آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

تولد, تحصیلات و منزلت علمى
محمدباقر سبزوارى, معروف به محقق سبزوارى, در سال 1017 قمرى به دنیا آمد. (1) او پس از وفات پدرش (محمد مومن خراسانى) به اصفهان آمد (2) و از محضر عالمان بزرگى چون محمد تقى مجلسى, ملاحسن على شوشترى, حیدر على اصفهانى بهره برد و در اندک زمانى سرآمد علماى عصر خود شد, به گونه اى که پس از چندى به درخواست شاه عباس دوم سمت امامت جمعه و جماعت و منصب شیخ الاسلامى را پذیرفت.(3)
سبزوارى در مدرسه ملاعبدالله شوشترى به تدریس مى پرداخت و شاگردان بارزى را تربیت کرد. سبزوارى در میان علماى شیعه جایگاهى رفیع دارد و فقهاى خلف او با تعابیر والایى از وى یاد کرده اند. محقق آثار متعددى به فارسى و عربى تإلیف کرد که از آن جمله است: کفایه الاحکام, ذخیره المعاد فى شرح الارشاد, و روضه الانوار (فارسى). محقق سبزوارى سرانجام در هشتم ربیع الاول 1090 در اصفهان در گذشت. در این پژوهش برخى از دغدغه هاى سبزوارى درباره زندگى اجتماعى و نظام هاى سیاسى مورد تإمل قرار مى گیرد. مجموع مباحث مى تواند نشان دهنده رهیافت سیاسى ویژه سبزوارى باشد, که آن را مى توانیم رهیافت کارکرد گرایانه بنامیم.

سیاست و حکومت
1. زندگى اجتماعى
از نظر سبزوارى منشإ تشکیل اجتماع, نیازهاى معیشتى و به تعبیر امروزى, ضرورت اقتصادى است, زیرا انسان در زندگانى به غذا, لباس و مسکن احتیاج دارد و نمى تواند به تنهایى و به دور از اجتماع و بدون کمک دیگران, این نیازها را بر آورده سازد; بنابراین ((جمعى کثیر باید که هر یک معاونت یکدیگر نمایند))و هر یک به شغلى مشغول باشند; از این رو خداوند متعال آدمیان را با استعدادها, انگیزه ها و علاقه هاى مختلف آفریده است, چنان که افراد را از نظر توانگرى و نیازمندى نیز متفاوت آفرید, زیرا اگر همه توانگر بودند خدمت به یکدیگر نمى کردند:
نحن قسمنا بینهم معیشتهم فى الحیوه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا;(4) ما قسمت کردیم در میانه مردم معیشت هاى ایشان را, یعنى روزىها و آنچه در حیات دنیا دارند و بعضى را بلند کردیم بر بعضى به درجه ها (یعنى به حسب مال, قدرت, عقل, شوکت, اراده و همت) تا آن که بعضى, بعضى را مسخر خود سازند (و به خدمت و بندگى و حارس جهت خود موسوم سازند).
((اصل استخدام)) در تعبیر علامه طباطبایى همان نکته اى است که سبزوارى هم بر آن تإکید کرده است; به این معنا که انسان در ابتداى کار مى کوشد تا از انسان هاى همجوار خود همانند حیوانات, نباتات و جمادات بهره ببرد, این تسخیر یک جانبه استخدام و استثمار است, لیکن چون انسان توقع متقابل همنوع خود را در مى یابد ناگزیر به خدمت متقابل تن مى دهد. این تمکین دو جانبه, در نهایت به صورت قانون اجتماعى سازمان مى یابد.(5) سبزوارى نیز به همین شکل به ضرورت قانون مى رسد. سبزوارى مى گوید:
چون بعضى[ از مردم] به تدبیر صایب, ممتاز باشند و بعضى به زیادتى قوت و بعضى به شوکت تمام و بعضى به زیادتى کفایت و اموال و توانگرى و جمعى از عقل و تمیز و کیاست خالى, و به منزله آلات و خادمان و کارکنان جهت طوایف سابقه و جمعى فقیر و پریشان, همه کارها بر وجهى که مشاهده مى شود, منتظم مى شود و از قیام هر یک به مهم و کارى که مناسب ولایق او است, قوام عالم و نظام معیشت بنى آدم به فعل آید. (6)

2. زندگى سیاسى
((چون انگیزه هاى مردم مختلف است و همه نفوس طلب منفعت خود مى کنند و هر نفسى از پى غرضى مى رود; بعضى را میل به شهوات بود و بعضى را میل به مال و بعضى را میل به غلبه و استقلال, اگر ایشان را به طبایع ایشان گذارند هر یک آنچه دیگرى دارد, خواهد و کار به خصومت و نزاع انجامد و به اضرار و اهلاک یکدیگر مشغول شوند و هر یک از شغلى که در معاونت یکدیگر دارند, باز مانند و فایده جمعیت و معاونت باطل شود; پس بالضروره نوعى از تدبیر باید که هر یک را به حدى که مستحق آن باشد, قانع گرداند و به حق خویش برساند و دست هر یک از تعدى و تصرف در حقوق دیگران کوتاه گرداند و به شغلى که تعلق به او دارد, مشغول گرداند)).(7)
از دقت در این مطالب, چنین بر مىآید که تشکیل دولت در نظر سبزوارى یک ضرورت است, چرا که در غیر این صورت زندگى اجتماعى نا ممکن خواهد بود. طبق این نظر ملاحظه مى شود که تشابه زیادى بین نظر سبزوارى و برخى نظریه پردازان غربى همانند هابز وجود دارد, گرچه از سایر جهات مشابهتى با یکدیگر ندارند; اما دولت چگونه و بر چه اساسى, هر یک از افراد را به حق خود مى رساند؟

3. قانون
از نگاه سبزوارى تدبیر اجتماع سیاسى نیاز به ((صاحب شریعت)) دارد, و صاحب شریعت کسى جز پیامبرى که از جانب خدا وحى به او برسد نیست. تفسیر سبزوارى از دین و نبوت و ارسال رسولان, تفسیرى کاملا سیاسى است. به نظر وى وظیفه پیامبر این است که احکام طاعات و عبادات, احکام معاملات, نکاح و سایر احکامى را که در شرع مقرر شده, به خلق برساند تا حقوق هر یک معلوم شود که چیست و حد هر یک چیست تا مردم, چون به حقوق و حدود خود نایل شوند و عمل کنند, کار عالم منتظم شود و فساد و فتنه مرتفع شود و هر یک در رفاه بتوانند زندگى کنند. این قانون ((قانون عظماى شریعت)) نام دارد, و مجرى آن حاکم عادل است.(8)

