آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

چکیده از جمله کارکردهای اصلی دین در روزگار ما، و در واقع در همه قرون و اعصار، کاهش رنج‏های انسان است. رنج‏های وجودی از زمره اصلی‏ترین رنج‏های انسان به‏شمار می‏آیند. رنج‏هایی از قبیل تنهایی، ناامیدی، پوچی و مانند آن. در این مقاله تلاش کرده‏ایم تا ابتدا تصویری کلی از وضعیت بحرانی انسان معاصر ارائه دهیم، سپس با نگاهی اجمالی به سه رنج اصلی انسان، یعنی رنج نرسیدن، از دست دادن و رنج ناشی از تکرار و خستگی، به اختصار راه‏های مختلف مواجهه با این رنج‏ها را بیان کرده‏ایم. هم‏چنین تلاش کرده‏ایم تا شیوه مواجهه امام علی (ع) را به عنوان کسی که تجربه‏ای عمیق در باب رنج‏های وجودی انسان و معناداری زندگی دارد، بیان کنیم. سخن اصلی این مقاله این است که در حیات دینی، رنج، درد و سختی وجود دارد، ولی همه این امور در پرتو تصویری معنوی از حیات، معنادار، تحمل‏پذیر و شیرین می‏گردد.

متن

بی‏قراری انسان جدید
در طیّ تاریخ، آدمی همیشه مسائلی را درباره سرشت و سرنوشت خود طرح کرده است؛ این‏که او کیست، از کجا آمده است، به سوی کجا می‏رود، چه آینده‏ای در انتظار اوست، و قدر و منزلت او در کل نظام هستی چیست، و مختصّات وجودی او کدام است و... لکن فقط در عصر جدید است که انسان یقینش را درباره ماهیّت خود از دست داده و با خود بیگانه شده است. او دیگر نمی‏تواند به تعریف کلیشه‏ای «حیوان ناطق» یا هر تعریف دیگری از این دست راضی شود. او راه خود را در عالم گم کرده است. او پاسخ روشنی در باب چرایی هستی و معنای وجود نداشته و هستیِ او برایش بزرگ‏ترین مُعضَل فلسفی شده است. انسان جدید، در عین حال که یقینش را در مورد جهت وجودیِ (چرایی هستیِ) خود از دست داده، توانایی و قدرت فنیِ تغییر یا تخریب کره زمین را به دست آورده است. در این اوضاع و احوال مصیبت‏بار زندگی می‏کند که هم آبستن نویدهای آرمان شهری است و هم آبستن تخریب‏های جهنّمی و در حالی که از آسودگی بی‏بهره است، برای خودش مشکلی شده است. (سم کین: 23 و 24)

یکی از خطرات بزرگی که زندگی انسان مدرن را تهدید می‏کند، غلبه فن‏پرستی یا جنون فن‏آوری است. شاید خطر اصلی نگرش فن‏آورانه این وسوسه را در آدمی قوّت می‏بخشد که خود را یگانه معنابخش و ارزش‏آفرین عرصه وجود بداند، (همان، 28) نوعی «انسان‏مداری عَملی» که انسان فن‏آور، به مقتضای آن، جهان را فقط به چشم ماده خنثایی می‏بیند که باید برای ارضای هوا و هوسِ خود، دگرگونش کرد. وقتی که این طرز تلقّی رواج یابد، آدمی فقط فرآورده‏های فن و صناعت خود را می‏ستاید و فقط بر همین امور توکل می‏کند و بدین‏سان، کارش به جایی می‏کشد که اوصافی را که روزگاری به خالق کَون و مکان اختصاص داشت، به خود نسبت می‏دهد.

اعتماد نامحدود به تفکر فن‏آورانه به فروپاشی اساس زندگی اصیلِ انسان می‏انجامد. نخست آن‏که فنون و صناعات نمی‏توانند ما را از هجوم بی‏وقفه و بالمآل پیروزمندانه مصیبت و مرگ در امان دارند. اگر برای شأن و منزلت نهایی‏مان در عالم، صرفاً به فن‏آوری متّکی باشیم، نومیدی و پوچی گریزناپذیر است، چرا که فن‏آوری فقط در متن زندگی‏ای موجب پیش‏رفت می‏شود که خود آن زندگی محکوم به فناست. تفکر فن‏آورانه از ارائه غایات و ارزش‏هایی که برای هدایت زندگی ضرورت دارند نیز عاجز است. (همان، 23 و 24)
انسان مدرن، با چنین اوضاع و احوالی، چه نیازی به «تفسیر معنوی از عالم» دارد، و دین در این خصوص، چه نقشی را ایفا می‏کند؟ آیا دین می‏تواند زندگی در این جهان مصیبت‏بار و آکنده از شرّ و رنج را بر انسان آسان کند و قدرت تحملِّ بار سنگین امانت هستی را بر او هموار نماید؟ آیا دین می‏تواند توجیهی منطقی برای سکونت در این عالم فراهم کند؟ چگونه چنین امری ممکن می‏شود؟

امام علی علیه‏السلام که این مسیر پرفراز و نشیب را طی کرده و زندگی در این جهان را آزموده است، چگونه این سؤال‏ها را پاسخ می‏گوید؟ او چه نگاهی به انسان، رنج‏های وجودی انسان،، نقش و کارکرد دین در درمان دردهای وجودی او، تأثیر دین در بهداشت روانی و اخلاق اجتماعی و ... دارد؟ او، به عنوان کسی که به وضعیت مخاطره‏آمیز انسان در این سفر وجودی آگاه است و رنج‏های عمیق و جانکاه وجودی آدمی را به خوبی می‏شناسد و بزرگ‏ترین دغدغه‏ها را در باب سرنوشت، آینده و به طور کلی، معمای وجودی خویش دارد، با این مسائل چگونه برخورد کرده است و چه پیام روشنی برای انسان امروز دارد؟

پیش از پرداختن به دیدگاه‏های امام علی علیه‏السلام ، ذکر برخی نکات ضروری می‏نماید:

1. در باب تعریف دین، به ویژه اگر بخواهیم تعریفی جامع و مانع ارائه دهیم، اتفاق نظر چندانی در بین دین‏پژوهان وجود ندارد. مرور تعاریف موجود، از وجود تفسیرهایی متفاوت و فراوان از دین خبر می‏دهد:

جیمز مارتینو معتقد است که: «دین اعتقاد به خدایی سرمدی است». (آلستون، 19) هربرت اسپنسر دین را به معنای «تصدیق این مطلب که همه چیزها تجلّیات قادری فراتر از شناخت ما هستند» می‏داند. (همان، 20) مارتیو آرنولد معتقد است که «دین اخلاقیاتی است که به کمک احساسات تعالی‏یافته، برانگیخته شده و فروزان گشته است». مک تاگارت مدعی است که «دین شور و احساسی است که بر ایمان و سازواری میان ما و جهان، در کل، تکیه دارد. شلایر ماخر، جوهره دین را «احساس تعلّق و وابستگی مطلق» می‏داند. (همان، 23)

در هر یک از این تعاریف و تعاریف بی‏شمار دیگر، بر جنبه خاصی از ابعاد و ساحت‏های مختلف دین تأکید شده و چه بسا ابعاد و ساحت‏های دیگر به فراموشی سپرده شده باشد.

به طور کلی، ما می‏توانیم به جای جست‏وجوی تعریفی جامع و مانع برای دین، از بعضی مشخصه‏های دین سخن بگویم. ما می‏توانیم موارد زیر را از جمله مشخصه‏های دینی بشماریم:

1. اعتقاد به موجودات فوق طبیعی (ایمان به غیب)؛

2. تفکیک میان اشیای قدسی و غیر قدسی (مقدّس و نامقدّس)؛

3. تأکید بر انجام اعمال و مناسکی خاص؛

4. قوانین حقوقی و اخلاقی‏ای که ریشه در آسمان دارند و اعتبارشان را از امر الاهی می‏گیرند؛

5. احساسات خاصی که مشخصه دینی دارند (خشیت، احساس رمز و راز، احساس گناه، پرستش و...)؛

6. دعا و دیگر صور ارتباط با عالم قدس؛

7. جهان‏بینی یا تصویری عام و فراگیراز جهان به عنوان یک کل و جایگاه فرد انسانی در آن؛

8. نظامی کم‏وبیش کامل در مورد حیات فردی؛

9. یک گروه اجتماعی که امور فوق، آنان را به هم پیوند می‏دهد.

