جنگ و صلح در احادیث (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
جنگ و صلح از نگاه آموزههاى دینى مانند سایر رفتارهاى اجتماعى بشر، مشمول قوانین و قواعدى است که حاکمان، فرماندهان و لشکریان ملزم به رعایت آنها هستند. حصول اهداف انسانى و اسلامى جنگ و صلح زمانى میسور است که این پدیده غیر طبیعى که گاهى ناخواسته و گاهى بر اساس ضرورت رخ مىدهد، بر مبناى قوانین شریعت مدیریت شود. نوشتار حاضر مشتمل بر گزیدهاى از قواعد، احکام، آیین جنگ و صلح و دیگر آموزههاى نظامى اسلام با تمرکز بر روایات موسوعه بزرگ حدیثى «بحارالانوار» مىباشد. لازم به ذکر است در ارجاعات احادیث به منابع اصلى، از تخریج بحارالانوار که در پىنوشت آن آمده استفاده شده است.متن
مقدمه
در بررسى موضوعات سیاسى از دیدگاه احادیث به اصل مهم جهاد برمىخوریم؛ اصلى که موجودیت اسلام و عزت و استقلال مسلمانان وابسته به آن بوده و در دفاع از ممالک اسلامى، و توسعه قلمرو جغرافیایى اسلام به ویژه در صدر اسلام و گسترش فرهنگ توحیدى در جهان، نقش اساسى داشته است. فلسفه تشریع جهاد و مبناى مشروعیت آن، فارغ از ارزشهاى مادى و نژادپرستى و توسعهطلبىِ قدرتطلبان، و دستیازى به ثروتهاى ملل دیگر - که در حکومتهاى غیر دینى رائج است - بر امورى انسانى و اسلامى مانند دفاع در برابر هجمه دشمنان، تمامیت ارضى، استقلال کشور اسلامى و حاکمیت دین و شریعت استوار است.
در این نوشتار مهمترین موضوعات و مسائل جهاد را از منظر اخبار و احادیث ائمه(ع) مورد مطالعه و بررسى قرار مىدهیم. مباحثى از قبیل: جایگاه جهاد در نظام سیاسى اسلام، اصل دعوت، انواع جهاد، اهداف جهاد، شرایط جهاد، وجوب جهاد، آیین جهاد، صلح و صلحگرایى، عقد أمان و عهد ذمه و احکام و حقوق اسیران و مانند آن.
1. جایگاه جهاد در اسلام
در آموزههاى سیاسى اسلام، جهاد مهمترین اصلى است که در آیات قرآن بر آن تأکید شده و در متون روایى، احادیث فراوانى به آن اختصاص یافته است. مبتلا به بودنِ جهاد در عصر حضور و غیبت در شکل جهاد ابتدایى و دفاعى، باعث گردیده تا این مسئله از جهات گوناگون مورد توجه و بحث و بررسى قرار گیرد. تبیین جایگاه و اهمیت جهاد در نظام سیاسى و ارزشى اسلام یکى از نکات مورد اهتمام در احادیث معصومین(ع) مىباشد که به آن پرداخته شده است.
1 - 1. جهاد، عامل اصلاح و سعادتمندى جامعه
در برخى از احادیث بر نقش اصلاحى جهاد در انحرافات و ناهنجارىهاى سیاسى اجتماعى تأکید شده و تنها راه علاج کجروىهاى نظرى و عملى جامعه، قدرت و شمشیر معرفى شده است.
حدیث اول:
... عن عُمَرَ بن أبان، عن أبى عبداللَّه(ع)، عن آبائه قال: قال رسول اللَّه(ص): الخیر کلّه فى السیف، و تحت ظلّ السیف، و لا یقیم الناس إلّا السیف، و السیوف مقالید الجنّة و النار.(3)
حدیث دوم:
من خطبة لأمیرالمؤمنین(ع) أمّا بعد: فأنّ الجهاد باب من ابواب الجنّة فتحه اللَّه لخاصّة اولیائه، و هو لباس التقوى، و درع اللَّه الحصینة، و جنّته الوثیقة،... .(4)
حدیث سوم:
... عن [موسى بن جعفر](ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): اوصى امّتى بخمس: بالسمع والطاعة و الهجرة، و الجهاد، و من دعا بدعاء الجاهلیّة فله حثوة من حَثَى جهنّم.(5)
حدیث چهارم:
... عن حدیرة قال:... قال [ابو عبداللَّه(ع)]: الجهاد أفضل الأشیاء بعد الفرائض فى وقت الجهاد، و لا جهاد إلّا مع الأمام... .(6)
2 - 1. جایگاه ارتش در نظام سیاسى اسلام
از جمله مواردى که اهمیت جهاد را آشکار مىسازد اهتمامى است که شارع مقدس براى ارتش و نیروهاى نظامى قائل شده است، در احادیث از نیروهاى نظامى با عنوان «حصن» و دژ یاد شده که حفظ و اقتدار نظام سیاسى و تمامیت ارضى بلاد اسلامى، مرهون آن است.
حدیث اول:
ومن کلامه [على](ع):... والملک راع یعضده الجیش، والجیش أعوان یکفلهم المال....(7)
حدیث دوم:
... فالجنود باذن اللَّه حصون الرعیّة، وزین الولاة، وعزّ الدین، وسُبُل الأمن، ولیس تقوم الرعیّة الابهم.(8)
3 - 1. تقدیس شهادت و شهیدان
در اسلام، اعتقاد به مبدأ و معاد از اصول مهم دین است و لازمه پذیرش دین اعتقاد به سراى دیگر است. از سوى دیگر جهادى که در نظام سیاسى اسلام مشروعیت یافته، از لحاظ ارزش معنوى و اخروى مبتنى بر اصل معاد است. از این رو مجاهدانى که جهاد مىکنند، به آنها زندگى برتر معنوى بشارت داده مىشود.
حدیث اول:
... عن السکونى، عن ابى عبداللَّه(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): فوق کل ذى بِرّ بِرٌّ حتى یُقْتَل الرجل فى سبیل اللَّه فلیس فوقه برّ... .(9)
حدیث دوم:
و من کلام له [على](ع) لأصحابه فى وقت الحرب:... إن الموت طالب حثیث لا یفوته المقیم و لا یعجزه الهارب، إنّ اکرم الموت القتل، والّذى نفس ابن ابى طالب بیده لألف ضربة بالسیف أهون علىّ من میتة على الفراش.(10)
4 - 1. آمادگى نظامى «مرابطه»
در نظام بینالملل در هر عصر و زمان، دولتى قدرتمند محسوب مىشود که داراى قواى نظامى برتر نسبت به دیگر دولتها باشد. براى تأمین چنین هدفى در سیاستهاى نظامى حکومت اسلامى، اصلى با عنوان مرابطه و «مرزدارى» مطرح است که به مفهوم آمادگى نیروهاى نظامى در شرایط صلح و جنگ است.
مفهوم مرابطه
علامه مجلسى در تعریف رباط و مرابطه مىنویسد:
الرباط فى الأصل الأقامة على جهاد العدوّ بالحرب، و ارتباط الخیل و إعدادها... قال القتیبى: أصل المرابطة أن یربط الفریقان خیولهم فى ثغره و کلٌّ منهما معدّ لصاحبه، فسمّى المقام فى الثغور رباطاً.(11)
وى در جاى دیگر مىگوید:
والمرابطة: الأرصاد لحفظ الثغر.(12)
آیه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ»، قانون کلى براى آمادگى نظامى براى همه دورانها بیان کرده است.(13)
مجلسى در تفسیر این آیه از میان اقوال چندگانه، اولین قولى که نقل کرده همان معناى عام و تعمیم مفهوم قوّه بر مصادیق متعدد آن است. وى در این باره مىنویسد:
... و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة «قیل: اى کل ما یتقوّى به فى الحرب».(14)
همچنین آیه: «اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا» بنابر بعضى از تفاسیر به مرابطه تطبیق داده شده است.(15)
علامه مجلسى اعداد نیرو بر حسب توان را اختصاص به عصر حضور ندانسته و آن را به عصر غیبت نیز تعمیم داده و بر رجحان مرابطه در زمان غیبت امام نظر مىدهد:
اقول: خصوص السبب لا یدلّ على خصوص الحکم، ویدلّ على رجحان رباط الخیل للجهاد، و لأرهاب اعداء اللَّه، و ان کان فى زمن غیبة الامام(ع) توقّعاً لظهوره کما ورد فى الأخبار.(16)
چنانچه وى نظر علامه در منتهى را که فتوا به استحباب مرابطه داده است نقل کرده است.
ذکر العلّامة قدس سرّه فى المنتهى... و قال: ویستحبّ اتخاذ الخیل وارتباطها استحباباً مؤکّداً.(17)
و اما درباره احادیثى که در خصوص اهمیّت مرابطه و رجحان آن رسیده، باید به این نکته توجه داشت که این احادیث در عصر حضور صادر شده است. و لذا اصطلاحاتى که در آنها به کار رفته از قبیل: خیل و مانند آن ناظر به اصطلاحات رائج در عرف و فرهنگ عصر حضور مىباشد.
حدیث اول:
فى مجمع البیان عن النبى(ص): و ارتبطوا الخیل فأنّ ظهورها لکم عزّ و اجوافها کنز.(18)
حدیث دوم:
... عن یوسف بن ابى اسحاق، عن الحارث، عن على(ع): أنّ رسول اللَّه(ص) قال: الخیل معقود فى نواصیها الخیر، الى یوم القیامة، ومن ارتبط فرساً فى سبیل اللَّه کان علفه و روثه و شرابه فى میزانه یوم القیامة.(19)
حدیث سوم:
... قال رسول اللَّه(ص): إنّ اللَّه وملائکته یصلّون على أصحاب الخیل، من اتّخذها لمارق فى دینه أو مشرک.(20)
5 - 1. ترک جهاد و آثار آن
یکى از مباحثى که نشان دهنده اهمیت جهاد در نظام سیاسى و ارزشى اسلام است، نکوهشهاى ترک و تعطیل جهاد مىباشد.
[عن الصادق](ع) قال: قال رسول اللَّه(ص):... فمن ترک الجهاد البسه اللَّه ذلّاً فى نفسه، وفقراً فى معیشته، ومحقاً فى دینه، إنّ اللَّه تبارک و تعالى، أعزّ امّتى بسنابک خیلها، ومراکز رماحها.(21)
6 - 1. حرمت فرار از جنگ
اهتمام شارع به جهاد و نیز تأثیر آن در استحکام شریعت، موجب گردیده تا هر آن چه که باعث سستى این اصل بنیادین شود حرمت شرعى یابد. از این رو فرار از جنگ، در روایات مورد نکوهش قرار گرفته و از گناهان کبیره شمرده شده است.
دخل عمرو بن عبید على الصادق(ع) وقرأ «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ»(22) وقال: أحبّ أن أعرف الکبائر من کتاب اللَّه فقال: نعم یا عمرو، ثم فصّله بأنّ الکبائر... والفرار من الزحف ومن یولّهم یومئذٍ دبره.(23)(24)
2. اهداف جنگ
بر خلاف مکاتب بشرى که غالباً از برپایى جنگ، هدفى جز توسعهطلبى، غارت ثروت ملل دیگر و استعمار ندارند، در دین اسلام جهاد با هدف انسانى و الهى مشروعیت مىیابد و دعوت به پذیرش اسلام و توحید و نیز دفاع مشروع از موجودیت و صیانت از عقیده و میهن، از اهداف اساسى آن به شمار مىآید و در جهادى که براى احیاگرى دین انجام مىپذیرد، احیاى حق و ابطال باطل، ملاک مشروعیت و حقانیت آن مىگردد.
حدیث اول:
... عن الرضا(ع) عن آبائه، عن علىّ(ع) قال: قال النبى(ص): اُمرت أن اُقاتل الناس حتّى یقولوا لا اله الّا اللَّه، فاذا قالوها، فقد حرم علىّ دماؤهم و اموالهم.(25)
حدیث دوم:
اهداف جهادى که در راستاى احیاگرى دین و مبارزه با جائران برپا مىگردد در سخنان امام حسین(ع) با وضوح بیشترى بیان شده است.
قال [الحسین](ع) فى مسیره إلى کربلا:... ألا ترون أنّ الحق لا یعمل به و أنّ الباطل لا ینتهى عنه، لیرغب المؤمن فى لقاء اللَّه محقّاً، فأنّى لا أرى الموت إلّا الحیاة، ولا الحیاة مع الظالمین إلّا بَرَماً... .(26)
3. انواع جهاد
در فقه شیعى، جهاد به دو نوع ابتدایى و دفاعى تقسیم مىشود. در جهاد ابتدایى که به منظور دعوت کفار و مشرکین به توحید صورت مىگیرد، اذن معصوم(ع) شرط است و بنابه نظر اکثر فقها، بدون اذن امام، جهاد ابتدایى مشروعیّت ندارد و اما در جهاد دفاعى، اذن امام شرط نیست و مسلمانان در صورت هجوم دشمن، مؤظف به دفاع از اسلام و میهن اسلامى خود هستند. مضمون روایاتى که در خصوص جهاد رسیده اعم از معناى اصطلاحى آن بوده و در آنها به بیان مصداقهاى جهاد نیز پرداخته شده است. در این جا قبل از پرداختن به بیان انواع جهاد از دیدگاه روایات به بررسى مفهوم جهاد مىپردازیم.
1 - 3. مفهوم جهاد
چنانچه اشاره شد واژه جهاد که در روایات از آن سخن به میان آمده در معنایى اعم از معناى اصطلاحى آن به کار رفته و هر گونه جهاد، حتى جهاد با نفس را نیز شامل مىشود. از این رو واژه جهاد دو مفهوم پیدا مىکند: مفهوم عام و مفهوم خاص. جهاد به معناى عامِ آن شامل هر گونه جهاد خواهد بود و جهاد با نفس را هم دربر مىگیرد و جهاد به معناى خاص، منحصر در جهاد با دشمنان خواهد بود. مرحوم مجلسى در تعریف عام جهاد به نقل از راغب اصفهانى مىنویسد:
الجهاد والمجاهدة استفراغ الوسع فى مدافعة العدوّ، والجهاد ثلاثة اضرب؛ مجاهدة العدوّ الظاهر، ومجاهدة الشیطان، ومجاهدة النفس وتدخل ثلاثتها فى قوله: «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ»(27) و «جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»(28) و «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیل اللَّه»(29) و قال(ص): جاهدوا اهوائکم کما تجاهدون اعدائکم، والمجاهدة تکون بالید واللسان قال(ع): «جاهدوا الکفّار بایدیکم والسنتکم»(30).
همچنین حدیثى را از امیرالمؤمنین(ع) نقل مىکند که مشتمل بر مفهوم عام جهاد است:
... عن جابر، عن ابى جعفر(ع) قال: سئل امیرالمؤمنین(ع) عن الأیمان، فقال: إنّ اللَّه عزّوجلّ جعل الایمان على اربع دعائم؛ على الصبر والیقین والعدل والجهاد... والجهاد على اربع شعب: على الأمر بالمعروف، والنهى عن المنکر، والصدق فى المواطن، وشنأن الفاسقین، فمن امر بالمعروف شدّ ظهر المؤمن، ومن نهى عن المنکر أرغم أنف المنافق، وأمن کیده، ومن صدق فى المواطن، قضى الذى علیه، ومن شنئ الفاسقین غضب للّه ومن غضب للّه، غضب اللَّه له، فذلک الایمان ودعائمه و شعبه.(31)
در حدیث ذیل انواع جهاد و مصادیق آن آمده است:
... عن فضیل بن عیاض، عن ابى عبداللَّه(ع) قال: سألته عن الجهاد، أسنّة هو أم فریضة؟ فقال: الجهاد على اربعة أوجه؛ فجهادان فرض، و جهاد سنّة لا یقام إلّا مع فرض، وجهاد سنّة:
فأمّا احد الفرضین فمجاهدة الرجل نفسه عن معاصى اللَّه عزّوجلّ، وهو من أعظم الجهاد، ومجاهدة الذین یلونکم من الکفار فرض. وأما الجهاد الذى هو سنّة لا یقام إلّا مع فرض فأنّ مجاهدة العدوّ فرض على جمیع الأمّة ولو ترکوا الجهاد لأتاهم العذاب، وهذا هو من عذاب الأمّة، وهو سنّة على الأمام أن یأتى العدوّ مع الأمّة فیجاهدهم، وأمّا الجهاد الذى هو سنّة فکلّ سنّة أقامها الرجل وجاهد فى اقامتها وبلوغها واحیائها، فالعمل والسعى فیها من أفضل الأعمال، لأنّه أحیى سنّة، قال النبى(ص) من سنّ سنّة حسنة فله اجرها وأجر من عمل بها من غیر أن ینتقص من اجورهم شىء.(32)
2 - 3. جهاد غیر مشروع
با توجه به شرطیّت اذن امام معصوم(ع) در جهاد ابتدایى، در برخى شرایط، جهاد جایز نخواهد بود، مانند جهادى که به همراه امام جائر باشد یا جهادى که علیه حاکم عادل باشد یا جهادى که هیچ عنوانى از عناوین مجوّز شرعى از قبیل دفاع بر آن منطبق نباشد، در روایات مربوط به انواع جهاد به جهاد نامشروع نیز اشاره شده است.
قال [على](ع): لا یخرج المسلم فى الجهاد مع من لا یؤمن على الحکم، ولا ینفذ فى الفئ امر اللَّه عزّوجلّ، فانّه إن مات فى ذلک کان معیناً لعدوّنا فى حبس حقّنا والأشاطة بدمائنا ومیتته میتة الجاهلیة.(33)
4. وجوب کفایى جهاد
از لحاظ حکم تکلیفى، وجوب جهاد وجوب کفایى است، بدین معنا که بر همه مکلفان واجب است در جهاد شرکت کنند، ولى اگر با قیام عدهاى امر جهاد کفایت شود، وجوب آن از دیگران ساقط مىشود.
عن على(ع) أنّه قال: والجهاد فرض على جمیع المسلمین لقول اللَّه «کتب علیکم القتال» فأن قامت بالجهاد طائفة من السملمین وسع سایرهم التخلّف عنه ما لم یحتج الذین یلون الجهاد إلى المدد، فأن احتاجوا أن یمدّهم حتى یکتفوا، قال اللَّه عزّوجلّ: «وما کان المؤمنون لینفروا کافّة» وإن دهم أمر یحتاج فیه إلى جماعتهم نفروا کلّهم، قال اللَّه عزّوجلّ: انفروا خفافاً وثقالاً وجاهدوا باموالکم وانفسکم فى سبیل اللَّه.(34)
1 - 4. حکم جهاد در حاکمیت جائر
جهاد در حکومت جور مشروط به این است که اولاً، عنوان جهاد فى سبیل اللَّه و حکم دفاع از حوزه اسلامى بر آن منطبق باشد؛ ثانیاً، عنوان کمک به ظالم و متابعت جائر بر عمل جهاد و دفاع شخص دفاع کننده صدق نکند وگرنه جهاد در رکاب جائر و همراه با او عمل حرام و جهاد غیر مشروع خواهد بود، در روایات حکم جهاد در حاکمیت جائر چنین بیان شده است.
... عن یونس، عن ابى الحسن(ع) قال:
قلت له: جعلت فداک إنّ رجلاً من موالیک بلغه أنّ رجلاً یعطى السیف والفرس فى السبیل فأتاه فأخذهما منه، ثم لقیه أصحابه فاخبروه أنّ السبیل مع هؤلاء لا یجوز وأمروه بردّهما، قال: فلیفعل، قال: قلت: قد طلب الرجل فلم یجده و قیل له: قد شخص الرجل، قال: فلیرابط و لا یقاتل، قال: قلت له: ففى مثل قزوین والدیلم و عسقلان وما أشبه هذه الثغور؟
فقال: نعم، فقال له: یجاهد؟ فقال: لا إلّا ان یخاف على ذرارى المسلمین، قلت: أرایتک لو أنّ الروم دخلوا على المسلمین لم ینبغ لهم أن یتابعوهم؟ قال: یرابط ولا یقاتل فان خاف على بیضة الاسلام والمسلمین قاتل. فیکون قتاله لنفسه لیس للسلطان، قال: قلت: فأن جاء العدوّ الى الموضع الذى هو فیه مرابط کیف یصنع؟ قال: یقاتل عن بیضة الاسلام لا عن هؤلاء لأنّ فى دروس الاسلام دروس ذکر محمد(ص)... .(35)
5. شرایط وجوب جهاد
1 - 5. شرایط جهاد ابتدایى
در بررسى روایات مربوط به جهاد ابتدایى دو شرط مهم و اساسى وجود دارد:
1 - 1 - 5. اذن امام معصوم
به نظر اکثر فقها، مهمترین شرط وجوب جهاد ابتدایى حضور امام معصوم و اذن اوست از این رو مشروعیت این نوع جهاد مشروط به اذن و دعوت امام خواهد بود. این شرط در عصر غیبت منتفى است و بدین علت جهاد ابتدایى در عصر غیبت فرض ندارد، ولى در جهاد دفاعى اذن امام و حضور وى شرط نیست و در صورت حمله دشمن و تهدید کیان اسلام، دفع دشمنان بر هر مسلمانى واجب است.
حدیث اول:
فى خبر الأعمش، عن الصادق(ع) قال: الجهاد واجب مع امام عادل... .(36)
حدیث دوم:
... عن الصادق(ع): عن امیرالمؤمنین(ع) قال: علیکم بالجهاد فى سبیل اللَّه بأموالکم وانفسکم، فانّما یجاهد فى سبیل اللَّه رجلان، امام هدى او مطیع له مقتدٍ بهداه.(37)
حدیث سوم:
... عن حیدرة، عن ابى عبداللَّه(ع) قال: الجهاد أفضل الأشیاء بعد الفرائض، ولا جهاد إلّا مع الأمام.(38)
حدیث چهارم:
وصیّته [على](ع) لکمیل بن زیاد... یا کمیل لا غزو إلّا مع إمام عادل... .(39)
2 - 1 - 5. إعداد نیرو
شرط دیگر وجوب جهاد، وجود نیروى انسانى و ارتش قدرتمند است. در صورت فقدان نیرو، جهاد فرض وجوب ندارد و وجوب آن خود به خود منتفى مىشود. عدم قیام ائمه(ع) در عصر تقیّه ناشى از فقدان این شرط بوده است.
حدیث اول:
لقى عبّاد البصرى، على بن الحسین(ع) فى طریق مکّة فقال له: یا على بن الحسین: ترکت الجهاد وصعوبته، وأقبلت على الحجّ ولینه، وإنّ اللَّه عزوجل یقول: «إنّ اللَّه اشترى من المؤمنین أنفسهم واموالهم، بأنّ لهم الجنّة یقاتلون فى سبیل اللَّه فیقتلون ویقتلون» الى قوله «وبشّر المؤمنین»(40) فقال على بن الحسین(ع): «إذا رأینا هؤلاء الذین هذه صفتهم فالجهاد معهم أفضل من الحجّ».(41)
حدیث دوم:
عن ابى جعفر محمد بن على(ع) أنّه قال: إن اجتمع للأمام عدّة اهل بدر؛ ثلاث مائة وثلاثة عشر، وجب علیه القیام والتغییر.(42)
2 - 5. شرایط جهاد دفاعى
شرایط جهاد دفاعى نسبت به جهاد ابتدایى کمتر و داراى سهولت بیشترى است. زیرا در شرایط دفاع، هر مسلمانى که مورد ظلم و تعدّى قرار گیرد اعم از زن و مرد، موظف به دفاع از دین و آیین و نیز از جان و مال و عرض خود مىباشد، مهمتر از همه این که مشروعیت و وجوب جهاد دفاعى مشروط به اذن امام یا نایب او نیست.
حدیث اول:
عن ابن عمرو الزبیرى، عن ابى عبداللَّه(ع) - حین سئل عن أحکام الجهاد - قال: فمن کان قد تمّت فیه شرایط اللَّه عزوجل الّتى قد وَصَفَ بها أهلها من أصحاب النبى(ص) وهو مظلوم فهو مأذون له فى الجهاد کما أذن لهم، لأن حکم اللَّه فى الأولین والآخرین وفرائضه علیهم سواء، إلّا من علّة أو حادث یکون، والأولّون والآخرون ایضاً فى منع الحوادث شرکاء، والفرائض علیهم واحدة، یسئل الآخرون عن اداء الفرائض کما یسئل عنه الأوّلون، ویحاسبون کما یحاسبون به.(43)
حدیث دوم:
فى خبر الأعمش، عن الصادق(ع) قال:... من قتل دون ماله شهید ولا یحلّ قتل احد من الکفّار والنصّاب فى دار التقیّة إلّا قاتل او ساع فى فساد، وذلک اذا لم تخف على نفسک ولا على اصحابک.(44)
6. بغات: «شورشیان»
اگر فرد یا گروهى بر ضد حکومت اسلامى اقدام به عملیّات مسلحانه کند و خواستار براندازى آن باشد به عنوان باغى شناخته مىشود و حکومت اسلامى براى تثبیت حاکمیت خود، و تأمین امنیت جامعه موظف به برخورد قهرآمیز با آنان است. مباحث مهم مطرح درباره بغات در چهار قسمت مفهوم بغى، اسلام و کفر باغى، وجوب جهاد علیه بغات و نیز غنائم جنگى به دست آمده از آنان مورد بررسى قرار مىگیرد.
1 - 6. مفهوم بغى
در عرف فقه و حدیث بغى به مفهوم خروج بر امام و حاکم عادل و سرپیچى از فرمان اوست؛ «الباغى الخارج على إمام زمانه».(45) در احادیثى که در ذیل آیه «فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ»(46) آمده، باغى بر خروج کننده بر امام تطبیق داده شده است.
