عدالت خواهى در نهضت مشروطیت (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
در مقاله حاضر عدالت به عنوان یکى از دلایل اصلى شکلگیرى جنبش مشروطیت شناخته شده است. براى اثبات این مدعا، با بهرهگیرى از روش رئالیسم، از علل درونى و ریشههاى خارجى شکلگیرى مشروطیت و نیز علل عدالتخواهى مردم سخن به میان آمده است. تشیع و روحیه ظلم ستیزى مردم ایران، به عنوان مهمترین علت درونى جنبش و شرایط و ساختار بد سیاسى، فرهنگى و اقتصادى از علل بیرونى جنبش شناخته شده است. تبیین مفهومى عدالت در این دوره، با آراى دو تن از رهبران مشهور این جریان یعنى شیخ فضلاللَّه نورى و آیةاللَّه محمد حسین نائینى صورت گرفته است. از آغاز تا پایان این جنبش، مفهوم واحدى از عدالت وجود نداشته است. با این حال، عدالت همواره به عنوان مهمترین خواسته ملت ایران مطرح گشته است.متن
مقدمه
نهضت مشروطیت از نقاط عطف و تأثیرگذار در تاریخ ایران است که بدون دستیابى به اهداف خویش، ناتمام ماند، اما مسائل مطرح در آن هنوز حل نشده باقى مانده ابهامات زیادى در متن و حاشیه آن مانده است، به ویژه درباره ماهیت، عوامل و کنشگران آن ابهاماتى هست، به طورى که هر از چند گاهى در کشور، یکى از شخصیتهاى برجسته این جریان محبوب جلوه مىکند، اما پس از مدتى مورد نکوهش قرار مىگیرد. همچنین در خصوص عوامل تکوین نهضت مشروطه، برخى نیروهاى بیگانه را عامل اصلى مىدانند، برخى محققان افراد و گروههاى داخل کشور را و برخى نیز قائل به عوامل متعدد هستند. مقاله حاضر در راستاى تبیین علل تکوین نهضت مشروطه، به واکاوى آن پرداخته و عدالتخواهى را علت شکلگیرى این نهضت دانسته است. براى تبیین این فرضیه، به روش رئالیستى دستیازیدهام تا ضمن عدم تکیه بر بعدى خاص هم علل ضرورى و درونى حادثه و هم علل بیرونى آن بررسى شود تا در حد نسبتاً زیادى پژوهشى فارغ از نگاههاى جانبدارانه و تک بعدى عرضه گردد. نگرش رئالیستى دیدگاهى میانه پوزیتیویسم و هرمنوتیک اتخاذ مىکند، به گونهاى که نه در دام عینىگرایى و مشاهده صرف پوزیتیویسم مىافتد و نه همه امور را نسبى و خالى از ضرورت فرض مىکند. از ویژگىهاى بارز این روش، دیدگاه آن در خصوص معرفت در زمینه است. براساس این دیدگاه، مفاهیم، اجتماعىاند و ساخته اجتماعات و جوامع بشرى است2 نه این که این مفاهیم خود را بر انسانها بار کنند؛ براى مثال در موضوع فهم عدالت باید به جامعه و بافت خاصى که مفهوم در آن به کار مىرود توجه کرد. این دیدگاه هم به مسأله ساختار به خوبى توجه مىکند و هم موضوع کارگزار، زیرا هم به عوامل عینى توجه دارد و هم عوامل ذهنى.
نهضت مشروطیت
در آغاز، به مسألهاى پیشینى اشاره مىکنم که آیا مشروطه جنبش به حساب مىآید یا نه؟ با توجه به تعاریف متعدد از جنبش، پاسخ به سؤال فوق، به نوع تعریفى که از جنبش برمىگزینیم بستگى دارد. اما طبق قدر مشترک تعاریف جنبش، براساس قدر مشترک و ویژگىهاى عمومى این تعاریف مىتوان به این سؤال پاسخ گفت. ویژگىهاى مشترک این تعریفها عبارتنداز: «تأکید بر بعد آگاهى، سازماندهى، تعلق به عرصه عمومى و غیر رسمى، هدفدار بودن و عمل و رفتار جمعى مبتنى بر ستیز و معطوف به تغییرات اجتماعى بودن آن».3 طبق این ویژگىها مىتوان جریان مشروطیت ایران را جنبش اجتماعى محسوب کرد. در تبیین این مسأله به اجمال مىتوان گفت در مراحل اولیه شکلگیرى جنبش مشروطیت که به عدالتخانه موسوم است، رهبرى، هدف و ایدئولوژى آن مشخص است و در عرصه غیر رسمى و عمومى صورت مىگیرد. هدف از آن، تحدید قدرت سلطنت و قراردادن آن در چارچوب قانون است که نوعى تغییر اجتماعى محسوب مىشود. رهبران آن نیز شیخ فضلاللَّه نورى، بهبهانى و سید محمد طباطبایى هستند. همچنین در جهت پیشبرد جنبش کمیتهاى سه نفره متشکل از سید جمالالدین واعظ اصفهانى، ملک المتکلمین و دولت آبادى زیر نظر سه رهبر فوق تشکیل شد که شب نامههایى را منتشر مىساختند. در این راستا کمیتههاى دیگرى نیز تشکیل گردید.4 همه این گروهها در طول جنبش حضور جدى داشتند؛ براى مثال حدود 1000 نفر از آنان در مهاجرت کبرا به همراهى بهبهانى و طباطبایى به قم رفتند و علما و مردم سایر نقاط کشور با فرستادن نامه و تلگرام از این حرکت حمایت نمودند. در مهاجرت صغرا نیز حضور مردم جدى بود. در پى اقدام عین الدوله در پایین آوردن سیدجمالالدین واعظ از منبر زد و خورد صورت گرفت و در پایان این تحصن حدود یکصد نفر از مردم به دست قواى حکومتى کشته شدند.5 همچنین تعداد متحصّنین در سفارت انگلیس حدود چهارده تا پانزده هزار نفر تخمین زده شده است. اینها همه نشان مىدهد که مشروطیت جنبشى مردمى بود. برخى نویسندگان با استناد به آشنا نبودن مردم با واژه مشروطیت، جنبش را غیر مردمى یا از روى ناآگاهى جلوه مىدهند، حتى رهبران جنبش مانند آیةاللَّه بهبهانى را نیز بیگانه با این اصطلاح دانستند در آن جا که این رهبران مشروطیت را به امنیت و رفاه و آبادانى و عاملى که همه چیز را روبهراه مىکند معنا کردهاند. البته در آن زمان بسیارى از مردم و علما با واژه مشروطیت آشنا نبودند و روشنفکران و ماسونهایى که آن را مطرح مىکردند نیز وضعیت غرب را تشریح مىنمودند بدون این که به بافت و آگاهى داخلى ایران و وضعیت سیاسى و اجتماعى آن توجهى داشته باشند؛ اما جنبشى که در نهایت به مشروطه ختم شد، در آغاز براى تأسیس عدالتخانه و علیه ظلم و ستم حکام قاجار بود و این هدف براى همه مردم و علما امرى کاملاً آشنا بود و آنان براى تحقق این هدف قیام کردند و به هجرت کبرا و صغرا رفتند. بى شک بدون حضور علما در این قیام، روشنفکران توان به صحنهکشاندن مردم را نداشتند. حتى مجلسى که مظفرالدین شاه حکم تأسیس آن را امضا کرد و انتخابات مجلس شوراى صدر مشروطه نیز بر پایه آن انجام شد، متناسب با تز عدالتخانه بود.
بنابراین مىتوان گفت مشروطیت ایران یک جنبش است که در میانه راه با تغییر جریان و انحراف از اهداف، به شکست انجامید. در این خصوص برخى معتقدند جریان سکولار مشروطه به هدف خود رسید و حکومت رضاخان (با جدایى دین و سیاست) از نتایج آن است.6
علل و عوامل درونى و بیرونى تکوین مشروطه
در این جا به بررسى علل درونى و بیرونى پیدایش جنبش مشروطه بر اساس الگوى رئالیسم مىپردازیم. در بحث از علل درونى و علّى آن مىتوان گفت مهمترین عامل آن شیعه بودن مردم ایران است. اصولاً شیعه با دیدگاه ترجیح عدالت بر امنیت شناخته مىشود و در این راستا قیام علیه حاکم جائر را روا مىدارد. از طرفى، اعتقاد به حکومت معصوم و غاصب دانستن حکومتهاى غیر معصوم نیز در روحیه ظلم ستیزى آن تأثیرى مضاعف مىنهد. این روحیه سبب حمایت و طرفدارى مردم از علما و روحانیون، به عنوان تنها ملجأ و پناهگاه خود، گردیده است. نمونه آن اطاعت مردم از فتاواى جهاد علما در جنگ ایران و روس و نیز حکم تحریم تنباکو است.
در بحث از علل بیرونى جنبش مشروطیت، در آغاز توجه به این نکته لازم است که نام مشروطیت در ابتداى جنبش مطرح نبود و مردم به دنبال تأسیس عدالتخانه بودند. در این مقطع حساس روشنفکران سکولار دخالتى در قیام مردمى نداشتند. اشاعه این واژه در ادامه قیام به ویژه پس از تحصن در سفارت انگلیس اتفاق افتاد. گرچه برخى تقاضاهاى مردم و علما در عدالتخانهخواهى با مشروطیت مشترک بود (مانند تحدید قدرت سلطنت)، اما تفاوتهایى نیز با یکدیگر داشتند؛ براى مثال در عدالتخانهخواهى، قرار بود امناى برگزیده اصناف و طبقات گوناگون کشور، در خصوص امور دیوانى و حدود اختیارات و وظایف دوایر دولتى قانونى بنویسند و بر اجراى دقیق آن نظارت کنند. ولى در کار محاکم شرع و شؤون خاص فقها دخالت نکنند؛7 اما در طى جریان مشروطیت مسائل مربوط به دین و محاکم قضایى نیز به میان کشیده شد.
