برهان مفهومی از دیدگاه آنسلم و محقق اصفهانی (کمپانی) (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
چکیده یکی از راههای اثبات وجود خدا، اثبات از طریق مفهوم است. در این روش، تنها از طریق یک مفهوم ذهنی مثل مفهوم واجبالوجود ، مفهوم کاملترین و مفهوم بزرگترین، وجود واجب تعالی در خارج اثبات میشود بدون این که به جهان خارج رجوع و از واقعیتهای عینی و موجودات طبیعت کمک گرفته شود. بر این اساس، برهان مفهومی یک برهان پیشینی و قبل از تجربه است. این برهان را در غرب اولین بار قدیس آنسلم (1033-1109) متکلم قرن 11 میلادی و اسقف کلیسای کانتربری مطرح کرد و از زمان کانت، «برهان وجودی» نامیده شد. بر این برهان، اشکالات متعددی وارد شده که مهم ترین آنها اشکال خلط بین حمل اولی و حمل شایع است که اندیشمندان اسلامی آن را مطرح کردهاند. در میان اندیشمندان اسلامی اولین بار فارابی این برهان را ارائه و سپس اندیشمندان دیگری آن را مطرح کردهاند که موجزترین و متقنترین بیان را مرحوم محمد حسین اصفهانی معروف به کمپانی مطرح کرده است. مقاله حاضر بر آن است که برهان ایشان را تبیین و با برهان آنسلم مقایسه کند و اشکالاتی را که بر برهان محقق اصفهانی وارد شده است، پاسخ دهد.متن
دلایل و براهین اثبات وجود خدا روشها وگونههای متفاوتی دارد که یکی از آتها اثبات واجب ازطریق مفهوم است . در این روش، تنها از طریق یک مفهوم ذهنی، مثل مفهوم واجبالوجود یا وجود اکمل یا. وجود خداوند در خارج اثبات میشود.
ادلّة اثبات وجودخدا در یک تقسیم به سه دسته تقسیم میشوند:
1- طریق مفهوم 2 – طریق وجود مطلق و اصل وجود و هستی و واقعیت هستی، مثل برهان صدیقین 3 - طریق وجود خاص، مثل وجود ممکن در برهان امکان و وجوب، و وجود حادث در برهان حدوث، و وجود متحرک در برهان حرکت ، و....
اثبات وجود خدا از طریق مفهوم، هم در فلسفة غرب از طرف اندیشمندان غربی ارائه شده، و هم در فلسفه اسلامی از ناحیه اندیشمندان اسلامی مطرح شده است.
این برهان درغرب اولین بار از سوی سنت آنسلم قدیس) sait anselm) اسقف کلیسای کانتربری در قرن 11 میلادی (1109-1033م ) تدوین ومطرح کرد واز زمان کانت « برهان وجودی» نامیده شد.(ژیلسون: 1366، 84؛ کانت: 656,1362).
کانت براهینی را که مبتنی بر تجربهای از جهان واقع نیستند و تنها بر مدار مفاهیم محض سازمان مییابند، براهین وجودشناختی یا وجودی (the ontological argument ) مینامد.این برهان را از زمان آنسلم تاکنون فیلسوفان و متفکران موافق و مخالف بحث کردهاند و مقالات و کتابهای متعدّدی در حمایت و ردّ آن منتشر شده و میتوان گفت که جنجالیترین برهانی است که بر اثبات خدا اقامه شده است. در میان طرفداران این برهان کسانی چون دکارت، اسپینوزا، لایب نیتز، مالبرانش، جان لاک، هگل، و... وجود دارند و در میان مخالفانش کسانی چون گونیلون، توماس آکویناس، فرانسیس بیکن ،توماس هابز، جورج بارکلی، کانت، دیوید هیوم و برتراند راسل دیده می شوند .
جلوة برهان آنسلم از این جهت است که:
اولاً، پایهگذار آن یک کشیش مسیحی است، از این رو، چنانچه از نظر موضوع که اثبات خداست مهم است، از نظر مبتکر و پایهگذارش هم که دارای مقام روحانیِ بلندی در دنیای مسیحیت و مورد توجه و احترام متفکران و مردم است، مهم است .
ثانیاً، این برهان در اثبات وجود خداوند به هیچ واقعیتی و موجودی از جهان ماده محتاج نیست، تا آن واقعیت (همچون نظم، امکان، حرکت، حدوث و...)که خود جلوهای از ذات باری هستند، بخواهند او را به ما نشان دهند.در این برهان، استدلال از طریق خود مفهوم خداوند است، از این رو، یک برهان کاملاً پیشینی و قبل از تجربه apriori)) است.
قبل از توضیح برهان آنسلم بیان دو نکته ضروری است :
1. این ادعا، یعنی اثبات واجب تعالی از راه مفهوم را، ابتدائاً در غرب آنسلم مطرح کرده، و قبل از او نه در مسیحیت، نه در یهودیت و نه در جهان اسلام چنین راهی عرضه نشده است (ملکیان: 91,1379)، صحیح نیست، زیرا فارابی دانشمند بزرگ اسلامی در قرن دهم میلادی” یک قرن پیش از آنسلم“ اثبات واجب را از طریق مفهوم مطرح کرده است .
وی در رسالة ” الدعاوی القلبیه“ گفته است: ” نفی وجود واجب مستلزم تناقض منطقی است.“ (فارابی:1349،3). یعنی اگر کسی واجب را تصور کند وبعداً بگوید که او موجود نیست، تناقض گفته است .ظاهر این کلام اثبات واجب از طریق مفهوم است.
توضیح سخن فارابی و اینکه آیا استدلال ایشان با استدلال آنسلم یا استدلال مرحوم اصفهانی یکی است یا متفاوت، مجال دیگری میطلبد.
2. برهان مرحوم اصفهانی وبرهان آنسلم با برهان صدیقین تفاوت دارد، زیرا در برهان صدیقین وجود واجب از راه وجود عینی واصل و واقعیت وجود، اثبات میشود، ولی در این دو برهان وجود واجب، تنها از راه مفهوم واجب، با قطع نظر از وجود عینی و واقعیت وجود، اثبات میشود .
توضیح برهان آنسلم
آنسلم در ابتدا تعریفی از خداوند ارائه میدهد و بعداً از طریق قیاس خلف میگوید : خدایی که تعریفش این است نمیتواند وجود عینی وخارجی نداشته باشد.
او می گوید:
1. خداوند «موجودی است که بزرگتر وکاملتر از او قابل تصور ودرک نیست» .
2. موجودی که بزرگتر از او قابل تصور نیست، اگر تنها وجود ذهنی داشته باشد و وجود خارجی نداشته باشد، دراین صورت، او موجودی که برتر وبزرگتر از او قابل تصور نیست، نخواهد بود، زیرا موجودی که علاوه بر وجود ذهنی وجود خارجی هم داشته باشد ، بزرگتر وکاملتر از او خواهد بود واین خلف فرض وتناقض است، زیرا فرض ما این است که خداوند موجودی است که برتر وبزرگتر از او نیست و برتربودن و بزرگتر بودن جزء مفهوم اوست .
در نتیجه، او علاوه بر وجود ذهنی باید وجود خارجی هم داشته باشد تا موجودی باشد که برتر وبزرگتر از او قابل تصور نباشد . (پترسون:1379، 134-142؛ حائری یزدی: 1360 ،178؛ خرمشاهی: 1372 ،41-46)
اشکال برهان آنسلم
دانشمندان غربی بر برهان وجودی آنسلم اشکالات متعدّدی وارد کردهاند، ولی مهمترین آنها اشکالی است که دانشمندان اسلامی بر آن وارد کردهاند و آن عبارت است از: خلط بین حمل اولی وحمل شایع، در این برهان.
توضیح حمل اولی ذاتی وحمل شایع صناعی
در قضایای حملیه، اگر موضوع ذاتی باشد و محمول همان ذات یا یکی از ذاتیات او باشد، این را حمل اولی ذاتی گویند؛ برای مثال در تعریف انسان اگر گفته شود: ”انسان حیوان ناطق است“ یا ” انسان حیوان است “ یا ” انسان ناطق است“ یا ”انسان انسان است “ در همة این موارد محمول چیزی غیر از ذات موضوع یا ذاتیات موضوع نیست. به عبارت دیگر: ملاک در حمل اولی ذاتی، اتحاد موضوع ومحمول در مفهوم است وتغایرشان درجهتی از جهات مثل اجمال و تفصیل و… است، از این رو مفهوم انسان همان مفهوم حیوان ناطق است واختلاف آنها در اجمال وتفصیل است.
