فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۲۲۱ تا ۱٬۲۴۰ مورد از کل ۵٬۵۰۲ مورد.
حوزه های تخصصی:
نماد هر تصویر و گفتاری است که علاوه بر معنای صریح دارای معنای کنایی و پنهان است. نماد در بین متصوفه و عرفا کاربردی وسیع داشته است و در آثار مختلف آنها به ویژه تفاسیر عرفانی همچون تفسیر القرآن الکریم منسوب به ابن عربی به کار رفته است. در این تفسیر نمونه های فراوانی از نماد انگاری واژگان قرآن، ارائه تفسیر نمادین از مفاهیم قرآنی و داستانهای قرآنی مانند داستان حضرت مریم وحضرت عیسی( ع) و تطبیق آیات قرآن بر اندیشه عرفانی وی به چشم می خورد. در تفسیر منسوب به ابن عربی واژگان، عبارات، آیات وسوره های قرآنی طبق فلسفه عرفانی نویسنده تأویل، تفسیر و نماد انگاری شده است. یکی از اقسام نمادها در آرای ابن عربی مربوط به مفهوم زن است. این مقاله قصد دارد با بررسی نمادهای مرتبط با این حوزه مفهومی نمادانگاری مفاهیم قرآنی در آرای ابن عربی را تبیین کند.
بررسی گرایش های نوظهور در رمان نویسی افغانستان (بعد از کودتای 7ثور 1357 ه .. ش. تاکنون)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با نگاهی به رمان نویسی افغانستان و فراز و فرودهای آن، واقعیت هایی از تحولات فکری و ادبی این جامعه بر مخاطب آشکار می شود که نیازمند پژوهش های درازدامن است. یکی از این واقعیت ها رویکردهای مدرنیستی و پست مدرنیستی در ادبیات داستانی افغانستان است که جامعه رمان نویسان آن کشور را به جامعه داستان نویسی معاصر پیوند زده است و جنبه های زندگی انسان افغان، به ویژه خیل روشنفکران افغان را به تصویر می کشد. این جستار به شیوه توصیفی- تحلیلی تلاش کرده است با واکاوی رمان های معاصر افغانستان بعد از وقوع کودتای 7ثور 1357ه. ش. تا به امروز گرایش های مهم مدرنیستی و پست مدرنیستی رمان نویسان افغانستان را انعکاس دهد. از این تحقیق برمی آید که گرچه نمی توان از نهادینه شدن مکتب رمان نویسی مدرنیستی و پسامدرنیستی در ادبیات داستانی افغانستان سخن گفت، رشد فزاینده عناصر و مؤلفه هایی نظیر بحران هویت شخصیت های داستانی، پیامدهای جنگ و مهاجرت برای زنان و مردان افغان، تلاش برای واسازی تقابل مرد/زن در نظام نوشتاری مردسالار افغانستان، بازنمایی تقابل پرتنش میان سنت گرایی با تجددطلبی و... از پیدایش جریان های ادبی جدید در ادبیات داستانی افغانستان حکایت می کند؛ جریان هایی شبه مدرنیستی و گاه شبه پسامدرن که اغلب روشنفکران مهاجر به تبعیت و تقلید از تکنیک های داستان نویسی غرب در پیش گرفته اند.
دراسة بنیة ومضمون الحوار الأدبی (المناظرة) فی أدب العصر المملوکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تعتبر المناظرة فنّا من الفنون الأدبیة فهی معروفة عند وقت طویل فی الأدب العربی وکانت متداولة بین الشعراء والکتّاب. تشکل هذا النوع الأدبی من تقلید المناظرات الواقعیّة، محادثة عدائیّة أو ودیّة بین طرفی المناظرة وأحیاناً یکون انساناً، حیواناً، نباتاً أو مفاهیم انتزاعیة من الطبیعة وغیرها من العناصر. ولأنَّ هذا النوع الأدبی کان موجوداً فی الأدب المملوکی بشکلٍ بارزٍ ولامعٍ وبناءً علی ذلک، کانَ هذا البحث بأسلوب وصفی - تحلیلی لیبحث فی أدب الممالیک بقسیمیه النظری والعملی، ففی القسم النظری انکبَّ هذا البحث علی تعریف هذا النوع الأدبی (المناظرة) وفی القسم العملی ذکر نماذج وأمثلة من المناظرات المنظومة والمنثورة فی هذه الفترة الزمنیة. تشیر النتائج إلی أنّه فی المناظرات الشعریة (المنظومة) أکثر ما یکون الترکیز علی المحادثات بمعناها العام وبین البشر حیث کانت قصیرة وبدون حکم. أمّا المناظرات المنثورة فأکثرها بمعنی خاص وطبق قواعد خاصة، ترتبط بین العناصر غیر البشریة حیث إنها أحیاناً لدیها جانب تعلیمی أو دینی أو مدحی وبعض الأوقات الجانب الترفیهی.
