وجوه هرمنوتیکى رمز در فلسفه اسلامى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
چکیده شاید چنین به نظر رسد که در عالم اسلام و فرهنگ و اندیشه دینى، «رمز» به عنوان یک اصطلاح، اختصاصاً مربوط به قلمرو عرفان و تصوف و صرفاً داراى جنبههاى دینى و عرفانى است. اما در همان مراحل اولیه شکلگیرى فلسفه در جهان اسلام، فلاسفه اسلامى به «رمز» توجه کردند و در سیر تکاملى خود، بنیادهاى فلسفىِ خاصى پیدا کرد. اگر به این مبانى و بنیادها، به طور مستقل و منسجم پرداخته شود، مىتوان به یک رمزشناسى انتولوژیک با وجوه خاص هرمنوتیکى در فلسفه اسلامى دست یافت، زیرا دیدگاههاى متفکران بزرگى چون ابنسینا، سهروردى، شهرزورى، خواجه نصیرالدین طوسى، میرداماد و ملاصدرا، در مجموع، تصویر جامعى از وجودشناسى و هرمنوتیکشناسىِ «رمز» به دست مىدهد و آن را کاملاً از «رمزشناسى» در هرمنوتیک مدرن، متمایز مىکند. ما در این مقاله، تا حدّ امکان، در صدد تبیین مبانى فلسفى و هرمنوتیکى «رمز» در فلسفه اسلامى هستیم.متن
1. رمزشناسى سهروردى و شهرزورى و نمادشناسى پل ریکور
سهروردى در حکمة الاشراق، مراد و مقصود از رمز و عبارت رمزى را، معنایى غیر از معناى تحت اللفظى عبارت مىداند. به نظر وى، این گونه عبارات، از آن رو مورد انکار واقع مى شوند که معناى تحتاللفظى عبارت مدنظر قرار مىگیرد و نه مقصود آن. (حکمة الاشراق، 1373: 10)
شهرزورى در شرح وزین خود بر حکمة الاشراق، «رمز» را به طور دقیقتر چنین تبیین کرده است:
الرمز هو أن یأتی بلفظ وضعه الواضع لمعنی ما، فیضعه بازاء معنی آخر لمناسبة ما بین ذلک الفظ و المعنی الثانی. (شهرزورى، 1372: 25)
وى در بیان خود بین معناى اول (لفظى) و معناى دوم (مقصود از عبارت) مناسبت قائل شده است. بنابر این، اگر کسى به این تناسب آگاهى داشته باشد، معناى دوم، از طریق معناى اول قابل دستیابى است. تعریف شهرزورى از «رمز» یادآور تبیین پل ریکور از «نماد» است.
ریکور مىنویسد:
من هر گونه ساختار دلالتى را که در آن یک معناى مستقیم، اولیه و تحت اللفظى به واسطه گسترش، به معناى دیگرى اشاره کند که غیر مستقیم، ثانوى و مجازى است و فقط از راه معناى نخست شناخته مىشود، «نماد» مىخوانم. (ریکور، 1379: 123 ـ 124)
وى بعد از ارائه تعریف خود از «نماد» به تعیین قلمرو هرمنوتیک مىپردازد. از دیدگاه وى، کلیه عبارتها و بیانهایى که نمادینه و داراى معناى دوگانه باشند، قلمرو هرمنوتیک را تشکیل مىدهند. وى از رهیابى به معناى پنهان عبارت از طریق معناى پیدا و آشکار آن، به «تأویل» و «رمزگشایى» تعبیر مىکند.
سهروردى در حکمةالاشراق و به تبع او شهرزورى در شرح حکمةالاشراق (شهرزورى، همان: 31) به صورت تلویحى همین تبیین را از «تأویل» ارائه دادهاند، اگر چه این دو، روند نیل از معناى لفظى به معناى اراده شده (مقصود) را فرایندى اشراقى مىدانند، (همان) و نه یک فرایند زبانى، ذهنى و یا عقلانى.
