فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۰۲۱ تا ۱٬۰۴۰ مورد از کل ۱٬۶۹۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
تمرین منظم و هوازی می تواند موجب هایپرتروفی قلب از نوع فیزیولوژیک شود. هدف از این تحقیق تعیین تأثیر تمرین هوازی تداومی و بی تمرینی بر پارامترهای ساختاری و عملکردی بطن چپ مردان سالم است. بدین منظور، 10 دانشجوی مرد غیرورزشکار به طور داوطلب انتخاب شدند و در برنامة تمرینی هشت هفته ای، هفته ای، سه روز با 70 درصد HRBmaxB شرکت کردند. پس از پایان هشت هفته، آزمودنی ها چهار هفته در دورة بی تمرینی به سر بردند. در هر جلسه، تمرین دو تداومی به مدت 45 دقیقه انجام شد. پارامترهای ساختاری و عملکردی بطن چپ با روش اکوکاردیوگرافی اندازه گیری شد. با استفاده از آزمون t وابسته، بینESD ، PWT، FS% وEF % پس از هشت هفته، در مقایسه با قبل از تمرین تفاوتی معنی دار (05/0(P< و بین EDD، IVS ، LA، AO،HR ، SBP و DPB تفاوتی غیرمعنی دار (05/0(P> مشاهده شد. بین EDD، FS% وEF % پس از چهار هفته بی تمرینی پس از تمرین، در مقایسه با هشت هفته تمرین تفاوتی معنی دار (05/0(P< و بین ESD، IVS، PWT،LA AO، HR ، DPB و SBP تفاوتی غیرمعنی دار مشاهده شد (05/0(P>؛ در نتیجه، تمرین هوازی تداومی و بی تمرینی می تواند بر پارامترهای ساختاری و عملکردی بطن چپ مردان سالم تأثیر گذارد.
تأثیر دو شیوه تمرینی تداومی و تناوبی بر کیفیت زندگی بیماران قلبی پس از جراحی بای پس عروق کرونر (CABG)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کیفیت زندگی، مفهوم چندبعدی گسترده ای است که با بهداشت و مراقبت های بهداشتی ارتباط دارد. کیفیت زندگی بیماران بعد از بروز بیماری قلبی کاهش می یابد، ازاین رو هدف اغلب مراکز بهداشتی و بازتوانی قلبی، بهبود کیفیت زندگی بیماران قلبی است. هدف از این پژوهش، بررسی تأثیر دو شیوه تمرینی تداومی و تناوبی بر کیفیت زندگی بیماران قلبی پس از جراحی بای پس عروق کرونر (CABG) بود. به این منظور 20 بیمار Post CABG (18 مرد و 2 زن با میانگین سنی 91 /8 ± 05 /57 سال و میانگین شاخص توده بدنی 20 /3 ± 98 /26 کیلوگرم بر مترمربع) در دو گروه تمرین تداومی هوازی (شامل 30 تا 60 دقیقه و شدت 70 تا 85 درصد حداکثر ضربان قلب، 12 = n) و تمرین تناوبی هوازی (شامل 28 تا 44 دقیقه و شدت 75 تا 90 درصد ضربان قلب حداکثر، 12 = n) به مدت 8 هفته و هر هفته 3 مرتبه در این پژوهش شرکت داشتند. کیفیت زندگی با استفاده از نسخه فارسی پرسشنامه 36-SF ارزیابی شد. برای بررسی تغییرات درون گروهی متغیرها از آزمون آماری t جفتی استفاده شد. نرم افزار آماری مورد استفاده نیز SPSS ویرایش 16 بود. نتایج نشان داد هر دو شیوه تمرین تداومی و تناوبی تأثیر مفید معنی داری بر QOL و ابعاد مختلف آن یعنی عملکرد فیزیکی (تداومی 001 /0 > p، تناوبی 001 /0 > p) ، درد بدنی (تداومی 016 /0 = p، تناوبی 003 /0 = p) ، سلامت روانی (تداومی 018 /0 = p، تناوبی 04 /0 = p) ، انرژی و زنده دلی (تداومی 003 /0 = p) ، تناوبی 020 /0 = p) ، عملکرد اجتماعی (تداومی 037 /0 = p، تناوبی 032 /0 = p) و سلامت عمومی (تداومی 020 /0 = p، تناوبی 018 /0 = p) داشتند. باتوجه به نتایج می توان گفت هر دو شیوه تمرین تداومی و تناوبی منتخب به بهبود QOL بیماران CABG بعد که امروزه مهم ترین عامل بازیافت بعد از عمل است، انجامید. ازاین رو هر دو شیوه تمرین منتخب برای بازتوانی بیماران CABG در مراکز بازتوانی فواید مطلوبی در پی دارند.
اثر فعالیت هوازی بر شاخص های خطر متابولیک و BDNF در مردان میان سال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: عامل رشد عصبی مشتق شده از مغز ( BDNF ) علاوه بر نقش نروتروفیکی، دارای آثار متابولیکی ویژه ای است. هدف از این مطالعه تعیین تاثیر تمرین هوازی بر شاخص های خطر متابولیک و BDNF بود. روش شناسی: 21 مرد میان سال داوطلب دارای سندروم متابولیک به طور تصادفی در دو گروه شامل تمرین ( ME ) و کنترل ( MC ) تقسیم شدند. ابتدا مقادیر متوسط مصرف قند، چربی، پروتئین وکالری رژیم غذایی در زمان قبل از شروع تحقیق استخراج شدند. گروه ME در شش هفته تمرین هوازی با شدت متوسط شرکت کردند و در پیش آزمون و پایان دوره تمرین، خون گیری انجام شد. مقایسه بین گروهی داده ها در پیش آزمون با استفاده ازآزمون های تی مستقل وتحلیل کوواریانس چند متغیره (برای کنترل ثاثیر تفاوتهای تغذیه ای اولیه) و مقایسه درون گروهی در طول زمان با آزمون های Q کوکران و تی همبسته انجام شد. یافته ها: تمرین هوازی سبب کاهش امتیاز z کل سندروم متابولیک (001/0= P )، BDNF پایه سرم (004/0= P )، حساسیت به انسولین (038/0= P )، فشار خون میانگین سرخرگی (024/0= P )، دور کمر (02/0= P )، قند خون ناشتا (018/0= P ) و تری گلیسرید (001/0= P ) شد. تمرین هوازی همچنین باعث افزایش لیپوپروتئین پرچگال (003/0= P ) شد، با این حال تغییری در مقدار انسولین وجود نداشت(05/0 < P ). بحث و نتیجه گیری: تمرین هوازی در افراد سندروم متابولیک دارای فواید چندجانبه ای است، ولی در این افراد پاسخ BDNF به برنامه تمرین مشابه آزمودنی های سالم نیست که بیان می کند افزایش آن همیشه نمایانگر سلامتی نمی باشد.
