سبک و شیوه تفسیرى صدرالمتالهین در تفسیر قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
محمدبن ابراهیم بن یحیى شیرازى (متوفى 1050 ه.ق) معروف به صدر المتالهین از فلاسفه بزرگ و نویسندگان کم نظیر در جهان اسلام مىباشد که در اکثر موضوعات مختلف علوم اسلامى به تالیف و تصنیف پرداخته است در واقع در شمار نویسندگان کثیر التالیف است و آثار او افزون بر هفتاد عنوان کتاب مىباشد.با اینکه بیشترین تبح و شهرت علمى وى در فلسفه و حکمتبوده اما به علوم قرآن و تفسیر، توجه خاصى از خود نشان داده و آثار و تالیف نسبتا زیادى را در این زمینه از خود بجاى گذاشته است. مرحوم آقا بزرگ تهرانى در کتاب خود موسوم به «الذریعه» بیش از پانزده اثر از وى که در خصوص تفسیر آیات و سور قرآن نگارش یافته را نام برده است . (1)
گرچه مجموعه تفسیر وى مشتمل بر تمامى آیات و سور قرآن نیست و تنها بعضى از سور و آیات را شامل مىشود، لکن در میان تفاسیر قرآن کریم از جایگاه ممتاز و اهمیتى خاص برخوردار است.بىتردید نگارش مفاتیح الغیب بعنوان مقدمه این تفسیر بر اهمیت و ارزش آن افزوده است . (2) هدف مؤلف از انى مقدمة تفسیر خود - همانگونه که از نام آن بر مىآید - دستیازى و آشنا شدن به کلیدهاى ابواب غیب است تا پرداه از چهره آیات برگیرد و اسرار آن را هویدا سازد.ملاصدرا این تفسیر را با توجه به سبک اشراق و مرام عرفا - و به عقیده بعضى از محققان معاصر، (3) بخشى از آن را در شهر قم - نگاشته است.مجموعه تفاسیر ملاصدرا، براى نخستین بار طى سالهاى 1276 الى 1322 ه.ش به زیور طبع آراسته (4) و مجددا در سال 1364 ه.ش توسط محمد خواجوى تصحیح و به چاپ رسیده است.
سبک و شیوة تفسیرى ملاصدرا در تفسیر قرآن
1- دیدگاه ملاصدرا درباره جنبههاى ادبى تفسیر:
گرچه ملاصدرا را باید از مفسرانى دانست که در تفسیر خود از شیوه معمول مفسران پیروى نموده و به تبعیت از آناندر آغاز تفسیر به بیان معانى واژهها و مفردات قرآن و نیز به ذکر انواع قراءات و موارد اختلاف میان قراء و نقل آراء آنان پرداخته است; اما به نکات ادبى و اعراب آیات و جنبههاى بلاغى قرآن از خود توجه زیادى نشان نمىدهد، چرا که بحث در زمینه تفسیر لغوى و ظاهر الفاظ و جنبههاى ادبى و بلاغى آن را چندان سودمند و وافى به مقصود نمىداند.او معتقد است قرآن بمنظور پرداختن افراد به وجوه اعراب و جنبههاى ادبى آن نازل نشده است.پرداختن به این امور، ثمرهاى جز تحصیل معارف جزئى در پى نخواهد داشت.وى غرض اصلى از نزول قرآن را درک معانى و اسرار آن مىداند.همو در ذیل آیه 5 از سوره مبارکه جمعه گفته است: هر کس قرآن را حفظ نماید، اما اسرار و معانى آن را درک نکرده به مقتضاى آن عمل نکند.به سان مرکب است که بر پشتخود کتاب حمل مىکند ولى از مطالب آن بىخبر و ناآگاه است . (5)
ملاصدرا گوید: کسى که صرفا به معانى واژهها و تفسیر ظاهر الفاظ قرآن و نکات اعرابى و فنون ادبى آن و علم و فصاحتبیان و بدیع آگاهى داشته باشد و در نزد خویش چنین بپندارد که داناى به تفسیر قرآن است و هدف نزول قرآن را بدست آوردن این گونه معارف جزئیه بداند بىتردید مصداق تمثیلى است که خداوند - تعالى - در آیه5 سوره مبارکه جمعه بیان داشته است . (6)
صدر المتالهین، براى دانشهایى که از آن به علوم ظاهرى تعبیر مىکند، ارزش چندانى قائل نیست.در این باره مىگوید: «هر کس میخواهد بداند که چرا «ربا» در «بسمله» کشیده شده و یا آنکه سین در مد دادهاند؟ و به چه علت «الف» از نظر کتابت در «بسمله» حذف شده اما در شریفه «باسم ربک» باقى مانده است؟ بر اوست که به اهل خط و قرائت رجوع کند نیز آن کس که مىخواهد بداند جایگاه «بسمله» در آیات چگونه است؟ آیا «بسمله» جزئى از آیه محسوب مىشود و یا آنکه آیهاى مستقل دانسته مىشود باید به اصحاب نقل و راویان حدیث مراجعه کند . (7)
نیز همو گفته است: «آن کس که مىخواهد بداند که «رباء» در «بسمله» به چه تعلق دارد؟ و عامل محذوف در آن چیست؟ و یا چرا عامل محذوف متاخر آمده است (بسم الله اقرا و اتلو) و به چه علتخداى - تعالى - در آیه شریفه «اقرا باسم ربک» عامل را مقدم ذکر کرده است؟ و منظور از تعلق اسم الله به اقرا چه مىباشد؟ و...بر اوست که به تفاسیر مشهور، بویژه به تفسیر کشاف مراجعه کند . (8)
ملاصدرا نه تنها گرایش به جنبههاى ادبى و بلاغى را در امر تفسیر قرآن سودمند بر نمىشمرد بلکه آن را از موانع و حجابهاى فهم و ادراک قرآن مىداند.او در مفاتیح الغیب ضمن بیان انواع موانع درک قرآن گفته است: «.(..مانع) سوم آنکه (مفسر) غرق در علم عربى و ریزهکارىهاى الفاظ بوده و عمر خود را در بررسى آن بسر بیاورد; زیرا هدف اصلى از فرو فرستادن قرآن جز خواندن خلق به جوار الهى، به سبب به کمال رسانیدن گوهرهاى وجودى آنان و تابناک نمودن دلهاى آنان به نور معرفت ربوبى و آیات او نیست; نه آنکه تمامى زندگى و عمر خود را در کیفیت کلام و نیکو ادا نمودن الفاظ و علم بلاغت و صنعتبدیع بسر آورد.زیرا آن علوم از توابعى است که بدانها احتجاج و گفتگو با منکران مىنمایند.و اما بینایى در معناى آیات قرآنى، آن نیست که زمخشرى و پیروان او بدان رسیده و در تمامى اوقات خود، نهایت کوشش خویش را در آن بکار گرفته و در نتیجه از معانى اصلى و حقیقت کلام الهى دور افتادند . (9)
بر غم آنکه ملاصدرا تفسیر ظاهرى را ارزشمند و مفید نمیداند و پرداختن به جنبههاى ادبى و بلاغى قرآن را کم فایده خوانده است و نیز در تفسیر وى بندرت دیده میشود که در هنگام تفسیر به اشعار عرب به ویژه اشعار شعراى عرب جاهلى احتجاج کند و بر مفسران نامدارى چون زمخشرى (متوفى 538 ه.ق) و فخر رازى (متوفى 606 ه.ق) خرده مىگیرد اما در عین حال تا حدود زیادى از سبک این مفسران متاثر گردیده و مباحث لغوى و ادبى تفسیر خود را از این دو مفسر وام گرفته و از تفاسیر آنها بهره فراوان برده است.
