مقاله حاضر درباره امکان و عدم امکان رؤیت، و در فرض امکان درباره وقوع و عدم وقوع آن بحث می کند، ادله طرفداران امکان و عدم امکان و نیز ادله معتقدین به وقوع را مطرح و درباره آنها داوری می کند و حاصل مباحث آن، عدم امکان رؤیت و به اولویت، عدم وقوع آن می شود.
امروزه, فلسفه اسلامى, با توجه به پیش رفت علوم, نیازمند آن است که در حرکتى پویا خود را به روز و کارآمد نماید تا نشان دهد که در پاسخ گویى به پرسش هاى جدید نیز تواناست. به نظر مى رسد که فلسفه اسلامى مى تواند بیشترِ پرسش هایى را که در حوزه هاى گوناگون فلسفه ـ در دنیاى امروز ـ مطرح است, پاسخ دهد. اما وظیفه تبیین این پاسخ ها و طراحى آنها بر اساس مبانى فلسفه اسلامى برعهده پژوهش گران این حوزه است. این مقاله کوشیده است تا با بررسى یکى از مقولات فلسفى نوین; یعنى فلسفه هنر و زیبایى شناسى در نظام فلسفى ملاصدرا, گامى نو در پاسخ به پرسش هاى جدید فلسفى برداشته و روشى را براى بازسازى اندیشه هاى فیلسوفان اسلامى در حوزه هاى جدید فلسفه, ارائه نماید.
پرسش اصلی مقاله این است که دو فیلسوف بزرگ اسلامی، ابن سینا و ملاصدرا، چگونه کامل بودن جهان موجود را با وجود شرور رایج در آن، اثبات می کردند؟ پاسخ این است که رویکرد این دو فیلسوف در اثبات این مدعا، یک رویکرد پیشینی است و بیشتر با تمسک به علیت ذات کامل باری تعالی، نسبت به وجود عالم و عنایت او نسبت به معلولاتش و نبودن مانع در این میان، به اثبات آن پرداخته اند و در هنگام مواجهه با شرور طبیعی و اخلاقی رایج نیز اولا شرور را در مقایسه با خیرات، نادر دانسته اند. ثانیا این شرور اندک را در پرتو استدلال و تحلیل، عدمی انگاشته اند. ثالثا آن ها را مولود نامبارک تغیر و تحول و تضاد عالم طبیعت دانسته و حذف آن ها را با حذف عالم طبیعت، مساوی قلمداد کرده و در نهایت، حذف عالم طبیعت را با وجود خیر کثیر در آن و با وجود علت تامه آن، غیرحکیمانه و غیرممکن دانسته آن و به بهترین بودن عالم موجود و محال بودن تحقق عالم ممکن دیگر به جای آن حکم نموده اند.
نظریه علامه طباطبایی درباره نظام فیض با نظریه حکیمان مشایی از جهت اعتقاد به وجود سلسله طولی در میان موجودات و پذیرش سه حلقه، مشابهت دارد و از جهت عدم انحصار عقول طولی به ده عقل، و اعتقاد به عالم مثال و قطع پیوند نظام فیض با طبیعیات قدیم متفاوت است. نظریه علامه با حکیمان اشراقی نیز از جهت تبیین پیدایش کثرت بر مبنای سلسله طولی، پذیرش عقول طولی و عرضی، عدم انحصار عقولی طولی به ده عقل و اعتقاد به عالم مثال و عالم ماده تشابه دارد، اما از جهت قطع پیوند نظام فیض با طبیعات قدیم و پذیرش اصالت وجود متمایز می گردد و نظریه علامه طباطبایی با نظریه ابوالبراکات بغدادی از حیث قطع پیوند نظام فیض با طبیعیات قدیم تشابه و از جهت پذیرش سلسله طولی در میان موجودات تفاوت دارد و با عطف توجه به مباحث مختلف در ترسیم نهایی نظریه علامه می توان به شش ویژگی اشاره کرد که عبارتنداز: قطع پیوند نظام فیض با هیات قدیم، پذیرش نظریه عقول و عالم مثال، طرح بحث بر مبنای اصالت وجود و تشکیکی بودن مراتب وجود، عدم پذیرش وجود منبسط به عنوان صادر اول، چگونگی پیدایش کثرت در عقول.