پاسخ شاخص های هورمونی و خونی زنان یائسه مبتلا به دیابت نوع 2 به تمرین هوازی در آب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: دیابت یکی از شایع ترین بیماری های غدد درون ریز است که مشخصه آن افزایش مزمن قند خون و اختلال در متابولیسم کربوهیدرات، چربی و پروتئین می باشد. هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر 12 هفته تمرین در آب بر مقادیر HbA1C، RBP4، انسولین، گلوکز و نیمرخ لیپیدهای سرم زنان مبتلا به دیابت نوع 2 می باشد. روش شناسی: 20 نفر از بین زنان یائسه مبتلا به دیابت نوع 2 شهرستان مرند با دامنه سنی 60-50 سال به روش غیر احتمالی انتخاب و بصورت تصادفی در دو گروه تجربی (10 نفر) و گروه شاهد (10 نفر) تقسیم شدند. گروه تجربی به مدت 12 هفته (3 جلسه در هفته) تمرینات هوازی در آب را با شدت 60 تا 75 درصد ضربان قلب بیشینه انجام داد. گروه شاهد در طول دوره پژوهش هیچ گونه فعالیت بدنی نداشت. نمونه های خونی در حالت ناشتا قبل و بعد از تمرین برای هر دو گروه بدست آمد. مقادیر HbA1C، RBP4 و انسولین توسط روش الایزا و گلوکز و نیمرخ های لیپیدی با روش کالریمتری آنزیمی اندازه گیری شد. برای محاسبه شاخص مقاومت انسولینی از روش HOMA-IR استفاده شد. تحلیل داده ها در سطح خطای آلفای 5 درصد و توسط نرم افزارSPSS نسخه 18 انجام شد. یافته ها: نتایج پژوهش حاضر نشان داد پس از 12 هفته برنامه تمرینی، سطوح گلوکز، نیمرخ لیپیدی، HbA1C و RBP4 بطور معناداری کاهش یافت؛ همچنین مقاومت انسولینی در گروه تجربی کاهش معناداری را نشان داد (05/0 < P). سطوح انسولین سرم نیز افزایش داشت با این حال این افزایش معنادار نبود (05/0> P). بحث و نتیجه گیری: برطبق نتایج پژوهش حاضر تمرینات هوازی در آب با تغییرات شاخص های خونی و هورمونی اثر شبه انسولینی خود را در زنان یائسه مبتلا به دیابت نوع 2 نشان داد.
تاثیر تمرین استقامتی بر سطوح مولکول های چسبان بین سلولی و عروقی در زنان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر فعالیت استقامتی بر سطوح مولکول های چسبان بین سلولی و عروقی در زنان میانسال دارای اضافه وزن است. به این منظور 20 زن چاق کم تحرک با میانگین و انحراف استاندارد سن، درصد چربی بدن، وزن و شاخص توده بدنی (88/6 1/49 سال، 18/6 7/36 درصد، 10/9 56/73 کیلوگرم و 15/4 53/25 کیلوگرم بر مترمربع) انتخاب و به صورت تصادفی به گروه فعالیت ورزشی و کنترل تقسیم بندی شدند. برنامه تمرینی گروه تجربی شامل دویدن روی تردمیل به مدت 50 تا 60 دقیقه، هفته ای 5 جلسه با شدت برابر 7 مت به مدت 8 هفته اجرا شد و در شیوه زندگی گروه کنترل تغییری ایجاد نشد. مرحله اول خون گیری پس از 12 ساعت ناشتایی و 48 ساعت پس از خاتمه تمرینات در شرایط تجربی اجرا شد. از آزمون t زوجی برای بررسی اختلاف میانگین تغییرات قبل و بعد بین گروه ها و از آزمونt مستقل در سطح معنی داری (05/0 P< برای تعیین اختلاف معنی دار تغییرات بین گروه ها استفاده شد. نتایج آزمون t مستقل از متغیرهای پیش آزمون عدم تفاوت معنی دار بین گروه ها را نشان داد. (05/0 P>). سطح سرمی ICAM-1 در گروه تجربی پس از 8 هفته تمرین 18 درصد کاهش یافت (05/0P<). VCAM-1 تا 8 درصد کاهش نشان داد، ولی معنی دار نبود (05/0P>). وزن، شاخص توده بدنی و درصد چربی بدن آزمودنی ها به ترتیب 6/4، 2/6 و 10 درصد کاهش یافت (01/0 P<). بین تغییرات درصد چربی بدن با تغییرات ICAM-1 (62/0 = R، 01/0=P) رابطه معنی داری مشاهده شد. براساس نتایج پنج روز دویدن با شدت تقریبی 7 مت به مدت 8 هفته با کاهش وزن موجب افت معنی دار سطوح خونی ICAM-1 در افراد دارای اضافه وزن می شود. در نهایت اجرای فعالیت هوازی منظم علاوه بر کاهش وزن و درصد چربی بدن، افت معنی دار ICAM-1 را در پی خواهد داشت، هر چند ممکن است تغییر معنی دار VCAM-1 مشاهده نشود.