2- دیدگاه ملاصدرا دربارة مباحث فقهى و آیات الاحکام:
ملاصدرا معتقد است کسب و فراگیرى بسیارى از مسائل فرعیه مفید نبوده و اشتغال به آن بهرهاى جز تضییع عمر آدمى را در بر ندارد، او مىگوید عمر آدمى ارزشمندتر از آن است که در راه چنین امورى مصروف گردد و در بعضى موارد فقهاء را بخاطر این موضوع مورد ملامت و نکوهش خویش قرار داده است . (10) وى در این مورد چنین گفته است:
«...و عجب است که بیشترین منتسبین به علم که چگونه قناعت نمودهاند به مرتبه عوام و نساء و صبیان و به بحث از حقیقت نفوس خود مشغول نمىشوند و از آنکه مآل آن به کجا خواهد کشید.تفحص نمىکنند; با آنکه برایشان فرض است و در طول عمر مشغول مىشوند به بسیارى از مسائل فرعیه و خلافات فقهیه که عمرها مىگذرد و کس به آن محتاج نمىشود مثل احکام فروعات نادره از میراث و طاق احکام شقوق و احتمالات بعیده در مزارعه و مساقات که حتى یک از آنها در عمرهاى طویل واقع نمىشود; با آنکه در هر زمانى اشخاصى هستند که به آن قیام نمایند و توجه به این مسائل بر کسى فرض عین نیستبلکه مانند سایر فرضهاى کفایى است.» (11)
وى در ذیل کتاب مبدا و معاد خود به این شعر عرفى شیرازى استشهاد کرده که بیانگر نوع نگرش و نظر او درباره میزان اهمیت این رشته علم مىباشد:
فقیهان دفترى را مىپرستند
حرم جویان درى را مىپرستند
برافکن پرده تا معلوم گردد
که یاران دیگرى را مىپرستند (12) همو در جاى دیگر گفته است: «...اگر از اهل این فنى; تفکر نما و الا، چشمت را از خواندن این کتاب و تدبر و تفکر در مشکلات علم قرآن بپوشان و بپرداز به خواندن قصهها و خبرها و روایات و همچنین تاریخ و نسبشناسى نیاکان و دنبال قواعد عربى و لغت رفتن و حفظ روایتبدون آگاهى و فهم درایت و بپردازد به آنچه که در نزد تو مانند نتیجه براى همه استیعنى سخن گفتن از مسائل فرعى فقه که محل خلاف و گفتگو است و از نوادر فرعهاى طلاق و بنده آزاد کردن و سلم و اجاره و رهن و تقسیم مال ارث که احتیاج به کسرهاى بسیار دقیق دارد تا مخرج صحیح بدست آید و غیر اینها از این چیزهاى مهم که در بعضى اوقات براى بعضى افراد احتیاج مىافتد و خداوند براى این کار مانند کارهاى دیگر که در مرتبه و منزلت از این پستتر است; اشخاص و گروهى را گماشته است که این را خیلى بزرگ و مهم دانستهاند و در آن پافشارى مىنمایند و از داشتن آن خیلى خوشحال و خرماند. «کل حزب بما الدیهم فرحون . (13)
بىتردید ملاصدرا در خصوص کم ارزش دانستن جنبههاى ادبى و بلاغى قرآن و همچنین اظهار بىعلاقگى وى نسبتبه علم فقه، راه اغراق و مبالغه را پیموده و بىشک این گونه آراء وى تحت تاثیر افکار غزالى (متوفى505 ه.ق) بوجود آمده است.غزالى در کتاب «احیاء العلوم» و «جواهرالقرآن» به تقسیمبندى علوم پرداخته و بعضى از علوم پوسته و قشر و برخى دیگر را علم لباب و مغز نامیده است.غزالى در جواهر القرآن علوم ادبى شامل صرف، نهر، لغت، علوم بلاغت و تاریخ و فقه را در شمار علوم پوسته و قشر یاد کرده و این گونه دانشها را علوم آلى و ابزارى دانسته است و علم معرفت نفس در مبدا و معادشناسى را علم لباب و مغز خوانده و آن را برترین و اشرف همه دانشها بر شمرده است . (14)
ملاصدرا نیز در این باره از او متاثر شده و از آثار او بهره گرفته و نوشتههاى او را عینا در آثار خود، نقل نموده است . (15)
3- گرایش ملاصدرا به سبک تفسیرى عرفاء و اهل اشراق
ملاصدرا، از مفسرانى است که در تفسیر قرآن به جنبههاى معنوى و عرفانى آن، از خود گرایش نشان مىدهد.او معتقد است که اکثر مفسرانى که نظر به جنبههاى ظاهرى و لسانى قرآن داشتهاند، از توجه به معانى و بطون آیات غافل ماندهاند، او مىگوید مانع اصلى این مفسران از فهم معانى و حقایق قرآن، فریفته شدن ایشان به ظاهر آیات بوده است . (16) نیز همانگونه که پیش از این گذشته از روش تفسیرى و تاویل آیات مفسران تاویل گرا - نظیر معتزله که از شیوههاى بلاغى از قبیل بهرهگیرى از تمثیل، استعاره و مجاز در تفسیر آیات استفاده کردهاند - انتقاد مىکند; (17)
او بر این باور است که مفسر در تفسیر آیات نباید جز به نقل صریح و یا مکاشفه قلبى - که رد و تکذیب آن ممکن نباشد - اعتماد ورزد، چرا که عدم توجه به این موضوع موجب فرو افتادن وى در هلاکت و نابودى مىگردد . (18)
صدر المتالهین مهمترین آفاتى که موجب حرمان و بىبهرگى مفسر از فهم اسرار آیات مىگردد را شیوع جهل، دنیاخواهى و مقام پرستى و شهرتطلبى و تقرب جستن به پادشاهان و حاکمان خوانده است.او معتقد است، تزکیه درونى، طهارت نفس و دورى گزیدن از عادات و رسوم مردمان از مهمترین عوامل دستیازى به اسرار قرآن است . (19)
او درباره کشف و پردهبردارى از حقایق قرآن گوید: تحقیق معانى و اسرار قرآن بوسیله دانش مکاشفه - که دریایى بس بزرگ است - شناخته مىشود و تفسیر ظاهرى نمىتواند ما را از آن بىنیاز کند، بلکه اگر آدمى همه عمر خود را در راه کشف این اسرار و تحصیل مقدمات و لوا حق آن مصروف دارد، کفایت این مهم را نمىنماید، بلکه قبل از آنکه بتواند همه لوا حق این علم را بدست آورد، چراغ عمرش به خاموشى مىگراید.او مىگوید: نباید پنداشته شود که ما تنها به تفسیر و تحقیق معانى بعضى از واژهها و عبارات قرآن نیازمندیم، بلکه هر واژهاى از قرآن داراى اسرار و معنایى ژرف است که تنها راسخان در علم بقدر صفا و پاکى دل و به فراخور دانش خویش مىتوانند از رخسار این معانى پرده بر گیرند و هر یک از آنان را در فهم این معانى، مراتبى است . (20)
ملاصدرا اظهار مىدارد: در قرآن دانشهاى گوناگونى وجود دارد; همانگونه که در آن حقایق قدسى ربانى - که غذاى اندیشههاى والاست - نهفته است، همانگونه نیز در آن، واکنشهاى جزئى نظیر: احکام سیاسى و فقهى، داستان و اخبار و حکایات اقوام گذشته یافت مىگردد و عموم مسلمانان - که در مرتبه متوسط از نجات قرار دارند - از آن علوم جزئى بهرهمند مىشوند و در جهان آخرت از گونهاى حیات برخوردارند - از آن علوم جزئى بهرهمند مىشوند و در جهان آخرت از گونهاى حیات برخوردارند که نسبتبه حیات ره یافتگان مقرب - که از زندگى و حیات عقلى برخوردارند - در درجه پایینترى قرار گرفتهاند . (21)
او مىگوید در قرآن غذاهاى روحانى و جسمانى وجود دارد که بقاى زندگى عقلانى و نفسانى را در جهان آخرت موجب مىگردد . (22) وى در این باره نظمى به پارسى سروده است:
هست قرآن چون طعامى کز سما
گشته نازل از براى اغتدا
اغتذاى آدم از لوح و قلم
اغتذا یابد دواب از راه فم
«فى السماء رزقکم» گفته خدا
رزق انسان گشته نازل از سما
روزى انسان رسد از آسمان
روزى حیوان بود از آش و نان
تو ز قرآن بنگرى افسانهها
قشر و که بینى نه مغز و دانهها
هستبهر آدمى دهن و لبوب
تبن و قشر از بهر حیوان نى حبوب
تو ز قرآن مىنجویى غیر حرف
جان دهى بهتر لغتیا نحو و صرف
اندر سعیى همیشه با شتاب
که نباشد فرق از تو تا دواب
ملاصدرا پس از آنکه علوم مختلف را به موائد و اغذیه تشبیه مىنماید مىگوید هر کس که با توجه به اندیشه و فراخور عقل و دانش خود از این معانى و موائد قرآنى بهره مىگیرد.
چون غذا با مغتذى باشد شبه
گاو و خر را خوش نیاید جز که که (23)
با آنکه ملاصدرا براى قرآن، مراتب و بطونى قائل است اما بر این باور است که هیچ کس جز ذات بارى تعالى نمیتواند به نهایت و ژرفاى اسرار و معانى قرآن، دستیازد و اگر همه دریاها مرکب شوند و همه درختان در روى زمین به قلم تبدیل گردند نمىتوانند اسرار کلمات خداوند را شمارش کنند . (24) «لو کان البحر مدادا کلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفذ کلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا» . (25)
(اگر دریا براى نوشتن کلمات پروردگار من مرکب شود، قبل از آنکه کلمات پروردگارم تمام شود، دریا به آخر برسد اگر چه همانند آن به مدد آوریم.
4- روش ملاصدرا در تفسیر آیات موهم تشبیه:
ملاصدرا، با توجه به اختلاف آراء مفسران درباره آیات موهم تشبیه، آنها را به چهار گروه تقسیم نموده و در این باره چنین گفته است:
«بدانکه مردمانرا در بخش متشابهات قرآن و حدیث مانند شریفه «یدالله فوق ایدیهم»: (26) (روى دستهایشان دستخداست) . و «استوى على العرش»: (27 () بر عرش تکیه زد) و «جاء ربک» (28) (پروردگارت آمد) و همچنین «وجه» (صورت)، «ضحک» (خنده). «استحیا» (شرم) و «غصب» (خشم) و «مجى و ایتان» (آمدن) و «فى ظلل من الغمام» (در سایه با نهایى از ابر) و آنچه که بر این اسلوب است و مو هم تشبیه مىباشد، روشها و مذاهب بىشمارى است.