البته ما در این مقاله در صدد تبیین آراى هرمنوتیکى پل ریکور و ارائه بحثهاى تطبیقى بین وى و شهرزورى یا سهروردى نیستیم و نمىخواهیم این تطبیق ظاهرى و سطحى را دستمایه اشتراک دیدگاههاى هرمنوتیکى آنها قرار دهیم، اما به نظر مىرسد که همین تطبیق ساده، مطلعى مناسب و مفید براى طرح مباحثى باشد که در پیش داریم و مراد ما را در این مقاله، از «هرمنوتیک» و «رمز»، بدون اینکه به طرح مباحث عام و مفصل هرمنوتیکى بپردازیم، روشن مىسازد.
«رمز» در این مقاله، اگر چه وصف متون است، همان طور که در طى مباحث روشن خواهد شد، ناظر به حقیقت و نحوه وجود آن نیز هست. متون رمزى، متونىاند که بهلحاظ معنایى، لایه به لایه بوده، و بنابر این، عبارات آن از حیث معناشناسى چندگانه هستند. اما این لایههاى معنایى امرى فراتر از ساختار زبانى عبارتند و انسان را ناگزیر از فرایند «تأویل» و «رمزگشایى» مىکنند. اینجاست که هرمنوتیک به عنوان نظریه عام فهم چنین متونى، شکل مىپذیرد.
البته امروزه هرمنوتیک، ناظر به فهم نوشتار، به طور عام و حتى وسیعتر از آن، ناظر به فهم آثار انسان و حتى از آن نیز گستردهتر، ناظر به فهم وجود است، ولى در این مقاله، مراد ما از «هرمنوتیک» همان نظریه فهم متون رمزى است، لذا در صدد تبیین ابعاد و وجوه مختلف فهم انسان از رمز، در چشمانداز فلسفه اسلامى هستیم، اما قبل از هر چیز بهتر است نظرى بسیار گذرا به دستآوردهاى هرمنوتیک جدید در «رمزشناسى» و «تأویلپژوهى» داشته باشیم.
2. رمزشناسى هرمنوتیک مدرن
اصولاً مقایسه، بهتر مىتواند پرده از چهره نظریهها و دیدگاهها بردارد و جنبههاى مخفى و ابعاد ناآشکار آنها را برملا سازد، زیرا در ضمن همین مقایسههاست که ما این امکان را پیدا مىکنیم که نظریهها و دیدگاهها را در برابر سؤالهاى متعدّد و جدید قرار دهیم و در نتیجه، مىتوانیم در منطقه تاریک یک نظریه، قدم برداریم و ابعاد ناپیداى آن را پیدا کنیم. از این رو، رمز را در هرمنوتیک جدید، بدون اینکه وارد بحثهاى تفصیلى شویم، تبیین مىکنیم.
رمز در هرمنوتیک جدید، خصلت هر متن گفتارى یا نوشتارى است. رمز گونگىِ متن ریشه در خصلت نمادین زبان دارد. زبان در سرشت خود، ساختارى نمادین دارد، زیرا نشانههاى زبانى را «بسى بیشتر از آنچه به نظر مىآیند، بیان مىکنند». (شایگان، 1380: 292) بنابراین زبانِ داراى ابهام و ایهام، قابل تفسیر و تأویل است.