آیین های سوگ و سُرور در منطقه سرکویرِ دامغان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از زیباترین جنبه های ادبیات شفاهی ایران، نواها و سروده های بومی و محلی است که اقوام و گویشوران مناطق گوناگون، در حین کار و یا در مراسم و مناسبت های خاص زمزمه می کنند. این سروده ها در طول تاریخ همواره گرمابخش محافل و نقل رایج مراسم و گردهمایی های اقوام این سرزمین بوده است. برخی از این نواها –که ریشه در گذشته های بسیار دور و فرهنگ کهن ایران باستان دارد- بنا به دلایل متعدد، ازجمله دور ماندن از جوامع بزرگ و عدم ارتباط گسترده گویشوران آن با مناطق شهری، حتی تا زمان حاضر مغفول و پنهان مانده است. اشعار مرتبط با آیین های سوگ و سُرور در فرهنگ عامیانه منطقه سرکویر (واقع در مرز جنوبی استان سمنان و در مجاورت حاشیه شمالی دشت کویر)، از این گونه است. این سروده ها مبتنی بر سنت هایی کهن است که از گذشته های بسیار دور، همراه همیشگی مراسم عزا و عروسی مردم بوده و تا زمان حاضر نیز قوت و قدرت خود را حفظ کرده است.
در این نوشتار بر آنیم تا در کنار معرفی «سُرو» و «اُنگاره» به عنوان دو نوای مخصوص مراسم عروسی و عزا و بیان ویژگی ها، انواع و مشخصات آن، به تشریح جنبه های ادبی و مردم شناسی این سنت عامه بپردازیم و از خلال آن برخی ویژگی های حاکم بر فرهنگ عامه گویشوران را تبیین و تحلیل نماییم.
حکم پادشاه انگیز (شرح بیتی از حافظ)(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
مطالعات زبان و ادبیات غنایی سال پنجم زمستان ۱۳۹۴ شماره ۱۷
103 - 113
حوزه های تخصصی:
دریافت صورت صحیح و معنی دقیق ابیات در ادب فارسی نخستین و با اهمیت ترین گام برای راه یافتن به دنیای هنر و اندیشه شاعران است. افزون بر این سایر علوم ادبی از جمله نقد ادبی، سبک شناسی، علوم بلاغی و دستور زبان نیز بدون در دست داشتن متن قابل اعتماد و معنی صحیح اشعار، راه به جایی نخواهد برد. اگرچه در باب شعر حافظ و برای حل مشکلات آن کوششهای زیادی صورت گرفته، اما هنوز برخی ابیات حل نشده باقی مانده و معنی صحیح و مستقیمی از آنها به دست نیامده است. از جمله آن ابیات، بیت زیر است: «مباش غرّه به بازی خود که در خبر است هزار تعبیه در حکم پادشاه انگیز»، که تا کنون بحث های زیادی صورت گرفته اما هنوز معنی درست آن بخوبی روشن نشده است. وجوه گوناگونی نیز که در نسخه بدلها آمده بحث در باب آن را دامنه دارتر کرده است. در این گفتار پس از نقد و بررسی مهمترین دیدگاهها درباره این بیت، با ذکر شواهدی از متون و تبیین معنی دقیق اجزای آن کوشش شده است تا معنی صحیح بیت به دست آید.