الف - شیوه لغوىها و اکثر فقها و اهل حدیث و حنبلیان و کرامیان که معتقدند: «مدلول و معناى ظاهرى الفاظ و معناى اولیه آن باید محفوظ بماند بى آنکه مراعات تقدیس و تنزیه را در مورد ذات و صفات خداوند - تعالى - را مدنظر قرار دهند.
ب - طریقة عقل گرایان و نکته سنجان که الفاظ را به گونهاى تاویل مىنمایند که با قواعد نظرى و مقدمات علمى ایشان سازگار باشد و خداوند را از صفات مخلوقین و ممکنات تقدیس و تنزیه مىنمایند.
ج - شیوه اهل اعتزال که جمع میان دو روش فوق نموده، در برخى امور قائل به تشبیه و در بعضى دیگر معتقد به تنزیه گردیدهاند. آنان در باب مبدا و صفات بارى تعالى قائل به تنزیه شده و در باب مسائل مربوط به معاد و رستاخیز به تشبیه گرویدهاند.
د - طریقه راسخان در علم و ابقان است که بىآنکه معناى ظاهرى الفاظ و مدلول واقعى آن تغییر نماید و یا آنکه تاویلى صورت پذیرد به تحقیق معانى الفاظ و پیراستن معانى الفاظ از امور زائد مىپردازند . (29)
ملاصدرا ضمن انتقاد از سه روش نخست، شیوه راسخان در علم را صحیحترین و مطمئنترین روش تفسیر در باب آیات موهم تشبیه دانسته است.او در این باره چنین گفته است: «آن چیزى که براى علماى راسخین و عرفاى محققین از رازهاى قرآنى و اسرار آن کشف مىگردد مخالف ظاهر تفسیر نمىباشد.بلکه مکمل و متمم آن بوده و رد شدن از پوست و رسیدن به مغز و گذشتن از ظاهر و رسیدن به باطن و درون آن است این چیزى است که ما درباره فهم معانى قرآن مىگوییم نه آنچه که با ظاهر قرآن مخالفت داشته باشد.همچنانکه پویندگان راههاى افراط و گزافه گویان بر آن راه یافتهاند.مانند آنکه استواء بر عرش را تنها تصویر عظمت و خیال نمودن کبریاى حق تاویل کرده و کرسى را تنها علم و یا قدرت، و معیت و آمدن و نزدیکى و دیگر چیزها را مجرد خیالى که از حصول و دریافتخالى است تاویل نمودهاند . (30)
ملاصدرا از شیوه ظاهر گرایان به علت جمود آنان بر ظواهر الفاظ انتقاد مىنماید و مىگوید این گروه به جهت جمودى که به ظواهر الفاظ دارند به حقیقت معانى قرآن راه پیدا نمىنمایند.نیز، تاویلات معتزله که در تفسیر آیات از صناعات ادبى و علوم بلاغى بهره گرفتهاند بویژه آنکه در تاویل آیات متشابهه از تخییل و تمثیل استفاده زیادى نمودهاند را نادرست مىشمرد.
او مىگوید حمل الفاظ و ظواهر آیات قرآن و نصوصى که در کتاب و سنت آمده، بمجرد تخییل و تمثیل بىآنکه قائل به حقیقت دینى و اصل ایمانى باشیم امرى نادرست و غیر جایز است; بلکه این کار بمنزله گشودن باب سفسطه و تعلیل و مسدود نمودن باب هدایت جویى در آیات قرآن است، چرا که جایز دانستن این گونه تخییلات و تمثیلات بدون توجه به حقایق دینى منتهى به سد باب اعتقاد درباره معاد جسمانى و عذاب قبر، صراط، حساب، میزان، بهشت، دوزخ، حور، غلمان و سایر مواعید که در شرع از آنها یاد شده مىگردد.زیرا با فرض مذکور براى هر کس جایز است که هر یک از این امور را حمل بر تخییل نموده و حقیقتى عینى براى آنها قائل نشود . (31)
ملاصدرا با آنکه شیوه تفسیر ظاهرى را نمىپسندد، ولى آن را بهتر و نزدیکتر به تفسیر گروه چهارم - که آنرا شیوه تاویل گران واقعى و راسخان در علم نامیده است - مىداند او در این باره مىگوید کسانى که به ظاهر الفاظ جمود دارند و از مدلول ظاهرى آیات فراتر نمىروند از گروه سوم یعنى معتزله که از صناعات ادبى و از کنایات و استعارات در
تفسیر آیات استمداد میجویند، به حقیقت نزدیکتر مىباشند . (32) چرا که این گروه حداقل نسبتبه حفظ قالب معانى و صورت حقایق آیات - که مراد خداوند تعالى است - کوشیدهاند.از گفتار ملاصدرا، بروشنى معلوم مىگردد که او نسبتبه روش تفسیرى معتزله - که در بحث توحید و عدل با شیعه امامیه همداستان مىباشند - از خود واکنش و حساسیت منفى نشان مىدهد.بطورى که تفسیر اهل ظاهر - که دانشمندان و مفسران شیعى آن را مردود دانستهاند - را بر تفسیر آنان ترجیح مىدهد و با تفسیر اشاعره با تساهل و تسامح رفتار میکند.در این باره باید اذعان نمود اندیشههاى غزالى بر ملاصدرا آنگونه قوى و مؤثر بوده که موجب گرایش و نزدیکى وى به افکار او شده است، بطورى که عبارات و کلمات وى را همانگونه که در کتاب «احیاءالعلوم» آمده و در آن، از اشاعره تمجید شده، بى کم و کاست در تفسیر خود آورده است . (33)
5- نظر ملاصدرا دربارة حروف مقطعه در قرآن
ملاصدرا در تفسیر خود بطور مبسوط درباره حروف مقطعه سخن گفته و به بیان آراء و نظریات دانشمندان درباره این حروف پرداخته است.او معتقد است که حروف مقطعه فاقد معنا و بدون مدلول نیست و در این باره به این حدیث مشهور که از حضرت على (ع) نقل شده استناد مىجوید: «لکل کتاب صفوة و صفوة هذا الکتاب حروف التهجى» نیز بر این باور است که این نظریه که گفته شده; فهم و درک مدلول و معناى این حروف ممکن نیست، مقرون به صحت نمىباشد . (34)
وى مىگوید صحیحترین سخنى که تاکنون درباره حروف تهجى ابراز شده، نظریه ابن سینا مىباشد که در رساله خود موسوم به «النیروزیه» ، آن را بیان داشته است . (35)
ملاصدرا، نظریه ابن سینا را با اندکى تصرف در تفسیر و کتاب اسرار الآیات آورده است.برابر این نظریه حروف جمل (ابجد) در مقابل مراتب موجودات قرار دارند. «ا» اشاره به مبدا اول است.چون آن اول نخستها و ابتداى فردیت و اعداد است.و «با» اشاره به عالم عقل است و به همین جهت گفته شده که موجود است و «با» بسم الله ظاهر شدند.چون آن از حروفى است که بعد از «ا» الف و در ازاى ذات خداوندى وضع شده و آن اشاره به عقل کلى است . (36)
نیز «جیم» دلالتبر نفس کلى میکند و «دال» دلالتبر عالم طبیعت مىنماید.طبق این نظریه این چهار حروف اشارهاى به موجودات چهارگانه که در وجود و ایجاد پشتسر هم قرار گرفته مىباشد.همچنین «ها» بر ذات بارى تعالى، «واو» بر عقل، «زا» بر نفس، «حا» بر طبیعت و «طا» بر هیولى و عالم ماده دلالت دارد . (37) او پس از آنکه به تطبیق حروف ابجد با مراتب وجود مىپردازد دربارة حروف مقطعه و مدلول آن چنین میگوید:
مدلول «الم» عبارتست از: سوگند به ذات اول تعالى و صاحب امر و خلق و مدلول «المر» سوگند به اول تعالى صاحب امر و خلق، آنکه هم اول است و هم آخر، آنکه هم مبدا است و هم غایت اشیاء.و مراد از «المص» سوگند به اول تعالى صاحب امر و خلق و موجود کننده تمام عالمیان.و معناى «ص» سوگند به عنایت کلى است و «ق» سوگند به ابداع که تمام موجودات را فرا گرفته است و «کهیعص» سوگند به نسبتى که براى «ک» استیعنى نسبت عالم خلق به مبدا اول. «یس» سوگند به اول فیض و ابداع که همان آفرینش و تکوین است. «حم» سوگند به عالم طبیعى که در مجموعه خلق است.و «حمعسق» سوگند به مدلول و سایط آفرینش در وجود عالم طبیعى است. «طس» سوگند به عالم هیولى که در عالم خلق و تکوین قرار گرفته است و «ن» قسم به عالم تکوین و عالم امر است . (38)
ملاصدرا پس از بیان این نظریه، آن را بهترین و محکمترین نظریهاى مىداند که درباره حروف مقطعه بیان شده است . (39)
6- تاثیر پذیرى ملاصدرا از مفسران پیش از خود:
ملاصدرا در آثار خود، مخصوصا در تفسیر تحت تاثیر افرادى مانند ابو حامد غزالى (متوفى 505 ه.ق) و نظام نیشابورى (متوفى 728 ه.ق) و شمار دیگرى از مفسران واقع شده و از آراء و نظریات تفسیر آنان در تفسیر خود یاد کرده است.