4. حاکم عادل و اهداف حکومت
به اعتقاد سبزوارى, حاکم عادل, پیغمبر و پس از وى ائمه هدى هستند و در دوره غیبت نیز معتقداست:
در آن زمان که امام از نظرها غایب و پنهان باشد به حسب حکمت ها و مصلحت ها, چون این زمان که حضرت صاحب الزمان و خلیفه الرحمن ـ علیه صلوات الله الملک المنان ـ چون آفتاب در حجاب سحاب پنهان است, اگر پادشاهى عادل مدبر که خدایى و ریاست این جهان نماید, در میان خلق نباشد, کار این جهان بر فساد و اختلال انجامد و منتظم نشود و هیچ کس را تعیش ممکن نباشد, بلکه لابد و ناچار و ضرور است خلق را از پادشاهى که
]1[ به عدل زندگى نماید;
]2[ و پیروى سیرت و سنت امام اصل کند;
]3[ و در دفع شر ظالمان بکوشد;
]4[ و هر کس را در مرتبه استحقاق خود نگاه دارد;
]5[ و حفظ رعایا و زیردستان که امانات جناب احدیتند نماید;
]6[ و مومنان و شیعیان را از شر طغیان و استیلاى کفار و مخالفان دین محافظت نماید;
]7[ و ترویج شعار وملت(9) به جا آورد;
]8[ و اهل علم و تقوا و دین را تقویت کند;
]9[ و اهل باطل و بدعت و تلبیس را دفع کند;
]10[ و طمع در اموال رعایا نکند;
]11[ و ایشان را و اموال ایشان را ادوات فسق و لهو نسازد;
]12[ و امر معروف و نهى منکر به جا آورد;
]13[ و در امنیت راه ها بکوشد;
]14[ و سرحدها را به مردم کاردان ضبط نماید.(10)
بنابر این از دیدگاه سبزوارى, در عصر غیبت هر دولتى یا حاکمى که بتواند ویژگى هاى چهارده گانه فوق را متحقق سازد, عادل است, ولى آیا سبزوارى واقعا چنین نظریه اى دارد؟ به عبارت دیگر, آیا سبزوارى واقعا معتقد است اگر کسى بتواند از عهده تحقق موارد مذکور بر آید, حاکم عادل است یا این که مى خواهد سخنى شبیه تعلیق به محال بیاورد؟ اهمیت این پرسش وقتى روشن مى شود که به این مطلب توجه کنیم که روضه الانوار به درخواست شاه عباس دوم نوشته شده و ما مى دانیم که نه شاه عباس دوم و نه هیچ یک از پادشاهان پیش از وى چنین ویژگى هایى نداشته اند. به هر حال, طبق پاسخ به سوال مطرح شده, با توجه به شرایط چهارده گانه سبزوارى, شاهان سلسله صفوى جزء حاکمان عادل به حساب نمىآیند. ضمن این که در کلمات سبزوارى شواهدى هست که نشان مى دهد وى از طرفى به آموزه هاى کلامى شیعى وفادار است و از طرف دیگر شخصى مصلح و واقع گراست و از این زاویه نظریه پردازى مى کند و مى خواهد تا حاکمان وقت را به بهبود وضع موجود تشویق کند. این مطلب در عبارت زیر به خوبى نمایانده شده است:
مجملا هر گاه پادشاه در مقام آن باشد که به قدر وسع و توانایى ,
]1[ پیروى امام اصل[ امام مهدى (عج]( کند;
]2[ و سنن مرضیه شرع را در همه باب مطاع سازد;
]3[ و به قانون معدلت عمل نماید.
چندان فواید و منافع بر وجود او مترتب است که قلم و زبان را وسع بیان آن نیست. (11)
همان طور که ملاحظه مى شود, هم در جمع بندى, بر پیروى از امام اصل و دستورهاى دین و عدالت تإکید شده و هم در آنچه پیش از این در چهارده بند نقل کردیم, حال سوال این است که در نظر سبزوارى, ساز و کار تشخیص این نکته که آیا پادشاه, شرایط یاد شده را دارد یا خیر, چیست؟ پاسخ این پرسش از حوصله این پژوهش خارج است.

انواع نظام سیاسى
از نظر سبزوارى ((سلطنت و پادشاهى)) بر دو قسم است:
1. سلطنت ناقصه یا تغلبى;
2. سلطنت فاضله.

1. نظام سیاسى استبدادى (ناقصه)
سبزوارى از سلطنت ناقصه به تفصیل سخن نگفته است. در نظر وى دولت ها هر چه از ویژگى ها, اوصاف و وظایف سلطنت فاضله دور شوند, به همان نسبت ناقصه خواهند بود. تعبیر دیگرى که ایشان براى توصیف سلطنت ناقصه از آن استفاده کرده, سلطنت تغلبى است.
مهم ترین ویژگى سلطنت ناقصه این است که هیإت حاکمه, مردم را بنده خویش قرار مى دهند و بدین ترتیب هیچ گونه حقى براى آنان قائل نمى شوند:
به جور و تعدى و پیروى هوا و هوس و دواعى نفسانى و تحریکات شیطانى, خلق را در تحت بندگى خود در آورده, قوا و آلات ایشان را در مصارف آرزوهاى شهوانى و غضبى خود صرف نمایند و در جور و تعدى و ستم بر خلق بى باک باشند.(12)
نتیجه طبیعى حکمرانى متغلبانه و استبدادى این است که این دولت ها پایدار نخواهند ماند و به زودى از بین خواهد رفت :
کسانى که به این راه مى روند, ملک ایشان را نظامى و دولت ایشان را دوامى نباشد و به اندک زمانى به نکبت دنیوى و شقاوت اخروى مبتلا گردند, چه پادشاهى ظالم چون بنایى است که بر روى برف نهند, هر آینه اساس آن به تاب آفتاب عدل الهى گداخته گردد و بنا منهدم شود.(13)
وى در این باره به سخنى از امام على(ع) استناد کرده که آن حضرت فرموده است:
اذا بنى الملک على قواعد العدل و دعم بدعائم العقل نصر الله موالیه و خذل معادیه;(14) هر گاه بناى ملک و پادشاهى بر اساس قواعد عدالت بوده و به ستون هاى عقل مستحکم باشد, خداى عز و جل دوستان آن را یارى رساند و دشمنانش را منکوب سازد.

