فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۲۱ تا ۶۴۰ مورد از کل ۲٬۱۵۶ مورد.
حوزه های تخصصی:
عرفان انفسی و توجه به سیر درونی انسان برای وصال به حقیقت در تعالیم مولوی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. تأکید مولوی در این مسئله هم متأثر از تأکید متون دینی و هم متأثر از تجربه های عرفانی و درونی او بوده است. از نظر مولوی، نفس انسان حقیقتی دارای مراتب و مجرد است که ماهیتش آگاهی است و منشأ الهی دارد. تأکید مولوی در این سیر درونی بر مسئله خودشناسی و شناخت موانع آن است. این موانع گاهی از سنخ بیماری های اخلاقی و گاهی از سنخ امور معرفتی نظیر ازخودبیگانگی، وهم و خیال و شناخت تقلیدی است. علاوه بر شناخت موانع، وصال خداوند و بازگشت به اصل، غایت این سیر درونی در آموزه های اوست. در این مقاله مسئله سیر انفسی و خودشناسی با تأکید بر موانع و آثار آن در آموزه های مولوی با روش توصیفی تحلیلی بیان شده است.
رمزیة ""الجمل"" التصوفیة فی روایة ""التبر"" لإبراهیم الکونی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کانت الطبیعة ومازالت مصدر إلهام للشعراء والکتّاب فی مختلف أنحاء العالم وعلی وجه الخصوص عند العرب الذین هم أکثر ارتباطاً وعلاقة بها. وعند قراءتنا لراوایات ابراهیم الکونی، الکاتب والروائی اللیبی، نشاهدالأجواء الصحراویة وحضور الطبیعة الحیة منها والصامتة جلیاً؛ فقد اعتدنا منه تسخیر عنصر الطبیعة وتوظیفها لإلقاء الأفکار التی یطمح فی إیصالها إلی المتلقی. إنّ ابراهیم الکونی یتخذ الجمل، وهو عنصر من عناصر الطبیعة الحیة،بطلا فی روایته ""التبر""؛ فیعتبره أرفع مکانةً من أن یعدّضمن الحیوانات، بل یقدّر له صفات إنسانیة سامیة، بل یفضله علی جمیع الناس حتی علی زوجه وأولاده. یسعی هذا المقال عن طریق المنهج الوصفی التحلیلی إلی إلقاء الضوء علی کیفیة توظیف الحیوان فی هذه الروایة، والنتائج تدل بوضوح علی أن الکاتب قد وظّف الحیوان کرمز فی خدمة المفاهیم الصوفیةکالصحبة، والحب، والخطیئة وثمنها، والصبر، من خلال نظرته إلی التراث والخرافات والأساطیر المأثورة.
تجلی وحدت در مثنوی مولانا و تائیه ابن فارض(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابن فارض از بزرگترین سرایندگان شعر صوفیانه در ادبیات عرب است و مولانا نیز خداوندگار عشق و عرفان در ادبیات فارسی است و زیباترین و مهمترین مضامین عرفانی در اشعار این دو یافت می شود. جهان بینی و نگرش این دو عارفِ بزرگ، با یکدیگر شباهت های قابل توجهی دارد و در بسیاری از موضوعات عرفانی مشابهت و مطابقت تام دارد. زیربنا و شالوده اعتقادشان بر وحدت حق و ادراک آن است و هر دو را باید قائل به وحدت شهود دانست. وحدت حق از مهمترین مباحثی است که در عرفان از دیر باز مطرح بوده است؛ این اندیشه سترگ در اشعار مولانا و ابن فارض نمود خاصی دارد و این دو با شهودی عاشقانه به وحدت حق دست یافته اند و با زبان رمز وتمثیل آن را بیان کرده اند. این دو عارف بزرگ، اگرچه هر ک دام شیوه خاص ی در سلوک داشته اند ولی به یک نتیجه واح د رسیده اند و آن رسیدن به وحدت از طریق عشق و شهود و فنا و... است. در این جستار تلاش می شود تا مقوله وحدت و چگونگی نایل شدن به آن، در اندیشه و آثار منظوم این دو عارف شاعر بررسی و با هم مقایسه شود.