حذف شدن تاریخ مادها و هخامنشیان در حماسه ملی ایران
حوزه های تخصصی:
تاریخ ایران باستان را به سلسله های پیشدادی، کیانی، اشکانی و ساسانی تقسیم بندی می کردند. در داستان های حماسه ملی، ذکری از مادها و هخامنشیان نیست. هدف عمده مقاله حاضر، بررسی چرایی حذف تاریخ مادها و هخامنشیان در روایات حماسه ملی است. مادها در مناطق غربی ایران سکونت اختیار کردند و موفق شدند تا حکومتی گسترده و مقتدر تشکیل دهند. بر شرق ایران نیز کیانیان حکومت می کردند. مادها با پیشروی به سمت نواحی شرقی توانستند آن منطقه را ضمیمه حکومت خود کنند. پس از مدتی مادها مغلوب هخامنشیان می شوند و با حمله اسکندر، هخامنشیان از حکومت ساقط می شوند. در زمان اشکانیان، اقدام به جمع آوری داستان های ملی می شود. هنگامی که اشکانیان خواستند، به تدوین گذشته خود بپردازند، دو شکست بزرگ را به خاطر آوردند؛ اولی شکست حاکمان محلی آنان و پیچیده شدن طومار کیانیان بود و دومی، شکست هخامنشیان از اسکندر که انقراض هخامنشیان را سبب شد. شاید آنان، شکست اولی را در مقایسه با دومین شکست خیلی کوچکتر احساس می کردند، لذا تلاشی آگاهانه را شروع کردند تا شکست اولی، به فراموشی سپرده شود؛ البته این شکست از خاطره ی جمعی کاملا زایل نشد ولی خیلی کمرنگ شد و بدان شکل باقی ماند. اما شکست از اسکندر قابل زایل شدن نبود و به همین خاطر باقی ماند. در گذر زمان آنان توانستند این دو را با هم ادغام کنند. بنابراین، "دارایی" که از "اسکندر" شکست خورده، حاصل یکسان پنداری "فردی کیانی که از مادها شکست خورده" با "داریوش سوم که از اسکندر شکست خورده" است. لذا پس از کیانیان، حکومت اسکندر فرا می رسد و دوران مادها و هخامنشیان از داستان های ایرانی حذف می شوند. این ادغام باید در زمان اشکانیان رخ داده باشد چرا که در زمان ساسانیان، یک شکست شناخته شده بود و آنان از حکومت هخامنشیان بی اطلاع بودند.
زاویه دید در سه داستان کوتاه از «بیژن نجدی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زاویه دید، دریچه ای است
که نویسنده می خواهد خواننده از همان دریچه به داستانش بنگرد. زاویه دید در
داستان کوتاه به دلیل حجم کم آن، اهمیتی فراوان دارد. «نجدی»، داستان نویس مدرن و توانمند،
جایگاهی ویژه در داستان کوتاه معاصر دارد. او به فرم و ساخت داستان بیشتر توجه
دارد و در به کارگیری زاویه دید شگرد و مهارت خاصی دارد، به طوری که با هر زاویه دید
و چرخش آن به معنا آفرینی جدید و صورتی نو در داستان می پردازد. در این مقاله
ابتدا زاویه دید و انواع آن معرفی می شود. سپس به عنوان نمونه زوایه دید، سه
داستان «استخری پر از کابوس»، «روز اسب ریزی» و «دوباره از همان خیابان ها» از دو مجموعه آثار نجدی که زاویه دید
در آنها نقش برجسته و تأثیرگذاری در ساختار و رسیدن به هدف و معنا و مفهوم دارد،
تحلیل و بررسی می شود. نجدی در داستان اوّل، زاویه دید سوم شخص نامحدود سنتی را به
مدرن تبدیل نموده است. در داستان دوم، نویسنده با چرخش های متناوب، زاویه دید اول و
دوم شخص دو دنیای متفاوت را در یک دنیای کلی نشان می دهد. در داستان سوم با چرخش
زاویه دید سوم شخص به اول شخص و به سبب زنده شدن شخصیت داستان و اعتراضش به
نویسنده، نظریه «مرگ مؤلف و عدم قطعیت» وجود دارد. در مجموع زاویه دید در هر
سه داستان دچار دگرگونی شده است و باعث آشنایی زدایی می شود که کاری فرمالیستی است
و محتوا در آنها ارزش دست دوم دارد. این مقاله به بررسی همین دگرگونی های ساختاری
در سه داستان یادشده می پردازد.