با آنکه ملاصدرا در تفسیر خود از مفسرانى چون زمخشرى و فخر رازى به خوبى یاد نمىنماید و در بعضى موارد آراء آنان را به شدت مورد انتقاد قرار مىدهد.اما با این وصف از تفاسیر آنان بهرههاى زیادى برده و بعضا بخشهاى زیادى از تفاسیر آنان را در تفسیر خود عینا نقل نموده است.
اما آنچه بیش از هر چیز، نظر هر محققى را به خود معطوف مىدارد این است که ملاصدرا که در شمار متفکران نامدار امامیه قرار دارد، چگونه تحت تاثیر آراء و افکار غزالى قرار گرفته استبا آنکه مىدانیم غزالى از نظر فکرى و کلامى در زمره بزرگان و متکلمان اشاعره محسوب مىگردد و در آثار خود از شیعه امامیه به خوبى یاد نمىنماید و همواره میان فرقه امامیه و اشاعره محسوى مىگردد میان فرقه امامیه و اشاعره اختلاف ریشهاى و عمیقى وجود داشته است.اگر نگوئیم که ملاصدرا مروج آراء غزالى بوده، حداقل باید اعتراف نمود که صدرالمتالهین بخش مهمى از آثار خود را تحت تاثیر و با بهرهگیرى از تالیفات او به وجود آورده است. مقایسه میان آثار او و غزالى این مدعا را اثبات میکند.در جاى جاى تفسیر او مىتوان عبارات و سخنان غزالى را مشاهده کرد. صدرالمتالهین با آنکه سعى مىکند از خود نسبتبه اشاعره گرایشى نشان ندهد و بعضا متعرض آراء آنان مىشود اما به شدت از غزالى دفاع مىکند.او در کتاب مبدا و معاد خود گفته است:
«غزالى در بیشتر عقاید دینیه و اصول ایمانیه متابعتحکما نموده و بسیارى از عقاید خود را از ایشان فرا گرفته است.به سبب آنکه مذهب ایشان را در احوال مبدا و معاد اوثق مذاهب و اتقن آراء و اصفى از شبهه و شکوک و کلمات ایشان را ابعد از تخالف و تناقض از کلمات دیگران دانسته است.و تکفیر و انکار و رد و استکارى که در کتبش واقع است، یا مبنى استبر مصلحت دینیه از حفظ عقاید مسلمین از ضلال، به اعتبار آنکه فهم آنها را نمىکنند و از آنچه به گوش ایشان مىرسد از کلام متفلسفین ناقصین، مىلغزند و چنان مىپندارند که به حکمت از شریعتبىنیاز مىتوان شد.و یا به جهت تقیه و خوف از علماى ظاهر بین از اهل زمان خودش بوده است.و مشهور است که یکى از اهل زمان، حکم به کفر او نموده و رسالهاى در تکفیر و تضلیل او نوشت.و یا آنکه در اوایل حال و پیش از کمال در معرفت، حکما را تکفیر نموده استبه گمان آنکه ایشان، قدرت و علم بارى تعالى را به جزئیات نفى مىکنند و معاد جسمانى را منکرند و بعد از امعان در کلام ایشان و تفطن آنکه ایشان به این امر قائلند و بر وجه دقیقى که جمهور فهم آن نکردهاند; به جهت قصورى که در مدارک و عقول جمهور است، از آن رجوع نموده، تائب شده است و مذهب و رایش، مطابق با مذهب و راى ایشان شده است . (40)
7- آثار تفسیرى ملاصدرا:
آثار متنوع و گوناگونى که از ملاصدرا بجا مانده، گویانى این واقعیت است که او بیشتر عمر خود را در راه تحقیق و تالیف مصروف داشته است.مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى، در «الذریعه» افزون بر هفتاد عنوان از تالیفات وى را نام برده است.بىشک ملاصدرا با اختصاص دادن بیش از پانزده تالیف و اثر خود، به موضوع تفسیر سور و آیات قرآن، توجه و عنایتخاص خویش را نسبتبه قرآن و علوم قرآنى ابراز مىدارد.ما در اینجا بمناسبت از مهمترین آثار او در این زمینه باختصار یاد مىکنیم.
- اسرار الآیات . (41)
- متشابه القرآن . (42)
- تفسیر آیة . (43)
- تفسیر آیة النور . (44)
- تفسیر سورة الاعلى . (45)
- تفسیر سورة الم سجده . (46)
- تفسر سورة البقره: که مؤلف تنها موفق شده تا تفسیر آیه 62 از آن سوره را بنگارد . (47)
- تفسیر سورة الجمعه . (48)
- تفسیر سورة الحدید . (49)
- تفسیر سورة الزلزال . (50)
- تفسیر سورة الضحى . (51)
- تفسیر سورة الطارق . (52)
- تفسیر سورة الفاتحه . (53)
- تفسیر سورة الواقعه . (54)
- تفسیر سورة یس . (55)
- مفاتیح الغیب . (56)
- حاشیه بر تفسیر بیضارى . (57)
پىنوشتها:
1) تهرانى، آقا بزرگ، الذریعه الى تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء (بىتا): ج20 ص76.
2) ملاصدرا، محمدبن ابراهیم، مفاتیح الغیب، ترجمه محمد خواجوى، چ دوم، تهران، انتشارات مولى 1363 هش.1404 هق. صص84 و1048.
3) آشتیانى، سید جلال الدین: شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا، تهران، تهضت زنان مسلمان، خرداد 1360.هش.ص211.
4) تهرانى، آقا بزرگ، همان ج20 ص76.
5) ملاصدرا محمدبن ابراهیما تفسیر القرآن الکریما تصحیح محمد خواجوى چ دوما قما انتشارات بیدار 1411 هق.ج7 ص184.
6) همان ج7، ص185.
7) همان ج1، ص29 و30.
8) همان.
9) همو: مفاتیح الغیب ص221.
10) امین، محسن: اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 هق.1983 م.ج9 ص329.
11) ملاصدرا، مبدا و معاد، ترجمه احمدبن محمد حسینى اردکانى، تصحیح عبدالله نورانى تهران، هش ص499.
12) همان ص427.
13) همو: اسرارالآیات، ترجمه محمد خواجوى چ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهن363 هش.ص 278.
14) غزالى، ابوحامد، جواهرالقرآن، ج دوم، بیروت، دار آزال، 1407
15) ملاصدرا، التفسیر ج4 صص169 و170.
16) همو، التفسیر ج6 ص10.
17) همان ج4، ص163.
18) همان ج4، ص162.
19) همان ج4، ص163.
20) همان ج4، ص164.
21) همان ج6، ص9.
22) همان.
23) همان.
24) همان ج4، ص162.
25) سوره الکهف، ص109.
26) سوره الفتح: 10.
27) سوره الاعراف: 54.
28) سوره الفجر: 22.
29) ملاصدرا: التفسیرج4 ص150 و: مفاتیح الغیب صص237- 239.
30) همو، مفتیح الغیب ص250.
31) همو، التفیر ج4، صص158 و 159.
32) همان ج4، ص161.
33) بنگرید به: غزالى، احیاء علوم الدین، چ سوم، بیروت، دارالفکر، 1411 هق.1991 م ج1 ص124.
34) ملاصدرا، التفسیر ج1 ص205.
35) همان1 ص219.
36) همو، اسرارالآیات ص13، التفسیر ج1 ص219.
37) همو، اسرارالآیات ص114.و: التفسیر ج1 ص119.
38) همان التفسیر ج1 ص119 و120.
39) همان ج1 ص120.
40) ملاصدرا، مبدا و معاد ص470.
41) آشتیانى ص211.و: ریحانةالادب ج3 ص319.
42) آشتیانى ص222، تهرانى، آقا بزرگ، الذریعه ج19 ص69.
43) تهرانى ج4 ص329.و: ریحانه ج3 ص419.
44) تهرانى ج4 ص334.
45) همان ج4 ص336.و: ریحانه: همان.
46) تهرانى: ج336.
47) تهرانى ج4 ص337.
48) همان.
49) همان.
50) همان ج4 ص338.
51) همان.
52) همان.
53) همان ج4 ص344.
54) همان ج4 ص343.
55) همان ج4 ص344.