اگر محمول غیر از ذات وذاتیات باشد، این را حمل شایع صناعی می نامند.
به عبارت دیگر، ملاک در حمل شایع صناعی اتحاد موضوع و محمول در وجود و مصداق است، ولی درمفهوم باهم متغایرند، مثل ” انسان عالم است “ یا ” انسان ضاحک است “. در این موارد موضوع ومحمول مفهوماً متغایرند، ولی وجوداً ومصداقاً متحدند .
در نتیجه، حمل اولی ناظر به محدودة مفاهیم است وحمل شایع ناظر به مصداق و وجود خارجی است.(طباطبایی:،1314،142).
با این توضیح در پاسخ استدلال آنسلم می گوییم :
مقصود شما از کامل تر و کمال برتر (موجودی که کامل تر و برتر از او قابل تصور نیست)، مفهوم آن است یا مصداق آن؟ اگر مراد شما مصداق آن باشد، این مصادره به مطلوب است، زیرا شما در مقام استدلال بر وجود مصداق هستید، پس از چه راه آن را اثبات کردهاید؟ واگر مراد شما مفهوم آن باشد، چگونه از تصور کمال برتر به مصداق رسیده و وجود خارجی این مفاهیم را نتیجه می گیرید؟
به عبارت دیگر، آن تصور ومفهومی که هر کس از برترین و کاملترین موجود دارد، به حمل اولی، برترین و کاملترین موجود است، ولی این مستلزم آن نیست که به حمل شایع هم مصداق خارجی داشته باشد، چون کاملتر بودن مفهوم خداوند وقتی خدشهدار میشود که مفهوم وجود از او به حمل اولی سلب شود، در حالی که اگر خداوند در خارج موجود نباشد، یعنی به حمل شایع وجود از او سلب شود، این مستلزم سلب مفهوم وجود و در نتیجه، سلب کمال به حمل اولی نیست .
در نتیجه، مفهوم کاملترین موجود اگر فاقد مصداق باشد، خلف فرض وتناقض لازم نمیآید؛ زیرا از شرایط تناقض وحدت حمل است و تصور ذهنی کاملترین موجود، مفهومی است که به حمل اولی کاملتربن موجود است و نبودن مصداق هیچ محذوری را برای آن تصور پدید نمیآورد، چنانچه شریک الباری به حمل اولی شریکالباری است؛ یعنی مفهوم شریکالباری مفهوم شریک الباری است، ولی از نظر مصداق خارجی وحمل شایع او سهمی از وجود ندارد وشریک الباری نیست، بلکه شریک الممتنع است. (جوادی آملی: 1375 ،194)
برهان مفهومی در فلسفة اسلامی
برهان مفهومی در فلسفة اسلامی هم دارای پیشینه است و از جانب بعضی از اندیشمندان اسلامی مطرح شده است.
یکی از موجزترین ومتقنترین تقریرات این برهان، تقریری است که مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی معروف به کمپانی در قالب اشعاری بیان کرده است :
ماکان مـوجودا بذاته بلا
و هو بذاته دلیل ذاته
یفضی بهذا کل حدس صائب
لکان اما هو لامتناعه
او هو لافتقاره الی السبب
و النظر الصحیح فی الوجوب
حیث هو الواجب جل وعلا
اصدق شاهد علی اثباته
لو لم یکن مطابق للواجب
و هو خلاف مقتضی طباعه
و الفرض فردیته لما وجب
یفضی الی حقیقة المطلوب
(حائری یزدی : 1380 ،102 ).
توضیح برهان :
توضیح برهان مرحوم اصفهانی متوقف بربیان مقدماتی است که به خاطر وضوح ذکر نشدهاند.
1. ما مفهوم واجب الوجود را در ذهن داریم. این یک امر وجدانی و بدیهی است و آن که واجب را انکار میکند، یا در آن شک و تردید میورزد، او هم مفهوم واجب را در ذهن دارد، ولی مصداق عینی آن مفهوم را انکار یا در آن شک میکند.
2. هر مفهومی ذاتاً حاکی است؛ یعنی هر مفهومی از معنا و واقع خودش حکایت میکند و این حکایت تخلفپذیر نیست و این همان علم حصولی است که علم به شیء است به واسطة حاکی؛ برای مثال زمانی که آب را تصور کردیم، این مفهوم از واقع آب حکایت می کند و حاکی از آن است و همان واقع آب را به ما میفهماند.
3. در حکایت تصوری خطا راه ندارد؛ یعنی هر مفهومی که در ذهن انسان پیدا میشود، از واقع و محکی خویش حکایت میکند وآن را نشان میدهد واین حکایت و ارائه، خطا بردار نیست، چون این حکایت ذاتی وغیر قابل تخلف است واین امری وجدانی وبدیهی است؛ برای مثال مفهوم آب، گرچه از دیدن سراب در ذهن انسان آمده باشد، از واقع آب حکایت میکند وآن را نشان میدهد نه چیز دیگر را و از این رو، دنبال آب میرود. در اصل این حکایت خطایی نیست. خطایی که هست مربوط به مقام تصدیق وتطبیق میشود که میگوید: ”این سراب، آب است“ واصولاً منشأ وعلت تصور یک مفهوم در ذهن، نقشی در حکایت مفهوم ودرستی آن حکایت ندارد.
4. چهار عنوان وکلمه وجود دارند که با یکدیگر متفاوتاند:
1. لفظ 2. مفهوم 3. معنا 4. مصداق، برای مثال در کلمة ” آب“ لفظ که روشن است، مفهوم آب، همان تصور آب است. زمانی که آب را تصور کردیم، مفهوم آب به ذهن ما آمده است.
معنا[1] چیزی است که مفهوم آب از آن حکایت می کند که هم با وجود آب وهم با
_______________________________
1. درمسئلة معنا علاوه بر آنجه در متن بدان پرداخته شد، نظریهها وتئوریهای دیگری نیز در فلسفة زبان مطرح شده که هریک از آنها در جای خود نقد وتحلیل شده است . نظریهها وتئوریهای رایج دربارة معنا عبارتاند از:
1. نظریة مصداقی: طبق این نظریه، معنای لفظ براساس یک تقریر عبارت است از (ما بهازا ومصداق خارجی) و بر اساس تقریر دیگر عبارت است از: «رابطة بین یک لفظ ومصداق خارجی آن ».
2. نظریة تصوری یا ایدهای : طبق این نظریه، لفظی معنا دارد که (با ایدهای ذهنی مرتبط باشد) از این رو، معنا یک امر ذهنی است و ما، آن ایدههای ذهنی خود را با الفاظ به دیگران منتقل میکنیم .
3. نظریة رفتارگرایانه : طبق این نظریه معنا همان «عکس العمل ورفتارهای مخاطبان است».
4. نظریة کاربردی : طبق این نظریه معنای هر لفظ عبارت است از: «کاربرد آن در زبان، در این نظریه معنا بر اساس کار متکلم تبیین میشود». توضیح وتحلیل ونقد این نظریات مجال دیگری میطلبد .(ویلیام آلستون، فلسفه زبان، ترجمة احمد رضا جلیلی و ایرانمش، :ص44-84؛ امیر عباس زمانی، زبان دین، ص62-86).
عدم آب سازگار است؛ از اینرو، وقتی میگوییم: ”آب وجود ندارد“ مقصود مفهوم آب نیست، چون مفهوم آب که در ذهن موجود است، بلکه مقصود معنا و واقع آب است، و این مفهوم ذهنی آب از معنا و واقع آبی که در خارج وجود ندارد حکایت میکند.
پس معنای آب طبیعت” لا بشرط“ آب است که هم با وجود آب و هم با عدم آب در خارج سازگار است که ممکن است وجود داشته باشد وممکن است وجود نداشته باشد.
