آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

چکیده در مقاله حاضر به پیشرفتهای سریع فن‏آوری در دنیای معاصر در زمینه ارتباط اشاره گردیده و تلویزیون، به عنوان یک رسانه جمعی و نیز تأثیرات آن در جامعه‏پذیری و تغییرات گوناگون رفتاری ناشی از آن در افراد؛ از دیدگاه صاحب‏نظران مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. همچنین رابطه زمان فراغت افراد با تماشای برنامه‏های تلویزیونی و پدیده‏های ناشی از آن، و تأثیر این جعبه سحرآمیز بر افکار عمومی بررسی شده است. در این نوشتار، سعی بر آن است که نقش تلویزیون به عنوان ابزاری جهت آشکارسازی مسائل مختلف و چگونگی تأثیر برنامه‏های تلویزیونی بر مخاطبان با دقت و ظرافت خاصی بیان گردد و سرانجام در زمینه اینکه تلویزیون باید به عنوان یک وسیله سرگرمی به شمار آید یا یک وسیله آموزشی و یادگیری، اطلاعاتی به خوانندگان عزیز داده شود.

متن

1. مقدمه
شتاب فزاینده پیشرفتهای فن‏آوری در دنیای معاصر و تحول سریع در امر ارتباطات، مرکز ثقل تحولات اجتماعی بوده است. پیشرفتهای غیرمنتظره و کاملا" نوین در زمینه ارتباطات به وسیله تلفن، رادیو، تلویزیون، دستگاه دورنویس ونظایر آن، دگرگونی‏های عمیق اقتصادی واجتماعی را به همراه آورده و این پرسش را پیش روی ما نهاده است که به منظور همگام شدن با آنها و بهره‏وری مطلوب از آنها باید چه شیوه‏ها و ابزارهایی را برگزید و چه سازمانها و مؤسساتی را تجهیز نمود تا در جامعه نیز فضایی درخور پذیرش آنها به وجود آید.(1)

اگر از دیدگاهی وسیعتر، یعنی در سطحی جهانی به اهمیت امر ارتباط توجه کنیم، باید بگوییم جهان امروز دنیای اطلاعات است و نکته بسیار مهم در این میان، درک کامل این پرسش است که در چنین جهانی، چگونه می‏توان به یک سیاست اطلاعاتی صحیح دست یافت؟ اکنون که توسعه با تدوین نوعی نظام صحیح اطلاعاتی و آگاهی‏رسانی حاصل می‏شود، عدم توجه به اهمیت و کاربرد رسانه‏های ارتباط جمعی، مسؤولان و برنامه‏ریزان سازمانهای مختلف را از حجم انبوهی از اطلاعات محروم می‏سازد.(2)

اما از سوی دیگر، به کارگیری ابزارها و رسانه‏های ارتباط جمعی به منظور دستیابی به اطلاعات، نهایت دقت و توجه را نیز طلب می‏کند؛ زیرا این رسانه‏ها عمدتا سلسله مراتب اجتماعی خاصّی را در جامعه به وجود می‏آورند که گروههای کوچک قدرتمند، گروه وسیع طبقه متوسط و گروه کثیر عامّه مردم را شامل می‏شود و البته در صدر این سه گروه، گروه بسیار معدود ثروتمندان (اعیان) قرار دارد که همواره خواستها، معیارها و ارزشهای مورد نظر خود را به کل جامعه تحمیل می‏کند و طبقات پایینتر نیز بدون آنکه خودشان آگاه باشند، از آرمانهای حاکم بر آن تقلید می‏کنند.(3)

از این رو بهتر است محتوای رسانه‏های ارتباط جمعی با دیدگاههای نقّادانه مورد تجزیه وتحلیل قرار گیرد. در این گفتار، از میان رسانه‏های متنوع ارتباط جمعی، بیشترین توجه به تلویزیون و نقش آن در جامعه‏پذیری و فراگیری افراد، بویژه در سنین کودکی و نوجوانی معطوف شده است.