... عن أحمد بن محمد بن أبى نصر عمّن ذکره، عن أبى عبداللَّه(ع) فى قول اللَّه عزوجلّ: «فمن اضطرّ غیر باغ ولا عاد»؛ قال: الباغى الذى یخرج على الأمام، والعادى الذى یقطع الطریق، لا یحلّ لهما المیتة.(47)
2 - 6. اسلام و کفر بغات
درباره کفر و اسلام باغیان مرحوم مجلسى نظر مشهور امامیّه را نقل مىکند که قائل به کفر خروج کننده بر امام معصوم هستند. وى در اثبات این نظریّه به احادیثى استناد مىکند که بغض على(ع) و انکار امامت آن حضرت را کفر تلقّى مىکند، وى در این باره مىنویسد:
اعلم انّه اختلف فى أحکام البغاة فى مقامین؛ الاوّل: فى کفرهم فذهب اصحابنا إلى کفرهم، قال المحقق الطوسى رحمه اللَّه فى التجرید: محاربوا علىّ کفرة، ومخالفوه فسقة... أقول والدلائل على ما ذهب الیه اصحابنا اکثر من أن تحصى... .(48)
البته روشن است مراد ایشان از کفر باغیان، کفر واقعى و اسلام ظاهرى آنان است،(49) زیرا در باب غنائم چنان چه ذکر خواهیم کرد بر اساس اسلام ظاهرى آنان رفتار مىشود و زنان و فرزندان و اموال ایشان به غنیمت جنگجویان درنمىآید. در حدیثى که مرحوم مجلسى از حمیرى نقل کرده بر اسلام ظاهرى آنان دلالت دارد.
حدیث اول:
[عن الحمیرى فى قرب الأسناد]، بالأسناد قال: إنّ علیّاً لم یکن ینسب أحداً من أهل حربه الى الشرک ولا الى النفاق ولکنّه کان یقول: هم اخواننا بغوا علینا.(50)
حدیث دوم:
... عن جابر عن ابى جعفر(ع): أنّ امیرالمؤمنین لمّا دنا الى الکوفة مقبلاً من البصرة خرج الناس مع قرظة بن کعب یتلقّونه فلقوه دون نهر النضر بن زیاد فدنوا منه یهنّونه بالفتح، وانّه لیمسح العرق عن جبهته، فقال له قرظة بن کعب: الحمد للّه یا امیرالمؤمنین الذى أعزّ ولیّک وأَذَلَّ عدوّک ونصرک على القوم الباغین الطاغین الظالمین، فقال له عبداللَّه بن وهب الراسبىّ: إى والله انّهم الباغون الظالمون الکافرون المشرکون، فقال له امیرالمؤمنین: ثکلتک أمّک ما أقواک وأجراک على ان تقول ما لم تعلم، ابطلت یا ابن السوداء، لیس القوم کما تقول؛ لو کانوا مشرکین سبینا وغنمنا اموالهم، وما ناکحناهم ولا وارثناهم.(51)
3 - 6. وجوب جهاد علیه باغیان
درباره وجوب جهاد علیه بغات باید این مرزبندى را قائل شد که اگر شورشیان علیه حکومت عادل شورش کنند، جهاد علیه آنان تا تسلیم و یا شکست آنان واجب است مگر این که شورش علیه حاکم جائر باشد که در این صورت مبارزه با آنان جایز نیست. این مرزبندى وجوب و عدم وجوب جهاد علیه باغیان از حدیث ذیل به دست مىآید.
... عن السکونى، عن جعفر بن محمد عن ابیه(ع) قال: ذکرت الحروریّة عند على بن ابىطالب(ع) قال: إن خرجوا من جماعة او على إمام عادل فقاتلوهم، وان خرجوا على إمام جائر فلا تقاتلوهم، فأنّ لهم فى ذلک مقالاً.(52)
مجلسى درباره کیفیت جهاد با بغات مىنویسد:
...وأمّا مدبرهم و جریحهم واسیرهم فذو الفئة منهم یُتبَع ویجهَز علیه ویقتل بخلاف غیره.(53)
4 - 6. غنائم جنگى باغیان
از آن جا که باغیان از اهل قبله محسوب مىشوند حکم اسیر و غنائم جنگى آنان متفاوت از غنائم کفار است، لذا بنابر نظریّه مشهور فقها اموال و ناموس آنان محترم بوده و اسیرشان به تصرف و تملّک درنمىآید، فقها از جمله علامه مجلسى درباره حکم غنائم جنگى باغیان به سیره على(ع) در جنگ جمل استناد کردهاند، مجلسى در این باره مىنویسد:
أعلم انّه اختلف فى احکام البغاة فى مقامین؛ الاول فى کفرهم... والثانى: فیما اغتنمه المسلمون من اموال البغاة، فذهب الأصحاب إلى انّه لا یقسم اموالهم مطلقا... وأمّا ما لم یحوها العسکر من اموالهم فنقلوا الاجماع على عدم جواز تملّکها وکذلک ما حواه العسکر إذا رجعوا إلى طاعة الأمام، وانّما الخلاف فیما حواه العسکر مع إصرارهم.(54)
در احادیث شیعى علت اتخاذ این موضع از سوى على(ع) در قبال باغیان مبنى بر عدم اجراى حکم کفار درباره آنان، مصونسازى موجودیت شیعیان در شرایط تقیّه و زندگى در حکومتهاى جور بوده است در بیان این سیره روایات متعددى رسیده است.
... عن عبداللَّه بن سلیمان قال: قلت لأبى عبداللَّه(ع): إنّ الناس یروون أنّ علیّاً(ع) قتل اهل البصرة وترک اموالهم، فقال: إنّ دار الشرک یحلّ ما فیها ودار الاسلام لا یحلّ ما فیها.
فقال: إنّ علیّاً انّما منّ علیهم کما منّ رسول اللَّه(ص) على أهل مکّة وانّما ترک على(ع) اموالهم لأنّه کان یعلم أنّه سیکون له شیعة وأنّ دولة الباطل ستظهر علیهم فأراد أن یقتدى به فى شیعته، وقد رأیتم آثار ذلک هو ذا یُسارُ فى الناس بسیرة على(ع) ولو قتل على(ع) اهل البصرة جمیعاً وأخذ اموالهم لکان ذلک له حلالاً لکنّه منّ علیهم، لیمنّ على شیعته من بعده.(55)
7. منافقان
کسانى که در ظاهر ایمان مىآورند، ولى در باطن بر کفر خود باقى هستند منافق نامیده مىشوند.
یطلق المنافق على معان: منها ان یظهر الاسلام ویبطن الکفر، وهو المعنى المشهور.(56)
منافقان هر چند در واقع از گروههاى مخالف اسلام و حکومت اسلامى محسوب مىشوند لکن در احکام فقهى با مسلمانان یکسان هستند و حکم به طهارت و اسلام ظاهرى آنها مىشود و میت آنان حکم میت مسلمان را دارد. سیاست تألیف قلوب، بخشى از سیاست داخلى حکومت اسلامى است که در جهت جذب منافقان و تقویت اسلام آنان تشریع شده است. مجلسى درباره مشارکت آنان با احکام ظاهرى مىنویسد:
... إنّ المنافقین کانوا مشارکین للمؤمنین فى الأحکام الظاهرة.(57)
عن سلیم بن قیس قال امیرالمؤمنین(ع) فى مثالب عمر: هو صاحب عبداللَّه بن اُبّى بن سلول حین تقدّم رسول اللَّه(ص) لیصلّى علیه أخذ بثوبه من ورائه، وقال: لقد نهاک اللَّه أن تصلّى علیه، ولا یحلّ لک أن تصلّى علیه، فقال له رسول اللَّه(ص): إنّما صلّیت علیه کرامةً لأبنه، وإنّى لأرجو أن یسلم به سبعون رجلاً من بنى امیّة وأهل بیته، وما یدریک ما قلت؟ إنّما دعوت اللَّه علیه.(58)
8. فرماندهى
فرماندهى در نظام سیاسى اسلام در سطوح مختلف مورد توجه واقع شده است.
مستفاد از آموزههاى حدیثى درباره شرایط و صفات فرمانده کل قوا همان صفات ریاست عامه است که براى تصدّى امر ولایت لازم و ضرورى است، ولى در ردههاى پایینتر، مهمترین عناصر لازم در امر فرماندهى، شجاعت، و عدالت و آگاهى از فنون نظامى است.
مسائل مهم فرماندهى از قبیل جایگاه فرماندهى شرایط و صفات فرماندهان، کیفیت سلوک و معاشرت فرماندهان با سربازان، و مسائلى از این قبیل از جمله موضوعاتى است که در روایات اهل بیت(ع) مطرح شده است که در این قسمت از بحث به بررسى آنها مىپردازیم.
1 - 8. جایگاه فرماندهى کل قوا و لزوم حفاظت از وى
در اخبار و احادیث همان طورى که بر مباحث نظرى مربوط به رهبرى از قبیل شرایط و صفات حاکم اسلامى، وظایف و اختیارات گسترده او تأکید فراوان شده و محور مباحث سیاسى قرار گرفته است، این اهتمام در مقام فرماندهى نیز مشاهده مىشود و در برخى احادیث بر محوریت حاکم و حفظ و نگهدارى او در سمت فرماندهى کل قوا توجه و توصیه ویژهاى مبذول شده است. حکایت ذیل که مشتمل بر سخنان امیرالمؤمنین(ع) در عصر خلافت خلیفه دوم است نشان دهنده جایگاه برتر فرمانده کل قوا و لزوم حفاظت از وى در شرایط تهدید و خطرهاى احتمالى مىباشد.
من کلامه [على](ع) لعمر بن الخطاب وقد استشاره فى غزوة الفرس بنفسه: إنّ هذا الأمر لم یکن نصره ولا خذلانه بکثرة ولا بقلّة، وهو دین اللَّه الّذى أظهره وجنده الذى أعدّه وأمدّه، حتّى بلغ [ما بلغ] وطلع حیث طلع ونحن على موعود من اللَّه، واللَّه منجز وعده وناصر جنده، ومکان القیّم بالأمر مکان النظام من الخَزَر، فان انقطع النظام تفرّق وذهب ثم لم یجتمع بحذافیره أبداً، والعرب الیوم وإن کانوا قلیلاً فهم کثیرون بالأسلام عزیزون بالاجتماع، فکن قطباً واستدر الرحى بالعرب، وأصلهم دونک نار الحرب، فانّک إن شخصت من هذه الأرض انتقضت علیک العرب من اطرافها وأقطارها، حتّى یکون ما تدع وراءک من العورات أهمّ إلیک ممّا بین یدیک، إنّ الأعاجم ان ینظروا إلیک غداً یقولوا: هذا أصل العرب فأذا اقتطعتموه استرحتم، فیکون ذلک أشدّ لکلبهم علیک وطمعهم فیک، فأمّا ما ذکرت من مسیر القوم إلى قتال المسلمین فأنّ اللَّه سبحانه هو أکره لمسیرهم منک، وهو أقدر على تغییر ما یکره، وأمّا ذکرت من عددهم فأنّا لم نکن نقاتل فیما مضى بالکثرة، وانّما کنّا نقاتل بالنصر والمعونة.(59)
2 - 8. شرایط و صفات فرماندهان نظامى
در فرماندهان نظامى علاوه بر شرایط عمومى تقوا، علم و مدیریت که رعایت شان مطلوب است مهمترین شرطى که در روایات بر آن تأکید شده، صفت شجاعت است. با تأمل در آن چه از سخنان امیرالمؤمنین(ع) در وصف مالک اشتر رسیده مىتوان به برجستهترین صفات و شرایط فرمانده نظامى پى برد.
و قال [على](ع) وقد جائه نعى الأشتر: مالک و ما مالک، لو کان جبلاً لکان فِنداً، لا یرتقیه الحافر، ولا یرقى علیه الطائر.(60)
3 - 8. وظایف فرماندهان نظامى در قبال مردم
حضرت على(ع) زمانى که لشکرى را به جنگ اعزام مىکردند به فرماندهان توصیه مىنمودند که از ظلم به شهروندان و تجاوز به حقوق و اموال و حریم خصوصى مردم خوددارى کنند، و بر رفتار نیروهاى تحت فرمان خود نظارت و اشراف داشته باشند و دست بىخردان سپاه را از ظلم و تجاوز به مردم باز دارند.
حدیث اول:
کتب [على](ع) إلى أمراء الأجناد: بسم اللَّه الرحمن الرحیم من عبداللَّه على امیرالمؤمنین اما بعد:
فأنّى ابرء الیکم وإلى اهل الذمّة من معسرة الجیش، إلّا من جوعة إلى شبعة، ومن فقر إلى غنى، أو عمى الى هدى، فأنّ ذلک علیهم، فاعدلوا الناس عن الظلم و العدوان، وأن خذوا على أیدى سفهائکم، واحترسوا أن تعملوا أعمالاً لا یرضى اللَّه بها عنّا فیردُّ علینا وعلیکم دعائنا، فأنّ اللَّه تعالى یقول: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً»(61)؛ فأنّ اللَّه إذا مقت قوماً من السماء هلکوا فى الأرض، فلا تدّخروا لأنفسکم خیراً للجند حسن السیرة و للرعیّة معونة، و لدین اللَّه قوّة، وابلوه فى سبیله ما استوجب علیکم، فأنّ اللَّه قد اصطنع عندنا وعندکم ما نشکره بجهدنا، وإنّ مصیره ما بلغت قوّتنا، ولا قوّة إلّا باللّه.(62)
4 - 8. سیره نظامى پیامبر(ص) در گزینش فرماندهان نظامى
در انتخاب فرمانده لشکر و جانشین او حدیثى از پیامبر(ص) نقل شده که بر اساس آن فرماندهان سپاه اسلام از سوى آن حضرت انتخاب مىشدند و در صورت کشته شدن نخستین فرمانده، جانشین او را نیز تعیین نموده و او را به سپاهیان معرفى مىکرد، البته چون سرنوشت جنگ و حوادث مربوط به آن از قبل قابل پیشبینى نیست و احتمال کشته شدن فرماندهان و جانشینان آنها از جمله این حوادث به شمار مىآید، لذا پیامبر(ص) انتخاب فرماندهان دیگر را در شرایط اضطرارى بر عهده خود مسلمانان قرار مىداد، حدیث ذیل در این زمینه قابل توجه است:
وکانت غزوة موتة فى جمادى من سنة ثمان، بعث جیشاً عظیماً، وأمّر على الجیش زید بن حارثة، ثم قال:
فان اُصیب زید فجعفر، فأن اُصیب جعفر فعبداللَّه بن رواحة، فأن اصیب فلیرتض المسلمون واحداً فلیجعلوه علیهم؛ وفى روایة أبان بن عثمان، عن الصادق(ع): أنّه استعمل علیهم جعفراً فأن قتل فزید، فان قتل فابن رواحة... .(63)
9. سیره نظامى معصومین(ع)
در این جا به تناسب بحث جهاد به سیره نظامى دو تن از معصومان «پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع)» که توفیق تشکیل حکومت را یافتند و در مدت کوتاهِ زمامدارى خود از لحاظ نظرى و عملى، اصول و روشهاى مطلوب حکومتدارى را به مسلمانان آموختند اشاراتى خواهیم کرد.
1 - 9. سیره نظامى پیامبر(ص)
در مطالعه سیره نظامى پیامبر(ص) موارد زیر جلب توجه مىکند:
1 - 1 - 9. شعارهاى پیامبر(ص) در جنگ بدر و احد
... قال على(ع): کان شعار رسول اللَّه(ص) فى یوم بدر: یا منصور أمّت، وکان شعارهم یوم أُحد للمهاجرین یا بنى عبداللَّه، وللخزرج یا بنى عبدالرحمن، و للأوس یا بنى عبیداللَّه.(64)
2 - 1 - 9. تاکتیک نظامى پیامبر(ص) در جنگ احد
داشتن روحیه تهاجمى سربازان حتى در شرایط سخت و شکست یکى از روشهاى موفق نظامى است، پیامبر اکرم(ص) از این تاکتیک رزمى که باعث ترس و وحشت مشرکان قریش شد در جنگ احد استفاده نمود و ابوسفیان سرکرده مشرکان عرب را که چه بسا قصد تهاجم دوباره و محو و نابودى اسلام را در سر داشت منصرف نمود.
حدیث اول:
ما روى عن امیرالمؤمنین(ع) فى اصناف القرآن وانواعها و تفسیر بعض آیاتها بروایة النعمانى... وقوله سبحانه «الذین قال لهم الناس، إنّ الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً وقالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل»(65) نزلت هذه الآیة فى نعیم بن مسعود الأشجعى وذلک أنّ رسول اللَّه(ص) لمّا رجع من غزاة اُحد، وقد قتل عمّه حمزة، قتل من المسلمین من قتل، وجرح من جرح، وانهزم من انهزم ولم ینله القتل والجرح، أوصى اللَّه تعالى إلى رسول اللَّه(ص) أن أخرج فى وقتک هنا لطلب قریش، ولا تُخرج معک من اصحابک إلّا کلّ من کانت به جراحة، فأعلمهم بذلک، فخرجوا معه على ما کان بهم من الجراح حتّى نزلوا منزلاً یقال له: حمراء الأسد، وکانت قریش قد جدّت السیر فرقاً، فلمّا بلغهم خروج رسول اللَّه(ص) فى طلبهم، خافوا فاستقبلهم رجل من أشجع یقال له: نعیم بن مسعود یرید المدینة، فقال له ابوسفیان صخر بن حرب: یا نعیم هل لک أن أضمن لک عشر قلائص وتجعل طریقک على حمراء الأسد فتخبر محمداً أنّه قد جاء مدد کثیر من حلفائنا من العرب؛ کنانة و عشیرتهم، والأحابیش، وتهوِّل علیهم ما استطعت، فلعلّهم یرجعون عنّا، فأجابه إلى ذلک وقصد حمراء الأسد فأخبر رسول اللَّه(ص) بذلک، وأنّ قریشاً یصبحون بجمعهم الذى لا قوام لکم به، فاقبلوا نصیحتى وارجعوا، فقال اصحاب رسول اللَّه(ص): حسبنا اللَّه ونعم الوکیل، اعلم إنّا لا نبالى بهم، فانزل اللَّه سبحانه على رسوله «الذین استجابوا للّه والرسول من بعد ما أصابهم القرح للذین أحسنوا منهم واتّقوا أجر عظیم الذین قال لهم الناس إن الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً وقالوا حسبنا اللَّه ونعم الوکیل»(66) وانّما کان القائل لهم نعیم بن مسعود... .(67)
3 - 1 - 9. نظام خدمت سربازى در اسلام: «تشکیل ارتش ملّى»
جهاد فى سبیل اللَّه هر چند از لحاظ زمانى، محدودیتى براى مؤمنان ندارد و هر کس در هر زمان که جهاد باشد، مىتواند در جبههها حضور یابد و نیاز جبههها را به صورت داوطلبانه تأمین نماید، لکن جهاد بر همه مسلمانان واجب بوده و همگان موظفاند در جهاد مشارکت نمایند. البته نحوه مشارکت و حضور در جبهه باید به صورت مشارکت نوبتى باشد، در واقع مشارکت نوبتى در جنگ، همان تشکیل ارتش ملى را تداعى مىکند که در تاریخ معاصر مرسوم است. نظریه توزیع زمان حضور مکلفان در جبههها و تشکیل ارتش ملى و اسلامى را مىتوان از حدیث ذیل که در منابع شیعه و سنّى آمده برداشت کرد.
عن طلحة بن زید، عن أبى عبداللَّه، عن ابیه علیهما السلام قال: قرأت فى کتاب لعلىٍّ(ع) إنّ رسول اللَّه(ص) کتب کتاباً بین المهاجرین والأنصار، ومن لحق بهم من اهل یثرب:
«إنّ کل غازیة غزت بما [معنا] یعقب بعضها بعضاً بالمعروف والقسط بین المسلمین...»(68)؛... والمراد بقوله: «یعقب بعضهم بعضاً، ان یکون الغزو بینهم نوباً، فأذا خرجت طائفة ثم عادت لم تکلّف أن تعود ثانیة حتى تعقبها اُخرى غیرها.(69)
2 - 9. سیره نظامى امیرالمؤمنین(ع)
برخى از روشها و تاکتیکهاى نظامى امیرالمؤمنین(ع) به تناسب موضوع، یعنى عام و کلى بودن آن در بحث از آیین جهاد بیان گردیده، ولى برخى از روشها و شیوههاى نظامى امیرالمؤمنین(ع) که در روایات آمده از خصائص امیرالمؤمنین(ع) است که در این جا به ذکر آنها مىپردازیم.
1 - 2 - 9. تفاوت سیره على(ع) در جنگ جمل و صفین
چنانچه مىدانیم جنگ با اهل قبله تفاوتهایى با جنگ با کفار دارد، سیره حضرت على(ع) در جنگهاى سهگانه جمل، صفّین و نهروان که با پیشبینى پیامبر(ص) بر اساس تأویل قرآن توسط وصى پیامبر حضرت امیرالمؤمنین صورت گرفت مىتواند به منزله الگوى رفتار نظامى حاکمان در جنگ با اهل قبله قرار گیرد. حضرت در این سه جنگ از گرفتن اسیر و غنائم جنگى خوددارى کرد، به علاوه سیره آن حضرت در دو جنگ جمل و صفین در میدان نبرد نیز متفاوت بود، بدین ترتیب که حضرت در جنگ جمل از تعقیب فراریان و کشتن مجروحان خوددارى کرد، ولى در جنگ صفّین بر اساس این سیره رفتار نکرد، علت این امر در احادیث ذیل بیان شده است.
... عن عبداللَّه بن شریک عن أبیه قال: لمّا هزم الناس یوم الجمل، قال امیرالمؤمنین(ع) لا تتبعوا مولّیاً، ولا تجهزوا على جریح، ومن أغلق بابه فهو آمن.
فلمّا کان یوم صفّین قتل المقبل والمدبر، وأجاز [أجهز] على الجریح، فقال أبان بن تغلب لعبداللَّه بن شریک: هذه سیرتان مختلفتان فقال: إنّ اهل الجمل قتل طلحة والزبیر، وإنّ معاویة کان قائماً بعینه وکان قائدهم.(70)
2 - 2 - 9. تعیین حقوق براى سربازان
بهرهمندى از غنائم و عطایا و حقوق مادى در زمان جنگ و اختصاص سهم ویژه براى آنان امرى ضرورى است و نقش آن در روحیه سربازان امرى پوشیده نبوده و چه بسا تأمین منافع مادى ایشان، اراده آنان را در دفاع از اسلام و بلاد اسلامى مصممتر سازد و منافاتى هم با مسئله اخلاص در جهاد ندارد، زیرا تأمین منافع مادى شخصى از باب داعى بر داعى شمرده مىشود. این مسئله در صدر اسلام سابقه داشته است، چنان چه سیره نظامى امیرالمؤمنین(ع) در جنگهاى خود دادن عطا به سربازان و جنگجویان بوده، بر خلاف معاویه که مستقیماً به سربازان حقوقى پرداخت نمىکرد، بلکه سران قبایل را مىخرید و سران قبایل و طوایف شام نیز بر حسب مبالغى که از معاویه مىگرفتند سرباز و جنگجو در اختیار او مىگذاشتند، و اندکى از عطایاى معاویه را هم به سربازان مىدادند.
با این که شیوه امیرالمؤمنین(ع) بر اساس عدالت و حمایت مالى از لشکریان بود، ولى مردم کوفه در حمایت از على(ع) و مقاومت در برابر دشمنان آن حضرت سهلانگارى مىکردند و این مسئله مایه تأسف و شگفتى آن حضرت مىگشت. حضرت در یک خطاب عتابآمیز نسبت به لشکریان خود مىفرماید:
ومن کلام له(ع) فى ذمّ العصاة من اصحابه:... للّه أنتم! أما دین یجمعکم، ولا محمیة تشحذکم، أو لیس عجباً أنّ معاویة یدعو الجفاة الطغام فیتّبعونه على غیر معونة ولا عطاء، اَنَا ادعوکم - وانتم تریکة الأسلام وبقیّة الناس - الى المعونة أو طائفة من العطاء، فتفرقون عنّى وتختلفون علىّ! إنّه لا یخرج الیکم من أمرى رضىً فترضونه، ولا سخط فتجتمعون علیه، وإنّ أحبّ ما أَنَا لاقٍ إلىّ الموت... .(71)
10. جنگ روانى
تضعیف روحیه دشمن از راه تبلیغات و ایجاد وحشت در دل فرماندهان و سربازان دشمن یکى از شیوههاى جنگ روانى است که شکست دشمن را تسهیل مىکند و چه بسا شکست دشمن از این راه بسیار آسانتر از شکست و تسلیم نظامى باشد. احادیثى که در خصوص پیروزى پیامبر(ص) در جنگهاى خود از راه رعب و وحشت حاکم بر دشمنان اسلام هر چند به عنوان ویژگى آن حضرت نقل شده است، لکن این امر قانونى تعمیمپذیر است.