مصداق چیزی است که واقعیت معنا را تشکیل میدهد با اضافة واقعیت معانی دیگر؛ برای مثال آب درون ظرف که مصداق است، همان معنای آب است، ولی منحصر به آب نیست؛ از این رو، هم گرم وهم درون لیوان و هم دارای وزنی خاص و..... است. مجموعة اینها مصداق را تشکیل میدهند. البته در تحلیل عقل است که معنا غیر از مصداق میشود. ولی در وجود خارجی معنا عین مصداق است، در صورتی که مصداق داشته باشد. (فیاضی: 1375، 22 ).
5. یکی از مسائل تقسیمی فلسفة اولی این است که: یک شیء یا واجب است یا ممتنع و یا ممکن.
روش حکما در اثبات این جهات سه گانه این است که :
هر شیئی نسبت به وجود وعدم یا اقتضای وجود را دارد، یا اقتضای عدم را داراست، یا لا اقتضاست. قسم اول را واجب وقسم دوم را ممتنع وقسم سوم را ممکن مینامند. این تقسیم که حصر عقلی است و سه طرف دارد باید به دو منفصله حقیقیه برگردد، زیرا حصر عقلی جز با منفصلة حقیقیه میسور نیست ومنفصلة حقیقیه قضیهای است که مقدّم وتالی آن از نقیضین تشکیل شده است، از این رو، بیش از یک مقدّم وتالی نخواهد داشت، در نتیجه، دو منفصلة حقیقیه خواهیم داشت:
1. یک شیء یا اقتضای وجود دارد یا اقتضای وجود ندارد؛ 2. شیئی که اقتضای وجود را ندارد یا اقتضای عدم دارد یا اقتضای عدم ندارد.
قسم اول که اقتضای وجود دارد واجب است وقسم دوم که اقتضای عدم دارد ممتنع است وقسم سوم که نه اقتضای وجود دارد ونه اقتضای عدم، ممکن است، از این رو، محصول این دو منفصلة حقیقیه همان حصر عقلی سه ضلعی است که یک شیء یا واجب الوجود و یا ممتنعالوجود ویا ممکنالوجود است (جوادی آملی:1368،209)
با توجه به این مقدمات در توضیح برهان مرحوم اصفهانی میگوییم :
ما مفهوم واجبالوجود را در ذهن خود داریم. این مفهوم از معنای واجبالوجود حکایت میکند. آن معنا ومحکی باید در خارج وجود داشته ودارای مصداق باشد، زیرا اگر در خارج وجود نداشته باشد، بر اساس آن حصر عقلی از دو صورت خارج نیست:
یا به این دلیل است که چون او ممتنع الوجود ذاتی است وممتنع ذاتی هم در خارج وجود ندارد؛ ویا به این دلیل است که او ممکنالوجود ذاتی است وممکن الوجود هم در وجودش محتاج به علت است وچون علتش درخارج موجود نیست آن معنا ومحکی در خارج موجود نشده و هر دو صورت باطل است، زیرا خلف فرض است، چون فرض این است که او نه ممتنعالوجود ذاتی ونه ممکنالوجود ذاتی است، بلکه واجب الوجود ذاتی است.
به علاوه، در این صورت، معنای واجب با معنای ممتنع یا ممکن با هم جمع شدهاند؛ یعنی آن معنا ومحکی در عالم واقع هم واجب وهم ممتنع یا ممکن است واین تناقض است و در نتیجه، محال است. پس باید معنای واجب ومحکی آن در خارج وجود داشته باشدتا اشکال خلف وتناقض لازم نیاید .
بر این استدلال اشکالاتی وارد شده است که عمدة آنها دو اشکال است : 1. اشکال حلّی 2. اشکال نقضی
توضیح اشکال حلی
در این استدلال بین حمل اولی و حمل شایع خلط شده است، چون مفهوم واجب یک مفهوم ذهنی است که به وسیله نفس ایجاد شده است، از این رو، این مفهوم ذهنی واجب است به حمل اولی وممکن است به حمل شایع، زیرا مخلوق نفس است، در نتیجه، دارای علتی است که آن را ایجاد کرده است.
ودرخارج از ذهن هم اگربه حمل شایع مصداق این مفهوم، ممتنع الوجود ذاتی باشد و یا ممکن الوجودی باشد که به خاطر نبود علتش موجود نشده است؛ این خلف فرض نمیشود؛ چون حیثیت حملها متعدّد است:
به حمل اولی واجب است، ولی به حمل شایع ممتنع ذاتی یا ممکن معدوم است و مانعی ندارد که یک عنوان به خاطر تعدّد حیثیت حمل دارای دو حکم مختلف باشد: به حمل اولی دارای یک حکم، و به حمل شایع دارای حکم دیگری باشد؛ چون یکی از شرایط تناقض اتحاد حمل است و در صورت اختلاف حمل تناقضی لازم نمیآید؛ چنانکه گفته میشود: مفهوم جزئی جزئی است به حمل اولی، ولی مفهوم جزئی کلی است به حمل شایع. (جوادی آملی: 1377، 81) [1]
پاسخ
با توضیحاتی که در تبیین استدلال مرحوم اصفهانی داده شد، پاسخ این اشکال روشن میشود، زیرا با آن توضیحات روشن شد که بحث مرحوم اصفهانی در مفهوم واجبالوجود وحمل اولی نیست تا گفته شود مفهوم واجبالوجود به حمل اولی واجب است و مانعی ندارد به حمل شایع در خارج ممتنع یا ممکن باشد، بلکه بحث
_______________________________
1. ” ان عنوان الواجب المبحوث عن تحققه العینی لیس الا مفهوما ذهنیا انشائه النفس فیحمل علیه العنوان الواجب بالحمل الاولی وکذا یحمل علیه عنوان الممکن بالحمل الشایع حیث انه موجود بایجاد النفس .... ولاضیر فی الجمع بین الوجوب والامکان لتعدد الحمل ، واما بلحاظ العین .... فان امتنع وجوده فی العین ذاتا لم یکن ذلک خلاف مقتضی طباعه اذ طباع المفهوم بما انه المفهوم... لا یقتضی الوجود العینی ابدا ولاغررفی الجمع بین الوجوب والامتناع لتعدد الحمل . وان امتنع وجوده فی العین لا بالذات بل لفقد سببه الموجدله لکونه ممکنا فی الخارج لم یلزم محذور اندراج الواجب تحت الممکن اذ الفرض هو ان مفهوم الواجب الماخوذ فی الذهن لیس فردا للواجب بل هو فرد للممکن ..... وان یحمل علیه عنوان الواجب بالحمل الاولی.....فلا یمکن الاستدلال من مفهوم الوجوب الی مصداق الوجود“ (جواد آملی: 1377، 81).
ایشان در معنای واجب الوجود است که محکی است وحمل شایع است، چون حمل شایع به این معناست که مفهوم مورد نظر نیست واز مفهوم تجاوز کردهایم وسراغ معنا ومحکی رفتهایم؛ لذا هر وقت معنا و محکی اراده شد، حمل شایع میشود، چه وجود خارجی داشته باشد چه نداشته باشد، بنابراین، وقتی میگوییم: ” انسان معدوم است“؛ یعنی انسان به حمل شایع معدوم است یعنی آن معنا ومحکی در خارج نیست .
همچنین وقتی میگوییم:” انسان موجود است“، یعنی انسان به حمل شایع موجود است؛ یعنی آن معنا ومحکی در خارج موجود است .
در نتیجه مرحوم اصفهانی میخواهد بگوید:
معنا ومحکی واجبالوجود که حمل شایع است، درخارج موجود است، زیرا اگر موجود نباشد سر از خلف وتناقض در میآورد؛ و وقتی بحث در معنا ومحکی واجبالوجود بود که حمل شایع است نه در مفهوم واجب الوجود که حمل اولی است، در این صورت، اشکال خلط بین حمل اولی وحمل شایع پیش نمیآید.
مرحوم اصفهانی گرچه استدلال را از مفهوم واجبالوجود شروع کرده؛ چون هر مفهومی ذاتاً حاکی از معنا است از این رو، مقصود این است که آن معنای واجبالوجود وآن محکی اگر درخارج معدوم باشد، خلف فرض است و تناقض لازم میآید.