بررسی و تحلیل تأویلات نوحی از منظر ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
محیی الدین بن عربی، بزرگ چهره برجسته عرفان اسلامی، در طی آثار خود همواره با نگاهی ژرف به آموزه های دینی توجه کرده است. وی بر بنیاد آموزه های عرفان نظری خود، با نگرشی باطنی به تأویل و تحلیل آیات قرآن و احادیث نبوی همت گمارده و در این راستا سعی نموده است که با قرائتی نو از آموزه های دینی بنیان دستگاه فکری خود را مستحکم تر سازد. وی در اثر جاودان خود، فصوص الحکم، با تحلیل احوال بیست و هفت نبی، به تأویل آموزه های دینی موجود درباره هر نبی پرداخته و به کشف اسرار نبوت هر نبی نائل آمده است؛ وی در طی این اثر ماندگار تأویلات بسیار بدیعی درباره آیات وارده درباره حضرت نوح (ع) ارائه کرده ولی پیچیدگی و آشفتگی عبارت او در این بخش، بیشتر شارحان وی را دچار سردرگمی کرده، تا بدان جا که در پی بازسازی آرای قرآنی وی در آثار متأخر، عملاً توجهی به یافته های وی در این بخش نشده است و در پژوهش هایی که ذیل فص نوحی عرضه شده ، فقط به آموزه تشبیه و تنزیه بسنده شده است. گفتار حاضر بر آن است که از سویی به بازسازی بی پرده و صریح تأویلات وی در آیات نوحی همت گمارد و از سوی دیگر به وجوه ضعف کلامی و تأویلی آن اشاره کند.
جنون شبلی به مثابة نقاب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابوبکر شبلی (334- 247 ه .ق) عارف بزرگ و نام آور حوزة تصوف بغداد است که با وجود صفت های برجسته در سلوکِ عارفانه اش، بیشتر به جنون و شوریدگی شناخته شده است و همین آشفتگی عاملی شده تا از مجانین سده های درخشان تصوف اسلامی خوانده شود. کسانی که پس از او سعی در نمایاندن شخصیت بزرگ او داشته اند، با وجود جنونِ هنجارشکن و غیرمتعارفش، خرد پنهانی و نگاه دگرگون عرفانی او را نیز انکار نکرده اند. از این رو، اندکی تأمل در بررسی شخصیت و سلوک عارفانة شبلی و درنگ و دقت نظر در علت های جنون این عارف صاحب سبک، ما را به گشودن دریچه های تازه و وسیع برای آشنایی با صورتِ حقیقی و متفاوت او رهنمون خواهد شد. در این نوشتار، تلاش کرده ایم نکته ها و دقایقِ طریقت او را بررسی کنیم و در پایان تبیین کنیم که چگونه شبلی از جنون به مثابة نقابی برای رسیدن به معرفت حقیقی بهره جسته است.
علل و انگیزه های مشارکت اجتماعی صوفیان بر اساس متون نثر عرفانی فارسی سده پنجم و ششم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عرفان اسلامی از آغاز پیدایش متکی بر زهد و کناره گیری از دنیا و اهل آن بوده است و در این باره، سخنان فراوانی از مشایخ این طریقه در دست است. دنیاگریزی و کناره گیری از مردمان، از باور های رایج درباره این مکتب معرفتی است که بر مبنای عملکردها و ادعاهای پیروان آن شکل گرفته است. حال آن که با بررسی متون برجسته عرفانی و دقت و تأمل در زند گی بزرگان عرفان، شواهد فراوانی در نقض این باور به چشم می خورد. شواهدی که مشارکت اجتماعی آن ها را آشکار می نماید و شرکت آنان در عرصه های گوناگون اجتماعی را به وضوح نمایان می سازد. آنچه در این مقاله ارائه خواهد شد، گوشه هایی است از اقوال و اعمال صوفیان در جامعه و همراه با جماعت پیرامون خود؛ همچنین بر اساس متون نثر عرفانی فارسی سده های پنجم و ششم، در حد امکان سعی شده است تا زمینه های ارتباط صوفیان با دیگران، اعم از ارتباطات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... و مهم تر از آن، اهداف و انگیزه های آنان از این فعالیت های اجتماعی مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد زیرا این فعالیت ها، معلول انگیزه های گوناگون قرآنی، دینی، روایی و... می تواند باشد. به عنوان حاصل مطالعه نشان داده می شود که انگیزه های قرآنی و دینی، مهم ترین و اصلی ترین دلیل ارتباطات صوفیان با دیگران است.