... عن عطاء بن السائب، عن الباقر(ع) عن آبائه(ع) عن النبى(ص) قال: اُعطیت خمساً لم یعطهنّ نبىٌّ کان قبلى: «... ونُصِرت بالرعب...»؛(72) ونصره بالرعب مع قلّة العِدّة والعُدّة، وکثرة الأعداء، وشدّة بأسهم، والرعب الفزع والخوف، فکان اللَّه تعالى یلقى رعبه فى قلوب الأعداء حتّى إذا کان بینه وبینهم مسیرة شهر هابوه، وفزعوا منه.(73)
11. اخلاق در جنگ
بر خلاف نظریه کسانى که سیاست بدون اخلاق را توصیه مىکنند، و اخلاق را امرى مطلق ندانسته بلکه آن را امرى فردى و نسبى تلقى کرده و زمانى که حفظ و بقاى دولت جز با توسل به امور غیر اخلاقى از قبیل دروغ و خدعه و حیله، خلف وعده، پیمانشکنى و کشت و کشتار بىمنطق ممکن نباشد، این امور از دید آنان نه تنها شر نبوده، بلکه به باور ایشان دولتمردان در شرایط اضطرارى موظفاند فراتر از امور اخلاقى رفتار نمایند و دولت نیز در زمان جنگ باید تمام ارزشها و مبادى اخلاقى را کنار نهاده و در زیر چکمههاى سنگین سربازان خود لگدمال کند و به میدان جنگ برود.(74) در مقابل این تفکر ماکیاولیستى، آموزههاى نظامى اسلام، فرماندهان و سپاهیان را توصیه به اخلاق و رعایت عواطف و احساسات لطیف بشرى نموده، و در شرایط سخت جنگْ سربازان را از انجام رفتارهاى غیر اخلاقى باز مىدارد. در احادیث مربوط به آیین جنگ مطالب بسیار جالب توجهى به چشم مىخورد که نشان دهنده نمادهاى اخلاق و فضیلت انسانى در جنگ است. به برخى از این احادیث اشاره مىکنیم:
1 - 11. خوددارى از دشنام و ناسزاگویى به دشمن
روى نصر، عن عبداللَّه بن شریک، قال: خرج حجر بن عدىّ وعمرو بن الحمق یظهران البرائة من أهل الشام، فأرسل على(ع) الیهما أَن کفّا عمّا یبلغنى عنکما فأتیاه فقالا: یا امیرالمؤمنین ألسنا محقّین؟ قال: بلى. قالا فلم منعتنا من شتمهم؟ قال: کرهت لکم أن تکونوا لعّانین شتّامین، تشتمون وتبرؤن ولکن لو وصفتم مساوئ اعمالهم فقلتم: من سیرتهم کذا و کذا، ومن أعمالهم کذا وکذا، کان أصوب فى القول وأبلغ فى العذر، ولو قلتم مکان لعنکم ایّاهم وبرائتکم منهم:
اللهم احقن دماءَهم ودماءَنا، واصلح ذات بینهم وبیننا، واهدهم من ضلالتهم حتّى یعرف الحق منهم من جهله ویرعوى عن الغىّ والعدوان منهم من لجّ به، لکان احبّ إلىّ وخیراً لکم، فقالا: یا امیرالمؤمنین نقبل عظتک ونتأدّب بأدبک.(75)
این روایت به صورت دیگر نیز نقل شده است:
ومن کلام له [على](ع) وقد سمع قوماً من اصحابه یسبّون أهل الشام ایّام حربهم بصفّین:
إنى اکره لکم ان تکونوا سبّابین، ولکنّکم لو وصفتم أعمالهم وذکرتم حالهم، کان أصوب فى القول، وابلغ فى العذر فقلتم مکان سبّکم ایّاهم: اللهم احقن دماءنا ودماءهم، واصلح ذات بیننا وبینهم واهدهم من ضلالتهم حتّى یعرف الحقّ من جهله، ویرعوى عن الغىّ والعدوان من لهج به.(76)
2 - 11. نهى از قتل سفیر و گروگان
ابو البخترى، عن الصادق(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): لا یقتل الرسل ولا الرهن.(77)
... قال على(ع): اعتمّ أبو دجانة الأنصارى، وأرخى عذبة العمامة من خلفه بین کتفیه، ثم جعل یتبختر بین الصفّین، فقال رسول اللَّه(ص): إنّ هذه لمشیة یبغضها اللَّه تعالى إلّا عند القتال.(78)
12. آیین جنگ
استراتژى نظامى اسلام، پیروزى حق بر باطل است، لکن این پیروزى را به هر قیمتى ولو با کشتار وسیع و فجیع انسانها طالب نیست، بلکه به دنبال دستیابى به پیروزى با حداقل کشتار در طرفین جنگ است. این استراتژى نظامى اسلام را مىتوان با استناد به آداب جهاد که از آموزههاى حیاتبخش اسلام سرچشمه مىگیرد اثبات کرد. در این جا به برخى از آداب جهاد از دیدگاه احادیث اشاره مىکنیم.
1 - 12. تقدّم دعوت بر جنگ
از آن جا که هدف از جنگ در اسلام دعوت به توحید و رشد و کمال و سعادتمندى انسان در دنیا و آخرت است، لذا سعى شارع بر این است که این هدف با دعوت و گفت و گوى صلحآمیز تأمین شود و از جنگ و خونریزى پرهیز گردد. از این رو اصل دعوت بر جهاد تقدم دارد و از مهمترین اصول سیاست خارجى اسلام و از احکام منصوصه و ضرورى دین به شمار مىآید. دعوت به مفهوم درخواست پذیرش توحید و اسلام در مورد کافر و دعوت به صلح و سازش و حکمیت بر اساس کتاب الهى در مورد مسلمانان است. در تاریخ سیاسى اسلام، سیره پیامبر(ص) و على(ع) و نیز امام حسین(ع)، تقدم دعوت بر جنگ بوده است. اکنون نصوص حدیثى مربوط به اصل دعوت را ملاحظه مىکنیم.
حدیث اول:
عن ابى عبداللَّه(ع) قال:... إنّ علیّاً یوم البصرة لمّا صفّ الخیول قال لأصحابه: لا تعجلوا على القوم حتّى أعذر فیما بینى وبین اللَّه وبینهم فقام الیهم فقال... .(79)
حدیث دوم:
... عن حبّة العرنى... قال: فلمّا کان یوم الجمل وبرز الناس بعضهم لبعض، نادى منادى امیرالمؤمنین(ع) لا یبدأنّ احدکم منکم بقتال حتّى آمرکم، قال: فرموا فینا، فقلنا: یا امیرالمؤمنین قد رمینا، فقال: کفّوا ثمّ رمونا فقتلوا منّا، قلنا یا امیرالمؤمنین قد قتلونا، فقال: احملوا على برکة اللَّه... .(80)
حدیث سوم:
در جنگ صفّین نیز حضرت على(ع) از شروع جنگ توسط اصحاب خود ممانعت کرد و ابتدا اهل شام را به صلح و حکم خدا دعوت کرد، وقتى آنان نپذیرفتند و جنگ را آغاز کردند، حضرت دستور حمله را صادر فرمود.
... فجدّ الناس فى القتال فنهاهم امیرالمؤمنین(ع) وقال: اللهم إنّى أعذرت وأنذرت فکن لى علیهم من الشاهدین. ثم أخذ المصحف وطلب من یقرأه علیهم «وإن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا، فاصلحوا بینهما»(81) الآیة، فقال المسلم المجاشعى، ها اَنَا ذا، فخوّفه بقطع یمینه وشماله و قتله. فقال: لا علیک یا امیرالمؤمنین فهذا قلیل فى ذات اللَّه، فأخذه ودعاهم الى اللَّه فقطعت یده الیمنى فأخذه بیده الیسرى، فقطعت فأخذه بأسنانه فقتل... فقال(ع) الآن طاب الضراب... .(82)
2 - 12. محدودیت زمانى جنگ در اسلام
یکى از شاخصههاى مهم مکتب سیاسى اسلام که در سیاستهاى نظامى آن جلوهگر مىباشد، محدودیتى است که براى زمان جنگ قائل شده است. فلسفه این محدودیت و تعطیل هر نوع کشتار و خونریزى، بر کرامت انسان و منزلت خلافت الهى او مبتنى است. بر اساس این قانون، جنگ در ماههاى - رجب، ذى قعده، ذى حجة و محرم - حرام است و مسلمانان حق آغاز جنگ در این ماههاى حرام را ندارند، مگر این که از سوى دشمن مورد هجوم واقع شوند که در این صورت دفاع واجب خواهد بود.
عن العلاء بن الفضیل قال: سألته عن المشرکین أیبتدئ بهم المسلمون بالقتال فى الشهر الحرام؟ فقال: إذا کان المشرکون ابتدؤوهم باستحلالهم، ورأى المسلمون أنّهم یظهرون علیهم فیه وذلک قوله «الشهر الحرام بالشهر الحرام والحرمات قصاص».(83)
همچنین محدود بودن زمان عملیات جنگى نیز یکى از نکات قابل توجه در آیین جنگ در اسلام است. امیرالمؤمنین(ع) فلسفه شروع دیر هنگام عملیات را در جنگهاى سنتى تن به تن، کاهش تلفات نیروى انسانى از سوى طرفین مىداند.
... عن یحیى بن أبى العطاء، عن ابى عبداللَّه(ع) قال: کان علىّ لا یقاتل حتى تزول الشمس ویقول: تفتح أبواب السماء وتقبل التوبة، وینزل النصر ویقول: هو أقرب إلى اللیل، وأجدر ان یقلّ القتل، ویرجع الطالب ویفلت المهزوم.(84)
3 - 12. ممنوعیت استفاده از سلاحهاى شیمیایى
سپاه اسلام در جنگ به دنبال کسب پیروزى است، ولى نه آن پیروزى که به قیمت کشتار بىمنطق عدهاى زیادى از انسانها، هر چند انسانهاى مشرک و کافر تمام شود، لذا در صورت ناگزیر بودن جنگ، تلاش پیکارجویان مسلمان بر این است که تلفات انسانى از طرفین کمتر باشد، بر همین اساس است که در برنامههاى نظامى اسلام کاربرد ابزارها و سلاحهایى که کشتار جمعى را موجب مىشوند مردود شناخته شده و از ریختن زهر و مسموم کردن آب دشمن منع شده و به منزله رفتار غیر انسانى تلقى گردیده است. از این آموزههاى نظامى سیاسى اسلام مىتوان نظر اسلام را درباره ممنوعیت کاربرد سلاحهاى شیمیایى و میکروبى و هستهاى در عصر جدید را استنباط کرد.
... عن السکونى، عن ابى عبداللَّه(ع) قال: قال امیرالمؤمنین(ع) نهى رسول اللَّه(ص) أن یلقى السمّ فى بلاد المشرکین.(85)
4 - 12. فروش سلاح به دشمن
یکى از مسائل فقه سیاسى، حرمت فروش سلاح به دشمن است، فروش سلاحهاى نظامى به دشمنان اسلام که موجب تقویت آنها و تضعیف مسلمانان مىگردد، توسط مسلمانان جایز نیست. ولى فروش سلاحهاى دفاعى براى طرفین جنگى که هر دو طرف از اهل باطل به شمار مىآیند بدون اشکال است.
حدیث اول:
قال محمد بن قیس سألت ابا عبداللَّه(ع) عن الفئتین یلتقیان من أهل الباطل أبیعهما السلاح؟ فقال [الصادق](ع): بعهما ما یکنّهما، الدّرع والخفّتان والبیضة ونحو ذلک.(86)
حدیث دوم:
فیما اوصى به النبى(ص): یا على کفر باللّه العظیم من هذه الأمّة عشرة... والساعى فى الفتنة، وبایع السلاح من أهل الحرب... .(87)
5 - 12. انهدام تجهیزات جنگى در صورت دستیابى دشمن به آنها
هر گاه لشکر اسلام مجبور به عقبنشینى شود و تجهیزات جنگى آنها در سرزمین دشمن و در معرض تصرف باشد و امکان حمل و انتقال آنها میسور نباشد سربازان مجازند تجهیزات جنگى خود را منهدم ساخته و مانع از دستیابى دشمن به آنها شوند، حدیث ذیل که از مصادیق این حکم کلى است، دلیل آن نیز مىباشد.
حدیث اول:
... عن السکونى عن أبى عبداللَّه(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): إذا حرنت على أحدکم دابّة فى ارض العدوّ فلیذبحها ولا یعرقبها.(88)
حدیث دوم:
... [عن السکونى] قال: کان رسول اللَّه(ص) یقول: لمّا کان یوم مؤتة کان جعفر بن ابىطالب على فرس له فلمّا التقوا نزل عن فرسه فعرقبها بالسیف فکان اوّل من عرقب فى الاسلام(89)؛ یدلّ على جواز العرقبة مع الضرورة.(90)
6 - 12. لزوم طرح و برنامهریزى در عملیات جنگى
یکى از عوامل مهم موفقیت و پیروزى سپاهیان طرح و برنامه است. رعایت نظم و سلسله مراتب فرماندهى نقشههاى عملیاتى از ضروریات اولیه جنگ محسوب مىشود و در مقابل؛ تکروى و بىانضباطى در رفتار نظامى، از عوامل مهم شکست نیروهاى نظامى است و بر همین اساس در آیات و اخبار از آن نهى و منع شده است.
حدیث اول:
عن أسباط بن سالم قال: کنت عند أبى عبداللَّه(ع) فجائه رجل فقال له: أخبرنى عن قول اللَّه... «ولا تقتلوا انفسکم»(91) [قال] عنى بذلک الرجل من المسلمین یشدّ على المشرکین فى منازلهم فیقتل فنهاهم اللَّه عن ذلک.(92)
حدیث دوم:
... عن محمد بن على، عن ابى عبداللَّه(ع) فى قوله تعالى: «ولا تقتلوا أنفسکم إنّ اللَّه کان بکم رحیماً» قال: کان المسلمون یدخلون على عدوّهم فى المغارات فیتمکّن منهم عدوهم فیقتلهم کیف شاء، فنهاهم اللَّه أن یدخلوا علیهم فى المغارات.(93)
حدیث سوم:
... وفى روایة أبى على رفعه قال: کان الرجل یحمل على المشرکین وحده حتّى یقتل او یقتل، فأنزل اللَّه هذه الآیة ولا تقتلوا انفسکم إنّ اللَّه کان بکم رحیماً.(94)
7 - 12. سازماندهى یگانهاى ویژه نظامى: «شرطة الخمیس؛ پیشمرگان»
یکى از نمادهاى آمادگى نظامى، سازماندهى نیروهاى قدرتمند آماده به خدمتى است که به صورت یگانهاى ویژه عملیاتى در هر شرایطى به ویژه در موارد تهدید و خطر آماده عمل و عکسالعملهاى مقتضى و مناسب باشند. در متون حدیثى از این نیروهاى ویژه با عنوان «شرطة الخمیس»(95) یاد شده و حتى به تعداد این نیروها نیز اشاره شده است. حکومتهاى صدر اسلام از جمله حکومت امیرالمؤمنین(ع) از این نیروهاى ویژه و پیشمرگ برخوردار بودهاند.
حدیث اول:
روى عن أمیرالمؤمنین(ع) أنّه قال لعبداللَّه بن یحیى الحضرمىّ یوم الجمل: أبشر ابن یحیى، فانّک وابوک من شرطة الخمیس حقّاً، لقد أخبرنى رسول اللَّه(ص) باسمک واسم أبیک فى شرطة الخمیس، واللَّه سمّاکم شرطة الخمیس على لسان نبیّه(ص) وذکر أَنَّ شرطة الخمیس کانوا ستّة آلاف رجل أو خمسة آلاف.(96)
حدیث دوم:
... عن أبى الجارود قال: قلت للأصبغ بن نباتة: ما کان منزلة هذا الرجل [على(ع) ]فیکم؟ قال: ما أدرى ما تقول إلّا أَنَّ سیوفنا کانت على عواتقنا، فمن أومأ الینا ضربناه بها، وکان یقول لنا: تشرّطوا فواللَّه ما اشتراطکم لذهب ولا فضّة، وما اشتراطکم إلّا للموت، إنّ قوماً من قبلکم من بنى اسرائیل تشارطوا بینهم، فما مات احد منهم حتّى کان نبىّ قومه أو نبىّ قریته أو نبىّ نفسه، وإنّکم لبمنزلتهم غیر انّکم لستم بأنبیاء.(97)
حدیث سوم:
عن أبى عبداللَّه(ع) قال: کانوا شرطة الخمیس ستّة آلاف رجل أنصاره [على ]علیهالسلام.(98)
8 - 12. کاربرد خدعه و دروغ در جنگ
در بحث از صفات حاکم اسلامى به تفصیل از ممنوعیت کاربرد فریب و نیرنگ و نیز دروغ در سیاست بحث شد، لکن باید توجه داشت که مذمومیت این دو خصلت در مورد جنگ تخصیص خورده و استفاده از آن در تاکتیکهاى نظامى براى شکست دشمن تجویز شده است. زیرا توسل به راستى و صداقت و نیز آشکار ساختن اهداف و عملیات در جنگ نوعى سفاهت و کمک به پیروزى دشمن محسوب مىشود و در عرف نظامى، پیروزى بدون حفاظت اطلاعات و پنهانکارى و جنگ تبلیغاتى امرى غیر مقدور و دست نیافتنى تلقى مىگردد.
حدیث اول:
... عن المحاربى، عن جعفر بن محمد، عن أبیه، عن آبائه(ع) عن على(ع) قال: قال النبى(ص): ثلاث یحسن فیهنّ الکذب: المکیدة فى الحرب... .(99)
حدیث دوم:
قال [على(ع)] قال رسول اللَّه(ص): الحرب خدعة.(100)
حدیث سوم:
... عن عیسى بن حسّان قال: سمعت ابا عبداللَّه(ع) یقول: کل کذب مسئول عنه صاحبه یوماً إلّا کذباً فى ثلاثة: رجل کائد فى حربه فهو موضوع عنه، أو رجل أصلح بین اثنین یلقى هذا بغیر ما یلقى به هذا، یرید بذلک الأصلاح ما بینهما... .(101)
9 - 12. روحیّه همکارى و کمک به همرزمان
از آن جا که انسانها در برخوردارى از روحیّه شجاعت، داراى مراتب گوناگون بوده و برخى در مرتبه فراتر و برخى دیگر در مرتبه فروتر قرار دارند، توصیه امام على(ع) به لشکریان اسلام این است که در صحنه کارزار اگر سربازى را مشاهده کردند که در برابر دشمن دچار ضعف و ناتوانى شده و دشمن نیز به نابودى وى طمع بسته است او را دریابند و از دست دشمن نجات دهند، این روحیه همکارى نسبت به گروههاى مسلح در ردهبندىهاى مختلف نیز قابل تعمیم است.
... عن محمد بن مسلم، عن أبى عبداللَّه(ع) قال: قال امیرالمؤمنین(ع) لأصحابه: إذا لقیتم عدوّکم فى الحرب فأقلّوا الکلام واذکروا اللَّه... وإذا رأیتم من اخوانکم المجروح ومن قد نکل به، أو من قد طمع عدوّکم فیه فقوه بأنفسکم.(102)
10 - 12. لزوم اخلاص در جهاد
از آن جا که جهاد در اسلام عبادت محسوب مىشود، مجاهدان باید با قصد تقرّب به خدا و جلب رضایت حق تعالى مجاهده کنند. از این رو جهاد با هر قصد و نیت دیگرى باطل است و اگر کسى با نیت و هدف غیر الهى کشته شود شهید نیست. در احادیث مربوط به جهاد به این عنصر مهم تصریح و تأکید شده است.
حدیث اول:
... عن ابن نباتة قال: قال امیرالمؤمنین(ع) فى بعض خطبه: یقول الرجل جاهدت ولم یجاهد، انّما الجهاد اجتناب المحارم، ومجاهدة العدوّ، وقد تقاتل أقوام فیحبّون القتال، لا یریدون إلّا الذکر والأجر، وإنّ الرجل لیقاتل بطبعه من الشجاعة فیحمى من یعرف ومن لا یعرف، ویجبن بطبیعته من الجبن فیسلم أباه وأمّه إلى العدوّ، وانّما القتال حتف من الحتوف، وکل امرىءٍ على ما قاتل علیه، وإنّ الکلب لیقاتل دون أهله.(103)
حدیث دوم:
عنه [جعفر بن محمد(ع)] أنّه سئل عن قول اللَّه: «إنّ اللَّه اشترى من المؤمنین أنفسهم واموالهم بأنّ لهم الجنّة، یقاتلون فى سبیل اللَّه فیقتلون ویقتلون، وعداً علیه حقاً فى التوراة والانجیل والقرآن، ومن أوفى بعهده من اللَّه، فاستبشروا ببیعکم الذى بایعتم به وذلک هو الفوز العظیم»(104) هذا لکلّ من جاهد فى سبیل اللَّه أم لقوم دون قوم؟
فقال ابو عبداللَّه جعفر بن محمد(ع): انّه لما نزلت هذه الآیة على رسول اللَّه(ص) سأله بعض اصحابه عن هذا فلم یجبه، فأنزل اللَّه علیه بعقب ذلک «التائبون العابدون، الحامدون، السائحون الراکعون، الساجدون، الآمرون بالمعروف والناهون عن المنکر، والحافظون لحدود اللَّه وبشّر المؤمنین»(105) فأبان اللَّه بهذا صفة المؤمنین الذین اشترى منهم اموالهم وأنفسهم، فمن أراد الجنّة فلیجاهد فى سبیل اللَّه على هذه الشرایط، وإلّا فهو فى جملة من قال رسول اللَّه(ص): ینصر اللَّه هذا الدین بقوم لاخلاق لهم فى الآخرة.(106)
11 - 12. مقابله به مثل
قانون مقابله به مثل در واقع همان قانون دفاع است که حق طبیعى و مشروع همه انسانهاست و در هر ملت و آیینى به رسمیت شناخته شده است. مقابله به مثل در مواردى فرض دارد که تجاوز و حملهاى از طرف مقابل صورت بگیرد و طرف مورد حمله در صدد دفاع از خود برآید و حمله و تجاوز متجاوز را پاسخ بگوید. مستندات مقابله به مثل در قرآن، آیات متعددى است که مرحوم مجلسى به بخشى از آنها در بحارالانوار اشاره کرده است:
و اقول الآیات والأخبار الدالّة على جواز المعارضة بالمثل کثیرة فمن الآیات قوله تعالى: «فمن اعتدى علیکم» قال الطبرسى رحمه اللَّه: أى ظلمکم «فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم»(107) اى فجاوزوه باعتدائه، وقابلوه بمثله، والثانى لیس باعتداء على الحقیقة، ولکن سمّاه اعتداء لأنّه مجازاة اعتداء، وجعله مثله، وإن کان ذلک جوراً، وهذا عدلاً، لأنّه مثله فى الجنس وفى مقدار الاستحقاق، ولأنّه ضرر کما أنّ ذلک ضرر، فهو مثله فى الجنس والمقدار والصفة...
ویدلّ علیه ایضاً، قوله سبحانه «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ»(108) ویدل علیه ایضاً قوله «وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ»(109) اى ممّن بغى علیهم من غیر ان یعتدوا... ثم ذکر تعالى حدّ الانتصار، فقال «وجزاء سیّئة سیّئة مثلها»... وسمّى الثانیة سیّئة على المشاکلة... «ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل»(110) معناه من انتصر لنفسه وانتصف من ظالمه بعد ظلمه أضاف الظلم الى المظلوم أى بعد أن ظُلم وتعدّى علیه فأخذ لنفسه بحقّه فالمنتصرون ما علیهم من اثمٍ وعقوبةٍ وذمٍ «انّما السبیل» اى الأثم والعقاب «عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ» ابتداءً «وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» اى مولم... .(111)
حدیث اول:
قال امیرالمؤمنین(ع): ردّوا الحجر من حیث جاء فأنّ الشرّ لا یدفعه إلّا الشرّ.(112)
حدیث دوم:
البته باید به این نکته نیز توجه داشت که مقابله به مثل، یک قانون استثناپذیر است و حاکم اسلامى مىتواند در مواردى که حمله طرف مقابل به شیوه غیر انسانى باشد و دفع دشمن نیز منحصر بر همان شیوه تجاوز نباشد به سبب رعایت ارزشهاى انسانى از مقابله به مثل صرفنظر کند. چنانچه در سیره امام على(ع) این مسئله در جنگ صفین با بستن آب بر روى لشکریان آن حضرت از سوى سربازان معاویه اتفاق افتاد، ولى حضرت از مقابله به مثل صرفنظر نمود.
... ولمّا غلب اهل الشام على الفرات فرحوا بالغلبة وقال معاویة یا اهل الشام هذا واللَّه أوّل الظفر، لاسقانى اللَّه ولا أبا سفیان إن شربوا منها ابداً حتّى یقتلوا بأجمعهم علیه وتباشر أهل الشام...
قال نصر: فحدّثنا عمرو عن جابر قال: خطب على(ع) یوم الماء فقال: أما بعد: فأنّ القوم قد بدؤکم بالظلم وفاتحوکم بالبغى واستقبلوکم بالعدوان وقد استطعموکم القتال حیث منعوکم الماء، فأقرّوا على مذلّة، وتأخیر محلّة، أو رووّا السیوف من الدماء ترووا من الماء، فالموت فى حیاتکم مقهورین، والحیاة فى موتکم قاهرین ألا وإنّ معاویة قال لمّة من الغواة وعمس علیهم الخبر حتى جعل نحورهم اغراض المنیّة [نهج البلاغة، خطبه 51]
وعن صعصعة قال: أقبل الأشتر یوم الماء فضرب بسیفه جمهور أهل الشام حتى کشفهم عن الماء... قال نصر: فقال اصحاب على(ع) له: امنعهم الماء یا امیرالمؤمنین کما منعوک، فقال: لا، خلّوا بینهم و بینه، لا أفعل ما فعله الجاهلون فسنعرض علیهم کتاب اللَّه وندعوهم إلى الهدى فأن أجابوا وإلّا ففى حدّ السیف ما یغنى انشاءاللَّه قال: فواللَّه ما أمسى الناس حتّى رأوا سقاتهم وسقاة اهل الشام وروایاهم وروایا اهل الشام یزدحمون على الماء ما یؤذى انسانٌ انساناً.(113)
12 - 12. وظایف فرماندهان نظامى در معاشرت با مردم و سربازان
وسعت اختیارات و قدرت برتر فرماندهان به ویژه در ایام جنگ، امکان ظلم و تعدى به حقوق شهروندان را در حق ایشان تقویت مىکند، از این رو فرماندهان بیش از دیگران نیاز به نظارت، موعظه و توصیههاى اخلاقى دارند تا در اجراى وظایف خود دچار خلاف شرع، قانون و ظلم و ستم نگردند. اخبار و احادیث نیز حکایت از احتمال گرفتارى فرماندهان به این آسیب جدى دارد. در روایات ذیل توصیههاى امیرالمؤمنین(ع) به فرماندهان نظامى در خصوص کیفیت معاشرت آنان با مردم و سربازان آمده است:
حدیث اول:
قال ابن ابى الحدید: قال نصر بن مزاحم: و کتب [على](ع) إلى أمراء الأجناد - وکان قد قسم عسکره اسباعاً فجعل على کل سبع أمیراً - اما بعد فأنّى ابرء الیکم من معرّة الجنود، فاعزلوا الناس عن الظلم و العدوان، وخذوا على أیدى سفهائکم، واحرسوا أن تعملوا اعمالاً لا یرضى اللَّه بها عنّا، فیردّ علینا وعلیکم دعائنا، فانّه تعالى یقول: «ما یعبؤ بکم ربّى لو لا دعائکم»(114) وإنّ اللَّه إذا امقت قوماً من السماء هلکوا فى الأرض فلا تألوا أنفسکم خیراً، ولا الجند حسن سیرة، ولا الرعیّة معونة، ولا دین اللَّه قوّة، وابلوه فى سبیله ما استوجب علیکم، فأنّ اللَّه قد اصطنع عندنا وعندکم ما یجب علینا ان نشکره بجهدنا، وأن ننصره قوّتنا ولا حول ولا قوّة إلّا باللّه.(115)
حدیث دوم:
قال نصر و ابن ابى الحدید: ودعا على(ع) زیاد بن النضر وشریح بن هانى وکانا على مذحج والأشعریین فقال:
یا زیاد اتّق اللَّه فى کل ممسى و مصبح، وخف على نفسک الدنیا الغرور، ولا تأمنها على حال من البلاء، واعلم أنک إن لم تزعها عن کثیر ممّا تحبّ مخافة مکروهه، سمت بک الأهواء الى کثیر من الضرر، فکن لنفسک مانعاً وازعاً من البغى والظلم والعدوان فأنّى قد ولّیتک هذا الجند، فلا تستطیلنّ علیهم إنّ خیرکم عنداللَّه أتقاکم، وتعلّم من عالمهم، وعلّم جاهلهم، واحلم عن سفیههم، فانّک انّما تدرک الخیر بالحلم، وکفّ الأذى والجهل... .(116)
ضرورت تدبیر و لزوم هوشیارى در امور جنگ از توصیههاى مهم آیات مربوط به جهاد در قرآن است. آیه «وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ»(117) ناظر به وجوب اخذ سلاح و آمادگى نظامى در شرایط جنگى است.(118)
13. پیمان صلح
صلح در اصطلاح فقه و حدیث قراردادى است که در پایان جنگ بین مسلمانان و دشمن، منعقد و با عنوان هدنه و مهادنه نیز یاد مىشود، پیمان صلح از شئون حکومتى، و منحصراً در اختیار امام و نایب اوست و بدون اذن امام منعقد نمىگردد. در قرارداد صلح، رعایت شروطى الزامى است از قبیل این که تعیین مدت صلح از چهار ماه تا ده سال، حداقل مدت در صورت قدرت دولت اسلامى است و حداکثر آن در حالت ضعف دولت اسلامى لحاظ مىشود، هر چند برخى از فقها تعیین مدت صلح را بر عهده امام گذاشتهاند، همچنین لازم است از گنجاندن شروطى که مخالف صلح و یا اصول شریعت باشد خوددارى شود.