ویژگى ها و کارکردهاى نظام سیاسى استبدادى (ناقصه)
پادشاه سلطنت تغلبى یا ناقصه ویژگى هایى دارد که عبارتند از:
1ـ در انجام دادن امور به ظلم و ستم متوسل مى شود;
2ـ رعایا را به جاى این که دوستان خود به حساب آورد, به چشم بندگان خود مى نگرد;
3ـ کشور را از شرور عامه پر مى کند (منظور از شرور عامه, عدم امنیت جان و مال و ناموس مردم, تنازع و خصومت و... است);
4ـ بنده شهوت خویش است;
5ـ از احکام عقل و شرع اطاعت نمى کند.

2. نظام سیاسى فاضله
به نظر سبزوارى سلطنت فاضله, سلطنتى است که در آن:
بناى سیر و اطوار ملک بر
]1[ قواعد عقل
]2[ و مناهج شرع بوده ,
]3[ از سلوک منهج توسط و اعتدال, که موافق میزان عدل است, قدم بیرون نگذارد. (15)
همان گونه که ملاحظه مى شود, ((سلطنت فاضله)) در نگاه سبزوارى, هم باید عقلانى و عقلایى و هم دینى و شرعى باشد; بنابراین مراد ایشان از سلطنت فاضله, دولتى است که دینى و عقلى باشد. اگر به اوایل گفته ایشان (بناى سیر و اطوار ملک...), توجه کنیم مى توانیم بر این نکته تإکید کنیم که قواعد عقل و مناهج شرع باید در تمام ساختار و گستره دولت حاکم باشد. ضمن این که لازم است چنین دولتى در جهت اعتدال سیر کند (ویژگى سوم).

ویژگى هاى طالب حکومت فاضله
1ـ بلندى همت
و آن, آن است که نفس را در طلب فعل جمیل و ذکر نیکو, سعادت و شقاوت این جهانى در نظر, حقیر باشد و بدان استبشار و ملالت ننماید, و نهایت کمال این مرتبه حدى است که از هول و خطر مرگ باکى نداشته باشد, و آن بعد از تهذیب عوارض نفسانى و تعدیل قواى غضبى و شهوانى حاصل آید.(16)
سبزوارى در قسم اول کتاب روضه الانوار به تفصیل توضیح داده که پادشاه چگونه خود را تهذیب کند و به چه فضایلى لازم است آراسته شود و از چه رذایلى باید اجتناب کند, ضمن این که براى توضیح و تکمیل همین مورد, در قسمت هایى از کتاب روضه و سایر آثارش به تبیین رابطه سلطان و علما پرداخته است. به هر حال, مقصود ایشان از ((بلندى همت)), چیزى وراى لفظ دین دارى است. فضیلت مدارى پادشاه را نیز ذیل همین بند بیان کرده است, چنان که در ویژگى هاى بعدى نیز این نگاه ملحوظ است.

2ـ متانت رإى
و آن به نظر دقیق و فکر صحیح و بحث و تفتیش بسیار و تجربه هاى مرضى=[ پسندیده و شایسته] و استخبار و اعتبار از حال گذشتگان واطلاع بر اخبار سابقان و صحبت اهل عقل و دانش و ارباب تجارب حاصل آید و این اصلى است بزرگ در اصول پادشاهى که سرچشمه اصل ها تواند بود, چه ینبوع حیات از همه خوبى ها عقل و دانش و رإى صحیح است.
تمامى چیزهایى که براى اصلاح گرى لازم است, در ویژگى فوق آمده است; نظر دقیق, فکر صحیح, جست و جو و کاوش زیاد, استفاده از تجربه هاى نیکو, کشف اخبار, عبرت از گذشته و استفاده از اهل عقل و دانش و ارباب تجارب, عناصر مهمى است که به نظر سبزوارى اگر فرمانروایى از آنها استفاده کند چنین حاکمى صاحب ((متانت رإى)) است. در واقع ((تصمیم گیرى)) امر پیچیده اى است که شرایط سنگینى را مى طلبد و سبزوارى مشاهده مى کند که در هر زمانى اگر فرمانروا و نظام سیاسى اى بخواهد درست تصمیم گیرى کند باید متصف به شرایط مذکور شود.

3ـ عزم قوى تمام که آن را عزم الرجال و عزم الملوک گویند
یعنى بر هر چیز که بعد از فکر و رإى صحیح, عزیمت ملک بر آن قرار گیرد, دیگر به سبب غرض ها و میل ها تزلزل و سستى به عزم خود راه ندهد و در امضاى آن عزیمت بکوشد... و این اصلى است عمده در نیل سعادات دنیوى و اخروى, و ملوک محتاج ترین خلقند به این فضیلت.
آنچه بیان شد, بخش دیگرى از نظریه اصلاح گرى سبزوارى است. وى که خود بعینه دیده است که عزم سیاست مداران وقت بر اثر غرض ها و میل ها به تزلزل و سستى مى گراید و پس از هر بار توبه, توبه شکنى مى کنند, تإکید مى کند که اگر نیل به سعادات دنیوى و اخروى براى جامعه اى مهم است باید به این شرط ملتزم باشند و آنچه را در کار کارشناسى و تصمیم گرى به آن رسیدند با قوت تمام اجرا کنند.
4 ـ صبر بر مقاسات شداید و وقوع اهوال و نزول حوادث و عوارض
5 ـ یسار و وفور اموال
((تا در وقت حاجت به مال هاى کللى مضطر و محتاج به رعایا نباشد)). در این بند بر یک اقتصاد قوى و با بنیه تإکید شده است.