ششتری و نقش او در گسترش شعر عرفانی عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ششتری از جمله شاعران نامدار سده هفتم هجری در اندلس است که شعر او افزون بر درون مایه های عرفانی، از زبان و ساختاری متفاوت با سروده های سایر عرفا برخوردار است. او مضامین عرفانی و معانی صوفیانه را در قالب زجل و موشّح که ساختاری متفاوت با قصاید کلاسیک عربی دارد و زبان آن عامیانه و مورد اقبال مردم است، بیان نمود و از این رهگذر، شعر عرفانی را نه برای طبقه صوفیه که برای عامه مردم سرود. هدف از پژوهش پیش رو، بیان نقش ششتری در شعر عرفانی عربی است؛ به همین منظور، ابتدا به جایگاه ششتری در عرفان و ادب عربی می پردازیم و پس از ذکر نوآوری های او در بیان مضامین عرفانی با به کارگیری گویش های عامیانه و زبانی ساده و صریح و به دور از پچیدگی ها و رمزپردازی های صوفیه، تعریفی از موشّح و زجل صوفیانه که ششتری از پایه گذاران آن است، بیان می کنیم و بازتاب مضامین عرفانی را در نمونه هایی از موشّحات و زجل های او نشان می دهیم.
نور سیاه در ادب عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی به بررسی مفهوم و کاربردهای تعبیر نور سیاه در ادب عرفانی پرداخته می شود. قلمرو این پژوهش، ادبیات عرفانی پارسی و نیز متون عرفانی عربی را در بر می گیرد. در این متون به دو کاربرد متفاوت و شاید متضاد از تعبیر «نور سیاه» بر می خوریم: یکی نور ذات الهی و دیگری نور ابلیس. بیشتر موارد کاربرد این تعبیر را در مفاهیمی مرتبط با معنای نخست شاهد هستیم. برای سیاهی یا تاریکی نور ذات دو علت می توان یافت: یکی آنکه شدت نور ذات الهی تیرگی دیدگان سالک را در پی دارد و نزدیکی آن نور چشم را دچار گرفتگی (قبض) می کند و او را در خود فانی می سازد؛ دیگر آنکه سیاهی اشاره به کثرت ها و تعیّن هایی است که نور ذات را در خود پوشیده و مستور می سازد که در این صورت معنایی نزدیک به تعبیر «پرده های نور» (حجاب های نورانی) خواهد داشت. برخی نور سیاه را بیانگر تجلی صفاتی حق و بعضی آن را اشاره به مرتبه خفی، از مراتب هفت گانه وجود آدمی دانسته اند. همچنین تعبیرات سیاه رویی (سواد الوجه)، شب روشن، شب یلدا، خال سیاه، چشم سیاه و نقطه را می توان از واژگان مرتبط با نور سیاه در ادبیات عرفانی دانست. در نقطه مقابل، عین القضات همدانی نور سیاه را نور شیطان می داند؛ زیرا از دیدگاه وی شیطان مظهر صفات جلال الهی است. برخی برای این کاربرد ریشه ای گاهانی یا زروانی در نظر گرفته اند که بر اساس نوعی هم نشینی نور و ظلمت استوار شده است. این امر تا حدودی به دفاع از نقش وجودشناختی شیطان مربوط می شود و می توان در آن به دیده نقد نگاه کرد.