پل ریکور در همین راستا، رمزگشایى و یا به عبارت دیگر، عمل «تفسیر» را تعریف مىکند:
تفسیر یکى از کارهاى تفکّر است مشتمل بر رمزگشایى معناى نهفته در معناى آشکار، و گستردن سطوح معنایى مستتر در معناى تحت اللفظ. (همان: 293)
با توجه به آنچه گفته شد، اصولاً هر آنچه هویت زبانى دارد، هویت تفسیرى و تأویلى نیز دارد. از این رو، هر فهمى، خود تفسیر و تأویل است. تفسیر و تأویلى که خود ناظر به تفسیر و تأویل دیگر است. انسانها همواره در موقعیت تفسیرى و تأویلى به سر مىبرند. از این رو، در هرمنوتیک مدرن، نشانههایى زبانى، داراى هویت تأویلى هستند:
هر نشانه فى نفسه، آن چیزى نیست که خود را در معرض تأویل قرار مىدهد، بلکه در حکم تأویل نشانههاى دیگر است. (فوکو، 1379: 185 ـ 186)
بنابر این، تأویل فرایندى بىپایان است. نیچه نیز چنین معتقد شد که: «معناى جدا از تأویل وجود ندارد» لذا جهان را تنها از طریق تأویل قابل شناخت مىدانست. اما در نگاه او، تأویلها ناظر به حقایق نیستند، بلکه ناظر به یکدیگر هستند. از این رو، با صراحت نوشت: مىگویند که تنها حقایق وجود دارند، اما من مىگویم که خیر حقایق درست همان چیزهایند که وجود ندارند، تنها تأویلها وجود دارند. (احمدى، 1380: 511)
بنابر این، رمزشناسى و تأویل پژوهى هرمنوتیک مدرن بیشتر ریشه در زبان و خصایص زبانى فهم انسان دارد و حال آن که در مباحث بعدى، روشن خواهد شد که رمزشناسى در فلسفه اسلامى، بیشتر و شاید منحصراً، ریشه در حقیقتشناسى دارد و آنتولوژى حقیقت از یک طرف و آنتولوژى انسان را از طرف دیگر، مبناى تأویلپژوهى خود قرار داده است. ازاینرو، وجوه هرمنوتیکى رمز در فلسفه اسلامى کاملاً متمایز از هرمنوتیک مدرن است و لذا نباید صرفاً به تطابق ظاهرى بین عباراتِ تأویل پژوهانى چون پل ریکور و شمس الدین محمد شهرزورى اکتفا و استناد کرد.
3. راز و فلسفه رمزگونگى متون حکمت
از مقدمه شیخ اشراق بر حکمة الاشراق (سهروردى، 1373: 10 و 11)، تلویحاً، و از شرح آن به دست شمس الدین محمد شهرزورى (همان: 25) تصریحاً، این نکته اساسى به دست مىآید، که بین علم حکمت و رمز به عنوان شیوه بیان، پیوند بنیادى و ارتباط ساختارى وجود دارد. از نظر شهرزورى، اساطین حکمت و از جمله حکماى اولین، حکمت را رمز گونه تبیین کرده و مىکنند، زیرا اکثر مطالب حکمى، از آن چنان تعالى و عمقى برخوردارند که فهم آشکار و بىپرده آن براى جمهور مردم ممکن نیست.
وى رمز را حجاب حقیقت متعال مىداند و در عین حال، معتقد است که آن را که فراتر از سطوح مختلف افهام مردم است، به سطح فهم آنها تنزّل مىدهد. این نکته بسیار مهم است که شهرزورى براى رمزْ یک نقش پارادوکسیکال یا دو نقش ظاهراً متعارض قائل شده است؛ یکى اینکه رمز حقیقت متعالى را پوشانده و مخفى مىسازد ودر واقع، حجاب حقیقت است و دیگر اینکه، آن را آشکار مىسازد و به سطح افهام مردم نزدیک مىکند. شهرزورى تصریح مىکند که اگر حکما، مردم را با حق صریح، آشکار و بىپرده، مخاطب قرار دهند، نه تنها امکان فهم و ادراک آن فراهم نمىشود، بلکه مردم، آن را انکار مىکنند. (همان) بنابراین، رمز، اختفاى حقیقت را در عین گشودن و آشکار کردن آن به عهده دارد و این همان نقش پارادوکسیکال رمز است. اما باید توجه داشت که اختفاى حقیقت و گشودن آن، دو نقش متعارض نیست، زیرا رمز در عین حال که حقیقت را در مرتبه متعالى آن مخفى مىسازد و حجاب آن واقع مىشود، حقیقت را در مراتب نازله آن قابل فهم و ادراک مىسازد و ظاهر کننده آن به شمار مىآید.