وجه رجحان وبرتری برهان مرحوم اصفهانی بر برهان آنسلم
برهان آنسلم تنها از طریق خود مفهوم ذهنی بود، بدون آنکه توجهی به جنبة حکایت از معنا وواقع داشته باشد. او صرفاً از مفهوم کمال برتر در ذهن، وجود عینی وخارجی آن را نتیجه می گرفت و واضح است که تنها از یک مفهوم ذهنی، وجود عینی وخارجی نتیجه گیری نمیشود واین خلط بین مفهوم ومصداق وحمل اولی وحمل شایع است، ولی در برهان مرحوم اصفهانی از صرف مفهوم ذهنی، وجود عینی وخارجی نتیجهگیری نمیشود، بلکه گفته میشود که مفهوم واجب حاکی از معنای واجب است. آن معنا ومحکی که حمل شایع است نه حمل اولی، باید در خارج وجود داشته با شد، در غیر این صورت، سر از خلف وتناقض درمیآورد، از این رو اشکال خلط بین مفهوم ومصداق وحمل اولی وحمل شایع در این برهان نمی آید، زیرا بحث درمفهوم وحمل اولی نیست تا چنین ایرادی وارد شود .
توضیح اشکال نقضی[1]
همین استدلال مرحوم اصفهانی، برای اثبات وجود شریک الباری هم آورده میشود، زیرا بر طبق آن استدلال گفته میشود :
اگر مفهوم شریکالباری در خارج مصداق ووجود خارجی نداشته باشد، از دوصورت خارج نیست:
یا به این دلیل است که چون ذاتاً ممتنع الوجود است و یا به دلیل این است که ذاتاً ممکنالوجود است وممکنالوجود هم برای وجودش محتاج به علت است وچون علتش موجود نیست، او هم در خارج موجود نیست و هر دو صورت باطل است، چون خلف فرض است، زیرا فرض این است که او شریکالباری است و باری تعالی وجوب ذاتی دارد، پس او هم وجوب ذاتی دارد، از این رو، او نه ممتنع الوجود است ونه ممکنالوجود، بلکه واجب الوجود است. در نتیجه، باید در خارج وجود داشته باشد. (جوادی آملی: 1377، 86؛ حائری یزدی: 1380، 207)
_______________________________
1. ” ثم انه لو تم الاستدلال من الوجوب الی الوجود للزم ان یکون شریک الواجب موجودا اذ لو کان معدوما فهو اما لامتناعه وهو خلاف مقتضی طباعه لان شریک الواجب شریک لطبعه وطباع الواجب یقتضی الوجود واما لکونه محتاجا الی سبب وذالک السبب مفقود وهو ایضا مناف للفرض اذالفرض انه فرد للواجب فیکون واجبا لا ممکنا“. (جوادی آملی: 1377، 86)
” لایخفی علی المتامل انه یمکن اثبات وجود شریک الباری بعین هذالدلیل فانه یمکن ان یقال : لو لم یکن لشریک الباری مطابق فی وجوبه الذاتی فهو اما لامتناعه لذاته والحال ان الامتناع خلاف مقتضی طبیعه شریک الباری الذی هو مشترک مع الباری فی الوجوب الذاتی واما لافتقاره الی السبب الذی لیس الا الامکان الذاتی الذی یکون مناطا للافتقار او الامکان بمعنی الفقر الذی عین الافتقار وکلاهما خلاف فردیته لشریک الباری فی الوجوب الذاتی“ (حائری یزدی: 1380،207)
پاسخ:
مرحوم اصفهانی در استدلال خود، عنوان واجب الوجود را محور قرار داده بود، در حالی که در این اشکال نقضی به استدلال ایشان، عنوان واجبالوجود محور قرار داده نشده، بلکه با اضافه کردن قیدی عنوان” واجب الوجود دوم “محور قرار داده شده است، زیرا شریکالباری، یعنی” واجب الوجود دوم “ و واجب الوجود دوم در خارج به دلایل توحید ممتنعالوجود است، پس آنچه شما به عنوان نقض مطرح کردهاید، ممتنعالوجود ذاتی است ومصداقش در خارج نیست.
این که گفتید: اگر مصداق شریک الباری در خارج نباشد، این مصداق واجبالوجوداست که در خارج نیست، چون او شریک الباری است وباری تعالی واجب الوجود است، پس او هم واجب الوجود است.
پاسخش این است که او مصداق واجب الوجود نیست، بلکه مصداق” واجب الوجود دوم“ است، چون شریک الباری، یعنی ”واجبالوجود دوم“ و واجب الوجود دوم هم به دلیل ادلّة توحید ممتنع الوجود ذاتی است، در نتیجه، شما یک ممتنع ذاتی را به عنوان نقض میآورید و واضح است که چنین نقضی وارد نیست، چون ممتنع ذاتی مصداق خارجی ندارد. علاوه بر برهان مذکور، برهان دیگری بر اثبات واجب از طریق مفهوم از قول” بعضالافاضل “نقل شده است که مضمون آن با برهان محقق اصفهانی تفاوتی ندارد :
” ان الواجب موجود والا ای وان لم یکن موجودا کان معدوما البته لثبوت الحصر الذاتی بین الوجود و العدم ، وان کان معدوماً فعدمه اما لذاته او لغیره وکلاهما محالان اما الاول:فلان الوجوب هو ان یکون وجوده لذاته فالواجب هنا ان کان عدمه لذاته لزم الخلف ،واما الثانی: فلانه یلزم ان یکون ممکنا لان کل ماهو مسبوق بغیره فهو ممکن، هذا خلف“. (اصفهانی:1272، 165)
توضیح برهان
اگر واجب تعالی در خارج موجود نباشد، پس باید معدوم باشد، چون اگرهیچ یک از وجود وعدم را دارا نباشد، در این صورت، ارتفاع نقیضین لازم میآیدکه امری محال است؛ واگر واجب تعالی در خارج معدوم است، عدمش یا به دلیل امتناع ذاتی است، و یا به دلیل امتناع غیری است؛ یعنی ذاتاً ممکن است ولی به دلیل عدم علتش معدوم است، وهر دو صورت محال است؛ چون خلف فرض است، زیرا فرض این است که او واجب الوجود است نه ممتنع الوجود ذاتی ونه ممتنع الوجود غیری. درنتیجه، واجب تعالی باید در خارج وجود داشته باشد .با توضیحاتی که در باره برهان مرحوم اصفهانی داده شد، این برهان هم بدون اشکال خواهد بود
نتیجه
برهان مفهومی که یکی از طرق اثبات خداوند در جهان خارج است، از این جهت دارای اهمیت است که در اثبات وجود خدا، از جهان خارج و مخلوقات وصفات آنها استفاده نشده است، بلکه از تحلیل خود مفهوم خداوند، وجود او در خارج اثبات میشود.
در غرب اولین کسی که این طریق را پیمود سنت آنسلم قدیس است، ولی برهان او دارای اشکالات متعدّدی است که مهمترین آنها اشکال خلط بین مفهوم ومصداق است .
در فلسفة اسلامی متقنترین استدلال را در این زمینه مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی آورده است که از طریق مفهوم واجب الوجود با توجه به جنبة حکایت آن مفهوم از معنا و واقع واجبالوجود، وجود عینی وخارجی خداوند را اثبات کرده است وچون در این برهان به جنبه حکایت مفهوم از معنا وواقع توجه شده است، از این رو، گرفتار اشکال خلط مفهوم ومصداق نیست ودر نتیجه، برهان ایشان از اعتبار وصحت برخور دار است.
فهرست منابع
1. اتین ژیلسون ، روح فلسفة قرون وسطی، شرکت نشر علمی وفرنگی،1366 .
2. اصفهانی ، علی مقداد، نشان از بی نشانها، انتشارات جمهوری،1372.
3. پترسون، مایکل ودیگران، عقل واعتقاد دینی، ترجمة احمد نراقی وابراهیم سلطانی، انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1379.
4. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، نشر اسرا ، 1375 .
5. __________ ، شرح حکمت متعالیه، بخش یکم از جلد ششم ، انتشارات الزهرا، 1368.
6. حائری یزدی، مهدی ، التعلیقات علی تحفه الحکیم ، مرکز نشر علوم اسلامی، 1380.
7. __________ ، مهدی، کاوشهای عقل نظری، نشر شرکت سهامی انتشار ، 1360، به نقل از: کتاب the Exisence of God ; john,hick .
8. خرمشاهی، بهاء الدین، خدا در فلسفه، ترجمة خرمشاهی، موسسة مطالعات وتحقیقات فرهنگی، 1372 .