مفاد آیات و روایات، دلالت بر تقدم و اولویت صلح بر جنگ دارد و آیه «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»(119) به طور واضح قبول پیشنهاد صلح از سوى دشمن را در همه حالات لازم مىشمارد. نکته دیگر این که طرفین صلح که ملتزم به رعایت آن شدهاند، تعهدشان منوط به رعایت مفاد صلح از سوى طرف مقابل است و در صورت نقض طرف مقابل عقد صلح نیز نقض مىشود.(120) در بررسى پیمان صلح از دیدگاه احادیث عناوین ذیل قابل طرح و بررسى است.
1 - 13. صلح و مصلحت
مهمترین عنصر در قرارداد صلح رعایت مصالح مسلمین است. امام مسلمین که متولّى انعقاد و اجراى پیمان صلح است موظف به مصلحتسنجى و آیندهنگرى مىباشد. چه بسا استراتژى صلح در دراز مدت قابل مقایسه با منافع جنگ در کوتاه مدت باشد، چنان چه در صلح امام حسن(ع) رعایت مصلحت و بقاى شیعیان کاملاً مشهود، و حضرت، مصلحت خود را با مصالح صلحهاى پیامبر(ص) برابر دانسته است.
حدیث اول:
... عن ابى الودّاک قال: لمّا کتبت صحیفة الصلح والتحکیم، قال على(ع) انّما فعلت ما فعلت لما بدا فیکم من الخور والفشل عن الحرب.(121)
حدیث دوم:
... عن أبى سعید عقیصا قال: قلت للحسن بن على بن ابى طالب(ع): یا ابن رسول اللَّه، لم داهنت معاویة وصالحته، وقد علمت أنّ الحقّ لک دونه وأنّ معاویة ضالّ باغ؟ فقال: یا ابا سعید ألست حجةاللَّه تعالى ذکره على خلقه، واماماً علیهم بعد ابى(ع)؟ قلت: بلى قال: ألست الذى قال رسول اللَّه(ص) لى ولأخى: الحسن والحسین إمامان قاما أو قعدا؟ قلت: بلى، قال: فَأَنا إذن امام لو قمت، وأَنَا امام و إذا قعدت، یا ابا سعید علّة مصالحتى لمعاویة علّة مصالحة رسول اللَّه(ص) لبنى ضمرة، وبنى أشجع، ولأهل مکّة حین انصرف من الحدیبیّة، اولئک کفّار بالتنزیل، ومعاویة واصحابه کفّار بالتأویل، یا ابا سعید إذا کنت إماماً من قبل اللَّه تعالى ذکره، لم یجب ان یسفّه رأیى فیما أتیته من مهادنة أو محاربة، وان کان وجه الحکمة فیما أتیته ملتبساً، ألاترى الخضر(ع) لمّا خرق السفینة وقتل الغلام وأقام الجدار سخط موسى(ع) فعله، لأشتباه وجه الحکمة علیه، حتّى اخبره فرضى، هکذا اَنَا سخطتم علىّ بجهلکم بوجه الحکمة فیه ولو لا ما أتیت لما ترک من شیعتنا على وجه الأرض احد الاقتل.(122)
2 - 13. مدّت صلح
در متن صلحنامه باید مدت و زمان صلح مشخص گردد، و مدت آن را از چهار ماه تا ده سال گفتهاند و برخى نیز مصلحتسنجى امام را در تعیین مدت معتبر دانستهاند.(123) از آن جا که عقد صلح از عقود لازم است، رعایت مفاد صلحنامه در طول مدت بر طرفین لازم و واجب است.
روى الکلبى والمدائنى وغیرهما من أصحاب السیرة قالوا: لمّا مات الحسن(ع) تحرّکت الشیعة بالعراق وکتبوا الى الحسین(ع) فى خلع معاویة والبیعة له، فامتنع علیهم، وذکر أنّ بینه وبین معاویة عهداً وعقداً لا یجوز له نقضه حتى تمضى المدّة، فاذا مات معاویة نظر فى ذلک....(124)
3 - 13. صلح؛ پیمان فراگیر
عقد صلح بر خلاف عقد أمان که به تنهایى از سوى افراد و سربازان لشکریان قابل انعقاد است، باید اجماعى و مورد اتفاق لشکریان باشد.
... عن طلحة بن زید، عن ابى عبداللَّه، عن ابیه علیهما السلام، قال: قرأت فى کتاب على(ع) إنّ رسول اللَّه(ص) کتب کتاباً بین المهاجرین والانصار ومن لحق بهم من اهل یثرب:... لا یسالم مؤمن دون مؤمن فى قتال فى سبیل اللَّه إلّا على عدل سواء.(125)
بیان: «قوله(ص): لا یسالم مؤمن دون مؤمن» اى لا یصالح واحد دون أصحابه، وإنّما یقع الصلح بینهم وبین عدوّهم باجتماع ملائهم على ذلک.(126)
4 - 13. وفادارى به پیمان صلح
چنانچه اشاره شد عقد صلح از عقود لازم است و پاىبندى به مفاد صلحنامه از سوى طرفین جنگ واجب، و نقض آن حرام است و امام مسلمین نیز نمىتواند به صورت یک طرفه بدون این که مدت صلح تمام شود یا مخالفتى با مفاد صلح از سوى دشمن صورت بگیرد، پیمان صلح را نقض کند. اهمیت وفادارى به معاهده صلح به حدّى است که در برخى روایات، نقض آن از گناهان کبیره شمرده شده است، پاىبندى به عهد و پیمان صلح در سیره نظامى پیامبر اکرم(ص)، امام على، امام حسن و امام حسین(ع) کاملاً مشهود بوده و حکایت از جایگاه ویژه پیمان صلح در اسلام دارد.
دخل عمرو بن عبید على الصادق(ع) وقرأ «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ»(127) وقال: أحبّ أن أعرف الکبائر من کتاب اللَّه فقال: نعم یا عمرو ثم فصّله بأنّ الکبائر:... ونقض العهد.(128)
5 - 13. عهدشکنى و آثار آن
در اخبار و احادیث از عهدشکنى بسیار مذمّت شده و براى آن، آثار وضعى و پىآمدهاى سیاسى، اجتماعى ناگوارى بیان شده است. مهمترین اثر عدم رعایت معاهدات بینالمللى از جمله معاهده صلح و مهادنه، پیروزى ناخواسته کافران و مشرکان بر مسلمانان است.
حدیث اول:
... عن أبى حمزة، عن ابى جعفر(ع) قال: وجدنا فى کتاب رسول اللَّه(ص):... وإذا نقضوا العهد سلّط اللَّه علیهم عدوّهم(129)؛ والظاهر أنّ المراد بالعهد المعاهدة مع الکفّار.(130)
حدیث دوم:
... عن عبدالرحمن بن کثیر، عن أبى عبداللَّه(ع) قال: إذا فشت اربعة ظهرت اربعة:... وإذا خُفرت الذمّة نصر المشرکون على المسلمین.(131)
حدیث سوم:
عن موسى بن جعفر عن آبائه(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): لا دین لمن لا عهد له.(132)
پىنوشتها
1) بخشى از پروژه بزرگ احادیث سیاسى است که در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى در دست انجام است.
2) حجة الاسلام سلطان محمدى پژوهشگر پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى.
3) بحارالانوار، ج 97، ص 9، ح 10؛ أمالى الصدوق، ص 578.
4) بحارالانوار، ج 97، ص 8 - 7، ح 2؛ نهج البلاغة «عبده»، ج 1، ص 63.
5) بحارالانوار، ج 97، ص 15، ح 38؛ نوادر الراوندى، ص 21.
6) بحارالانوار، ج 96، ص 10، ح 28.
7) بحار الانوار، ج 75، ص 83، ح 78.
8) بحارالانوار، ج 33، ص 603، ح 744؛ نهج البلاغه، نامه 53.
9) بحارالانوار، ج 71، ص 61 - 60، ح 25؛ الکافى، ج 2، ص 348.
10) بحارالانوار، ج 97، ص 40، ح 44؛ نهج البلاغة، ج 2، ص 3؛ بحارالانوار، ج 33، ص 455، ح 672.
11) بحارالانوار، ج 77، ص 311؛ بیان؛ بحارالانوار، ج 55، ص 26، بیان.
12) بحارالانوار، ج 57، ص 228، بیان؛ بحارالانوار، ج 32، ص 262، بیان.
13) بحارالانوار، ج 97، ص 62؛ همچنین به آیه: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا» نیز در باب مرابطه استناد شده است؛ آل عمران (3)، آیه 200. آیه مذکور در متن، آیه 60 سوره انفال است.
14) بحارالانوار، ج 61، ص 159 - 158، تفسیر.
15) بحارالانوار، ج 68، ص 195، ح 3؛ الکافى، ج 2، ص 81.
16) بحارالانوار، ج 61، ص 159 - 158تفسیر.
17) بحارالانوار، ج 61، ص 216، بیان.
18) بحارالانوار، ج 61، ص 159، تفسیر؛ مجمع البیانج 4، ص 555.
19) بحارالانوار، ج 61، ص 165، ح 9، مجالس ابن الشیخ، ص 244.
20) بحارالانوار، ج 61، ص 174، ح 29؛ نوادر الراوندى، ص 34.
21) بحارالانوار، ج 97، ص 9 - 8، ح 6؛ أمالى الصدوق، ص 577.
22) نساء (4)، آیه 31.
23) أنفال (8)، آیه 16.
24) بحارالانوار، ج 47، ص 216، ح 4؛ المناقب، ج 3، ص 375؛ بحارالانوار، ج 65، ص 260، ح 18؛ الکافى، ج 2، ص 280؛ بحارالانوار، ج 85، ص 25، بیان؛ همان، ص 27 - 25، بیان.
25) بحارالانوار، ج 65، ص 242، ح 2.
26) بحارالانوار، ج 75، ص 117 - 116، ح 1؛ المجالس، ص 362.
27) حج (22)، آیه 78.
28) حجرات (49)، آیه 15.
29) أنفال (8)، آیه 72.
30) بحارالانوار، ج 65، ص 370، بیان.
31) بحارالانوار، ج 65، ص 351 - 350، ح 19؛ الکافى، ج 2، ص 51 - 50.
32) بحارالانوار، ج 97، ص 23، ح 15، الخصال، ج 1، ص 163؛ بحارالانوار، ج 97، ص 7، ح 1.
33) بحارالانوار، ج 97، ص 21، ح 9؛ الخصال، ج 2، ص 418.
34) بحارالانوار، ج 97، ص 48، ح 11؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 341.
35) بحارالانوار، ج 97، ص 23 - 22، ح 14؛ علل الشرایع، ص 603.
36) بحارالانوار، ج 97، ص 23، ح 18؛ الخصال، ج 2، ص 394.
37) بحارالانوار، ج 97، ص 25 - 24، ح 21؛ أمالى شیخ، ج 2، ص 136؛ بحارالانوار، ج 75، ص 100، ح 2؛ تحف العقول، ص 197 با اندکى اختلاف در عبارت.
38) بحارالانوار، ج 97، ص 25، ح 22؛ و نیز نگاه کنید به: بحارالانوار، ج 10، ص 355، ح 1؛ همان، ج 10، ص 364، ح 2؛ همان، ج 10، ص 226، ح 1.
39) بحارالانوار، ج 74، ص 416، ح 38؛ التحف، ص 171؛ بحارالانوار، ج 74، ص 274، ح 1.
40) توبه (9)، آیه 111.
41) بحارالانوار، ج 97، ص 18، ح 4؛ الاحتجاج، ج 2، ص 44؛ تفسیر على بن ابراهیم، ص 261.
42) بحارالانوار، ج 97، ص 49، ح 18؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 342.
43) بحارالانوار، ج 2، ص 280، ح 45.
44) بحارالانوار، ج 97، ص 23، ح 18؛ الخصال، ج 2، ص 394.
45) بحارالانوار، ج 62، ص 158؛ بیان؛ «البغى الخروج علیهم [اى الأئمّة الحق] وعدم الأنقیاد لهم»؛ بحارالانوار، ج 1، ص 114، بیان.
46) بقره (2)، آیه 173.
47) بحارالانوار، ج 62، ص 136، ح 3؛ معانى الأخبار، ص 214؛ بحارالانوار، ج 62، ص 104، بیان؛ فروع الکافى، ج 6، ص 265.
48) بحارالانوار، ج 32، ص 328 - 327، بیان.
49) والذى نفهم من الاخبار أنّهم واقعاً فى حکم المشرکین وغنائمهم وسبیهم فى حکم غنائم المشرکین وسبیهم، والقائم(عج) یجرى تلک الأحکام علیهم»؛ بحارالانوار، ج 32، ص 329، بیان.
50) بحارالانوار، ج 32، ص 324، ح 298؛ قرب الاسناد، ص 45.
51) بحارالانوار، ج 32، ص 354 - 353، ح 336؛ در سلب ایمان از خوارج و این که آیا مؤمن بر ایشان اطلاق مىشود یا خیر؟ علامه مجلسى بحث مفصلى را از مرحوم صدوق نقل کرده است که نتیجه آن عدم اطلاق مؤمن بر باغى است. براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به: بحارالانوار، ج 44، ص 38 - 37، ح 1.
52) بحارالانوار، ج 33، ص 429، ح 636؛ علل الشرایع، ج 2، ص 603.
53) بحارالانوار، ج 32، ص 330، بیان.
54) بحارالانوار، ج 32، ص 330 - 327، بیان.
55) بحارالانوار، ج 33، ص 443 - 442، ح 653؛ علل الشرایع، ج 1، ص 154.
56) بحارالانوار، ج 69، ص 109 - 108، بیان.
57) بحارالانوار، ج 27، ص 250، بیان.
58) بحارالانوار، ج 78، ص 376، ح 26.
59) بحارالانوار، ج 40، ص 194 - 193، ح 79؛ نهج البلاغة (عبده)، ج 1، ص 283؛ بحارالانوار، ج 40، ص 255 - 254؛ ارشاد مفید، ص 101 - 99.
60) بحارالانوار، ج 42، ص 173، ح 34؛ نهج البلاغة، (عبده)، ج 2، ص 249.
61) فرقان (25)، آیه 77.
62) بحارالانوار، ج 72، ص 356 - 355، ح 70.
63) بحارالانوار، ج 21، ص 55، ح 8؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 65 - 64؛ بحارالانوار، ج 21، ص 59 - 58؛ شرح ابن ابى الحدید، ج 3، ص 47 - 42.
64) بحارالانوار، ج 97، ص 35، ح 25؛ نوادر الراوندى، ص 33.
65) آل عمران (3)، آیه 17.
66) آل عمران (3)، آیه 172.
67) بحارالانوار، ج 90، ص 25 - 24.
68) بحارالانوار، ج 19، ص 167، ح 15.
69) بحارالانوار، ج 19، ص 168، بیان.
70) بحارالانوار، ج 33، ص 446 - 445، ح 657؛ کافى، ج 5، ص 33؛ بحارالانوار، ج 97، ص 27، ح 34؛ رجال الکشى، ص 190؛ بحارالانوار، ج 32، ص 214 - 213، ح 169؛ الکافى، ج 5، ص 12. بخش اوّل حدیث در احادیث دیگر نیز با اندکى تفاوت در عبارات آمده است: از جمله بحارالانوار، ج 32، ص 253 - 252، ح 198، همان، ص 269، ح 209.
71) بحارالانوار، ج 34، ص 86 - 85، ح 939؛ نهج البلاغه، خطبه 178؛ علامه مجلسى در بیان علّت تعجب امیرالمؤمنین(ع) از رفتار لشکریان خود سه احتمال را مطرح کرده که احتمال سوم مربوط به عطا و معونه لشکریان است: «... ثالثها: أنّ اصحاب معاویة یتّبعونه على غیر معونة ولا عطاء، واصحابه(ع) لا یجیبونه إلى المعونة والعطاء، فأنّ معاویة انّما کان یعطى رؤساء القبایل الأموال الجلیلة، ولا یعطى الجند على وجه العطاء والمعونة شیئاً، وهم کانوا یطیعون الرؤساء للحمیّة او العطایا من هؤلاء لهم»؛ بحارالانوار، ج 34، ص 88 - 87، بیان.
72) بحارالانوار، ج 89، ص 15 - 14، ح 7؛ أمالىالطوسى، ج 2، ص 98؛ بحارالانوار، ج 16، ص 313، ح 1؛ بحارالانوار، ج 65، ص 317، ح 1؛ المحاسن، ص 287، بحارالانوار، ج 80، ص 276، ح 1؛ معانى الأخبار، ص 51؛ علل الشرایع، ج 1، ص 122؛ بحارالانوار، ج 97، ص 55، ح 5؛ الخصال، ج 1، ص 225.
73) بحارالانوار، ج 65، ص 324، بیان.
74) الاخلاق والسیاسة، ص 262 - 258.
75) بحارالانوار، ج 32، ص 399، ح 369؛ شرح ابن ابى الحدید، ج 3، ص 171.
76) بحارالانوار، ج 32، ص 561، ح 466؛ نهج البلاغة، مختار، 206.
77) بحارالانوار، ج 97، ص 31، ح 2؛ قرب الاسناد، ص 62.
78) بحارالانوار، ج 97، ص 34، ح 18؛ نوادر الراوندى، ص 20.
79) بحارالانوار، ج 32، ص 185، ح 133، تفسیر عیاشى، ج 2، ص 107.
80) بحارالانوار، ج 32، ص 186، ح 136؛ امالى شیخ مفید، مجلس 7، ص 59؛ بحارالانوار، ج 32، ص 188، ح 140؛ همان، ص 193، ح 142.
81) حجرات (49)، آیه 9.
82) بحارالانوار، ج 32، ص 174، ح 132؛ مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 339.
83) بحارالانوار، ج 97، ص 53، ح 4؛ تفسیر العیاشى، ج 1، ص 86.
84) بحارالانوار، ج 33، ص 453، ح 666؛ علل الشرایع، ج 2، ص 603؛ بحارالانوار، ج 97، ص 22، ح 12.
85) بحارالانوار، ج 19، ص 178، 177، ح 23؛ فروع الکافى، ج 1، ص 334.
86) بحارالانوار، ج 75، ص 259، ح 147؛ تحف العقول، ص 357.
87) بحارالانوار، ج 100، ص 61، ح 2؛ الخصال، ج 2، ص 217؛ بحارالانوار، ج 96، ص 7، ح 14.
88) بحارالانوار، ج 61، ص 223 - 222، ح 3؛ فروع الکافى، ج 5، ص 49؛ بحارالانوار، ج 97، ص 25، ح 24؛ المحاسن، ص 634.
89) بحارالانوار، ج 61، ص 223، ح 4؛ فروع الکافى، ج 5، ص 49؛ بحارالانوار، ج 97، ص 25، ح 25؛ المحاسن، ص 634.
90) بحارالانوار، ج 61، ص 223، بیان.
91) نساء (4)، آیه 29.
92) بحارالانوار، ج 97، ص 26 - 25، ح 26 و 27 و 28؛ تفسیر العیاشى، ج 1، ص 236 - 235.
93) بحارالانوار، ج 97، ص 26 - 25، ح 26 و 27 و 28؛ تفسیر العیاشى، ج 1، ص 236 - 235.
94) بحارالانوار، ج 97، ص 26 - 25، ح 26 و 27 و 28؛ تفسیر العیاشى، ج 1، ص 236 - 235.
95) این عنوان در احادیث متعددى آمده است از جمله: «... فقال على(ع): یا قنبر أدع لى شرطة الخمیس فدعاهم...»؛ بحارالانوار، ج 14، ص 11، ح 20؛ در تعریف این واژه علامه مجلسى به نقل از نهایه مىنویسد: «شُرَط اللَّه» اى نخبة جنوده وأعوانه و عساکره؛ شرط السلطان نخبة اصحابه، الذین یقدّمهم على غیرهم من جنده؛ الشرطة أوّل طائفة من الجیش تشهد الوقعة»؛ بحارالانوار، ج 65، ص 44، بیان؛ بحارالانوار، ج 33، ص 632، بیان؛ «الشرطة هى الجند، وصاحب الشرطة، الحاکم، وهم أعوان السلطان»؛ بحارالانوار، ج 66، ص 276، بیان. همچنین وى در وجه نامگذارى این نیرو به «شرطة الخمیس» آورده است: «الخمیس، سمّى به لأنّه مقسوم بخمسة أقسام: المقدّمة والساقة والمیمنة والمیسرة والقلب»؛ بحارالانوار، ج 42، ص 152، بیان؛ «سمّوا بذلک لأنّهم أعلموا أنفسهم بعلامات یعرفون بها»؛ بحارالانوار، ج 42، ص 151، بیان.
96) بحارالانوار، ج 42، ص 151، ح 18.
97) بحارالانوار، ج 42، ص 151 - 150، ح 16.
98) بحارالانوار، ج 34، ص 271، ح 1010؛ الاختصاص، ص 2.
99) بحارالانوار، ج 100، ص 242 - 241، ح 5؛ الخصال، ج 1، ص 54؛ بحارالانوار، ج 68، ص 9 - 8، ح 11.
100) بحارالانوار، ج 34، ص 332، ح 1120.
101) بحارالانوار، ج 69، ص 242، ح 5؛ الکافى، ج 2، ص 342؛ و نیز نگاه کنید به: بحارالانوار، ج 69، ص 254 - 253، بیان.
102) بحارالانوار، ج 33، ص 452، ح 663؛ کافى، ج 5، ص 42؛ بحارالانوار، ج 97، ص 21، ح 8؛ الخصال، ج 2، ص 407.
103) بحارالانوار، ج 97، ص 42، ح 51.
104) توبه (9)، آیه 111.
105) توبه (9)، آیه 112.
106) بحارالانوار، ج 97، ص 48، ح 13؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 341.
107) بقره (2) آیه 194.
108) نحل (16)، آیه 126.
109) شورى (42)، آیه 39.
110) شورى (42)، آیه 41.
111) بحارالانوار، ج 72ص 297 - 296، بیان.
112) بحارالانوار، ج 72، ص 212، ح 10؛ نهج البلاغة، ج 2، ص 220.
113) بحارالانوار، ج 32، ص 443 - 441، ح 393.
114) فرقان (25)، آیه 77.
115) بحارالانوار، ج 32، ص 415، ح 375؛ شرح ابن أبى الحدید، ج 1، ص 648.
116) بحارالانوار، ج 32، ص 410، ح 373؛ شرح ابن ابى الحدید، ج 3، ص 171؛ بحارالانوار، ج 33، ص 465، ح 680؛ تحف العقول، ص 130.
117) نساء (4)، آیه 102.
118) براى آگاهى بیشتر از تفسیر این آیه و شأن نزول آن رجوع کنید به: بحارالانوار، ج 86، ص 102 - 101.
119) انفال (8)، آیه 61.
120) عمید زنجانى، فقه سیاسى، حقوق تعهدات بینالمللى ودیپلماسى در اسلام، ص 72 - 67.
121) بحارالانوار، ج 32، ص 546، ح 457.
122) بحارالانوار، ج 44، ص 2 - 1، ح 2؛ علل الشرایع، ج 1، ص 200.
123) شیخ بهایى، جامع عباسى، ص 158؛ به نقل از: ابوالفضل شکورى، فقه سیاسى، ص 383.
124) بحارالانوار، ج 44، ص 324، ح 2؛ ارشاد المفید، ص 183 - 182.
125) بحارالانوار، ج 19، ص 168 - 167، ح 15؛ فروع الکافى، ج 1، ص 336.
126) بحارالانوار، ج 19، ص 169، بیان.
127) نساء (3)، آیه 31.
128) بحارالانوار، ج 47، ص 217 - 216، ح 4؛ المناقب، ج 3، ص 375.
129) بحارالانوار، ج 70، ص 369، ح 3؛ الکافى، ج 2، ص 374؛ بحارالانوار، ج 97، ص 45، ح 2؛ أمالى الشیخ الطوسى، ج 1، ص 213؛ بحارالانوار، ج 70، ص 372، ح 5؛ أمالى الصدوق، ص 185؛ بحارالانوار، ج 88، ص 328 - 327، ح 11.