البته آن‏چه برشمردیم، تمام مشخصه‏ها را دربرنمی‏گیرد و چه‏بسا فهرست دیگری نیز بتوان فراهم کرد که مؤلّفه‏های بیشتری را دربرداشته باشند. (همان، 19)

در این مجال، در پی تحقیق کامل در خصوص دین از منظر دین‏پژوهی نیستیم، بلکه درصدد آن هستیم، کارکردهای مثبت ایمان دینی و تأثیرات و خدمات و حسنات ایمان دینی در منش شخصیّت و رفتار و کردار انسان را از دیدگاه امام علی علیه‏السلام بررسی کنیم.

2. به نظر می‏رسد در باب مدعیات دینی دو نوع پرسش وجود دارد: پرسش نخست این که آیا این مدعیّات «مطابق با واقع» هستند یا نه. به عبارت دیگر، صادق‏اند یا کاذب؟ حق‏اند یا باطل؟

پرسش دوم این که: بر فرض حقانیت و صدق، آنها چه نسبتی با ما دارند، چه تأثیری در آینده، سرنوشت و سعادت ما ایفا می‏کنند باور به آنها چه دگرگونی‏ای در وضع و حال کنونی و آینده ما ایجاد می‏کند و یا به تعبیری آیا این باورها «مفید»، «سودمند» و «کارآمد» هستند یا نه؟

به طور مثال، یکی از مدعیّات اکثر ادیان این است که «نفس انسان جاودانه است». در برخورد با این ادعا ما دو نوع رهیافت را می‏توانیم در پیش بگیریم:

الف) رهیافت فیلسوفانه یا متکلمانه، که دغدغه صدق و حقانیت دارد و در پی این است که آیا این ادعا مطابق با واقع است یا مطابق با واقع نیست.

ب) رهیافت پراگماتیستی و عمل‏گرایانه، که در پی آن است تا دریابد باور به این ادعا چهتأثیر مثبت یا منفی‏ای در زندگی ما دارد؟ آیا این باور، به زندگی ما آرامش می‏بخشد و ترس‏های ما را کمتر می‏کند یا چنین نقش و کارکردی را ندارد.

ما در این‏جا، در پی بررسی برخی کارکردها و نقش‏های عینی و عملی ایمان دینی در زندگی فردی و اجتماعی، جسمی، روحی و روانی، دنیوی و اخرویِ انسان هستیم. بنابراین، تا حدودی، با رهیافت دوم به بررسی نظریات و دیدگاه‏های امام علی علیه‏السلام می‏پردازیم. ما در پی آن هستیم تا تأثیرات عینی و واقعی باور و ایمان به دین در زندگی (اندیشه، احساس و رفتار) فرد یا جامعه را دریابیم و نیاز انسان به دین را از دیدگاه آن حضرت بررسی کنیم.

3. این امر نیز واضح و روشن است که «دین برای انسان»، و برای هدایت، نجات و رستگاری او آمده است، بنابراین، متناسب با توانایی‏های انسان و نیازهای واقعی و جاودانه اوست. علت روی آوردن انسان به سوی دین این است که:

اولاً، انسان متدیّن دین را «حق» می‏شمارد و مدعیات آن را صادق می‏داند.

ثانیاً، این حق رامرتبط با خویش می‏بیند و آن‏را برای سعادت خود «مفید» و سودمند می‏داند.

ثالثاً، آن را در خصوص تأمین به سعادت و نجات ابدی، «بی‏بدیل» دانسته، هیچ رقیبی هم‏سنگ و یا برتر از آن نمی‏شناسد.

ازاین رو، برای دست‏یابی به رستگاری و نجات، به دین روی می‏آورد و از آن مدد می‏گیرد.

4. در باب ضرورت دین و تبیین چرایی آن، ما با دو نوع بحث و دو شیوه طرح سؤال روبه‏رو هستیم:

الف) گاه این سؤال مطرح می‏شود که خداوند از ارسال رسل و انزال کتب چه غرض و غایتی داشته است. او چرا چنین کاری کرده و چه هدفی را از این کار تعقیب می‏کند؟ به عبارت دیگر، اگر خداوند از طریق وحی و پیامبران، دین را ارسال نمی‏کرد، چه مشکلی پیش می‏آمد؟ چرا خداوند «باید» برای هدایت انسان، پیامبران را مبعوث کند و دین را در اختیار آنها قرار دهد؟

ب) گاه نیز این پرسش مطرح می‏شود که انسان چه نیاز یا نیازهایی به دین دارد. به عبارت دیگر، چرا انسان باید به دین روی آورد و در صورت نبودن پیام قدسی و یا با رویگردانی او از این پیام، چه مشکل یا مشکلاتی برای او پدید می‏آید؟ انسان چه مشکل یا کمبودی دارد که تنها از طریق مراجعه به دین می‏تواند آن را برطرف سازد؟
دین و نجات انسان
در کلام امام علی علیه‏السلام ، نیاز انسان به دین و نقش مثبت آن در ذهن، منش و رفتار او، به اشکال گوناگون و به شیوه‏های متفاوت، بیان شده است.

یکی از این شیوه‏ها «تأکید امام بر دست‏آوردهای مثبت بعثت پیامبران» است. امام گاه به طور مستقیم و گاهی غیرمستقیم (برای مثال، با مقایسه وضعیت جامعه بشری پیش از بعثت با وضعیت آن پس از بعثت) به بیان این امر می‏پردازند. از جمله این تأکیدها می‏توان به موارد ذیل اشاره کرد:

ذات وارسته خداوندی از فرزندان آدم پیامبرانی را برگزید و بر پایه وحی از ایشان پیمان گرفت و تبلیغ رسالت الاهی را ـ به عنوان امانت خویش ـ به آنان سپرد و این گزینش در حالتی انجام یافت که بیشتر خلق خدا پیمان الاهی را دگرگون کرده بودند. آنان در خصوص حق او به جهالت گرفتار آمده، بتان را به عنوان رقیبانش گرفته بودند و این شیطان را فرصتی دلخواه بود تا آدمیان را از شناخت حق بازدارد و رشته پیوند بندگیشان را با خدا بگسلد. چنین بود که خداوند فرستادگانش را در میان آنان برانگیخت و پیامبران خود را پی‏درپی به سویشان گسیل داشت.

فرایادشان آرند و با تبلیغ حقایق توحیدی احتجاج کنند و عقل‏های مدفون را رستاخیزی فراهم آرند و آیه‏های دقیق و سنجیده‏ای را در خداشناسی... برایشان به نمایش گذارند. (معادیخواه: 1373، 20. برای مطالعه بیشتر ر.ک: همان، 79، 101، 161، 164، 180، 217)

در این سخن، امام پس از بیان وضعیت بحرانی انسان، پیش از بعثت پیامبران (فراموشی و غفلت از عهد الاهی، جهل نسبت به خداوند، شرک، حاکمیت شیطان و دوری از معرفت و عبادت خدا)، به تبیین چرایی بعثت، پیامبران و فلسفه ارسال رسل پرداخته و بر نکات اساسی زیر تأکید می‏کنند:

1. «لیستأدوهم میثاق فطرته»؛

2. «و یذکّروهم منسیّ نعمته»؛

3. «و یحتجّوا علیهم بالتبلیغ»؛

4. «و یُثیروا لهم دفائن العقول»؛

5. «و یروهم الایات المقدّره».

اولین وظیفه و رسالت پیامبران «توجه به میثاق فطری بین انسان و خدا» است که برخی ازشارحان نهج‏البلاغه آن را همان میثاق فطرت در سوره روم، آیه 30 و نیز عبارت از «عهد اَلَسْت» در عالم ذرّ (اعراف، 7/172) می‏دانند. (التستری، 32) به هر حال، اولین قدم در مواجهه پیامبران و انسان، توجه به فطرت و بازگشت به خویشتن خویش است. اصولاً یکی از بیماری‏های بزرگ انسان، بیماری غفلت و فراموشی عهد و پیمان‏های بزرگ فطری خویش است و یکی از نیازهای اصیل او یادآوری این عهد و پیمان‏ها و تأکید بر آنهاست.

وظیفه دوم پیامبران، (که از جمله برکات و حسنات دین نیز هست،) توجه و تذکر نسبت به «نعمت‏های فراموش‏شده» عالی انسانی است. مفهوم «نعمت» اصولاً مفهومی دینی است و از نحوه نگاه معنوی و قدسی نسبت به عالم و آدم ناشی می‏شود، به تعبیری، می‏توان گفت که اگر انسان، وجود و کمالات خود و سایر موجودات را در ارتباط با خداوند ببیند و ظاهر صحنه عالم را در ارتباط با پشت صحنه آن ملاحظه کند، مفاهیمی از قبیل نعمت، رزق و ... برای او معنا و مفهوم پیدا می‏کنند.

