آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۶

چکیده

متن

در این مقاله، سالمون به بررسى انتقادى تاریخ اندیشه‏هاى مربوط به معرفت در علوم طبیعى از راسل تا کوهن مى‏پردازد . او الگوى قیاسى - فرضى، کل‏گرایى و نظریه بیسى و نیز مشکلات مربوط به استقرا و مشاهده را مورد بحث قرار مى‏دهد . در پایان، نظریه کوهن را مطرح کرده و نقدهاى خود را بر آن مى‏آورد .
علوم طبیعى (فیزیک، شیمى، نجوم، زمین‏شناسى و زیست‏شناسى) براى معرفت‏شناسى اهمیت‏خاصى دارد، زیرا در مجموع شامل وسیع‏ترین، منظم‏ترین و قابل اعتمادترین معرفتى است که ما داریم . پیش از نیوتن، هندسه اقلیدسى (1) که در تاریخ معرفت‏شناسى نفوذ زیادى داشت، چنین نقشى را ایفا مى‏کرد .
پیش از نیمه دوم قرن بیستم، بسیارى از فلاسفه و دانشمندان علوم طبیعى (مثل ارنست ماخ و برتراند راسل) بنیان محکم و مطمئن معرفت علمى را در داده‏هاى حسى جست و جو مى‏کردند . البته شیوه تازه‏تر این است که ادراک‏هاى متعلق به اشیاى فیزیکى را که اندازه متوسطى دارند، به عنوان داده‏هاى اساسى براى علوم طبیعى به حساب مى‏آورند . هرچند استدلال شده که داده‏هاى حسى پایه‏اى یقینى را فراهم مى‏آورد، در حالى که ادراکات متعلق به اشیاى مادى ممکن است غیرحقیقى (2) [و اشتباه] باشد، اما بسیارى از فلاسفه از این‏که براساس داده‏هاى حسى، تفسیرى منطقى از اشیاى مادى ارائه دهند، قطع امید کرده و به پیروى از کارل پوپر (1959) و هانس رایشنباخ (1939)، بنیان فیزیکالیستى را مى‏پذیرند و به خطاپذیرى آن اعتراف مى‏کنند . جست و جو براى یقین که قبلا انگیزه [به وجود آمدن ] پدیدارگرایى بود، به طور عمده ترک شده است . روى هم‏رفته، اشتباهات ادراک حسى، قابل کشف و اصلاح به حساب آمده است .
با فرض اساسى فیزیکالیستى، چند مشکل معرفت‏شناختى پیش مى‏آید که مربوط به علوم طبیعى است . نخستین آنها مشکل انگشت‏نماى دیویدهیوم درباره توجیه استقراست . علوم طبیعى، معرفت‏حوادثى را فراهم مى‏آورد که هنوز اتفاق نیفتاده‏اند (مانند خورشید گرفتگى در آینده)، حوادثى که در گذشته دور اتفاق افتاده‏اند (مانند انقراض دایناسورها) و حوادثى که در جایى اتفاق مى‏افتند که هیچ ناظر انسانى تجربه نکرده است (مانند اتفاقات سطح کره مریخ .) این مسئله، مشکل استنتاج امور مشاهده نشده از امور مشاهده شده، یا به طور کلى، مشکل استنتاج‏هاى توسیعى (3) را پیش مى‏آورد; یعنى استدلال‏هایى که نتایج آنها داراى محتوایى ناظر به واقعى است که در مقدماتش موجود نیست . هیوم به شکل قانع کننده‏اى استدلال کرد که بدون فرض ، ما هیچ پایه عقلى براى این نتیجه‏گیرى نداریم که هریک از استنتاج‏هاى پیش‏بینى‏گر ما (5) ، حتى براساس مقدمات درست، بار دیگر نتایج درستى دارد . وى استدلال کرد که افزون بر این، محال است‏یکنواختى طبیعت را با استدلال‏هاى پیشینى یا پسینى اثبات کنیم . نتیجه‏گیرى وى صرفا این نبود که معرفت امور مشاهده نشده، خطاپذیر است - نکته‏اى که شکاکان در دوران باستان تشخیص داده بودند - بلکه این بود که نمى‏توان آن را حتى محتمل به حساب آورد . اگرچه به نظر مى‏رسد که حمله هیوم بیشتر متوجه استقرا از طریق صرف شمارش است، ولى استدلال وى نسبت‏به هر صورت استنتاج توسیعى، قانع‏کننده است .