بنابراین در تبیین علل بیرونى این جنبش، باید توجه نمود که چه عللى در عدالتخانهخواهى مؤثر بود و چه عللى سبب تکوین جنبش مشروطیت گردید. البته به دلیل اشتراک این دو در برخى اهداف مانند تحدید سلطنت و استبداد قاجار مىتوان به عللى پرداخت که باعث شد مردم خواهان رفع استبداد گردند. این علل را در ابعاد سیاسى، اقتصادى و فرهنگى مىتوان بررسى کرد. وضعیت سیاسى ایران را در آن دوران مىتوان در استبداد خلاصه کرد. نظام استبدادى با ویژگىهاى خاص، از جمله انحصار حق مالکیت در دست دولت و نبود حق مالکیت خصوصى، اقتدار نظامى و دیوانى شدید و وابستگى شدید طبقاتى به دولت حاکم بود. در این نظام هر چه طبقه جایگاه بلندترى داشت وابستگىاش به دولت نیز بیشتر بود. همچنین به علت ناپایدارى مالکیت خصوصى و انحصار کامل قدرت در دست دولت، طبقات اجتماعى صورى و تغییر یابنده بودند و کارکردى نداشتند؛ لذا هر شخص یا خانوادهاى، از هر طبقهاى ممکن بود به بالاترین مناصب و ثروتها دست یابد و برعکس. در این میان نبود قانونى براى تعیین حد و مرز اعمال قدرت این وضعیت نابسامان را تشدید مىکرد و مانع از رشد اجتماعى، اقتصادى، علمى و فنى پایدار و فزاینده مىشد. از آن جا که دولت مستقل از طبقات و فوق جامعه بود، مشروعیتى نداشت و لذا جانشینى آن نیز نامعلوم بود و ریشه در قانون، سنت و حقوق اجتماعى نداشت، تا آن جا که شورش به اندازه حکومت مشروعیت داشت. در این دوره چیزى به نام سیاست وجود نداشت؛ آنچه از سیاست به ذهن مىرسید، فقط فرمانروایى و مجازات بود.
دستگاه قضایى مستقل وجود نداشت و در مسائل قضایى، تنها مىتوان میانجىگرى سران کشور، نزدیکان شاه و روحانیون بلندپایه را دید که سنت بست نشینى و تحصن از نتایج چنین نظام قضایى است.8 وضع قضایى کشور از عوامل مهم شکلگیرى جنبش عدالتخانهخواهى به دست افراد ستمدیده و به تنگ آمده از عملکرد دیوانخانههاى دولتى و ستم حکام بود که مىخواستند دیوانخانه وابسته به شاه و دولت تغییر یابد و با تکیه بر نیروى ملت اداره شود. در این راستا اولین مطالبه آنان، تشکیل یک هیأت نمایندگى مستقل براى اداره عدلیه و تأمین حقوق افراد در برابر تجاوزات دولت بود. این خواسته تحت عنوان عدالتخانه تجلى یافت که با تأسیس دوایرى در تمام شهرها مىباید به عرض حالها و درخواستهاى مردم و اجراى بیطرفانه قانون اسلام در میان آحاد ملت بدون هر گونه تبعیض رسیدگى مىکرد.9
از لحاظ اقتصادى نیز ایران اوضاع آشفتهاى داشت که بخشى از آن از نظام استبدادى ناشى مىشد. نظام اقتصادى ایران به صورت خانخانى، تیولدارى و داشتن اقطاعات اداره مىشد. بر این اساس کشور به بخشهاى نیمه مستقل تقسیم مىگشت که با تضعیف حکومت مرکزى، بخشهاى نیمه مستقل استقلال بیشترى مىیافتند. این سیستم از موانع اصلى رشد و پیشرفت تجارى بود، زیرا خانها مىتوانستند راههاى تجارى را ببندند و از کاروانها باج بگیرند که باعث ناامنى تجارت مىشد. در این مقطع، ایران کشور عقبمانده کشاورزى محسوب مىشد که بیش از 80درصد جمعیت آن در روستاها و ایلات به سر مىبردند. کشاورزى بر اساس نظام ارباب - رعیتى اداره مىشد. بر اساس آن، زمینداران بزرگ بهره ناچیزى از سهم تولیدات کشاورزى را به رعیت مىداد. در این نظام، راههاى تولیدات فراوان اقتصادى و پیشرفت آن بسته بود، زیرا گردش سرمایهاى وجود نداشت و اقتصاد کاملاً جنبه معیشتى داشت. این وضع نابسامان در کشاورزى، وقتى با مالیاتهاى مضاعف و ظلم و ستمها همراه مىشد، شکل بسیار اسفبارى را در روستاها ایجاد مىکرد. این اوضاع اقتصادى سبب مهاجرت بسیارى از ایرانیان به سایر کشورها و تن دادن به هر خفتى گردید.10
در کنار عوامل سیاسى و اقتصادى قیام مردم، مؤلفههاى دینى - فرهنگى نیز بستر چنین قیامى را فراهم ساخت. یکى از این عوامل تأسیس حوزههاى دینى در شهرهاى بزرگ از اواسط دوره قاجاریه است که زمینههاى ارتباطى منظم بین مردم و روحانیون را به وجود آورد. اندیشههاى اصلاحى افرادى چون سید جمالالدین اسدآبادى نیز بىتأثیر نبود.11 همچنین اندیشمندان دیگرى در باب رفع ظلم و ستم کتابها و رسالاتى نوشتند که در جاى خود تأثیرگذار بودند.12
نکته مهم در حوزه فرهنگى دوره قاجاریه، وجود جهل و بیسوادى و ناآگاهى میان عموم مردم بود که آن هم ریشه در استبداد داشت. عامل جهل و ناآگاهى سبب مىشد که مردم در برابر خیلى از اقدامات خائنانه حکام قاجار مانند واگذارى امتیاز نفت به دارسى مخالفتى نکنند و به طور کلى مردم مطالبات زیادى نداشتند. تنها منبع آگاهى بخشى به ملت ایران، روحانیون و تعالیم اسلامى بود. آنچه براى مردم مهم بود و مردم به آن توجه مىکردند تعالیم اسلامى و تلاشهاى فکرى افرادى چون اسدآبادى بود، که در اختیار عده اندکى قرار مىگرفت.
علل ذکر شده علتهایى ساختارى و ریشهاى بودند. این علل به همراه حوادث سیاسى چون قیام تنباکو در 1270 ش (آگاهى بیشتر مردم به ویژه تجار از منافع خویش)، ماجراى نوز بلژیکى (خشم مردم)، عدم مرکزیت نهادهاى مذهبى و شکست روس از ژاپن (علت شکست، استبدادى بودن روسیه شناخته شد و مشروطه بودن ژاپن)، به شکلگیرى جنبش منجر شد.
درباره ترویج واژه مشروطیت، باید گفت که پیش از جنبش، این واژه در جزوات زیرزمینى به ویژه از سوى ماسونها مطرح بود، اما کاربرد آن از سوى مشروطهطلبان سکولار در تحصن عمومى مردم در سفارتخانه بریتانیا در ژوئیه 1906م عمومیت یافت. مشروطه دلالت بر تشکیلات قانونى داشت که در آن حقوق مردم شناخته شده، قوا مجزا از هم بوده و اختیار قانونگذار، پادشاه و حکومتش محدود مىشد. در اوایل سال 1325ق/1907م اصطلاح مشروطیت جهت توصیف ایدهها و افکار مشروطهخواهى ایران به کار گرفته شد. در تحولات سالهاى بعد، اصطلاح انقلاب مشروطه در مقابل استبداد و حکومت مطلقه مطرح گردید. البته احتمال دارد که واژه دو پهلوى مشروطه (charter یعنى اعطاى امتیاز از جانب پادشاه که در زبان فرانسه به معناى اساسى است) به عمد براى ترجمه واژه فرانسوى constitution به کار برده شده (به جاى معادل دقیق آن یعنى conditionnell) تا نظام پیشنهادى جدید را با مفاهیم حقوقى و منطقى شرط و مشروط در رویه قضایى اسلام آشتى دهد. البته حتى در فرمان چهارده جمادى الثانیه 1324/1906م. که بعدها به نام فرمان مشروطیت شناخته شد، ذکرى از واژه مشروطه نیامده است، بلکه دستور تأسیس عدالتخانه صادر شد که در عمل معنایش بیش از تجدید سازمان وزارت عدلیه نبود. تنها بعد از جلوس محمدعلى شاه در 28 ذىالحجه 1324/1907م از این واژه استفاده شد.13
جنبش مشروطیت ایران را مىتوان در ادامه جنبشهاى مشروطهخواهى سایر نقاط جهان دانست؛ مانند جنبشهاى مشروطهخواهى، ملتگرایى و استقلالگرایى اروپاى نیمه دوم سده نوزدهم. همچنین تغییراتى که تحت این عنوان در مصر صورت گرفت، مثل تأسیس دیوان، مجلس الشورا، مجلس الشورى النواب و مجلس النظار که این تغییرات را ایرانیان ساکن مصر و روزنامههاى ثریا، پرورش و حکمت به ایران منتقل مىکردند و نیز انقلاب مشروطه ژاپن و روسیه نیز قابل ذکر هستند. ایران به جهت موقعیت جغرافیایى، سیاسى و اقتصادى، نمىتوانست در انزوا بماند و سیر نوسازى که از زمان عباسمیرزا آغاز شده بود در ایران ادامه یافت.14 همزمان با این تغییرات در کشورهاى دیگر، روشنفکران، سکولارها و نویسندگان داخلى نیز به تشریح این موضوعات و بسط مشروطیت مىپرداختند. البته گرچه از روشنفکران به عنوان یکى از گروههاى اصلى تأثیرگذار بر مشروطه نام برده مىشود، اما شایان ذکر است که اغلب این افراد مثل آخوندزاده، و... قبل از این جنبش از دنیا رفتهاند و در مبارزات مردم شرکت نداشتند. و تنها مىتوان از تأثیر آثار آنان بر مشروطه طلبان سخن گفت.
