کاربردشناسی زبان، یکی از دانش های بین رشته ای است که هدف آن، تأمل و دقت در سازوکار رابطه ساختار و عناصر سازندهیک متن برای درک بهتر چگونگی روند تکوین معنی و معانی نهفته در آن است. مکالمه و گفت وگو یکی از عناصر سازنده هر متن روایی است که در ایجاد و انتقال معنی متن نقش محوری دارد؛ ازاین رو در این پژوهش مکالمه های روایتیوسف(ع) در قرآن براساس نظریه قواعد مکالمه گرایس به روش توصیفی تحلیلی بررسی شده است تا به این پرسش ها پاسخ داده شود که در این روایت نحوه کاربرد و تخطی از اصول تعاون چگونه بوده است و اینکه این تخطی ها چه تأثیری در شکل گیری معنای این روایت دارند. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد در 84 آیه متضمن عنصر گفتگو در این روایت، 71 نمونه نقض و تخطی از قواعد مکالمه ازسوییکیا هر دو طرف مکالمه دیده می شود. بیشترین تخطی در اصل کمیت با 34 نمونه و سپس در اصول کیفیت با 17 نمونه، ارتباط و شیوه با 8 نمونه است. همچنین مشخص شد بخش اعظم بار معنایی این روایت و تصویر ذهنی حاصل از شخصیت های اصلی آن در نظر خواننده وابسته به تکرار عامدانه نقض قواعد مکالمه با انگیزه های خاص در حینگفتگوها است.
تحتلّ القصة حیّزاً واسعاً من مساحة الفضاء النّصیّ للقرآن الکریم، و یشکّ البطل العصب الرئیس فیها، حیث یساهم و بزَخم عال فی تحریک أحداثها وفی إضفاء الحیویة والنشاط علیها و کذلک فی الکشف عن أفکارها؛ و بینما أنّ الأنبیاء والرسل هم من أبرز الأبطال فی القصص القرآنی، على أنّ النبیّ موسى (ع) من أکثرهم حضوراً فی مشاهده، لکن یتمیّز هذا الحضور بأدوار دراماتیکیة یقوم بها فی مواقف عدیدة وهذا ما نتناوله فی هذه الورقة البحثیة.أما المنهج الذی وظفناه لإخراج هذا البحث فهو تحلیلی – توصیفی نشفعه إذا لزم السیاق ببعض المقارنات فی مسعى متواضع للتوصل إلى نتیجة مفادها أن النبیّ موسى (ع) مع کلّ ما عاناه من أحداث جسام وما قاساه من مهمّات عصیبة لم یتوان لحظة عن السعی لإنقاذ عباد الله المستضعفین فی الأرض وانتشالهم من براثن الجهل والتخلّف. وقد تمیّز بذلک عن البطل فی قصص الأمم الأخرى وأساطیرهم التی تمخض فی معظمها عمّا تصطنعه أخیلة البشر. وعلى العموم فإنّ موسى (ع) یعدّ من أبرز الشخصیات القصصیة فی التاریخ الإنسانی.إنّ الغرض الأساس من هذه الدراسة هو التعریف بشخصیة النبی موسى علیه السلام باعتباره بطلا من نوع متمیز، إذ خاض صراعاً مریراً مع أکثر من جهة وفی ظروف ملئتها المفارقات. والنتیجة هی أنه وکلّ ما عاناه من صعوبات خرج شخصیة رسالیة خالدة عزیزة عند ربّه.
در مفهوم و تفسیر عبارت «و اتوا حقه یوم حصاده» در آیه 141 سوره انعام بین مفسران اختلاف است؛ برخی آن را به زکات واجب و شرعی و برخی به صدقه و انفاق تفسیر کرده اند؛ برخی نیز این آیه را منسوخ به آیه زکات (توبه/103، نازل شده در مدینه) می دانند، برخی دیگر آن را بر زکات واجب و شرعی تفسیر نموده و از آنجایی که سوره انعام مکی است و زکات در مدینه تشریع شده است، این آیه را در ردیف آیات مستثنیات قرار داده اند تا به زعم خویش تناقض را برطرف نمایند، در این پژوهش این نتیجه بیان شده است که عبارت «وَ آتُوا حَقَّهُ یَومَ حَصادهِ» به معنای زکات شرعی و واجب نیست، بلکه به معنای صدقه و انفاق است که در هنگام جمع آوری محصول باید به فقیر و مسکین داده شود، این مدعا با آیات قرآن کریم، سیاق، روایات، فضای نزول آیه و اختلاف معنای زکات در بین کتب تفسیری متقدم و متأخر تقویت شده است، منسوخ و مستثنی نمودن این آیه نیز هیچ پشتوانه روایتی و قرآنی نداشته و صحیح نیست.
انسان به لحاظ اینکه توان مشاهده بعد غیرمادی خود و این جهان را ندارد، مرگ را نیز که واسطه جهان مادی و مجرد است نمی تواند درست درک کند. ازاین رو، نیاز به کسی دارد که بر هر دو جهان اشراف داشته باشد. خداوند متعال در قرآن کریم از این واقعه و چگونگی آن خبر می دهد. به اعتقاد شیعه، افزون بر این، پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامان معصوم(ع)دارای این ویژگی می باشند. امام سجاد(ع)، در ضمن دعاهای خود، واژگانی درباره مرگ به کار می برد که فهم رابطه روشمند آنها با یکدیگر ساختار درونی معنای مرگ (حرکت بودن) را آشکار می کند. آن واژگان عبارت اند از: «خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا» [دلالت داردکه مرگ نوعی حرکت است]، «اجل» [که مبدأ این حرکت را نشان می دهد]، «المصیر الیک » و «لقاء» و «اللّحاق بک» [که بر منتهای آن دلالت می کنند]. عبارت «خروج نفس از بدن» و واژه «تَوَفَّی» نیز دلالت می کند که متحرک حرکت مرگ نفس انسانی است. قید انسان به این منظور است که این مرگ مختص انسان است و حیوان غیرانسانی و گیاه و غیرجاندار را شامل نمی شود. محرک اصلی این حرکت ذات باری تعالی است که فرشته مرگ به امر و قدرت الهی به انجام آن مبادرت می ورزد. در این مختصر، برآنیم فقط با تحلیل واژگان مترادف «موت»، حرکت بودن مرگ را اثبات نموده، تمامی ارکان حرکت را برآن تطبیق دهیم