شاید مقصود امام از این نعمت‏های فراموش‏شده، نعمت‏های برتر و متعالی‏ای چون نعمت وحی، ایمان، ارتباط با عالم قدسی، شناخت خدا و اموری از این دست باشد.(1)

وظیفه سوم پیامبران، «احتجاج بر بندگان» است. آنان پیام الاهی را چنان شفاف، متین و زیبا به انسان می‏رسانند که راه هر گونه عذر آوردن را بر مخاطب می‏بندند.

وظیفه چهارم پیامبران، «برانگیختن گنجینه‏های مدفون‏شده عقلانی انسان‏ها» است. آنان تلاش می‏کنند تا گرد و غبارهای نشسته بر عقول انسانی را کنار زده، گنجینه عقول انسانی را از دل خاک‏ها و خاشاک‏ها استخراج کنند.

پیامبران نیامده‏اند تا به انسان‏ها، عقل ارزانی دارند، بلکه آمده‏اند تا منابع عقلانی به فراموشی سپرده‏شده انسانی را استخراج کنند. این گنجینه گران‏بها چه‏بسا به واسطه رسوم، عادات، باورهای نادرست، خرافات، تعصب‏های نادرست و ... مدفون شده باشد. یکی از رسالت‏های پیامبران الاهی کنار زدن این حجاب‏ها و موانع و برشوراندن منبع عقل بشری است. پیامبران با معرفی ساحت‏های دیگری از هستی، با معرفی رازهای وجودی، با بیان مختصات وجودی انسانی و نهادن پرسش‏های بزرگ در پیش روی او، عقل او را برمی‏انگیزانند. یکی از مهم‏ترین برکات و حسنات بعثت پیامبران، توجه انسان به نیروها و ساحت‏ها و منابع و امکانات وجودی خویش است. پیامبران در درون انسان‏های مخاطب خویش، غوغایی را به وجود می‏آورند، نیروها، نعمت‏ها و ساحت‏های فراموش‏شده او را به یاد او می‏آورند و نگاه تازه‏ای به او می‏دهند تا عالم و آدم را به گونه‏ای عمیق‏تر ملاحظه کند. وظیفه پنجم پیامبران «نشان دادن و به نمایش درآوردن آیات دقیق و سنجیده» است.

نکته مهم و قابل‏توجهی که از این سخن امام می‏توان به دست آورد، این است که جوهر تعلیمات پیامبران در جان و اعماق وجود انسان ریشه دارد و انسان نسبت به این پیام، بی‏طرف و خنثا نیست. گوهر اصلی دین متناسب با عمیق‏ترین لایه‏های وجودی انسان است و نوعی سازواری و تناسب بین «جان انسان»، «عقل انسان» و گوهر تعالیم پیامبران وجود دارد. بنابراین، «دین برای انسان و متناسب با نیازهای وجودی او و هماهنگ با گنجینه عقل اوست». پیامبران در مواجهه با انسان، یک امر عاریتی و عارضی را در اختیار او قرار نمی‏دهند، بلکه با بیدار کردن عقل و جان انسان، او را به خویشتن اصیل خود بازمی‏گردانند.

پیامبری و درمان‏گری
همان‏گونه که در مقدمه گفتیم، پیام پیامبران را از دو جهت می‏توان بررسی کرد: از حیث صدق و کذب (حقانیت و بطلان) و از حیث مفید بودن یا مضرّ بودن (کارآمدی و ناکارآمدی).

نگاه انسان سنّتی به محتوای تعالیم پیامبران، بیشتر از زاویه اول است، به این معنا که آنها بیشتر دغدغه صدق و حقانیت این تعالیم را دارند تا دغدغه کارآمدی و مفید بودن، در حالی که نگاه انسان مدرن، تا حدودی، نگاهی کارکردگرایانه و پراگماتیستی است. انسانِ دوران مدرن، به دلایل متعدّد معرفت‏شناختی، تاریخی و فلسفی، بیشتر از این زاویه به دین نگاه می‏کند که دین چه دست‏آوردی برای او دارد و چه نقش و خدمتی برای او ارائه می‏دهد. به عبارت دیگر، او در پی آن است که دریابد دین چه نیازی از نیازهای اساسی او، و چه دردی از دردهای وجودی او را درمان می‏کند.

نگاه طبیبانه به پیامبران الاهی، تا اندازه‏ای، با این طرز تلقی سازگار است.

در قرآن کریم، هیچ‏یک از پیامبران الاهی، به صراحت، «طبیب» نام نگرفته‏اند، اما در آیاتی از آن، پیامبر اسلام، به طور غیرمستقیم و غیرصریح، طبیب معرفی شده است: آیه 82 سوره اسراء، قرآن را که پیام اصلی پیامبر است، «شفا برای مؤمنان» خوانده است. هم‏چنین آیه 57 سوره یونس، این پیام قدسی را «موعظه خداوند و مایه شفای برای آن‏چه در دل‏هاست» معرفی می‏کند.

بنابراین، از دیدگاه قرآن، پیام الاهی صرفا پیامی تجریدی، انتزاعی و بریده از انسان نیست، بلکه پیامی است عینی و ملموس، برای درمان دردها و شفای بیماری‏های وجودی انسان. تشبیه پیامبر به طبیب، که در فرهنگ اسلامی سابقه‏ای دیرینه دارد، به خوبی این حقیقت را آشکار می‏کند که پیام پیامبران برای انسان، در ارتباط با او، متناسب با او و برای درمان دردهای اوست.

امام علی علیه‏السلام در نهج البلاغه، به هنگام توصیف ویژگی‏های پیامبر گرامی اسلام، بر این نکته تأکید داشته می‏فرمایند:

او پزشکی است که با ابزار و وسایل درمان در پی بیماران می‏گردد. مرهم‏هایش را با ضوابطی خدشه‏ناپذیر آماده دارد و ابزار جراحی را به کمال گداخته باشد تا آنها را بر حسب نیاز برای درمان قلب‏های کور و گوش‏های کر و زبان‏های لال به کار گیرد. با داروهای کارآمدش چنان جایگاه‏های از خودبیگانگی و پایگاه‏های سردرگمی را جست‏وجوگر است که مردمش از پرتو هر حکمت محروم‏اند و از درخشش چخماق هر دانش بی‏نصیب... . (معادیخواه، 120)

در این سخن زیبا و پرمحتوا، امام علی علیه‏السلام بر این نکات تأکید دارند: اول این‏که پیامبر گرامی اسلام طبیب و درمان‏گر است. دوم این‏که او طبیبی است که به انتظار بیماران نمی‏نشیند تا به سوی او آیند، بلکه خود، با ابزار و وسایل درمان، در پی بیماران می‏شود، آنها را می‏یابد و درمان می‏کند. سوم این‏که او طبیبی حاذق و دردشناسی متبحر و درمان‏گری مجرّب است و پس از شناخت درست دردهای بیماران، درمان را متناسب با این دردها و درست در همان موضعی که بدان محتاج است، قرار می‏دهد. چهارم این‏که او به بیماری‏های درونی و قلبی و باطنی انسان‏ها می‏پردازد. او در پی آن است تا قلب‏های کور و نابینا، گوش‏های کر و سنگین و زبان‏های لال را درمان نماید. او دردهای بزرگی چون سرگردانی وجودی و غفلت از عالم قدسی را درمان می‏کند.

در این سخن امام، نگاهی طبیبانه به پیامبر گرامی اسلام شده است و نگاه طبیبانه به پیامبر،نگاهی کارکردی است که در آن، به تأثیرات عینی و ملموس کار پیامبران نظر می‏شود.