9. طباطبائی، سید محمد حسین، نهایة الحکمه ، نشر جامعه مدرسین، 1314ق .
10. فارابی، ابو نصر، الدعاوی القلبیه، ط حیدر آباد، 1349ق .
11. فیاضی، غلامرضا، جزوه الهیات فلسفه، دورة تخصصی کلام اسلامی،حوزة علمیة قم، موسسة امام صادق(ع)، 1375.
12.. کانت ایمانوئل، سنجش خرد محض، ترجمة ادیب سلطانی، نشر امیر کبیر، 1362.
13. لاریجانی ،صادق، آموزگار جاوید، نشر مرصاد، 1377.
14. ملکیان، مصطفی، تاریخ فلسفه غرب، مجموعة درسهای استاد مصطفی ملکیان، نشر پژوهشکدة حوزه دانشگاه، 1379 .
ادلّة اثبات وجودخدا در یک تقسیم به سه دسته تقسیم میشوند:
1- طریق مفهوم 2 – طریق وجود مطلق و اصل وجود و هستی و واقعیت هستی، مثل برهان صدیقین 3 - طریق وجود خاص، مثل وجود ممکن در برهان امکان و وجوب، و وجود حادث در برهان حدوث، و وجود متحرک در برهان حرکت ، و....
اثبات وجود خدا از طریق مفهوم، هم در فلسفة غرب از طرف اندیشمندان غربی ارائه شده، و هم در فلسفه اسلامی از ناحیه اندیشمندان اسلامی مطرح شده است.
این برهان درغرب اولین بار از سوی سنت آنسلم قدیس) sait anselm) اسقف کلیسای کانتربری در قرن 11 میلادی (1109-1033م ) تدوین ومطرح کرد واز زمان کانت « برهان وجودی» نامیده شد.(ژیلسون: 1366، 84؛ کانت: 656,1362).
کانت براهینی را که مبتنی بر تجربهای از جهان واقع نیستند و تنها بر مدار مفاهیم محض سازمان مییابند، براهین وجودشناختی یا وجودی (the ontological argument ) مینامد.این برهان را از زمان آنسلم تاکنون فیلسوفان و متفکران موافق و مخالف بحث کردهاند و مقالات و کتابهای متعدّدی در حمایت و ردّ آن منتشر شده و میتوان گفت که جنجالیترین برهانی است که بر اثبات خدا اقامه شده است. در میان طرفداران این برهان کسانی چون دکارت، اسپینوزا، لایب نیتز، مالبرانش، جان لاک، هگل، و... وجود دارند و در میان مخالفانش کسانی چون گونیلون، توماس آکویناس، فرانسیس بیکن ،توماس هابز، جورج بارکلی، کانت، دیوید هیوم و برتراند راسل دیده می شوند .
جلوة برهان آنسلم از این جهت است که:
اولاً، پایهگذار آن یک کشیش مسیحی است، از این رو، چنانچه از نظر موضوع که اثبات خداست مهم است، از نظر مبتکر و پایهگذارش هم که دارای مقام روحانیِ بلندی در دنیای مسیحیت و مورد توجه و احترام متفکران و مردم است، مهم است .
ثانیاً، این برهان در اثبات وجود خداوند به هیچ واقعیتی و موجودی از جهان ماده محتاج نیست، تا آن واقعیت (همچون نظم، امکان، حرکت، حدوث و...)که خود جلوهای از ذات باری هستند، بخواهند او را به ما نشان دهند.در این برهان، استدلال از طریق خود مفهوم خداوند است، از این رو، یک برهان کاملاً پیشینی و قبل از تجربه apriori)) است.
قبل از توضیح برهان آنسلم بیان دو نکته ضروری است :
1. این ادعا، یعنی اثبات واجب تعالی از راه مفهوم را، ابتدائاً در غرب آنسلم مطرح کرده، و قبل از او نه در مسیحیت، نه در یهودیت و نه در جهان اسلام چنین راهی عرضه نشده است (ملکیان: 91,1379)، صحیح نیست، زیرا فارابی دانشمند بزرگ اسلامی در قرن دهم میلادی” یک قرن پیش از آنسلم“ اثبات واجب را از طریق مفهوم مطرح کرده است .
وی در رسالة ” الدعاوی القلبیه“ گفته است: ” نفی وجود واجب مستلزم تناقض منطقی است.“ (فارابی:1349،3). یعنی اگر کسی واجب را تصور کند وبعداً بگوید که او موجود نیست، تناقض گفته است .ظاهر این کلام اثبات واجب از طریق مفهوم است.
توضیح سخن فارابی و اینکه آیا استدلال ایشان با استدلال آنسلم یا استدلال مرحوم اصفهانی یکی است یا متفاوت، مجال دیگری میطلبد.
2. برهان مرحوم اصفهانی وبرهان آنسلم با برهان صدیقین تفاوت دارد، زیرا در برهان صدیقین وجود واجب از راه وجود عینی واصل و واقعیت وجود، اثبات میشود، ولی در این دو برهان وجود واجب، تنها از راه مفهوم واجب، با قطع نظر از وجود عینی و واقعیت وجود، اثبات میشود .
توضیح برهان آنسلم
آنسلم در ابتدا تعریفی از خداوند ارائه میدهد و بعداً از طریق قیاس خلف میگوید : خدایی که تعریفش این است نمیتواند وجود عینی وخارجی نداشته باشد.
او می گوید:
1. خداوند «موجودی است که بزرگتر وکاملتر از او قابل تصور ودرک نیست» .
2. موجودی که بزرگتر از او قابل تصور نیست، اگر تنها وجود ذهنی داشته باشد و وجود خارجی نداشته باشد، دراین صورت، او موجودی که برتر وبزرگتر از او قابل تصور نیست، نخواهد بود، زیرا موجودی که علاوه بر وجود ذهنی وجود خارجی هم داشته باشد ، بزرگتر وکاملتر از او خواهد بود واین خلف فرض وتناقض است، زیرا فرض ما این است که خداوند موجودی است که برتر وبزرگتر از او نیست و برتربودن و بزرگتر بودن جزء مفهوم اوست .
در نتیجه، او علاوه بر وجود ذهنی باید وجود خارجی هم داشته باشد تا موجودی باشد که برتر وبزرگتر از او قابل تصور نباشد . (پترسون:1379، 134-142؛ حائری یزدی: 1360 ،178؛ خرمشاهی: 1372 ،41-46)
اشکال برهان آنسلم
دانشمندان غربی بر برهان وجودی آنسلم اشکالات متعدّدی وارد کردهاند، ولی مهمترین آنها اشکالی است که دانشمندان اسلامی بر آن وارد کردهاند و آن عبارت است از: خلط بین حمل اولی وحمل شایع، در این برهان.
توضیح حمل اولی ذاتی وحمل شایع صناعی
در قضایای حملیه، اگر موضوع ذاتی باشد و محمول همان ذات یا یکی از ذاتیات او باشد، این را حمل اولی ذاتی گویند؛ برای مثال در تعریف انسان اگر گفته شود: ”انسان حیوان ناطق است“ یا ” انسان حیوان است “ یا ” انسان ناطق است“ یا ”انسان انسان است “ در همة این موارد محمول چیزی غیر از ذات موضوع یا ذاتیات موضوع نیست. به عبارت دیگر: ملاک در حمل اولی ذاتی، اتحاد موضوع ومحمول در مفهوم است وتغایرشان درجهتی از جهات مثل اجمال و تفصیل و… است، از این رو مفهوم انسان همان مفهوم حیوان ناطق است واختلاف آنها در اجمال وتفصیل است.
اگر محمول غیر از ذات وذاتیات باشد، این را حمل شایع صناعی می نامند.
به عبارت دیگر، ملاک در حمل شایع صناعی اتحاد موضوع و محمول در وجود و مصداق است، ولی درمفهوم باهم متغایرند، مثل ” انسان عالم است “ یا ” انسان ضاحک است “. در این موارد موضوع ومحمول مفهوماً متغایرند، ولی وجوداً ومصداقاً متحدند .
در نتیجه، حمل اولی ناظر به محدودة مفاهیم است وحمل شایع ناظر به مصداق و وجود خارجی است.(طباطبایی:،1314،142).