اما تجار و بازاریان از اقشارى هستند که از ابتداى شکلگیرى این جنبش در آن شرکت داشتند. آنان از سیاستهاى مسیو نوز بلژیکى و اداره گمرکات خشمگین بودند و خواستار تأسیس یک بانک ملى بودجه گذارى شده از سوى ملت بودند. جادههاى ناامن، ارتباطات ضعیف، امتیازات انحصارى اعطا شده به بانک شاهى و استقراضى، نوسانات قیمت در بازار جهانى و... که در بحث علل بیرونى جنبش به ریشههاى آنها اشاره شد، از عوامل نارضایتى آنان بود که عدم کفایت دستگاههاى اجرایى و قضایى سنتى در حل و فصل مسائل تجارى بر آن مىافزود.15
از مباحث گذشته به دست مىآید که کنشگران این جنبش همانا مردم، علما و روحانیون، تجار و بازاریان، برخى تحصیلکردگان و ایرانیان مقیم خارج از کشور بودند؛ از اینرو مىتوان جنبش مشروطیت را جنبش مردمى تلقى کرد، نه دولتى. البته برخى سعى مىکنند با ذکر سیاستهاى انگلیس در ایران و بحث منافع او در پیروزى این جنبش، مشروطیت را به بیگانگان نسبت دهند و نقش مبارزات مردم ایران را کم اهمیت جلوه دهند. اما باید گفت انگلیس در شروع این جنبش هیچ نقشى نداشت. گرچه نقشههاى انگلیس در طرح مشروطه در سفارت خود و ترویج آن در این جنبش تأثیراتى گذاشت؛ اما نقش اصلى را مردم و روحانیون عهدهدار بودند. البته از سویى مىتوان گفت عملکرد بیگانگان مانند روس و انگلیس در ایران و به ویژه قرارداد 1907 که طى آن ایران به سه منطقه تقسیم شد و ستمهایى که بر ایران روا داشتند، در ادامه نهضت و تحریک مردم و شرکت بیشتر آنان در جنبش نقش داشته است.
نقش عدالتخواهى در شکلگیرى جنبش مشروطیت ایران
در آغاز به تبیین و تعریف مفهوم عدالت مىپردازم. از عدالت تعاریف فراوانى شده است که معروفترین آنها عبارتند از: وضع کل شئ فى موضعه، اعطاء کل شئ حقه، استقامت بر شرع و طریقت اسلام،16 برابرى و مساوات،17 عمل مطابق قانون18 و... بسیارى اوقات عدالت با توجه به مفهوم متضاد آن تعریف مىشود؛ براى مثال گفته مىشود عدالت عبارت است از: ظلمى صورت نگیرد، بر کسى ستم روا نشود، تبعیضى صورت نگیرد، به طور جانبدارانه قضاوت نشود و... اغلب این تعاریف در دین ما وجود دارد؛ ما حضرت علىعلیه السلام را امیر عدالت مىدانیم، زیرا برادرش عقیل را با سایر مردم یکسان انگاشت و تبعیضى روانداشت، به مسلمانان از مهاجر و انصار و مجاهدان و غیرمجاهدان به یکسان از بیتالمال پول مىداد، در دادگاه همچون افراد عادى جامعه حاضر مىشد. در اذهان مردم ایران، چه درگذشته و چه در زمان جنبش مشروطیت و چه در حال حاضر، این تعاریف رایجترند. تعاریف مدرن از عدالت کمتر میان افراد جامعه ایران رواج یافته است. با این وصف، باید گفت شرایط در هنگام آغاز جنبش مشروطیت به گونهاى بود که مردم وضعیت را عین بىعدالتى مىدانستند، زیرا نه در دیوانخانههاى دولتى بیطرفى و انصاف رعایت مىشد و نه پناهگاهى براى احقاق حقوق مردم وجود داشت و مأموران دولتى نیز ظلم و ستم فراوان مىکردند. زمینههاى ساختارى بىعدالتى، همان زمینههایى است که براى جنبش مشروطیت ذکر گردید؛ ساختار سیاسى، اقتصادى و فرهنگى جامعه به گونهاى بود که مردم را تحت ظلم و اجحاف قرار مىداد، حقوق آنان ضایع مىشد، تبعیضهاى گسترده صورت مىگرفت و مالیاتهاى سنگین از مردم اخذ مىشد که توان پرداخت آن و گذران زندگى خود را نداشتند. به همین دلیل شعار اولیه مردم و خواسته نخست آنها عدالتخانه بود. عدالتخانه تنها شامل یک دادگاه بىطرف نبود، بلکه شامل انتخاب افرادى از اصناف مختلف جامعه و وضع قانون از سوى آنان بود تا قدرت دولتى تا حدى تحدید گردد و بر آن نظارت شود تا به این وسیله کمى از ستم بر مردم کاسته شود. این هم خواسته مردم بود و هم خواست علما و روحانیون. پس از طرح مشروطیت نیز این خواسته پابرجا بود، زیرا هدف همه مشروطهطلبان تأسیس مجلس و وضع قوانینى جهت کاهش ظلم و از میان برداشتن استبداد بود تا پادشاه حاکم مطلق نباشد و با قواعد و قوانینى مهار و کنترل شود. اما از آنجا که مشروطهطلبان مفاهیم و اصطلاحات مشروطه اروپایى را بدون توجه به بافت و ساختار بومى ایران مطرح مىکردند، به دلیل عدم آشنایى مردم با خیلى از آن مفاهیم استقبال گرمى از آنها به میان نیامد، بلکه سبب چند دستگى در میان هواداران اولیه جنبش گردید. در این جا به چند دستگىها در باب عدالت مىپردازیم. در طى مناقشات و مباحث، مفهوم «برابرى» به همراه واژههایى چون پارلمان، قانون و آزادى وارد ایران شد. واژه برابرى مدرن، گرچه در ادبیات ما وجود داشت و تحت عنوان مساوات در احکام شرعى مطرح بود، اما تفاوتهایى با آن داشت و آن این که به معناى برابرى در مقابل قوانین مجلس بود، در حالى که پیشتر قانونى به جز قانون شرع وجود نداشت و در قانون شرع نیز حکم هر دستهاى از افراد مطابق احوال آنها بیان شده بود. در بحث از عدالتخانه نیز گرچه سخن از برابرى افراد ملت و رفع تبعیض به میان آمده بود، اما این برابرى در دیوانخانههاى دولتى و بین افراد مختلف در مقابل قاضى مراد بود. از طرفى نیز قدرت سلطنت تا حدى محدودتر مىشد.
در این اوضاع میان علما و روشنفکران و نیز بین خود علما اختلافاتى پدیدار شد. روشنفکران اغلب طرفدار مشروطه و برابرى و مفهوم غربى بودند، اما میان علما چند نگرش وجود داشت. برخى جانب روشنفکران را گرفتند، برخى برابرى به مفهوم غربى آن را قبول نداشتند و برخى قائل به جمع میان این دو بودند یعنى برابرى در برابر قانون را با برابرى مندرج در شرع مطابقت مىدادند و اعلام مىکردند میان آنها تضادى وجود ندارد. نمىتوان اختلافات میان علما بر سر مفاهیم وارده و جدید را علت و عامل مخالفت این دسته از علما با عدالت بدانیم. عدالت تنها شامل برابرى نمىشود، بلکه برابرى بخشى از عدالت است. فهم این اختلافات نیز طبق روش رئالیسم که به زمینه و بافت توجه مىکند، تنها با در نظر گرفتن شرایط آن زمان قابل فهم است. براى فهم بهتر مطلب به اختلاف نظر دو تن از برجستهترین علماى آن دوران یعنى آیةاللَّه نائینى و آیةاللَّه شیخ فضلاللَّه نورى در باب برابرى اشاره مىکنم.
در بدایت امر و اول تأسیس این اساس، شهرتها و جلوهها در انظار عامه مسلمانان دارند که مقصود از تشکیل این مجلس، رفع ظلم و تعدیات حکام و ولات و اجراى احکام شرعیه و اعطاى کلمه حقه اسلامیه و انهدام استبداد و شهوات نفسانیه دولت و تسویه حدود و حقوق مسلمانان و اوامر و نواهى شرعیه و انتظامات کلیه است.19
شیخ فضلاللَّه در باب برابرى، به مخالفت با آن پرداخته و علت آن را ناهمخوانى آن با قوانین اسلام داشته است:
در احکام اسلام چه مقدار تفاوت گذاشت بین موضوعات مکلفین در عبادات و معاملات و تجارات و سیاسات از بالغ و غیر بالغ و ممیز و غیر ممیز و عاقل و مجنون و صحیح و مریض و مختار و مضطر و راضى و مکره و اصیل و مرتد و مرتد ملى و فطرى و غیرها ممالایخفى على الفقیه الماهر، مثلاً کفار ذمى احکام خاصه دارند در مناکحات آنها با مسلمانان... و نیز در باب مواریث کفر یکى از موانع ارث است... و نیز مرتد احکام خاصه مسلمین دارد. تمام این خرافات براى هدم اساس دین و اضمحلال شریعت سیدالمرسلین بوده... و إلاّ نشر عدالت محتاج به این ترتیبات نیست... لزوم عدل عقلاً و شرعاً ظاهر است لکن کلامى که هست در تمیز مصداق است... .20
اما سؤال در اینجاست که چرا شیخ فضلاللَّه نورى بعد از دریافت پاسخ نامه خود و چند تن دیگر از مجلس، باز هم به مخالفت با برابرى و مشروطه ادامه داد؟ وى به همراه آیةاللَّه بهبهانى و آیةاللَّه طباطبایى در سىام شعبان 1325 در نامهاى از مجلس شوراى ملى پرسید که معناى مشروطیت چیست و حدود مداخله مجلس تا کجاست؟ آیا قوانین مجلس مىتواند مخالف با قواعد شرعیه باشد یا خیر؟ مجلس در پاسخ وى، مشروطیت را به معناى حفظ حقوق ملت و تحدید حدود سلطنت و تعیین تکالیف کارگزاران دولت معنا نمود که حدود آن «اصلاح امور دولتى و تنظیم مصالح مملکت و رفع ظلم و تعدى و نشر عدل و تصحیح دوایر وزارتخانههاست و دخالت در احکام شرعیه و حدود الهیه که به هیچ وجه قابل تغییر نیست، از وظیفه این مجلس خارج است... و قوانین موضوعه در این مجلس مخالف با قواعد شرعیه نبوده و نخواهد بود...».21 اما شیخ فضلاللَّه باز هم مخالفت کرد. درباره دلیل این مخالفت مىتوان اظهارات متفاوتى داشت؛ براى مثال مىتوان گفت شیخ فضلاللَّه در واقعیت امر چیز دیگرى مىدیده است که این دیدگاه از نوشتههاى او نیز به دست مىآید. با وجود پاسخ فوق، او رعایت نشدن احکام اسلام و هتک حرمت مسلمانان و احکام اسلام را در جامعه مشاهده کرده بود. او مشاهده مىکرد افرادى که تا دیروز به قول خودش «لامذهب» و بىدین بودند امروز پرچم دیندارى و اجراى عدالت را در دست گرفتهاند:
آخر مقبول کدام احمق است که کفر حامى اسلام شود و ملکم نصارا حامى اسلام باشد؟... بلى حمایت عدل به معناى مساوات و حریت را که قوام حقیقت ظلم به این دو امر است خواهد نمود.22
بنابراین مىتوان گفت شیخ فضلاللَّه به مشروطیت و مجلسیان بدبین شده بود و از اینرو حرفهاى آنها تأثیرى در عقیده او نداشت. اما از طرفى، عدهاى نیز سعى مىکردند به شیوههاى دیگر دلایل مخالفت شیخ با مشروطه را توجیه کنند. براى مثال حسین آبادیان دلیل مخالفت شیخ فضلاللَّه را در اندیشههاى اخبارى گرایانه او مىداند23 و برخى نیز او را در تئورى اصولى و در عمل اخبارى دانستهاند.24 مخالفت با آراى شیخ فضلاللَّه به ویژه در مقایسه با آراى نائینى صورت مىگیرد؛ از اینرو نتیجهگیرى از اندیشه و عمل شیخ فضلاللَّه در خصوص برابرى را پس از ذکر اندیشه نائینى در باب عدالت ارائه خواهیم کرد.