اگر آن چنان‏که در قرآن کریم آمده، پیام پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نسخه شفابخش دردهای قلبی و درونی انسان است و اگر طبق سخن امام علی علیه‏السلام ، پیامبر طبیب حاذقی است که به بالین بیماران خود می‏رود و دردهای آنها را درمان می‏کند، پس روشن است که در فرهنگ اسلامی بر کارآمدی و مفید بودن و بدیل‏ناپذیری تأثیر عینی دین در ذهن، منش و رفتار انسان تأکید شده است. در میان متفکران مسلمان، اخوان الصفا بر «نظریه طبیب‏انگاری پیامبران» تأکید کرده‏اند. در نسبت بین فلسفه و شریعت، این سخن به «سلیمان محمد بن معشر بُستی» منسوب است که:

شریعت، طبیب بیماران است و فلسفه، طب سالمان. انبیا بیماران را مداوا می‏کنند تا مرض آنها افزون نشود و از بیماری به عافیت برسند، و فلاسفه اطبایی هستند که سالمان را در سلامتشان نگه می‏دارند تا دچار بیماری نشوند. (بستی، 1/6 )

غزالی نیز در الاقتصاد فی الاعتقاد، نبی را مانند طبیبی می‏داند که به درمان بیماری‏های اخلاقی و امراض باطنی مخاطبان خویش می‏پردازد. امام فخر رازی نیز در ذیل تفسیر آیه 57 سوره یونس، در باب طبیب بودن پیامبر گرامی اسلام چنین می‏گوید:

پیامبر ما مانند طبیبی حاذق است و قرآن مجموعه ادویه‏ای است که با ترکیب خاص خود، قلوب مریض را معالجه می‏کند. طبیب، در برخورد با بیمار، چهار مرتبه دارد که در این آیه ذکر شده است: «شفا» یا تطهیر ارواح از عقاید فاسد و اخلاق ذمیمه، که مرتبه طریقت است؛ هدی یا ظهور نور حق در قلوب صدیقین، که مرتبه حقیقت است؛ رحمت، که بلوغ در کمال و اشراق است؛ به گونه‏ای که اسوه شود و آن مرتبه «نبوت» است.

در میان متفکران جدید، متکلمان و متالّهان اگزیستانسیالیست بیش از هر کس دیگری، بر نقش درمان‏گری دین تأکید کرده‏اند. رودلف بولتمان (Roudolf Bultmann) از جمله کسانی است که بر این ویژگی دین پافشاری کرده است. به گفته کیث یندل (Keith yandell)، فیلسوف دین معاصر، «دین چیزی نیست جز یک تشخیص به علاوه یک معالجه و درمان». تشخیص دین گزارش و شرحی است که دین از اساسی‏ترین مسئله و مشکلی که بشر با آن مواجه است، ارائه می‏کند؛ و معالجه و درمان دین راه دائمی و مطلوب حلّ آن مسئله و رفع آن مشکل از نظرگاه دین است. به عقیده بولتمان، عهد جدید و اگزیستانسیالیسم، هم در تشخیص و هم در
معالجه و درمان، با یکدیگر موافق و متفق‏القول‏اند و این موافقت و اتفاق قول، تا این حدّ، بین عهد جدید و هیچ فلسفه بشری دیگری وجود ندارد. هم مسیحیت و هم اگزیستانسیالیسم برآن‏اند که مسئله و مشکل اصلی آدمی این است که «احساس عدم امنیت» می‏کند. این احساس عدم امنیت، که زندگی ما محاط و محفوف به آن است، به قدری شدید و عمیق است که ما را به یافتن و تن در دادن به صور کاذب امنیت اجبار کرده و سوق می‏دهد. این صور کاذب امنیت فرصت‏ها و مجال‏های نیکو و ارجمندی را که در دست‏رس ما می‏توانند بود، محدود و مضیق می‏کنند و در و پنجره‏های وجودی ما را به خدا، طبیعت و انسان‏های دیگر می‏بندند. اما طریقه‏ای وجود دارد که با اتخاذ آن، هم به احساس امن و امان دست می‏یابیم و هم به تنگنای زمین و زمان گرفتار نمی‏آییم، و آن اعتماد و توکل به خداست. بدون توکل و اعتماد به خدا، آدمی بیش از دو راه در پیش ندارد: یا باید در گستره کران ناپیدای هستی، ترسان و لرزان، از سویی به سویی بدود و یا باید به قیمت تن در دادن به تنگ‏جایی دربسته و بی‏پنجره، اندکی از ترس و لرز بیاساید؛ یا خیابان ناامن و یا زندان امن. جمع رهایی و امنیت فقط با اعتماد و توکل به خدا ممکن می‏شود. با این اعتماد است که می‏توان در جهانی که آکنده از تشویش‏ها و اضطرابات مرگ و زندگی است، مهر ورزید، پشت گرم بود و امید داشت.

امام علی علیه‏السلام نیز بارها بر اهمیت امنیت وجودی، و نقش ایمان به معارف دینی (به ویژه ایمان به خدا و جاودانگی) در تأمین این امنیت تأکید کرده‏اند که از جمله، می‏توان به موارد ذیل اشاره کرد:

گر آسمان‏ها و زمین بر بنده‏ای از بندگان خدا بسته شود و از هر سویش در هم بفشرد و او باز هم به تقوای الاهی پای‏بند بماند، هر آینه خداوند از میان آن دو برای وی روزنه گشایشی بگشاید. (معادیخواه، 148 و 149)

یا در جای دیگری می‏فرمایند:

ای مردم، هر آن که نصایح خداوندی را پذیرا شود، موفق است و هر آن‏که سخنش را دلیل راه گیرد، به استوارترین رای راه برده است، چرا که کسی در امنیت است که در پناه خدا باشد. (همان، 165)

در این سخن، امنیت از آثار و نتایج پناه بردن به خدا و هم‏سخنی و هم‏دلی با او دانسته شده است.

در سخن دیگری امام بر نقش درمان‏گری تقوای الاهی برای قلب‏های انسان‏ها تأکید می‏کند:
به راستی که تقوای الاهی درد قلب‏هاتان را دارو، کوردلی‏هایتان را بینایی، بیماری تنهایی‏تان را درمان، سینه‏های فاسدتان را اصلاحگر، جان‏های آلوده‏تان را پاکیزگی، تیرگی چشمانتان را روشنایی، ترس و دلهره‏های درونیتان را امنیت، و سیاهی تاریکنایتان را روشنی است. (همان، 228)

در این سخن، امام به خوبی بر آثار و نتایج تقوای الاهی (که گوهر دین‏داری است) تأکید کرده‏اند. تقوای الاهی نوعی ارتباط عاشقانه ـ خائفانه با خداست که آثار و نتایج و کارکردهای زیر را در پی دارد:

1. درمان دردهای قلبی و درونی؛

2. بینا کردن دیده‏های قلب و نجات از کوری دل‏ها؛

3. رهایی و نجات از تنهایی؛

4. اصلاح سینه‏های فاسد و معیوب؛

5. پاکیزه کردن جان‏های آلوده؛

6 . رهایی از ترس و دلهره وجودی و امنیت بخشیدن به وجود انسان.

امام در این سخن، بر اساسی‏ترین رنج‏های وجودی انسان (از قبیل رنج تنهایی، دلهره درونی، احساس سردرگمی و ظلمت وجودی و ...) انگشت نهاده و نقش درمان‏گر دین و تقوای الاهی را در درمان بیماری‏های قلبی یادآور شده‏اند.

در سخن دیگری، امام داستان عارفان راستین را چنین توصیف می‏کند:

عارف راستین کسی است که عقل خویش را احیا کرده است و نفس خود را میرانده است؛ تا آن‏جا که درشتی‏هایش خرد و خشونت‏هایش نرم شده است و نوری پرفروغ برای او درخشیدن گرفته است که شاهراه توحید را روشن‏گراست و در پرتوش راه پیموده می‏شود. بدین ترتیب، درها یکی پس از دیگری، او را به آستان سلامت مطلق و سرای اقامت جاوید می‏راند و ثابت‏قدم و استوار در جایگاه امنیت و آسایش ثبات می‏یابد. (همان، 249)

در این بیان زیبا و دل‏نشین، اصلی‏ترین نقش و کارکرد ایمان و معرفت به خدا (که به تعبیر امام علی علیه‏السلام اساس و پایه دین است) برافروخته شدن مشعلی درونی در اعماق وجود انسان است که در پرتو فروغ نور این مشعل، راه پرفراز و نشیب هستی، نمایان می‏شود و انسان علاوه بر دست‏یابی به بینایی در طریق، به آرامش و ثبات درونی نیز دست می‏یابد. در پرتواین آشتی با خداست که انسان سالک با هستی و خویشتن خویش نیز آشتی می‏کند و بحران‏های درونی او فروکش می‏کنند و در ساحل امنیت و آرامش وجودی قرار می‏گیرد.