پاسخ‏هاى کاملا منطقى به شکاکیت هیوم نسبت‏به استقرا داده شده است . ایمانوئل کانت که مدعى است‏با اثر هیوم از خواب جزمى بیدار شده، یک قیاس استعلایى را براى اصل کلى علیت مطرح کرد . پى . اف . استراسون (1952) که راه‏حلى را براساس زبان معمولى پیشنهاد کرده، استدلال مى‏کند که مشکل هیوم درباره استقرا یک شبه مشکل (6) است . راسل (1948) مجموعه‏اى از «اصول مسلم استنتاج علمى‏» را مطرح کرد . رودلف کارناپ (1963) به «شهود استقرایى‏» به عنوان مرجع نهایى براى توجیه توسل جست . نلسون گودمن (1955) در رهیافتى نسبتا شبیه به کارناپ، سعى کرد اشکال جدید خود را درباره استقرا جایگزین اشکال قدیمى هیوم کند .
پوپر (1935) با حمایت از قیاس‏گرایى، یعنى این نظریه که علوم اصلا استقرا را به خدمت نمى‏گیرد، تلاش کرد تا از این اشکال شانه خالى کند . رایشنباخ (1949 و 1938) توجیهى پراگماتیستى را پیش کشید . ظاهرا مشکلاتى اساسى این رهیافت‏ها را در محاصره قرار داده است .(سالمون، 1967 .)
علوم طبیعى، علاوه بر انجام استنتاج‏هاى ناظر به حوادث و واقعیات خاص، به اثبات قوانین عام (7) هم اهمیت مى‏دهد، (مانند حفظ کردن اندازه حرکت) با این فرض که این قوانین در هر زمان و مکانى در کل تاریخ جهان معتبر و برقرار است . روشن است که اشکال هیوم درباره استقرا بر این کار و برنامه تطبیق مى‏شود . هیچ راه پیشینى براى اثبات این نوع قوانین در دست نداریم و هر روش پسینى متضمن استنتاج‏هاى توسیعى خواهد بود . به رغم وجود این مشکل، فیلسوفان مختلفى مسئله معرفت‏به قوانین را مطرح کرده‏اند . یک رهیافت‏سنتى، روش فرضیه و استنتاج (8) (H - D) است . فرد با توجه به فرضیه H که مورد آزمون است، پیش‏بینى O را که مبتنى بر مشاهدات است، از، H) همراه با شرایط اولیه (9) مناسب) استنتاج مى‏کند . اگر صدق O ثابت‏شود مى‏گویند فرضیه H تا حدودى تایید شده است . یکى از مشکلات بسیار بزرگى که روش H - D دارد این است که اگر H به این صورت تایید شود، H X نیز تایید مى‏شود X ى که مى‏تواند هر گزاره دلخواهى باشد .