بررسی گونه های عشق و تجلّی آن در آثار حکیم نظامی گنجوی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
نظامی عشق را ساری در سراسر عالم وجود می داند و اعتقاد دارد همه کائنات اعم از جمادی، نباتی، حیوانی و انسانی نسبت به هم جنس خود کشش و جذبه ای دارند؛ یعنی جذب و انجذاب میان هم جنسان در سراسر جهان جاری است. همین نکته، جذبه ای ایجاد کرد که پژوهشی بر روی آن انجام شود؛ این مقاله به طور تفضیلی، عشق میان آدمیان را بررسی می کند که شامل گونه اصلی دوگانه عشق های حقیقی و مجازی است و چون هر یک از این دو به نظام های مستتر و مستقر تعلق دارند، یگانه و گونه گون به جلوه آمده اند. عشق حقیقی حاصل تأمّل در نظام مستتر هستی است که یگانه و بحت و بسیط است، به خدا اختصاص دارد و عشق مجازی چون متوجه آفریده های خداوند و نظام مستقر موجودات است، رنگارنگ و گونه گون جلوه می نماید. در این مقام، منظومه های نظامی به بازنمایی عشق های مجازی (عذری و کامجو) و حقیقی (عشق به خدا و پیامبر) اختصاص می یابد.
تحلیل شخصیّت یاور گریماس در چهار منظومه غنایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در تحقیق حاضر به بررسی و مقایسه نقش کنشگر یاور در چهار داستان غنایی «ویس ورامین» فخر الدّین اسعد گرگانی، «لیلی و مجنون» و «خسرو و شیرین» نظامی و «یوسف و زلیخا»ی جامی پرداخته شده است. ابتدا هر داستان با استفاده از زنجیره های روایی گریماس توصیف شده سپس شخصیّت یاور در تمام موقعیّت های حضور خود در هر داستان مورد تحلیل قرار گرفته است. آنگاه کنشگران یاور بر اساس میزان حضور خود در زنجیره های روایی با یکدیگر مقایسه شده اند و برای رسیدن به نتیجه نهایی مربّع معنایی گریماس برای هر داستان رسم شده تا مشخّص شود که هر کنشگر یاور تا چه حد در تحوّل اساسی داستان نقش داشته است. مقایسه چهار مربّع معنایی، وجود عشق مجازی را در دو روایت «ویس و رامین» و «خسرو وشیرین» نشان می دهد و کنشگران یاور این منظومه ها نیز در زنجیره پیمانی توانسته اند امکان وصال را فراهم کنند، امّا ترسیم مربّع معنایی در روایت «لیلی ومجنون»، عشق عذری و در «یوسف و زلیخا»، عشق روحانی را نشان می دهد. کنشگران یاور این روایات در تحوّل اصلی داستان نقش نداشته و در زنجیره پیمانی موفّق نیستند، به این دلیل که تحوّل قهرمان (فاعل) امری شخصی و درونی است که به دست خود او انجام می گیرد.
تأثیر جنسیت بر اشعار عامه بختیاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جنسیت به عنوان هویت اجتماعی افراد، نقش مهمی در شکل گیری اشعار عامه، به خصوص اشعار محلی بختیاری دارد. این اشعار ضمن بازتاب ارزش ها و باورهای مختلف زنان و مردان، در نهادینه کردن آنها تأثیر بسزایی دارند. هدف این پژوهش، بررسی تأثیر جنسیت بر اشعار عامه بختیاری (ترانه های نوازشی، لالایی ها، آهای گل و سوگ سروده ها) است که با روش تحلیل محتوا و بر مبنای نظریه نابرابری جنسی واکاوی شده اند. این اشعار براساس جنسیت به دو قسمت اشعار زنانه و مردانه تقسیم می شوند. خانه عرصه خصوصی و مهارت در انجام کارهای آن مانند نان پزی، شیردوشی و مهمان نوازی، مختص زنان است. اجتماع و عرصه عمومی و صفت هایی مانند مجلس نشینی، سخندانی، عاقلی، جنگاوری و شجاعت مختص مردان است. نابرابری جنسی در فرهنگ بختیاری، به صورت عطوفت آمیز است؛ یعنی ضمن نگاه مثبت به زنان، آن ها جایگاه پایین تری نسبت به مردان دارند.