آیةاللَّه نائینى، از مشروطهخواهان، در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله مىکوشد با تکیه بر مفاهیم اصولى و فقهى اسلام، مفاهیمى چون آزادى و برابرى را موافق با احکام و قوانین اسلام نشان دهد. از نظر وى مفاهیمى چون برابرى در اسلام نیز وجود دارند و امورى جدید به شمار نمىروند. در این راستا مصادیقى از برابرى در حقوق، احکام و مجازات از صدر اسلام ذکر مىکند و عادل بودن سلطنت و حفظ آن را منوظ به مساوات آحاد ملت با همدیگر و با شخص والى در جمیع نوعیات مىداند.25 او برابرى در مقابل قانون را مىپذیرد، زیرا قانون اساسى را «فقط براى ضبط رفتار متصدیان و تحدید استیلا و تعیین وظایف آنان و تشخیص وظایف نوعیه لازمة الاقامه مىداند که... اصلاً به تکالیف تعبدیه یا توصلیه و احکام معاملات و مناکحات و سایر ابواب عقود و ایقاعات و مواریث و قصاص و دیات... از آنچه مرجع در آن رسائل عملیه و فتاواى مجتهدین و متابعتش هم موکول به دیانت مسلمانان و خارج از وظایف متصدیان و هیئت مبعوثان است، مداخله ربطى ندارد و نه به وظایف حکومت شرعیه و تفصیل موارد حکم».26
نائینى سپس به بیان نظر خود در خصوص مساوات مىپردازد.
هر حکمى که بر هر موضوع و عنوانى به طور قانونیت و بر وجه کلیت مرتب شده باشد، در مرحله اجرا نسبت به مصادیق و افرادش بالسویه و بدون تفاوت مجرى شود، جهات شخصیه و افاضات خاصه رأساً غیر ملحوظ و اختیار وضع و رفع و اغماض و عفو از هر کس مسلوب است و ابواب تخلف و رشوهگیرى و دلبخواهانه حکمرانى کردن به کلى مسدود است. از آنچه بین العموم مشترک و به فرقه خاصى اختصاص ندارد به طور عموم مجرى شود.27
نائینى تزاحمى میان مساوات در برابر قانون و احکام شرعى که براى هر قشر و گروه و عنوان خاصى در اجتماع جداگانه وضع شده است نمىبیند. مقصود او از قانون حکمى است که بر هر موضوع و عنوانى به طور کلى وضع شده است و خود نیز قید کرده که این برابرى در مورد آن چیزى است که بین العموم مشترک است و برعموم افراد اجرا مىشود. البته اجراى قانون مجلس مداخلهاى با قوانین شرع پیدا نمىکند، زیرا حوزه عمل آنها از هم جداست. شرع حیطه امور دینى را شامل مىشود و قوانین عرف محدود ساختن رفتار مسؤولان و مناصب و فرمانروایان را.
این دو فقیه در باب حکومت و انواع پذیرفته شده آن از نظر شرع نیز با یکدیگر اختلافاتى دارند و شاید یکى از علل اختلاف آنها در جهت پذیرش برابرى همین نکته باشد، زیرا نائینى گرچه حکومت مشروطه را نیز غصبى مىداند (غصب مقام امام معصومعلیه السلام)، اما از باب کاهش ظلم به مردم و خدا آن را مىپذیرد و لذا سایر متعلقات آن مثل قانون و مجلس را نیز قبول مىکند، اما شیخ فضلاللَّه نورى چنین دیدگاهى ندارد و حکومت شرعى در زمان غیبت را جایز نمىشمرد و بر دوام سلطنت تأکید مىورزد و مشروطه و قانون و برابرى را نمىپذیرد. نورى از ابتداى قیام عدالتخانه مىخواست که در آن فقط بر قدرت سلطنتى تا حدى کنترل صورت مىگرفت و احکام و قوانین شرع مانند سابق حاکم مىماندند. اما در مشروطه، قوانین دیگرى نیز وارد مىشوند که مورد قبول نورى نبودند.
از آن جا موضوعاتى چون مشروطه و قانون از غرب به ایران وارد شده بود و در غرب نیز حکومتها سکولار بودند، نورى بر این گمان بود که این مفاهیم و تشکیلات، با توجه به این که در ایران مذهب نقش اساسى در حکومت و زندگى مردم ایفا مىکند، به درد ایران نمىخورد.28 آیةاللَّه نائینى به خوبى این مفاهیم را با موازین شرعى پیوند داده بود و از اصطلاحات اصولى همچون عمل به قدر مقدور و مقدمه واجب، احکام اولیه و ثانویه در دفاع از قانونگذارى بشرى بهره برده بود، و با استفاده از مستنداتى چون پیروى از اجماع عقلا در مسائل عرفى مشروعیت تأویل به اکثریت آرا در مسائل عرفى را نتیجه گرفته بود.
به هر حال مىتوان گفت با وجود تفاوت دو دیدگاه فوق، هر دو در لزوم اجراى عدالت مشترک بودند و علت طرفدارى هر دو فقیه از مشروطیت، کاهش ظلم و برقرارى عدالت بود.
خاتمه
نهضت مشروطیت ایران با دارا بودن آگاهى، سازماندهى، تعلق به عرصه عمومى و غیر رسمى و هدفدار بودن، یک جنبش به شمار مىرود. این جنبش با هدف تغییراتى در وضع موجود پدید آمد که مهمترین آن خواست عمومى در کاهش ظلم و رفع تبعیض در رفتار حکومت نسبت به انجام محاکمات، اخذ مالیات و... بود. در مباحث پیشین، علل ساختارى و غیرساختارى شکلگیرى این جنبش و علل درخواست هر یک به طور جداگانه به بحث گذاشته شد. و مفهوم عدالت با وجود برداشتهاى متفاوت از مصادیق آن به عنوان خواسته محورى و اساسى مردم در طول این نهضت ناتمام شناخته شد.
پىنوشتها
1. دانش آموخته حوزه علمیه و فارغ التحصیل رشته علوم سیاسى.
2. آندروسایر، روش در علوم اجتماعى، ترجمه عماد افروغ (در دست انتشار)؛ عماد افروغ «ماهیت، ضرورت و ارکان نقد در جمهورى اسلامى» فصلنامه علوم سیاسى، سال هفتم، ش 25، (بهار 83) ص 20-21.
3. اسپنسر، تئورى رفتار جمعى، ترجمه رضا دژاکام (تهران: یافتههایى نوین، 1380) مقدمه عماد افروغ، ص 2.
4. جلالالدین مدنى، تاریخ سیاسى معاصر ایران (قم: انتشارات اسلامى، چاپ سوم، 1369) ص 55 و 56.
5. همان، ص 56.
6. سایت اطلاعرسانى باشگاه اندیشه، «گفتگو با على ابوالحسنى»، 14/5/82 .
7. على ابوالحسنى، کارنامه شیخ فضل اللَّه نورى (تهران: عبرت، 1380) ص 56.
8. محمد على همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران (انقراض قاجار و استقرار پهلوى)، ترجمه حسن افشار (تهران: مرکز، 1380) ص 7 - 23.
9. «انقلاب مشروطیت ایران» (از سرى مقالات دانشنامه ایرانیکا، 3) ترجمه پیمان متین (تهران: امیرکبیر، 1382) ص 42.
10. رحیم رئیسنیا، زمینه اقتصادى و اجتماعى مشروطیت ایران (تبریز: ابن سینا، 1352) ص 8 - 24.
11. محمدخاتمى، زمینههاى خیزش مشروطه (تهران: پایا، بىتا) ص 21.
12. حسین آبادیان، مبانى نظرى حکومت مشروطه و مشروعه (تهران، نشر نى، 1374).
13. انقلاب مشروطیت ایران، ص 45 - 46.
14. عبدالهادى حائرى، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق (تهرن: امیرکبیر، 1362) ص 11 - 20.
15. انقلاب مشروطیت ایران، ص 40 - 41.
16. محمد حسین جمشیدى، اندیشه سیاسى شهید رابع امام سید محمد باقر صدر (تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1377) ص 255.
17. مرتضى مطهرى، وحى و نبوت (تهران، صدرا، 1374) ص 127.
18. محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358) ج 3، ص 255.
19. محمد ترکمان (گردآورنده)، رسائل، اعلامیهها مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضلاللَّه نورى، «رساله شیخ فضل اللَّه نورى در تحریم مشروطه و قانون اساسى» (تهران: رسا، 1362) ص 295.
20. همان، ص 160.
21. همان، ص 362.