56) ریحانة ج4 ص419.
57) همان.
محمدبن ابراهیم بن یحیى شیرازى (متوفى 1050 ه.ق) معروف به صدر المتالهین از فلاسفه بزرگ و نویسندگان کم نظیر در جهان اسلام مىباشد که در اکثر موضوعات مختلف علوم اسلامى به تالیف و تصنیف پرداخته است در واقع در شمار نویسندگان کثیر التالیف است و آثار او افزون بر هفتاد عنوان کتاب مىباشد.با اینکه بیشترین تبح و شهرت علمى وى در فلسفه و حکمتبوده اما به علوم قرآن و تفسیر، توجه خاصى از خود نشان داده و آثار و تالیف نسبتا زیادى را در این زمینه از خود بجاى گذاشته است. مرحوم آقا بزرگ تهرانى در کتاب خود موسوم به «الذریعه» بیش از پانزده اثر از وى که در خصوص تفسیر آیات و سور قرآن نگارش یافته را نام برده است . (1)
گرچه مجموعه تفسیر وى مشتمل بر تمامى آیات و سور قرآن نیست و تنها بعضى از سور و آیات را شامل مىشود، لکن در میان تفاسیر قرآن کریم از جایگاه ممتاز و اهمیتى خاص برخوردار است.بىتردید نگارش مفاتیح الغیب بعنوان مقدمه این تفسیر بر اهمیت و ارزش آن افزوده است . (2) هدف مؤلف از انى مقدمة تفسیر خود - همانگونه که از نام آن بر مىآید - دستیازى و آشنا شدن به کلیدهاى ابواب غیب است تا پرداه از چهره آیات برگیرد و اسرار آن را هویدا سازد.ملاصدرا این تفسیر را با توجه به سبک اشراق و مرام عرفا - و به عقیده بعضى از محققان معاصر، (3) بخشى از آن را در شهر قم - نگاشته است.مجموعه تفاسیر ملاصدرا، براى نخستین بار طى سالهاى 1276 الى 1322 ه.ش به زیور طبع آراسته (4) و مجددا در سال 1364 ه.ش توسط محمد خواجوى تصحیح و به چاپ رسیده است.
سبک و شیوة تفسیرى ملاصدرا در تفسیر قرآن
1- دیدگاه ملاصدرا درباره جنبههاى ادبى تفسیر:
گرچه ملاصدرا را باید از مفسرانى دانست که در تفسیر خود از شیوه معمول مفسران پیروى نموده و به تبعیت از آناندر آغاز تفسیر به بیان معانى واژهها و مفردات قرآن و نیز به ذکر انواع قراءات و موارد اختلاف میان قراء و نقل آراء آنان پرداخته است; اما به نکات ادبى و اعراب آیات و جنبههاى بلاغى قرآن از خود توجه زیادى نشان نمىدهد، چرا که بحث در زمینه تفسیر لغوى و ظاهر الفاظ و جنبههاى ادبى و بلاغى آن را چندان سودمند و وافى به مقصود نمىداند.او معتقد است قرآن بمنظور پرداختن افراد به وجوه اعراب و جنبههاى ادبى آن نازل نشده است.پرداختن به این امور، ثمرهاى جز تحصیل معارف جزئى در پى نخواهد داشت.وى غرض اصلى از نزول قرآن را درک معانى و اسرار آن مىداند.همو در ذیل آیه 5 از سوره مبارکه جمعه گفته است: هر کس قرآن را حفظ نماید، اما اسرار و معانى آن را درک نکرده به مقتضاى آن عمل نکند.به سان مرکب است که بر پشتخود کتاب حمل مىکند ولى از مطالب آن بىخبر و ناآگاه است . (5)
ملاصدرا گوید: کسى که صرفا به معانى واژهها و تفسیر ظاهر الفاظ قرآن و نکات اعرابى و فنون ادبى آن و علم و فصاحتبیان و بدیع آگاهى داشته باشد و در نزد خویش چنین بپندارد که داناى به تفسیر قرآن است و هدف نزول قرآن را بدست آوردن این گونه معارف جزئیه بداند بىتردید مصداق تمثیلى است که خداوند - تعالى - در آیه5 سوره مبارکه جمعه بیان داشته است . (6)
صدر المتالهین، براى دانشهایى که از آن به علوم ظاهرى تعبیر مىکند، ارزش چندانى قائل نیست.در این باره مىگوید: «هر کس میخواهد بداند که چرا «ربا» در «بسمله» کشیده شده و یا آنکه سین در مد دادهاند؟ و به چه علت «الف» از نظر کتابت در «بسمله» حذف شده اما در شریفه «باسم ربک» باقى مانده است؟ بر اوست که به اهل خط و قرائت رجوع کند نیز آن کس که مىخواهد بداند جایگاه «بسمله» در آیات چگونه است؟ آیا «بسمله» جزئى از آیه محسوب مىشود و یا آنکه آیهاى مستقل دانسته مىشود باید به اصحاب نقل و راویان حدیث مراجعه کند . (7)
نیز همو گفته است: «آن کس که مىخواهد بداند که «رباء» در «بسمله» به چه تعلق دارد؟ و عامل محذوف در آن چیست؟ و یا چرا عامل محذوف متاخر آمده است (بسم الله اقرا و اتلو) و به چه علتخداى - تعالى - در آیه شریفه «اقرا باسم ربک» عامل را مقدم ذکر کرده است؟ و منظور از تعلق اسم الله به اقرا چه مىباشد؟ و...بر اوست که به تفاسیر مشهور، بویژه به تفسیر کشاف مراجعه کند . (8)
ملاصدرا نه تنها گرایش به جنبههاى ادبى و بلاغى را در امر تفسیر قرآن سودمند بر نمىشمرد بلکه آن را از موانع و حجابهاى فهم و ادراک قرآن مىداند.او در مفاتیح الغیب ضمن بیان انواع موانع درک قرآن گفته است: «.(..مانع) سوم آنکه (مفسر) غرق در علم عربى و ریزهکارىهاى الفاظ بوده و عمر خود را در بررسى آن بسر بیاورد; زیرا هدف اصلى از فرو فرستادن قرآن جز خواندن خلق به جوار الهى، به سبب به کمال رسانیدن گوهرهاى وجودى آنان و تابناک نمودن دلهاى آنان به نور معرفت ربوبى و آیات او نیست; نه آنکه تمامى زندگى و عمر خود را در کیفیت کلام و نیکو ادا نمودن الفاظ و علم بلاغت و صنعتبدیع بسر آورد.زیرا آن علوم از توابعى است که بدانها احتجاج و گفتگو با منکران مىنمایند.و اما بینایى در معناى آیات قرآنى، آن نیست که زمخشرى و پیروان او بدان رسیده و در تمامى اوقات خود، نهایت کوشش خویش را در آن بکار گرفته و در نتیجه از معانى اصلى و حقیقت کلام الهى دور افتادند . (9)
بر غم آنکه ملاصدرا تفسیر ظاهرى را ارزشمند و مفید نمیداند و پرداختن به جنبههاى ادبى و بلاغى قرآن را کم فایده خوانده است و نیز در تفسیر وى بندرت دیده میشود که در هنگام تفسیر به اشعار عرب به ویژه اشعار شعراى عرب جاهلى احتجاج کند و بر مفسران نامدارى چون زمخشرى (متوفى 538 ه.ق) و فخر رازى (متوفى 606 ه.ق) خرده مىگیرد اما در عین حال تا حدود زیادى از سبک این مفسران متاثر گردیده و مباحث لغوى و ادبى تفسیر خود را از این دو مفسر وام گرفته و از تفاسیر آنها بهره فراوان برده است.