6 ـ لشکریان منتظم موافق یک دل جان فشان
آنچه تا این جا گفته شد در اخلاق ناصرى نیز کما بیش آمده است.(17) با این تفاوت که در نظر خواجه, با توجه به اوضاع زمانه و دلایل دیگر, بر شرط ششم تإکید نشده, بلکه به جاى آن برداشتن ((اعوان صالح)) تإکید شده است; در صورتى که سبزوارى با توجه به زمانه خود و خطراتى که ایران زمین را تهدید مى کرده و به منظور تشکیل دولت مقتدر و مشکلاتى که در ارتش آن روز ایران وجود داشته و جنگ هایى که ایران با برخى از همسایگان خویش داشته است از جمله باز پس گیرى قندهار به وسیله شاه عباس دوم در عصر سبزوارى, بر این شرط یعنى داشتن ((لشکریان منتظم موافق یک دل جان فشان)) تإکید کرده است.

7 ـ نسب عالى
به نظر سبزوارى این شرط ضرورى نیست, لکن در اولویت ها مورد توجه قرار مى گیرد. به اعتقاد وى از میان ویژگى هاى یاد شده چهار مورد مهم تر از بقیه است و به عبارتى, موارد دیگر را نیز در خود دارند. این چهار خصلت عبارتند از: علو همت, رإى صحیح, عزیمت تمام, صبر نیکو.
از نظر سبزوارى این چهار اصل, ((قواعد بناى ملک)) است.

کارویژه هاى نظام سیاسى فاضله
سلطنت فاضله به دنبال تإمین و بسط ((خیرات عامه)) است. خیرات عامه ((امن بود و سکون و آرام و مودت و دوستى با یکدیگر و عدل و عفاف و لطف و احسان و وفا و امثال آن)).
تصور سبزوارى از سلطنت فاضله, این است که فردى در رإس نظام سیاسى قرار مى گیرد و امور را بر مبناى عقل, شرع و عدل هدایت مى کند. با توجه به این نکته, سبزوارى در بحث وظایف سلطنت فاضله, نکاتى را مطرح کرده که تصدى آنها بر عهده شخص حاکم است که البته با یارى گرفتن از دیگران و تشکیل سازمان هاى ادارى انجام مى دهد. این وظایف عبارتند از:
1ـ برپایى عدالت;
2ـ پادشاه حکومت فاضله سعایت بدگویان را که بى بینه و دلیل سخن مى گویند, مورد توجه قرار نمى دهد;
3ـ ابواب خوف و رجا را بر خلق مسدود نمى گرداند;
4ـ در دفع تجاوز متجاوزان و شورشیان مى کوشد;
5ـ در امنیت راه ها و حفظ مرزها کوتاهى نمى کند;
6ـ با اهل فضل و عقل و رإى همنشینى مى کند;
7ـ از نصایح و سخنان حکما و علما رنجیده خاطر نمى شود;
8ـ اوقات خود را مستغرق شهوات و لذات جسمانى نمى کند;
9ـ لحظه اى از تدبیر امور مملکت غافل نیست;
10ـ طالب کرامات و تغلبات بدون استحقاق نیست;
11ـ بر ساعات عمل, تعب و فکر و تدبیر خویش مى افزاید;
12ـ اسرار خود را پوشیده مى دارد;
13ـ با اصحاب عقل, تدبیر, همت و عزت نفس مشورت مى کند;
14ـ براى هر شغل و منصبى, فرد شایسته آن کار را منصوب مى کند;
15ـ از دیگر وظایف پادشاه, امر به معروف و نهى از منکر است. از امورى که بر پادشاه واجب است, تشکیل ((نهاد حسبه)) است;
16ـ تلاش براى گسترش تجارت داخلى و خارجى;(18)
17ـ تإمین رفاه اهل زراعت, چون رکن عمده در قوام معیشت بنى آدم مواد غذایى است که تإمین کننده آن ایشان هستند.(19) وى توصیه کرده است که باید به منظور حفر نهرهاى آب و بستن سدها و اصلاح کاریزها به زارعان کمک کرد. همچنین در اخذ مالیات از آنان باید تخفیف داد;
18ـ تإمین رفاه صنعتگران;(20)
19ـ تإمین بهداشت و درمان.
از آن جا که ((بر پایى عدالت)) ـ کار ویژه اول ـ از اهمیت خاصى در اندیشه سبزوارى برخوردار است به توضیح آن مى پردازیم. وى معتقد است: ((بر پادشاه لازم است که در حال رعیت نظر کند و در مراعات قوانین معدلت بکوشد)); به عبارت دیگر, عدالت را بر پا دارد.
پادشاه وقتى مى تواند ((خیرات عامه)) را متحقق سازد که علاوه بر قوانین عقل و شرع, به قوانین معدلت عمل کند. توجه به این مطلب بسیار مهم است که بدانیم در تعبیر سبزوارى نیز ((خیرات عامه)) در واقع همان ((مصلحت عمومى)) است که در زبان برخى از متفکران دیگر آمده است و تفاوت اساسى سلطنت فاضله از غیر فاضله است; در سلطنت فاضله محور فعالیت ها تإمین ((خیرات عامه)) و به زبان ارسطو ((مصلحت عمومى)) است, در صورتى که در سلطنت ناقصه محور فعالیت ها تإمین منافع شخص و گروه حاکم است که به بسط ((شرور عامه)) مى انجامد.
شرایط قوانین معدلت و یا ابعاد مختلف عدالت گسترى که پادشاه باید آنها را به اجرا بگذارد و از آنها تبعیت کند, از این قرار است:
شرط اول, پادشاه در اصناف مردم نظر کند و آنها را متساوى دارد و ((هر طبقه را در حد و مرتبه خود نگاه دارد تا اعتدالى که در اجتماعات ملکى معتبر است, محفوظ باشد)).
طبقات اجتماعى و یا اصنافى که پادشاه موظف است حد و مرتبه هر یک از آنان را نگاه دارد, چهار گروه اند:
الف) اهل قلم: کسانى هستند که به کمک فکر خویش به ملک و دین قوام مى بخشند; از قبیل علما, حکما, فقها, وزرا, قضات, کتاب, مهندسان, طبیبان, منجمان و شعرا.
ب) اهل شمشیر: ((چون دلیران و مجاهدان و حافظان قلاع و سر حدها و سرداران عساکر و سایر لشکریان و اهل پاس و شجاعت و اعوان ملک و حارسان دولت که نظام امنیت و آسایش خلق بى صولت تیغ ایشان صورت نگیرد و مواد فساد اهل بغى و عدوان بى شعله آتش شمشیر ایشان تفرق و تلاشى نپذیرد)).
ج) ارباب معاملات: ((چون تجار که فواید و منافع هر ملک از جایى به جایى رسانند و خصایص هر دیار از افقى به افقى کشانند و چون محترفه و ارباب صناعات که در تدبیر مإکول و ملبوس و مسکن و سایر ضروریات و حوایج اشخاص اهتمام نمایند و بى توسط ایشان, حصول تعیش و زندگانى و استراحت میسر نشود, و چون جمع کنندگان خراج و متوجهات دیوانى و امثال ایشان)).
د) اهل زراعت: ((چون دهقانان و برزیگران و اهل فلاحت که قوت و غذاى خلق مهیا دارند و بقاى نوع انسانى بى مدد ایشان محال بود)).
همان گونه که ملاحظه مى شود, تمامى این طبقات در خدمت تحقق ((خیرات عامه))اند: طبقه اهل قلم در خدمت ((قوام ملک و دین)), طبقه اهل شمشیر در خدمت ((نظام امنیت و آسایش خلق)) و ارباب معاملات و اهل زراعت نیز در خدمت نان و خوراک و ما یحتاج مردم هستند.