22. شیخ فضلاللَّه نورى، تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل، به نقل از حسین آبادیان، پیشین، ص 153.
23. حسین آبادیان، پیشین.
24. نجف لکزایى، «روششناسى فقه سیاسى شیعه»، فصلنامه علوم سیاسى، سال ششم، ش 21 (بهار 1382) ص 62.
25. محمد حسین نائینى، تنبیه الامه و تنزیه المله (تهران: شرکت سهامى انتشار) ص 28 - 31 و ص68.
26. همان، ص 70.
27. همان، ص 69.
28. محمد ترکمان، پیشین، ص 166.
نهضت مشروطیت از نقاط عطف و تأثیرگذار در تاریخ ایران است که بدون دستیابى به اهداف خویش، ناتمام ماند، اما مسائل مطرح در آن هنوز حل نشده باقى مانده ابهامات زیادى در متن و حاشیه آن مانده است، به ویژه درباره ماهیت، عوامل و کنشگران آن ابهاماتى هست، به طورى که هر از چند گاهى در کشور، یکى از شخصیتهاى برجسته این جریان محبوب جلوه مىکند، اما پس از مدتى مورد نکوهش قرار مىگیرد. همچنین در خصوص عوامل تکوین نهضت مشروطه، برخى نیروهاى بیگانه را عامل اصلى مىدانند، برخى محققان افراد و گروههاى داخل کشور را و برخى نیز قائل به عوامل متعدد هستند. مقاله حاضر در راستاى تبیین علل تکوین نهضت مشروطه، به واکاوى آن پرداخته و عدالتخواهى را علت شکلگیرى این نهضت دانسته است. براى تبیین این فرضیه، به روش رئالیستى دستیازیدهام تا ضمن عدم تکیه بر بعدى خاص هم علل ضرورى و درونى حادثه و هم علل بیرونى آن بررسى شود تا در حد نسبتاً زیادى پژوهشى فارغ از نگاههاى جانبدارانه و تک بعدى عرضه گردد. نگرش رئالیستى دیدگاهى میانه پوزیتیویسم و هرمنوتیک اتخاذ مىکند، به گونهاى که نه در دام عینىگرایى و مشاهده صرف پوزیتیویسم مىافتد و نه همه امور را نسبى و خالى از ضرورت فرض مىکند. از ویژگىهاى بارز این روش، دیدگاه آن در خصوص معرفت در زمینه است. براساس این دیدگاه، مفاهیم، اجتماعىاند و ساخته اجتماعات و جوامع بشرى است2 نه این که این مفاهیم خود را بر انسانها بار کنند؛ براى مثال در موضوع فهم عدالت باید به جامعه و بافت خاصى که مفهوم در آن به کار مىرود توجه کرد. این دیدگاه هم به مسأله ساختار به خوبى توجه مىکند و هم موضوع کارگزار، زیرا هم به عوامل عینى توجه دارد و هم عوامل ذهنى.
نهضت مشروطیت
در آغاز، به مسألهاى پیشینى اشاره مىکنم که آیا مشروطه جنبش به حساب مىآید یا نه؟ با توجه به تعاریف متعدد از جنبش، پاسخ به سؤال فوق، به نوع تعریفى که از جنبش برمىگزینیم بستگى دارد. اما طبق قدر مشترک تعاریف جنبش، براساس قدر مشترک و ویژگىهاى عمومى این تعاریف مىتوان به این سؤال پاسخ گفت. ویژگىهاى مشترک این تعریفها عبارتنداز: «تأکید بر بعد آگاهى، سازماندهى، تعلق به عرصه عمومى و غیر رسمى، هدفدار بودن و عمل و رفتار جمعى مبتنى بر ستیز و معطوف به تغییرات اجتماعى بودن آن».3 طبق این ویژگىها مىتوان جریان مشروطیت ایران را جنبش اجتماعى محسوب کرد. در تبیین این مسأله به اجمال مىتوان گفت در مراحل اولیه شکلگیرى جنبش مشروطیت که به عدالتخانه موسوم است، رهبرى، هدف و ایدئولوژى آن مشخص است و در عرصه غیر رسمى و عمومى صورت مىگیرد. هدف از آن، تحدید قدرت سلطنت و قراردادن آن در چارچوب قانون است که نوعى تغییر اجتماعى محسوب مىشود. رهبران آن نیز شیخ فضلاللَّه نورى، بهبهانى و سید محمد طباطبایى هستند. همچنین در جهت پیشبرد جنبش کمیتهاى سه نفره متشکل از سید جمالالدین واعظ اصفهانى، ملک المتکلمین و دولت آبادى زیر نظر سه رهبر فوق تشکیل شد که شب نامههایى را منتشر مىساختند. در این راستا کمیتههاى دیگرى نیز تشکیل گردید.4 همه این گروهها در طول جنبش حضور جدى داشتند؛ براى مثال حدود 1000 نفر از آنان در مهاجرت کبرا به همراهى بهبهانى و طباطبایى به قم رفتند و علما و مردم سایر نقاط کشور با فرستادن نامه و تلگرام از این حرکت حمایت نمودند. در مهاجرت صغرا نیز حضور مردم جدى بود. در پى اقدام عین الدوله در پایین آوردن سیدجمالالدین واعظ از منبر زد و خورد صورت گرفت و در پایان این تحصن حدود یکصد نفر از مردم به دست قواى حکومتى کشته شدند.5 همچنین تعداد متحصّنین در سفارت انگلیس حدود چهارده تا پانزده هزار نفر تخمین زده شده است. اینها همه نشان مىدهد که مشروطیت جنبشى مردمى بود. برخى نویسندگان با استناد به آشنا نبودن مردم با واژه مشروطیت، جنبش را غیر مردمى یا از روى ناآگاهى جلوه مىدهند، حتى رهبران جنبش مانند آیةاللَّه بهبهانى را نیز بیگانه با این اصطلاح دانستند در آن جا که این رهبران مشروطیت را به امنیت و رفاه و آبادانى و عاملى که همه چیز را روبهراه مىکند معنا کردهاند. البته در آن زمان بسیارى از مردم و علما با واژه مشروطیت آشنا نبودند و روشنفکران و ماسونهایى که آن را مطرح مىکردند نیز وضعیت غرب را تشریح مىنمودند بدون این که به بافت و آگاهى داخلى ایران و وضعیت سیاسى و اجتماعى آن توجهى داشته باشند؛ اما جنبشى که در نهایت به مشروطه ختم شد، در آغاز براى تأسیس عدالتخانه و علیه ظلم و ستم حکام قاجار بود و این هدف براى همه مردم و علما امرى کاملاً آشنا بود و آنان براى تحقق این هدف قیام کردند و به هجرت کبرا و صغرا رفتند. بى شک بدون حضور علما در این قیام، روشنفکران توان به صحنهکشاندن مردم را نداشتند. حتى مجلسى که مظفرالدین شاه حکم تأسیس آن را امضا کرد و انتخابات مجلس شوراى صدر مشروطه نیز بر پایه آن انجام شد، متناسب با تز عدالتخانه بود.
بنابراین مىتوان گفت مشروطیت ایران یک جنبش است که در میانه راه با تغییر جریان و انحراف از اهداف، به شکست انجامید. در این خصوص برخى معتقدند جریان سکولار مشروطه به هدف خود رسید و حکومت رضاخان (با جدایى دین و سیاست) از نتایج آن است.6
علل و عوامل درونى و بیرونى تکوین مشروطه
در این جا به بررسى علل درونى و بیرونى پیدایش جنبش مشروطه بر اساس الگوى رئالیسم مىپردازیم. در بحث از علل درونى و علّى آن مىتوان گفت مهمترین عامل آن شیعه بودن مردم ایران است. اصولاً شیعه با دیدگاه ترجیح عدالت بر امنیت شناخته مىشود و در این راستا قیام علیه حاکم جائر را روا مىدارد. از طرفى، اعتقاد به حکومت معصوم و غاصب دانستن حکومتهاى غیر معصوم نیز در روحیه ظلم ستیزى آن تأثیرى مضاعف مىنهد. این روحیه سبب حمایت و طرفدارى مردم از علما و روحانیون، به عنوان تنها ملجأ و پناهگاه خود، گردیده است. نمونه آن اطاعت مردم از فتاواى جهاد علما در جنگ ایران و روس و نیز حکم تحریم تنباکو است.
در بحث از علل بیرونى جنبش مشروطیت، در آغاز توجه به این نکته لازم است که نام مشروطیت در ابتداى جنبش مطرح نبود و مردم به دنبال تأسیس عدالتخانه بودند. در این مقطع حساس روشنفکران سکولار دخالتى در قیام مردمى نداشتند. اشاعه این واژه در ادامه قیام به ویژه پس از تحصن در سفارت انگلیس اتفاق افتاد. گرچه برخى تقاضاهاى مردم و علما در عدالتخانهخواهى با مشروطیت مشترک بود (مانند تحدید قدرت سلطنت)، اما تفاوتهایى نیز با یکدیگر داشتند؛ براى مثال در عدالتخانهخواهى، قرار بود امناى برگزیده اصناف و طبقات گوناگون کشور، در خصوص امور دیوانى و حدود اختیارات و وظایف دوایر دولتى قانونى بنویسند و بر اجراى دقیق آن نظارت کنند. ولى در کار محاکم شرع و شؤون خاص فقها دخالت نکنند؛7 اما در طى جریان مشروطیت مسائل مربوط به دین و محاکم قضایى نیز به میان کشیده شد.