اشعار کار در کهگیلویه و بویر احمد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اشعاری که در زمینه کار و شغل در فرهنگ شفاهی کهگیلویه و بویراحمد سروده شده است، بخش وسیعی از ادبیات این مرز و بوم را تشکیل می دهد. مردان و زنان این استان برای انجام هر کاری شعری هم نوا با کننده کار دارند که مضمون و موسیقی متناسب با آن را دارد و انگیزه خوبی برای انجام کارهاست. این اشعار مجموعه ای از تفکرات، انگیزه ها و حالات روانی هنگام کار است که غنای ادبی آن نشان از قدمت ادبی مردم این استان دارد.
در جامعه عشایری و روستایی کهگیلویه کارهایی ازقبیل برنج کوبی، بلوط کوبی، شیر دوشی، دوغ زنی، نشاکاری برنج و به چرا بردن بره ها، با خواندن اشعاری همراه بوده که متناسب با وضعیت و شرایط آن کار برای تسریع، سرگرمی و فرار از خستگی خوانده می شد. در این پژوهش تلاش شده است به بررسی و واکاوی این اشعار پرداخته شود.
بررسی و تحلیل آخر خوش شاهنامه با تأکید بر مبانی سنت شفاهی روایات حماسی ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مثل «شاهنامه آخرش خوش است» مثلی معروف در فرهنگ عامه ایرانیان است که بار معنایی آن دو وجه مختلف دارد. غالب محققان این مثل را کنایه و اشاره ای طنزآلود به اتفاقی ناخوشایند در پایان اثر استنباط کرده اند(1). اما به نظر می رسد که لااقل در فرهنگ عامیانه و در ادبیات شفاهی نقالان، این مثل در حالت عکس نیز کاربرد داشته است. مقاله حاضر بر آن است تا با گزارش بنیادها و دامنه داستانی دو سنت نسبتاً مستقل «رسمی» و «غیر رسمی» روایات حماسی ایرانی، ضمن تأکید به وجه تعریضی مثل مذکور، پنجره ای تازه در استدراک برخی معانی و مفاهیم حماسی بگشاید. بدین منظور، مبحث اصالت و گستردگی سنت کهن شفاهی اساس کار این تحقیق قرار گرفته و بنا به ضرورت موضوع، ساختار و فرم دو شاخه تنومند از روایات شفاهی ایرانی یعنی «حلقه حماسی سیستانی» و «شاهنامه کردی» را که محتملاً از دسترس گفتمان تأثیرگذار «روایت رسمی» مصون مانده اند به بحث کشیده است. استنباط این تحقیق چنین است که مثل «شاهنامه آخرش خوش است»، در سطح درک و دریافت برخی راویان و حماسه خوانان از شاهنامه، در سنت روایت شفاهی، معنایی دگرگونه یافته است. همچنین این تحقیق نشان می دهد که روایت شفاهی شاهنامه گاه چه تفاوت های بنیادینی با روایت فردوسی پیدا کرده و این دو، از منظر ساختار و درون مایه، دارای اختلاف های چشمگیری هستند. بنابراین پایان خوش شاهنامه، در بخشی از سنت روایت شفاهی، به بازگشت قدرت به گروه پهلوانان شاهنامه و انتقام گیری آذربرزین فرزند فرامرز از بهمن، آخرین شاه کینه جوی کیانی اشاره می کند.