امام در جای دیگر، بر تأثیر مثبت ایمان و یاد خدا در آرامش و امنیت بخشیدن به وجود انسان تأکید کرده است:

بارخدایا! تو خود یاران خویش را آشناتر هم‏دمی، و هم در پشتیبانی از آنان که بر تو تکیه دارند، آماده‏ترین؛ در خلوت رازهایشان گواه آنانی و از درونشان آگاه و بر میدان دیدشان دانا یا بدین سان، اسرار آنان برایت هویدا و قلب‏هاشان در پیش‏گاهت شیفته و شیداست. اگر تنهایی به هراسشان افکند، با یاد تو انس گیرند؛ و اگر از هر سو بر سرشان بلا ببارد، به حضرتت پناه آورند. با این آگاهی کامل که رشته تمامی جریان‏ها در دست توان‏مند تو باشد و مجاری صدور امورشان جز به قضای تو نباشد. (همان، 258)

امام علی، در این سخن، بر نقش بی‏بدیل ایمان دینی در زدودن اضطراب‏ها، تشویش‏ها و بحران‏های درونی تأکید کرده است. فرقی که انسان متدیّن و دارای ولایت الاهی با انسان بی‏دین دارد این است که انسان متدیّن خود را دارای پناهگاه و تکیه‏گاه و یاور و پشتیبان می‏بیند. علاوه بر این، کل هستی را نیز دارای تکیه‏گاه و بنیادی مستحکم می‏بیند. این در حالی است که انسانِ بی‏دین و بدون ولایت الاهی، در پهنه ظلمانی و بی‏کران هستی، هیچ پناهگاه و تکیه‏گاه و مونس و یاوری را مشاهده نمی‏کند.

این است که امام علی علیه‏السلام در این سخن، بر هم‏دم بودن خداوند برای اولیای خدا، پشتیبانی او از متوکلان بر او (و احساس اعتماد، اطمینان و آرامش درونی ناشی از این امر)، آگاهی از رازها و دردها و بحران‏های درونی انسان، نجات از تنهایی در پرتو انس به یاد او و پناه بردن به او به هنگام باریدن تیرهای بلا تأکید می‏کند.

مگر نه این است که انسان مدرن، بیش از هر زمان دیگری، احساس تنهایی، غربت وجودی، ناآرامی درونی، بی‏پناهی و پوچی و ناامیدی می‏کند. پس یگانه راه نجات این انسان قدرت‏مند، ولی نگران، مضطرب و تنها، آشتی با خدا و غرق شدن در دریای بی‏کران محبت و زیبایی اوست. از دیدگاه امام، انسان، به طور عام، تنها در پرتو متصل شدن به این سرچشمه قدرت، زیبایی، علم و ... است که می‏تواند بار هستی را تحمّل کند و مسیر پرفراز و نشیب عالم پر از رنج و درد را طی کند و به ساحل نجات برسد.
و این‏جاست که ما به عمق سخن امام در نهج‏البلاغه پی می‏بریم که «... کسی در امنیت است که در پناه خدا باشد...». امنیت وجودی بدون داشتن تبیینی معقول از چرایی هستی امکان‏پذیر نیست و این تبیین تنها در پرتو اعتقاد به خدا و جاودانگی نفس انسانی و اعتقاد به اخلاقی بودن نظام عالم قابل‏توجیه است. انسان مدرن با پوچی و نداشتن تبیینی معقول از هستی، نمی‏تواند به آرامش و امنیت دست پیدا کند. تنها با هم‏سخنی و هم‏دلی و ارتباط عاشقانه با خداست که می‏توان به چنین آرامش و امنیت وجودی‏ای دست یافت.

یکی از مهم‏ترین دست‏آوردهای دین برای انسان «عوض کردن نحوه نگاه او نسبت به هستی» است. پیامبران بیش از هر چیز دیگری، در پی آن بودند که در درجه اول، خود، نگاه جامع و واقع‏بینانه‏ای نسبت به هستی داشته باشند (اللّهمّ ارنا الاشیاء کما هی) و در درجه دوم، دیگران را وادار کنند تا از همین منظر به جهان هستی نگاه کنند. در واقع، یکی از مهم‏ترین و اصلی‏ترین رسالت‏های پیامبران تلاش برای تصحیح نحوه نگرش به هستی و نحوه تفسیر آن و در نتیجه، شیوه تعامل با آن است. قبل از ورود در این بحث، تذکر پاره‏ای از نکات ضروری می‏نماید:

1. نحوه تعامل و برخورد ما با هر چیزی یا هر حادثه و موضوعی، در گرو نحوه نگاه و تفسیری است که از آن حادثه یا موضوع داریم. اگر ما کسی را دشمن خود بدانیم که قصد دارد در اولین فرصت، ما را نابود کند و همواره در پی مجالی برای اجرای نقشه شیطانی خود است، به گونه‏ای با او برخورد می‏کنیم، و در صورتی که او را دوست و رفیق خود ببینیم به گونه دیگری با او برخورد می‏کنیم. پس عکس‏العمل‏های ما مسبوق به نحوه نگاه ماست.

2. ما در جهانی زندگی می‏کنیم که نه‏تنها اندکی از آن به وفق رضای ما نیست، بلکه بسیاری از امور، اوضاع و احوال آن بر خلاف رضایت ماست. ما در جهانی زندگی می‏کنیم که در آن به رغم میل باطنی ما، درد، رنج، ناکامی، محدودیت، فراق، مرگ و ... وجود دارد. اینها امور عینی و ملموسی هستند که پیش از ما و قبل از مشورت با ما و جلب رضایت ما، در جهان وجود داشته‏اند و رضایت و عدم رضایت ما واقعیت عینی آنها را عوض نمی‏کند.

3. ما در این جهان، در زندگی عادی و روزمره خود در پی مطلوب‏هایی از قبیل قدرت، ثروت و لذت هستیم و برای رسیدن به آنها تلاش طاقت‏فرسایی می‏کنیم، ولی همواره با سه مشکل روبه‏روییم که مایه رنج ما هستند:
الف) برای رسیدن به هر یک از این امور، عوامل و علل بی‏شماری دخیل هستند که مانع از رسیدن ما به این معشوق‏ها و مطلوب‏ها می‏شوند. ممکن است در یک قدمی دست‏یابی به مطلوب خویش، ناکام مانده، رنجور شویم (= رنج ناشی از نرسیدن).

ب) پس از رسیدن و دست‏یابی به هر یک از این امور، هر لحظه گرفتار نگرانی، تشویش و اضطراب هستیم که مبادا آن‏چه را به دست آورده‏ایم، از دست بدهیم (= رنج ناشی از ترس از دست دادن).

ج) پس از دست‏یابی و تحمّل همه این رنج‏ها، همان مطلوب و معشوق، چون محدود و متناهی است، تکراری می‏شود به تدریج، روح را خسته و دلزده می‏کند (= رنج ناشی از تکرار و خستگی و دلزدگی)

4. چه باید کرد؟

سه راه وجود دارد:

الف) جهان را عوض کنیم. عالمی از نو تأسیس کنیم که در آن، هیچ‏یک از رنج‏های سه‏گانه فوق وجود نداشته و همه چیز به کامِ ما باشد. چنین آرزویی دست‏نیافتنی است و تنها در دنیای تخیل شاعران و هنرمندان قابل‏ترسیم است.

ب) خودمان را از میان برداریم. پاره‏ای از فیلسوفان اگزیستانسیالیست که در جمع‏بندی خود، به پوچی و غلبه شرور بر خیرات و رنج‏ها بر خوشی‏ها رسیده بودند، چنین راهی را پیشنهاد می‏کردند. آنها تنها راه نجات را در خودکشی می‏دیدند، ولی پرواضح است که این پاک کردن صورت مسئله است، نه تلاش برای حل آن.

ج) خودمان را عوض کنیم. این همان راهی است که پیامبران و حتی هنرمندان اصیل، آن را پیشنهاد می‏کنند. ولی آیا «عوض کردن خود» امری ممکن است؟ چگونه و از چه طریقی؟

به نظر می‏رسد یکی از بزرگ‏ترین دست‏آوردها و خدمات دین، فراهم ساختن زمینه‏ای برای تعالی انسان و بازگشت به خودِ اصیل است و تعالی انسان به معنای فراتر رفتن از خودِ کنونی و پرواز به سوی خودِ اصیل و آرمانی است. ولی این دگرگونی چگونه ممکن است و از چه طریقی محقق می‏شود؟

یکی از کارکردهای مهم و اساسی دین این است که نحوه نگاه ما را نسبت به خود، جهان، مرگ، درد و رنج و زندگی در این عالم تصحیح می‏کند. دین به ما کمک می‏کند تا با دوری ازدیدگاه‏های ایدئالیستی (صرفاً خوش‏بینانه یا صرفاً بدبینانه) دیدگاهی واقع‏گرایانه درباره زندگی در این عالم و شیوه تعامل با آن داشته باشیم.