بنابراین در تبیین علل بیرونى این جنبش، باید توجه نمود که چه عللى در عدالتخانهخواهى مؤثر بود و چه عللى سبب تکوین جنبش مشروطیت گردید. البته به دلیل اشتراک این دو در برخى اهداف مانند تحدید سلطنت و استبداد قاجار مىتوان به عللى پرداخت که باعث شد مردم خواهان رفع استبداد گردند. این علل را در ابعاد سیاسى، اقتصادى و فرهنگى مىتوان بررسى کرد. وضعیت سیاسى ایران را در آن دوران مىتوان در استبداد خلاصه کرد. نظام استبدادى با ویژگىهاى خاص، از جمله انحصار حق مالکیت در دست دولت و نبود حق مالکیت خصوصى، اقتدار نظامى و دیوانى شدید و وابستگى شدید طبقاتى به دولت حاکم بود. در این نظام هر چه طبقه جایگاه بلندترى داشت وابستگىاش به دولت نیز بیشتر بود. همچنین به علت ناپایدارى مالکیت خصوصى و انحصار کامل قدرت در دست دولت، طبقات اجتماعى صورى و تغییر یابنده بودند و کارکردى نداشتند؛ لذا هر شخص یا خانوادهاى، از هر طبقهاى ممکن بود به بالاترین مناصب و ثروتها دست یابد و برعکس. در این میان نبود قانونى براى تعیین حد و مرز اعمال قدرت این وضعیت نابسامان را تشدید مىکرد و مانع از رشد اجتماعى، اقتصادى، علمى و فنى پایدار و فزاینده مىشد. از آن جا که دولت مستقل از طبقات و فوق جامعه بود، مشروعیتى نداشت و لذا جانشینى آن نیز نامعلوم بود و ریشه در قانون، سنت و حقوق اجتماعى نداشت، تا آن جا که شورش به اندازه حکومت مشروعیت داشت. در این دوره چیزى به نام سیاست وجود نداشت؛ آنچه از سیاست به ذهن مىرسید، فقط فرمانروایى و مجازات بود.
دستگاه قضایى مستقل وجود نداشت و در مسائل قضایى، تنها مىتوان میانجىگرى سران کشور، نزدیکان شاه و روحانیون بلندپایه را دید که سنت بست نشینى و تحصن از نتایج چنین نظام قضایى است.8 وضع قضایى کشور از عوامل مهم شکلگیرى جنبش عدالتخانهخواهى به دست افراد ستمدیده و به تنگ آمده از عملکرد دیوانخانههاى دولتى و ستم حکام بود که مىخواستند دیوانخانه وابسته به شاه و دولت تغییر یابد و با تکیه بر نیروى ملت اداره شود. در این راستا اولین مطالبه آنان، تشکیل یک هیأت نمایندگى مستقل براى اداره عدلیه و تأمین حقوق افراد در برابر تجاوزات دولت بود. این خواسته تحت عنوان عدالتخانه تجلى یافت که با تأسیس دوایرى در تمام شهرها مىباید به عرض حالها و درخواستهاى مردم و اجراى بیطرفانه قانون اسلام در میان آحاد ملت بدون هر گونه تبعیض رسیدگى مىکرد.9
از لحاظ اقتصادى نیز ایران اوضاع آشفتهاى داشت که بخشى از آن از نظام استبدادى ناشى مىشد. نظام اقتصادى ایران به صورت خانخانى، تیولدارى و داشتن اقطاعات اداره مىشد. بر این اساس کشور به بخشهاى نیمه مستقل تقسیم مىگشت که با تضعیف حکومت مرکزى، بخشهاى نیمه مستقل استقلال بیشترى مىیافتند. این سیستم از موانع اصلى رشد و پیشرفت تجارى بود، زیرا خانها مىتوانستند راههاى تجارى را ببندند و از کاروانها باج بگیرند که باعث ناامنى تجارت مىشد. در این مقطع، ایران کشور عقبمانده کشاورزى محسوب مىشد که بیش از 80درصد جمعیت آن در روستاها و ایلات به سر مىبردند. کشاورزى بر اساس نظام ارباب - رعیتى اداره مىشد. بر اساس آن، زمینداران بزرگ بهره ناچیزى از سهم تولیدات کشاورزى را به رعیت مىداد. در این نظام، راههاى تولیدات فراوان اقتصادى و پیشرفت آن بسته بود، زیرا گردش سرمایهاى وجود نداشت و اقتصاد کاملاً جنبه معیشتى داشت. این وضع نابسامان در کشاورزى، وقتى با مالیاتهاى مضاعف و ظلم و ستمها همراه مىشد، شکل بسیار اسفبارى را در روستاها ایجاد مىکرد. این اوضاع اقتصادى سبب مهاجرت بسیارى از ایرانیان به سایر کشورها و تن دادن به هر خفتى گردید.10
در کنار عوامل سیاسى و اقتصادى قیام مردم، مؤلفههاى دینى - فرهنگى نیز بستر چنین قیامى را فراهم ساخت. یکى از این عوامل تأسیس حوزههاى دینى در شهرهاى بزرگ از اواسط دوره قاجاریه است که زمینههاى ارتباطى منظم بین مردم و روحانیون را به وجود آورد. اندیشههاى اصلاحى افرادى چون سید جمالالدین اسدآبادى نیز بىتأثیر نبود.11 همچنین اندیشمندان دیگرى در باب رفع ظلم و ستم کتابها و رسالاتى نوشتند که در جاى خود تأثیرگذار بودند.12
نکته مهم در حوزه فرهنگى دوره قاجاریه، وجود جهل و بیسوادى و ناآگاهى میان عموم مردم بود که آن هم ریشه در استبداد داشت. عامل جهل و ناآگاهى سبب مىشد که مردم در برابر خیلى از اقدامات خائنانه حکام قاجار مانند واگذارى امتیاز نفت به دارسى مخالفتى نکنند و به طور کلى مردم مطالبات زیادى نداشتند. تنها منبع آگاهى بخشى به ملت ایران، روحانیون و تعالیم اسلامى بود. آنچه براى مردم مهم بود و مردم به آن توجه مىکردند تعالیم اسلامى و تلاشهاى فکرى افرادى چون اسدآبادى بود، که در اختیار عده اندکى قرار مىگرفت.
علل ذکر شده علتهایى ساختارى و ریشهاى بودند. این علل به همراه حوادث سیاسى چون قیام تنباکو در 1270 ش (آگاهى بیشتر مردم به ویژه تجار از منافع خویش)، ماجراى نوز بلژیکى (خشم مردم)، عدم مرکزیت نهادهاى مذهبى و شکست روس از ژاپن (علت شکست، استبدادى بودن روسیه شناخته شد و مشروطه بودن ژاپن)، به شکلگیرى جنبش منجر شد.
درباره ترویج واژه مشروطیت، باید گفت که پیش از جنبش، این واژه در جزوات زیرزمینى به ویژه از سوى ماسونها مطرح بود، اما کاربرد آن از سوى مشروطهطلبان سکولار در تحصن عمومى مردم در سفارتخانه بریتانیا در ژوئیه 1906م عمومیت یافت. مشروطه دلالت بر تشکیلات قانونى داشت که در آن حقوق مردم شناخته شده، قوا مجزا از هم بوده و اختیار قانونگذار، پادشاه و حکومتش محدود مىشد. در اوایل سال 1325ق/1907م اصطلاح مشروطیت جهت توصیف ایدهها و افکار مشروطهخواهى ایران به کار گرفته شد. در تحولات سالهاى بعد، اصطلاح انقلاب مشروطه در مقابل استبداد و حکومت مطلقه مطرح گردید. البته احتمال دارد که واژه دو پهلوى مشروطه (charter یعنى اعطاى امتیاز از جانب پادشاه که در زبان فرانسه به معناى اساسى است) به عمد براى ترجمه واژه فرانسوى constitution به کار برده شده (به جاى معادل دقیق آن یعنى conditionnell) تا نظام پیشنهادى جدید را با مفاهیم حقوقى و منطقى شرط و مشروط در رویه قضایى اسلام آشتى دهد. البته حتى در فرمان چهارده جمادى الثانیه 1324/1906م. که بعدها به نام فرمان مشروطیت شناخته شد، ذکرى از واژه مشروطه نیامده است، بلکه دستور تأسیس عدالتخانه صادر شد که در عمل معنایش بیش از تجدید سازمان وزارت عدلیه نبود. تنها بعد از جلوس محمدعلى شاه در 28 ذىالحجه 1324/1907م از این واژه استفاده شد.13
جنبش مشروطیت ایران را مىتوان در ادامه جنبشهاى مشروطهخواهى سایر نقاط جهان دانست؛ مانند جنبشهاى مشروطهخواهى، ملتگرایى و استقلالگرایى اروپاى نیمه دوم سده نوزدهم. همچنین تغییراتى که تحت این عنوان در مصر صورت گرفت، مثل تأسیس دیوان، مجلس الشورا، مجلس الشورى النواب و مجلس النظار که این تغییرات را ایرانیان ساکن مصر و روزنامههاى ثریا، پرورش و حکمت به ایران منتقل مىکردند و نیز انقلاب مشروطه ژاپن و روسیه نیز قابل ذکر هستند. ایران به جهت موقعیت جغرافیایى، سیاسى و اقتصادى، نمىتوانست در انزوا بماند و سیر نوسازى که از زمان عباسمیرزا آغاز شده بود در ایران ادامه یافت.14 همزمان با این تغییرات در کشورهاى دیگر، روشنفکران، سکولارها و نویسندگان داخلى نیز به تشریح این موضوعات و بسط مشروطیت مىپرداختند. البته گرچه از روشنفکران به عنوان یکى از گروههاى اصلى تأثیرگذار بر مشروطه نام برده مىشود، اما شایان ذکر است که اغلب این افراد مثل آخوندزاده، و... قبل از این جنبش از دنیا رفتهاند و در مبارزات مردم شرکت نداشتند. و تنها مىتوان از تأثیر آثار آنان بر مشروطه طلبان سخن گفت.