2- دیدگاه ملاصدرا دربارة مباحث فقهى و آیات الاحکام:
ملاصدرا معتقد است کسب و فراگیرى بسیارى از مسائل فرعیه مفید نبوده و اشتغال به آن بهرهاى جز تضییع عمر آدمى را در بر ندارد، او مىگوید عمر آدمى ارزشمندتر از آن است که در راه چنین امورى مصروف گردد و در بعضى موارد فقهاء را بخاطر این موضوع مورد ملامت و نکوهش خویش قرار داده است . (10) وى در این مورد چنین گفته است:
«...و عجب است که بیشترین منتسبین به علم که چگونه قناعت نمودهاند به مرتبه عوام و نساء و صبیان و به بحث از حقیقت نفوس خود مشغول نمىشوند و از آنکه مآل آن به کجا خواهد کشید.تفحص نمىکنند; با آنکه برایشان فرض است و در طول عمر مشغول مىشوند به بسیارى از مسائل فرعیه و خلافات فقهیه که عمرها مىگذرد و کس به آن محتاج نمىشود مثل احکام فروعات نادره از میراث و طاق احکام شقوق و احتمالات بعیده در مزارعه و مساقات که حتى یک از آنها در عمرهاى طویل واقع نمىشود; با آنکه در هر زمانى اشخاصى هستند که به آن قیام نمایند و توجه به این مسائل بر کسى فرض عین نیستبلکه مانند سایر فرضهاى کفایى است.» (11)
وى در ذیل کتاب مبدا و معاد خود به این شعر عرفى شیرازى استشهاد کرده که بیانگر نوع نگرش و نظر او درباره میزان اهمیت این رشته علم مىباشد:
فقیهان دفترى را مىپرستند
حرم جویان درى را مىپرستند
برافکن پرده تا معلوم گردد
که یاران دیگرى را مىپرستند (12) همو در جاى دیگر گفته است: «...اگر از اهل این فنى; تفکر نما و الا، چشمت را از خواندن این کتاب و تدبر و تفکر در مشکلات علم قرآن بپوشان و بپرداز به خواندن قصهها و خبرها و روایات و همچنین تاریخ و نسبشناسى نیاکان و دنبال قواعد عربى و لغت رفتن و حفظ روایتبدون آگاهى و فهم درایت و بپردازد به آنچه که در نزد تو مانند نتیجه براى همه استیعنى سخن گفتن از مسائل فرعى فقه که محل خلاف و گفتگو است و از نوادر فرعهاى طلاق و بنده آزاد کردن و سلم و اجاره و رهن و تقسیم مال ارث که احتیاج به کسرهاى بسیار دقیق دارد تا مخرج صحیح بدست آید و غیر اینها از این چیزهاى مهم که در بعضى اوقات براى بعضى افراد احتیاج مىافتد و خداوند براى این کار مانند کارهاى دیگر که در مرتبه و منزلت از این پستتر است; اشخاص و گروهى را گماشته است که این را خیلى بزرگ و مهم دانستهاند و در آن پافشارى مىنمایند و از داشتن آن خیلى خوشحال و خرماند. «کل حزب بما الدیهم فرحون . (13)
بىتردید ملاصدرا در خصوص کم ارزش دانستن جنبههاى ادبى و بلاغى قرآن و همچنین اظهار بىعلاقگى وى نسبتبه علم فقه، راه اغراق و مبالغه را پیموده و بىشک این گونه آراء وى تحت تاثیر افکار غزالى (متوفى505 ه.ق) بوجود آمده است.غزالى در کتاب «احیاء العلوم» و «جواهرالقرآن» به تقسیمبندى علوم پرداخته و بعضى از علوم پوسته و قشر و برخى دیگر را علم لباب و مغز نامیده است.غزالى در جواهر القرآن علوم ادبى شامل صرف، نهر، لغت، علوم بلاغت و تاریخ و فقه را در شمار علوم پوسته و قشر یاد کرده و این گونه دانشها را علوم آلى و ابزارى دانسته است و علم معرفت نفس در مبدا و معادشناسى را علم لباب و مغز خوانده و آن را برترین و اشرف همه دانشها بر شمرده است . (14)
ملاصدرا نیز در این باره از او متاثر شده و از آثار او بهره گرفته و نوشتههاى او را عینا در آثار خود، نقل نموده است . (15)
3- گرایش ملاصدرا به سبک تفسیرى عرفاء و اهل اشراق
ملاصدرا، از مفسرانى است که در تفسیر قرآن به جنبههاى معنوى و عرفانى آن، از خود گرایش نشان مىدهد.او معتقد است که اکثر مفسرانى که نظر به جنبههاى ظاهرى و لسانى قرآن داشتهاند، از توجه به معانى و بطون آیات غافل ماندهاند، او مىگوید مانع اصلى این مفسران از فهم معانى و حقایق قرآن، فریفته شدن ایشان به ظاهر آیات بوده است . (16) نیز همانگونه که پیش از این گذشته از روش تفسیرى و تاویل آیات مفسران تاویل گرا - نظیر معتزله که از شیوههاى بلاغى از قبیل بهرهگیرى از تمثیل، استعاره و مجاز در تفسیر آیات استفاده کردهاند - انتقاد مىکند; (17)
او بر این باور است که مفسر در تفسیر آیات نباید جز به نقل صریح و یا مکاشفه قلبى - که رد و تکذیب آن ممکن نباشد - اعتماد ورزد، چرا که عدم توجه به این موضوع موجب فرو افتادن وى در هلاکت و نابودى مىگردد . (18)
صدر المتالهین مهمترین آفاتى که موجب حرمان و بىبهرگى مفسر از فهم اسرار آیات مىگردد را شیوع جهل، دنیاخواهى و مقام پرستى و شهرتطلبى و تقرب جستن به پادشاهان و حاکمان خوانده است.او معتقد است، تزکیه درونى، طهارت نفس و دورى گزیدن از عادات و رسوم مردمان از مهمترین عوامل دستیازى به اسرار قرآن است . (19)
او درباره کشف و پردهبردارى از حقایق قرآن گوید: تحقیق معانى و اسرار قرآن بوسیله دانش مکاشفه - که دریایى بس بزرگ است - شناخته مىشود و تفسیر ظاهرى نمىتواند ما را از آن بىنیاز کند، بلکه اگر آدمى همه عمر خود را در راه کشف این اسرار و تحصیل مقدمات و لوا حق آن مصروف دارد، کفایت این مهم را نمىنماید، بلکه قبل از آنکه بتواند همه لوا حق این علم را بدست آورد، چراغ عمرش به خاموشى مىگراید.او مىگوید: نباید پنداشته شود که ما تنها به تفسیر و تحقیق معانى بعضى از واژهها و عبارات قرآن نیازمندیم، بلکه هر واژهاى از قرآن داراى اسرار و معنایى ژرف است که تنها راسخان در علم بقدر صفا و پاکى دل و به فراخور دانش خویش مىتوانند از رخسار این معانى پرده بر گیرند و هر یک از آنان را در فهم این معانى، مراتبى است . (20)
ملاصدرا اظهار مىدارد: در قرآن دانشهاى گوناگونى وجود دارد; همانگونه که در آن حقایق قدسى ربانى - که غذاى اندیشههاى والاست - نهفته است، همانگونه نیز در آن، واکنشهاى جزئى نظیر: احکام سیاسى و فقهى، داستان و اخبار و حکایات اقوام گذشته یافت مىگردد و عموم مسلمانان - که در مرتبه متوسط از نجات قرار دارند - از آن علوم جزئى بهرهمند مىشوند و در جهان آخرت از گونهاى حیات برخوردارند - از آن علوم جزئى بهرهمند مىشوند و در جهان آخرت از گونهاى حیات برخوردارند که نسبتبه حیات ره یافتگان مقرب - که از زندگى و حیات عقلى برخوردارند - در درجه پایینترى قرار گرفتهاند . (21)
او مىگوید در قرآن غذاهاى روحانى و جسمانى وجود دارد که بقاى زندگى عقلانى و نفسانى را در جهان آخرت موجب مىگردد . (22) وى در این باره نظمى به پارسى سروده است:
هست قرآن چون طعامى کز سما
گشته نازل از براى اغتدا
اغتذاى آدم از لوح و قلم
اغتذا یابد دواب از راه فم
«فى السماء رزقکم» گفته خدا
رزق انسان گشته نازل از سما
روزى انسان رسد از آسمان
روزى حیوان بود از آش و نان
تو ز قرآن بنگرى افسانهها
قشر و که بینى نه مغز و دانهها
هستبهر آدمى دهن و لبوب
تبن و قشر از بهر حیوان نى حبوب
تو ز قرآن مىنجویى غیر حرف
جان دهى بهتر لغتیا نحو و صرف
اندر سعیى همیشه با شتاب
که نباشد فرق از تو تا دواب
ملاصدرا پس از آنکه علوم مختلف را به موائد و اغذیه تشبیه مىنماید مىگوید هر کس که با توجه به اندیشه و فراخور عقل و دانش خود از این معانى و موائد قرآنى بهره مىگیرد.
چون غذا با مغتذى باشد شبه
گاو و خر را خوش نیاید جز که که (23)
با آنکه ملاصدرا براى قرآن، مراتب و بطونى قائل است اما بر این باور است که هیچ کس جز ذات بارى تعالى نمیتواند به نهایت و ژرفاى اسرار و معانى قرآن، دستیازد و اگر همه دریاها مرکب شوند و همه درختان در روى زمین به قلم تبدیل گردند نمىتوانند اسرار کلمات خداوند را شمارش کنند . (24) «لو کان البحر مدادا کلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفذ کلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا» . (25)
(اگر دریا براى نوشتن کلمات پروردگار من مرکب شود، قبل از آنکه کلمات پروردگارم تمام شود، دریا به آخر برسد اگر چه همانند آن به مدد آوریم.
4- روش ملاصدرا در تفسیر آیات موهم تشبیه:
ملاصدرا، با توجه به اختلاف آراء مفسران درباره آیات موهم تشبیه، آنها را به چهار گروه تقسیم نموده و در این باره چنین گفته است:
«بدانکه مردمانرا در بخش متشابهات قرآن و حدیث مانند شریفه «یدالله فوق ایدیهم»: (26) (روى دستهایشان دستخداست) . و «استوى على العرش»: (27 () بر عرش تکیه زد) و «جاء ربک» (28) (پروردگارت آمد) و همچنین «وجه» (صورت)، «ضحک» (خنده). «استحیا» (شرم) و «غصب» (خشم) و «مجى و ایتان» (آمدن) و «فى ظلل من الغمام» (در سایه با نهایى از ابر) و آنچه که بر این اسلوب است و مو هم تشبیه مىباشد، روشها و مذاهب بىشمارى است.