السحر الحلال (إعادة النظر فی فکرة بایزید البسطامی من خلال قصة شمس الدین والمولوی) (سحر حلال (بازخوانی اندیشه بایزید از خلال داستان شمس و مولوی))(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله در صدد بررسی اندیشه بایزید بسطامی در پرتو شطحیات او و پژوهش در آراء صوفیان و عارفان وصاحبنظران مطرح در تاریخ عرفان اسلامی پیرامون موضوع مذکور است.
در نخستین برخورد آفتاب تبریز و برنای بلخ در شهر قونیه پرسشی به میان آمد که کیان ذهنی مولوی را به آشوب کشاند. این پرسش دو نیمه داشت که یک نیمه آن شطح گونه ای از بایزید بسطامی بود. در این پرسش شمس تبریزی اینگونه از مولوی پرسیده بود که: پیامبر برتر است یا بایزید؟ و اگر پیامبر برتر است که هست، از چه روی بایزید گفته است: «سبحانی ما أعظم شأنی» و پیامبر فرموده است: «ما عرفناک حقّ معرفتک.»
این پرسش دو نیمه ای از دو گزاره برخوردار است که دومین گزاره، مشروع و معروف و مقبول است؛ اما گزاره نخست شطح گونه ای است که هر ذهن با معرفتی را درگیر می کند. انعکاس سخن بایزید بعدها در متون عرفانی نگاه جانبدارانه شیوخی چون امام اسماعیل مستملی بخاری، امام محمد کلاباذی، عطار، و مولوی... را موجب شده است و نیز برخوردار از تحلیلی نیکو توسط مشایخی همچون بونعیم اصفهانی، بونصر سراج، و خواجه قشیری گشته است.
آنچه از میان این سخنان در باب شطح بایزید قابل تأمّل است را می توان در چهار بخش طبقه بندی کرد: تنگ ظرفی بایزید، شطحیات و تندگویی های او، بایزید دانایی که تظاهر به دیوانگی کرده، و سرانجام وجود مهر خدایی در دل بایزید.
تحلیل سوانحالعشاق از دیدگاه «من استعلایی» پدیدارشناختی (رویکردی پدیدارشناختی به قلمرو عرفان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
متون ادب فارسی به سبب برخورداری از تنوع وگستردگی فراوان از دیرباز توجه منتقدان را به خود معطوف داشته است. در این میان، سوانح احمد غزّالی از دو جهت، یکی به دلیل نظریهپردازی های معرفتشناسانه و دیگر نوع نگاه مؤلف به توصیف پدیدارهایی چون عشق، عاشق و معشوق، از وجهه معرفتی بالایی برخوردار است؛ پژوهش حاضر روش نقد پدیدارشناختی رابا توجه به یکی از دغدغه های اصلی خود که رسیدن به «التفات» و «طلبگاهی» منحصراً عرفانی و نیز ارائه پاسخی برای چگونگی ارتباط میان آگاهی با مسأله فناست، در تحلیل رخدادهای معرفتی سوانح به کار گرفته است.
روش انتقادی این مقاله، پدیدارشناسی استعلایی است تا با اتکا به تحلیل آن، از کیفیّت ظهور رخداد آگاهی و «من استعلایی»، موضوع را به تعبیر سوانح از «طلبگاه» عرفان قرن ششم ارزیابی، و اهمیت انتخاب عشق را در ایجاد و تکوین فرایند آگاهی بیان کند. دستاورد عملی این مقاله، معرفی عینی یک الگوی کاربردی به منظور بررسی فرایند معرفت شناسی در حوزه ادبیات عرفانی است.