با این توضیح در پاسخ استدلال آنسلم می گوییم :
مقصود شما از کامل تر و کمال برتر (موجودی که کامل تر و برتر از او قابل تصور نیست)، مفهوم آن است یا مصداق آن؟ اگر مراد شما مصداق آن باشد، این مصادره به مطلوب است، زیرا شما در مقام استدلال بر وجود مصداق هستید، پس از چه راه آن را اثبات کردهاید؟ واگر مراد شما مفهوم آن باشد، چگونه از تصور کمال برتر به مصداق رسیده و وجود خارجی این مفاهیم را نتیجه می گیرید؟
به عبارت دیگر، آن تصور ومفهومی که هر کس از برترین و کاملترین موجود دارد، به حمل اولی، برترین و کاملترین موجود است، ولی این مستلزم آن نیست که به حمل شایع هم مصداق خارجی داشته باشد، چون کاملتر بودن مفهوم خداوند وقتی خدشهدار میشود که مفهوم وجود از او به حمل اولی سلب شود، در حالی که اگر خداوند در خارج موجود نباشد، یعنی به حمل شایع وجود از او سلب شود، این مستلزم سلب مفهوم وجود و در نتیجه، سلب کمال به حمل اولی نیست .
در نتیجه، مفهوم کاملترین موجود اگر فاقد مصداق باشد، خلف فرض وتناقض لازم نمیآید؛ زیرا از شرایط تناقض وحدت حمل است و تصور ذهنی کاملترین موجود، مفهومی است که به حمل اولی کاملتربن موجود است و نبودن مصداق هیچ محذوری را برای آن تصور پدید نمیآورد، چنانچه شریک الباری به حمل اولی شریکالباری است؛ یعنی مفهوم شریکالباری مفهوم شریک الباری است، ولی از نظر مصداق خارجی وحمل شایع او سهمی از وجود ندارد وشریک الباری نیست، بلکه شریک الممتنع است. (جوادی آملی: 1375 ،194)
برهان مفهومی در فلسفة اسلامی
برهان مفهومی در فلسفة اسلامی هم دارای پیشینه است و از جانب بعضی از اندیشمندان اسلامی مطرح شده است.
یکی از موجزترین ومتقنترین تقریرات این برهان، تقریری است که مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی معروف به کمپانی در قالب اشعاری بیان کرده است :
ماکان مـوجودا بذاته بلا
و هو بذاته دلیل ذاته
یفضی بهذا کل حدس صائب
لکان اما هو لامتناعه
او هو لافتقاره الی السبب
و النظر الصحیح فی الوجوب
حیث هو الواجب جل وعلا
اصدق شاهد علی اثباته
لو لم یکن مطابق للواجب
و هو خلاف مقتضی طباعه
و الفرض فردیته لما وجب
یفضی الی حقیقة المطلوب
(حائری یزدی : 1380 ،102 ).
توضیح برهان :
توضیح برهان مرحوم اصفهانی متوقف بربیان مقدماتی است که به خاطر وضوح ذکر نشدهاند.
1. ما مفهوم واجب الوجود را در ذهن داریم. این یک امر وجدانی و بدیهی است و آن که واجب را انکار میکند، یا در آن شک و تردید میورزد، او هم مفهوم واجب را در ذهن دارد، ولی مصداق عینی آن مفهوم را انکار یا در آن شک میکند.
2. هر مفهومی ذاتاً حاکی است؛ یعنی هر مفهومی از معنا و واقع خودش حکایت میکند و این حکایت تخلفپذیر نیست و این همان علم حصولی است که علم به شیء است به واسطة حاکی؛ برای مثال زمانی که آب را تصور کردیم، این مفهوم از واقع آب حکایت می کند و حاکی از آن است و همان واقع آب را به ما میفهماند.
3. در حکایت تصوری خطا راه ندارد؛ یعنی هر مفهومی که در ذهن انسان پیدا میشود، از واقع و محکی خویش حکایت میکند وآن را نشان میدهد واین حکایت و ارائه، خطا بردار نیست، چون این حکایت ذاتی وغیر قابل تخلف است واین امری وجدانی وبدیهی است؛ برای مثال مفهوم آب، گرچه از دیدن سراب در ذهن انسان آمده باشد، از واقع آب حکایت میکند وآن را نشان میدهد نه چیز دیگر را و از این رو، دنبال آب میرود. در اصل این حکایت خطایی نیست. خطایی که هست مربوط به مقام تصدیق وتطبیق میشود که میگوید: ”این سراب، آب است“ واصولاً منشأ وعلت تصور یک مفهوم در ذهن، نقشی در حکایت مفهوم ودرستی آن حکایت ندارد.
4. چهار عنوان وکلمه وجود دارند که با یکدیگر متفاوتاند:
1. لفظ 2. مفهوم 3. معنا 4. مصداق، برای مثال در کلمة ” آب“ لفظ که روشن است، مفهوم آب، همان تصور آب است. زمانی که آب را تصور کردیم، مفهوم آب به ذهن ما آمده است.
معنا[1] چیزی است که مفهوم آب از آن حکایت می کند که هم با وجود آب وهم با
_______________________________
1. درمسئلة معنا علاوه بر آنجه در متن بدان پرداخته شد، نظریهها وتئوریهای دیگری نیز در فلسفة زبان مطرح شده که هریک از آنها در جای خود نقد وتحلیل شده است . نظریهها وتئوریهای رایج دربارة معنا عبارتاند از:
1. نظریة مصداقی: طبق این نظریه، معنای لفظ براساس یک تقریر عبارت است از (ما بهازا ومصداق خارجی) و بر اساس تقریر دیگر عبارت است از: «رابطة بین یک لفظ ومصداق خارجی آن ».
2. نظریة تصوری یا ایدهای : طبق این نظریه، لفظی معنا دارد که (با ایدهای ذهنی مرتبط باشد) از این رو، معنا یک امر ذهنی است و ما، آن ایدههای ذهنی خود را با الفاظ به دیگران منتقل میکنیم .
3. نظریة رفتارگرایانه : طبق این نظریه معنا همان «عکس العمل ورفتارهای مخاطبان است».
4. نظریة کاربردی : طبق این نظریه معنای هر لفظ عبارت است از: «کاربرد آن در زبان، در این نظریه معنا بر اساس کار متکلم تبیین میشود». توضیح وتحلیل ونقد این نظریات مجال دیگری میطلبد .(ویلیام آلستون، فلسفه زبان، ترجمة احمد رضا جلیلی و ایرانمش، :ص44-84؛ امیر عباس زمانی، زبان دین، ص62-86).
عدم آب سازگار است؛ از اینرو، وقتی میگوییم: ”آب وجود ندارد“ مقصود مفهوم آب نیست، چون مفهوم آب که در ذهن موجود است، بلکه مقصود معنا و واقع آب است، و این مفهوم ذهنی آب از معنا و واقع آبی که در خارج وجود ندارد حکایت میکند.
پس معنای آب طبیعت” لا بشرط“ آب است که هم با وجود آب و هم با عدم آب در خارج سازگار است که ممکن است وجود داشته باشد وممکن است وجود نداشته باشد.
مصداق چیزی است که واقعیت معنا را تشکیل میدهد با اضافة واقعیت معانی دیگر؛ برای مثال آب درون ظرف که مصداق است، همان معنای آب است، ولی منحصر به آب نیست؛ از این رو، هم گرم وهم درون لیوان و هم دارای وزنی خاص و..... است. مجموعة اینها مصداق را تشکیل میدهند. البته در تحلیل عقل است که معنا غیر از مصداق میشود. ولی در وجود خارجی معنا عین مصداق است، در صورتی که مصداق داشته باشد. (فیاضی: 1375، 22 ).
5. یکی از مسائل تقسیمی فلسفة اولی این است که: یک شیء یا واجب است یا ممتنع و یا ممکن.