اثر بازیافت فعال و غیرفعال بر توانایی حفظ تکرار، مقدار لاکتات و درک فشار بین نوبت های فعالیت مقاومتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش، بررسی اثر بازیافت فعال و غیرفعال بر توانایی حفظ تکرار، مقدار لاکتات و درک فشار بین نوبت های فعالیت مقاومتی است. 18 مرد تمرین کرده در دو جلسة مجزا، حرکات پرس سینه و اسکات پا را چهار نوبت با وزنه ای معادل 75 درصد یک تکرار بیشینه تا سر حد واماندگی اجرا کردند، به گونه ای که 9 آزمودنی بازیافت غیرفعال (نشستن روی صندلی) و 9 آزمودنی بازیافت فعال (تمرین کششی) را بین وهله های تمرین اسکات انجام دادند. بعد از 48 ساعت، آزمودنی ها جلسه ای مشابه را با حرکت پرس سینه اجرا کردند. مدت بازیافت بین نوبت ها سه دقیقه بود و تمرین با مترونوم و زمان سنج دیجیتال کنترل شد. بعد از هر نوبت، تعداد تکرارها، نمونة خونی و میزان درک فشار ثبت شد. برای تحلیل داده ها، از روش آماری آنالیز واریانس با اندازه گیری های مکرر و عامل بین گروهی (4×2×2) و آزمون t جفت شده استفاده شد. در حرکت پرس سینه، بین حفظ تکرار پس از بازیافت فعال نسبت به غیرفعال در وهله های دوم، سوم و چهارم تفاوت معنی داری مشاهده شد (05/0p≤) و در حرکت اسکات پا، پس از بازیافت فعال و غیرفعال تفاوت معنی داری در وهلة چهارم مشاهده شد (05/0p≤). بازیافت فعال باعث کاهش معنی دار لاکتات خون و میزان درک فشار نشد (05/0p>). این پژوهش نشان می دهد بازیافت فعال (تمرینات کششی)، در مقایسه با بازیافت غیرفعال باعث بهبود حفظ تکرار، کاهش لاکتات خون و میزان درک فشار بین نوبت های تمرین مقاومتی نمی شود.
هنجار ویژگی های بیوانرژیک بازیکنان نخبه و زبده مرد و زن بدمینتون ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف تحقیق حاضر، تدوین هنجار ویژگیهای بیوانرژیک بازیکنان نخبه مرد و زن بدمینتون کشور به
تفکیک جنسیت است. روش تحقیق حاضر توصیفی و از نوع پیمایشی هنجارساز است. جامعه آماری
128 ، پژوهش حاضر شامل تمامی بازیکنان مرد و زن نخبه و زبده بدمینتون ایران در سال 1389
6/ 19 سال، قد 13 /92 ± 3/ بازیکن نخبه و زبده شامل 64 بازیکن نخبه و زبده مرد (با میانگین سن 40
9/27 سال) و 2/ 70 کیلوگرم و سابقه فعالیت رقابتی 68 / 46 ± 6/ 176 سانتیمتر، وزن 77 / 53 ±
163 سانتیمتر، وزن / 90± 5/ 17 سال، قد 87 / 00 ±2/ 64 بازیکن نخبه و زبده زن (با میانگین سن 44
6/27 سال) و نمونه آماری با جامعه آماری 1/ 56/18 کیلوگرم و سابقه فعالیت رقابتی 55 ± 5/75
برابر بود. با توجه به ویژگیها و نیازمندیهای اختصاصی ورزش بدمینتون، توان هوازی، توان
بی هوازی بی لاکتیک و توان بی هوازی با لاکتیک مورد اندازهگیری قرار گرفت. همچنین براساس توزیع
نمرات به دست آمده، جدول های فراوانی و نقاط درصدی بازیکنان به تفکیک جنسیت، جهت تدوین
ترسیم شد و سپس براساس هنجار درصدی به spss- هنجارهای مربوط، با استفاده از نرم افزار 15
دست آمده و براساس مقیاس رایج لیکرت، دستهبندی عملکرد بازیکنان صورت گرفت. همچنین از
یک نمونهای جهت مقایسه ویژگیهای بیوانرژیک بازیکنان نخبه و زبده کشور با بازیکنان t آزمون
نخبه جهانی استفاده شد. یافتههای تحقیق نشان داد که میانگین توان هوازی بازیکنان مرد و زن نخبه و
44 میلیلیتر بر کیلوگرم در دقیقه به طور معنیداری از / 55 و 05 / زبده بدمینتون ایران با مقادیر 16
p < بازیکنان مرد و زن نخبه جهانی با مقادیر 63 و 50 میلیلیتر بر کیلوگرم در دقیقه پایینتر ( 0.01
) بود. همچنین میانگین ارتفاع پرش سارجنت بازیکنان مرد و زن نخبه و زبده بدمینتون ایران بامقادیر 63 و 48 سانتی متر نسبت به بازیکنان مرد زن نخبه جهانی بدمینتون با مقادیر 63 و 56
اما توان بیهوازی با لاکتیک بازیکنان مرد و زن ( p < سانتی متر به شکل معن یداری پایینتر ( 0.01
نخبه و زبده بدمینتون کشور در وضعیت مناسبی قرار داشت. نتایج تحقیق بیانگر نیاز به توجه،بازنگری و طراحی تمرینات اختصاصی در جهت توسعه و بهبود توان هوازی و بیهوازی بیلاکتیک
در بین بازیکنان بدمینتون کشور است
نقش جنسیت بر مقدار ژلاتینازهای سرم (MMP-2 و MMP-9) در حالت استراحت و در پاسخ به فعالیت استقامتی حاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
میزان آسیب بافت تاندون در زنان متعاقب فعالیت ورزشی بیشتر از مردان است. علت این تفاوت هنوز معلوم نیست. ژلاتینازها اجزای تشکیل دهندة بافت همبند را تخریب می کنند. بنابراین هدف از این تحقیق، بررسی نقش جنسیت بر مقدار ژلاتینازهای سرم (MMP-2 وMMP-9) در حالت استراحت و در پاسخ به فعالیت استقامتی است. 15 زن و 15مرد غیرفعال سالم در این پژوهش شرکت داشتند. 72 ساعت پس از تعیین V02 max، آزمودنی ها یک ساعت چرخ کارسنج را با شدت 70 درصد
V02maxرکاب زدند. 2 میلی لیتر خون قبل، بلافاصله و دو ساعت بعد از فعالیت، از ورید بازویی آزمودنی ها گرفته شد. MMP-2 وMMP-9 به روش الایزا اندازه گیری شدند. نتایج نشان داد که مقدار ژلاتینازهای سرم در حالت استراحت بین مردان و زنان متفاوت نیست. همچنین مقدار MMP-2 سرم بلافاصله بعد از فعالیت در هر دو گروه کاهش یافت، ولی مقدار این کاهش در زنان معنی دار نبود. مقدار MMP-9 سرم در هر دو گروه در پاسخ به فعالیت تغییر نکرد. همچنین تغییرات ژلاتینازهای سرم در پاسخ به فعالیت بین دو گروه متفاوت نبود. براساس یافته های این تحقیق مقدار ژلاتینازها در حالت استراحت و پاسخ آنها به فعالیت، عامل تاثیرگذار بر آسیب پذیری بیشتر بافت تاندون زنان در پاسخ به فعالیت نیست. احتمالاً عوامل ساختاری و فیزیولوژیکی دیگر در تاندون زنان عامل آسیب دیدگی بیشترباشد.
