آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

در قرن بیستم، بخش بزرگی از علم، به ابزاری راهبردی برای عمل سیاستی تبدیل شد. اعتماد مردم به علم این انتظار را به وجود آورد که برای مسائلی که نگرانی های جهانی یا محلی به وجود آورده، از جمله بحران های زیست محیطی یا همه گیری های بزرگ، پاسخ های سریع و کافی به دست آورد. با این حال علوم عادی به دلیل جزئی نگری، قادر به پاسخگویی به این مسائل به نظر نمی رسیدند. واژه «علم پساعادی» به سیستم حل مساله ای اشاره دارد که در آن مسائلی از این جنس مورد بحث قرار می گیرند؛ مسائلی که دارای عدم قطعیت بالا، ارزش های محل بحث، ذی نفعان زیاد بوده و به تصمیم فوریتی نیاز دارند. در سیستم حل مساله علم پساعادی، اجتماع بسط یافته ای از همتایان (که عموم مردم نیز از اعضای آن هستند) در فرایند ارزیابی کیفیت نقش ایفا می کنند. ادعا این است که در علم پساعادی رابطه میان امور واقع و ارزش معکوس شده و اینبار امرواقع است که از ارزش ها تبعیت میکند. در مقاله حاضر با تشریح و تعبیرِ مفهوم «علم پساعادی»، و شرح ابهاماتی که در دیدگاه ارائه شده وجود دارد، استدلال خواهد شد که مرز علم عادی و علم پساعادی، با افول نوعی نگرش مبتنی بر عقلانیت ابزاری (که در آن منطقِ جاری در نهادِ علم در خدمت هدفی از پیش تعیین شده قرار دارد) قابل توضیح خواهد بود. جایگزین مناسب عقلانیت ابزاری، عقلانیتی است که در آن هدف علم از روالی مبتنی بر مشاوره و مفاهمه حاصل خواهد شد.

تبلیغات