اما تجار و بازاریان از اقشارى هستند که از ابتداى شکلگیرى این جنبش در آن شرکت داشتند. آنان از سیاستهاى مسیو نوز بلژیکى و اداره گمرکات خشمگین بودند و خواستار تأسیس یک بانک ملى بودجه گذارى شده از سوى ملت بودند. جادههاى ناامن، ارتباطات ضعیف، امتیازات انحصارى اعطا شده به بانک شاهى و استقراضى، نوسانات قیمت در بازار جهانى و... که در بحث علل بیرونى جنبش به ریشههاى آنها اشاره شد، از عوامل نارضایتى آنان بود که عدم کفایت دستگاههاى اجرایى و قضایى سنتى در حل و فصل مسائل تجارى بر آن مىافزود.15
از مباحث گذشته به دست مىآید که کنشگران این جنبش همانا مردم، علما و روحانیون، تجار و بازاریان، برخى تحصیلکردگان و ایرانیان مقیم خارج از کشور بودند؛ از اینرو مىتوان جنبش مشروطیت را جنبش مردمى تلقى کرد، نه دولتى. البته برخى سعى مىکنند با ذکر سیاستهاى انگلیس در ایران و بحث منافع او در پیروزى این جنبش، مشروطیت را به بیگانگان نسبت دهند و نقش مبارزات مردم ایران را کم اهمیت جلوه دهند. اما باید گفت انگلیس در شروع این جنبش هیچ نقشى نداشت. گرچه نقشههاى انگلیس در طرح مشروطه در سفارت خود و ترویج آن در این جنبش تأثیراتى گذاشت؛ اما نقش اصلى را مردم و روحانیون عهدهدار بودند. البته از سویى مىتوان گفت عملکرد بیگانگان مانند روس و انگلیس در ایران و به ویژه قرارداد 1907 که طى آن ایران به سه منطقه تقسیم شد و ستمهایى که بر ایران روا داشتند، در ادامه نهضت و تحریک مردم و شرکت بیشتر آنان در جنبش نقش داشته است.
نقش عدالتخواهى در شکلگیرى جنبش مشروطیت ایران
در آغاز به تبیین و تعریف مفهوم عدالت مىپردازم. از عدالت تعاریف فراوانى شده است که معروفترین آنها عبارتند از: وضع کل شئ فى موضعه، اعطاء کل شئ حقه، استقامت بر شرع و طریقت اسلام،16 برابرى و مساوات،17 عمل مطابق قانون18 و... بسیارى اوقات عدالت با توجه به مفهوم متضاد آن تعریف مىشود؛ براى مثال گفته مىشود عدالت عبارت است از: ظلمى صورت نگیرد، بر کسى ستم روا نشود، تبعیضى صورت نگیرد، به طور جانبدارانه قضاوت نشود و... اغلب این تعاریف در دین ما وجود دارد؛ ما حضرت علىعلیه السلام را امیر عدالت مىدانیم، زیرا برادرش عقیل را با سایر مردم یکسان انگاشت و تبعیضى روانداشت، به مسلمانان از مهاجر و انصار و مجاهدان و غیرمجاهدان به یکسان از بیتالمال پول مىداد، در دادگاه همچون افراد عادى جامعه حاضر مىشد. در اذهان مردم ایران، چه درگذشته و چه در زمان جنبش مشروطیت و چه در حال حاضر، این تعاریف رایجترند. تعاریف مدرن از عدالت کمتر میان افراد جامعه ایران رواج یافته است. با این وصف، باید گفت شرایط در هنگام آغاز جنبش مشروطیت به گونهاى بود که مردم وضعیت را عین بىعدالتى مىدانستند، زیرا نه در دیوانخانههاى دولتى بیطرفى و انصاف رعایت مىشد و نه پناهگاهى براى احقاق حقوق مردم وجود داشت و مأموران دولتى نیز ظلم و ستم فراوان مىکردند. زمینههاى ساختارى بىعدالتى، همان زمینههایى است که براى جنبش مشروطیت ذکر گردید؛ ساختار سیاسى، اقتصادى و فرهنگى جامعه به گونهاى بود که مردم را تحت ظلم و اجحاف قرار مىداد، حقوق آنان ضایع مىشد، تبعیضهاى گسترده صورت مىگرفت و مالیاتهاى سنگین از مردم اخذ مىشد که توان پرداخت آن و گذران زندگى خود را نداشتند. به همین دلیل شعار اولیه مردم و خواسته نخست آنها عدالتخانه بود. عدالتخانه تنها شامل یک دادگاه بىطرف نبود، بلکه شامل انتخاب افرادى از اصناف مختلف جامعه و وضع قانون از سوى آنان بود تا قدرت دولتى تا حدى تحدید گردد و بر آن نظارت شود تا به این وسیله کمى از ستم بر مردم کاسته شود. این هم خواسته مردم بود و هم خواست علما و روحانیون. پس از طرح مشروطیت نیز این خواسته پابرجا بود، زیرا هدف همه مشروطهطلبان تأسیس مجلس و وضع قوانینى جهت کاهش ظلم و از میان برداشتن استبداد بود تا پادشاه حاکم مطلق نباشد و با قواعد و قوانینى مهار و کنترل شود. اما از آنجا که مشروطهطلبان مفاهیم و اصطلاحات مشروطه اروپایى را بدون توجه به بافت و ساختار بومى ایران مطرح مىکردند، به دلیل عدم آشنایى مردم با خیلى از آن مفاهیم استقبال گرمى از آنها به میان نیامد، بلکه سبب چند دستگى در میان هواداران اولیه جنبش گردید. در این جا به چند دستگىها در باب عدالت مىپردازیم. در طى مناقشات و مباحث، مفهوم «برابرى» به همراه واژههایى چون پارلمان، قانون و آزادى وارد ایران شد. واژه برابرى مدرن، گرچه در ادبیات ما وجود داشت و تحت عنوان مساوات در احکام شرعى مطرح بود، اما تفاوتهایى با آن داشت و آن این که به معناى برابرى در مقابل قوانین مجلس بود، در حالى که پیشتر قانونى به جز قانون شرع وجود نداشت و در قانون شرع نیز حکم هر دستهاى از افراد مطابق احوال آنها بیان شده بود. در بحث از عدالتخانه نیز گرچه سخن از برابرى افراد ملت و رفع تبعیض به میان آمده بود، اما این برابرى در دیوانخانههاى دولتى و بین افراد مختلف در مقابل قاضى مراد بود. از طرفى نیز قدرت سلطنت تا حدى محدودتر مىشد.
در این اوضاع میان علما و روشنفکران و نیز بین خود علما اختلافاتى پدیدار شد. روشنفکران اغلب طرفدار مشروطه و برابرى و مفهوم غربى بودند، اما میان علما چند نگرش وجود داشت. برخى جانب روشنفکران را گرفتند، برخى برابرى به مفهوم غربى آن را قبول نداشتند و برخى قائل به جمع میان این دو بودند یعنى برابرى در برابر قانون را با برابرى مندرج در شرع مطابقت مىدادند و اعلام مىکردند میان آنها تضادى وجود ندارد. نمىتوان اختلافات میان علما بر سر مفاهیم وارده و جدید را علت و عامل مخالفت این دسته از علما با عدالت بدانیم. عدالت تنها شامل برابرى نمىشود، بلکه برابرى بخشى از عدالت است. فهم این اختلافات نیز طبق روش رئالیسم که به زمینه و بافت توجه مىکند، تنها با در نظر گرفتن شرایط آن زمان قابل فهم است. براى فهم بهتر مطلب به اختلاف نظر دو تن از برجستهترین علماى آن دوران یعنى آیةاللَّه نائینى و آیةاللَّه شیخ فضلاللَّه نورى در باب برابرى اشاره مىکنم.
در بدایت امر و اول تأسیس این اساس، شهرتها و جلوهها در انظار عامه مسلمانان دارند که مقصود از تشکیل این مجلس، رفع ظلم و تعدیات حکام و ولات و اجراى احکام شرعیه و اعطاى کلمه حقه اسلامیه و انهدام استبداد و شهوات نفسانیه دولت و تسویه حدود و حقوق مسلمانان و اوامر و نواهى شرعیه و انتظامات کلیه است.19
شیخ فضلاللَّه در باب برابرى، به مخالفت با آن پرداخته و علت آن را ناهمخوانى آن با قوانین اسلام داشته است:
در احکام اسلام چه مقدار تفاوت گذاشت بین موضوعات مکلفین در عبادات و معاملات و تجارات و سیاسات از بالغ و غیر بالغ و ممیز و غیر ممیز و عاقل و مجنون و صحیح و مریض و مختار و مضطر و راضى و مکره و اصیل و مرتد و مرتد ملى و فطرى و غیرها ممالایخفى على الفقیه الماهر، مثلاً کفار ذمى احکام خاصه دارند در مناکحات آنها با مسلمانان... و نیز در باب مواریث کفر یکى از موانع ارث است... و نیز مرتد احکام خاصه مسلمین دارد. تمام این خرافات براى هدم اساس دین و اضمحلال شریعت سیدالمرسلین بوده... و إلاّ نشر عدالت محتاج به این ترتیبات نیست... لزوم عدل عقلاً و شرعاً ظاهر است لکن کلامى که هست در تمیز مصداق است... .20
اما سؤال در اینجاست که چرا شیخ فضلاللَّه نورى بعد از دریافت پاسخ نامه خود و چند تن دیگر از مجلس، باز هم به مخالفت با برابرى و مشروطه ادامه داد؟ وى به همراه آیةاللَّه بهبهانى و آیةاللَّه طباطبایى در سىام شعبان 1325 در نامهاى از مجلس شوراى ملى پرسید که معناى مشروطیت چیست و حدود مداخله مجلس تا کجاست؟ آیا قوانین مجلس مىتواند مخالف با قواعد شرعیه باشد یا خیر؟ مجلس در پاسخ وى، مشروطیت را به معناى حفظ حقوق ملت و تحدید حدود سلطنت و تعیین تکالیف کارگزاران دولت معنا نمود که حدود آن «اصلاح امور دولتى و تنظیم مصالح مملکت و رفع ظلم و تعدى و نشر عدل و تصحیح دوایر وزارتخانههاست و دخالت در احکام شرعیه و حدود الهیه که به هیچ وجه قابل تغییر نیست، از وظیفه این مجلس خارج است... و قوانین موضوعه در این مجلس مخالف با قواعد شرعیه نبوده و نخواهد بود...».21 اما شیخ فضلاللَّه باز هم مخالفت کرد. درباره دلیل این مخالفت مىتوان اظهارات متفاوتى داشت؛ براى مثال مىتوان گفت شیخ فضلاللَّه در واقعیت امر چیز دیگرى مىدیده است که این دیدگاه از نوشتههاى او نیز به دست مىآید. با وجود پاسخ فوق، او رعایت نشدن احکام اسلام و هتک حرمت مسلمانان و احکام اسلام را در جامعه مشاهده کرده بود. او مشاهده مىکرد افرادى که تا دیروز به قول خودش «لامذهب» و بىدین بودند امروز پرچم دیندارى و اجراى عدالت را در دست گرفتهاند:
آخر مقبول کدام احمق است که کفر حامى اسلام شود و ملکم نصارا حامى اسلام باشد؟... بلى حمایت عدل به معناى مساوات و حریت را که قوام حقیقت ظلم به این دو امر است خواهد نمود.22
بنابراین مىتوان گفت شیخ فضلاللَّه به مشروطیت و مجلسیان بدبین شده بود و از اینرو حرفهاى آنها تأثیرى در عقیده او نداشت. اما از طرفى، عدهاى نیز سعى مىکردند به شیوههاى دیگر دلایل مخالفت شیخ با مشروطه را توجیه کنند. براى مثال حسین آبادیان دلیل مخالفت شیخ فضلاللَّه را در اندیشههاى اخبارى گرایانه او مىداند23 و برخى نیز او را در تئورى اصولى و در عمل اخبارى دانستهاند.24 مخالفت با آراى شیخ فضلاللَّه به ویژه در مقایسه با آراى نائینى صورت مىگیرد؛ از اینرو نتیجهگیرى از اندیشه و عمل شیخ فضلاللَّه در خصوص برابرى را پس از ذکر اندیشه نائینى در باب عدالت ارائه خواهیم کرد.