اثر تمرینات استقامتی، مقاومتی و ترکیبی بر میزان پپتید مربوط به ژن کلسی تونین در عصب سیاتیک موش صحرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطالعات موجود نشان می دهد تمریناتِ با شدت متوسط که باعث کاهش عوامل فشار اکسایشی در هیپوکمپ می شوند، افزایش سطوح فاکتور نروتروفیک مشتق از مغز (BDNF) را نیز در پی دارند، اما توجه کمتری به بررسی حفاظت عصبی ناشی از فعالیت بدنی پس از القای استات سرب شده است. در این پژوهش اثر 8 هفته تمرین بر مالون دی آلدهید (MDA) و BDNF در هیپوکمپ موش های در معرض استات سرب بررسی شد. موش های صحرایی ویستار به طور تصادفی به چهار گروه شامل گروه های پایه، شم (کنترل)، سرب و تمرین+ سرب دسته بندی شدند. برنامه تمرینی شامل دویدن روی نوار گردان بود که به مدت 8 هفته و هفته ای 5 جلسه با شدت فزاینده اجرا شد. گروه های تمرینی و سرب 20 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن استات سرب را به مدت 8 هفته ( هفته ای سه جلسه) به صورت زیرصفاقی دریافت کردند. 24 ساعت پس از آخرین مرحله تمرین و/یا تزریق، سطوح BDNF و MDA بافت هیپوکمپ به ترتیب با روش های تیوباربیوتوریک اسید و الایزا تعیین شد. داده ها با روش آنالیز واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی توکی در سطح 05/0 p ≤ تحلیل شد. نتایج نشان داد سطوح MDA در گروه تمرینی به طور معنی داری کمتر و در گروه سرب بیشتر از گروه های پایه و شم بود. سطوح BDNF گروه تمرینی به طور معنی داری بالاتر از گروه سرب بود. این نتایج حاکی از اثرات سودمند تمرینات منظم ورزشی در پیشگیری از آسیب نورون های هیپوکمپ است که به فشار اکسایشی نسبت داده می شود. به علاوه، سطوح BDNF و یا فشار اکسایشی احتمالاً در سازوکارهای حفاظت عصبی ناشی از ورزش به دنبال تزریق استات سرب درگیر می باشند.
تأثیر 4 هفته تمرینات هوازی بر وضعیت اکسایشی تحریک شده با هموسیستئین در هیپوکمپ پشتی موش های صحرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هرچند که تمرین منظم بدنی برای بدن مفید است، اما اطلاعات اندک و سردرگم کننده ای در خصوص این موضوع که آیا ورزش منظم می تواند باعث ایجاد استرس اکسایشی در مغز، به وی ژه در هیپوکمپ پشتی شود یا خیر وجود دارد. هدف این مطالعه، تعیین اثر 4 هفته تمرین هوازی بر سوپراکسید دیسموتاز و مالوندی آلدهید در هیپوکمپ پشتی موش های نر بود. در این خصوص تعداد 82 سر موش 3 ماهه با وزن 40 ±300 گرم به طور تصادفی به دو گروه شامل طرح مطالعه مقدماتی (برای تعیین دوز مؤثر هموسستئین یعنی 1/0، 2/0، 3/0 و 6/0 مولار بر تغییرات فرسایشی مغز واختلالات حافظه) و طرح مطالعه اصلی و زیر گروه های مربوطه دسته بندی شدند. موش های گروه تمرین هوازی به مدت 4 هفته، هفته ای 5 جلسه با سرعت 12 تا 14متر در دقیقه و به مدت 10 تا30 دقیقه روی نوارگردان دویدند. در پایان هفته چهارم، سوپر اکسیددیسموتاز و مالوندی آلدهید هیپوکمپ پشتی به ترتیب با روش های الایزا واسپکتروفتومتری اندازه گیری شدند. داده ها با استفاده ازمون های t مستقل و وابسته در سطح 05/0 p ≤ تحلیل شدند. نتایج نشان داد که القای هموسیستئین ( با دوز 6/0 مولار) به درون هیپوکمپ پشتی، باعث افزایش معنی دار مالوندی آلدهید در این ناحیه و اختلال حافظه در موش های صحرایی گردید. به علاوه، انجام 4 هفته تمرین هوازی باعث افزایش قابل توجه مقدار سوپر اکسید دیسموتاز وکاهش غیر معنی دار مقادیر مالوندی آلدهید در مقایسه با گروه کنترل با سن مشابه شد. این نتایج نقش انجام تمرین منظم بدنی در حفظ و بهبود عملکرد مغز را نشان می دهد و به نظر می رسد افزایش عوامل ضد اکسایشی و احتمالاً نوروژنز، به عنوان یک سازوکار فیزیولوژیک در بهبود حافظه ناشی از ورزش نقش دارند.
تاثیر شانزده هفته تمرین شدید و مصرف مکمل استروژن بر میزان رسوب کلسیم و استحکام استخوانی در رت های اورکتومی شده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: پوکی استخوان یکی از ویرانگرترین بیماریهای دستگاه اسکلتی است. عارضه پوکی استخوان در صورت نداشتن فعالیت بدنی و تغذیه ناکافی از دوران کودکی آغازمی شود که معمولا این عارضه ناشی از کاهش میزان آهکی شدن (کلسیفه شدن) بافت استخوانی است. هدف: هدف از انجام این مطالعه ارزیابی تاثیر شانزده هفته تمرین شدید و مصرف مکمل استروژن بر میزان رسوب کلسیم و استحکام استخوانی در رت اورکتومی شده بود. روش شناسی: در این پژوهش 130 سر موش دو ماهه با وزن15±180 گرم انتخاب شدند.10 سر موش در همان ابتدا به منظور تعیین کلسیم و استحکام استخوان ران ها کشته شدند و 120سر موش باقیمانده در چهار گروه30 تایی (گروه کنترل، گروه تمرینی، گروه مصرف مکمل استروژن و گروه تمرینی همراه با مصرف مکمل استروژن) تقسیم شدند. مدت زمان کل تمرینات شدید با 16 هفته و هر هفته سه جلسه بود .در هشت هفته اول، برنامه تمرینی با سرعت 36 متر بر دقیقه به مدت 15 دقیقه آغاز و سپس هر دو هفته یکبار 12 متر بر دقیقه به سرعت اضافه شد.در پایان هشت هفته اول، عمل جراحی و برداشت تخمدان در تمامی موشها صورت گرفت و یک ماه بعد برنامه تمرینی در هشت هفته دوم تکرار شد. حیوانات با استفاده از کتامین و زایلازین بیهوش و سپس کشته می شدند. در پایان هشت هفته اول ،یکماه بعد از عمل جراحی و در پایان هشت هفته دوم استخوان ران سمت راست و چپ موش ها به ترتیب برای اندازه گیری میزان رسوب کلسیم و استحکام استخوان بیرون کشیده شد. نتایج: نتایج تحقیقات نشان داد در میزان رسوب کلسیم و استحکام استخوان تفاوت معناداری بین گروهها وجود دارد. در مرحله اول (هشت هفته اول تمرین) مشخص گردید تغییرات رسوب کلسیم و استحکام استخوان در گروههای مکمل، تمرینی و تمرین همراه با مکمل معنا دار بود. در هشت هفته دوم تمرینات نیز نتایج نشان داد میزان رسوب کلسیم در هر چهار گروه کاهش یافته بود و تنها در گروه کنترل معنادار بود. نتیجه گیری: بعد از عمل جراحی نتایج تحقیق نشان داد علاوه بر اینکه انجام فعالیت های ورزشی شدید نتوانست از پوکی استخوان جلوگیری کند بلکه حتی نسبت به گروه کنترل، باعث کاهش بیشتری در میزان رسوب کلسیم و استحکام استخوان شد.