روش حکما در اثبات این جهات سه گانه این است که :
هر شیئی نسبت به وجود وعدم یا اقتضای وجود را دارد، یا اقتضای عدم را داراست، یا لا اقتضاست. قسم اول را واجب وقسم دوم را ممتنع وقسم سوم را ممکن مینامند. این تقسیم که حصر عقلی است و سه طرف دارد باید به دو منفصله حقیقیه برگردد، زیرا حصر عقلی جز با منفصلة حقیقیه میسور نیست ومنفصلة حقیقیه قضیهای است که مقدّم وتالی آن از نقیضین تشکیل شده است، از این رو، بیش از یک مقدّم وتالی نخواهد داشت، در نتیجه، دو منفصلة حقیقیه خواهیم داشت:
1. یک شیء یا اقتضای وجود دارد یا اقتضای وجود ندارد؛ 2. شیئی که اقتضای وجود را ندارد یا اقتضای عدم دارد یا اقتضای عدم ندارد.
قسم اول که اقتضای وجود دارد واجب است وقسم دوم که اقتضای عدم دارد ممتنع است وقسم سوم که نه اقتضای وجود دارد ونه اقتضای عدم، ممکن است، از این رو، محصول این دو منفصلة حقیقیه همان حصر عقلی سه ضلعی است که یک شیء یا واجب الوجود و یا ممتنعالوجود ویا ممکنالوجود است (جوادی آملی:1368،209)
با توجه به این مقدمات در توضیح برهان مرحوم اصفهانی میگوییم :
ما مفهوم واجبالوجود را در ذهن خود داریم. این مفهوم از معنای واجبالوجود حکایت میکند. آن معنا ومحکی باید در خارج وجود داشته ودارای مصداق باشد، زیرا اگر در خارج وجود نداشته باشد، بر اساس آن حصر عقلی از دو صورت خارج نیست:
یا به این دلیل است که چون او ممتنع الوجود ذاتی است وممتنع ذاتی هم در خارج وجود ندارد؛ ویا به این دلیل است که او ممکنالوجود ذاتی است وممکن الوجود هم در وجودش محتاج به علت است وچون علتش درخارج موجود نیست آن معنا ومحکی در خارج موجود نشده و هر دو صورت باطل است، زیرا خلف فرض است، چون فرض این است که او نه ممتنعالوجود ذاتی ونه ممکنالوجود ذاتی است، بلکه واجب الوجود ذاتی است.
به علاوه، در این صورت، معنای واجب با معنای ممتنع یا ممکن با هم جمع شدهاند؛ یعنی آن معنا ومحکی در عالم واقع هم واجب وهم ممتنع یا ممکن است واین تناقض است و در نتیجه، محال است. پس باید معنای واجب ومحکی آن در خارج وجود داشته باشدتا اشکال خلف وتناقض لازم نیاید .
بر این استدلال اشکالاتی وارد شده است که عمدة آنها دو اشکال است : 1. اشکال حلّی 2. اشکال نقضی
توضیح اشکال حلی
در این استدلال بین حمل اولی و حمل شایع خلط شده است، چون مفهوم واجب یک مفهوم ذهنی است که به وسیله نفس ایجاد شده است، از این رو، این مفهوم ذهنی واجب است به حمل اولی وممکن است به حمل شایع، زیرا مخلوق نفس است، در نتیجه، دارای علتی است که آن را ایجاد کرده است.
ودرخارج از ذهن هم اگربه حمل شایع مصداق این مفهوم، ممتنع الوجود ذاتی باشد و یا ممکن الوجودی باشد که به خاطر نبود علتش موجود نشده است؛ این خلف فرض نمیشود؛ چون حیثیت حملها متعدّد است:
به حمل اولی واجب است، ولی به حمل شایع ممتنع ذاتی یا ممکن معدوم است و مانعی ندارد که یک عنوان به خاطر تعدّد حیثیت حمل دارای دو حکم مختلف باشد: به حمل اولی دارای یک حکم، و به حمل شایع دارای حکم دیگری باشد؛ چون یکی از شرایط تناقض اتحاد حمل است و در صورت اختلاف حمل تناقضی لازم نمیآید؛ چنانکه گفته میشود: مفهوم جزئی جزئی است به حمل اولی، ولی مفهوم جزئی کلی است به حمل شایع. (جوادی آملی: 1377، 81) [1]
پاسخ
با توضیحاتی که در تبیین استدلال مرحوم اصفهانی داده شد، پاسخ این اشکال روشن میشود، زیرا با آن توضیحات روشن شد که بحث مرحوم اصفهانی در مفهوم واجبالوجود وحمل اولی نیست تا گفته شود مفهوم واجبالوجود به حمل اولی واجب است و مانعی ندارد به حمل شایع در خارج ممتنع یا ممکن باشد، بلکه بحث
_______________________________
1. ” ان عنوان الواجب المبحوث عن تحققه العینی لیس الا مفهوما ذهنیا انشائه النفس فیحمل علیه العنوان الواجب بالحمل الاولی وکذا یحمل علیه عنوان الممکن بالحمل الشایع حیث انه موجود بایجاد النفس .... ولاضیر فی الجمع بین الوجوب والامکان لتعدد الحمل ، واما بلحاظ العین .... فان امتنع وجوده فی العین ذاتا لم یکن ذلک خلاف مقتضی طباعه اذ طباع المفهوم بما انه المفهوم... لا یقتضی الوجود العینی ابدا ولاغررفی الجمع بین الوجوب والامتناع لتعدد الحمل . وان امتنع وجوده فی العین لا بالذات بل لفقد سببه الموجدله لکونه ممکنا فی الخارج لم یلزم محذور اندراج الواجب تحت الممکن اذ الفرض هو ان مفهوم الواجب الماخوذ فی الذهن لیس فردا للواجب بل هو فرد للممکن ..... وان یحمل علیه عنوان الواجب بالحمل الاولی.....فلا یمکن الاستدلال من مفهوم الوجوب الی مصداق الوجود“ (جواد آملی: 1377، 81).
ایشان در معنای واجب الوجود است که محکی است وحمل شایع است، چون حمل شایع به این معناست که مفهوم مورد نظر نیست واز مفهوم تجاوز کردهایم وسراغ معنا ومحکی رفتهایم؛ لذا هر وقت معنا و محکی اراده شد، حمل شایع میشود، چه وجود خارجی داشته باشد چه نداشته باشد، بنابراین، وقتی میگوییم: ” انسان معدوم است“؛ یعنی انسان به حمل شایع معدوم است یعنی آن معنا ومحکی در خارج نیست .
همچنین وقتی میگوییم:” انسان موجود است“، یعنی انسان به حمل شایع موجود است؛ یعنی آن معنا ومحکی در خارج موجود است .
در نتیجه مرحوم اصفهانی میخواهد بگوید:
معنا ومحکی واجبالوجود که حمل شایع است، درخارج موجود است، زیرا اگر موجود نباشد سر از خلف وتناقض در میآورد؛ و وقتی بحث در معنا ومحکی واجبالوجود بود که حمل شایع است نه در مفهوم واجب الوجود که حمل اولی است، در این صورت، اشکال خلط بین حمل اولی وحمل شایع پیش نمیآید.
مرحوم اصفهانی گرچه استدلال را از مفهوم واجبالوجود شروع کرده؛ چون هر مفهومی ذاتاً حاکی از معنا است از این رو، مقصود این است که آن معنای واجبالوجود وآن محکی اگر درخارج معدوم باشد، خلف فرض است و تناقض لازم میآید.
وجه رجحان وبرتری برهان مرحوم اصفهانی بر برهان آنسلم
برهان آنسلم تنها از طریق خود مفهوم ذهنی بود، بدون آنکه توجهی به جنبة حکایت از معنا وواقع داشته باشد. او صرفاً از مفهوم کمال برتر در ذهن، وجود عینی وخارجی آن را نتیجه می گرفت و واضح است که تنها از یک مفهوم ذهنی، وجود عینی وخارجی نتیجه گیری نمیشود واین خلط بین مفهوم ومصداق وحمل اولی وحمل شایع است، ولی در برهان مرحوم اصفهانی از صرف مفهوم ذهنی، وجود عینی وخارجی نتیجهگیری نمیشود، بلکه گفته میشود که مفهوم واجب حاکی از معنای واجب است. آن معنا ومحکی که حمل شایع است نه حمل اولی، باید در خارج وجود داشته با شد، در غیر این صورت، سر از خلف وتناقض درمیآورد، از این رو اشکال خلط بین مفهوم ومصداق وحمل اولی وحمل شایع در این برهان نمی آید، زیرا بحث درمفهوم وحمل اولی نیست تا چنین ایرادی وارد شود .
