این مقاله که به نوعی در پاسخ به کتاب های «شرق شناسی»و «فرهنگ و استعمار» ادوارد سعید است‘ نگرشهای دیالکتیکی نسبت به «شرق» در تعدادی ازمتون ادبیات انگلیسی را مورد مطالعه قرار می دهد. با انجام یک تحلیل «کانترا پانتال» متن علائمی از یک شرق کلیشه ای و یکنواخت در چارچوب گفتمان غالب ظاهر می شود. به نظر می رسد گفتمان های مشابه ‘تعدادزیادی از اساتید ومنتقدین معاصر در زمینه ادبیات انگلیسی را نیز تحت تاثیر قرار می دهند. این مسئله درباره یک «تضاد جفتی» و یا به قول «بابا» در باره یک رابطه «جاذبه و دافع» میان«غرب» و «غیر» پرسش های بسیاری را بر می انگیزد. آیا تصویر شرق نسبتاً ثابت و یکنواخت است؟ و آیا شرق به خاطر تبادل فرهنگی و اختلاط فرهنگی همیشه تهدید بالقوه ای به شمار می رود؟ پاسخ این پرسش ها را می بایست در بطن موضعگیری ایدئولوژیکی خود نویسندگان و نیز شرق شناسی منتقدان و نظریه پردازان دنبال کرد