اثر کوتاه مدت و طولانی مدت تمرین تداومی هوازی بر شاخص های قلبی- عروقی جدید و سُنتی موش های نر ویستار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شواهد علمی نشان می دهند مولکول های چسبان سلولی و میانجی های التهابی که موجب افزایش فعالیت آندوتلیال عروقی می شوند و شاخص های قلبی- عروقی جدیدند که در مقایسه با شاخص های سنتی در پیشگویی بیماری های قلبی- عروقی حساسیت بیشتری دارند و در پاتوژنز آترواسکلروز نقش مهمی بر عهده دارند. هدف این پژوهش عبارت است از مطالعه اثر کوتاه مدت (یک جلسه) و طولانی مدت (24 و 36 جلسه) تمرین تداومی هوازی بر شاخص های قلبی- عروقی جدید و سنتی موش های نر ویستار. 36 سرموش نر 3 ماهه از نژاد ویستار به صورت تصادفی در دو گروه تجربی (18 سرموش، با وزن 11±202 گرم) و کنترل (18 سرموش، با وزن 12±201 گرم) قرار گرفتند. برنامه تمرینی به مدت 12 هفته و هفته ای 3 جلسه، با شدت 55 تا 85 درصد max2Vo (معادل دامنه سرعت 15 تا 30 متر در دقیقه) به مدت 15 تا 60 دقیقه اجرا شد. خون گیری پس از 14 ساعت ناشتایی در سه مرحله تمرین با شرایط مشابه انجام گرفت. برای اندازه گیری مقادیر 1sICAM- از کیت تجاری الایزای شرکت R&D و مقادیر β1IL- وTNF-α از کیت های تجاری الایزای شرکت Koma استفاده شد. مقادیر TC، TG، HDL-C، و LDL-C پلاسمایی با استفاده از کیت های شرکت پارس آزمون اندازه گیری شدند. داده ها با استفاده از آزمون های اندازه گیری های مکرر، تعقیبی LSD، و t مستقل تحلیل شدند. نتایج نشان داد یک جلسه تمرین هوازی تغییر معناداری در مقادیر شاخص های قلبی- عروقی ایجاد نکرد. پس از 24 جلسه تمرین هوازی مقادیر متغیرهای 1 sICAM-(179/0=p)، β1IL- (072/0=p)، TNF-α (163/0=p)، TC (059/0=p)، TG (340/0=p)، و LDL-C (591/0=p) کاهش معناداری نداشتند، در حالی که تنها مقادیر HDL-C (035/0=p) با افزایش معناداری همراه بود. با ادامه تمرین تا 36 جلسه، 1sICAM- (001/0=p)، β1IL- (002/0=p)، TNF-α (016/0=p)، TC (001/0=p)، TG (024/0=p)، و LDL-C (031/0=p) کاهش معناداری پیدا کردند. تفاوت معنادار بین گروهی نیز در مقادیر 1sICAM- (001/0=p)، β1IL- (039/0=p)، TNF-α (028/0=p)، TC (000/0=p)، TG (001/0=p)، LDL-C (000/0=p)، و HDL-C (002/0=p) در انتهای پژوهش دیده شد. یافته های این پژوهش نشان داد، تمرین های تداومی هوازی با افزایش HDL-C و کاهش TC، TG، LDL-C (شاخص های سنتی)، 1sICAM-، β1IL- و TNF-α که شاخص های جدید بیماری های قلبی- عروقی محسوب می شوند افراد را در مقابل خطر بیماری های قلبی- عروقی ایمن می سازند و احتمالاً در پیشگیری و کنترل بیماری های قلبی- عروقی نقش مهمی دارند.