کاذب درآید، شخص مى‏تواند فورا از راه رفع تالى (10) به این نتیجه برسد که دست‏کم یکى از مقدمات آن کاذب است . اگر کسى به صدق شرایط اولیه اطمینان کافى دارد، مى‏تواند به این نتیجه برسد که H مردود است . پوپر این شکل مثبت روش H - D را رد کرده و از روش «حدس‏ها و ابطال‏ها» (11) حمایت مى‏کند . طبق ادعاى پوپر، روش علوم این است که فرضیه‏هاى جسورانه تبیینى را پیش مى‏کشد (حدس‏ها) و آنها را در معرض سخت‏ترین آزمون‏هاى تجربى قرار مى‏دهد تا در تلاشى صادقانه، آنها را رد کند . فرضیه‏هایى که پس از چنین آزمون‏هاى سخت‏گیرانه‏اى باقى مى‏مانند، «توثیق شده‏» (12) صرفا لغتى دیگر براى «تایید» (14) نیست . تایید، احتمال فرضیه محل بحث را افزایش مى‏دهد . فرضیه‏هایى که تا حد بالایى تایید مى‏شوند، احتمال زیادى دارند، اما فرضیه‏هایى که تا حد بالایى توثیق شده‏اند، طبق نظر پوپر احتمال بسیار کمى دارند [و درست نیستند . ] شکل اصلى رهیافت پوپر این است که وقتى وى استقرا را از علوم بیرون مى‏کند، هر قدرت پیش‏بینى‏گر را هم بیرون مى‏راند . ما تنها از محتواى مشاهدات خود نمى‏توانیم چیزى درباره حوادث آینده استنتاج کنیم (سالمون، 1981 .)
پیردوئم (1954) نشان داد که ما افزون بر فرضیه‏اى که مورد آزمون است و گزاره‏هاى ناظر به شرایط اولیه‏ایى که آزمون در آن شرایط ترتیب داده مى‏شود، به فرضیه‏هایى کمکى (15) هم نیاز داریم تا استنتاج نتایج مبتنى بر مشاهدات در شاکله H - D به انجام رسد . وقتى این پیش‏بینى مبتنى بر مشاهدات کاذب از آب درآید، حق نداریم نتیجه بگیریم که فرضیه مورد آزمونى کاذب است . در نهایت مى‏توان گفت که ربط و عطف فرضیه مورد آزمون و فرضیه‏هاى کمکى رد شده است . این ملاحظه و ملاحظات دیگر، بعضى از فلاسفه را که قابل توجه‏ترین آنها کواین (1951) است، به این نظریه کل‏نگرانه (16) سوق داد که فرضیه‏هاى علمى خاص و جزئى، جداجدا امتحان نمى‏شوند، بلکه تمام تار و پود معرفت علمى با شاهد تجربى به عنوان یک کل مواجه مى‏شود .
بسیارى از فیلسوفان به نظریه احتمالات به عنوان راهى براى فهمیدن تایید فرضیه‏هاى علمى توجه کرده‏اند . وسیع‏ترین و منظم‏ترین نمونه، منطق استقرایى کارناپ است که ویژگى‏هاى عمده آن در کتاب کارناپ (1952 و 1950) ارائه شده است . به شکل طنزآمیزى، در نظام کارناپ، احکام کلى که حیطه و میدان آنها شامل قلمروهاى بى‏نهایت [اشیا] است، همیشه براساس شواهد محدود درجه تایید صفر دارد . شخص باید به «تایید مشروط مصداق‏» راضى شود; یعنى به تایید غیرصفر این گزاره که تعمیم درباره مصداق مواجه شده بعدى داراى اعتبار است . اما این مسئله، مشکلى فنى است که مى‏توان بر آن فایق شد (هینتککا، 1966 .) یک اشکال خیلى جدى‏تر - و اشکال اصلى - این واقعیت است که کمیت و مقدار پیشینى احتمالات پیشین [ پیش از مشاهده] که به نظر مى‏رسد کاملا دلبخواهى است (17) ، لازم است (سالمون، 1967 .)