الف - شیوه لغوىها و اکثر فقها و اهل حدیث و حنبلیان و کرامیان که معتقدند: «مدلول و معناى ظاهرى الفاظ و معناى اولیه آن باید محفوظ بماند بى آنکه مراعات تقدیس و تنزیه را در مورد ذات و صفات خداوند - تعالى - را مدنظر قرار دهند.
ب - طریقة عقل گرایان و نکته سنجان که الفاظ را به گونهاى تاویل مىنمایند که با قواعد نظرى و مقدمات علمى ایشان سازگار باشد و خداوند را از صفات مخلوقین و ممکنات تقدیس و تنزیه مىنمایند.
ج - شیوه اهل اعتزال که جمع میان دو روش فوق نموده، در برخى امور قائل به تشبیه و در بعضى دیگر معتقد به تنزیه گردیدهاند. آنان در باب مبدا و صفات بارى تعالى قائل به تنزیه شده و در باب مسائل مربوط به معاد و رستاخیز به تشبیه گرویدهاند.
د - طریقه راسخان در علم و ابقان است که بىآنکه معناى ظاهرى الفاظ و مدلول واقعى آن تغییر نماید و یا آنکه تاویلى صورت پذیرد به تحقیق معانى الفاظ و پیراستن معانى الفاظ از امور زائد مىپردازند . (29)
ملاصدرا ضمن انتقاد از سه روش نخست، شیوه راسخان در علم را صحیحترین و مطمئنترین روش تفسیر در باب آیات موهم تشبیه دانسته است.او در این باره چنین گفته است: «آن چیزى که براى علماى راسخین و عرفاى محققین از رازهاى قرآنى و اسرار آن کشف مىگردد مخالف ظاهر تفسیر نمىباشد.بلکه مکمل و متمم آن بوده و رد شدن از پوست و رسیدن به مغز و گذشتن از ظاهر و رسیدن به باطن و درون آن است این چیزى است که ما درباره فهم معانى قرآن مىگوییم نه آنچه که با ظاهر قرآن مخالفت داشته باشد.همچنانکه پویندگان راههاى افراط و گزافه گویان بر آن راه یافتهاند.مانند آنکه استواء بر عرش را تنها تصویر عظمت و خیال نمودن کبریاى حق تاویل کرده و کرسى را تنها علم و یا قدرت، و معیت و آمدن و نزدیکى و دیگر چیزها را مجرد خیالى که از حصول و دریافتخالى است تاویل نمودهاند . (30)
ملاصدرا از شیوه ظاهر گرایان به علت جمود آنان بر ظواهر الفاظ انتقاد مىنماید و مىگوید این گروه به جهت جمودى که به ظواهر الفاظ دارند به حقیقت معانى قرآن راه پیدا نمىنمایند.نیز، تاویلات معتزله که در تفسیر آیات از صناعات ادبى و علوم بلاغى بهره گرفتهاند بویژه آنکه در تاویل آیات متشابهه از تخییل و تمثیل استفاده زیادى نمودهاند را نادرست مىشمرد.
او مىگوید حمل الفاظ و ظواهر آیات قرآن و نصوصى که در کتاب و سنت آمده، بمجرد تخییل و تمثیل بىآنکه قائل به حقیقت دینى و اصل ایمانى باشیم امرى نادرست و غیر جایز است; بلکه این کار بمنزله گشودن باب سفسطه و تعلیل و مسدود نمودن باب هدایت جویى در آیات قرآن است، چرا که جایز دانستن این گونه تخییلات و تمثیلات بدون توجه به حقایق دینى منتهى به سد باب اعتقاد درباره معاد جسمانى و عذاب قبر، صراط، حساب، میزان، بهشت، دوزخ، حور، غلمان و سایر مواعید که در شرع از آنها یاد شده مىگردد.زیرا با فرض مذکور براى هر کس جایز است که هر یک از این امور را حمل بر تخییل نموده و حقیقتى عینى براى آنها قائل نشود . (31)
ملاصدرا با آنکه شیوه تفسیر ظاهرى را نمىپسندد، ولى آن را بهتر و نزدیکتر به تفسیر گروه چهارم - که آنرا شیوه تاویل گران واقعى و راسخان در علم نامیده است - مىداند او در این باره مىگوید کسانى که به ظاهر الفاظ جمود دارند و از مدلول ظاهرى آیات فراتر نمىروند از گروه سوم یعنى معتزله که از صناعات ادبى و از کنایات و استعارات در
تفسیر آیات استمداد میجویند، به حقیقت نزدیکتر مىباشند . (32) چرا که این گروه حداقل نسبتبه حفظ قالب معانى و صورت حقایق آیات - که مراد خداوند تعالى است - کوشیدهاند.از گفتار ملاصدرا، بروشنى معلوم مىگردد که او نسبتبه روش تفسیرى معتزله - که در بحث توحید و عدل با شیعه امامیه همداستان مىباشند - از خود واکنش و حساسیت منفى نشان مىدهد.بطورى که تفسیر اهل ظاهر - که دانشمندان و مفسران شیعى آن را مردود دانستهاند - را بر تفسیر آنان ترجیح مىدهد و با تفسیر اشاعره با تساهل و تسامح رفتار میکند.در این باره باید اذعان نمود اندیشههاى غزالى بر ملاصدرا آنگونه قوى و مؤثر بوده که موجب گرایش و نزدیکى وى به افکار او شده است، بطورى که عبارات و کلمات وى را همانگونه که در کتاب «احیاءالعلوم» آمده و در آن، از اشاعره تمجید شده، بى کم و کاست در تفسیر خود آورده است . (33)
5- نظر ملاصدرا دربارة حروف مقطعه در قرآن
ملاصدرا در تفسیر خود بطور مبسوط درباره حروف مقطعه سخن گفته و به بیان آراء و نظریات دانشمندان درباره این حروف پرداخته است.او معتقد است که حروف مقطعه فاقد معنا و بدون مدلول نیست و در این باره به این حدیث مشهور که از حضرت على (ع) نقل شده استناد مىجوید: «لکل کتاب صفوة و صفوة هذا الکتاب حروف التهجى» نیز بر این باور است که این نظریه که گفته شده; فهم و درک مدلول و معناى این حروف ممکن نیست، مقرون به صحت نمىباشد . (34)
وى مىگوید صحیحترین سخنى که تاکنون درباره حروف تهجى ابراز شده، نظریه ابن سینا مىباشد که در رساله خود موسوم به «النیروزیه» ، آن را بیان داشته است . (35)
ملاصدرا، نظریه ابن سینا را با اندکى تصرف در تفسیر و کتاب اسرار الآیات آورده است.برابر این نظریه حروف جمل (ابجد) در مقابل مراتب موجودات قرار دارند. «ا» اشاره به مبدا اول است.چون آن اول نخستها و ابتداى فردیت و اعداد است.و «با» اشاره به عالم عقل است و به همین جهت گفته شده که موجود است و «با» بسم الله ظاهر شدند.چون آن از حروفى است که بعد از «ا» الف و در ازاى ذات خداوندى وضع شده و آن اشاره به عقل کلى است . (36)
نیز «جیم» دلالتبر نفس کلى میکند و «دال» دلالتبر عالم طبیعت مىنماید.طبق این نظریه این چهار حروف اشارهاى به موجودات چهارگانه که در وجود و ایجاد پشتسر هم قرار گرفته مىباشد.همچنین «ها» بر ذات بارى تعالى، «واو» بر عقل، «زا» بر نفس، «حا» بر طبیعت و «طا» بر هیولى و عالم ماده دلالت دارد . (37) او پس از آنکه به تطبیق حروف ابجد با مراتب وجود مىپردازد دربارة حروف مقطعه و مدلول آن چنین میگوید:
مدلول «الم» عبارتست از: سوگند به ذات اول تعالى و صاحب امر و خلق و مدلول «المر» سوگند به اول تعالى صاحب امر و خلق، آنکه هم اول است و هم آخر، آنکه هم مبدا است و هم غایت اشیاء.و مراد از «المص» سوگند به اول تعالى صاحب امر و خلق و موجود کننده تمام عالمیان.و معناى «ص» سوگند به عنایت کلى است و «ق» سوگند به ابداع که تمام موجودات را فرا گرفته است و «کهیعص» سوگند به نسبتى که براى «ک» استیعنى نسبت عالم خلق به مبدا اول. «یس» سوگند به اول فیض و ابداع که همان آفرینش و تکوین است. «حم» سوگند به عالم طبیعى که در مجموعه خلق است.و «حمعسق» سوگند به مدلول و سایط آفرینش در وجود عالم طبیعى است. «طس» سوگند به عالم هیولى که در عالم خلق و تکوین قرار گرفته است و «ن» قسم به عالم تکوین و عالم امر است . (38)
ملاصدرا پس از بیان این نظریه، آن را بهترین و محکمترین نظریهاى مىداند که درباره حروف مقطعه بیان شده است . (39)
6- تاثیر پذیرى ملاصدرا از مفسران پیش از خود:
ملاصدرا در آثار خود، مخصوصا در تفسیر تحت تاثیر افرادى مانند ابو حامد غزالى (متوفى 505 ه.ق) و نظام نیشابورى (متوفى 728 ه.ق) و شمار دیگرى از مفسران واقع شده و از آراء و نظریات تفسیر آنان در تفسیر خود یاد کرده است.