2. اهمیت تلویزیون
تلویزیون یکی از رسانه‏های قدرتمند ارتباط جمعی به شمار می‏آید. این ابزار، به دلیل ویژگیهای منحصر به فرد خود قادر است پیامهای تصویری را به دورترین نقاط منتقل کند و تعداد بیشماری از افراد را در سراسر دنیا مورد خطاب قرار دهد.(4) تلویزیون به عنوان یک ابزار مهم ارتباطی می‏تواند در هشیارسازی، سازماندهی، سیاسی‏گری و تکنیک‏دهی نقش مهمی داشته باشد. تأثیر پیام این ابزار قدرتمند بر افکار عمومی و عملکرد آن را، بویژه از نظر تربیتی و جامعه‏پذیری نباید از نظر دور داشت.


3. پیدایش تلویزیون در ایران و جهان
نخستین فرستنده تلویزیونی جهان در سال 1936 میلادی در انگلستان راه‏اندازی شد. تلویزیون در ایران در سال 1958 میلادی افتتاح گردید. بخش آموزشی تلویزیون ایران در آبان 1343 پایه‏گذاری شد؛ ولی به علت نارسایی‏های فنّی و فقدان امکانات لازم، فعالیتهای آن پس از مدتی متوقف گردید. در سال 1352، این بخش فعالیت خود را از سر گرفت؛ اما باز هم به دلیل سیاستهای نادرست رژیم گذشته و عدم تبیین اهداف آموزشی نتوانست جایگاه مطلوبی در نظام تعلیم و تربیت ایران به دست آورد.(5)

4. تلویزیون و اوقات فراغت
مهمترین پدیده مربوط به تلویزیون از دیدگاه جامعه‏پذیری، کمیّت زمان تماشای تلویزیون است بدین معنی که در جوامع پیشرفته، افراد بیشترین زمان فراغت خود را به جای معاشرت با دوستان، معلمان و یا بزرگسالان، به تماشای تلویزیون می‏گذرانند. پاپر درباره تأثیرات منفی ناشی از تماشای طولانی تلویزیون اظهار می‏دارد که گذراندن وقت بیشتر برای تماشای تلویزیون، نشان‏دهنده علاقه کمتر به مطالعه است و به احتمال زیاد، فرد را کاهل و از نظر روانی منفعل بار می‏آورد و یا به مسائلی نظیر خشونت، پرخاشگری و ترس از خشونت واقعی مبتلا می‏سازد. واقعیت این است که برنامه‏های تحریک‏کننده تجاری حاکم بر تلویزیون، در جامعه‏پذیری نسل جوان تأثیرگذاری منفی به همراه دارد. اما پاپر در این زمینه به نکته‏هایی اشاره می‏کند. از نظر او بروز پدیده‏هایی نظیر تعصبات فرهنگی، خشونت در برابر بیگانگان و ترس و نفرت از آنها در کشورهای رواندا، یوگسلاوی و الجزایر، هیچ رابطه خاصی با تماشای تلویزیون از سوی افراد این کشورها ندارد و یا نمی‏توان کاستی‏های دموکراسی و رژیمهای استبدادی را در بعضی از کشورها به استفاده زیاد مردم از تلویزیون نسبت داد.(6)

گسترش رسانه‏های ارتباط جمعی، بویژه تلویزیون، اغلب به موازات اوقات فراغت افراد صورت می‏گیرد. این رسانه‏ها فراغت را به قشرهای مختلف اجتماعی سوق داده و آن را به یک پدیده فراگیر تبدیل نموده‏اند. با صنعتی‏شدن جوامع، تفریح جای خود را به تماشای صرف داده است و پدیده تماشا، خود در ساخت سلسله مراتب اجتماعی نقش مهمّی بر عهده دارد.(7)