از آن جایى که ((غلبه یک طبقه از این طبقات یا زوال و اختلال آن, موجب فساد و اختلال نظام جمعیت است)), پس پادشاه باید در تإمین اعتدال میان این طبقات بکوشد:
ایشان همه معاونت همدیگر مى کنند در معمور ساختن شهرها به خیرات و فضایل.(21)
شرط دوم, در معدلت آن است که پادشاه در احوال و افعال اهل مدینه نظر کرده و مرتبه هر یک را فراخور استحقاق, استعداد و قابلیت شان نگاه دارد.
شرط سوم, حاکم سویت و استحقاق را در تقسیم خیرات مشترکه به فراخور قابلیت و استعداد هر کس منظور دارد. پرسشى که در این جا مطرح مى شود این است که منظور سبزوارى از ((خیرات مشترکه)) چیست؟ وى در این باره مى نویسد:
خیرات مشترکه, سلامتى اموال و کرامات است و آنچه بدان ماند, چه هر کس را از این امور سهمى و نصیبى است که از آن کم کردن ظلم است و بر آن شخص و از آن زیاد کردن ظلم است بر اهل بلاد, چه زیاد کردن بر نامستحق, مستلزم کم کردن از مستحق است و شخصى را بى مزیت استحقاق, بر اقران و اکفا فایق داشتن ظلم است بر ایشان و گاه باشد کم کردن از حد استحقاق همچنان که ظلم است بر آن شخص, ظلم بر اهل بلد نیز باشد, چه هرگاه مستحق را از حد و مرتبه استحقاق که لایق حال او است, فروتر آرند باعث انکسار خاطر او و سایر اهل استحقاق شود و خلل در نظام مدینه سرایت کند.(22)
اصطلاح ((خیرات مشترکه)) در فلسفه سیاسى فارابى جایگاه ویژه اى دارد. وى وظیفه دولت را گذاردن قوانین به منظور صیانت از این سهم مى داند ; نکته اى که سبزوارى نیز بر آن تإکید کرده است. به نظر فارابى, دولت وظیفه دارد تا خیرات مشترکه را میان اهل مدینه به نحو عادلانه تقسیم کند:
قسمه الخیرات المشترکه التى لاهل المدینه على جمیعهم; تقسیم خیرات و خوبى هایى که میان اهل مدینه مشترک است[ و متعلق به همه مى باشد] میان همه آنها.
به نظر فارابى, ((خیرات مشترکه)) در جامعه مدنى عبارتند از: امنیت, سلامت, کرامت, مراتب (حرمت, آبرو و پرستیژ) و سایر خیراتى که مى توان در آنها شریک شد. (23)
در فلسفه سیاسى فارابى, ((امکان شراکت)), فصل ممیز خیرات عمومى و اجتماعى از خیرات خصوصى و فردى است, چون این خیرات, متعلق به عموم شهروندان و خارج از محدوده مالکیت خصوصى است. هیچ فردى, اعم از رئیس اول تا آخرین فرد مدینه, حق اعطا, امتناع, ارتفاع, انحلال, استثنا, استرداد, ازدیاد, نقص و پایمال کردن آنها را ندارد. فارابى معتقد است تمام اهل مدینه باید به طور مساوى از این خیرات بهره مند شوند و اگر کسى بیشتر یا کمتر از سهم خود دریافت دارد نه تنها بر خود او, بلکه بر تمام اهل مدینه ظلم و جور شده است.(24)
سبزوارى با این که در سراسر روضه الانوار و دیگر آثارش ـ تا آن جا که نگارنده تتبع کردهـ از فارابى نامى نبرده است, اما از اندیشه سیاسى او, در جاهاى مختلف, از جمله در همین مورد, متإثر است. سبزوارى به دقت دیدگاه فارابى را منعکس کرده است. وى در ادامه تإکید کرده که پادشاه علاوه بر ((تإمین خیرات)) باید در ((حفظ خیرات)) بر اهل مدینه نیز بکوشد و در صورتى که حق کسى مورد تعدى و ظلم قرار گرفت باید به نحوى که در شرع مقرر است, عوض آن را به او برساند; البته در هر صورت, نباید ضررى متوجه مردم بشود.
خروج حق از دست صاحبان آنها به دو گونه ممکن است صورت پذیرد:
الف) با اراده, چون خرید و فروش و قرض;
ب) بى اراده, چون غصب, سرقت و تضییع.
دولت فاضله از وقوع دومى جلوگیرى کرده و بر انجام اولى, طبق قوانین شرع نظارت مى کند. سبزوارى در ادامه مى نویسد:
و حق در این ابواب, بعضى تفاصیل است که در علم شریعت و فقه دانسته مى شود و در آن ابواب پادشاه را رجوع به فتاواى علما و فقها باید نمود.(25)
نکته مهمى که سبزوارى در مورد آن دغدغه زیادى از خود نشان مى دهد, این است که در هر حال, باید حقوق مردم رعایت شده و هیچ گونه ظلمى به مردم صورت نگیرد و در صورت وقوع ظلم, باید آن را جبران کرد; البته در این مورد چارچوب ضوابط شرع است که فقها و علما آن را بیان مى کنند. با توجه به این مطلب, وى علاوه بر رعایت عدالت, بر احسان به خلق نیز تإکید مى کند:
و چون پادشاه از مراعات قوانین عدالت فارغ گردد, باید که احسان با رعایا مرعى دارد... و اصل در احسان آن بود که خیراتى که ممکن بود به خلق رسد, زیاده بر اجر و قدر استحقاق, و در آن نیز تفاوت مراتب و اهلیت ها باید منظور داشت.
شرط چهارم, پادشاه علاوه بر این که خود از جور و تعدى پرهیز مى کند, مردم را نیز به رعایت قوانین عدالت وادار کند:
باید که پادشاه رعیت را به التزام قوانین عدالت الزام نماید و به اکتساب مراسم فضیلت تکلیف کند و به آن اکتفا نکند که خود را از جور و تعدى باز دارد, بلکه چنان کند که عمال و سپاهیان و رعایا را بر یکدیگر ظلمى نباشد.
از این فقره نکاتى قابل استفاده است: یکى, ابعاد فرهنگى و ارزشى وظایف حکومت که به نظر وى دولت باید فضایل را گسترش دهد و دیگر این که حاکم باید ساختار حکومتى را به گونه اى قرار دهد که تخلف از قوانین عادلانه ممکن نباشد.
بحث سومى که از عبارت منقول سبزوارى استخراج مى شود, بحث قانون و ضرورت آن است. به نظر سبزوارى, ((سیاست)) چیزى جز ((تدبیر و قانون صحیح)) نیست:
قوام شهرها به ملک و پادشاهى بود و قوام ملک به سیاست, یعنى تدبیر و قانون صحیح, و قوام سیاست به حکمت و چون حکمت در بلد متعارف باشد, شریعت حق مفید انتظام حاصل بود, و چون امور از منهج شرع قویم انحراف یابد بهجت و رونق ملک برود فتنه پدید آید.(26)
منبع قانون از نظر وى دو چیز است:
الف) حکمت;
ب) شریعت.