ما البته به گونه‏های مختلف، با عینک‏های متفاوت و از چشم‏اندازهای مختلفی می‏توانیم به عالم و آدم نظر کنیم و آنها را تفسیر و تأویل نماییم و به تبع هر یک از این نگرش‏ها نحوه زیست خاصی را برای خویش برگزینیم. کسی ممکن است کل نظام هستی را کتابی آشفته، بدون اول و آخر، بدون نظم و نسق، با عباراتی بی‏معنا و مبهم و آشفته، بدون پیام و محتوا لحاظ کرده، با این عینک به عالم نظر کند. طبیعی است که در این صورت، او یا «دم غنیمت شماری» را در پیش می‏گیرد و یا با یأس و ناامیدی این زندگی جانکاه را تحمّل می‏کند و تاوان کشیدن بار هستی را با «خودکشی» جبران می‏نماید. ولی اگر کسی مانند علی ابن ابی‏طالب علیه‏السلام (و نه مانند سارتر یا نیچه) به عالم و آدم نظر کند، تمام این صحنه بازی، معنادار می‏شود و مرگ، درد و رنج، فراق و وصال برای او معنا و مفهوم دیگری پیدا می‏کند. شما اگر به سخنان امام علی در نهج البلاغه و جاهای دیگر مراجعه کنید، چنین نیست که امام وجود محدودیت و درد و رنج و شرّ و مرگ و غربت و تنهایی انسان در این عالم را انکار نماید و مانند برخی عارفان هندو آن را زاییده توهم و تخیّل محض بشمارد. امام با اعتراف به این امور، آنها را در یک هندسه کلی تفسیر کرده، در پرتو اعتقاد و ایمانی عاشقانه به خدا و ابدیت، و در پرتو دیدن خویش به عنوان مسافری که چند روزی در میان راه است و سختی‏های راه را باید به یاد وصال دوست تحمّل کند، «معنادار» می‏گرداند.

مقصود از معنا دادن به درد و رنج چیست؟

ما هنگامی که درد و رنج می‏کشیم، ممکن است دارای دو وضعیت باشیم:

الف) بدانیم که چرا درد و رنج می‏کشیم. دلیل و یا علت درد و رنج کشیدن خویش را بدانیم.

ب) وضعیت اسف‏بار و غیرقابل‏تحمل این است که آدمی گرفتار درد و رنج و مصیبت باشد، ولی نداند که چرا او باید این درد و رنج را تحمّل کند.

شکی نیست در فرض دوم تلخی ناشی از رنج و درد مضاعف شده و کام ما را بیشتر تلخ و نامطبوع می‏گرداند. بی‏تردید، با دیدگاه مادی‏گرایانه، برای این پرسش که «چرا آدمی باید رنج و محرومیت بکشد؟» هیچ پاسخ روشنی وجود ندارد. از این دید، هرچه انسان در این جهان ناکامی ببرد، واقعاً باخته است و به ضایعه‏ای جبران‏ناپذیر مبتلا شده است، چرا که او به مصیبتی بدون حساب و کتاب، بدون عوض و جبران گرفتار آمده است.

مهم‏ترین کارکرد و دست‏آورد نگاه معنوی به عالم، معنادار کردن زندگی در این عالم و تحمّل‏پذیر نمودن آن است. دین به ما بینشی می‏بخشد که ما با حفظ و قبول واقعیت این محدودیت‏ها و شرور و رنج‏ها، جهان را مسکنی مطبوع احساس کنیم. دین با معرفی ساحت‏های دیگری از عالم و وجود انسان و با ارائه جغرافیای کلی هستی (با توجه به دو مؤلّفه وجود خدا و ابدیت انسان) تمام حوادث این عالم را معنادار کرده، زیستن در این عالم و بر دوش کشیدن بار هستی را برای ما تحمّل‏پذیر می‏کند. همان درد و رنجی که در ساحتی از وجود ما تلخ و نامطبوع است، در ساحت دیگری معقول و موجّه و تحمّل‏پذیر می‏گردد و در ساحت برتری، شیرین و گوارا می‏شود. به گفته مولانا جلال الدین رومی:

ناخوش او خوش بود بر جان من  جان فدای یار دل رنجان من 
دین دستگاهی است از مقدّسات، ارزش‏ها و افکاری که ما را ساکن این عالم می‏کند، از غربت وجودی نجات می‏دهد و جهان را خانه ما می‏گرداند، ما را با خدای جهان آشنا می‏کند و آشتی می‏دهد و این آشتی و آشنایی با صاحب‏خانه است که ما را با این خانه انس می‏بخشد. از اینها بالاتر، دین به سؤال‏های نهایی ما در باب آمدن و بودنمان در این جهان و رفتنمان از آن، پاسخ‏های درخور می‏دهد و زندگی را معنادار می‏کند. ما چون در محیطی دینی پرورده شده‏ایم و زندگی می‏کنیم، شاید هیچ گاه به جد، احساس غریبگی در این عالم نکرده باشیم، از این رو، شاید این معنا، آن‏چنان که باید، در جان ما ننشیند و به درستی درنیابیم که دین، از این حیث، چه سهم و خدمت عظیمی در زندگی ما داشته است. چه تصور لذت‏بخشی است که ما در این خانه میهمانیم و تا چه اندازه درک این حقیقت به زندگی ما معنا و محتوا می‏بخشد که بدانیم میهمان که‏ایم، به تعبیر مولوی:

جمله حیران‏اند و سرگردان عشق  ای عجب این عشق سرگردان کیست 
جمله میهمان‏اند در عالم ولیک  کم کسی داند که او مهمان کیست 
ما در این جهان به میهمانی آمده‏ایم؛ موجوداتی رانده و پرتاب‏شده و تولدیافته گزاف و تصادف نیستیم. همه چیز این عالم اندازه‏گیری‏شده و حساب‏شده است.

بنابراین، در پاسخ به این سؤال که «چه باید کرد؟» گفتیم که باید خودمان را عوض کنیم و به گونه دیگری به عالم و آدم نگاه کنیم؛ یعنی این‏که «نحوه نگاهمان» را عوض کنیم و به همه پدیده‏های هستی به شیوه دیگری نظر کنیم.

یکی از اصلی‏ترین خدمات و حسنات دین همین «تصحیح نحوه نگاه به عالم و آدم» است. پیامبران با عمق بخشیدن به وجود انسان و گشودن ساحت‏های متعالی‏تری به روی او، به او دیدگاهی جامع و نافذ بخشیده، زوایای دیگری از هستی را بر او آشکار می‏کنند. در سخنان امام علی علیه‏السلام این نحوه نگاه به هستی، دنیا، مرگ، رنج و ... به وضوح دیده می‏شود. در این‏جا به برخی از سخنان امام علی در باب امور مختلف، که متناسب با این نحوه نگاه متدیّنانه است، اشاره می‏کنیم.

1. نگاه به دنیا
آری دنیا سرای نیستی و رنج و دگرگونی‏ها و عبرت‏هاست. نمودی از نیستی دنیا این‏که روزگار تیرش را به چله کمان گذاشته است؛ نه پیکان‏هایش را خطایی و نه زخم‏هایش را درمانی است، همواره زنده‏ها را با تیر مرگ و تندرستی‏ها را با تیر بیماری و آسودگان را با تیر رنج هدف می‏گیرد.

شکمباره‏ای است سیری‏ناپذیر و سیرابی‏ناشناس. از رنج‏های آشکارش این‏که آن‏چه انسان می‏اندوزد، خود نمی‏خورد و آن‏چه می‏سازد، خود در آن جای خوش نمی‏کند و سپس به سوی خدای متعال از این جهان بیرون می‏شود، بدون آن‏که مالی را به دوش کشد یا بنیادی را جابه‏جا کند. (معادیخواه، 132)

در این سخن، امام ترسیم واقع‏بینانه‏ای از زندگی در این جهانِ خاکی ارائه می‏دهد، ترسیمی که در آن، وجود رنج‏ها، سختی‏ها و محدودیت‏ها به رسمیت شناخته شده است، ترسیمی که در آن به فناپذیری و دگرگونی‏پذیری زندگی در این جهان اعتراف شده است. بنابراین، چهار ویژگی اصلی این مرحله از حیات عبارت‏اند از:

1. فناپذیری؛

2. رنج‏آلود بودن؛

3. دگرگونی‏پذیری؛

4. عبرت‏پذیری. (همان، 217)

در یک کلام، «... دنیا سرای نیستی و رنج و دگرگونی‏ها و عبرت‏هاست». در جای دیگری، امام پرده برداشتن از حقیقت دنیا را یکی از اهداف اصلی بعثت پیامبران می‏داند.