5. تلویزیون و تأثیر بر افکار عمومی
گفته شد که صنعت تماشا می‏تواند طبقه‏بندی‏های اجتماعی جدید و مستحکمی را به وجود آورد. این امر در زمینه‏های مختلف سیاسی، هنری، مذهبی و نظایر آن صورت می‏پذیرد. برای مثال، گاهی فعالیت ورزشی در تلویزیون، نوعی نمایش به حساب می‏آید. فرد ممکن است خود را صرفا به این دلیل ورزشکار بداند که ساعات متمادی تعطیلات پایان هفته را به تماشای مسابقات فوتبال می گذراند، اسامی تمام برندگان و قهرمانان بازی‏های المپیک را از حفظ می‏داند و در او نوعی همانندسازی رفتاری با آنها ایجاد می‏شود.(8)

شواهد حاکی از آن است که ساده‏لوحی افراد زیادی موجب شده است که ورزش به یک حرفه تجاری یا صنعتی مبدّل شود و افتخارات ورزشی بیش از اندازه مهم جلوه‏گر شوند و گاهی به صورت امری مقدس درآیند.(9) در واقع می‏توان گفت که سوء استفاده از اوقات فراغت مردم، برای عده‏ای خاص به مسأله‏ای تجاری تبدیل شده است.

مثال دیگر، موقعیت ستارگان عالم هنر است که از طریق صنعت تماشا، به طور چشمگیری تعالی یافته است. گرچه رسانه‏های ارتباط جمعی به خودی خود ستاره‏گری را به وجود نمی‏آورند، اما آن را حمایت می‏کنند و تا حدود زیادی مقبول جلوه می‏دهند و موجب افزایش محبوبیت ستارگان در میان افراد جامعه می‏شوند؛ پس توسعه صنعت ارتباطات، امتیازات خاصی را برای این دسته از افراد درپی داشته است. به این ترتیب می‏توان ادعا کرد که پیدایش طبقات ممتاز، در گرو عملکرد رسانه‏های ارتباط جمعی، بویژه تلویزیون است.(10)

به همین ترتیب، تغییراتی که در اطلاع‏رسانیِ مسائل سیاسی در اثر تماشای تصاویر تلویزیونی ایجاد می‏شود، یکی از نمونه‏هایی است که تأثیر این رسانه را بر افکار عمومی به طور کاملا" محسوس نشان می‏دهد. اکثر تحلیل‏گران برنامه‏های تلویزیونی بر این باورند که تلویزیون، ماهیت افکار سیاسی را دگرگون کرده است. جهت‏گیری افکار عمومی دیگر بر اساس ارزیابی‏های عقلانی از مسایل موجود نیست؛ بلکه واکنشهای توأم با احساساتی است که به دنبال درکِ القایی ناشی از تماشای تصاویر تلویزیونی ظاهر می‏شود.

ارائه تصاویر مربوط به مسائل اقتصادی و تجاری نیز دستخوش تغییرات است. برای مثال، امروزه تبلیغات اقتصادی با توجه به عملکردهای منطقی صورت نمی‏گیرد و انتخاب خریداران نیز بر اساس داوری آنان از ارزش نسبی محصولات تجاری و اقتصادی نیست؛ بلکه با توجه به احساس و هیجانی است که تصاویر تبلیغاتی در آنها به وجود می‏آورد.

6. تلویزیون و آشکارسازی وقایع
برخی از صاحب‏نظران، تلویزیون را ابزاری جهت آشکارسازی مسائل مختلف قلمداد می‏کنند. به عقیده ایشان، یکی از دلایل این امر آن است که تلویزیون امکان تماس افراد با واقعیاتی را فراهم می‏سازد که دسترسی به آنها برای عموم میسر نیست.

تلویزیون با ساخته و پرداخته کردن داستانهای خیالی و افسانه‏پردازی در حاشیه مطالب مکتوب، نوعی باور و اعتقاد را در مخاطب خود پدید می‏آورد، به گونه‏ای که فرد هنگام تماشای آن، گویی خود را در یک صحنه واقعی در آن سوی دنیا می‏یابد و شخصا به تجربه این صحنه‏ها می‏پردازد.