4. ملاصدرا و میرداماد و راز رمزگونگى متون
میرداماد نیز بر این باور است که:
حقایق را به زبان رمز بیان کردن و برهانیات را در صورت خطابیات آوردن و معقولات را لباس محسوسات پوشانیدن، دأب حکماى اقدمین و شیوه عقلاى اولین است. (میرداماد، 1380: 146)
سپس مىنویسد:
این شیوه مخصوص حکما و فلاسفه نیست، بلکه سنّت حاملان عرش نبوت و رسالت... همیشه بر این منهج جارى بوده است.
میرداماد به «رساله اثبات نبوت» ابنسینا استناد کرده و عبارت او را ذکر مىکند. او چنین باور دارد که اصولاً بر انبیا شرط شده است که کلامشان رمز و الفاظشان ایما و اشاره باشد.
إنّ المشترط علی النبی، ان یکون کلامه رمزاً و الفاظه ایماءً. (همان: 147)
اما مگر انبیا براى اظهار حقایق و روشن کردن ذهن و قلب مردم، مبعوث نشدهاند؟ مگر فلسفه رسالت و بعثت، هدایت نیست؟ مگر قرآن خود را «نور» و «مبین» نخوانده؟ (مائده، 5/15) اصولاً آنچه از این دو وصف، به ذهن تبادر مىکند، چیزى جز «اظهار»، «روشنگرى» و «تفهیم حقیقت» نیست. پس فلسفه رمزگونگىِ کلام الهى و نبوى و راز اشارت بودن الفاظ و عبارات وحیانى چیست؟
اما قبل از پرداختن به این سؤالها، باید پرسید که در اینجا رمز چیست؟ و مراد از «حقیقت را به رمز تعبیر کردن» کدام است؟
میرداماد در عبارتى موجز، به همه این سؤالها جواب داده و تفصیلش را به مخاطب واگذار کرده است:
تعبیر از حقایق در کلام نبى(ع) نیست الا به مقدار عقول امت و اندازه افهام جماهیر؛... پس مرامیز را در انسیافِ عقول و انقیاد نفوس منفعتى عظیم است. (همان: 48)
در این عبارت، «رمزگونگىِ متون» با «تعبیر کردن از حقایق به اندازه فهم عقول» ارتباط تام و مستقیم وجود دارد. بنابراین، رمز و تعبیر رمزى حقیقت، چیزى جز انتقال معرفت حقیقت از ساحتى به ساحت دیگر نیست. ساحتى که اصل حقیقت در آن واقع است و ساحت یا ساحتهایى که عقول یا مخاطبان در آن به سر مىبرند.
ملاصدرا نیز دیدگاهى مشابه سهروردى، شهرزورى و میرداماد دارد. او از «تبیین حقیقت به رمز» به «طریق ضرب الامثال» تعبیر کرده (ملاصدرا، 1380: 593) و آن را تنها روش انبیا در تبیین حقیقت دانسته است. وى معتقد است که انبیا از این روش را جهت اتخاذ کردهاند که مکلف شدهاند تا به اندازه عقول مردم تکلّم کنند.