امام سعی دارد با تأکید بر فناپذیری و محدودیت زندگی در دنیا، ما را به عمق زندگی دنیوی آشنا کند:

این دنیا سرای نیستی است و اهلش کوچ کردن را ناگزیرند. با این همه، با شیرینی و خرّمیِ خاصی به سوی خواستگار خویش می‏شتابد و تماشاگران را دل می‏رباید. پس بکوشید تا از دنیا با بهترین توشه ممکن کوچ کنید و بیش از آنچه نیازتان را برآورد از آن مخواهید و بیش از آنچه در رسیدن به مقصد مورد نیاز است از آن طلب مکنید. (همان، 57 و 78)

دیدن انسان به عنوان «مسافری که در سفری ابدی به سوی خداوند در حال سلوک است»، یکی از دست‏آوردهای اساسی نگاه معنوی به عالم است. امام علی علیه‏السلام در این سخن نیز بر این ویژگی تأکید می‏کند و از ما می‏خواهد تا راه را با گردشگاه اشتباه نکرده، خصلت مسافر بودن و در حال کوچ بودن خویش را فراموش نکنیم و به حدّ ضرورت این سفر، زاد و توشه بر خویش حمل نماییم تا بتوانیم سبک‏بال پرواز نموده و به سوی مقصد اصلی حرکت کنیم.

در کلام دیگری، امام با سخنی کوتاه، ولی پرمحتوا، این توصیه را بیان می‏کند که:

«سبکبار شوید تا به کاروان پیوندید که چشم به راه آخر شما است».(همان، 196) این نگاه که انسان را یک مسافر در پی معشوق می‏بیند و زندگی در این عالم خاکی را به عنوان مرحله‏ای از کوچ انسان به سوی خدا قلمداد می‏کند، نحوه نگاه دیگری است که از سوی دین برای انسان ارائه شده است. با این نحوه نگاه است که تحمّل دردها و رنج‏های این سفر بر انسان آسان، و زندگی در این جهان معنادار می‏شود.

امام در جای دیگری، با صراحت بیشتر، این نکته را بیان می‏کنند:

من شما را در خصوص دنیا هشدار می‏دهم که آن گذرگاه است، نه چراگاه! با فریبش چهره آراسته، و آرایش دروغین را ابزار فریب ساخته است. سرایی که چون نزد پروردگارش ارجی ندارد، حلال و حرام، خیر و شر، مرگ و زندگی و تلخ و شیرین آن را درهم‏آمیخته است[... [ثروتش ناپایا، قدرتش نامانا و آبادیش رو به ویرانی است. پس چه ارجی است سرایی را که در حال فرو ریختن است؟ و آن عمری که چونان توشه راه مصرف می‏شود؟ (همان، 130)

امام، در جای دیگر، بر این نکته تأکید می‏کند که دنیایی که انسان دل‏بسته و وابسته به آن است، منزلگاه نهایی انسان نبوده و انسان برای آن آفریده نشده است:

هش دارید! دنیایی که اینک آن را چونان محور آرزوها و گرایش‏هایتان برگزیده‏اید و تنها دلیل خشم و خشنودیتان شده است، نه خانه مناسب شما و نه آن منزلگاهی است که برای آن آفریده شده‏اید. بدانید که نه دنیا برای شما جاودانه خواهد ماند و نه شما برای آن جاودانه‏اید... . (همان، 202)

امام در این‏جا نیز این حقیقت را بیان می‏کنند که کعبه آمال انسان باید فراتر از دنیا باشد، زیرا دنیا جاودان نبوده و انسان هم برای رسیدن به آن آفریده نشده است.

این حقیقت که همه امور این جهان محدود و متناهی بوده، پس از مدتی تکراری، خسته‏کننده و تهوّع‏آور می‏شوند، امری است که هم عرفای ادیان مختلف و هم طرفداران فلسفه‏های وجودی بر آن اصرار دارند. سارتر معتقد است که امور این جهانی محدود بوده و رنج آدمی نیز از آگاهی به همین محدودیت ناشی می‏شود. انسان هنگامی که به مرگ خویش آگاهی می‏یابد و از متناهی بودن و محدودیت خودش و دنیای پیرامونش آگاه می‏شود، دچار نگرانی و رنج شده، از تجربه محدودیت و آگاهی نسبت به آن مضطرب می‏شود. ولی چرا باید چنین باشد؟ چرا امور محدود و متناهی، کام انسان را برنیاورده، پس از مدتی برای او تکراری، خسته‏کننده و ملال‏آور (و به تعبیر سارتر، تهوّع‏آور) می‏شوند؟

شاید راز آن در بی‏نهایت‏طلبی انسان نهفته است. انسان چون در پی امر مطلق، نامتناهی، خیر محض، زیبای مطلق و ابدیت است و هیچ‏یک از این اوصاف در این دنیا وجود ندارد، این دنیا نمی‏تواند منزلگاه، غایت قصوا و محل امن و آرامش او باشد. به همین دلیل، که در اندیشه دینی، و به ویژه در سخنان امام علی علیه‏السلام ، تأکید شده است که «تو بی‏گمان برای آخرت آفریده شده‏ای، نه برای دنیا». (همان، 328)

مطرح شدن اندیشه معاد و جاودانگی، نگاه به زندگی در این دنیا به عنوان زندگی موقت و گذرا، آرزوی وصال خداوند در پایان راه، دیدن انسان به عنوان مسافرِ خدا و تفسیر حوادث و زیبایی‏ها و زشتی‏های این راه بر اساس تقدیر ازلی، اموری هستند که زندگی در این دنیا را تحمّل‏پذیر می‏کنند و به آن معنا و مفهوم دیگری می‏دهند.

در تعبیر زیبای دیگری موضع انسان‏ها در برابر دنیا به وضوح نشان داده شده است:

دنیا گذرگاهی است به سوی سرای ماندگار، که مردمش را دو چهره است: یکی آن‏که در دنیا خود را می‏فروشد و به سقوط می‏کشاند؛ دو دیگر آن‏که خویشتن خویش را باز می‏خرد و آزاد می‏کند. (همان، 425)

در این سخن، به خوبی تفاوت میان انسان‏ها را در برخورد با دنیا ملاحظه می‏کنیم: انسانی که در این جاده لغزنده سقوط می‏کند و گوهر گران‏بهای خویشتن خویش را از دست می‏دهد،و انسانی که در کوران حوادث این جهان گداخته شده، ناب و خالص می‏شود و به خویشتن خویش دست پیدا می‏کند.

یکی دیگر از عناصر دینی‏ای که زندگی در این جهانِ پر از رنج را بر انسان هموار می‏کند و آن را تحمّل‏پذیر می‏گرداند، «اعتقاد به تقدیر ازلی خداوند» در امور این عالم است؛ این‏که جهان تحت تدبیر و تقدیر اوست و هرچه برای انسان پیش می‏آید، باید در چارچوب این تقدیر ازلی معنا و تفسیر شود. امام علی علیه‏السلام نیز همچون همه اولیای بزرگ خداوند بر این امر تأکید می‏کنند:

ای مردم خدای را، خدای را، که مسئولیت پاسداری از کتابش را بر عهده‏تان نهاده است و حقوقش را چونان ودیعه‏ای به شما سپرده است.

آری، خداوند سبحان پوچتان نیافریده است و بی‏هدف رهاتان نکرده است و در نادانی و نابینایی به خویشتان واننهاده است. تمامی آثار وجودیتان را با نام و نشانی مشخص ضبط کرده، به اعمالتان آگاه است و اجل‏هاتان را رقم زده است. (همان، 86)

در جای دیگری امام شمول تقدیر الاهی را به طور صریح‏تری بیان می‏کنند:

باری او را در پیشگاه حضرتش چنان سپاس می‏گویم که از خلق خویش خواسته است و هر چیزی را اندازه‏ای ویژه و برای هر اندازه‏ای پایانی و هر پایانی را پرونده‏ای تعیین کرده است. و هم او که بی‏هیچ تأمّل و اندیشه‏ای تمامت جریان‏های جهان را رقم می‏زند. (همان، 217)

اعتقاد به مقدّر بودن همه امور و حوادث از سوی خدا، سبب پیدایش نگاه و تفسیر دیگری از حوادث تلخ و شیرین این عالم می‏شود.