اغلب برنامه‏های تلویزیونی جنبه اساطیری دارند؛ چون شناسایی صحنه‏های نمایش را به یک اعتقاد مبدل می‏سازند؛ بعلاوه به کمک هنر گزارشگری و تصویربرداری با حرکات و زوایای مناسب، آنچه را که عادی و بسیار پیش پا افتاده است، به صورت برجسته‏ای به نمایش می‏گذارند.(11)

نیل پوستین (1997) نیز تلویزیون را موجب آشکارسازی و حجاب‏افکنی از بسیاری مسائل، بویژه در زمینه‏های جنسی و خشونت می‏داند. به عقیده او کودکان از آنچه مربوط به بزرگسالان است آگاهی می‏یابند. در گذشته دنیای ناشناخته و اسرارآمیز زندگی بزرگسالان، ایشان را از کودکان متمایز می ساخت و به عبارت ساده‏تر، این تفکیک بر پایه شرم استوار بود. کودکان درباره مسائل جنسی، پول، خشونت، بیماری، مرگ و نظایر آن لب فرو می‏بستند؛ اما بتدریج و با کسب آگاهی‏های جدید از طریق تلویزیون، همه آن نوع رازداری‏ها به فراموشی سپرده شد.(12) دلیل این وضعیت، ویژگی عمومیت داشتن برنامه‏های تلویزیون است که همه اسرار زندگی را بدون توجه به سنّ و حساسیّت مخاطب به نمایش می‏گذارد و ساختار ارتباطی آن به شیوه‏ای است که منجر به زائل شدن دوران کودکی می‏شود.(13)

7. تلویزیون و دستکاری برنامه‏ها(14)
انتقاد دیگری که بر برنامه‏های تلویزیونی وارد است، دستکاری شدن آنها است. برنامه‏های تلویزیونی نیز ممکن است مانند رسانه‏های مکتوب به نحوی مورد دستکاری قرار گیرند و تصاویر را آن طور که هست به نمایش نگذارند. باید توجه داشت که «دیدن» همواره نمی‏تواند معیار صحیحی برای فهم حقیقت باشد. افراد باید بدانند که برنامه‏های تلویزیونی چگونه به وجود می‏آیند و بیاموزند که چگونه خود را در مقابل برنامه‏های دستکاری‏شده محفوظ نگه دارند.(15)

نکته دیگری که در طراحی برنامه‏های تلویزیونی باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد، این است که رسانه‏های ارتباط جمعی، بویژه تلویزیون، جهت ارائه هسته‏های فرهنگی به مخاطب طراحی نشده‏اند؛ بلکه به عکس، فرض آنها بر این است که فرد قبلاً دارای فرهنگی توسعه یافته است و با توجه به آن می‏تواند از میان برنامه‏های مختلفی که تهیه و پخش می‏شوند، مطابق سلیقه‏ها و انتظارات خود به انتخاب بپردازد.
درباره وارونه‏سازی وقایع در تلویزیون، رجیز دبرای (1997) تلویزیون را نوعی فن‏آوری وانمودسازی تلقی می‏کند که منطق آن فریبکاری است و با مقوله خواندن و نوشتن که از منطق استدلالی و عقلانی برخوردار است، قرابت چندانی ندارد.(16)

8. تلویزیون، سرگرمی کودکان
کودکان به علت صرف وقت زیاد برای تماشای برنامه‏های تلویزیونی که تا پاسی از شب ادامه می‏یابد، صبحها با تأخیر بین 13 تا 15 دقیقه به کلاس درس می‏آیند و خواب‏آلود هستند. تحقیقات نشان می‏دهد که اکثر این افراد دارای بهره هوشی پایینتر از حد طبیعی هستند و عملکرد نامطلوبی در مدرسه دارند. دیر خوابیدن این کودکان معمولا" در خانواده‏هایی مشاهده می‏شود که کنترل ویژه روی کودکان خود ندارند. این گونه کودکان، بدون تماشای تلویزیون نیز وضعیت درسی مناسبی ندارند و در کلاس درس بی‏توجه و خواب‏آلودند.(17)