آن‏طور که بسیارى از فلاسفه به این موقعیت نظر مى‏کنند، کلید تایید فرضیه علمى، قضیه بیس (18) است . این قضیه را مى‏توان چنین نوشت:
 
H فرضیه، B معرفت زمینه‏اى (19) ما (از جمله شرایط اولیه و فرضیه‏هاى کمکى، اگر وجود داشته باشند) و E شاهد خاصى است که براى ارزیابى فرضیه H استفاده مى‏کنیم، . Pr (H/E&B) نیز احتمال H براساس شاهد E با توجه به زمینه B است . اگر یک آزمون فرضیه و استنتاج، [ H - D] که یک نتیجه مثبت دارد، هدایت‏شود، احتمال E/H&B مساوى یک مى‏شود . احتمال، (H/B) و، (-H/B) به احتمالات پیشینى معروفند و شان آنها مورد بحث‏بوده است . شخص‏گرایان (20) که غالبا با عنوان «بیسى‏ها» (21) به آنها اشاره مى‏شود، مى‏گویند که احتمالات پیشین، درجات باور ذهنى [= شخصى] است . ناقدان این نظریه به چنین تزریقى از ذهنیت [بعد درونى] به منطق علم اعتراض مى‏کنند . منطق استقرایى کارناپ هم که پیش‏تر ذکر شد، وابسته به قضیه بیس است . در نظام کارناپ، احتمالات پیشین به نحو پیشینى اثبات مى‏شوند . طرفداران تفسیر احتمال براساس فراوانى [= تواتر (22) ] یا گرایش [= میل (23) ] براى فراهم‏آوردن تفسیرى معقول براى احتمالات پیشین سخت‏به زحمت افتاده‏اند (سالمون، 1967 .)
تا این‏جا مشکلات و مسائلى را ملاحظه کردیم که به معرفت امور واقعیى که مشاهده نشده‏اند، مربوط بود، اما علوم طبیعى مسائلى را مطرح مى‏کنند که به معرفت اشیا یا موجودات غیرقابل مشاهده مربوط مى‏شود . در ابتداى قرن بیستم، بسیارى از فیلسوفان و دانشمندان علوم طبیعى (مانند ماخ، کارل پیرسون و بعضى از اولین پوزیتویست‏هاى منطقى) وجود چنین اشیایى، همچون مولکول‏ها و اتم‏ها را انکار کردند . آنها با برگرفتن یک دیدگاه ابزارگرایانه معتقد بودند که مثلا نظریه جنبشى مولکولى گازها، که ظاهرا به مولکول‏ها اشاره مى‏کنند، فقط ابزار مفیدى براى تنظیم تجربه ماست، ولى وجود چنین اشیایى را ثابت نمى‏کند . چیزى بیش از افسانه‏هاى مفید در کار نیست . در سالیان اخیر، بس‏ون فرازن (1980) از موضعى حمایت کرد که وى آن را «تجربه‏گرایى سازنده‏» (24) مى‏خواند و یک نوع ابزارگرایى نیست، بلکه درباره اشیاى غیرقابل مشاهده یک طرز تلقى لاادرى‏گرایانه (25) دارد .
مقدار زیادى از مباحث فلسفى درباره این موضوع بر معناى اصطلاحات و گزاره‏هاى تئوریک [= نظرى] متمرکز شده است . عملیات‏گرایان (26) ادعا داشتند که هر مفهوم علمى معنادار از حیث عملیاتى بر حسب عمل‏هاى فیزیکى قابل تعریفند که مى‏توان آنها را در آزمایشگاه یا در میدان و صحنه تحقیق و عملیات با «مداد و کاغذ» (مثل محاسبات یا اسنتناج‏هاى ریاضى) انجام داد، در حالى که پوزیتویست‏هاى منطقى معناى یک گزاره را با تحقیق‏پذیرى قطعى آن یکى مى‏دانستند . بدین ترتیب، عملیات‏گرایان و پوزیتویست‏هاى منطقى انکار مى‏کنند که ما بتوانیم نسبت‏به اشیایى که قابل مشاهده نیستند، معرفت داشته باشیم، چون بحث على‏الادعا درباره آنها، سخت‏بى‏معناست . کارناپ (1956) میان پرسش‏هاى داخلى و بیرونى ناظر به وجود، فرق مى‏گذارد . اگر کسى زبان رایج و استانده فیزیک و شیمى را [براى استفاده کردن] برگزیند، مى‏تواند وجود داخلى [= داخل نظریه‏هاى آن دو] اتم‏ها و مولکول‏ها را با توسل به نظریه‏هاى استانده و رایج اثبات کند .