خوانندگان و نوازندگان محلی، حافظان ترانه های ملی (1) (شمال و غرب ایران)(مقاله علمی وزارت علوم)
دراسة العناصر الروائیة فی المجموعة القصصیة القصیرة «بیت سیئ السمعة» لنجیب محفوظ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بما أن أحد أسباب نجاح القاصّین الرئیسیة فی بلوغهم إلی الأغراض التی یرمونها، استخدامهم الواعی للعناصر الروائیة کالحبکة، وبناء الشخصیة، وأسلوب الحکایة، و... لهذا کرّست هذه الدراسة جهودها مستفیدة من المنهجین الوصفی-التحلیلی، والإحصائی -البیانی فی دراسة أحد آثار نجیب محفوظ المعروفة وهو «بیت سیئ السمعة» والذی یشتمل علی ثمانی عشرة قصة قصیرة، من ناحیة استخدامه العناصر القصصیة حتی تبیّن مقدار نجاحه فی هذا المجال. وقد وصلت إلی هذه النتائج أن أکثرها تبدأ باسم شخصیتها الأصلیة أو فی بدایة القصة یتعرّف القارئ علی العقدة وبعد ذلک، کانت شخصیات القصة تدخل المشهد، الأمر الذی یسبب أن لایواجه القارئ مقدمة مملّة. ممّا یلفت النظر فی هذه القصص، تنسیقها مع الحبکة. أسلوب الحکایة فی کل القصص هذه، هو أسلوب عارف الکل إلاّ قصة «الرّماد» فقد عرضها الراوی مستعیناً بأسلوب المتکلّم وحده، علماً بأن ثبات عنصر الراوی من أهم الأسباب التی تُمَکِّنُ القارئ من استیعاب القصة بسهولة وبساطة. مما جدیر بالذکر أنّ محفوظ فی قصصه الأخیرة إلی جانب معالجته النفسیة للشخصیات، فقد اعتمد علی الطریقة المباشرة مهتمّاً بإبراز المعالم الخارجیة للشخصیة ولکن تناوله للشخصیات فقد أصبح أکثر تلخیصاً من الناحیة الکمیة وأکثر إکمالاً من الناحیة الفنیة، حیث إنّ الراوی لم یرسم وحده المعالم الخارجیة، بل إنّ کثیراً من تلک الأوصاف ترسم من قبل شخصیات أخری. إن المونولوجات خاصة منها النفسی تعتبر من أهم عناصره القصصیة، والاستفادة من الجمل التعجبیة، والتشبیهات البدیعة، والمثل، والکنایة تعدّ من أهم میزاته النثریة.
دیدگاه های اخلاقی و تربیتی در شعر وحشی بافقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تعلیم و تربیت یکی از برجسته ترین درونمایه ها و اغراض شعر فارسی است. این نوع ادبی، بیش از دیگر انواع، ذهن و زبان شاعران و سخنوران ادب فارسی را به خود مشغول کرده است. وحشی بافقی علیرغم اینکه شاعری وقوع پرداز بوده و عنصر غالب اشعار او عشق است ولی بخش عمده ای از ابیات و اشعار خود را چه در خلد برین که اثری تعلیمی اخلاقی است و چه در دیگر منظومه ها و قالبهای شعری اش به موضوع تعلیم و تربیت اختصاص داده است. او مدتی به مکتب داری اشتغال داشته و پاره ای از موازین و شیوه های تعلیم و تربیت که در نظر مربیان امروزی این فن نیز پذیرفته شده است در اشعارش انعکاس یافته است. مهمتر از آن، تبیین مفاهیم و فضایل دینی و اخلاقی چون قناعت، جود و بخشش، عدل و انصاف و تحسین آنها و تشریح رذایل اخلاقی چون تظاهر، کبر، حرص و حسد و تحذیر از آنها، از جمله موضوعاتی است که جنبه تعلیمی و اخلاقی شعر او را برجسته کرده است. در میان مفاهیم اخلاقی و ارزشی، مباحثی نه چندان دلپسند چون تن دادن به حقارت و ذلت نیز در شعر او به چشم می خورد که شاید این امر بیشتر ناشی از پیروی او از سنن ادبی رایج در شعر فارسی باشد. این مقاله بر آن است که دیدگاه های اخلاقی و تربیتی وحشی را با استناد به اشعار وی بررسی و ارزیابی کند و بسامد آنها را به شکل جدول و نمودار بر اساس روش تحلیل آماری نشان دهد.