تحلیل حس چشایی در آثار مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حس چشایی یکی از پرکاربردترین حواسی است که در آثار مولوی برای نمایاندن تمامی ساحت های مادی و روحانی استفاده شده و واژه های دیگری از خانواده آن در بازتاب این معانی به شاعر یاری رسانده است. نوعِ زندگی صوفیه و توجه بیش از حد آنها به تقلیل طعام، جوع، روزه، اجتناب از کسب و بها دادن به نظریه توکل، سبب توجه مولوی به حسّ چشایی شده است. در این پژوهش، افزون بر تحلیل حسّ چشایی، مواردِ درآمیزی این حس با حواسّ دیگر (بصر و سمع) بررسی می شود. خاستگاه حسّامیزی به یکی از اصول اساسی تفکر اشاعره- تصرف خداوند و نفی علیّت- بازمی گردد و در زبان مولوی صبغه ممتازی دارد. این ایماژ شاعرانه در مثنوی و دیوان شمس بازتاب تلقی ویژه و هنری مولوی از حواس ظاهر و باطن است که البته با جهان بینی غیب مدار او ارتباط دارد. مولوی برای هر چیزی که در عالم هست، متناظری غیبی پیش روی می گذارد؛ از این رو، در برابر حواسِّ ظاهری، شکلِ راستینی از حواس باطنی و غیبی وجود دارد. حواس ظاهر و باطن چونان محورهای نظام فکری مولوی در آثار وی با شیوه های گونه گون و چشم اندازهای متمایز مطرح می شوند. از نظرگاهِ مولوی، ادراکات نفسانی (شنیدن، دیدن، چشیدن و جز آن) در مرحله ای از معرفت نفس، امتزاج حاصل و یکسان عمل می کنند و به نوعی «وحدت قوا» می رسند.
نقد تأویلی جایگاه آسیه (س) در متون عرفانی از قرن چهارم تا پایان قرن هفتم
حوزه های تخصصی:
شناسایی اسوه های دینی با تکیه بر تأویل و رمزگشایی، دریچه ای به سوی دریافت حقیقت و شناخت مراتب وجودی آنان است. شیوه ای که در متون عرفانی برای نزدیک شدن به قصد گوینده و کشف لایه های پنهان متن سابقه دارد. این پژوهش با تکیه بر اقوال عارفان قرن چهارم تا پایان قرن هفتم، مراتب وجودی آسیه، همسر فرعون را بررسی کرده است. با توجه به شواهد و مدارک موجود، آسیه، بانویی به کمال رسیده است که خداوند وی را الگویی برای تمام مردان و زنان باایمان قرار داده است. عارفانی چون میبدی، عین القضات، ابن عربی و مولانا، بر اساس تأویل آیات قرآن و روایات، مراتب والایی را چون اوتاد، ابدال، بنده مقرب الهی، ولی و برگزیده حق برای او در نظر گرفته اند و او را از جمله خلیفگان دانسته اند. وی در تقابل با فرعون، زمینه ساز رسالت موسی (ع) است. دعای آسیه(س) هنگام شهادت، محل تأویل های عرفانی قرار گرفته شده و نشان دهنده مقام «فنا» و عندیت است .
کارکرد سیاسی و اجتماعی دیوانگان دانا بر پایه حکایات مثنوی های عطار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در قرن های دوم و سوم هجری قمری، در جوامع اسلامی شخصیت هایی ظهور کردند که به سبب آمیختگی عقل و جنون در گفتار و کردارشان، بعدها «عقلاءالمجانین» یا «دیوانگان دانا» لقب گرفتند. دیوانگیِ عرفیِ عقلای مجانین سبب شده بود تا ایشان از آزادیِ منحصربه-فردی برخوردار باشند؛ نوعی آزادیِ درونی و بیرونی که اجازه می داد از مفاهیم مسلط یا مقدّس روزگار خود عبور کنند و دیدگاهی تازه و انتقادی درمورد شیوه معمولِ ارتباط «انسان با خدا»، «انسان با جامعه» و «انسان با نهادِ قدرت» ارائه کنند. این پژوهش رویکرد عقلای مجانین در تعامل با جامعه و مواجهه با نهاد قدرت را، برپایه حکایات عطار نیشابوری بررسی و تحلیل می کند و به موارد زیر می پردازد: گونه شناسی عقلای مجانین و تبیین کارکرد جنون به عنوان پناهگاه اندیشمندان؛ تحلیل کارکردهای سیاسی و اجتماعی دیوانگان دانا برپایه آراء باختین؛ و نمودنِ شباهت های کارکردی عقلای مجانین در فرهنگ اسلامی (مثنوی های عطار) و سایر فرهنگ ها، ازجمله در مسیحیت (آراء اِراسموس).