سازمان حکومت
با تإمل در آنچه گذشت, برخى از نهادها براى تحقق وظایف سلطنت, مطابق با طبقات و اصناف موجود در جامعه ـ که پیش از این گفته شد ـ لازم است به وجود آید. به بیان دیگر پادشاه خود به تنهایى نمى تواند تمامى امور مربوط به اداره مملکت را انجام دهد, بلکه به ((انصار و اعوان بسیارى)) نیاز دارد. به زبان سبزوارى, انصار و اعوان پادشاه را مى توان چنین برشمرد:
1. جمعى جهت حفظ دین و مذهب, ضبط قواعد شرع و ملت, ارشاد و هدایت مردم, اشاعه اسلام, معرفت قوانین عقلى, تعلیم ضوابط کلى, مساعدت در امور اخروى و این وظایف بر عهده طبقه عالمان و حکیمان و فقیهان و مجتهدان و صدور و واعظان و قاضیان و امثال ایشان است.
این مورد را مى توان ((امور دینى - فرهنگى)) یا ((وظایف دینى ـ فرهنگى دولت)) نامید.
2. جمعى به منظور خدمات خاصه پادشاه.
این مورد را مى توان به زبان امروزىها ((امور دربار)) نامید.
3. جمعى جهت ضبط احوال سپاه و حارسان مملکت.
این مورد را مى توان ((امور نظامى و امنیتى)) و نهادهاى وابسته نام نهاد.
4. جمعى به منظور حفظ اموال و تحصیل آن و سعى در افزایش در آمدها.
این مورد را مى توان ((امور مالى و اقتصادى)) نام نهاد.
5. جمعى به منظور تدبیر و محافظت امور رعایا و تعمیر شهرها و روستاها و امثال آن.
از این بخش مى توان تعبیر به وزارت کشور, راه, کشاورزى و امثال آن کرد.(27)
هدف و غرض اصلى از تقسیم کار این است که آدمیان بتوانند در ((مهاد امن و راحت و فراغ بال)) به ((تحصیل حیات جاودانى و سعادت سرمدى)) بپردازند. این مطلب در واقع همان ((الدنیا مزرعه الاخره)) است, و همان ((سعادت قصوایى)) است که ابو نصر فارابى بارها از آن یاد کرده است.
پادشاهان نمى توانند هر کس را که دلشان خواست, بر این شغل ها بگمارند, بلکه باید شرایطى را در نظر بگیرند.