رنگ و نیرنگ در حماسه ملی ایران
حوزه های تخصصی:
کشف نقطه آسیب پذیری قهرمانان بر پایه اصل حماسی نیرنگ استوار است و شیوه ای که برای این منظور پیدا می شود بر محور جادو و اطلاعاتی است که ژرف ساخت آن برتری یک پهلوان را در میدان نبرد رقم می زند. دست یابی به نقطه شکست پذیری قهرمان کار هر کسی نیست و جنگجویان معمولی نمی توانند به آن دست یابند. سیمرغ می تواند راز این قهرمانی را به قهرمان بیاموزد و در مورد آشیل نیز این گونه است یعنی کسی که راز رویینه نبودن پاشنه او را می داند او را گرفتار می سازد. در شاهنامه هم عامل پیروزی قهرمانان همیشه تیر و تیغ و شمشیر پهلوان نیست بلکه گاهی اوقات سلاحی ناپیدا که در وجود قهرمان است یعنی نیرنگ یگانه عامل شکست دشمن می شود. در این اثر بزرگ در غالب داستان ها، عقل و اندیشه و خردورزی غلبه دارد اما در عین حال فریب و نیرنگ و جادو نیز از ابزار جنگیِ قهرمانان و ضد قهرمانان است منتهی مزیت بزرگ شاهنامه در پرداخت داستان های خود چنان است که پهلوانان آن از این ابزار جنگی که در میدان نبرد گونه ای از فرا واقعیت را دارد به عنوان آخرین چاره و درست زمانی که تمام شیوه های دیگر آزموده شده و نتیجه ای نداشته اند استفاده می شود. نتایج حاصله حاکی از آن است که فردوسی در تمام ادوار شاهنامه (اساطیری، پهلوانی و تاریخی) بیش از پنجاه بار از این مختصه بهره برده در حالی که پیرنگ و توالی منظم حوادث داستانیِ آن به گونه ای است که از سایر مختصات پهلوانی به هیچ وجه غفلت نورزیده است.
دراسة صَدی المقاومة فی شعرعدنان الصائغ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یعدّ أدب المقاومة مظهراً للضمیر الیقظ المتصدّی لتعسّف الأعداء والمطالب بإعادة الحقوق الإنسانیة المغتصبة، وردَّ فعلٍ جماعی أمام هیمنة الظالمین، سواء کانوا من داخل البلاد أو خارجها. لقد شهد العراق فی العقود الأخیرة سنوات سوداء استفحلت فیها سیاسة الرعب، والکبت، والتنکیل، ورزح تحت وطأة حروب طاحنة أذکى نیرانها النظام البعثی البائد، هذا بالإضافة إلى الهجوم الأمیرکی الغاشم والعقوبات العالمیة المفروضة التی لم تثقل إلّاکاهل الشعب العراقی البائس، ممّا مهّد لظهورأدب المقاومة وبروز شعراء مناضلین عراقیین فی العراق والمنفى. ومن هؤلاء، الشاعر المعاصر عدنان الصائغ (ولد 1955م). حیث تتکوّن مادّته الشعریة من: صرخات الاعتراض تجاه الظلم البعثی والاحتلال الأمیرکی وغطرسة قوى الاستکبار العالمی، ونداءات التضامن مع الحرکات الشعبیة، والدفاع عن الشعب الفلسطینی المظلوم. وهذا المقال هوعبارة عن محاولة لاستجلاء مظاهر المقاومة فی شعر الصائغ ضمن أسالیبه البیانیة وذلک فی إطار وصفی- تحلیلی. حیث نراه یوظّف شتى الأسالیب من أجل البوح بما تجود به قریحته الشعریة، ومن تلک الأسالیب: استدعاء الحوادث الدینیة والتاریخیة، واستخدام قناع بعض الشخصیات التاریخیة، والقصائد القصصیة، وعنصر الحوار، والفکاهة والسخریة والرموز الطبیعیة.