بنابراین، ملاصدرا نیز هر دو وجه مخفى ساختن و آشکار کردن حقیقت را در شیوه تبیین رمزى یا تمثیلى حقیقت، لحاظ کرده است، زیرا در تکلّم به اندازه عقول، گریزى و گزیرى از اختفاى حقیقت در ساحت متعالى و آشکار کردن آن در ساحت دانى نیست. اما باید توجه داشت که وجه هرمنوتیکى رمز، از دیدگاه فلاسفه اسلامى و از جمله ملاصدرا، اولاً و بالذات آشکار کردن حقیقت است، زیرا تبیین صریح و غیر رمزى و یا غیر تمثیلى حقیقت، نه تنها حقیقت را براى مردم آشکار نمىکند، بلکه حتى آن چنان حجابى بین مردم و حقیقت ایجاد مىکند که موجب انکار آن مىشود. شهرزورى در مورد فلسفه رمزگونگى متون در حکمت، بر این نکته تصریح کرده است:
و لو خوطبوا بصریح الحق لجحدوه. (شهرزورى، 1372: 593)
البته اینکه حقیقت در دیدگاه فلاسفه اسلامى چگونه است که شیوه تبیین، تعبیر و تفسیر آن، منحصر به شیوه رمز است، ریشه در آنتولوژى حقیقت دارد که بدان خواهیم پرداخت. اما آنچه در اینجا قابل تأمّل است، نقش هرمنوتیکى رمز است و آن اینکه رمز، به گفتار و نوشتار چنان قابلیتى مىدهد که مىتواند حقیقت را در سطوح مختلف و متناسب با هر مرتبه، آشکار و قابل فهم کند، زیرا متن، اعم از گفتارى یا نوشتارى، تنها با رمز، باطنى وراى ظاهر خود و اشارتى وراى عبارت خود پیدا مىکند، از این رو، مىنویسد:
رمزت الحکماء على اکثر الامور لینتفع العوام بظاهرها و الحکماء بباطنها. (همان)
بنابراین، از دیدگاه ملاصدرا، شهرزورى و میرداماد، فهم متون نبوى و حکمى، صرفاً فرایندى زبانى نیست و ساحت وجودى که انسان در آن به سر مىبرد، در فهم او و سطح فهم او نقشى بنیادى دارد. با انتقال وجودى انسان از ساحتى به ساحتى دیگر، فهم او از چنین متونى نیز از سطحى به سطح دیگر منتقل مىشود و تنها در این صورت مىتوان گفت که متن رمزى، متنى است که داراى ظاهر و باطن است و عوام از ظاهر آن و حکما از باطن آن بهرهمندند.
5. آنتولوژى حقیقت و تعبیر رمزى آن
چرا از دیدگاه ملاصدرا و هم چنین سایر فلاسفه اسلامى، تنها با تعابیر رمزى مىتوان «حقیقت» را تبیین کرد؟ به عبارت دیگر، چرا به «حقیقت»، تنها مىتوان اشاره کرد؟ و چرا تکلّم انبیا، اولیا و حکما با مردم در مورد «حقیقت»، تنها به طریق ضرب المثل صورت مىپذیرد؟
نکتهاى بسیار اساسى وجود دارد که مىتواند ما را به جواب سؤالهاى مذکور نزدیک کند و آن اینکه «رمز» در فلسفه اسلامى قبل از اینکه وصف عبارات و تعابیر باشد، وصف «حقیقت» است که با عبارات خود، اشاراتى به او داریم. اگر متون نبوى و حکمى داراى ظاهر و باطن و بنابراین، رمزى هستند، از آن روست که «حقیقت» نیز ظاهر و باطن دارد و داراى یک هویت تشکیکى است. بنابراین، هرمنوتیکشناسى متون رمزى از نظر فیلسوفان مسلمان، به خصوص در نزد ملاصدرا و پیروان او، ریشه در آنتولوژى «حقیقت» دارد. اصولاً حقیقتشناسى در فلسفه اسلامى و خصوصاً در فلسفه ملاصدرا در بنیاد خود، تنها بر مبناى وجودشناسى صورت مىپذیرد. وجودشناسى نیز همواره هر دو وجه توأمان «رمز»، یعنى پیدایى و ناپیدایى را دارد. از این رو، وجود اجلی الاشیاء و اخفی الحقایق است. (ملاصدرا، 1363: 6 ـ 7)
اینجاست که کُنه وجودشناسى صدرایى و همچنین کُنه نورشناسى سهروردى، با تعقل صرف و فهم زبانى متون آنها، حاصل نمىشود و هر دو، مخاطبان خود را هم به سلوک عقلانى و هم به سلوک نفسانى دعوت مىکنند. بنابراین، فهم متون حکمت مراتب پیدا مىکند و این مراتب به حسب مدارج وجود انسان است و مدارج وجود انسان نیز به حسب نیل او به مراتب حقیقت وجود است. بنابراین، حقیقت خارجى و مدرک آن (انسان) و درک انسان از حقیقت (فهم) هر سه به لحاظ وجودشناسى، تشکیکى هستند. تعابیر انسانى نیز که به حقیقت واصل شده، ناظر به مراتب حقیقت است و اینجاست که این تعابیر ظاهر و باطن پیدا مىکنند و همان طور که شهرزورى تصریح کرده، این تعابیر از حیث همین ظهور و بطون خود، مرموز هستند و به عنوان تعبیر یا متن رمزى تلقى شدهاند.