حقوق مردم بر حکومت
حقوق مردم
از ویژگى هاى تفکر سیاسى مصلحان تإکید بر حقوق مردم و دفاع از حقوق آنان در مقابل دولت, و تحریض, تشویق و توصیه دولت به مراعات حقوق آنان است. سبزوارى نیز به عنوان مصلحى اجتماعى در جاى جاى آثار خویش, به ویژه در روضه الانوار, بر رعایت حقوق مردم و رعیت تإکید کرده است. فصل ششم از باب ششم روضه الانوار با عنوان ((حقوق رعایا بر سلاطین و مراعات حقوق زیردستان)) موید این ادعاست.
در این جا به مهم ترین حقوق مردم بر سلاطین و دولت ها اشاره کنیم که عبارتند از:
1. رعایت عدالت;
2. مهربانى به رعیت;
3. عدم تعجیل در عقوبت;
4. احترام به بزرگان;
5. رحم بر مردمان ضعیف;
6. رفع فقر و محرومیت: ((ایشان را فقیر نگذارد));
7. در خود بر روى ایشان نبندد;
8. ((ایشان را یک دفعه به حرب نفرستد));
9. ((دست ظالمان را از رعایا و زیردستان کوتاه کردن));
10. تعظیم و توقیر علما;
11. عفو و گذشت;
12. سخاوت به خلق.(28)
برخى از استنادهاى سبزوارى در مورد اثبات حقوق مردم, احادیث منقول از معصومین(علیهم السلام) است. وى از امام سجاد(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمودند:
حق رعایا آن است که بدانى که ایشان رعیت تو شده اند به جهت ضعف ایشان و قوت تو, پس واجب است که عدل کنى در میان ایشان, و از جهت ایشان چون والد مهربان باشى و جهالت ایشان را ببخشایى و معاجلت به عقوبت ایشان نکنى و شکر خداى عز و جل به جاى آورى بر آنچه به تو داده از قوت و توانایى بر ایشان.(29)
حدیثى دیگر هم از پیامبر اسلام(ص) آورده است:
چون به حضرت رسول (ص) خبر قرب ارتحال به دار قرار رسید, جمیع مهاجر و انصار را جمع کرد و بر منبر برفت و خبر ارتحال خود به ایشان رسانید و فرمود که: تذکیر مى نمایم کسى را که والى بر امت من باشد که:
]1[ ترحم کند بر جماعت مسلمانان;
]2[ و اجلال کند کبیر ایشان را;
]3[ و رحم کند بر ضعیف ایشان ;
]4[ و توقیر نماید عالم ایشان را;
]5[ و ضررى به ایشان نرساند که باعث خوارى ایشان شود;
]6[ و ایشان را فقیر نگذارد که کارشان به کفر انجامد;
]7[ و در خود بر روى ایشان نبندد که باعث شود که قوى ضعیف را بخورد;
]8[ و ایشان را یک دفعه به حرب نفرستد که باعث قطع نسل امت شود.(30)
به اعتقاد سبزوارى ((اول کسى که خلعت سلطنت بر قامت قبول او راست آمد و به اداى حقوق این امر رفیع قیام نمود, حضرت آدم (ع) بود...)) و ((وجود شریف حضرت آدم (ع) جامع دو منصب بود: یکى, منصب نبوت; دوم, منصب سلطنت و حکومت)).(31)
حضرت موسى (ع) نیز پس از هلاکت فرعون, داراى همین دو منصب بود. حضرت یوسف, حضرت سلیمان و حضرت محمد(ص) نیز جامع دو منصب بودند و در مراعات جانب حقوق رعایا تلاش تمام مى کردند. پس از پیامبر اسلام, حضرت على(ع) منصوب به امامت و امارت شد.
سبزوارى از غزالى چنین نقل کرده است:
حضرت[ على (ع]( از مال بیت المال چیزى نمى گرفت تا آن که محتاج مى شد که شمشیر خود بفروشد, و به غیر از یک پیراهن نداشت که در وقت شستن غیر آن نداشت.(32)
سبزوارى به تفصیل به ساده زیستى و عدالت طلبى امام على(ع) پرداخته و موارد متعددى از کمک آن حضرت به بینوایان را یاد آور شده است تا شاید پادشاه صفوى اندکى تشویق به این امور شود. وى در همین باره ساده زیستى حاکمان را یک وظیفه دانسته و به آن تصریح کرده است:
بر امامان لازم است که هر گاه متصدى امر خلافت و سلطنت خلق بوده باشند و به امر امارت و حکومت قیام نمایند. مإکول و ملبوس ایشان به اندازه کمترین فقیرى از رعایا باشد و ذکر این معنا در احادیث شریفه هست.(33)
سبزوارى به عنوان متفکرى جامع نگر, یادآورى این نکته را فراموش نمى کند که در شرایط وفور مادیات, احق به آنها, بندگان خوب خدایند; بنابراین از عمران و آبادانى و تحصیل نعمت نباید دست کشید. وى در این باره مطلبى را که از احادیث معصومین(علیهم السلام) اخذ کرده, چنین بیان مى کند:
اما هر گاه دنیا رو کند, احق خلق به آن, ابرارند نه فجار, و مومنانند نه منافقان, و مسلمانانند نه کافران.(34)
سبزوارى در ادامه مطالب فوق حدیثى آورده که از ابعاد زیادى اهمیت دارد: هم براى فهم تفکر ائمه(علیهم السلام) درباره حکومت, هم براى فهم ابعاد تفکر سیاسى محقق سبزوارى و هم وظایف مهمى که حکومت در قبال مردم دارد, روایت بدین شرح است:
معلى بن خنیس گوید: به حضرت صادق(ع) گفتم فداى تو شوم, و ذکر کردم آن فلان را و نعیم و فراغتى که ایشان را هست و به خاطرم گذشت که اگر دولت شما قائم شود با شما زندگانى با عیش و ترفه خواهم نمود.
حضرت فرمود: هیهات! هیهات! یا معلى! و الله که اگر آن امر تحقق پذیرد نخواهد بود الا سیاست شب و سیاحت روز و پوشیدن زبر و خوردن غلیظ بى نان خورش, پس دور شده از ما آن, یعنى خلافت و سلطنت. آیا هیچ دیده اى که هیچ ظلمى نعمت شده باشد الا این؟! یعنى به سبب ظلم, خلافت و پادشاهى را از ما گرفتند و آن, باعث نعمت فراغت و نعیم استراحت ما شد. بنابر آن که بر امام و سلطان جفاى بسیار لازم است که بر دیگران لازم نیست.(35)
سبزوارى تلاش وافرى کرده تا با ذکر احادیثى, از قبیل حدیث مذکور, شاه و هیإت حاکمه را به ساده زیستى تشویق کند.