130) بحارالانوار، ج 70، ص 371 - 370، بیان.
131) بحارالانوار، ج 76، ص 21، ح 13؛ الخصال، ج 1، ص 115 و 165؛ بحارالانوار، ج 97، ص 45، ح 1؛ بحارالانوار، ج 88، ص 147، ح 5.
132) بحارالانوار، ج 72، ص 96، ح 20؛ نوادر الراوندى، ص 5.
در بررسى موضوعات سیاسى از دیدگاه احادیث به اصل مهم جهاد برمىخوریم؛ اصلى که موجودیت اسلام و عزت و استقلال مسلمانان وابسته به آن بوده و در دفاع از ممالک اسلامى، و توسعه قلمرو جغرافیایى اسلام به ویژه در صدر اسلام و گسترش فرهنگ توحیدى در جهان، نقش اساسى داشته است. فلسفه تشریع جهاد و مبناى مشروعیت آن، فارغ از ارزشهاى مادى و نژادپرستى و توسعهطلبىِ قدرتطلبان، و دستیازى به ثروتهاى ملل دیگر - که در حکومتهاى غیر دینى رائج است - بر امورى انسانى و اسلامى مانند دفاع در برابر هجمه دشمنان، تمامیت ارضى، استقلال کشور اسلامى و حاکمیت دین و شریعت استوار است.
در این نوشتار مهمترین موضوعات و مسائل جهاد را از منظر اخبار و احادیث ائمه(ع) مورد مطالعه و بررسى قرار مىدهیم. مباحثى از قبیل: جایگاه جهاد در نظام سیاسى اسلام، اصل دعوت، انواع جهاد، اهداف جهاد، شرایط جهاد، وجوب جهاد، آیین جهاد، صلح و صلحگرایى، عقد أمان و عهد ذمه و احکام و حقوق اسیران و مانند آن.
1. جایگاه جهاد در اسلام
در آموزههاى سیاسى اسلام، جهاد مهمترین اصلى است که در آیات قرآن بر آن تأکید شده و در متون روایى، احادیث فراوانى به آن اختصاص یافته است. مبتلا به بودنِ جهاد در عصر حضور و غیبت در شکل جهاد ابتدایى و دفاعى، باعث گردیده تا این مسئله از جهات گوناگون مورد توجه و بحث و بررسى قرار گیرد. تبیین جایگاه و اهمیت جهاد در نظام سیاسى و ارزشى اسلام یکى از نکات مورد اهتمام در احادیث معصومین(ع) مىباشد که به آن پرداخته شده است.
1 - 1. جهاد، عامل اصلاح و سعادتمندى جامعه
در برخى از احادیث بر نقش اصلاحى جهاد در انحرافات و ناهنجارىهاى سیاسى اجتماعى تأکید شده و تنها راه علاج کجروىهاى نظرى و عملى جامعه، قدرت و شمشیر معرفى شده است.
حدیث اول:
... عن عُمَرَ بن أبان، عن أبى عبداللَّه(ع)، عن آبائه قال: قال رسول اللَّه(ص): الخیر کلّه فى السیف، و تحت ظلّ السیف، و لا یقیم الناس إلّا السیف، و السیوف مقالید الجنّة و النار.(3)
حدیث دوم:
من خطبة لأمیرالمؤمنین(ع) أمّا بعد: فأنّ الجهاد باب من ابواب الجنّة فتحه اللَّه لخاصّة اولیائه، و هو لباس التقوى، و درع اللَّه الحصینة، و جنّته الوثیقة،... .(4)
حدیث سوم:
... عن [موسى بن جعفر](ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): اوصى امّتى بخمس: بالسمع والطاعة و الهجرة، و الجهاد، و من دعا بدعاء الجاهلیّة فله حثوة من حَثَى جهنّم.(5)
حدیث چهارم:
... عن حدیرة قال:... قال [ابو عبداللَّه(ع)]: الجهاد أفضل الأشیاء بعد الفرائض فى وقت الجهاد، و لا جهاد إلّا مع الأمام... .(6)
2 - 1. جایگاه ارتش در نظام سیاسى اسلام
از جمله مواردى که اهمیت جهاد را آشکار مىسازد اهتمامى است که شارع مقدس براى ارتش و نیروهاى نظامى قائل شده است، در احادیث از نیروهاى نظامى با عنوان «حصن» و دژ یاد شده که حفظ و اقتدار نظام سیاسى و تمامیت ارضى بلاد اسلامى، مرهون آن است.
حدیث اول:
ومن کلامه [على](ع):... والملک راع یعضده الجیش، والجیش أعوان یکفلهم المال....(7)
حدیث دوم:
... فالجنود باذن اللَّه حصون الرعیّة، وزین الولاة، وعزّ الدین، وسُبُل الأمن، ولیس تقوم الرعیّة الابهم.(8)
3 - 1. تقدیس شهادت و شهیدان
در اسلام، اعتقاد به مبدأ و معاد از اصول مهم دین است و لازمه پذیرش دین اعتقاد به سراى دیگر است. از سوى دیگر جهادى که در نظام سیاسى اسلام مشروعیت یافته، از لحاظ ارزش معنوى و اخروى مبتنى بر اصل معاد است. از این رو مجاهدانى که جهاد مىکنند، به آنها زندگى برتر معنوى بشارت داده مىشود.
حدیث اول:
... عن السکونى، عن ابى عبداللَّه(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): فوق کل ذى بِرّ بِرٌّ حتى یُقْتَل الرجل فى سبیل اللَّه فلیس فوقه برّ... .(9)
حدیث دوم:
و من کلام له [على](ع) لأصحابه فى وقت الحرب:... إن الموت طالب حثیث لا یفوته المقیم و لا یعجزه الهارب، إنّ اکرم الموت القتل، والّذى نفس ابن ابى طالب بیده لألف ضربة بالسیف أهون علىّ من میتة على الفراش.(10)
4 - 1. آمادگى نظامى «مرابطه»
در نظام بینالملل در هر عصر و زمان، دولتى قدرتمند محسوب مىشود که داراى قواى نظامى برتر نسبت به دیگر دولتها باشد. براى تأمین چنین هدفى در سیاستهاى نظامى حکومت اسلامى، اصلى با عنوان مرابطه و «مرزدارى» مطرح است که به مفهوم آمادگى نیروهاى نظامى در شرایط صلح و جنگ است.
مفهوم مرابطه
علامه مجلسى در تعریف رباط و مرابطه مىنویسد:
الرباط فى الأصل الأقامة على جهاد العدوّ بالحرب، و ارتباط الخیل و إعدادها... قال القتیبى: أصل المرابطة أن یربط الفریقان خیولهم فى ثغره و کلٌّ منهما معدّ لصاحبه، فسمّى المقام فى الثغور رباطاً.(11)
وى در جاى دیگر مىگوید:
والمرابطة: الأرصاد لحفظ الثغر.(12)
آیه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ»، قانون کلى براى آمادگى نظامى براى همه دورانها بیان کرده است.(13)
مجلسى در تفسیر این آیه از میان اقوال چندگانه، اولین قولى که نقل کرده همان معناى عام و تعمیم مفهوم قوّه بر مصادیق متعدد آن است. وى در این باره مىنویسد:
... و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة «قیل: اى کل ما یتقوّى به فى الحرب».(14)
همچنین آیه: «اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا» بنابر بعضى از تفاسیر به مرابطه تطبیق داده شده است.(15)
علامه مجلسى اعداد نیرو بر حسب توان را اختصاص به عصر حضور ندانسته و آن را به عصر غیبت نیز تعمیم داده و بر رجحان مرابطه در زمان غیبت امام نظر مىدهد:
اقول: خصوص السبب لا یدلّ على خصوص الحکم، ویدلّ على رجحان رباط الخیل للجهاد، و لأرهاب اعداء اللَّه، و ان کان فى زمن غیبة الامام(ع) توقّعاً لظهوره کما ورد فى الأخبار.(16)
چنانچه وى نظر علامه در منتهى را که فتوا به استحباب مرابطه داده است نقل کرده است.
ذکر العلّامة قدس سرّه فى المنتهى... و قال: ویستحبّ اتخاذ الخیل وارتباطها استحباباً مؤکّداً.(17)
و اما درباره احادیثى که در خصوص اهمیّت مرابطه و رجحان آن رسیده، باید به این نکته توجه داشت که این احادیث در عصر حضور صادر شده است. و لذا اصطلاحاتى که در آنها به کار رفته از قبیل: خیل و مانند آن ناظر به اصطلاحات رائج در عرف و فرهنگ عصر حضور مىباشد.
حدیث اول:
فى مجمع البیان عن النبى(ص): و ارتبطوا الخیل فأنّ ظهورها لکم عزّ و اجوافها کنز.(18)
حدیث دوم:
... عن یوسف بن ابى اسحاق، عن الحارث، عن على(ع): أنّ رسول اللَّه(ص) قال: الخیل معقود فى نواصیها الخیر، الى یوم القیامة، ومن ارتبط فرساً فى سبیل اللَّه کان علفه و روثه و شرابه فى میزانه یوم القیامة.(19)
حدیث سوم:
... قال رسول اللَّه(ص): إنّ اللَّه وملائکته یصلّون على أصحاب الخیل، من اتّخذها لمارق فى دینه أو مشرک.(20)
5 - 1. ترک جهاد و آثار آن
یکى از مباحثى که نشان دهنده اهمیت جهاد در نظام سیاسى و ارزشى اسلام است، نکوهشهاى ترک و تعطیل جهاد مىباشد.
[عن الصادق](ع) قال: قال رسول اللَّه(ص):... فمن ترک الجهاد البسه اللَّه ذلّاً فى نفسه، وفقراً فى معیشته، ومحقاً فى دینه، إنّ اللَّه تبارک و تعالى، أعزّ امّتى بسنابک خیلها، ومراکز رماحها.(21)
6 - 1. حرمت فرار از جنگ
اهتمام شارع به جهاد و نیز تأثیر آن در استحکام شریعت، موجب گردیده تا هر آن چه که باعث سستى این اصل بنیادین شود حرمت شرعى یابد. از این رو فرار از جنگ، در روایات مورد نکوهش قرار گرفته و از گناهان کبیره شمرده شده است.
دخل عمرو بن عبید على الصادق(ع) وقرأ «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ»(22) وقال: أحبّ أن أعرف الکبائر من کتاب اللَّه فقال: نعم یا عمرو، ثم فصّله بأنّ الکبائر... والفرار من الزحف ومن یولّهم یومئذٍ دبره.(23)(24)
2. اهداف جنگ
بر خلاف مکاتب بشرى که غالباً از برپایى جنگ، هدفى جز توسعهطلبى، غارت ثروت ملل دیگر و استعمار ندارند، در دین اسلام جهاد با هدف انسانى و الهى مشروعیت مىیابد و دعوت به پذیرش اسلام و توحید و نیز دفاع مشروع از موجودیت و صیانت از عقیده و میهن، از اهداف اساسى آن به شمار مىآید و در جهادى که براى احیاگرى دین انجام مىپذیرد، احیاى حق و ابطال باطل، ملاک مشروعیت و حقانیت آن مىگردد.
حدیث اول:
... عن الرضا(ع) عن آبائه، عن علىّ(ع) قال: قال النبى(ص): اُمرت أن اُقاتل الناس حتّى یقولوا لا اله الّا اللَّه، فاذا قالوها، فقد حرم علىّ دماؤهم و اموالهم.(25)
حدیث دوم:
اهداف جهادى که در راستاى احیاگرى دین و مبارزه با جائران برپا مىگردد در سخنان امام حسین(ع) با وضوح بیشترى بیان شده است.
قال [الحسین](ع) فى مسیره إلى کربلا:... ألا ترون أنّ الحق لا یعمل به و أنّ الباطل لا ینتهى عنه، لیرغب المؤمن فى لقاء اللَّه محقّاً، فأنّى لا أرى الموت إلّا الحیاة، ولا الحیاة مع الظالمین إلّا بَرَماً... .(26)
3. انواع جهاد
در فقه شیعى، جهاد به دو نوع ابتدایى و دفاعى تقسیم مىشود. در جهاد ابتدایى که به منظور دعوت کفار و مشرکین به توحید صورت مىگیرد، اذن معصوم(ع) شرط است و بنابه نظر اکثر فقها، بدون اذن امام، جهاد ابتدایى مشروعیّت ندارد و اما در جهاد دفاعى، اذن امام شرط نیست و مسلمانان در صورت هجوم دشمن، مؤظف به دفاع از اسلام و میهن اسلامى خود هستند. مضمون روایاتى که در خصوص جهاد رسیده اعم از معناى اصطلاحى آن بوده و در آنها به بیان مصداقهاى جهاد نیز پرداخته شده است. در این جا قبل از پرداختن به بیان انواع جهاد از دیدگاه روایات به بررسى مفهوم جهاد مىپردازیم.
1 - 3. مفهوم جهاد
چنانچه اشاره شد واژه جهاد که در روایات از آن سخن به میان آمده در معنایى اعم از معناى اصطلاحى آن به کار رفته و هر گونه جهاد، حتى جهاد با نفس را نیز شامل مىشود. از این رو واژه جهاد دو مفهوم پیدا مىکند: مفهوم عام و مفهوم خاص. جهاد به معناى عامِ آن شامل هر گونه جهاد خواهد بود و جهاد با نفس را هم دربر مىگیرد و جهاد به معناى خاص، منحصر در جهاد با دشمنان خواهد بود. مرحوم مجلسى در تعریف عام جهاد به نقل از راغب اصفهانى مىنویسد:
الجهاد والمجاهدة استفراغ الوسع فى مدافعة العدوّ، والجهاد ثلاثة اضرب؛ مجاهدة العدوّ الظاهر، ومجاهدة الشیطان، ومجاهدة النفس وتدخل ثلاثتها فى قوله: «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ»(27) و «جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»(28) و «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیل اللَّه»(29) و قال(ص): جاهدوا اهوائکم کما تجاهدون اعدائکم، والمجاهدة تکون بالید واللسان قال(ع): «جاهدوا الکفّار بایدیکم والسنتکم»(30).
همچنین حدیثى را از امیرالمؤمنین(ع) نقل مىکند که مشتمل بر مفهوم عام جهاد است:
... عن جابر، عن ابى جعفر(ع) قال: سئل امیرالمؤمنین(ع) عن الأیمان، فقال: إنّ اللَّه عزّوجلّ جعل الایمان على اربع دعائم؛ على الصبر والیقین والعدل والجهاد... والجهاد على اربع شعب: على الأمر بالمعروف، والنهى عن المنکر، والصدق فى المواطن، وشنأن الفاسقین، فمن امر بالمعروف شدّ ظهر المؤمن، ومن نهى عن المنکر أرغم أنف المنافق، وأمن کیده، ومن صدق فى المواطن، قضى الذى علیه، ومن شنئ الفاسقین غضب للّه ومن غضب للّه، غضب اللَّه له، فذلک الایمان ودعائمه و شعبه.(31)
در حدیث ذیل انواع جهاد و مصادیق آن آمده است:
... عن فضیل بن عیاض، عن ابى عبداللَّه(ع) قال: سألته عن الجهاد، أسنّة هو أم فریضة؟ فقال: الجهاد على اربعة أوجه؛ فجهادان فرض، و جهاد سنّة لا یقام إلّا مع فرض، وجهاد سنّة:
فأمّا احد الفرضین فمجاهدة الرجل نفسه عن معاصى اللَّه عزّوجلّ، وهو من أعظم الجهاد، ومجاهدة الذین یلونکم من الکفار فرض. وأما الجهاد الذى هو سنّة لا یقام إلّا مع فرض فأنّ مجاهدة العدوّ فرض على جمیع الأمّة ولو ترکوا الجهاد لأتاهم العذاب، وهذا هو من عذاب الأمّة، وهو سنّة على الأمام أن یأتى العدوّ مع الأمّة فیجاهدهم، وأمّا الجهاد الذى هو سنّة فکلّ سنّة أقامها الرجل وجاهد فى اقامتها وبلوغها واحیائها، فالعمل والسعى فیها من أفضل الأعمال، لأنّه أحیى سنّة، قال النبى(ص) من سنّ سنّة حسنة فله اجرها وأجر من عمل بها من غیر أن ینتقص من اجورهم شىء.(32)
2 - 3. جهاد غیر مشروع
با توجه به شرطیّت اذن امام معصوم(ع) در جهاد ابتدایى، در برخى شرایط، جهاد جایز نخواهد بود، مانند جهادى که به همراه امام جائر باشد یا جهادى که علیه حاکم عادل باشد یا جهادى که هیچ عنوانى از عناوین مجوّز شرعى از قبیل دفاع بر آن منطبق نباشد، در روایات مربوط به انواع جهاد به جهاد نامشروع نیز اشاره شده است.
قال [على](ع): لا یخرج المسلم فى الجهاد مع من لا یؤمن على الحکم، ولا ینفذ فى الفئ امر اللَّه عزّوجلّ، فانّه إن مات فى ذلک کان معیناً لعدوّنا فى حبس حقّنا والأشاطة بدمائنا ومیتته میتة الجاهلیة.(33)
4. وجوب کفایى جهاد
از لحاظ حکم تکلیفى، وجوب جهاد وجوب کفایى است، بدین معنا که بر همه مکلفان واجب است در جهاد شرکت کنند، ولى اگر با قیام عدهاى امر جهاد کفایت شود، وجوب آن از دیگران ساقط مىشود.
عن على(ع) أنّه قال: والجهاد فرض على جمیع المسلمین لقول اللَّه «کتب علیکم القتال» فأن قامت بالجهاد طائفة من السملمین وسع سایرهم التخلّف عنه ما لم یحتج الذین یلون الجهاد إلى المدد، فأن احتاجوا أن یمدّهم حتى یکتفوا، قال اللَّه عزّوجلّ: «وما کان المؤمنون لینفروا کافّة» وإن دهم أمر یحتاج فیه إلى جماعتهم نفروا کلّهم، قال اللَّه عزّوجلّ: انفروا خفافاً وثقالاً وجاهدوا باموالکم وانفسکم فى سبیل اللَّه.(34)
1 - 4. حکم جهاد در حاکمیت جائر
جهاد در حکومت جور مشروط به این است که اولاً، عنوان جهاد فى سبیل اللَّه و حکم دفاع از حوزه اسلامى بر آن منطبق باشد؛ ثانیاً، عنوان کمک به ظالم و متابعت جائر بر عمل جهاد و دفاع شخص دفاع کننده صدق نکند وگرنه جهاد در رکاب جائر و همراه با او عمل حرام و جهاد غیر مشروع خواهد بود، در روایات حکم جهاد در حاکمیت جائر چنین بیان شده است.
... عن یونس، عن ابى الحسن(ع) قال:
قلت له: جعلت فداک إنّ رجلاً من موالیک بلغه أنّ رجلاً یعطى السیف والفرس فى السبیل فأتاه فأخذهما منه، ثم لقیه أصحابه فاخبروه أنّ السبیل مع هؤلاء لا یجوز وأمروه بردّهما، قال: فلیفعل، قال: قلت: قد طلب الرجل فلم یجده و قیل له: قد شخص الرجل، قال: فلیرابط و لا یقاتل، قال: قلت له: ففى مثل قزوین والدیلم و عسقلان وما أشبه هذه الثغور؟
فقال: نعم، فقال له: یجاهد؟ فقال: لا إلّا ان یخاف على ذرارى المسلمین، قلت: أرایتک لو أنّ الروم دخلوا على المسلمین لم ینبغ لهم أن یتابعوهم؟ قال: یرابط ولا یقاتل فان خاف على بیضة الاسلام والمسلمین قاتل. فیکون قتاله لنفسه لیس للسلطان، قال: قلت: فأن جاء العدوّ الى الموضع الذى هو فیه مرابط کیف یصنع؟ قال: یقاتل عن بیضة الاسلام لا عن هؤلاء لأنّ فى دروس الاسلام دروس ذکر محمد(ص)... .(35)
5. شرایط وجوب جهاد
1 - 5. شرایط جهاد ابتدایى
در بررسى روایات مربوط به جهاد ابتدایى دو شرط مهم و اساسى وجود دارد:
1 - 1 - 5. اذن امام معصوم
به نظر اکثر فقها، مهمترین شرط وجوب جهاد ابتدایى حضور امام معصوم و اذن اوست از این رو مشروعیت این نوع جهاد مشروط به اذن و دعوت امام خواهد بود. این شرط در عصر غیبت منتفى است و بدین علت جهاد ابتدایى در عصر غیبت فرض ندارد، ولى در جهاد دفاعى اذن امام و حضور وى شرط نیست و در صورت حمله دشمن و تهدید کیان اسلام، دفع دشمنان بر هر مسلمانى واجب است.
حدیث اول:
فى خبر الأعمش، عن الصادق(ع) قال: الجهاد واجب مع امام عادل... .(36)
حدیث دوم:
... عن الصادق(ع): عن امیرالمؤمنین(ع) قال: علیکم بالجهاد فى سبیل اللَّه بأموالکم وانفسکم، فانّما یجاهد فى سبیل اللَّه رجلان، امام هدى او مطیع له مقتدٍ بهداه.(37)
حدیث سوم:
... عن حیدرة، عن ابى عبداللَّه(ع) قال: الجهاد أفضل الأشیاء بعد الفرائض، ولا جهاد إلّا مع الأمام.(38)
حدیث چهارم:
وصیّته [على](ع) لکمیل بن زیاد... یا کمیل لا غزو إلّا مع إمام عادل... .(39)
2 - 1 - 5. إعداد نیرو
شرط دیگر وجوب جهاد، وجود نیروى انسانى و ارتش قدرتمند است. در صورت فقدان نیرو، جهاد فرض وجوب ندارد و وجوب آن خود به خود منتفى مىشود. عدم قیام ائمه(ع) در عصر تقیّه ناشى از فقدان این شرط بوده است.
حدیث اول:
لقى عبّاد البصرى، على بن الحسین(ع) فى طریق مکّة فقال له: یا على بن الحسین: ترکت الجهاد وصعوبته، وأقبلت على الحجّ ولینه، وإنّ اللَّه عزوجل یقول: «إنّ اللَّه اشترى من المؤمنین أنفسهم واموالهم، بأنّ لهم الجنّة یقاتلون فى سبیل اللَّه فیقتلون ویقتلون» الى قوله «وبشّر المؤمنین»(40) فقال على بن الحسین(ع): «إذا رأینا هؤلاء الذین هذه صفتهم فالجهاد معهم أفضل من الحجّ».(41)
حدیث دوم:
عن ابى جعفر محمد بن على(ع) أنّه قال: إن اجتمع للأمام عدّة اهل بدر؛ ثلاث مائة وثلاثة عشر، وجب علیه القیام والتغییر.(42)
2 - 5. شرایط جهاد دفاعى
شرایط جهاد دفاعى نسبت به جهاد ابتدایى کمتر و داراى سهولت بیشترى است. زیرا در شرایط دفاع، هر مسلمانى که مورد ظلم و تعدّى قرار گیرد اعم از زن و مرد، موظف به دفاع از دین و آیین و نیز از جان و مال و عرض خود مىباشد، مهمتر از همه این که مشروعیت و وجوب جهاد دفاعى مشروط به اذن امام یا نایب او نیست.
حدیث اول:
عن ابن عمرو الزبیرى، عن ابى عبداللَّه(ع) - حین سئل عن أحکام الجهاد - قال: فمن کان قد تمّت فیه شرایط اللَّه عزوجل الّتى قد وَصَفَ بها أهلها من أصحاب النبى(ص) وهو مظلوم فهو مأذون له فى الجهاد کما أذن لهم، لأن حکم اللَّه فى الأولین والآخرین وفرائضه علیهم سواء، إلّا من علّة أو حادث یکون، والأولّون والآخرون ایضاً فى منع الحوادث شرکاء، والفرائض علیهم واحدة، یسئل الآخرون عن اداء الفرائض کما یسئل عنه الأوّلون، ویحاسبون کما یحاسبون به.(43)
حدیث دوم:
فى خبر الأعمش، عن الصادق(ع) قال:... من قتل دون ماله شهید ولا یحلّ قتل احد من الکفّار والنصّاب فى دار التقیّة إلّا قاتل او ساع فى فساد، وذلک اذا لم تخف على نفسک ولا على اصحابک.(44)
6. بغات: «شورشیان»
اگر فرد یا گروهى بر ضد حکومت اسلامى اقدام به عملیّات مسلحانه کند و خواستار براندازى آن باشد به عنوان باغى شناخته مىشود و حکومت اسلامى براى تثبیت حاکمیت خود، و تأمین امنیت جامعه موظف به برخورد قهرآمیز با آنان است. مباحث مهم مطرح درباره بغات در چهار قسمت مفهوم بغى، اسلام و کفر باغى، وجوب جهاد علیه بغات و نیز غنائم جنگى به دست آمده از آنان مورد بررسى قرار مىگیرد.
1 - 6. مفهوم بغى
در عرف فقه و حدیث بغى به مفهوم خروج بر امام و حاکم عادل و سرپیچى از فرمان اوست؛ «الباغى الخارج على إمام زمانه».(45) در احادیثى که در ذیل آیه «فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ»(46) آمده، باغى بر خروج کننده بر امام تطبیق داده شده است.
... عن أحمد بن محمد بن أبى نصر عمّن ذکره، عن أبى عبداللَّه(ع) فى قول اللَّه عزوجلّ: «فمن اضطرّ غیر باغ ولا عاد»؛ قال: الباغى الذى یخرج على الأمام، والعادى الذى یقطع الطریق، لا یحلّ لهما المیتة.(47)
2 - 6. اسلام و کفر بغات
درباره کفر و اسلام باغیان مرحوم مجلسى نظر مشهور امامیّه را نقل مىکند که قائل به کفر خروج کننده بر امام معصوم هستند. وى در اثبات این نظریّه به احادیثى استناد مىکند که بغض على(ع) و انکار امامت آن حضرت را کفر تلقّى مىکند، وى در این باره مىنویسد:
اعلم انّه اختلف فى أحکام البغاة فى مقامین؛ الاوّل: فى کفرهم فذهب اصحابنا إلى کفرهم، قال المحقق الطوسى رحمه اللَّه فى التجرید: محاربوا علىّ کفرة، ومخالفوه فسقة... أقول والدلائل على ما ذهب الیه اصحابنا اکثر من أن تحصى... .(48)
البته روشن است مراد ایشان از کفر باغیان، کفر واقعى و اسلام ظاهرى آنان است،(49) زیرا در باب غنائم چنان چه ذکر خواهیم کرد بر اساس اسلام ظاهرى آنان رفتار مىشود و زنان و فرزندان و اموال ایشان به غنیمت جنگجویان درنمىآید. در حدیثى که مرحوم مجلسى از حمیرى نقل کرده بر اسلام ظاهرى آنان دلالت دارد.