توضیح اشکال نقضی[1]
همین استدلال مرحوم اصفهانی، برای اثبات وجود شریک الباری هم آورده میشود، زیرا بر طبق آن استدلال گفته میشود :
اگر مفهوم شریکالباری در خارج مصداق ووجود خارجی نداشته باشد، از دوصورت خارج نیست:
یا به این دلیل است که چون ذاتاً ممتنع الوجود است و یا به دلیل این است که ذاتاً ممکنالوجود است وممکنالوجود هم برای وجودش محتاج به علت است وچون علتش موجود نیست، او هم در خارج موجود نیست و هر دو صورت باطل است، چون خلف فرض است، زیرا فرض این است که او شریکالباری است و باری تعالی وجوب ذاتی دارد، پس او هم وجوب ذاتی دارد، از این رو، او نه ممتنع الوجود است ونه ممکنالوجود، بلکه واجب الوجود است. در نتیجه، باید در خارج وجود داشته باشد. (جوادی آملی: 1377، 86؛ حائری یزدی: 1380، 207)
_______________________________
1. ” ثم انه لو تم الاستدلال من الوجوب الی الوجود للزم ان یکون شریک الواجب موجودا اذ لو کان معدوما فهو اما لامتناعه وهو خلاف مقتضی طباعه لان شریک الواجب شریک لطبعه وطباع الواجب یقتضی الوجود واما لکونه محتاجا الی سبب وذالک السبب مفقود وهو ایضا مناف للفرض اذالفرض انه فرد للواجب فیکون واجبا لا ممکنا“. (جوادی آملی: 1377، 86)
” لایخفی علی المتامل انه یمکن اثبات وجود شریک الباری بعین هذالدلیل فانه یمکن ان یقال : لو لم یکن لشریک الباری مطابق فی وجوبه الذاتی فهو اما لامتناعه لذاته والحال ان الامتناع خلاف مقتضی طبیعه شریک الباری الذی هو مشترک مع الباری فی الوجوب الذاتی واما لافتقاره الی السبب الذی لیس الا الامکان الذاتی الذی یکون مناطا للافتقار او الامکان بمعنی الفقر الذی عین الافتقار وکلاهما خلاف فردیته لشریک الباری فی الوجوب الذاتی“ (حائری یزدی: 1380،207)
پاسخ:
مرحوم اصفهانی در استدلال خود، عنوان واجب الوجود را محور قرار داده بود، در حالی که در این اشکال نقضی به استدلال ایشان، عنوان واجبالوجود محور قرار داده نشده، بلکه با اضافه کردن قیدی عنوان” واجب الوجود دوم “محور قرار داده شده است، زیرا شریکالباری، یعنی” واجب الوجود دوم “ و واجب الوجود دوم در خارج به دلایل توحید ممتنعالوجود است، پس آنچه شما به عنوان نقض مطرح کردهاید، ممتنعالوجود ذاتی است ومصداقش در خارج نیست.
این که گفتید: اگر مصداق شریک الباری در خارج نباشد، این مصداق واجبالوجوداست که در خارج نیست، چون او شریک الباری است وباری تعالی واجب الوجود است، پس او هم واجب الوجود است.
پاسخش این است که او مصداق واجب الوجود نیست، بلکه مصداق” واجب الوجود دوم“ است، چون شریک الباری، یعنی ”واجبالوجود دوم“ و واجب الوجود دوم هم به دلیل ادلّة توحید ممتنع الوجود ذاتی است، در نتیجه، شما یک ممتنع ذاتی را به عنوان نقض میآورید و واضح است که چنین نقضی وارد نیست، چون ممتنع ذاتی مصداق خارجی ندارد. علاوه بر برهان مذکور، برهان دیگری بر اثبات واجب از طریق مفهوم از قول” بعضالافاضل “نقل شده است که مضمون آن با برهان محقق اصفهانی تفاوتی ندارد :
” ان الواجب موجود والا ای وان لم یکن موجودا کان معدوما البته لثبوت الحصر الذاتی بین الوجود و العدم ، وان کان معدوماً فعدمه اما لذاته او لغیره وکلاهما محالان اما الاول:فلان الوجوب هو ان یکون وجوده لذاته فالواجب هنا ان کان عدمه لذاته لزم الخلف ،واما الثانی: فلانه یلزم ان یکون ممکنا لان کل ماهو مسبوق بغیره فهو ممکن، هذا خلف“. (اصفهانی:1272، 165)
توضیح برهان
اگر واجب تعالی در خارج موجود نباشد، پس باید معدوم باشد، چون اگرهیچ یک از وجود وعدم را دارا نباشد، در این صورت، ارتفاع نقیضین لازم میآیدکه امری محال است؛ واگر واجب تعالی در خارج معدوم است، عدمش یا به دلیل امتناع ذاتی است، و یا به دلیل امتناع غیری است؛ یعنی ذاتاً ممکن است ولی به دلیل عدم علتش معدوم است، وهر دو صورت محال است؛ چون خلف فرض است، زیرا فرض این است که او واجب الوجود است نه ممتنع الوجود ذاتی ونه ممتنع الوجود غیری. درنتیجه، واجب تعالی باید در خارج وجود داشته باشد .با توضیحاتی که در باره برهان مرحوم اصفهانی داده شد، این برهان هم بدون اشکال خواهد بود
نتیجه
برهان مفهومی که یکی از طرق اثبات خداوند در جهان خارج است، از این جهت دارای اهمیت است که در اثبات وجود خدا، از جهان خارج و مخلوقات وصفات آنها استفاده نشده است، بلکه از تحلیل خود مفهوم خداوند، وجود او در خارج اثبات میشود.
در غرب اولین کسی که این طریق را پیمود سنت آنسلم قدیس است، ولی برهان او دارای اشکالات متعدّدی است که مهمترین آنها اشکال خلط بین مفهوم ومصداق است .
در فلسفة اسلامی متقنترین استدلال را در این زمینه مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی آورده است که از طریق مفهوم واجب الوجود با توجه به جنبة حکایت آن مفهوم از معنا و واقع واجبالوجود، وجود عینی وخارجی خداوند را اثبات کرده است وچون در این برهان به جنبه حکایت مفهوم از معنا وواقع توجه شده است، از این رو، گرفتار اشکال خلط مفهوم ومصداق نیست ودر نتیجه، برهان ایشان از اعتبار وصحت برخور دار است.
فهرست منابع
1. اتین ژیلسون ، روح فلسفة قرون وسطی، شرکت نشر علمی وفرنگی،1366 .
2. اصفهانی ، علی مقداد، نشان از بی نشانها، انتشارات جمهوری،1372.
3. پترسون، مایکل ودیگران، عقل واعتقاد دینی، ترجمة احمد نراقی وابراهیم سلطانی، انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1379.
4. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، نشر اسرا ، 1375 .
5. __________ ، شرح حکمت متعالیه، بخش یکم از جلد ششم ، انتشارات الزهرا، 1368.
6. حائری یزدی، مهدی ، التعلیقات علی تحفه الحکیم ، مرکز نشر علوم اسلامی، 1380.
7. __________ ، مهدی، کاوشهای عقل نظری، نشر شرکت سهامی انتشار ، 1360، به نقل از: کتاب the Exisence of God ; john,hick .
8. خرمشاهی، بهاء الدین، خدا در فلسفه، ترجمة خرمشاهی، موسسة مطالعات وتحقیقات فرهنگی، 1372 .
9. طباطبائی، سید محمد حسین، نهایة الحکمه ، نشر جامعه مدرسین، 1314ق .
10. فارابی، ابو نصر، الدعاوی القلبیه، ط حیدر آباد، 1349ق .
11. فیاضی، غلامرضا، جزوه الهیات فلسفه، دورة تخصصی کلام اسلامی،حوزة علمیة قم، موسسة امام صادق(ع)، 1375.
12.. کانت ایمانوئل، سنجش خرد محض، ترجمة ادیب سلطانی، نشر امیر کبیر، 1362.
13. لاریجانی ،صادق، آموزگار جاوید، نشر مرصاد، 1377.
14. ملکیان، مصطفی، تاریخ فلسفه غرب، مجموعة درسهای استاد مصطفی ملکیان، نشر پژوهشکدة حوزه دانشگاه، 1379 .