از آنچه مطرح شد، کاملاً روشن شد که فهم متون حکمت، فهمى تفسیرى و تأویلى است، و این فهم تفسیرىِ خواننده از متن، ناظر به خودشناسى تأویلى خواننده است. اما این خودشناسى، و یا تعبیر و تأویل خود، در عمق و بنیاد خود، فرایندى ذهنى و زبانى نیست، بلکه وجودى و ذو مراتب است. بنابراین، در فلسفه و حکمت اسلامى، «رمز» و «هرمنوتیک وجودى»، ارتباطى انفکاکناپذیر پیدا مىکنند و متلازم یکدیگر مىشوند.
6. وجه عقلانیّت رمز در فلسفه اسلامى
شیخ شهاب الدین سهروردى در یکى از بخشهاى رساله بستان القلوب، که مربوط به عالم ارواح و تعیین هویت و نحوه وجود انسان است، چهار برهان آورده و از هر یک از این برهانها به «رمز» تعبیر کرده است. اگر به این براهین چهارگانه که تحت عنوان رمز اول تا رمز چهارم، مطرح شده، توجه کنیم، درمىیابیم که به لحاظ محتوایى، بسیار روشن و قابل فهم هستند. این چهار برهان، براى اثبات تجرّد انسان و اینکه هویت انسان، هویتى ملکوتى است و انسان در حقیقت خود موجودى اینجایى یا زمینى نیست، اقامه شده است؛ براى مثال برهان دوم وى را به اختصار بیان مىکنیم:
رمز دوم: گوشت و پوست تو بر تو هر سال یا هر ماه مبدّل مىشود و تویى تو مبدّل نمىشود... پس تو وراى این همهاى و تویى تو نه این بدن است... . (رساله بستان القلوب: 363 ـ 364)
اما در اینجا، سؤالى بسیار اساسى قابل طرح است و آن اینکه چرا سهروردى از بیانى کاملاً مستدل و قابل فهم، به رمز تعبیر کرده است؟ به نظر من، جز این نیست که اگر چه بیان فوق، مبهم نیست و دریچهاى را براى انسان به سوى حقیقت و هویت او مىگشاید و سؤال یا سؤالهایى را درباره شخصیت وجودى انسان پاسخ مىگوید، در عین حال، انسان را با سؤالهاى جدیدى مواجه مىسازد. بنابراین، اگر چه انسان را در طریق خودشناسى خود، چند مرحلهاى پیش مىبرد، در پیش پاى او مسیرى بىپایان و بىانتها را نیز ترسیم مىکند. از اینرو، بیان فوق و بیانهاى مشابه، در قالب استدلال ارائه مىشوند، زیرا وجهى از حقیقت انسان را مىنمایاند، اما رمز تلقى مىشوند، زیرا بیان فوق حتى با بیانهاى تکمیلى دیگر نمىتواند تمام حقیقت انسان را روشن سازد، بنابراین، بیان فوق، هر چند توسعه یابد و تکمیل شود، هیچ گاه نمىتواند تبیینى نهایى براى هویت انسان باشد.
بر این اساس، عباراتى را که سهروردى رمز تلقى کرده، ریشه در آنتولوژى تشکیکى حقیقت و هویت انسان دارند؛ یعنى آن عبارات، در ظاهر خود، مرتبهاى از حقیقت انسان را مىگشایند، اما در عین حال، ناظر به مراتب دیگر حقیقت انسان نیز هستند، ولى به اشاره.
