برخی منتقدان، قرآن کریم را به منزله متنی مقدس مطالعه می کنند که به خشونت ورزی امر می کند. در مقابل، پژوهش حاضر بر محتوایی قرآنی متمرکز شده است که با نفی خشونت، به ویژه در مقام تحریم خشونتِ مستقیم ارتباط می یابد. شواهد قرآنیِ مطالعه شده در این جستار عبارت اند از: نفی قتل نفس، نفی کشتار انبیا، نفی خشونت فرعونی، و نفی قتل اولاد. مطابق با گونه ای مشخص از نوع شناسی خشونت، روشن خواهد شد که چنان مصادیقی از خشونت مستقیم که در قرآن کریم تحریم شده است، در واقع، می تواند نیازهای اساسی انسان به بِهروزی، معنا و هویت و نیز آزادی و حریّت را با چالش مواجه سازد. با توجه به شواهد قرآنی می توان دریافت که آنچه خداوند متعال در موضوعات چهارگانه فوق طرد و نفی کرده است، صرفاً خدشه دار ساختن مسئله بقا و محروم ساختن انسان ها از نیاز اساسی شان به حیات نیست. بر خلاف دیدگاه منتقدان مذکور، قرآن کریم علاوه بر تحریم خشونت مستقیم در سطح ظاهر یعنی ستاندن جان سایر انسان ها در حقیقت، ابعاد مختلف آن را نیز در نظر داشته است؛ از توجه به حق بقا و حیات انسان در سطح آشکار تا نیازهایی چون بهروزی، بهره مندی از معنا و هویت و نیز آزادی. به علاوه، اهتمام قرآن کریم به تحریم خشونت که با پنداشت تولید صلح منفی ارتباط می یابد نیز قابل توجه است.
بررسی نقاط ضعف و آسیب شناسی جامعه دینی، از گام های مهم و اساسی، در جهت رشد و پیشرفتِ جوامع، محسوب می شود. در این میان، جامعه نبوی، به عنوان آخرین الگوی دینی و اجتماعی بشریّت، مورد توجه دقیق آسیب شناسانهِ قرآن کریم، قرار گرفته تا در مسیر رشد و پیشرفت، از گذرگاه های حادثه خیز، به سلامت عبور نماید. در این میان سوره حجرات، در حوزه راهبری و آسیب شناسی جامعه نبوی، نقش بسزایی دارد. هدف از تحقیق حاضر، بررسی آسیب شناسانه جامعه نبوی از چشم انداز سوره حجرات است تا برای برداشتن گام های استوار در آینده، گذشته را به درستی شناخته شود و از تجربه های آن، درس گرفته شود، چرا که اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغ ها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهند گرفت. در این پژوهش ابتدا، مواد اولیه تحلیل، به روش کتابخانه ای، گردآوری و توصیف شده، سپس به روش های مختلف استدلالی، مورد تجزیه و تحلیل عقلانی، قرار گرفته است. بررسی های این تحقیق نشان دهنده لزوم توجه راهبردی به آسیب شناسی جوامع دینی است. دستاورد پژوهش حاضر، حاکی از آن است که یکی از مهم ترین عوامل آسیب زا و موانع رشد و پیشرفت جوامع دینی و مذهبی، احساس برتری ایمانی و به عبارت دیگر خودشیفتگی دینی و همچنین لزوم خودکنترلی و خودبانی در روابط فردی و میان فردی در زندگی است.
مقاله ی حاضر به بررسی تناظر قرآن و انسان در حکمت متعالیه می پردازد و ناظر به کاربرد حقیقی و غیراعتباری زبان دین در اسلام (زبان قرآن) با رویکرد حکمت متعالیه است. این نوشتار ضمن طرح اهم مسائل و مبانی حکمت متعالیه، دیدگاه خود را در بحث زبان دین و قرآن بیان می کند. همچنین با عنایت به تئوری ترکیبی زبان دین و مراتب مختلف دین، لزوم توجه به ساحت انفسیِ زبان قرآن را متذکر می شود. در طی این مقاله، خواننده ضمن مرور اجمالی نظریات گوناگون در باب زبان دین و قرآن، به افق های درخور تأملی در این مسأله راه می یابد. همچنین نظرهای متمایز مفسران در باب مسأله ی «لسان قوم» مورد بررسی قرار می گیرد.