این پرسش که آیا کسى باید یک چارچوب زبانى را که شامل اصطلاحاتى است که به اتم‏ها و مولکول‏ها اشاره مى‏کند، [براى استفاده] برگزیند یا نه، یک پرسش بیرونى [بیرون از دستگاه محل بحث] است . این پرسش را باید با توجه به سود آن نظریه پاسخ داد، نه با توسل به استدلال‏هاى متافیزیکى ناظر به «وجود واقعى‏» (27) این اشیا . یک پژوهش عالى در باب موضوعات ناظر به معناى نظریه‏هاى علمى را مى‏توان در [کتاب ] کارل جى . همپل (1958) یافت .
اما به نظر مى‏رسد که تاکید بر معناى اصطلاحات و تئوریک، تا حدى بجا نیست . پرسش اصلى معرفت‏شناختى این است که آیا ما مى‏توانیم به اشیاى غیرقابل مشاهده معرفت داشته باشیم یا نه . روى هم رفته ما مى‏توانیم گزاره‏هایى را درباره اشیاى غیرقابل مشاهده بسازیم، بى‏آن‏که از یک دسته اصطلاحات تئوریک خاص استفاده کنیم . جین‏پرین، در کار خودش درباره حرکت‏براونى (28) ، تعداد زیادى کره‏هاى کوچک و ریز را از صمغ (ماده‏اى زرد و چسبناک) درست کرد . وى آن کره‏ها را در آب معلق کرد و حرکت‏هاى آنها را با میکروسکوپ مشاهده کرد و نتیجه گرفت که ذرات بسیار کوچک‏ترى با آنها برخورد مى‏کند . من اکنون بدون استفاده از هیچ اصطلاح غیرمشاهدتى، عوامل اصلى یک آزمایش تاریخ‏ساز را درباره واقعیت مولکول‏ها توصیف کردم; یعنى تعیین کردن عدد آووگادرو (29) (تعداد مولکول‏ها در یک مول از هر عنصر .)
مثال گفته شده نشان مى‏دهد که ما مى‏توانیم حداقل یک تقسیم سه بخشى تقریبى و حاضر و آماده را برقرار کنیم . در میان اشیایى که مستقیما با حواس معمولى قابل ادراک حسى است و اشیایى که به نحو غیرمستقیم با استفاده از بسطدهنده‏هاى ابزارى حواس همچون میکروسکوپ و تلسکوپ قابل ادراک حسى‏اند و اشیایى که وجود و اوصاف آنها را مى‏توان براساس مشاهدات مستقیم و غیرمستقیم استنتاج کرد . براى پرهیز از مصادره به مطلوب کردن مسائل معرفت‏شناختى، باید این امکان را درنظر داشته باشیم که مقوله دوم یا سوم یا هر دو تهى هستند، [یعنى هیچ مصداقى در واقعیت ندارند . ] ما از آغاز با پذیرفتن رهیافتى فیزیکالیستى مطمئن هستیم که مقوله اول خالى و تهى نیست .