حدیث اول:
[عن الحمیرى فى قرب الأسناد]، بالأسناد قال: إنّ علیّاً لم یکن ینسب أحداً من أهل حربه الى الشرک ولا الى النفاق ولکنّه کان یقول: هم اخواننا بغوا علینا.(50)
حدیث دوم:
... عن جابر عن ابى جعفر(ع): أنّ امیرالمؤمنین لمّا دنا الى الکوفة مقبلاً من البصرة خرج الناس مع قرظة بن کعب یتلقّونه فلقوه دون نهر النضر بن زیاد فدنوا منه یهنّونه بالفتح، وانّه لیمسح العرق عن جبهته، فقال له قرظة بن کعب: الحمد للّه یا امیرالمؤمنین الذى أعزّ ولیّک وأَذَلَّ عدوّک ونصرک على القوم الباغین الطاغین الظالمین، فقال له عبداللَّه بن وهب الراسبىّ: إى والله انّهم الباغون الظالمون الکافرون المشرکون، فقال له امیرالمؤمنین: ثکلتک أمّک ما أقواک وأجراک على ان تقول ما لم تعلم، ابطلت یا ابن السوداء، لیس القوم کما تقول؛ لو کانوا مشرکین سبینا وغنمنا اموالهم، وما ناکحناهم ولا وارثناهم.(51)
3 - 6. وجوب جهاد علیه باغیان
درباره وجوب جهاد علیه بغات باید این مرزبندى را قائل شد که اگر شورشیان علیه حکومت عادل شورش کنند، جهاد علیه آنان تا تسلیم و یا شکست آنان واجب است مگر این که شورش علیه حاکم جائر باشد که در این صورت مبارزه با آنان جایز نیست. این مرزبندى وجوب و عدم وجوب جهاد علیه باغیان از حدیث ذیل به دست مىآید.
... عن السکونى، عن جعفر بن محمد عن ابیه(ع) قال: ذکرت الحروریّة عند على بن ابىطالب(ع) قال: إن خرجوا من جماعة او على إمام عادل فقاتلوهم، وان خرجوا على إمام جائر فلا تقاتلوهم، فأنّ لهم فى ذلک مقالاً.(52)
مجلسى درباره کیفیت جهاد با بغات مىنویسد:
...وأمّا مدبرهم و جریحهم واسیرهم فذو الفئة منهم یُتبَع ویجهَز علیه ویقتل بخلاف غیره.(53)
4 - 6. غنائم جنگى باغیان
از آن جا که باغیان از اهل قبله محسوب مىشوند حکم اسیر و غنائم جنگى آنان متفاوت از غنائم کفار است، لذا بنابر نظریّه مشهور فقها اموال و ناموس آنان محترم بوده و اسیرشان به تصرف و تملّک درنمىآید، فقها از جمله علامه مجلسى درباره حکم غنائم جنگى باغیان به سیره على(ع) در جنگ جمل استناد کردهاند، مجلسى در این باره مىنویسد:
أعلم انّه اختلف فى احکام البغاة فى مقامین؛ الاول فى کفرهم... والثانى: فیما اغتنمه المسلمون من اموال البغاة، فذهب الأصحاب إلى انّه لا یقسم اموالهم مطلقا... وأمّا ما لم یحوها العسکر من اموالهم فنقلوا الاجماع على عدم جواز تملّکها وکذلک ما حواه العسکر إذا رجعوا إلى طاعة الأمام، وانّما الخلاف فیما حواه العسکر مع إصرارهم.(54)
در احادیث شیعى علت اتخاذ این موضع از سوى على(ع) در قبال باغیان مبنى بر عدم اجراى حکم کفار درباره آنان، مصونسازى موجودیت شیعیان در شرایط تقیّه و زندگى در حکومتهاى جور بوده است در بیان این سیره روایات متعددى رسیده است.
... عن عبداللَّه بن سلیمان قال: قلت لأبى عبداللَّه(ع): إنّ الناس یروون أنّ علیّاً(ع) قتل اهل البصرة وترک اموالهم، فقال: إنّ دار الشرک یحلّ ما فیها ودار الاسلام لا یحلّ ما فیها.
فقال: إنّ علیّاً انّما منّ علیهم کما منّ رسول اللَّه(ص) على أهل مکّة وانّما ترک على(ع) اموالهم لأنّه کان یعلم أنّه سیکون له شیعة وأنّ دولة الباطل ستظهر علیهم فأراد أن یقتدى به فى شیعته، وقد رأیتم آثار ذلک هو ذا یُسارُ فى الناس بسیرة على(ع) ولو قتل على(ع) اهل البصرة جمیعاً وأخذ اموالهم لکان ذلک له حلالاً لکنّه منّ علیهم، لیمنّ على شیعته من بعده.(55)
7. منافقان
کسانى که در ظاهر ایمان مىآورند، ولى در باطن بر کفر خود باقى هستند منافق نامیده مىشوند.
یطلق المنافق على معان: منها ان یظهر الاسلام ویبطن الکفر، وهو المعنى المشهور.(56)
منافقان هر چند در واقع از گروههاى مخالف اسلام و حکومت اسلامى محسوب مىشوند لکن در احکام فقهى با مسلمانان یکسان هستند و حکم به طهارت و اسلام ظاهرى آنها مىشود و میت آنان حکم میت مسلمان را دارد. سیاست تألیف قلوب، بخشى از سیاست داخلى حکومت اسلامى است که در جهت جذب منافقان و تقویت اسلام آنان تشریع شده است. مجلسى درباره مشارکت آنان با احکام ظاهرى مىنویسد:
... إنّ المنافقین کانوا مشارکین للمؤمنین فى الأحکام الظاهرة.(57)
عن سلیم بن قیس قال امیرالمؤمنین(ع) فى مثالب عمر: هو صاحب عبداللَّه بن اُبّى بن سلول حین تقدّم رسول اللَّه(ص) لیصلّى علیه أخذ بثوبه من ورائه، وقال: لقد نهاک اللَّه أن تصلّى علیه، ولا یحلّ لک أن تصلّى علیه، فقال له رسول اللَّه(ص): إنّما صلّیت علیه کرامةً لأبنه، وإنّى لأرجو أن یسلم به سبعون رجلاً من بنى امیّة وأهل بیته، وما یدریک ما قلت؟ إنّما دعوت اللَّه علیه.(58)
8. فرماندهى
فرماندهى در نظام سیاسى اسلام در سطوح مختلف مورد توجه واقع شده است.
مستفاد از آموزههاى حدیثى درباره شرایط و صفات فرمانده کل قوا همان صفات ریاست عامه است که براى تصدّى امر ولایت لازم و ضرورى است، ولى در ردههاى پایینتر، مهمترین عناصر لازم در امر فرماندهى، شجاعت، و عدالت و آگاهى از فنون نظامى است.
مسائل مهم فرماندهى از قبیل جایگاه فرماندهى شرایط و صفات فرماندهان، کیفیت سلوک و معاشرت فرماندهان با سربازان، و مسائلى از این قبیل از جمله موضوعاتى است که در روایات اهل بیت(ع) مطرح شده است که در این قسمت از بحث به بررسى آنها مىپردازیم.
1 - 8. جایگاه فرماندهى کل قوا و لزوم حفاظت از وى
در اخبار و احادیث همان طورى که بر مباحث نظرى مربوط به رهبرى از قبیل شرایط و صفات حاکم اسلامى، وظایف و اختیارات گسترده او تأکید فراوان شده و محور مباحث سیاسى قرار گرفته است، این اهتمام در مقام فرماندهى نیز مشاهده مىشود و در برخى احادیث بر محوریت حاکم و حفظ و نگهدارى او در سمت فرماندهى کل قوا توجه و توصیه ویژهاى مبذول شده است. حکایت ذیل که مشتمل بر سخنان امیرالمؤمنین(ع) در عصر خلافت خلیفه دوم است نشان دهنده جایگاه برتر فرمانده کل قوا و لزوم حفاظت از وى در شرایط تهدید و خطرهاى احتمالى مىباشد.
من کلامه [على](ع) لعمر بن الخطاب وقد استشاره فى غزوة الفرس بنفسه: إنّ هذا الأمر لم یکن نصره ولا خذلانه بکثرة ولا بقلّة، وهو دین اللَّه الّذى أظهره وجنده الذى أعدّه وأمدّه، حتّى بلغ [ما بلغ] وطلع حیث طلع ونحن على موعود من اللَّه، واللَّه منجز وعده وناصر جنده، ومکان القیّم بالأمر مکان النظام من الخَزَر، فان انقطع النظام تفرّق وذهب ثم لم یجتمع بحذافیره أبداً، والعرب الیوم وإن کانوا قلیلاً فهم کثیرون بالأسلام عزیزون بالاجتماع، فکن قطباً واستدر الرحى بالعرب، وأصلهم دونک نار الحرب، فانّک إن شخصت من هذه الأرض انتقضت علیک العرب من اطرافها وأقطارها، حتّى یکون ما تدع وراءک من العورات أهمّ إلیک ممّا بین یدیک، إنّ الأعاجم ان ینظروا إلیک غداً یقولوا: هذا أصل العرب فأذا اقتطعتموه استرحتم، فیکون ذلک أشدّ لکلبهم علیک وطمعهم فیک، فأمّا ما ذکرت من مسیر القوم إلى قتال المسلمین فأنّ اللَّه سبحانه هو أکره لمسیرهم منک، وهو أقدر على تغییر ما یکره، وأمّا ذکرت من عددهم فأنّا لم نکن نقاتل فیما مضى بالکثرة، وانّما کنّا نقاتل بالنصر والمعونة.(59)
2 - 8. شرایط و صفات فرماندهان نظامى
در فرماندهان نظامى علاوه بر شرایط عمومى تقوا، علم و مدیریت که رعایت شان مطلوب است مهمترین شرطى که در روایات بر آن تأکید شده، صفت شجاعت است. با تأمل در آن چه از سخنان امیرالمؤمنین(ع) در وصف مالک اشتر رسیده مىتوان به برجستهترین صفات و شرایط فرمانده نظامى پى برد.
و قال [على](ع) وقد جائه نعى الأشتر: مالک و ما مالک، لو کان جبلاً لکان فِنداً، لا یرتقیه الحافر، ولا یرقى علیه الطائر.(60)
3 - 8. وظایف فرماندهان نظامى در قبال مردم
حضرت على(ع) زمانى که لشکرى را به جنگ اعزام مىکردند به فرماندهان توصیه مىنمودند که از ظلم به شهروندان و تجاوز به حقوق و اموال و حریم خصوصى مردم خوددارى کنند، و بر رفتار نیروهاى تحت فرمان خود نظارت و اشراف داشته باشند و دست بىخردان سپاه را از ظلم و تجاوز به مردم باز دارند.
حدیث اول:
کتب [على](ع) إلى أمراء الأجناد: بسم اللَّه الرحمن الرحیم من عبداللَّه على امیرالمؤمنین اما بعد:
فأنّى ابرء الیکم وإلى اهل الذمّة من معسرة الجیش، إلّا من جوعة إلى شبعة، ومن فقر إلى غنى، أو عمى الى هدى، فأنّ ذلک علیهم، فاعدلوا الناس عن الظلم و العدوان، وأن خذوا على أیدى سفهائکم، واحترسوا أن تعملوا أعمالاً لا یرضى اللَّه بها عنّا فیردُّ علینا وعلیکم دعائنا، فأنّ اللَّه تعالى یقول: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً»(61)؛ فأنّ اللَّه إذا مقت قوماً من السماء هلکوا فى الأرض، فلا تدّخروا لأنفسکم خیراً للجند حسن السیرة و للرعیّة معونة، و لدین اللَّه قوّة، وابلوه فى سبیله ما استوجب علیکم، فأنّ اللَّه قد اصطنع عندنا وعندکم ما نشکره بجهدنا، وإنّ مصیره ما بلغت قوّتنا، ولا قوّة إلّا باللّه.(62)
4 - 8. سیره نظامى پیامبر(ص) در گزینش فرماندهان نظامى
در انتخاب فرمانده لشکر و جانشین او حدیثى از پیامبر(ص) نقل شده که بر اساس آن فرماندهان سپاه اسلام از سوى آن حضرت انتخاب مىشدند و در صورت کشته شدن نخستین فرمانده، جانشین او را نیز تعیین نموده و او را به سپاهیان معرفى مىکرد، البته چون سرنوشت جنگ و حوادث مربوط به آن از قبل قابل پیشبینى نیست و احتمال کشته شدن فرماندهان و جانشینان آنها از جمله این حوادث به شمار مىآید، لذا پیامبر(ص) انتخاب فرماندهان دیگر را در شرایط اضطرارى بر عهده خود مسلمانان قرار مىداد، حدیث ذیل در این زمینه قابل توجه است:
وکانت غزوة موتة فى جمادى من سنة ثمان، بعث جیشاً عظیماً، وأمّر على الجیش زید بن حارثة، ثم قال:
فان اُصیب زید فجعفر، فأن اُصیب جعفر فعبداللَّه بن رواحة، فأن اصیب فلیرتض المسلمون واحداً فلیجعلوه علیهم؛ وفى روایة أبان بن عثمان، عن الصادق(ع): أنّه استعمل علیهم جعفراً فأن قتل فزید، فان قتل فابن رواحة... .(63)
9. سیره نظامى معصومین(ع)
در این جا به تناسب بحث جهاد به سیره نظامى دو تن از معصومان «پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع)» که توفیق تشکیل حکومت را یافتند و در مدت کوتاهِ زمامدارى خود از لحاظ نظرى و عملى، اصول و روشهاى مطلوب حکومتدارى را به مسلمانان آموختند اشاراتى خواهیم کرد.
1 - 9. سیره نظامى پیامبر(ص)
در مطالعه سیره نظامى پیامبر(ص) موارد زیر جلب توجه مىکند:
1 - 1 - 9. شعارهاى پیامبر(ص) در جنگ بدر و احد
... قال على(ع): کان شعار رسول اللَّه(ص) فى یوم بدر: یا منصور أمّت، وکان شعارهم یوم أُحد للمهاجرین یا بنى عبداللَّه، وللخزرج یا بنى عبدالرحمن، و للأوس یا بنى عبیداللَّه.(64)
2 - 1 - 9. تاکتیک نظامى پیامبر(ص) در جنگ احد
داشتن روحیه تهاجمى سربازان حتى در شرایط سخت و شکست یکى از روشهاى موفق نظامى است، پیامبر اکرم(ص) از این تاکتیک رزمى که باعث ترس و وحشت مشرکان قریش شد در جنگ احد استفاده نمود و ابوسفیان سرکرده مشرکان عرب را که چه بسا قصد تهاجم دوباره و محو و نابودى اسلام را در سر داشت منصرف نمود.
حدیث اول:
ما روى عن امیرالمؤمنین(ع) فى اصناف القرآن وانواعها و تفسیر بعض آیاتها بروایة النعمانى... وقوله سبحانه «الذین قال لهم الناس، إنّ الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً وقالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل»(65) نزلت هذه الآیة فى نعیم بن مسعود الأشجعى وذلک أنّ رسول اللَّه(ص) لمّا رجع من غزاة اُحد، وقد قتل عمّه حمزة، قتل من المسلمین من قتل، وجرح من جرح، وانهزم من انهزم ولم ینله القتل والجرح، أوصى اللَّه تعالى إلى رسول اللَّه(ص) أن أخرج فى وقتک هنا لطلب قریش، ولا تُخرج معک من اصحابک إلّا کلّ من کانت به جراحة، فأعلمهم بذلک، فخرجوا معه على ما کان بهم من الجراح حتّى نزلوا منزلاً یقال له: حمراء الأسد، وکانت قریش قد جدّت السیر فرقاً، فلمّا بلغهم خروج رسول اللَّه(ص) فى طلبهم، خافوا فاستقبلهم رجل من أشجع یقال له: نعیم بن مسعود یرید المدینة، فقال له ابوسفیان صخر بن حرب: یا نعیم هل لک أن أضمن لک عشر قلائص وتجعل طریقک على حمراء الأسد فتخبر محمداً أنّه قد جاء مدد کثیر من حلفائنا من العرب؛ کنانة و عشیرتهم، والأحابیش، وتهوِّل علیهم ما استطعت، فلعلّهم یرجعون عنّا، فأجابه إلى ذلک وقصد حمراء الأسد فأخبر رسول اللَّه(ص) بذلک، وأنّ قریشاً یصبحون بجمعهم الذى لا قوام لکم به، فاقبلوا نصیحتى وارجعوا، فقال اصحاب رسول اللَّه(ص): حسبنا اللَّه ونعم الوکیل، اعلم إنّا لا نبالى بهم، فانزل اللَّه سبحانه على رسوله «الذین استجابوا للّه والرسول من بعد ما أصابهم القرح للذین أحسنوا منهم واتّقوا أجر عظیم الذین قال لهم الناس إن الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً وقالوا حسبنا اللَّه ونعم الوکیل»(66) وانّما کان القائل لهم نعیم بن مسعود... .(67)
3 - 1 - 9. نظام خدمت سربازى در اسلام: «تشکیل ارتش ملّى»
جهاد فى سبیل اللَّه هر چند از لحاظ زمانى، محدودیتى براى مؤمنان ندارد و هر کس در هر زمان که جهاد باشد، مىتواند در جبههها حضور یابد و نیاز جبههها را به صورت داوطلبانه تأمین نماید، لکن جهاد بر همه مسلمانان واجب بوده و همگان موظفاند در جهاد مشارکت نمایند. البته نحوه مشارکت و حضور در جبهه باید به صورت مشارکت نوبتى باشد، در واقع مشارکت نوبتى در جنگ، همان تشکیل ارتش ملى را تداعى مىکند که در تاریخ معاصر مرسوم است. نظریه توزیع زمان حضور مکلفان در جبههها و تشکیل ارتش ملى و اسلامى را مىتوان از حدیث ذیل که در منابع شیعه و سنّى آمده برداشت کرد.
عن طلحة بن زید، عن أبى عبداللَّه، عن ابیه علیهما السلام قال: قرأت فى کتاب لعلىٍّ(ع) إنّ رسول اللَّه(ص) کتب کتاباً بین المهاجرین والأنصار، ومن لحق بهم من اهل یثرب:
«إنّ کل غازیة غزت بما [معنا] یعقب بعضها بعضاً بالمعروف والقسط بین المسلمین...»(68)؛... والمراد بقوله: «یعقب بعضهم بعضاً، ان یکون الغزو بینهم نوباً، فأذا خرجت طائفة ثم عادت لم تکلّف أن تعود ثانیة حتى تعقبها اُخرى غیرها.(69)
2 - 9. سیره نظامى امیرالمؤمنین(ع)
برخى از روشها و تاکتیکهاى نظامى امیرالمؤمنین(ع) به تناسب موضوع، یعنى عام و کلى بودن آن در بحث از آیین جهاد بیان گردیده، ولى برخى از روشها و شیوههاى نظامى امیرالمؤمنین(ع) که در روایات آمده از خصائص امیرالمؤمنین(ع) است که در این جا به ذکر آنها مىپردازیم.
1 - 2 - 9. تفاوت سیره على(ع) در جنگ جمل و صفین
چنانچه مىدانیم جنگ با اهل قبله تفاوتهایى با جنگ با کفار دارد، سیره حضرت على(ع) در جنگهاى سهگانه جمل، صفّین و نهروان که با پیشبینى پیامبر(ص) بر اساس تأویل قرآن توسط وصى پیامبر حضرت امیرالمؤمنین صورت گرفت مىتواند به منزله الگوى رفتار نظامى حاکمان در جنگ با اهل قبله قرار گیرد. حضرت در این سه جنگ از گرفتن اسیر و غنائم جنگى خوددارى کرد، به علاوه سیره آن حضرت در دو جنگ جمل و صفین در میدان نبرد نیز متفاوت بود، بدین ترتیب که حضرت در جنگ جمل از تعقیب فراریان و کشتن مجروحان خوددارى کرد، ولى در جنگ صفّین بر اساس این سیره رفتار نکرد، علت این امر در احادیث ذیل بیان شده است.
... عن عبداللَّه بن شریک عن أبیه قال: لمّا هزم الناس یوم الجمل، قال امیرالمؤمنین(ع) لا تتبعوا مولّیاً، ولا تجهزوا على جریح، ومن أغلق بابه فهو آمن.
فلمّا کان یوم صفّین قتل المقبل والمدبر، وأجاز [أجهز] على الجریح، فقال أبان بن تغلب لعبداللَّه بن شریک: هذه سیرتان مختلفتان فقال: إنّ اهل الجمل قتل طلحة والزبیر، وإنّ معاویة کان قائماً بعینه وکان قائدهم.(70)
2 - 2 - 9. تعیین حقوق براى سربازان
بهرهمندى از غنائم و عطایا و حقوق مادى در زمان جنگ و اختصاص سهم ویژه براى آنان امرى ضرورى است و نقش آن در روحیه سربازان امرى پوشیده نبوده و چه بسا تأمین منافع مادى ایشان، اراده آنان را در دفاع از اسلام و بلاد اسلامى مصممتر سازد و منافاتى هم با مسئله اخلاص در جهاد ندارد، زیرا تأمین منافع مادى شخصى از باب داعى بر داعى شمرده مىشود. این مسئله در صدر اسلام سابقه داشته است، چنان چه سیره نظامى امیرالمؤمنین(ع) در جنگهاى خود دادن عطا به سربازان و جنگجویان بوده، بر خلاف معاویه که مستقیماً به سربازان حقوقى پرداخت نمىکرد، بلکه سران قبایل را مىخرید و سران قبایل و طوایف شام نیز بر حسب مبالغى که از معاویه مىگرفتند سرباز و جنگجو در اختیار او مىگذاشتند، و اندکى از عطایاى معاویه را هم به سربازان مىدادند.
با این که شیوه امیرالمؤمنین(ع) بر اساس عدالت و حمایت مالى از لشکریان بود، ولى مردم کوفه در حمایت از على(ع) و مقاومت در برابر دشمنان آن حضرت سهلانگارى مىکردند و این مسئله مایه تأسف و شگفتى آن حضرت مىگشت. حضرت در یک خطاب عتابآمیز نسبت به لشکریان خود مىفرماید:
ومن کلام له(ع) فى ذمّ العصاة من اصحابه:... للّه أنتم! أما دین یجمعکم، ولا محمیة تشحذکم، أو لیس عجباً أنّ معاویة یدعو الجفاة الطغام فیتّبعونه على غیر معونة ولا عطاء، اَنَا ادعوکم - وانتم تریکة الأسلام وبقیّة الناس - الى المعونة أو طائفة من العطاء، فتفرقون عنّى وتختلفون علىّ! إنّه لا یخرج الیکم من أمرى رضىً فترضونه، ولا سخط فتجتمعون علیه، وإنّ أحبّ ما أَنَا لاقٍ إلىّ الموت... .(71)
10. جنگ روانى
تضعیف روحیه دشمن از راه تبلیغات و ایجاد وحشت در دل فرماندهان و سربازان دشمن یکى از شیوههاى جنگ روانى است که شکست دشمن را تسهیل مىکند و چه بسا شکست دشمن از این راه بسیار آسانتر از شکست و تسلیم نظامى باشد. احادیثى که در خصوص پیروزى پیامبر(ص) در جنگهاى خود از راه رعب و وحشت حاکم بر دشمنان اسلام هر چند به عنوان ویژگى آن حضرت نقل شده است، لکن این امر قانونى تعمیمپذیر است.