با آنکه ملاصدرا در تفسیر خود از مفسرانى چون زمخشرى و فخر رازى به خوبى یاد نمىنماید و در بعضى موارد آراء آنان را به شدت مورد انتقاد قرار مىدهد.اما با این وصف از تفاسیر آنان بهرههاى زیادى برده و بعضا بخشهاى زیادى از تفاسیر آنان را در تفسیر خود عینا نقل نموده است.
اما آنچه بیش از هر چیز، نظر هر محققى را به خود معطوف مىدارد این است که ملاصدرا که در شمار متفکران نامدار امامیه قرار دارد، چگونه تحت تاثیر آراء و افکار غزالى قرار گرفته استبا آنکه مىدانیم غزالى از نظر فکرى و کلامى در زمره بزرگان و متکلمان اشاعره محسوب مىگردد و در آثار خود از شیعه امامیه به خوبى یاد نمىنماید و همواره میان فرقه امامیه و اشاعره محسوى مىگردد میان فرقه امامیه و اشاعره اختلاف ریشهاى و عمیقى وجود داشته است.اگر نگوئیم که ملاصدرا مروج آراء غزالى بوده، حداقل باید اعتراف نمود که صدرالمتالهین بخش مهمى از آثار خود را تحت تاثیر و با بهرهگیرى از تالیفات او به وجود آورده است. مقایسه میان آثار او و غزالى این مدعا را اثبات میکند.در جاى جاى تفسیر او مىتوان عبارات و سخنان غزالى را مشاهده کرد. صدرالمتالهین با آنکه سعى مىکند از خود نسبتبه اشاعره گرایشى نشان ندهد و بعضا متعرض آراء آنان مىشود اما به شدت از غزالى دفاع مىکند.او در کتاب مبدا و معاد خود گفته است:
«غزالى در بیشتر عقاید دینیه و اصول ایمانیه متابعتحکما نموده و بسیارى از عقاید خود را از ایشان فرا گرفته است.به سبب آنکه مذهب ایشان را در احوال مبدا و معاد اوثق مذاهب و اتقن آراء و اصفى از شبهه و شکوک و کلمات ایشان را ابعد از تخالف و تناقض از کلمات دیگران دانسته است.و تکفیر و انکار و رد و استکارى که در کتبش واقع است، یا مبنى استبر مصلحت دینیه از حفظ عقاید مسلمین از ضلال، به اعتبار آنکه فهم آنها را نمىکنند و از آنچه به گوش ایشان مىرسد از کلام متفلسفین ناقصین، مىلغزند و چنان مىپندارند که به حکمت از شریعتبىنیاز مىتوان شد.و یا به جهت تقیه و خوف از علماى ظاهر بین از اهل زمان خودش بوده است.و مشهور است که یکى از اهل زمان، حکم به کفر او نموده و رسالهاى در تکفیر و تضلیل او نوشت.و یا آنکه در اوایل حال و پیش از کمال در معرفت، حکما را تکفیر نموده استبه گمان آنکه ایشان، قدرت و علم بارى تعالى را به جزئیات نفى مىکنند و معاد جسمانى را منکرند و بعد از امعان در کلام ایشان و تفطن آنکه ایشان به این امر قائلند و بر وجه دقیقى که جمهور فهم آن نکردهاند; به جهت قصورى که در مدارک و عقول جمهور است، از آن رجوع نموده، تائب شده است و مذهب و رایش، مطابق با مذهب و راى ایشان شده است . (40)
7- آثار تفسیرى ملاصدرا:
آثار متنوع و گوناگونى که از ملاصدرا بجا مانده، گویانى این واقعیت است که او بیشتر عمر خود را در راه تحقیق و تالیف مصروف داشته است.مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى، در «الذریعه» افزون بر هفتاد عنوان از تالیفات وى را نام برده است.بىشک ملاصدرا با اختصاص دادن بیش از پانزده تالیف و اثر خود، به موضوع تفسیر سور و آیات قرآن، توجه و عنایتخاص خویش را نسبتبه قرآن و علوم قرآنى ابراز مىدارد.ما در اینجا بمناسبت از مهمترین آثار او در این زمینه باختصار یاد مىکنیم.
- اسرار الآیات . (41)
- متشابه القرآن . (42)
- تفسیر آیة . (43)
- تفسیر آیة النور . (44)
- تفسیر سورة الاعلى . (45)
- تفسیر سورة الم سجده . (46)
- تفسر سورة البقره: که مؤلف تنها موفق شده تا تفسیر آیه 62 از آن سوره را بنگارد . (47)
- تفسیر سورة الجمعه . (48)
- تفسیر سورة الحدید . (49)
- تفسیر سورة الزلزال . (50)
- تفسیر سورة الضحى . (51)
- تفسیر سورة الطارق . (52)
- تفسیر سورة الفاتحه . (53)
- تفسیر سورة الواقعه . (54)
- تفسیر سورة یس . (55)
- مفاتیح الغیب . (56)
- حاشیه بر تفسیر بیضارى . (57)
پىنوشتها:
1) تهرانى، آقا بزرگ، الذریعه الى تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء (بىتا): ج20 ص76.
2) ملاصدرا، محمدبن ابراهیم، مفاتیح الغیب، ترجمه محمد خواجوى، چ دوم، تهران، انتشارات مولى 1363 هش.1404 هق. صص84 و1048.
3) آشتیانى، سید جلال الدین: شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا، تهران، تهضت زنان مسلمان، خرداد 1360.هش.ص211.
4) تهرانى، آقا بزرگ، همان ج20 ص76.
5) ملاصدرا محمدبن ابراهیما تفسیر القرآن الکریما تصحیح محمد خواجوى چ دوما قما انتشارات بیدار 1411 هق.ج7 ص184.
6) همان ج7، ص185.
7) همان ج1، ص29 و30.
8) همان.
9) همو: مفاتیح الغیب ص221.
10) امین، محسن: اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 هق.1983 م.ج9 ص329.
11) ملاصدرا، مبدا و معاد، ترجمه احمدبن محمد حسینى اردکانى، تصحیح عبدالله نورانى تهران، هش ص499.
12) همان ص427.
13) همو: اسرارالآیات، ترجمه محمد خواجوى چ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهن363 هش.ص 278.
14) غزالى، ابوحامد، جواهرالقرآن، ج دوم، بیروت، دار آزال، 1407
15) ملاصدرا، التفسیر ج4 صص169 و170.
16) همو، التفسیر ج6 ص10.
17) همان ج4، ص163.
18) همان ج4، ص162.
19) همان ج4، ص163.
20) همان ج4، ص164.
21) همان ج6، ص9.
22) همان.
23) همان.
24) همان ج4، ص162.
25) سوره الکهف، ص109.
26) سوره الفتح: 10.
27) سوره الاعراف: 54.
28) سوره الفجر: 22.
29) ملاصدرا: التفسیرج4 ص150 و: مفاتیح الغیب صص237- 239.
30) همو، مفتیح الغیب ص250.
31) همو، التفیر ج4، صص158 و 159.
32) همان ج4، ص161.
33) بنگرید به: غزالى، احیاء علوم الدین، چ سوم، بیروت، دارالفکر، 1411 هق.1991 م ج1 ص124.
34) ملاصدرا، التفسیر ج1 ص205.
35) همان1 ص219.
36) همو، اسرارالآیات ص13، التفسیر ج1 ص219.
37) همو، اسرارالآیات ص114.و: التفسیر ج1 ص119.
38) همان التفسیر ج1 ص119 و120.
39) همان ج1 ص120.
40) ملاصدرا، مبدا و معاد ص470.
41) آشتیانى ص211.و: ریحانةالادب ج3 ص319.
42) آشتیانى ص222، تهرانى، آقا بزرگ، الذریعه ج19 ص69.
43) تهرانى ج4 ص329.و: ریحانه ج3 ص419.
44) تهرانى ج4 ص334.
45) همان ج4 ص336.و: ریحانه: همان.
46) تهرانى: ج336.
47) تهرانى ج4 ص337.
48) همان.
49) همان.
50) همان ج4 ص338.
51) همان.
52) همان.
53) همان ج4 ص344.
54) همان ج4 ص343.
55) همان ج4 ص344.
56) ریحانة ج4 ص419.
57) همان.