اثر تمرین استقامتی همراه با مکمل کلسیم بر برخی شاخص های هیستومورفومتری اپی فیز نزدیک درشت نی موش های بدون تخمدان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زنان سالمند در معرض افزایش خطر از دست دادن استخوان و شکستگی آن قرار دارند. مشخص شده کلسیم کافی و تمرینات تحمل وزن، تکامل اسکلتی را تحت تأثیر قرار می دهند، اما اثرات ترکیبی کلسیم و تمرینات تحمل وزن، به ویژه بر هیستومورفومتری استخوان، کاملاً مشخص نشده است. در این مطالعه اثرات مصرف مکمل کلسیم، تمرینات تحمل وزن و ترکیبی از این دو را بر اپی فیز نزدیک استخوان درشت نی در موش های بدون تخمدان بررسی شده است. پنجاه و دو سر موش صحرایی جوان ماده بالغ از نژاد Sprague Dawleyکه به صورت تصادفی به گروه های پایه (برای تعیین مقادیر شاخص های هیستومورفومتری، سه ماه پس از برداشتن تخمدان و قبل از آغاز مرحله اصلی تحقیق)، تمرین استقامتی، مکمل کلسیم، ترکیب تمرین و کلسیم و سرانجام گروه کنترل (که هیچ گونه مداخله تمرینی یا مکمل گیری را طی دوره اصلی اجرای پروتکل تحقیق تجربه نکردند) تقسیم شدند. گروه تمرینی، در طول هشت هفته پروتکل دوی فزاینده را با سرعت 12 تا 20 متر در دقیقه، به مدت 10 تا 59 دقیقه و پنج جلسه در هفته اجرا کردند. گروه کلسیم از طریق گاواژ، روزانه 35 میلی گرم کلسیم به ازای هرکیلوگرم وزن بدن دریافت کردند. پس از هشت هفته، پارامترهای هیستومورفومتری اپی فیز بالایی استخوان درشت نی با استفاده از دستگاه آنالیز تصویر برداری نیمه اتوماتیک مجهز به آکولارمیکرومتر اندازه گیری شد. داده ها با آزمون t وابسته و تحلیل واریانس یک طرفه در سطح 05/0≥P تحلیل شد. نتایج نشان داد برداشتن تخمدان به کاهش فاصله بافت اسفنجی و همچنین ضخامت و حجم بافت های استخوانی متراکم و اسفنجی اپی فیز نزدیک استخوان درشت نی منجر شده است. دویدن روی نوارگردان و مکمل کلسیم باعث افزایش معنی دار این شاخص ها، در مقایسه با گروه کنترل شد. به علاوه، پارامترهای هیستومورفومتری اپی فیز نزدیک استخوان درشت نی به میزان قابل توجهی در گروه ترکیبی بالاتر از هریک از گروه های مجزای کلسیم یا تمرینی بود. همچنین هرچند اثربخشی تمرین بر پارامترهای هیستومورفومتری در کل بهتر از کلسیم بود، اما تفاوت آماری معنی داری بین این دو گروه مشاهده نشد. این نتایج نشان می دهد سبک زندگی عاملی مهم در بروز یا پیشگیری از پوکی استخوان است و انجام تمرینات تحمل وزن یا مکمل کلسیم می تواند اثر مهاری یا عکس در فرآیند کاهش ناشی از یائسگی در هیستومورفومتری استخوان های تحمل وزن داشته باشد.
ارتباط پاسخ های عامل رشدی شبه انسولین و کراتین کیناز پس از یک جلسه و دوره شش هفته ای تمرین مقاومتی هرمی و هرمی واژگون در دختران غیرورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام این مطالعه عبارت بود از تعیین ارتباط پاسخ های عامل رشد شبه انسولین و کراتین کیناز پس از یک نوبت و شش هفته تمرین مقاومتی هرمی و هرمی واژگون در دختران غیرورزشکار. پ ژوهش های زیادی به صورت جداگانه روی عامل رشد شبه انسولین و کراتین کیناز انجام گرفته است، اما با توجه به فرضیه تحریک عوامل رشد پس از آسیب سلولی (فرضیه آسیب سلولی)، ارتباط بین تغییرات عامل رشدی و آسیب سلولی به ویژه در آزمودنی های دختر در پرده ابهام است. آزمودنی های تحقیق را 27 دختر غیرورزشکار (سن 20/2±55/18 سال، وزن 86/9±56 کیلوگرم، و قد 33/5±162سانتی متر) تشکیل می دادند که به طور تصادفی در سه گروه تمرین هرمی (10 نفر)، تمرین هرمی واژگون (10نفر)، و کنترل (7 نفر) قرار گرفتند. گروه هرمی و هرمی واژگون به مدت شش هفته، هفته ای سه جلسه در شش ایستگاه تمرینی (جلوبازو، پشت بازو، کشش جانبی، جلوران، پشت ران، و پرس پا به تعداد سه نوبت و دو دقیقه استراحت بین نوبت ها) به تمرین پرداختند. گروه هرمی ست اول را با 50% ده تکرار بیشینه، ست دوم را با 75% ده تکرار بیشینه، و ست سوم را با 100% ده تکرار بیشینه اجرا کردند. گروه هرمی واژگون به صورت عکس عمل کردند. قبل و بلافاصله پس از جلسه اول، و قبل و بلافاصله پس از جلسه آخر تمرینات، غلظت عامل رشد شبه انسولین به روش الایزا، و کراتین کیناز به روش آنزیماتیک اندازه گیری شدند. قدرت حداکثر افراد نیز در پایان هفته سوم و ششم اندازه گیری شد. به منظور مقایسه داده های درون گروهی از روش تجزیه و تحلیل واریانس با اندازه های تکراری و بین گروهی از ANOVA و t مستقل (05/0P<) استفاده شد. نتایج نشان داد قدرت حداکثر در دو گروه به طور یکسان افزایش دارد، به جز در حرکت جلوبازو که در گروه هرمی واژگون بیشتر بود. ترکیب بدن افراد نیز تغییر معناداری را پس از 6 هفته نشان نداد. همچنین IGF-1 متعاقب یک جلسه تمرین در هر یک از گروه ها کاهش غیر معنادار، و CK افزایش معناداری داشتند. به هرحال، پاسخ پس از شش هفته بدون تغییر بود. اما CK در هرمی واژگون افزایش داشت. نتایج نشان داد بین عامل رشد شبه انسولین و آسیب سلولی ارتباطی وجود ندارد. بنابراین، با توجه به افزایش کراتین کیناز و عدم تغییر معنادار عامل رشد شبه انسولین آسیب سلولی احتمالاً به صورت حاد پاسخ های ترمیمی رشدی را فعال نمی کند.