... عن عطاء بن السائب، عن الباقر(ع) عن آبائه(ع) عن النبى(ص) قال: اُعطیت خمساً لم یعطهنّ نبىٌّ کان قبلى: «... ونُصِرت بالرعب...»؛(72) ونصره بالرعب مع قلّة العِدّة والعُدّة، وکثرة الأعداء، وشدّة بأسهم، والرعب الفزع والخوف، فکان اللَّه تعالى یلقى رعبه فى قلوب الأعداء حتّى إذا کان بینه وبینهم مسیرة شهر هابوه، وفزعوا منه.(73)
11. اخلاق در جنگ
بر خلاف نظریه کسانى که سیاست بدون اخلاق را توصیه مىکنند، و اخلاق را امرى مطلق ندانسته بلکه آن را امرى فردى و نسبى تلقى کرده و زمانى که حفظ و بقاى دولت جز با توسل به امور غیر اخلاقى از قبیل دروغ و خدعه و حیله، خلف وعده، پیمانشکنى و کشت و کشتار بىمنطق ممکن نباشد، این امور از دید آنان نه تنها شر نبوده، بلکه به باور ایشان دولتمردان در شرایط اضطرارى موظفاند فراتر از امور اخلاقى رفتار نمایند و دولت نیز در زمان جنگ باید تمام ارزشها و مبادى اخلاقى را کنار نهاده و در زیر چکمههاى سنگین سربازان خود لگدمال کند و به میدان جنگ برود.(74) در مقابل این تفکر ماکیاولیستى، آموزههاى نظامى اسلام، فرماندهان و سپاهیان را توصیه به اخلاق و رعایت عواطف و احساسات لطیف بشرى نموده، و در شرایط سخت جنگْ سربازان را از انجام رفتارهاى غیر اخلاقى باز مىدارد. در احادیث مربوط به آیین جنگ مطالب بسیار جالب توجهى به چشم مىخورد که نشان دهنده نمادهاى اخلاق و فضیلت انسانى در جنگ است. به برخى از این احادیث اشاره مىکنیم:
1 - 11. خوددارى از دشنام و ناسزاگویى به دشمن
روى نصر، عن عبداللَّه بن شریک، قال: خرج حجر بن عدىّ وعمرو بن الحمق یظهران البرائة من أهل الشام، فأرسل على(ع) الیهما أَن کفّا عمّا یبلغنى عنکما فأتیاه فقالا: یا امیرالمؤمنین ألسنا محقّین؟ قال: بلى. قالا فلم منعتنا من شتمهم؟ قال: کرهت لکم أن تکونوا لعّانین شتّامین، تشتمون وتبرؤن ولکن لو وصفتم مساوئ اعمالهم فقلتم: من سیرتهم کذا و کذا، ومن أعمالهم کذا وکذا، کان أصوب فى القول وأبلغ فى العذر، ولو قلتم مکان لعنکم ایّاهم وبرائتکم منهم:
اللهم احقن دماءَهم ودماءَنا، واصلح ذات بینهم وبیننا، واهدهم من ضلالتهم حتّى یعرف الحق منهم من جهله ویرعوى عن الغىّ والعدوان منهم من لجّ به، لکان احبّ إلىّ وخیراً لکم، فقالا: یا امیرالمؤمنین نقبل عظتک ونتأدّب بأدبک.(75)
این روایت به صورت دیگر نیز نقل شده است:
ومن کلام له [على](ع) وقد سمع قوماً من اصحابه یسبّون أهل الشام ایّام حربهم بصفّین:
إنى اکره لکم ان تکونوا سبّابین، ولکنّکم لو وصفتم أعمالهم وذکرتم حالهم، کان أصوب فى القول، وابلغ فى العذر فقلتم مکان سبّکم ایّاهم: اللهم احقن دماءنا ودماءهم، واصلح ذات بیننا وبینهم واهدهم من ضلالتهم حتّى یعرف الحقّ من جهله، ویرعوى عن الغىّ والعدوان من لهج به.(76)
2 - 11. نهى از قتل سفیر و گروگان
ابو البخترى، عن الصادق(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): لا یقتل الرسل ولا الرهن.(77)
... قال على(ع): اعتمّ أبو دجانة الأنصارى، وأرخى عذبة العمامة من خلفه بین کتفیه، ثم جعل یتبختر بین الصفّین، فقال رسول اللَّه(ص): إنّ هذه لمشیة یبغضها اللَّه تعالى إلّا عند القتال.(78)
12. آیین جنگ
استراتژى نظامى اسلام، پیروزى حق بر باطل است، لکن این پیروزى را به هر قیمتى ولو با کشتار وسیع و فجیع انسانها طالب نیست، بلکه به دنبال دستیابى به پیروزى با حداقل کشتار در طرفین جنگ است. این استراتژى نظامى اسلام را مىتوان با استناد به آداب جهاد که از آموزههاى حیاتبخش اسلام سرچشمه مىگیرد اثبات کرد. در این جا به برخى از آداب جهاد از دیدگاه احادیث اشاره مىکنیم.
1 - 12. تقدّم دعوت بر جنگ
از آن جا که هدف از جنگ در اسلام دعوت به توحید و رشد و کمال و سعادتمندى انسان در دنیا و آخرت است، لذا سعى شارع بر این است که این هدف با دعوت و گفت و گوى صلحآمیز تأمین شود و از جنگ و خونریزى پرهیز گردد. از این رو اصل دعوت بر جهاد تقدم دارد و از مهمترین اصول سیاست خارجى اسلام و از احکام منصوصه و ضرورى دین به شمار مىآید. دعوت به مفهوم درخواست پذیرش توحید و اسلام در مورد کافر و دعوت به صلح و سازش و حکمیت بر اساس کتاب الهى در مورد مسلمانان است. در تاریخ سیاسى اسلام، سیره پیامبر(ص) و على(ع) و نیز امام حسین(ع)، تقدم دعوت بر جنگ بوده است. اکنون نصوص حدیثى مربوط به اصل دعوت را ملاحظه مىکنیم.
حدیث اول:
عن ابى عبداللَّه(ع) قال:... إنّ علیّاً یوم البصرة لمّا صفّ الخیول قال لأصحابه: لا تعجلوا على القوم حتّى أعذر فیما بینى وبین اللَّه وبینهم فقام الیهم فقال... .(79)
حدیث دوم:
... عن حبّة العرنى... قال: فلمّا کان یوم الجمل وبرز الناس بعضهم لبعض، نادى منادى امیرالمؤمنین(ع) لا یبدأنّ احدکم منکم بقتال حتّى آمرکم، قال: فرموا فینا، فقلنا: یا امیرالمؤمنین قد رمینا، فقال: کفّوا ثمّ رمونا فقتلوا منّا، قلنا یا امیرالمؤمنین قد قتلونا، فقال: احملوا على برکة اللَّه... .(80)
حدیث سوم:
در جنگ صفّین نیز حضرت على(ع) از شروع جنگ توسط اصحاب خود ممانعت کرد و ابتدا اهل شام را به صلح و حکم خدا دعوت کرد، وقتى آنان نپذیرفتند و جنگ را آغاز کردند، حضرت دستور حمله را صادر فرمود.
... فجدّ الناس فى القتال فنهاهم امیرالمؤمنین(ع) وقال: اللهم إنّى أعذرت وأنذرت فکن لى علیهم من الشاهدین. ثم أخذ المصحف وطلب من یقرأه علیهم «وإن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا، فاصلحوا بینهما»(81) الآیة، فقال المسلم المجاشعى، ها اَنَا ذا، فخوّفه بقطع یمینه وشماله و قتله. فقال: لا علیک یا امیرالمؤمنین فهذا قلیل فى ذات اللَّه، فأخذه ودعاهم الى اللَّه فقطعت یده الیمنى فأخذه بیده الیسرى، فقطعت فأخذه بأسنانه فقتل... فقال(ع) الآن طاب الضراب... .(82)
2 - 12. محدودیت زمانى جنگ در اسلام
یکى از شاخصههاى مهم مکتب سیاسى اسلام که در سیاستهاى نظامى آن جلوهگر مىباشد، محدودیتى است که براى زمان جنگ قائل شده است. فلسفه این محدودیت و تعطیل هر نوع کشتار و خونریزى، بر کرامت انسان و منزلت خلافت الهى او مبتنى است. بر اساس این قانون، جنگ در ماههاى - رجب، ذى قعده، ذى حجة و محرم - حرام است و مسلمانان حق آغاز جنگ در این ماههاى حرام را ندارند، مگر این که از سوى دشمن مورد هجوم واقع شوند که در این صورت دفاع واجب خواهد بود.
عن العلاء بن الفضیل قال: سألته عن المشرکین أیبتدئ بهم المسلمون بالقتال فى الشهر الحرام؟ فقال: إذا کان المشرکون ابتدؤوهم باستحلالهم، ورأى المسلمون أنّهم یظهرون علیهم فیه وذلک قوله «الشهر الحرام بالشهر الحرام والحرمات قصاص».(83)
همچنین محدود بودن زمان عملیات جنگى نیز یکى از نکات قابل توجه در آیین جنگ در اسلام است. امیرالمؤمنین(ع) فلسفه شروع دیر هنگام عملیات را در جنگهاى سنتى تن به تن، کاهش تلفات نیروى انسانى از سوى طرفین مىداند.
... عن یحیى بن أبى العطاء، عن ابى عبداللَّه(ع) قال: کان علىّ لا یقاتل حتى تزول الشمس ویقول: تفتح أبواب السماء وتقبل التوبة، وینزل النصر ویقول: هو أقرب إلى اللیل، وأجدر ان یقلّ القتل، ویرجع الطالب ویفلت المهزوم.(84)
3 - 12. ممنوعیت استفاده از سلاحهاى شیمیایى
سپاه اسلام در جنگ به دنبال کسب پیروزى است، ولى نه آن پیروزى که به قیمت کشتار بىمنطق عدهاى زیادى از انسانها، هر چند انسانهاى مشرک و کافر تمام شود، لذا در صورت ناگزیر بودن جنگ، تلاش پیکارجویان مسلمان بر این است که تلفات انسانى از طرفین کمتر باشد، بر همین اساس است که در برنامههاى نظامى اسلام کاربرد ابزارها و سلاحهایى که کشتار جمعى را موجب مىشوند مردود شناخته شده و از ریختن زهر و مسموم کردن آب دشمن منع شده و به منزله رفتار غیر انسانى تلقى گردیده است. از این آموزههاى نظامى سیاسى اسلام مىتوان نظر اسلام را درباره ممنوعیت کاربرد سلاحهاى شیمیایى و میکروبى و هستهاى در عصر جدید را استنباط کرد.
... عن السکونى، عن ابى عبداللَّه(ع) قال: قال امیرالمؤمنین(ع) نهى رسول اللَّه(ص) أن یلقى السمّ فى بلاد المشرکین.(85)
4 - 12. فروش سلاح به دشمن
یکى از مسائل فقه سیاسى، حرمت فروش سلاح به دشمن است، فروش سلاحهاى نظامى به دشمنان اسلام که موجب تقویت آنها و تضعیف مسلمانان مىگردد، توسط مسلمانان جایز نیست. ولى فروش سلاحهاى دفاعى براى طرفین جنگى که هر دو طرف از اهل باطل به شمار مىآیند بدون اشکال است.
حدیث اول:
قال محمد بن قیس سألت ابا عبداللَّه(ع) عن الفئتین یلتقیان من أهل الباطل أبیعهما السلاح؟ فقال [الصادق](ع): بعهما ما یکنّهما، الدّرع والخفّتان والبیضة ونحو ذلک.(86)
حدیث دوم:
فیما اوصى به النبى(ص): یا على کفر باللّه العظیم من هذه الأمّة عشرة... والساعى فى الفتنة، وبایع السلاح من أهل الحرب... .(87)
5 - 12. انهدام تجهیزات جنگى در صورت دستیابى دشمن به آنها
هر گاه لشکر اسلام مجبور به عقبنشینى شود و تجهیزات جنگى آنها در سرزمین دشمن و در معرض تصرف باشد و امکان حمل و انتقال آنها میسور نباشد سربازان مجازند تجهیزات جنگى خود را منهدم ساخته و مانع از دستیابى دشمن به آنها شوند، حدیث ذیل که از مصادیق این حکم کلى است، دلیل آن نیز مىباشد.
حدیث اول:
... عن السکونى عن أبى عبداللَّه(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): إذا حرنت على أحدکم دابّة فى ارض العدوّ فلیذبحها ولا یعرقبها.(88)
حدیث دوم:
... [عن السکونى] قال: کان رسول اللَّه(ص) یقول: لمّا کان یوم مؤتة کان جعفر بن ابىطالب على فرس له فلمّا التقوا نزل عن فرسه فعرقبها بالسیف فکان اوّل من عرقب فى الاسلام(89)؛ یدلّ على جواز العرقبة مع الضرورة.(90)
6 - 12. لزوم طرح و برنامهریزى در عملیات جنگى
یکى از عوامل مهم موفقیت و پیروزى سپاهیان طرح و برنامه است. رعایت نظم و سلسله مراتب فرماندهى نقشههاى عملیاتى از ضروریات اولیه جنگ محسوب مىشود و در مقابل؛ تکروى و بىانضباطى در رفتار نظامى، از عوامل مهم شکست نیروهاى نظامى است و بر همین اساس در آیات و اخبار از آن نهى و منع شده است.
حدیث اول:
عن أسباط بن سالم قال: کنت عند أبى عبداللَّه(ع) فجائه رجل فقال له: أخبرنى عن قول اللَّه... «ولا تقتلوا انفسکم»(91) [قال] عنى بذلک الرجل من المسلمین یشدّ على المشرکین فى منازلهم فیقتل فنهاهم اللَّه عن ذلک.(92)
حدیث دوم:
... عن محمد بن على، عن ابى عبداللَّه(ع) فى قوله تعالى: «ولا تقتلوا أنفسکم إنّ اللَّه کان بکم رحیماً» قال: کان المسلمون یدخلون على عدوّهم فى المغارات فیتمکّن منهم عدوهم فیقتلهم کیف شاء، فنهاهم اللَّه أن یدخلوا علیهم فى المغارات.(93)
حدیث سوم:
... وفى روایة أبى على رفعه قال: کان الرجل یحمل على المشرکین وحده حتّى یقتل او یقتل، فأنزل اللَّه هذه الآیة ولا تقتلوا انفسکم إنّ اللَّه کان بکم رحیماً.(94)
7 - 12. سازماندهى یگانهاى ویژه نظامى: «شرطة الخمیس؛ پیشمرگان»
یکى از نمادهاى آمادگى نظامى، سازماندهى نیروهاى قدرتمند آماده به خدمتى است که به صورت یگانهاى ویژه عملیاتى در هر شرایطى به ویژه در موارد تهدید و خطر آماده عمل و عکسالعملهاى مقتضى و مناسب باشند. در متون حدیثى از این نیروهاى ویژه با عنوان «شرطة الخمیس»(95) یاد شده و حتى به تعداد این نیروها نیز اشاره شده است. حکومتهاى صدر اسلام از جمله حکومت امیرالمؤمنین(ع) از این نیروهاى ویژه و پیشمرگ برخوردار بودهاند.
حدیث اول:
روى عن أمیرالمؤمنین(ع) أنّه قال لعبداللَّه بن یحیى الحضرمىّ یوم الجمل: أبشر ابن یحیى، فانّک وابوک من شرطة الخمیس حقّاً، لقد أخبرنى رسول اللَّه(ص) باسمک واسم أبیک فى شرطة الخمیس، واللَّه سمّاکم شرطة الخمیس على لسان نبیّه(ص) وذکر أَنَّ شرطة الخمیس کانوا ستّة آلاف رجل أو خمسة آلاف.(96)
حدیث دوم:
... عن أبى الجارود قال: قلت للأصبغ بن نباتة: ما کان منزلة هذا الرجل [على(ع) ]فیکم؟ قال: ما أدرى ما تقول إلّا أَنَّ سیوفنا کانت على عواتقنا، فمن أومأ الینا ضربناه بها، وکان یقول لنا: تشرّطوا فواللَّه ما اشتراطکم لذهب ولا فضّة، وما اشتراطکم إلّا للموت، إنّ قوماً من قبلکم من بنى اسرائیل تشارطوا بینهم، فما مات احد منهم حتّى کان نبىّ قومه أو نبىّ قریته أو نبىّ نفسه، وإنّکم لبمنزلتهم غیر انّکم لستم بأنبیاء.(97)
حدیث سوم:
عن أبى عبداللَّه(ع) قال: کانوا شرطة الخمیس ستّة آلاف رجل أنصاره [على ]علیهالسلام.(98)
8 - 12. کاربرد خدعه و دروغ در جنگ
در بحث از صفات حاکم اسلامى به تفصیل از ممنوعیت کاربرد فریب و نیرنگ و نیز دروغ در سیاست بحث شد، لکن باید توجه داشت که مذمومیت این دو خصلت در مورد جنگ تخصیص خورده و استفاده از آن در تاکتیکهاى نظامى براى شکست دشمن تجویز شده است. زیرا توسل به راستى و صداقت و نیز آشکار ساختن اهداف و عملیات در جنگ نوعى سفاهت و کمک به پیروزى دشمن محسوب مىشود و در عرف نظامى، پیروزى بدون حفاظت اطلاعات و پنهانکارى و جنگ تبلیغاتى امرى غیر مقدور و دست نیافتنى تلقى مىگردد.
حدیث اول:
... عن المحاربى، عن جعفر بن محمد، عن أبیه، عن آبائه(ع) عن على(ع) قال: قال النبى(ص): ثلاث یحسن فیهنّ الکذب: المکیدة فى الحرب... .(99)
حدیث دوم:
قال [على(ع)] قال رسول اللَّه(ص): الحرب خدعة.(100)
حدیث سوم:
... عن عیسى بن حسّان قال: سمعت ابا عبداللَّه(ع) یقول: کل کذب مسئول عنه صاحبه یوماً إلّا کذباً فى ثلاثة: رجل کائد فى حربه فهو موضوع عنه، أو رجل أصلح بین اثنین یلقى هذا بغیر ما یلقى به هذا، یرید بذلک الأصلاح ما بینهما... .(101)
9 - 12. روحیّه همکارى و کمک به همرزمان
از آن جا که انسانها در برخوردارى از روحیّه شجاعت، داراى مراتب گوناگون بوده و برخى در مرتبه فراتر و برخى دیگر در مرتبه فروتر قرار دارند، توصیه امام على(ع) به لشکریان اسلام این است که در صحنه کارزار اگر سربازى را مشاهده کردند که در برابر دشمن دچار ضعف و ناتوانى شده و دشمن نیز به نابودى وى طمع بسته است او را دریابند و از دست دشمن نجات دهند، این روحیه همکارى نسبت به گروههاى مسلح در ردهبندىهاى مختلف نیز قابل تعمیم است.
... عن محمد بن مسلم، عن أبى عبداللَّه(ع) قال: قال امیرالمؤمنین(ع) لأصحابه: إذا لقیتم عدوّکم فى الحرب فأقلّوا الکلام واذکروا اللَّه... وإذا رأیتم من اخوانکم المجروح ومن قد نکل به، أو من قد طمع عدوّکم فیه فقوه بأنفسکم.(102)
10 - 12. لزوم اخلاص در جهاد
از آن جا که جهاد در اسلام عبادت محسوب مىشود، مجاهدان باید با قصد تقرّب به خدا و جلب رضایت حق تعالى مجاهده کنند. از این رو جهاد با هر قصد و نیت دیگرى باطل است و اگر کسى با نیت و هدف غیر الهى کشته شود شهید نیست. در احادیث مربوط به جهاد به این عنصر مهم تصریح و تأکید شده است.
حدیث اول:
... عن ابن نباتة قال: قال امیرالمؤمنین(ع) فى بعض خطبه: یقول الرجل جاهدت ولم یجاهد، انّما الجهاد اجتناب المحارم، ومجاهدة العدوّ، وقد تقاتل أقوام فیحبّون القتال، لا یریدون إلّا الذکر والأجر، وإنّ الرجل لیقاتل بطبعه من الشجاعة فیحمى من یعرف ومن لا یعرف، ویجبن بطبیعته من الجبن فیسلم أباه وأمّه إلى العدوّ، وانّما القتال حتف من الحتوف، وکل امرىءٍ على ما قاتل علیه، وإنّ الکلب لیقاتل دون أهله.(103)
حدیث دوم:
عنه [جعفر بن محمد(ع)] أنّه سئل عن قول اللَّه: «إنّ اللَّه اشترى من المؤمنین أنفسهم واموالهم بأنّ لهم الجنّة، یقاتلون فى سبیل اللَّه فیقتلون ویقتلون، وعداً علیه حقاً فى التوراة والانجیل والقرآن، ومن أوفى بعهده من اللَّه، فاستبشروا ببیعکم الذى بایعتم به وذلک هو الفوز العظیم»(104) هذا لکلّ من جاهد فى سبیل اللَّه أم لقوم دون قوم؟
فقال ابو عبداللَّه جعفر بن محمد(ع): انّه لما نزلت هذه الآیة على رسول اللَّه(ص) سأله بعض اصحابه عن هذا فلم یجبه، فأنزل اللَّه علیه بعقب ذلک «التائبون العابدون، الحامدون، السائحون الراکعون، الساجدون، الآمرون بالمعروف والناهون عن المنکر، والحافظون لحدود اللَّه وبشّر المؤمنین»(105) فأبان اللَّه بهذا صفة المؤمنین الذین اشترى منهم اموالهم وأنفسهم، فمن أراد الجنّة فلیجاهد فى سبیل اللَّه على هذه الشرایط، وإلّا فهو فى جملة من قال رسول اللَّه(ص): ینصر اللَّه هذا الدین بقوم لاخلاق لهم فى الآخرة.(106)
11 - 12. مقابله به مثل
قانون مقابله به مثل در واقع همان قانون دفاع است که حق طبیعى و مشروع همه انسانهاست و در هر ملت و آیینى به رسمیت شناخته شده است. مقابله به مثل در مواردى فرض دارد که تجاوز و حملهاى از طرف مقابل صورت بگیرد و طرف مورد حمله در صدد دفاع از خود برآید و حمله و تجاوز متجاوز را پاسخ بگوید. مستندات مقابله به مثل در قرآن، آیات متعددى است که مرحوم مجلسى به بخشى از آنها در بحارالانوار اشاره کرده است:
و اقول الآیات والأخبار الدالّة على جواز المعارضة بالمثل کثیرة فمن الآیات قوله تعالى: «فمن اعتدى علیکم» قال الطبرسى رحمه اللَّه: أى ظلمکم «فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم»(107) اى فجاوزوه باعتدائه، وقابلوه بمثله، والثانى لیس باعتداء على الحقیقة، ولکن سمّاه اعتداء لأنّه مجازاة اعتداء، وجعله مثله، وإن کان ذلک جوراً، وهذا عدلاً، لأنّه مثله فى الجنس وفى مقدار الاستحقاق، ولأنّه ضرر کما أنّ ذلک ضرر، فهو مثله فى الجنس والمقدار والصفة...
ویدلّ علیه ایضاً، قوله سبحانه «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ»(108) ویدل علیه ایضاً قوله «وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ»(109) اى ممّن بغى علیهم من غیر ان یعتدوا... ثم ذکر تعالى حدّ الانتصار، فقال «وجزاء سیّئة سیّئة مثلها»... وسمّى الثانیة سیّئة على المشاکلة... «ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل»(110) معناه من انتصر لنفسه وانتصف من ظالمه بعد ظلمه أضاف الظلم الى المظلوم أى بعد أن ظُلم وتعدّى علیه فأخذ لنفسه بحقّه فالمنتصرون ما علیهم من اثمٍ وعقوبةٍ وذمٍ «انّما السبیل» اى الأثم والعقاب «عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ» ابتداءً «وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» اى مولم... .(111)
حدیث اول:
قال امیرالمؤمنین(ع): ردّوا الحجر من حیث جاء فأنّ الشرّ لا یدفعه إلّا الشرّ.(112)
حدیث دوم:
البته باید به این نکته نیز توجه داشت که مقابله به مثل، یک قانون استثناپذیر است و حاکم اسلامى مىتواند در مواردى که حمله طرف مقابل به شیوه غیر انسانى باشد و دفع دشمن نیز منحصر بر همان شیوه تجاوز نباشد به سبب رعایت ارزشهاى انسانى از مقابله به مثل صرفنظر کند. چنانچه در سیره امام على(ع) این مسئله در جنگ صفین با بستن آب بر روى لشکریان آن حضرت از سوى سربازان معاویه اتفاق افتاد، ولى حضرت از مقابله به مثل صرفنظر نمود.
... ولمّا غلب اهل الشام على الفرات فرحوا بالغلبة وقال معاویة یا اهل الشام هذا واللَّه أوّل الظفر، لاسقانى اللَّه ولا أبا سفیان إن شربوا منها ابداً حتّى یقتلوا بأجمعهم علیه وتباشر أهل الشام...
قال نصر: فحدّثنا عمرو عن جابر قال: خطب على(ع) یوم الماء فقال: أما بعد: فأنّ القوم قد بدؤکم بالظلم وفاتحوکم بالبغى واستقبلوکم بالعدوان وقد استطعموکم القتال حیث منعوکم الماء، فأقرّوا على مذلّة، وتأخیر محلّة، أو رووّا السیوف من الدماء ترووا من الماء، فالموت فى حیاتکم مقهورین، والحیاة فى موتکم قاهرین ألا وإنّ معاویة قال لمّة من الغواة وعمس علیهم الخبر حتى جعل نحورهم اغراض المنیّة [نهج البلاغة، خطبه 51]
وعن صعصعة قال: أقبل الأشتر یوم الماء فضرب بسیفه جمهور أهل الشام حتى کشفهم عن الماء... قال نصر: فقال اصحاب على(ع) له: امنعهم الماء یا امیرالمؤمنین کما منعوک، فقال: لا، خلّوا بینهم و بینه، لا أفعل ما فعله الجاهلون فسنعرض علیهم کتاب اللَّه وندعوهم إلى الهدى فأن أجابوا وإلّا ففى حدّ السیف ما یغنى انشاءاللَّه قال: فواللَّه ما أمسى الناس حتّى رأوا سقاتهم وسقاة اهل الشام وروایاهم وروایا اهل الشام یزدحمون على الماء ما یؤذى انسانٌ انساناً.(113)
12 - 12. وظایف فرماندهان نظامى در معاشرت با مردم و سربازان
وسعت اختیارات و قدرت برتر فرماندهان به ویژه در ایام جنگ، امکان ظلم و تعدى به حقوق شهروندان را در حق ایشان تقویت مىکند، از این رو فرماندهان بیش از دیگران نیاز به نظارت، موعظه و توصیههاى اخلاقى دارند تا در اجراى وظایف خود دچار خلاف شرع، قانون و ظلم و ستم نگردند. اخبار و احادیث نیز حکایت از احتمال گرفتارى فرماندهان به این آسیب جدى دارد. در روایات ذیل توصیههاى امیرالمؤمنین(ع) به فرماندهان نظامى در خصوص کیفیت معاشرت آنان با مردم و سربازان آمده است:
حدیث اول:
قال ابن ابى الحدید: قال نصر بن مزاحم: و کتب [على](ع) إلى أمراء الأجناد - وکان قد قسم عسکره اسباعاً فجعل على کل سبع أمیراً - اما بعد فأنّى ابرء الیکم من معرّة الجنود، فاعزلوا الناس عن الظلم و العدوان، وخذوا على أیدى سفهائکم، واحرسوا أن تعملوا اعمالاً لا یرضى اللَّه بها عنّا، فیردّ علینا وعلیکم دعائنا، فانّه تعالى یقول: «ما یعبؤ بکم ربّى لو لا دعائکم»(114) وإنّ اللَّه إذا امقت قوماً من السماء هلکوا فى الأرض فلا تألوا أنفسکم خیراً، ولا الجند حسن سیرة، ولا الرعیّة معونة، ولا دین اللَّه قوّة، وابلوه فى سبیله ما استوجب علیکم، فأنّ اللَّه قد اصطنع عندنا وعندکم ما یجب علینا ان نشکره بجهدنا، وأن ننصره قوّتنا ولا حول ولا قوّة إلّا باللّه.(115)
حدیث دوم:
قال نصر و ابن ابى الحدید: ودعا على(ع) زیاد بن النضر وشریح بن هانى وکانا على مذحج والأشعریین فقال:
یا زیاد اتّق اللَّه فى کل ممسى و مصبح، وخف على نفسک الدنیا الغرور، ولا تأمنها على حال من البلاء، واعلم أنک إن لم تزعها عن کثیر ممّا تحبّ مخافة مکروهه، سمت بک الأهواء الى کثیر من الضرر، فکن لنفسک مانعاً وازعاً من البغى والظلم والعدوان فأنّى قد ولّیتک هذا الجند، فلا تستطیلنّ علیهم إنّ خیرکم عنداللَّه أتقاکم، وتعلّم من عالمهم، وعلّم جاهلهم، واحلم عن سفیههم، فانّک انّما تدرک الخیر بالحلم، وکفّ الأذى والجهل... .(116)
ضرورت تدبیر و لزوم هوشیارى در امور جنگ از توصیههاى مهم آیات مربوط به جهاد در قرآن است. آیه «وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ»(117) ناظر به وجوب اخذ سلاح و آمادگى نظامى در شرایط جنگى است.(118)
13. پیمان صلح
صلح در اصطلاح فقه و حدیث قراردادى است که در پایان جنگ بین مسلمانان و دشمن، منعقد و با عنوان هدنه و مهادنه نیز یاد مىشود، پیمان صلح از شئون حکومتى، و منحصراً در اختیار امام و نایب اوست و بدون اذن امام منعقد نمىگردد. در قرارداد صلح، رعایت شروطى الزامى است از قبیل این که تعیین مدت صلح از چهار ماه تا ده سال، حداقل مدت در صورت قدرت دولت اسلامى است و حداکثر آن در حالت ضعف دولت اسلامى لحاظ مىشود، هر چند برخى از فقها تعیین مدت صلح را بر عهده امام گذاشتهاند، همچنین لازم است از گنجاندن شروطى که مخالف صلح و یا اصول شریعت باشد خوددارى شود.