بررسی استعاره های مفهومی «زن» در شعرهای فروغ فرخزاد(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
مطالعات زبان و ادبیات غنایی سال پنجم پاییز ۱۳۹۴ شماره ۱۶
25 - 36
حوزه های تخصصی:
در دیدگاه شناختی، اساس استعاره سازی تنها بر بنیاد شباهت نیست و استعاره، ریشه در اندیشه و ذهن و ادراک انسان دارد و استعاره های مفهومی، درک جدیدی از تجربه را برای انسان میسّر ساخته و معنای تازه ای به آنها می دهد. در حقیقت، تجربه به مثابه یک اصل محسوب می شود که مفاهیم محیطی، طبیعی یا فرهنگی و دیگر مفاهیم موردنظر شاعر و یا نویسنده را به واسطه قلمروهای مقصد و مبدأ توضیح می دهد. به این ترتیب، پژوهش متون و نوشته ها با رویکرد شناختی در زمینه استعاره، می تواند ما را به شناخت لایه های ذهنی و انگیزه های گزینشی استعاره ها راهنمایی کند. در این مقاله، استعاره های با قلمرو مقصد «زن» در اشعار فروغ فرخزاد، با توجه به دیدگاه شناختی بررّسی می شود و سپس به کاوش استعاره ها با توجه به نقش های «مادری»، «همسری» و «معشوقی/عاشقی» با توجه به قلمروهای مبدأشان می پردازیم و سرانجام میزان خلاق یا متعارف بودن استعاره ها را بررّسی می کنیم.
تحلیل زیبایی شناختی چند عنصر داستانی در سه رمان رضا امیرخانی (ارمیا، من او، بیوتن)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«رضا امیرخانی»، نویسنده ای با سبک منحصر به فرد است که داستان هایش را از آثار دیگر داستان نویسان معاصر متمایز می کند. از جمله این ویژگی های خاص می توان به رسم الخط عجیب، یا بازی های زبانی و استفاده مناسب از معانی و شکل های گوناگون کلمات اشاره کرد که به عنوان سبک خاص و منحصر به فرد نویسنده در این مقاله بررسی و تحلیل شده است. در این نوشتار، سه رمان رضا امیرخانی به نام های «ارمیا»، «منِ او» و «بیوتن» از منظر نحوه کاربرد عناصر داستانی بررسی شده است. با توجه به نتایج این جستار می توان استفاده به جا و مناسب از عناصر داستانی، توصیف های زنده و ماهرانه ای از مکان ها، شخصیت ها و احساساتشان را - به طوری که خواننده به خوبی بتواند خود را در صحنه های داستان ها تصور کند - از ویژگی های سبکی این نویسنده برشمرد.
تحلیل تطبیقی اسطوره ضحاک ماردوش (براساس رهیافت های مبتنی بر سنت کهن قربانی برای خدایان ماردوش جهان زیرین)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ضحّاک محوری ترین موجود اهریمنی شاهنامه و معادل اژی دهاک اوستایی و اژدهای سه سر هند و ایرانی است که یکی از بارزترین موجودات زیان کار در نوشته های مزدیسنا بشمار می رود. تفسیرهایی متعدّد از اسطورة ضحّاک انجام شده است که با توجّه به تازی بودن ضحّاک در شاهنامه و یک سان پنداشتن دشت سواران نیزه گذار با صحاری عربستان، برخی از تفسیرها اسطورة ضحّاک را یادمانی از پیکارهای مهاجران با تیره های سامی نژاد چون آشوری ها، سومری ها و بابلی ها دانسته اند. در این جستار، ضمن نقد تفسیرهای دیگر، نشان داده شده که اسطورة ضحّاک می تواند با اسطورة خدای ماردوش زیر زمین در فرهنگ های بومی فلات ایران و سرزمین های مجاور مربوط باشد. مطابق این اسطوره، بهترین جوانان، قربانی خدای مالک دوزخ (قعر زمین) می شدند و اسطورة اژدهاکشی، نه یادمانی از یک نبرد تاریخی، که نمادی برای پایان این سنت خونین پیشاتاریخی بوده است