تماشای متمادی تلویزیون سبب انفعال جسمانی و روانی کودک نیز می‏شود و در نتیجه، اغلب کودکان فرصت کمتری برای فعالیتهای پرتحرک و معاشرت با همسالان خود دارند. در واقع تلویزیون عملا" جایگزین فعالیتهایی می‏شود که کودکان می‏توانند و باید به طور مستقیم درگیر آنها شوند. بازی، مطالعه، شرکت در مسابقات ورزشی و ... از جمله سرگرمی‏های مثبتی هستند که کودکان با عادت به تلویزیون از آنها باز می‏مانند.

9. تلویزیون و یادگیری کودکان
ویلبر شرام (1997) عقیده دارد که یادگیری از طریق تلویزیون، اغلب امری تصادفی است؛ یعنی فرد هنگام تماشای تلویزیون به منظور سرگرمی و تفریح، بدون آنکه در پی کسب معلومات باشد، مطالبی را ناخودآگاه می‏آموزد.اکثر بینندگان معمولاً به خاطر کسب آگاهی و معلومات به تماشای تلویزیون نمی‏پردازند؛ بویژه درصد کودکانی که منظور آنها از تماشای تلویزیون کسب معلومات باشد، بسیار ناچیز است. مثلاً کمتر کودکی را می‏توان یافت که در سنین اولیه دبستان به تماشای یک کنفرانس مطبوعاتی یا برنامه آموزشی علاقه‏مند باشد.(18)

بسیار گفته شده است که تلویزیون فرآیند یادگیری را تسریع می‏بخشد؛ اما از سوی دیگر،تأثیر این نوع یادگیری ماندگار نیست. برای مثال، انتظار می‏رود که کودکان این دوره در مقایسه با کودکان دوره پیش از پیدایش تلویزیون، تعداد واژه‏های بیشتری را بدانند و با دنیای گسترده‏تری از مفاهیم آشنا باشند و در سنین پایین نسبت به مسائل بزرگسالان، از جمله جنایت، مسائل هنری و مشکلات اجتماعی آگاهی بیشتری داشته باشند؛ امّا پس از آنکه کودکان وارد مدرسه می‏شوند و خواندن و نوشتن می‏آموزند و با استفاده از رسانه‏های مکتوب به شناخت دنیای پیرامونشان نزدیک می‏شوند، تلویزیون دیگر نزد ایشان امتیاز چندانی به عنوان یک منبع اطلاع‏رسانی نخواهد داشت؛ لذا انتظار می‏رود که پس از گذشت چند سال از آشنایی و تجربه اولیه کودک با تلویزیون، دانستنی‏های او با دانستنی‏های کودک دوره پیش از تلویزیون تفاوت چندانی نداشته باشد. دلایل این موضوع را شاید بتوان به یکنواخت و تکراری بودن مطالب و محتوای برنامه‏های تلویزیون نسبت داد.(19)

در سالهای نخستین رشد، تلویزیون برای کودکان از جاذبه زیادی برخوردار است و لذا کودکان وقت بیشتری صرف تماشای آن می‏کنند و مطالب زیادی فرا می‏گیرند. طی همین دوران، کودکانی که به طور ارادی مطالبی را از رسانه‏های غیر از تلویزیون، یعنی رادیو، سینما، کتب داستان، مجلات و... می‏آموزند، پس از گذشت چند سال معلوماتشان همسطح با کودکانی می‏شود که با تلویزیون به یادگیری می‏پردازند و بدین ترتیب نقصان آگاهی‏هایشان جبران می‏شود.