ایان هکسینگ (1981) درباره مسئله مشاهدات میکروسکوپى با دقتى بى‏سابقه بحث کرده است و استدلال‏هایى قوى براى درستى آن مشاهدات ارائه داد . درست‏بودن مشاهده تلسکوپى را مى‏توان با ملاحظات و دلیل‏هایى حمایت کرد که دست‏کم به همان مقدار قوى هستند . پس به نظر مى‏رسد مقوله اشیایى که به نحو غیرمستقیم قابل مشاهده‏اند، تهى و خالى نیست . مشکل مقوله سوم هنوز باقى است . دست‏کم در این مرحله از تاریخ علم، دلیل قانع‏کننده‏اى نداریم تا ادعا کنیم که کوارک‏ها (30) را در درون پروتون به‏وسیله آزمایش‏هاى شتاب‏دهنده (31) مى‏بینیم یا داخل خورشید را به وسیله [دستگاه‏هاى] آشکارکننده‏هاى نیوترین (32) مى‏بینیم .
مشکل وجود اشیایى که حتى به نحو غیرمستقیم قابل مشاهده نیستند، اساسا در علوم طبیعى به خاطر کار پرین و دیگران تقریبا در اولین دهه قرن بسیتم حل و فصل شد . این موضوع در کتاب تقریبا همگانى پرین (1923) به طور کامل توضیح داده شد و مرى‏جونیه با تفصیل تاریخى خوبى در کتابش (1972) به شرح و بسط آن پرداخت . لب استدلال این است: از یک مجموعه آزمایش‏هاى فیزیکى که در ظاهر تفاوت زیادى با هم دارند، استنتاج مقدار عدد آووگادرو ممکن است و مقدارهاى به‏دست آمده در همه این نوع آزمایش‏ها به شکل کاملا قابل ملاحظه‏اى با هم مطابقند . اگر ماده در واقع، از اشیایى چون مولکول‏ها، اتم‏ها، یون‏ها، الکترون‏ها و . . . . تشکیل نیافته بود، این مطابقت، یک تصادف [= هماهنگى] نامحتمل و باورنکردنى مى‏بود . تحلیل من از این استدلال برحسب علل مشترک است (سالمون، 1985)، اما حتى اگر از آن تحلیل دیگرى شود، [باز] این استدلال بسیار قوى است .
[نحوه] تفکر جدید درباره معرفت‏شناسى علوم طبیعى به شدت تحت تاثیر کتاب توماس اس . کوهن (1962) بوده است; کسى که براى اهداف و مقاصد تحلیل فلسفى، بر اهمیت ملاحظات تاریخى تاکید کرده است . وى به جاى این‏که رشد علوم طبیعى را به عنوان فرآیندى از جمع‏آورى تدریجى معرفت عینى نسبت‏به جهان مادى درنظر بگیرد، آن را مجموعه و رشته‏هایى از حوادث علم معمولى (33) دانست که در پى دوران انقلاب علمى (34) رخ مى‏دهد . ویژگى هر دوره [از دوران] علم معمولى با یک الگو مشخص مى‏شود و آن الگو شامل قلمرویى براى مسائل، مجموعه‏اى پذیرفته شده از روش‏هاى حل مسائل، اصول عام و نظریه‏هاست . وقتى مسئله‏اى در این قلمرو، از روش‏هاى موجود و در دست‏رس تخطى مى‏کند [= نمى‏توان با آن روش‏ها به حل آن اقدام کرد]، آن را به حساب مى‏آورند . افزایش بیش از حد امور خلاف قاعده، بحرانى را براى الگو (36) رقم مى‏زند و ممکن است انقلابى رخ دهد که در آن انقلاب الگوى جدیدى جاى آن الگوى گذشته را مى‏گیرد . پس از این تبدیل، دوره جدیدى از علم معمولى [= غیربحرانى] پیش مى‏آید . به نظر کوهن، الگوى جدید [نه تنها] شامل الگوى گذشته نیست، بلکه با آن قابل مقایسه هم نیست; براى مثال الگوى جدید به جاى حل مسائلى که براى الگوى قبلى غیرمعمول و عجیب بود، شاید صرفا این مسائل را بى‏اهمیت دانسته، کنار مى‏گذارد . براى عبور از [= عوض‏کردن] یک الگو به الگویى دیگر، به چیزى مثل تغییر گشتالتى (37) نیاز داریم .