استعاره مفهومی رویش در معارف بهاء ولد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مقاله حاضر استعاره های رویشی در معارف بهاء ولد براساس الگوی استعاره مفهومی توصیف و تحلیل شده اند. استعاره های رویشی شامل مواردی است که در آنها از اصطلاحات حوزه گیاهان و روییدنی ها برای مفهوم سازی مفاهیم انتزاعی استفاده می شود. نگاشت مرکزی این استعاره ها به صورت «هستی و وجود، گیاه است» معرفی شده است؛ زیرا در جهان بینی بهاء، مهم ترین مفاهیم شناختی؛ یعنی خدا، جهان و انسان در قالب قلمروهای رویشی تصویر شده است. از آنجا که در نظریه معاصر، استعاره در خدمت فهم و شناخت انسان قرار می گیرد، در این مقاله با تحلیل و توصیف این استعاره ها در معارف بخشی از دیدگاه های مهم بهاء ولد در مسائل عرفانی و کلامی از قبیل وحدت وجود، جبر و اختیار، تجلی و رؤیت مورد بررسی قرار گرفته است که گستره این استعاره، بازتابی از باورهای شخصی و محیط زیستی بهاء ولد است.
دل آدمی و مراتب آن در عرفان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عرفا انسان را آیینه تمام نمای الهی می دانند. از نظر آنها همان گونه که خداوند دارای اسما و صفات مختلف و به تبع آن دارای جلوه های گوناگونی است، حقیقت انسان نیز واحد کثیری است که به واسطه تجلیات گوناگون، اسامی متعدد می یابد. بیشتر صوفیه دل آدمی را حقیقت وی می دانند و جلوه های آن را «لطایف سبعه» نامیده اند. این لطایف عبارتند از طبع، نفس، عقل، قلب، سِرّ، خفی و اخفی. در سیر و سلوک از این هفت مرحله، به عنوان مراحل ترقی و تکامل انسان نام برده می شود. نفس آدمی اگر استعداد خود را کامل کند، یعنی آنچه را که بالقوه دارا است، بالفعل گردد و آیینه تجلی الهی شود، «دل» نام می گیرد که مجمع البحرین و محل تلاقی دو عالَم ظاهر و باطن است؛ در این هنگام گنجایش حق را یافته، عرش الهی می گردد؛ بنابراین تمامی مراتب و لطایف انسانی را می توان جلوه های «دل» دانست. در این مقاله با اشاره به حقیقت دل از دیدگاه عارفان، کوشش می شود مراتب آدمی یا همان «لطایف سبعه انسانی» در دو قوس نزولی و صعودی، بررسی و تحلیل شود.
رنگ ها، سیّارگان و هفت طور دل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از دیرباز در فرهنگهای گوناگون، تقدّس و رازآمیزبودن عدد هفت به خَلق هفتگانههای بسیاری انجامیده است که بعضی از آنها همسو با یکدیگرند. در این میان، خَلق بعضی از هفتگانهها به منظور دستیابی به اهدافی در راستای اندیشهها و تعالیم پدیدآورندگان آنهاست. عرفا از جمله کسانی هستند که به عدد هفت و جلوههای رمزی آن توجّه ویژه مبذول داشتهاند و در آثارشان می توان نمونههایی از این هفتگانهها را یافت. نجم رازی نیز از عرفایی است که به این امر علاقه و توجّه ویژه داشته است. وی در طرح نظریّه اطوار دل، به همسویی هفت طور دل و هفت آسمان اشاره میکند و ویژگیهایی را برای هر طور برمیشمارد که با سیّاره همپایه آن در آسمان یکسان است و نشان از آگاهی وی به ویژگیهای سیّارات دارد. از دیدگاه ما هدف نهایی وی از طرح این همسویی، بیان اهمیّت «خودشناسی» در راستای «خداشناسی» است؛ زیرا خدا در درون خود انسان است و هفت آسمانی که باید برای رسیدن به خدا بپیماید، همان آسمانهای دل اوست. انسان عالَم صغیر است و آنچه در عالَم وجود دارد، در انسان نیز وجود دارد. در این نوشته با گذاشتن هر طور دل و سیّاره مرتبط با آن در کنار یکدیگر و بیان ویژگیهای مشابه آنها به تبیین اندیشه و هدف نجم رازی پرداخته شده است. در این راستا، به نورهای رنگی مطرح شده از سوی نجم رازی، که تنها با حواس دل دریافتنی هستند، نیز اشاره خواهد شد. این نورها نشان از جایگاه و مرتبه سالک در پیمودن مسیر خداشناسی دارند.