برآورد درصد چربی بدن از طریق توزین زیر آب و اندازه های محیط بدن و ارائه معادلات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، برآورد درصد چربی بدن از طریق محیط بخش های مختلف بدن با استفاده از چگالی سنجی توزین زیر آب به عنوان روش معیار و ارائه معادلات مربوط به آن بود. به این منظور 158 نفر از دانشجویان پسر دانشگاه اصفهان (سن 6/21 سال، قد 174 سانتی متر، وزن 69 کیلوگرم، 61/15 درصد چربی بدن و شاخص توده بدنی 5/22) به صورت تصادفی انتخاب شدند و پس از تکمیل پرسشنامه سوابق پزشکی، آزمون های پژوهش را اجرا کردند. چگالی بدن از طریق توزین زیر آب به دست آمد. حجم باقی مانده از طریق معادله برآورد شد. قد، وزن و محیط اندام ها در هشت نقطه از بدن اندازه گیری شد. از طریق ضریب همبستگی پیرسون و معادلات رگرسیون خطی و به روش گام به گام، پنج معادله توسعه ارائه شد. مقدار ضرایب همبستگی بین وزن و محیط اندام ها و آزمون معیار قابل قبول و زیاد و برای ترسیم معادله مناسب بود. دو معادله از پنج معادله ای که ضریب تعیین بالاتری داشتند، عبارتند از :
متغیر وابسته معادله r r2 SEE
مقدار توده بدون چربی بدن به کیلوگرم (HC * 197/) + (CC * 303/) + (LA * 490/) – (W* 655/) + 924/5 = TBF(kg) 901/0 812/0 60438/2
مقدار توده بدون چربی بدن به کیلوگرم 2 (LA) * 003/ - (W * 358/) + 413/2 = TBF(kg)
2(CC) * 001/ + (SCCAUA * 098/) + 904/0 818/0 52478/2
W= وزن ، LA= محیط پایین شکم، CC= محیط سینه، HC= محیط باسن، SCCAUA= جمع محیط سینه و بالای شکم
مقایسه وضعیت پراکندگی گونه پیکری ورزشکاران زن و مرد استان مرکزی در 12 رشته ورزشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از اجرای این پژوهش، مقایسه وضعیت پراکندگی گونه پیکری ورزشکاران زن و مرد استان مرکزی در 12رشته ورزشی بود. بدین منظور از بین ورزشکار زن و مرد استان مرکزی (86-87) تعداد 480 نفر (240 زن و 240 مرد) با میانگین (سن= 52/2± 26/24 سال، قد=65/5 ± 82/176 سانتی متر، وزن=17/8± 03/69 کیلوگرم) برای مردان و میانگین (سن=31/2± 26/21 سال، قد=45/4± 82/163 سانتی متر، وزن=15/7± 03/56 کیلوگرم) برای زنان به صورت تصادفی انتخاب شدند و با استفاده از روش هیث-کارتر مورد آزمون قرار گرفتند. برای تجزیه و تحلیل داده های جمع آوری شده از آمار توصیفی، آزمون t مستقل و F (تحلیل واریانس) استفاده شد. یافته های تحقیق نشان داد که بین میانگین پراکندگی (SAD) گونه پیکری (نسبت به میانگین کلیه رشته ها در هر جنس) ورزشکاران مرد (35/0±82/0) و زن (45/0±00/1) در رشته های ورزشی مختلف تفاوت معنی داری در سطح 001/0≥P وجود دارد. بر اساس نتایج حاصل از پژوهش حاضر می توان چنین نتیجه-گیری کرد که زنان از در رابطه با یک رشته ورزشی خاص از همگنی بیشتری برخوردار بودند و این در حالی است که مردان همگنی بیشتری را در رابطه با تمام رشته های ورزشی داشتند.
اثر حاد و مزمن دو نوع تمرین مقاومتی هرمی و هرمی واژگون بر عامل رشد شبه انسولین سرمی در دختران غیرورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام مطالعه حاضر بررسی اثر حاد و مزمن دو نوع تمرین مقاومتی هرمی و هرمی واژگون بر عامل رشد شبه انسولین (IGF-1) سرمی دختران غیرورزشکار است. آزمودنی-های تحقیق را 27 نفر از دختران غیرورزشکار (سن 20/2 55/18، وزن 86/9 56 کیلوگرم، قد 33/5 162سانتی متر) تشکیل می دادند که به طور تصادفی در سه گروه هرمی (10 نفر)، هرمی واژگون (10نفر) و کنترل (7 نفر) قرار گرفتند. گروه هرمی و هرمی واژگون به مدت شش هفته، هفته ای سه جلسه به تمرین پرداختند. حرکت هر ایستگاه در سه ست و دو دقیقه استراحت بین ست ها انجام می شد. در گروه هرمی، ست اول با 50% ده تکرار بیشینه و ست دوم با 75% ده تکرار بیشینه و ست سوم با 100% ده تکرار بیشینه و در گروه هرمی واژگون به صورت عکس اجرا شد. گروه کنترل نیز فعالیت عادی خود را انجام می دادند. از آزمودنی ها قبل و بلافاصله پس از جلسه اول و قبل و بلافاصله پس از جلسه آخر تمرینات نمونه خون گرفته شد و غلظت عامل رشد شبه انسولین با استفاده از روش الایزا ارزیابی شد. قدرت حداکثر آزمودنی ها نیز، در پایان هفته سوم و ششم اندازه گیری شد. برای مقایسه داده های درون گروهی از روش تجزیه و تحلیل واریانس با اندازه های تکراری و برای داده های بین گروهی ازt مستقل و ANOVA استفاده شد. نتایج نشان داد IGF-1پس از یک جلسه تمرین، در هر یک از گروه ها کاهش داشت، اما معنی دار نبود (هرمی85/0p= و هرمی واژگون 1p=). IGF-1 بین گروه ها نیز تفاوت معنی داری نداشت (67/0P=). همچنین پس از یک دوره شش هفته ای نیز IGF-1 درون گروه ها (هرمی 1P=، هرمی واژگون 86/0P=) و بین گروه ها (58/0P=) تغییر معنی داری نداشت. قدرت حداکثر در تمامی حرکات دو گروه به طور یکسان و بدون تفاوت معنی دار، افزایش داشت، به جز در حرکت جلو بازو که در گروه هرمی واژگون افزایش بیشتری داشت (بین گروهی 009/0P=). ترکیب بدن افراد نیز پس از 6 هفته، تغییر معنی داری نداشت. نتایج تحقیق نشان می دهد تمرین مقاومتی هرمی و هرمی واژگون، در مدت شش هفته اثرات مشابهی دارند و با توجه به این که ترکیب بدن تغییر نکرده است، افزایش قدرت احتمالاً در اثر سازگاری عصبی رخ داده و به نظر می رسد میزان این سازگاری عصبی در اثر تمرین مقاومتی هرمی و هرمی واژگون یکسان است. همچنین با توجه به این که IGF-1 (محرک اصلی افزایش پروتئین عضله) تغییر معنی داری نداشته است، مدت زمان تمرین، به ویژه برای دختران، برای هایپرتروفی کافی نیست.