نگاه متدیّنانه به حوادث عالم و تفسیر این حوادث بر اساس ارتباط آنها با تقدیر و خواست ازلی خداوند، نحوه نگاه انسان به حوادث تلخ و شیرین این عالم را عوض می‏کند و به انسان قدرت تحمّل و پذیرایی بیشتری نسبت به این حوادث می‏دهد. ایمان عاشقانه به خدا و درستی تقدیر ازلی او، در زندگی انسان آثار و نتایجی دارد که از جمله آن آثار، می‏توان به موارد ذیل اشاره کرد:

الف) مبارزه با حزن و اندوه:

آن که بر دنیا اندوهگین شود، به راستی، به قضای خداوندی خشمگین شده است و کسی که از مصیبتی که بدان گرفتار آمده، گلایه کند، در واقع، از پروردگار خویش به گلایه پرداخته است. (همان، 448 و 449)
ب) دادن امید:

نه، سوگند به همو که از قضا و قدرش هم‏اینک در کام شبی سیاه که به روزی روشن لبخند می‏زند، سر می‏کنیم، چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند. (همان، 465)

ج) خونسردی و آرامش درونی:

اما بعد، بی‏گمان امر الاهی به سوی هر کسی چونان قطره‏های باران فرود می‏آید و جهت‏یافته و سنجیده، هر کس، سهمی را بهره می‏برد که بیش یا کم آن، پیشاپیش رقم خورده است. (همان، 465)

در جای دیگری امام می‏فرمایند:

اما بعد، بی‏گمان تو نه می‏توانی بر اجل خویش پیشی گیری و نه بیش از آن‏چه سهم مقدّر توست، از روزی بهره‏مند می‏شوی. این حقیقت را بشناس که روزگار را دو روز متفاوت است: روزی بر تو و روزی با تو؛ و نیز بدان که دنیا سرایی است که دست به دست می‏گردد. آن‏چه به سود تو باشد، به رغم ضعفت، به سراغت خواهد آمد و در مورد آن‏چه به زیانت باشد نیز، نیروی دفاع و بازداریت نتواند بود.

این نکته را به یقین بدانید که خداوند برای بنده خود، بیش از آن‏چه در ذکر حکیم نامزدش کرده است، قرار ندهد و نیز میان بنده‏اش با آن‏چه در ذکر حکیم به نامش کرده است، حایلی نگذارد. هر آن‏که این اصل را بشناسد و بدان عمل کند، سود برده، از بیشترین آسایش بهره‏مند است و تارک و شک‏کننده در آن، همراه با بیشترین درگیری، زیان بیند.

امام، در این سخنان، به خوبی این نکته را بیان می‏کند که انسان متدیّن در پرتو ایمان به خدا و تسلیم در برابر تقدیر ازلی او، انسانی است رهیده از نگرانی و اندوه، مقاوم و شکیبا در برابر مصیبت‏ها، امیدوار به آینده و آرام و مطمئن و متوکل بر خدا و راضی به قضای او.

این‏که امام علی علیه‏السلام در جای دیگری تأکید می‏کند که «دین، قوی‏ترین تکیه‏گاه است» (آمدی، 1/132) یا این‏که می‏فرماید: «دین، شادمانی است» (همان، 1/26) یا این‏که «دین، انسان را حافظ و نگهبان است» (همان، 1/90) به همین معناست، چرا که دین تکیه‏گاه معنوی، وجودی و اخلاقی آدمی است. دین با معرفی خداوند به انسان و دعوت انسان به مواجهه عاشقانه با او و نهادن دستان سرد انسان در میان دستان گرم و امیدبخش خداوند، بزرگ‏ترین تکیه‏گاه وجودی را در اختیار انسان قرار می‏دهد؛ تکیه‏گاهی که با توجه به او و در پرتو او، هم هستی توجیه و تبیین می‏شود و هم زندگی انسان معنا و جهت پیدا می‏کند.
انسان بی‏دین انسانی است که این تکیه‏گاه را ندارد و هیچ دلیل و توجیهی برای نظام هستی و نیز آمدن و رفتن خویش و آینده خود و سایر انسان‏ها ندارد و شاید به همین دلیل است که امام علی علیه‏السلام «دین را نور می‏داند و یقین را مایه شادمانی می‏شمارد». قرآن کریم نیز به همین سبب، تأکید می‏کند که «خدا نور آسمان‏ها و زمین است...»، چرا که او هم نور هستی‏بخش به موجودات است و هم معنادهنده به حیات موجودات؛ او هم مبدأالمبادی است و هم غایة‏الغایات. بدون او چهره جهان کریه، ظلمانی و غیرقابل تحمّل می‏شود و زندگی انسان و تکاپوی دائمی و پرفراز و نشیب او، معنا و توجیه خود را از دست می‏دهد.

زندگی معنادار زندگی‏ای است که در آن، حرکت و پویایی جهت‏دار همراه با امید به آینده‏ای قرین امنیت و آرامش وجود داشته باشد. به عبارت بهتر، زندگی معنادار زندگی‏ای است که در آن، عناصر و مؤلّفه‏های زیر مشاهده شود:

1. برخورداری از توجیهی معقول در باب چرایی وجود و چرایی زیستن؛

2. آرامش وجودی؛

3. امید به آینده؛

4. حرکت و پویایی.

با توجه به آن‏چه تا کنون گفتیم، اصلی‏ترین کارکرد دین، تلاش برای فراهم کردن زمینه رسیدن به چنین حیات معقولی است. در قرآن کریم، به صراحت، از مؤمنان خواسته شده است تا به دعوت پیامبران پاسخ مثبت دهند، «هنگامی که آنها شما را به سوی آن امری فرا می‏خوانند که شما را زنده می‏کند» (اذا دعاکم لما یحییکم).

پرواضح است که مقصود از این حیات که پیامبران الاهی ما را به سوی آن فرامی‏خوانند، حیات زیستی و فیزیکی نیست، بلکه حیاتی برتر و متعالی‏تر است. اما مقصود از این حیات چیست؟ به نظر می‏رسد که این حیات، حیاتی معقول و همراه با امید، عشق، آرامش و هدفداری است. این حیات تنها در پرتو ایمان به خدا، جاودانگی و اعتماد و توکل بر او حاصل می‏شود.

امام علی علیه‏السلام ، در نهج البلاغه، زبان حال کسانی را که به این حیات دست یافته‏اند، چنین توصیف می‏کند:

بار خدایا! تو خود یاران خویش را آشناتر هم‏دمی و هم برای آنان که بر تو تکیه دارند، در پشتیبانی؛ در خلوت رازهاشان گواه آنانی و از درونشان آگاه و بر میدان دیدشان دانا. بدین‏سان، آنان برایت هویدا و قلب‏هایشان در پیش‏گاهت شیفته و شیداست، اگر تنهایی به هراسشان افکند، با یاد تو انس گیرند و اگر از هر سو ببارد، به حضرتت پناه آورند». (معادیخواه، 132)

زندگی بدون ایمان به خدا، زندگی‏ای بدون تکیه‏گاه و بدون توجیه و نامعقول و در اوج تنهایی و هراس و اضطراب است. به همین دلیل، بزرگ‏ترین خدمت پیامبران و بهترین حسنه دین، نجات و رهایی از چنین وضعیّت شکننده‏ای است و این نجات بدون دست‏یابی به ایمان دینی ناممکن است و تعبیر زیبای امام علی علیه‏السلام که «کسی که دین ندارد، راهی به سوی نجات ندارد [= من لا دین له لا نجاة له]، بیان کننده همین حقیقت است.

کتاب‏نامه
1. آلستون، ویلیام، دین و چشم‏اندازهای نو، غلامحسین توکّلی، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، 1376.

2. بستی، محمد بن معشر، الرسائل، اخوان الصفا، بیروت، 1957.

3. بیضون، لبیب، تصنیف نهج البلاغه، مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی، 1417 ق.

4. التستری، شیخ محمد تقی، بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغه، المجلد الثانی.

5. سم کین، گابریل مارسل، ترجمه مصطفی ملکیان، انتشارات گروس، 1375.

6 . رومی، مولانا جلال الدین، مثنوی معنوی، به تصحیح و پیشگفتار عبدالکریم سروش، انتشارات علمی و فرهنگی، 1376.

7. معادیخواه، عبدالمجید، خورشید بی‏غروب نهج البلاغه، نشر ذرّه، 1375.

8 . غزالی، ابوحامد، الاقتصاد فی الاعتقاد، قاهره، بی‏تا.

9. رازی، امام فخر، التفسیر الکبیر.

10. آمدی، شرح غرر و درر، امام علی بن ابیطالب علیه السلام، چاپ انتشارات دانشگاه تهران.

تبلیغات