به طور کلی تحقیقات نشان داده است که افزایش کسب اطلاعات از طریق تلویزیون مدت کوتاهی ادامه می‏یابد. برای مثال، تفاوت یادگیری در کودکان 10 تا 12 ساله در دوره مذکور چندان چشمگیر نیست.(20)

10. تلویزیون، ابزار آموزشی
اگر تلویزیون همراه با تمرینها و تکالیف کنترل‏شده در کلاسهای درس مورد استفاده قرار گیرد، می‏تواند به عنوان یک ابزار آموزشی رو در رو تلقی شود؛ اما باید به خاطر داشت که نقش تلویزیون به عنوان یک رسانه کمک آموزشی در مدارس، با افزایش سن کودکان کمرنگ می‏شود. در مقطع ابتدایی میزان این عملکرد 70% است؛ در حالی که در مقطع راهنمایی به کمتراز 50% و در مقطع دبیرستان به کمتر از 40% تقلیل می‏یابد. علت این سیر نزولی آن است که محتوای دروس مقاطع بالاتر تحصیلی، فراتر از محتوای برنامه‏های تلویزیون است.(21)

پیامهایی که بویژه در دنیای کنونی از طریق تلویزیون به فرد انتقال می‏یابد، با دانشی که از طریق کتاب یا آموزش شفاهی حاصل می‏شود، متفاوت است. این تفاوت، ناشی از شرایط خاصی است که هنگام تماشای تلویزیون به وجود می آید. مثلاً چنانچه فرد برای پر کردن اوقات فراغت خود به تماشای تلویزیون بپردازد، تمایل او به یادگیری در کمترین سطح است.(22)

علت دیگر، استمرار در پخش برنامه‏های تلویزیونی است که فرصت تأمّل و تفکر و در نتیجه فهم کامل برنامه‏ها را از مخاطب سلب می‏کند و به همین جهت فرد از پیونددادن مطالب به هم و بازشناسی و بازخوانی مطالب پیشین باز می‏ماند. این ویژگی تلویزیون را شاید بتوان «اثر دریافت‏کنندگی صِرف» نامید که به طور معمول فعالیت ذهنی را کُند و روح انسان را مسخ می‏کند.(23)

نکته مهم دیگر این است که رابطه میان تلویزیون و مخاطب، یک رابطه یک‏سویه است و در این فرآیند پیام‏رسانی، تعیین نوع پیامها و آگاهی‏ها در اختیار فرستنده است و گیرنده پیام، به گونه‏ای خنثی و منفعل آن را دریافت می‏کند. در این زمینه نمی‏توان تهیه‏کنندگان برنامه‏ها را مورد انتقاد قرار داد؛ زیرا آنها به دلیل محدودیت زمانی و ضرورت تغییر صحنه‏ها و برنامه‏ها نمی‏توانند انتظارات همه مخاطبان را برآورده سازند.(24)

به طور کلی تلویزیون می‏تواند به گذران اوقات فراغت، بخصوص در مورد افرادی که دارای سطح اطلاعاتی پایین هستند، جهت بخشد، به عنوان نوعی ابزار خودآموزی به کار رود و موانع موجود میان طبقات اجتماعی را در پهنه یک کشور از میان بردارد.

تحقیقات دیگری نیز در زمینه یادگیری از طریق تماشای تلویزیون و یادگیری از طریق رسانه‏های مکتوب به عمل آمده است. این بررسی‏ها نشان می‏دهد که میان این دو نوع یادگیری تفاوت فاحش و معناداری وجود دارد. تماشای تصاویر، با بروز هیجانات، احساسات و عواطف همراه است؛ در حالی که مطالعه مطالب مکتوب، به استدلال وتفکر منجر می‏شود.(25)
11. نتیجه
فن‏آوری‏های نوین و تحول سریع در امر ارتباطات، دگرگونی‏های عمیق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را به همراه آورده و جهان کنونی را به دنیای ارتباطات مبدل نموده است. این فن‏آوری‏ها در کنار مزایای متعددی که در بر دارند، ساختارهای اجتماعی را تغییر می‏دهند و سلسله مراتب خاصی را در جوامع به وجود می‏آورند. از جمله این ساختارها، پیدایش طبقه معدود ثروتمندان (اعیان) است که تصمیم‏گیرنده اصلی امور اجتماعی به شمار می‏روند و معیارها و ارزشهای خود را از طریق رسانه‏های ارتباط جمعی، بویژه تلویزیون به سایر افراد و طبقات جامعه تحمیل می‏کنند که از میان آنها می‏توان به ستارگان عالم سینما، خوانندگان و ورزشکاران اشاره نمود.