مفاد آیات و روایات، دلالت بر تقدم و اولویت صلح بر جنگ دارد و آیه «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»(119) به طور واضح قبول پیشنهاد صلح از سوى دشمن را در همه حالات لازم مىشمارد. نکته دیگر این که طرفین صلح که ملتزم به رعایت آن شدهاند، تعهدشان منوط به رعایت مفاد صلح از سوى طرف مقابل است و در صورت نقض طرف مقابل عقد صلح نیز نقض مىشود.(120) در بررسى پیمان صلح از دیدگاه احادیث عناوین ذیل قابل طرح و بررسى است.
1 - 13. صلح و مصلحت
مهمترین عنصر در قرارداد صلح رعایت مصالح مسلمین است. امام مسلمین که متولّى انعقاد و اجراى پیمان صلح است موظف به مصلحتسنجى و آیندهنگرى مىباشد. چه بسا استراتژى صلح در دراز مدت قابل مقایسه با منافع جنگ در کوتاه مدت باشد، چنان چه در صلح امام حسن(ع) رعایت مصلحت و بقاى شیعیان کاملاً مشهود، و حضرت، مصلحت خود را با مصالح صلحهاى پیامبر(ص) برابر دانسته است.
حدیث اول:
... عن ابى الودّاک قال: لمّا کتبت صحیفة الصلح والتحکیم، قال على(ع) انّما فعلت ما فعلت لما بدا فیکم من الخور والفشل عن الحرب.(121)
حدیث دوم:
... عن أبى سعید عقیصا قال: قلت للحسن بن على بن ابى طالب(ع): یا ابن رسول اللَّه، لم داهنت معاویة وصالحته، وقد علمت أنّ الحقّ لک دونه وأنّ معاویة ضالّ باغ؟ فقال: یا ابا سعید ألست حجةاللَّه تعالى ذکره على خلقه، واماماً علیهم بعد ابى(ع)؟ قلت: بلى قال: ألست الذى قال رسول اللَّه(ص) لى ولأخى: الحسن والحسین إمامان قاما أو قعدا؟ قلت: بلى، قال: فَأَنا إذن امام لو قمت، وأَنَا امام و إذا قعدت، یا ابا سعید علّة مصالحتى لمعاویة علّة مصالحة رسول اللَّه(ص) لبنى ضمرة، وبنى أشجع، ولأهل مکّة حین انصرف من الحدیبیّة، اولئک کفّار بالتنزیل، ومعاویة واصحابه کفّار بالتأویل، یا ابا سعید إذا کنت إماماً من قبل اللَّه تعالى ذکره، لم یجب ان یسفّه رأیى فیما أتیته من مهادنة أو محاربة، وان کان وجه الحکمة فیما أتیته ملتبساً، ألاترى الخضر(ع) لمّا خرق السفینة وقتل الغلام وأقام الجدار سخط موسى(ع) فعله، لأشتباه وجه الحکمة علیه، حتّى اخبره فرضى، هکذا اَنَا سخطتم علىّ بجهلکم بوجه الحکمة فیه ولو لا ما أتیت لما ترک من شیعتنا على وجه الأرض احد الاقتل.(122)
2 - 13. مدّت صلح
در متن صلحنامه باید مدت و زمان صلح مشخص گردد، و مدت آن را از چهار ماه تا ده سال گفتهاند و برخى نیز مصلحتسنجى امام را در تعیین مدت معتبر دانستهاند.(123) از آن جا که عقد صلح از عقود لازم است، رعایت مفاد صلحنامه در طول مدت بر طرفین لازم و واجب است.
روى الکلبى والمدائنى وغیرهما من أصحاب السیرة قالوا: لمّا مات الحسن(ع) تحرّکت الشیعة بالعراق وکتبوا الى الحسین(ع) فى خلع معاویة والبیعة له، فامتنع علیهم، وذکر أنّ بینه وبین معاویة عهداً وعقداً لا یجوز له نقضه حتى تمضى المدّة، فاذا مات معاویة نظر فى ذلک....(124)
3 - 13. صلح؛ پیمان فراگیر
عقد صلح بر خلاف عقد أمان که به تنهایى از سوى افراد و سربازان لشکریان قابل انعقاد است، باید اجماعى و مورد اتفاق لشکریان باشد.
... عن طلحة بن زید، عن ابى عبداللَّه، عن ابیه علیهما السلام، قال: قرأت فى کتاب على(ع) إنّ رسول اللَّه(ص) کتب کتاباً بین المهاجرین والانصار ومن لحق بهم من اهل یثرب:... لا یسالم مؤمن دون مؤمن فى قتال فى سبیل اللَّه إلّا على عدل سواء.(125)
بیان: «قوله(ص): لا یسالم مؤمن دون مؤمن» اى لا یصالح واحد دون أصحابه، وإنّما یقع الصلح بینهم وبین عدوّهم باجتماع ملائهم على ذلک.(126)
4 - 13. وفادارى به پیمان صلح
چنانچه اشاره شد عقد صلح از عقود لازم است و پاىبندى به مفاد صلحنامه از سوى طرفین جنگ واجب، و نقض آن حرام است و امام مسلمین نیز نمىتواند به صورت یک طرفه بدون این که مدت صلح تمام شود یا مخالفتى با مفاد صلح از سوى دشمن صورت بگیرد، پیمان صلح را نقض کند. اهمیت وفادارى به معاهده صلح به حدّى است که در برخى روایات، نقض آن از گناهان کبیره شمرده شده است، پاىبندى به عهد و پیمان صلح در سیره نظامى پیامبر اکرم(ص)، امام على، امام حسن و امام حسین(ع) کاملاً مشهود بوده و حکایت از جایگاه ویژه پیمان صلح در اسلام دارد.
دخل عمرو بن عبید على الصادق(ع) وقرأ «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ»(127) وقال: أحبّ أن أعرف الکبائر من کتاب اللَّه فقال: نعم یا عمرو ثم فصّله بأنّ الکبائر:... ونقض العهد.(128)
5 - 13. عهدشکنى و آثار آن
در اخبار و احادیث از عهدشکنى بسیار مذمّت شده و براى آن، آثار وضعى و پىآمدهاى سیاسى، اجتماعى ناگوارى بیان شده است. مهمترین اثر عدم رعایت معاهدات بینالمللى از جمله معاهده صلح و مهادنه، پیروزى ناخواسته کافران و مشرکان بر مسلمانان است.
حدیث اول:
... عن أبى حمزة، عن ابى جعفر(ع) قال: وجدنا فى کتاب رسول اللَّه(ص):... وإذا نقضوا العهد سلّط اللَّه علیهم عدوّهم(129)؛ والظاهر أنّ المراد بالعهد المعاهدة مع الکفّار.(130)
حدیث دوم:
... عن عبدالرحمن بن کثیر، عن أبى عبداللَّه(ع) قال: إذا فشت اربعة ظهرت اربعة:... وإذا خُفرت الذمّة نصر المشرکون على المسلمین.(131)
حدیث سوم:
عن موسى بن جعفر عن آبائه(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): لا دین لمن لا عهد له.(132)
پىنوشتها
1) بخشى از پروژه بزرگ احادیث سیاسى است که در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى در دست انجام است.
2) حجة الاسلام سلطان محمدى پژوهشگر پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى.
3) بحارالانوار، ج 97، ص 9، ح 10؛ أمالى الصدوق، ص 578.
4) بحارالانوار، ج 97، ص 8 - 7، ح 2؛ نهج البلاغة «عبده»، ج 1، ص 63.
5) بحارالانوار، ج 97، ص 15، ح 38؛ نوادر الراوندى، ص 21.
6) بحارالانوار، ج 96، ص 10، ح 28.
7) بحار الانوار، ج 75، ص 83، ح 78.
8) بحارالانوار، ج 33، ص 603، ح 744؛ نهج البلاغه، نامه 53.
9) بحارالانوار، ج 71، ص 61 - 60، ح 25؛ الکافى، ج 2، ص 348.
10) بحارالانوار، ج 97، ص 40، ح 44؛ نهج البلاغة، ج 2، ص 3؛ بحارالانوار، ج 33، ص 455، ح 672.
11) بحارالانوار، ج 77، ص 311؛ بیان؛ بحارالانوار، ج 55، ص 26، بیان.
12) بحارالانوار، ج 57، ص 228، بیان؛ بحارالانوار، ج 32، ص 262، بیان.
13) بحارالانوار، ج 97، ص 62؛ همچنین به آیه: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا» نیز در باب مرابطه استناد شده است؛ آل عمران (3)، آیه 200. آیه مذکور در متن، آیه 60 سوره انفال است.
14) بحارالانوار، ج 61، ص 159 - 158، تفسیر.
15) بحارالانوار، ج 68، ص 195، ح 3؛ الکافى، ج 2، ص 81.
16) بحارالانوار، ج 61، ص 159 - 158تفسیر.
17) بحارالانوار، ج 61، ص 216، بیان.
18) بحارالانوار، ج 61، ص 159، تفسیر؛ مجمع البیانج 4، ص 555.
19) بحارالانوار، ج 61، ص 165، ح 9، مجالس ابن الشیخ، ص 244.
20) بحارالانوار، ج 61، ص 174، ح 29؛ نوادر الراوندى، ص 34.
21) بحارالانوار، ج 97، ص 9 - 8، ح 6؛ أمالى الصدوق، ص 577.
22) نساء (4)، آیه 31.
23) أنفال (8)، آیه 16.
24) بحارالانوار، ج 47، ص 216، ح 4؛ المناقب، ج 3، ص 375؛ بحارالانوار، ج 65، ص 260، ح 18؛ الکافى، ج 2، ص 280؛ بحارالانوار، ج 85، ص 25، بیان؛ همان، ص 27 - 25، بیان.
25) بحارالانوار، ج 65، ص 242، ح 2.
26) بحارالانوار، ج 75، ص 117 - 116، ح 1؛ المجالس، ص 362.
27) حج (22)، آیه 78.
28) حجرات (49)، آیه 15.
29) أنفال (8)، آیه 72.
30) بحارالانوار، ج 65، ص 370، بیان.
31) بحارالانوار، ج 65، ص 351 - 350، ح 19؛ الکافى، ج 2، ص 51 - 50.
32) بحارالانوار، ج 97، ص 23، ح 15، الخصال، ج 1، ص 163؛ بحارالانوار، ج 97، ص 7، ح 1.
33) بحارالانوار، ج 97، ص 21، ح 9؛ الخصال، ج 2، ص 418.
34) بحارالانوار، ج 97، ص 48، ح 11؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 341.
35) بحارالانوار، ج 97، ص 23 - 22، ح 14؛ علل الشرایع، ص 603.
36) بحارالانوار، ج 97، ص 23، ح 18؛ الخصال، ج 2، ص 394.
37) بحارالانوار، ج 97، ص 25 - 24، ح 21؛ أمالى شیخ، ج 2، ص 136؛ بحارالانوار، ج 75، ص 100، ح 2؛ تحف العقول، ص 197 با اندکى اختلاف در عبارت.
38) بحارالانوار، ج 97، ص 25، ح 22؛ و نیز نگاه کنید به: بحارالانوار، ج 10، ص 355، ح 1؛ همان، ج 10، ص 364، ح 2؛ همان، ج 10، ص 226، ح 1.
39) بحارالانوار، ج 74، ص 416، ح 38؛ التحف، ص 171؛ بحارالانوار، ج 74، ص 274، ح 1.
40) توبه (9)، آیه 111.
41) بحارالانوار، ج 97، ص 18، ح 4؛ الاحتجاج، ج 2، ص 44؛ تفسیر على بن ابراهیم، ص 261.
42) بحارالانوار، ج 97، ص 49، ح 18؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 342.
43) بحارالانوار، ج 2، ص 280، ح 45.
44) بحارالانوار، ج 97، ص 23، ح 18؛ الخصال، ج 2، ص 394.
45) بحارالانوار، ج 62، ص 158؛ بیان؛ «البغى الخروج علیهم [اى الأئمّة الحق] وعدم الأنقیاد لهم»؛ بحارالانوار، ج 1، ص 114، بیان.
46) بقره (2)، آیه 173.
47) بحارالانوار، ج 62، ص 136، ح 3؛ معانى الأخبار، ص 214؛ بحارالانوار، ج 62، ص 104، بیان؛ فروع الکافى، ج 6، ص 265.
48) بحارالانوار، ج 32، ص 328 - 327، بیان.
49) والذى نفهم من الاخبار أنّهم واقعاً فى حکم المشرکین وغنائمهم وسبیهم فى حکم غنائم المشرکین وسبیهم، والقائم(عج) یجرى تلک الأحکام علیهم»؛ بحارالانوار، ج 32، ص 329، بیان.
50) بحارالانوار، ج 32، ص 324، ح 298؛ قرب الاسناد، ص 45.
51) بحارالانوار، ج 32، ص 354 - 353، ح 336؛ در سلب ایمان از خوارج و این که آیا مؤمن بر ایشان اطلاق مىشود یا خیر؟ علامه مجلسى بحث مفصلى را از مرحوم صدوق نقل کرده است که نتیجه آن عدم اطلاق مؤمن بر باغى است. براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به: بحارالانوار، ج 44، ص 38 - 37، ح 1.
52) بحارالانوار، ج 33، ص 429، ح 636؛ علل الشرایع، ج 2، ص 603.
53) بحارالانوار، ج 32، ص 330، بیان.
54) بحارالانوار، ج 32، ص 330 - 327، بیان.
55) بحارالانوار، ج 33، ص 443 - 442، ح 653؛ علل الشرایع، ج 1، ص 154.
56) بحارالانوار، ج 69، ص 109 - 108، بیان.
57) بحارالانوار، ج 27، ص 250، بیان.
58) بحارالانوار، ج 78، ص 376، ح 26.
59) بحارالانوار، ج 40، ص 194 - 193، ح 79؛ نهج البلاغة (عبده)، ج 1، ص 283؛ بحارالانوار، ج 40، ص 255 - 254؛ ارشاد مفید، ص 101 - 99.
60) بحارالانوار، ج 42، ص 173، ح 34؛ نهج البلاغة، (عبده)، ج 2، ص 249.
61) فرقان (25)، آیه 77.
62) بحارالانوار، ج 72، ص 356 - 355، ح 70.
63) بحارالانوار، ج 21، ص 55، ح 8؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 65 - 64؛ بحارالانوار، ج 21، ص 59 - 58؛ شرح ابن ابى الحدید، ج 3، ص 47 - 42.
64) بحارالانوار، ج 97، ص 35، ح 25؛ نوادر الراوندى، ص 33.
65) آل عمران (3)، آیه 17.
66) آل عمران (3)، آیه 172.
67) بحارالانوار، ج 90، ص 25 - 24.
68) بحارالانوار، ج 19، ص 167، ح 15.
69) بحارالانوار، ج 19، ص 168، بیان.
70) بحارالانوار، ج 33، ص 446 - 445، ح 657؛ کافى، ج 5، ص 33؛ بحارالانوار، ج 97، ص 27، ح 34؛ رجال الکشى، ص 190؛ بحارالانوار، ج 32، ص 214 - 213، ح 169؛ الکافى، ج 5، ص 12. بخش اوّل حدیث در احادیث دیگر نیز با اندکى تفاوت در عبارات آمده است: از جمله بحارالانوار، ج 32، ص 253 - 252، ح 198، همان، ص 269، ح 209.
71) بحارالانوار، ج 34، ص 86 - 85، ح 939؛ نهج البلاغه، خطبه 178؛ علامه مجلسى در بیان علّت تعجب امیرالمؤمنین(ع) از رفتار لشکریان خود سه احتمال را مطرح کرده که احتمال سوم مربوط به عطا و معونه لشکریان است: «... ثالثها: أنّ اصحاب معاویة یتّبعونه على غیر معونة ولا عطاء، واصحابه(ع) لا یجیبونه إلى المعونة والعطاء، فأنّ معاویة انّما کان یعطى رؤساء القبایل الأموال الجلیلة، ولا یعطى الجند على وجه العطاء والمعونة شیئاً، وهم کانوا یطیعون الرؤساء للحمیّة او العطایا من هؤلاء لهم»؛ بحارالانوار، ج 34، ص 88 - 87، بیان.
72) بحارالانوار، ج 89، ص 15 - 14، ح 7؛ أمالىالطوسى، ج 2، ص 98؛ بحارالانوار، ج 16، ص 313، ح 1؛ بحارالانوار، ج 65، ص 317، ح 1؛ المحاسن، ص 287، بحارالانوار، ج 80، ص 276، ح 1؛ معانى الأخبار، ص 51؛ علل الشرایع، ج 1، ص 122؛ بحارالانوار، ج 97، ص 55، ح 5؛ الخصال، ج 1، ص 225.
73) بحارالانوار، ج 65، ص 324، بیان.
74) الاخلاق والسیاسة، ص 262 - 258.
75) بحارالانوار، ج 32، ص 399، ح 369؛ شرح ابن ابى الحدید، ج 3، ص 171.
76) بحارالانوار، ج 32، ص 561، ح 466؛ نهج البلاغة، مختار، 206.
77) بحارالانوار، ج 97، ص 31، ح 2؛ قرب الاسناد، ص 62.
78) بحارالانوار، ج 97، ص 34، ح 18؛ نوادر الراوندى، ص 20.
79) بحارالانوار، ج 32، ص 185، ح 133، تفسیر عیاشى، ج 2، ص 107.
80) بحارالانوار، ج 32، ص 186، ح 136؛ امالى شیخ مفید، مجلس 7، ص 59؛ بحارالانوار، ج 32، ص 188، ح 140؛ همان، ص 193، ح 142.
81) حجرات (49)، آیه 9.
82) بحارالانوار، ج 32، ص 174، ح 132؛ مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 339.
83) بحارالانوار، ج 97، ص 53، ح 4؛ تفسیر العیاشى، ج 1، ص 86.
84) بحارالانوار، ج 33، ص 453، ح 666؛ علل الشرایع، ج 2، ص 603؛ بحارالانوار، ج 97، ص 22، ح 12.
85) بحارالانوار، ج 19، ص 178، 177، ح 23؛ فروع الکافى، ج 1، ص 334.
86) بحارالانوار، ج 75، ص 259، ح 147؛ تحف العقول، ص 357.
87) بحارالانوار، ج 100، ص 61، ح 2؛ الخصال، ج 2، ص 217؛ بحارالانوار، ج 96، ص 7، ح 14.
88) بحارالانوار، ج 61، ص 223 - 222، ح 3؛ فروع الکافى، ج 5، ص 49؛ بحارالانوار، ج 97، ص 25، ح 24؛ المحاسن، ص 634.
89) بحارالانوار، ج 61، ص 223، ح 4؛ فروع الکافى، ج 5، ص 49؛ بحارالانوار، ج 97، ص 25، ح 25؛ المحاسن، ص 634.
90) بحارالانوار، ج 61، ص 223، بیان.
91) نساء (4)، آیه 29.
92) بحارالانوار، ج 97، ص 26 - 25، ح 26 و 27 و 28؛ تفسیر العیاشى، ج 1، ص 236 - 235.
93) بحارالانوار، ج 97، ص 26 - 25، ح 26 و 27 و 28؛ تفسیر العیاشى، ج 1، ص 236 - 235.
94) بحارالانوار، ج 97، ص 26 - 25، ح 26 و 27 و 28؛ تفسیر العیاشى، ج 1، ص 236 - 235.
95) این عنوان در احادیث متعددى آمده است از جمله: «... فقال على(ع): یا قنبر أدع لى شرطة الخمیس فدعاهم...»؛ بحارالانوار، ج 14، ص 11، ح 20؛ در تعریف این واژه علامه مجلسى به نقل از نهایه مىنویسد: «شُرَط اللَّه» اى نخبة جنوده وأعوانه و عساکره؛ شرط السلطان نخبة اصحابه، الذین یقدّمهم على غیرهم من جنده؛ الشرطة أوّل طائفة من الجیش تشهد الوقعة»؛ بحارالانوار، ج 65، ص 44، بیان؛ بحارالانوار، ج 33، ص 632، بیان؛ «الشرطة هى الجند، وصاحب الشرطة، الحاکم، وهم أعوان السلطان»؛ بحارالانوار، ج 66، ص 276، بیان. همچنین وى در وجه نامگذارى این نیرو به «شرطة الخمیس» آورده است: «الخمیس، سمّى به لأنّه مقسوم بخمسة أقسام: المقدّمة والساقة والمیمنة والمیسرة والقلب»؛ بحارالانوار، ج 42، ص 152، بیان؛ «سمّوا بذلک لأنّهم أعلموا أنفسهم بعلامات یعرفون بها»؛ بحارالانوار، ج 42، ص 151، بیان.
96) بحارالانوار، ج 42، ص 151، ح 18.
97) بحارالانوار، ج 42، ص 151 - 150، ح 16.
98) بحارالانوار، ج 34، ص 271، ح 1010؛ الاختصاص، ص 2.
99) بحارالانوار، ج 100، ص 242 - 241، ح 5؛ الخصال، ج 1، ص 54؛ بحارالانوار، ج 68، ص 9 - 8، ح 11.
100) بحارالانوار، ج 34، ص 332، ح 1120.
101) بحارالانوار، ج 69، ص 242، ح 5؛ الکافى، ج 2، ص 342؛ و نیز نگاه کنید به: بحارالانوار، ج 69، ص 254 - 253، بیان.
102) بحارالانوار، ج 33، ص 452، ح 663؛ کافى، ج 5، ص 42؛ بحارالانوار، ج 97، ص 21، ح 8؛ الخصال، ج 2، ص 407.
103) بحارالانوار، ج 97، ص 42، ح 51.
104) توبه (9)، آیه 111.
105) توبه (9)، آیه 112.
106) بحارالانوار، ج 97، ص 48، ح 13؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 341.
107) بقره (2) آیه 194.
108) نحل (16)، آیه 126.
109) شورى (42)، آیه 39.
110) شورى (42)، آیه 41.
111) بحارالانوار، ج 72ص 297 - 296، بیان.
112) بحارالانوار، ج 72، ص 212، ح 10؛ نهج البلاغة، ج 2، ص 220.
113) بحارالانوار، ج 32، ص 443 - 441، ح 393.
114) فرقان (25)، آیه 77.
115) بحارالانوار، ج 32، ص 415، ح 375؛ شرح ابن أبى الحدید، ج 1، ص 648.
116) بحارالانوار، ج 32، ص 410، ح 373؛ شرح ابن ابى الحدید، ج 3، ص 171؛ بحارالانوار، ج 33، ص 465، ح 680؛ تحف العقول، ص 130.
117) نساء (4)، آیه 102.
118) براى آگاهى بیشتر از تفسیر این آیه و شأن نزول آن رجوع کنید به: بحارالانوار، ج 86، ص 102 - 101.
119) انفال (8)، آیه 61.
120) عمید زنجانى، فقه سیاسى، حقوق تعهدات بینالمللى ودیپلماسى در اسلام، ص 72 - 67.
121) بحارالانوار، ج 32، ص 546، ح 457.
122) بحارالانوار، ج 44، ص 2 - 1، ح 2؛ علل الشرایع، ج 1، ص 200.
123) شیخ بهایى، جامع عباسى، ص 158؛ به نقل از: ابوالفضل شکورى، فقه سیاسى، ص 383.
124) بحارالانوار، ج 44، ص 324، ح 2؛ ارشاد المفید، ص 183 - 182.
125) بحارالانوار، ج 19، ص 168 - 167، ح 15؛ فروع الکافى، ج 1، ص 336.
126) بحارالانوار، ج 19، ص 169، بیان.
127) نساء (3)، آیه 31.
128) بحارالانوار، ج 47، ص 217 - 216، ح 4؛ المناقب، ج 3، ص 375.
129) بحارالانوار، ج 70، ص 369، ح 3؛ الکافى، ج 2، ص 374؛ بحارالانوار، ج 97، ص 45، ح 2؛ أمالى الشیخ الطوسى، ج 1، ص 213؛ بحارالانوار، ج 70، ص 372، ح 5؛ أمالى الصدوق، ص 185؛ بحارالانوار، ج 88، ص 328 - 327، ح 11.
130) بحارالانوار، ج 70، ص 371 - 370، بیان.
131) بحارالانوار، ج 76، ص 21، ح 13؛ الخصال، ج 1، ص 115 و 165؛ بحارالانوار، ج 97، ص 45، ح 1؛ بحارالانوار، ج 88، ص 147، ح 5.
132) بحارالانوار، ج 72، ص 96، ح 20؛ نوادر الراوندى، ص 5.