آیةاللَّه نائینى، از مشروطهخواهان، در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله مىکوشد با تکیه بر مفاهیم اصولى و فقهى اسلام، مفاهیمى چون آزادى و برابرى را موافق با احکام و قوانین اسلام نشان دهد. از نظر وى مفاهیمى چون برابرى در اسلام نیز وجود دارند و امورى جدید به شمار نمىروند. در این راستا مصادیقى از برابرى در حقوق، احکام و مجازات از صدر اسلام ذکر مىکند و عادل بودن سلطنت و حفظ آن را منوظ به مساوات آحاد ملت با همدیگر و با شخص والى در جمیع نوعیات مىداند.25 او برابرى در مقابل قانون را مىپذیرد، زیرا قانون اساسى را «فقط براى ضبط رفتار متصدیان و تحدید استیلا و تعیین وظایف آنان و تشخیص وظایف نوعیه لازمة الاقامه مىداند که... اصلاً به تکالیف تعبدیه یا توصلیه و احکام معاملات و مناکحات و سایر ابواب عقود و ایقاعات و مواریث و قصاص و دیات... از آنچه مرجع در آن رسائل عملیه و فتاواى مجتهدین و متابعتش هم موکول به دیانت مسلمانان و خارج از وظایف متصدیان و هیئت مبعوثان است، مداخله ربطى ندارد و نه به وظایف حکومت شرعیه و تفصیل موارد حکم».26
نائینى سپس به بیان نظر خود در خصوص مساوات مىپردازد.
هر حکمى که بر هر موضوع و عنوانى به طور قانونیت و بر وجه کلیت مرتب شده باشد، در مرحله اجرا نسبت به مصادیق و افرادش بالسویه و بدون تفاوت مجرى شود، جهات شخصیه و افاضات خاصه رأساً غیر ملحوظ و اختیار وضع و رفع و اغماض و عفو از هر کس مسلوب است و ابواب تخلف و رشوهگیرى و دلبخواهانه حکمرانى کردن به کلى مسدود است. از آنچه بین العموم مشترک و به فرقه خاصى اختصاص ندارد به طور عموم مجرى شود.27
نائینى تزاحمى میان مساوات در برابر قانون و احکام شرعى که براى هر قشر و گروه و عنوان خاصى در اجتماع جداگانه وضع شده است نمىبیند. مقصود او از قانون حکمى است که بر هر موضوع و عنوانى به طور کلى وضع شده است و خود نیز قید کرده که این برابرى در مورد آن چیزى است که بین العموم مشترک است و برعموم افراد اجرا مىشود. البته اجراى قانون مجلس مداخلهاى با قوانین شرع پیدا نمىکند، زیرا حوزه عمل آنها از هم جداست. شرع حیطه امور دینى را شامل مىشود و قوانین عرف محدود ساختن رفتار مسؤولان و مناصب و فرمانروایان را.
این دو فقیه در باب حکومت و انواع پذیرفته شده آن از نظر شرع نیز با یکدیگر اختلافاتى دارند و شاید یکى از علل اختلاف آنها در جهت پذیرش برابرى همین نکته باشد، زیرا نائینى گرچه حکومت مشروطه را نیز غصبى مىداند (غصب مقام امام معصومعلیه السلام)، اما از باب کاهش ظلم به مردم و خدا آن را مىپذیرد و لذا سایر متعلقات آن مثل قانون و مجلس را نیز قبول مىکند، اما شیخ فضلاللَّه نورى چنین دیدگاهى ندارد و حکومت شرعى در زمان غیبت را جایز نمىشمرد و بر دوام سلطنت تأکید مىورزد و مشروطه و قانون و برابرى را نمىپذیرد. نورى از ابتداى قیام عدالتخانه مىخواست که در آن فقط بر قدرت سلطنتى تا حدى کنترل صورت مىگرفت و احکام و قوانین شرع مانند سابق حاکم مىماندند. اما در مشروطه، قوانین دیگرى نیز وارد مىشوند که مورد قبول نورى نبودند.
از آن جا موضوعاتى چون مشروطه و قانون از غرب به ایران وارد شده بود و در غرب نیز حکومتها سکولار بودند، نورى بر این گمان بود که این مفاهیم و تشکیلات، با توجه به این که در ایران مذهب نقش اساسى در حکومت و زندگى مردم ایفا مىکند، به درد ایران نمىخورد.28 آیةاللَّه نائینى به خوبى این مفاهیم را با موازین شرعى پیوند داده بود و از اصطلاحات اصولى همچون عمل به قدر مقدور و مقدمه واجب، احکام اولیه و ثانویه در دفاع از قانونگذارى بشرى بهره برده بود، و با استفاده از مستنداتى چون پیروى از اجماع عقلا در مسائل عرفى مشروعیت تأویل به اکثریت آرا در مسائل عرفى را نتیجه گرفته بود.
به هر حال مىتوان گفت با وجود تفاوت دو دیدگاه فوق، هر دو در لزوم اجراى عدالت مشترک بودند و علت طرفدارى هر دو فقیه از مشروطیت، کاهش ظلم و برقرارى عدالت بود.
خاتمه
نهضت مشروطیت ایران با دارا بودن آگاهى، سازماندهى، تعلق به عرصه عمومى و غیر رسمى و هدفدار بودن، یک جنبش به شمار مىرود. این جنبش با هدف تغییراتى در وضع موجود پدید آمد که مهمترین آن خواست عمومى در کاهش ظلم و رفع تبعیض در رفتار حکومت نسبت به انجام محاکمات، اخذ مالیات و... بود. در مباحث پیشین، علل ساختارى و غیرساختارى شکلگیرى این جنبش و علل درخواست هر یک به طور جداگانه به بحث گذاشته شد. و مفهوم عدالت با وجود برداشتهاى متفاوت از مصادیق آن به عنوان خواسته محورى و اساسى مردم در طول این نهضت ناتمام شناخته شد.
پىنوشتها
1. دانش آموخته حوزه علمیه و فارغ التحصیل رشته علوم سیاسى.
2. آندروسایر، روش در علوم اجتماعى، ترجمه عماد افروغ (در دست انتشار)؛ عماد افروغ «ماهیت، ضرورت و ارکان نقد در جمهورى اسلامى» فصلنامه علوم سیاسى، سال هفتم، ش 25، (بهار 83) ص 20-21.
3. اسپنسر، تئورى رفتار جمعى، ترجمه رضا دژاکام (تهران: یافتههایى نوین، 1380) مقدمه عماد افروغ، ص 2.
4. جلالالدین مدنى، تاریخ سیاسى معاصر ایران (قم: انتشارات اسلامى، چاپ سوم، 1369) ص 55 و 56.
5. همان، ص 56.
6. سایت اطلاعرسانى باشگاه اندیشه، «گفتگو با على ابوالحسنى»، 14/5/82 .
7. على ابوالحسنى، کارنامه شیخ فضل اللَّه نورى (تهران: عبرت، 1380) ص 56.
8. محمد على همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران (انقراض قاجار و استقرار پهلوى)، ترجمه حسن افشار (تهران: مرکز، 1380) ص 7 - 23.
9. «انقلاب مشروطیت ایران» (از سرى مقالات دانشنامه ایرانیکا، 3) ترجمه پیمان متین (تهران: امیرکبیر، 1382) ص 42.
10. رحیم رئیسنیا، زمینه اقتصادى و اجتماعى مشروطیت ایران (تبریز: ابن سینا، 1352) ص 8 - 24.
11. محمدخاتمى، زمینههاى خیزش مشروطه (تهران: پایا، بىتا) ص 21.
12. حسین آبادیان، مبانى نظرى حکومت مشروطه و مشروعه (تهران، نشر نى، 1374).
13. انقلاب مشروطیت ایران، ص 45 - 46.
14. عبدالهادى حائرى، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق (تهرن: امیرکبیر، 1362) ص 11 - 20.
15. انقلاب مشروطیت ایران، ص 40 - 41.
16. محمد حسین جمشیدى، اندیشه سیاسى شهید رابع امام سید محمد باقر صدر (تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1377) ص 255.
17. مرتضى مطهرى، وحى و نبوت (تهران، صدرا، 1374) ص 127.
18. محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358) ج 3، ص 255.
19. محمد ترکمان (گردآورنده)، رسائل، اعلامیهها مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضلاللَّه نورى، «رساله شیخ فضل اللَّه نورى در تحریم مشروطه و قانون اساسى» (تهران: رسا، 1362) ص 295.
20. همان، ص 160.
21. همان، ص 362.
22. شیخ فضلاللَّه نورى، تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل، به نقل از حسین آبادیان، پیشین، ص 153.
23. حسین آبادیان، پیشین.
24. نجف لکزایى، «روششناسى فقه سیاسى شیعه»، فصلنامه علوم سیاسى، سال ششم، ش 21 (بهار 1382) ص 62.
25. محمد حسین نائینى، تنبیه الامه و تنزیه المله (تهران: شرکت سهامى انتشار) ص 28 - 31 و ص68.
26. همان، ص 70.
27. همان، ص 69.
28. محمد ترکمان، پیشین، ص 166.