از این رو، سهروردى بعد از استدلالها و براهین چهارگانه در خصوص تجرّد نفس انسانى، فصول متعدّدى را درباره خودشناسى مطرح مىکند و آن را با خداشناسى پیوند مىدهد و بدین وسیله راهى بىپایان را، فراروى خودشناسى هر انسان مىگشاید:
پس هر که نفس خود را شناخت، به قدر استعداد نفس، او را از معرفت حق تعالى نصیبى بود. و چندان که ریاضت بیشتر کشد و به استکمال نزدیکتر شود، معرفت زیادهتر مىشود. (همان: 377)
با توجه به این مبانى، رمز در چشمانداز سهروردى، متونى چند وجهى است که وجهى از آن پیدا و وجوهى دیگر ناپیداست، و آن وجه پیدا، هم قابل تعبیر عقلانى است و هم انسان را به سوى آن وجوه ناپیدا، راهنمایى مى کند. جان کلام اینکه روشنگرى، اختفا، ظهور، بطون، تشکیک و عقلانیت، شش وجهى هستند که با تحلیل بیانات سهروردى در مورد آنچه از آن به رمز تعبیر کرده، به دست مىآیند.
7. مشابهت و مباینت، دو وجه تأویلى رمز
از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسى، تأویلگران کسانى هستند که:
نظر بصیرت ایشان از کون مشابهت بر گذشته باشد و به کون مباینت رسیده، به حکم ظاهر تنزیل به این همه اقرار دارند، و به حکم باطن تأویل هر یک از این رموز و اشارات را حقیقت و معنویّت تقریر کنند. (ستارى، 1376: 44)
بنابراین، از نظر او، مقصود از عبارات در متون رمزى، تنها بر اساس دو وجه مشابهت و مباینت، قابل تفسیر و تأویل است. حقیقتى که عبارات رمزى بدان اشارت دارند، از جهاتى با مدلول ظاهرى عبارات، مشابهت و در عین حال، با آن مباینت دارد، حال اگر کسى در مرحله مشابهت مقیم شود و سکنا گزیند، تمام حقیقت را همان مدلول ظاهرى و زبانى عبارات مىداند و به مقصود نهایى متن، دسترسى پیدا نمىکند. از این رو، خواجه طوسى معتقد است که براى فهم مقصود رموز و اشارات، باید نگرشى تأویلى داشت و از مشابهت گذر کرد و به مباینت رسید.
وى تأویل رمز را همچون تعبیر خواب مىداند: «مثل تنزیل و تأویل، چون خواب است و تعبیر»، (همان) زیرا تعبیر خواب نیز اگر چه بسیار متفاوت است با آنچه در خواب مىبینیم (= مباینت)، از جهاتى نیز متناسب است. (= مشابهت)
اگر همین عبارات مختصر خواجه نصیر الدین طوسى را یک بار دیگر از نظر بگذرانیم، درمىیابیم که وى کلید واژههاى هرمنوتیکى را همچون «رمز»، «اشاره»، «ظاهر متن»، «باطن متن»، «تنزیل»، «تأویل»، بر دو پایه محورى «مشابهت» و «مباینت» قرار داده و تبیین کرده است.
علامه محمد شهرزورى، مفسر بزرگ حکمةالاشراق نیز رمزگشایى و تأویلپژوهى خود را بر محورى قرار داده که دو وجه «مشابهت» و «مباینت» را بدون اینکه تصریح کرده باشد، لحاظ مىکند. همان طور که قبلاً نوشتیم، (شهرزورى، 1372: 25) وى در تعریف رمز، دو معنا براى عبارات قائل شد: معنایى که لفظ به ازاى آن وضع شده، و معنایى که مقصود متکلم است. اما آنچه، فرایند تأویل را براى ما میسر مىسازد، تناسب این دو معناست. بنابراین، اگر شنونده، این مناسبت را دریابد، مىتواند از معناى تحت اللفظى، معناى تأویلى عبارت را کشف کند.
از این رو، «مناسبت» در تأویلپژوهى شهرزورى، کلید واژه هرمنوتیکى است که هر دو وجه «مشابهت» و «مباینت» در آن ملحوظ است.
