آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۷

چکیده

همان گونه که می دانیم پیوستگی یک داستان روایی، به هنگام خواندن، مستلزم ایجاد ارتباط میان شبکه های متعدد معنایی است که در جای جای آن وجود دارند و به آن شکل می دهند. در داستان های ژان فیلیپ توسن، سکانس روایی به مانند یک کل حاوی معنا عمل می کند. هر سکانس، که خود به واقع قطعه ای مستقل محسوب می شود، قرار است واحدی بسته یا هسته ای دارای معنا و خود بسنده را تشکیل دهد. از آنجا که ساختار آثار وی به گونه ای نیست که خوانندگان را به سوی راه حلی نهایی سوق دهد، مخاطبان وی، چنانچه بخواهند به ارزیابی درستی از معنای این آثار دست یابند، ناچارند از میان سکانس های یاد شده و یا مجموعه ای از آن ها دست به انتخاب بزنند. مطالعه حاضر سعی دارد تا به گونه ای اجمالی و البته ضروری، از مفاهیم ”درونمایه“ و ”ایزوتوپی“ تعریفی نو ارایه داده، ویژگی منحصر به فرد شیوه روایی خالق دوربین عکاسی را آشکار سازد.

تبلیغات