تلویزیون به عنوان یک ابزار قدرتمند ارتباط جمعی، مخاطبان بسیاری را در سرتاسر دنیا به خود جذب می‏کند. تحقیقات نشان می‏دهد که افراد، بویژه در سنین کودکی و نوجوانی، بیشترین وقت خود را صرف تماشای تلویزیون می‏کنند. گرچه این احتمال وجود دارد که تلویزیون افراد را کاهل و منفعل بار آورد و یا با مسائلی نظیر خشونت و پرخاشگری آشنا سازد، اما نمی‏توان بروز این پدیده‏ها را تنها به تماشای زیاد تلویزیون نسبت داد، بلکه عوامل دیگری نظیر عوامل فرهنگی و شناختی نیز در دریافتها و برداشتهای افراد از تصاویر تلویزیون نقش دارند.

بیشتر محققان بر این نکته تأکید دارند که تلویزیون در یادگیری افراد مؤثر است؛ اما این نوع یادگیری ممکن است تصادفی و با هدف سرگرمی صورت پذیرد؛ در حالی که نوع یادگیری از طریق کتاب و رسانه‏های مکتوب، عقلانی و عمیقتر است. بررسی‏های انجام‏شده در زمینه نقش تلویزیون در یادگیری نشان می‏دهد که این نوع یادگیری تأثیر پایداری در فرد به جای نمی‏گذارد و میان کودکانی که از طریق تلویزیون مطالبی را می‏آموزند و آنهایی که از طریق کتاب و سایر رسانه‏های مکتوب اطلاعاتی به دست می‏آورند، تفاوت چندانی به چشم نمی‏خورد.

علاوه بر آن، تحقیقات نشان داده است که اهمیت تلویزیون به عنوان یک ابزار کمک آموزشی، با افزایش سن افراد و ورود به مقاطع تحصیلی بالاتر، سیر نزولی می‏یابد. به طورکلی برای افرادی که سطح معلومات و اطلاعات بالایی ندارند، تلویزیون در نقش خودآموز عمل می‏کند و در یادگیری آنان مفید و مؤثر است.

درباره یادگیری از طریق تلویزیون انتقاداتی نیز مطرح شده است. برخی عقیده دارند که یادگیری از این طریق، فرصت کافی در اختیار مخاطب نمی‏گذارد تا با تفکر و تأمّل و درک کامل، مطالب را به هم مرتبط سازد و مطالب پیشین را بازخوانی و بازشناسی نماید.

انتقاد دیگر حاکی از آن است که تلویزیون قدرت تفکر و تعمق را از فرد سلب می‏کند و در عوض، روند یادگیری او را با احساسات و عواطفی که از تماشای تصاویر تلویزیونی به وجود می‏آیند، تحت تأثیر قرار می‏دهد. نمونه بارز آن، نقش تلویزیون در تغییر ماهیت افکار عمومی پیرامون مسائل سیاسی و اقتصادی است که تصمیم‏گیری و اظهار نظر افراد در این زمینه‏ها متأثّر از احساسات ناشی از تبلیغات تلویزیونی است. برای مثال، در جریان انتخابات، رأی‏دهندگان ممکن است رأی خود را با توجه به تبلیغات تلویزیونی انتخاب کنند.