خواجه نصیرالدین طوسى بر اساس همین مشابهتها و مباینتهاست که در تأویلشناسى خود از قصه سلامان و ابسال که ابن سینا طراحى کرده، سلامان را مثل نفس ناطقه و ابسال را مثل عقل نظرى و همسر سلامان را مثل نفس اماره تلقى مىکند و بر این اساس، به تفسیر قصه مىپردازد. (طوسى، 1403: 367 ـ 369)
نتیجهگیرى
مباحث مذکور اگر چه به اختصار طرح شد، و البته تفصیل بیشتر نیز بیش از گنجایش یک مقاله است، نتایجى را به دست مىدهد که هر یک قابل پىگیرى است:
1. از دیدگاه فلسفه اسلامى، عرصه رمز بسیار گسترده است و متون را، هم در قلمرو حکمت و هم در قلمرو شریعت دربر دارد.
2. فلسفه رمز، بهرهمندى عموم مردم در سطوح مختلف از حقیقت و فهم حقیقت است.
3. رمز گونگى، قبل از اینکه خصیصهاى زبانى باشد، خصیصهاى وجودى است و ریشه در آنتولوژى تشکیکى حقیقت و انسان به عنوان فاعل شناسا دارد.
4. در رمزشناسى فلاسفه اسلامى، چندگانگى معنایى، صرفاً امرى زبانى نیست، بلکه ناظر به مراتب و ابعاد حقیقت است.
5. در فلسفه اسلامى، هیچ گاه راز حقیقت برملا نمىشود و همواره رمز است، زیرا حقیقت را هیچ مرزى نیست. از این رو، تأویل، فرایندى بىپایان است.
6. تأویل و تفسیرها در رمزگشایى ناظر به حقیقت خارجى است و با توجه به نتیجه 5 براى انسان همواره، جنبههاى روشن حقیقت توأم با جنبههاى تاریک آن است.
7. رمزگشایى در فلسفه اسلامى وجوه عقلایى دارد و حتى براى فیلسوف اشراقى مسلکى همچون سهروردى داراى جنبههاى برهانى و استدلالى است.
8. در فلسفه اسلامى مشابهت، مباینت، آشکارگى، اختفا، تشکیک، تناسب، عقلانیت و بىپایانى تأویل از وجوه هرمنوتیکى رمز به شمار مىآیند.
کتابنامه
1. احمدى، بابک، ساختار و تأویل متن، نشر مرکز، چاپ پنجم، تهران، 1380.
2. ستارى، جلال، رمزاندیشى و هنر قدسى، نشر مرکز، تهران، 1376.
3. سهروردى، شیخ شهاب الدین، حکمةالاشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانرى کربن، ج 2، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، تهران، 1373.
4. ــــــــــ ، رساله بستان القلوب، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانرى کربن، ج 3، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، تهران، 1373.
5. شهرزورى، شمس الدین محمد، شرح حکمةالاشراق، تصحیح و تحقیق حسین ضیائى تربتى، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، 1372.
6. شایگان، داریوش، افسون زدگى جدید، ترجمه فاطمه ولیانى، نشر فرزان، چاپ دوم، تهران، 1380.
7. ریکور، پل، مقاله «وجود و هرمنوتیک»، مجموعه هرمنوتیک مدرن: گزینه جستارها، ترجمه بابک احمدى، مهران مهاجر و محمد نبوى، نشر مرکز، چاپ دوم، تهران، 1379.
8. فوکو، میشل، مقاله نیچه، فروید، مارکس، مجموعه هرمنوتیک مدرن: گزینه جستارها، ترجمه بابک احمدى، مهران مهاجر و محمد نبوى، نشر مرکز، چاپ دوم، تهران، 1379.
9. طوسى، خواجه نصیرالدین، الاشارات و التنبیهات مع الشرح للمحقق نصیرالدین طوسى، دفتر نشر الکتاب، 1403ه .ق.
10. میرداماد، جذوات و مواقیت، تصحیح على اوجبى، میراث مکتوب، تهران، 1380.
11. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، تصحیح و مقدمه استاد سید جلالالدین آشتیانى، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1380.
12. ــــــــــ ، المشاعر، کتابخانه طهورى، چاپ دوم، 1363.