر) تقسیم شدند. گروه های مصرف کننده عصاره گزنه و دارونما به ترتیب به مدت هشت هفته روزانه 8 میلی لیتر عصاره گزنه و محلول دارونما پس از وعده غذایی اصلی دریافت کردند. تمرین هوازی نیز هشت هفته و هر هفته سه جلسه تمرین با شدت 60 تا 75 درصد ضربان قلب ذخیره بود. مرحله اول خون گیری پس از 12 ساعت ناشتایی و مرحله دوم 48 ساعت پس از خاتمه تمرینات در شرایط تجربی اجرا شد. سطح پلاسمایی نسفاتین-1 پس از هشت هفته تمرین هوازی و مصرف گزنه به طور معناداری در گروه های تمرین+گزنه، تمرین+دارونما و گزنه افزایش یافت (05/0>P) که بیشترین افزایش مربوط به گروه تمرین+گزنه بود. تغییرات وزن، BMI و درصد چربی در همه گروه های مداخله نسبت به پیش آزمون تفاوت معناداری را نشان داد (01/0>P). همچنین سطح پلاسمایی CRP در گروه های تمرین+گزنه، تمرین+دارونما و گزنه به طور معناداری کاهش یافت (05/0>P). در نتیجه به نظر می رسد تمرین هوازی روی چرخ کارسنج، یک شیوه تمرینی مؤثر به همراه مصرف عصاره گزنه می تواند با کاهش شاخص التهابی CRP و افزایش سطوح پلاسمایی نسفاتین-1، بدن را در برابر بیماری های التهابی مرتبط با چاقی ایمن کند.