به نظر کوهن، انتخاب میان نظریه‏ها، که در الگوهاى قدیم و جدید ارائه شد، تنها از ماهیات مشاهده شده ومنطق تعیین نمى‏شود، بلکه این انتخاب، قانع شدن و ارزش‏یابى را هم مى‏خواهد . گذر و انتقال از یک نظریه به نظریه دیگر، کارى اجتماعى است که دانشمندان آن را انجام مى‏دهند . در هیچ مرحله و حد خاصى از این انتقال، چسبیدن به نظریه قدیم به جاى روى‏آوردن به نظریه جدید غیرمعقول نیست . وقتى براساس چنین گفته‏هایى، فیلسوفان مختلفى [آثار ] کوهن را به عنوان انکارکننده عینیت علوم تفسیر کردند، وى به شدت این اتهام را انکار کرد . به نظر وى، علم فیزیک شکل گرفته بهترین نمونه از معرفت عینى‏اى است که ما داریم . براى فهم معرفت عینى ما نباید یک ملاک صورى را به نحو پیشینى مقرر کنیم، بلکه باید روش‏هاى علم فیزیک را بررسى کنیم . به گفته وى، وقتى این کار را انجام مى‏دهیم، مى‏بینیم که نظریه‏ها براساس معیارهایى چون سادگى، سازگاربودن، قلمرو، دقت و ثمرداشتن [ بارورى] ارزیابى مى‏شوند . این فهرست نه انحصارى است نه جامع، قواعد دقیقى نیز براى کاربرد عضوهاى آن وجود ندارد .
من به‏این فکر تمایل دارم که دیدگاه کوهن، یعنى این دیدگاه که‏انتخاب نظریه از داده‏هاى تجربى و منطق فراتر مى‏رود، مبتنى بر مفهومى [تصورى] بسیار تنگ‏نظرانه از منطق علوم است . اگر درباره تایید علمى براساس قضیه بیس فکر کنیم، درمى‏یابیم که نه تنها احتمالات پیشینى نظریه‏هاى تحت‏بررسى رامجاز مى‏داند، بلکه در واقع، آنها رامى‏طلبد . این‏احتمالات پیشینى احکامى ناظر به میزان اعتبار و قابل قبول بودن امور هستند . به نظر مى‏رسد که دست‏کم پاره‏اى از معیارهایى که کوهن ذکر مى‏کند، ارزیابى‏هاى کیفى [یعنى مى‏گوید خوب است‏یا بد، نه چقدر] درباره احتمالات پیشین هستند . اگر با تایید علمى برخوردى بیسى داشته باشیم، دست‏کم تا حدمعتنابهى، ظاهرا شکاف میان تحلیل‏هاى ناظربه معرفت درعلوم طبیعى که بیشتر به تاریخ توجه دارد و رهیافت‏هاى سنتى‏تر را پر مى‏کند (سالمون، 1990 .)
پى‏نوشت‏ها:
1. Euclideangeometry
2. veridical
3. ampliativeinferences
4. uniformityofnature
5. predictiveinterences
6. Pseudo - problem
7. generallaws
8. hypothetic - deductive
9. Initialconditions
10. modustollens
11. conjectures and refutations
12. corroborated
13. corroboration
14. confirmation
15. auxiliary hypotheses
16. Holistic thesis
17. arbitrary
18. Bayes|s theorem
19. background knowledge
20. Presonalists
21. Bayesians
22. frequency
23. propensity
24. constructive empiricism
25. agnostic attilude
26. operationists
27. real existence
28. Brownian movement
29. Avogadro|s number
30. Quarks
31. accelerator experiments
32. neutrino detectors
33. normal science
34. scientific revolution
35. anormaly
36. paradigm
37. Gestalt - shift
ش

تبلیغات