برخی تلویزیون را یک فن‏آوری وانمودسازی می‏دانند که از منطق اغوا و فریبکاری سود می‏جوید و با خواندن و نوشتن که با منطقی عقلانی همراه است، شباهت درخور توجهی ندارد. به عقیده این عده، تلویزیون واقعیتها را آن طور که باید و شاید به تصویر نمی‏کشاند؛ این، دوربین است که ماهیت چشم‏اندازهای محدود و وسیع را دستخوش تغییر می‏سازد و مناظر و اشیاء را بزرگ و کوچک می‏نماید و به فرد مجال و آزادیِ بیان جزئیات و آنچه را که اصل واقعیات است نمی‏دهد.

در مورد آشکار سازی مطالب در تلویزیون گفته می‏شود که تلویزیون در ارائه برنامه‏های خود میان کودکان و بزرگسالان مرزبندی و تمایزی قائل نیست و برنامه‏های آن برای عموم یکسان پخش می‏شود؛ به همین دلیل کودکان از طریق این برنامه‏ها مطالبی را می‏آموزند که مربوط به بزرگسالان و زندگی بزرگسالی است و این امر طبیعتا زوال دوران کودکی را در پی دارد.

همچنین باید به خاطر سپرد که برخی از این برنامه‏ها، از پیش دستکاری شده و تغییر یافته‏اند. همه افراد باید بیاموزند که چگونه خود را در مقابل این نوع برنامه‏ها محفوظ نگه دارند و تحت تأثیر نگرش حاکم بر آنها قرار نگیرند.
بعلاوه، تهیه‏کنندگان برنامه‏های تلویزیونی نیز باید این نکته را مد نظر داشته باشند که افراد جامعه به طور کلی دارای مجموعه‏ای از عقاید خاص خویش هستند که ناشی از وابستگی‏های خانوادگی، همبازی‏ها، طبقات اجتماعی و... آنهاست و تهیه‏کنندگان ناچارند در تهیه و پخش برنامه، از احکام قالبی و پیش‏داوری‏های خود اجتناب کنند و درباره خواستها و نظرات توده جامعه که مخاطبان اصلی آنها هستند، اطلاعات جامع و کاملی در اختیار داشته باشند.

منابع و پی نوشت ها
______________________________

1. The World Bank, World Development Report, Washington D.C U.S.A (1997)) p. 56

2. محسن قانع بصیری: مدیریت توسعه و سیاستهای ارتباطی، نشریه آموزشی خبری مدیریت، شماره 14، پائیز 1373، ص 2.

3. مهدی محسنیان‏راد: ارتباط‏شناسی، انتشارات سروش، تهران، 1374ش، چاپ دوم، ص 26.

4. هرمیک آقاکیانت: مخاطب و آگهی‏های سیما، ترجمه زیبا صالحی و فاطمه دیباجی، فصلنامه مطالعاتی و تحقیقاتی وسایل ارتباط جمعی، سال نهم، شماره 14، ص 90.

5. حسن شعبانی: جزوه تکنولوژی آموزشی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، قم، 1361ش، ص 10.

6. Tedesco, Jvan Carlos: The New Technologies: The Edvcational Pact. Switzerland (1977), PP. 46 _ 47.

6. منوچهر محسنی و باقر ساروخانی: جامعه‏شناسی وسایل ارتباطی، انتشارات اطلاعات، تهران، 1365ش، ص 350.

7. همان، ص 352.

8. همان، ص 36.

9. همان، ص 370.

10. ر.ک: همان، ص 232 ـ 260.

12. Tedesco, Juan Carlos: The New Technologies: The Educational Pact, Switzerland, (1997), P. 25.

11. همان، ص 25.

12. همان، ص 25.

13. همان، ص 44.
14. همان، ص 45.

15. شرام، ویلبر، لایل، جک و پارکز ب، ادوین، تلویزیون در زندگی کودکان ما، ترجمه محمود حقیقت کاشانی، مرکز تحقیقات مطالعات و سنجش برنامه‏های صدا و سیما، تهران، 1375ش، ص 229.

16. همان، ص 117.

17. همان، ص 129.

18. همان، ص 130.

19. همان، ص 139.

20. همان، ص 244.

21. همان، ص 141.

22. همان، ص 226.

تبلیغات