فواید ساده زیستى حاکمان
سبزوارى پس از ذکر روایات و آیات دیگرى درباره لزوم ساده زیستى حاکمان, وارد بحث مضرات تجمل گرایى شده است. شایان ذکر است که یکى از خصایص شاه عباس دوم, مثل بسیارى از سلاطین دیگر قبل و بعد وى, تجمل گرایى, اسراف, تبذیر و... بود. سبزوارى در فصل هاى متعدد کتاب روضه بر آن است تا شاه را متنبه کرده و از خطرات تجمل گرایى آگاه سازد:
آنچه سابقا ذکر نمودیم که بر امام لازم است که هر گاه متصدى امر سلطنت باشد, مإکول و ملبوس او چون فقیران و درویشان باشد, فایده و حکمت در آن, آن است که پادشاه هر گاه قناعت کند و موونت خود را قلیلى بگذارند, چون درویشان و محتاجان به او نظر کنند, دل شکسته نخواهند بود و سایر رعایا و لشکریان به حکم ((الناس على دین ملوکهم)), اقتدا به این طریقه خواهند نمود ... و باعث معمورى ملک و رعیت و لشکر مى گردد.(36)
وى اعتقاد دارد که ساده زیستى حاکمان, به مردم و سایر کارکنان دولت نیز سرایت کرده, سبب وفور نعمت و ارزانى خواهد شد:
و هر گاه ارزانى و فراغت حاصل باشد, مردم بلاد دیگر را رغبت توطن در آن ملک به هم رسد و جمعیت زیاد شود و باعث زیادتى معمورى گردد.
و بر عکس, تجمل گرایى سبب سرایت این آفت به مردم و سایر کارکنان دولت خواهد شد و در نتیجه, گرانى را پدید خواهد آورد:
و چون گرانى بسیار شود, بعضى مردم متفرق شوند و جلاى وطن کنند و رعایا شکسته شوند و مرتبه مرتبه به تخریب ملک منتهى شود.
سبزوارى براى اثبات سخنان یاد شده, به سیره دو تن از شاهان صفوى (شاه طهماسب و شاه عباس اول) استناد کرده, مى گوید:
بنابر ملاحظه وجوه مذکوره, نواب علیین آشیان فردوس مکان, شاه طهماسب الحسینى ـ انار الله تعالى برهانه ـ در زمان دولت خود طریقه قناعت و خفت معاش معمول ساخته بود, ... لا جرم در آن زمان خزانه در کمال معمورى بوده و لشکرها در کمال سرانجام بوده اند و فقرا و مساکین و یتیمان از دولت پادشاه مرفه بوده اند, چنانچه در اکثر بلاد شیعه مقررات و مرسومات جهت یتیمان و درویشان مقرر بوده و از عطایاى پادشاه چندان به سادات و اشراف و علما و فضلا و صلحا و سایر مردمان مى رسیده که مزیدى بر آن گنجایش ندارد.(37)
و همچنین نواب رضوان مکان فردوس آشیان شاه عباس الحسینى ـ افاض الله تعالى على تربته المراحم و الفیوض الربانیه ـ در ایام دولت خود در اجراى مسلک قناعت اهتمام تمام مى نمود و با اسراف و تبذیر بسیار بد بود و خود اکثر اوقات لباس هاى بى تکلفانه مى پوشید و در تخفیف خرج هاى خود مى کوشید تا مردم آن طریقه را قدوه سازند. ... و بدین سبب مردم را کمال رفاهیت و آسایش بود و ملک معمور بود و رعیت آسوده و خزانه معمور و لشکر با سرانجام.(38)
رفاه خلق و آسودگى آنها در گرو ساده زیستى دولت مردان و به ویژه شخص پادشاه است که به نظر سبزوارى, شاه باید چنین سیره اى را در پیش گیرد. وى به نقل از ارسطو خطاب به اسکندر, پادشاهان را به لحاظ با رعایت حقوق مردم, به چهار دسته تقسیم مى کند:
1. پادشاهى که با خود و رعیت خود, هر دو, سخى باشد;
2. آن که با خود سخى و با رعیت لئیم باشد;
3. آن که با رعیت سخى و با خود لئیم باشد;
4. آن که با خود و رعیت, هر دو, لئیم باشد.
قسم اول به اتفاق, محمود و پسندیده است. قسم دوم و چهارم به اتفاق ناپسند و مذموم است و در قسم سوم اختلاف است.(39)
سبزوارى, وزیر اعظم و امیران شهرها و لشکریان را نیز بر رعایت حقوق مردم توصیه کرده است.
پى نوشت :
1. سید عبدالحسین حسینى خاتونآبادى, وقایع السنین والاعوام, ص 501 و ;535 محمد على معلم حبیبآبادى, مکارم الاثار, ج 3, ص 823.
2. محمدباقر موسوى خوانسارى, روضات الجنات, ج 2, ص 68 .
3. محمدباقر موسوى خوانسارى, پیشین, ج 2, ص ;68 محمدعلى مدرس تبریزى, ریحانه الادب, ج 5, ص 242.
4. زخرف (43) آیه 32.
5. محمد حسین طباطبایى, المیزان, ج 2, ص 121, و ر. ک: عبدالله جوادى آملى, شریعت در آینه معرفت, ص 404 ـ 413.
6. محمد باقر سبزوارى (محقق سبزوارى), روضه الانوار, مقدمه. از آنجا که تمامى ارجاعات به نسخه اى از روضه الانوار عباسى است که توسط نگارنده تصحیح شده و تاکنون منتشر نشده است, در ارجاعات به صفحه اشاره نشده است.
7. همان.
8. همان.
9. منظور از ((ملت)) در کلام ایشان, آیین اسلام و مذهب شیعه است.
10. محقق سبزوارى, پیشین, مقدمه.
11.همان.
12. همان, قسم دوم, باب اول, فصل اول.
13. همان.
14. شرح غرر الحکم, ج 3, حدیث 4118.
15. همان, قسم دوم, باب اول, فصل اول.
16. همان .
17. خواجه نصیر الدین طوسى, اخلاق ناصرى, ص 301 ـ 302.
18. محقق سبزوارى, پیشین, قسم دوم, باب سوم, فصل چهارم.
19. همان, فصل پنجم .
20. همان.
21. همان, قسم اول, باب اول, فصل اول.
22. همان.
23. فارابى, فصول منتزعه, فصل 58, به نقل از: ناظرزاده کرمانى, اصول و مبادى فلسفه سیاسى فارابى, ص315 ـ 317.
24. همان. عبارت فارابى چنین است: لکل واحد من إهل المدینه, قسطا من هذه الخیرات متساویا لاستئهاله; براى هر یک از اهل مدینه سهم مساوى از این خیرات بر حسب اهلیت او وجود دارد.
25. محقق سبزوارى, پیشین.
26. همان.
27. همان, باب دوم, فصل اول.
28. همان, باب ششم, فصل ششم.
29. همان; محمد بن على بن بابویه (شیخ صدوق), من لا یحضره الفقیه, ج 2, حدیث 1929.
30. محقق سبزوارى, پیشین; محمد بن یعقوب کلینى, الکافى, ج 1, ص 406, حدیث 6.
31. محقق سبزوارى, پیشین.
32. همان; ابن شهرآشوب, المناقب, ج 2, ص 112.
33.محقق سبزوارى, پیشین.
34.همان; محمد بن یعقوب کلینى, پیشین, ج 5, کتاب المعیشه, حدیث 1.
35.محقق سبزوارى, پیشین; محمد بن یعقوب کلینى, پیشین, ج 1, باب سیره الامام... , حدیث 2.
36.محقق سبزوارى, پیشین.
37. همان.
38. همان.
39. همان, قسم دوم, باب اول, فصل دوم.

تبلیغات