مقایسه سرعت، شتاب و سرعت دریبل کردن در فوتبالیست های آماتور با توجه به پست بازی آنها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
برای سازمان دهی کارآمد تیم ها، لازم است توانایی های هر بازیکن با توجه به پست بازی وی، برای برتری بر حریف توسعه یابد. بدین ترتیب، پژوهش درصدد پاسخ گویی به این پرسش است که آیا بین سرعت، شتاب و سرعت دریبل کردن در فوتبالیست های آماتور، با توجه به پست های بازی آنها تفاوت معنی دار وجود دارد. 236 نفر با میانگین سن 05/4 ± 89/20 سال، قد 93/6 ± 66/177 سانتی متر، وزن 34/7 ± 94/71 کیلوگرم در پست های مختلف (22 نفر دروازه بان ، 80 نفر مدافع، 75 نفر هافبک و 59 نفر مهاجم) که هفته ای سه الی چهار جلسه تمرین منظم داشتند، پس از اطلاع رسانی، به صورت داوطلب در این تحقیق شرکت کردند. برای ارزیابی سرعت از آزمون 30 متر سرعت، شتاب از آزمون سرعت چهار خطه و مهارت دریبل از آزمون سرعت دریبلینگ استفاده شد. برای مقایسه آزمودنی ها در پست های مختلف از تجزیه و تحلیل واریانس یک طرفه در سطح معنی داری 05/0p≤ استفاده شد. نتایج نشان داد سرعت (25/0 = p ،37/1= F) شتاب (16/0 =, p 73/1 = F) و سرعت دریبل زدن (50/0= p , 68/0=F) بین پست های دروازه بان، مدافع، هافبک و مهاجم تفاوت معنی داری با یکدیگر ندارند. در تحقیق حاضر بین فاکتورهای اندازه گیری شده تفاوت معنی داری مشاهده نشد که این موضوع نشان دهنده یکسان بودن برنامه تمرینی اعضای تیم می باشد در صورتی که مربیان باید به این موضوع توجه داشته باشند که هر پست دارای ویژگی های متفاوتی است و این حقیقت که هر پست هنگام مسابقه، نیازهای فیزیولوژیک و مهارتی خاص خود را می طلبد، ضرورت برنامه ریزی تخصصی برای هر پست در جلسات تمرینی را آشکار می سازد.
مقایسه تأثیر سه روش برگشت به حالت اولیه (شنای ملایم ، نشستن و ماساژ) بر ضربان قلب و لاکتات خون شناگران بزرگسال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از این پژوهش بررسی و مقایسه تاثیر برگشت به حالت اولیه فعال(شنای ملایم) و غیر فعال(نشستن و ماساژ) بر سطح لاکتات خون و ضربان قلب شناگران بزرگسال بود.
مواد و روش ها: 14 شناگر با میانگین سن12/4 ± 5/24 سالکه بصورت تصادفی ساده انتخاب شدند. آزمودنی ها پس از شنای 100 متر کرال سینه، در سه روز مختلف با فاصله زمانی 48 ساعت، بعد از انجام هر آزمون یک برنامه برگشت به حالت اولیه 12 دقیقه ای ویژه را انجام می دادند(برگشت به حالت اولیه فعال: شنای ملایم و دو روش غیر فعال: نشستن و ماساژ). سطح لاکتات خون و ضربان قلب قبل و بعد از فعالیت و دقیقه 12 برگشت به حالت اولیه اندازه گیری می شد. برای تحلیل داده های آماری از آزمون رتبه ای ویلکاکسون و فریدمن با سطح معنی داری 0.05 >P استفاده شد. یافته ها: برگشت به حالت اولیه غیرفعال(نشستن) بر سطح لاکتات خون آزمودنی ها اثر معنا دار ندارد (0.064= P). برگش ت ب ه حالت اولیه غیر فعال(نشستن و ماساژ) و فعال (شنای ملایم) بر تعداد ضربان قلب آزمودنی ها اثر معنا دار دارد (0.001= P=0.001 ،P و 0.002= P). برگشت به حالت اولیه غیر فعال(ماساژ) و فعال(شنای ملایم) بر سطح لاکتات خون آزم ودنی ه ا اث ر معن ا دار دارد (0.001= P و 0.001= P). بین روش های مختلف برگشت به حالت اولیه بر سطح لاکتات خون و تعداد ضربان قلب آزمودنی ها تف اوت معنادار وجود دارد (0.03= P = 0.018 ،P).
بحث و نتیجه گیری: با توجه به تأثیر معنادار و بیشتر شنای ملایم بر کاهش سطح لاکتات خون و همچنین تأثیر معنادار و مفیدتر ماساژ بر کاهش تعداد ضربان قلب، به مربیان و ورزشکاران توصیه می شود برای برگشت بحالت اولیه سریعتر از این روش ها استفاده کنند.
مقایسه حداکثر اکسیداسیون چربی (MFO) در دانشجویان زن و مرد غیرورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از تحقیق حاضر عبارت است از مقایسه اکسیداسیون چربی بین دانشجویان زن و مرد غیرورزشکار. 10 مرد و 10 زن غیرورزشکار فعالیت دوی فزاینده ای را با مراحل 3 دقیقه ای روی نوارگردان اجرا کردند. در طول آزمون با استفاده از روش کالری سنجی غیرمستقیم میزان اکسیداسیون چربی اندازه گیری شد. متغیرهای حداکثر اکسیداسیون چربی (MFO) و شدت متناسب با آن (Fatmax) در هر فرد تعیین شد. با آزمون آماری t مستقل میانگین مقادیر بین دو گروه مقایسه شد. میزان مطلق اکسیداسیون چربی (g/min) به طور معناداری در همه شدت های نسبی فعالیت در مردان بالاتر از زنان بود (05/0≥P). اما در میزان نسبی اکسیداسیون چربی (g/min/kg ffm) تفاوتی بین دو گروه مشاهده نشد. میزان MFO در مردان به طور معناداری بالاتر از زنان بود (به ترتیب 07/0±26/0 و 05/0±17/0 گرم در دقیقه؛ 05/0≥P). با وجود این، MFO در دو گروه، در شدت های یکسانی رخ داد (مردان 7/7±1/41 و زنان 8/7±2/40 درصد max2VO). میزان اکسیداسیون کربوهیدرات در شدت های بالاتر از 40 درصد max2VO در مردان بیشتر از زنان بود و سهم نسبی اکسیداسیون چربی در تامین انرژی زمان فعالیت بین دو گروه تفاوت معناداری نداشت. 56 درصد از تغییرات اکسیداسیون چربی به واسطه عوامل max2VO و FFM تبیین شد. نتایج تحقیق حاضر نشان داد مقادیر اکسیداسیون چربی و MFO در مردان نسبت به زنان بیشتر است اما اگر دو گروه از لحاظ آمادگی بدنی و توده عضلانی همتراز باشند، ممکن است زنان اکسیداسیون چربی بالاتری داشته باشند.