تحلیل شخصیت بایزید در مقالات شمس
حوزه های تخصصی:
بی تردید یکی از نامورترین چهره های عرفان ایرانی- اسلامی، بایزید بسطامی است که به دلیل نوع نگاه، حالات و مقاماتِ ممتاز متمایز و به ویژه اقوال خاص و متفاوت، از حرمت و احترامی درخور و شگفت بهره ور بوده است و همواره ارادت و محبت ویژه ای را از جانب صوفیان و بزرگان فرهنگ عرفانی نصیب خود ساخته است که حجم عظیم گفته ها و حکایات و اقوال مرتبط با او در متون صوفیانه، گواه این جایگاه ممتاز است.
در میان همه این حرمت ها و احترام ها، گه گاه به برخوردهایی از نوعی دیگر در باب شخص و شخصیت بایزید برمی خوریم که از جهات بسیار قابل تأمل و توجّه است که یکی از آنها، نوع نگاه دیگرگون و خاص شمس تبریزی است. شمس از همان لحظه نخست ظهور عامش در تاریخ فرهنگی – عرفانی زبان فارسی (ملاقات با مولوی)، خود را درگیر معمای وجودی بایزید می بیند و تا آخرین ایام غیبتش نیز آن را از یاد نمی برد و هیچ گاه در برابر جریان غالب بایزیدستایی، سر تسلیم فرونمی آورد و در مدتِ کوتاهِ نکته گویی هایش با حدّت و شدت، احوال و اقوال و افعال بایزید را مورد چند و چون قرار می دهد و در نهایت با نقد کرده ها و گفته های بایزید، جایگاهش را به شدت به چالش می کشد و فرومی اندازد.
این مقاله تبیین و طبقه بندی و تحلیل دیدگاه های شمس تبریزی درباره بایزید بسطامی است، با تأکید بر این نکته که مولانا در این باب – علی رغم ارادت شیفته وارش - تابع شمس تبریزی نیست.
ساختار معنایی الهی نامه عطار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تفکر اصلی عطار در الهی نامه در قالب پیرنگی منعکس شده است که در آن روح به عنوان پدر همراه با اطوارش به صورت شش پسر، در قالب بیست و دو مقاله و صد و هشتاد و دو حکایت، هفت شهر عشق را می پیماید و مراحل تکامل را پشت سر می گذارد. این پژوهش تلاش دارد تا الگوهای مورد نظر عطار را در شیوة ساختارمند اثر در ارتباط دقیق لفظ و معنا، با به دست دادن شواهدی از متن ذکر کند؛ قوانینی که در چهار سطح کلی به صورت یک شبکة منسجم لفظی ـ معنایی، منطق درونی اثر را مشخص می سازند. با یک نگاه محققانه می توان دریافت که عطار در سراسر اثر به این الگوها پایبند است؛ گویا این شیوه برای بیان تفکر اصلی او در الهی نامه به صورت خط یا رشته ای در خلال اثر کشیده شده است و موقعیت های مهم داستان را به هم پیوند می دهد.