غایت تعلیم و تربیت
آرشیو
چکیده
متن
... بدانکه نفس انسانى گرچه به یک معنا، که اکنون ذکر آن از مقصود ما خارج است، مفطور بر توحید، بلکه جمیع عقاید حقه است، ولى از اول ولادت آن در این نشئه و قدم گذاشتن در این عالَم، با تمایلات نفسانیه و شهوات حیوانیه نشو و نما کند؛ مگر کسى که مؤیّد من عنداللّه باشد و حافظ قدسى داشته باشد و آن چون از نوادر وجود است، جزو حساب ما نیاید؛ ما متعرّض حال نوع هستیم.
و در مقام خود مبرهن است که انسان در اول پیدایش، پس از طى منازلى، حیوان ضعیفى است که جز به قابلیت انسانیّت، امتیازى از سایر حیوانات ندارد و آن قابلیّتْ میزان انسانیت فعلیه نیست. پس، انسان حیوانى بالفعل است در ابتداى ورود در این عالم؛ و در تحت هیچ میزان جز شریعت حیوانات، که ادارهى شهوت و غضب است، نیست؛ و چون این اعجوبهى دهر ذات جامع یا قابل جمعى است، از این جهت براى ادارهى آن دو قوّه، صفات شیطانى را از قبیل کذب و خدیعه و نفاق و نمیمه و سایر شیطنتهاى دیگر نیز به کار مىبرد؛ و با همین سه قوّه، که اصول مفسدات و مهلکات است، ترقى کند؛ و اینها نیز در او نموّ و ترقى روزافزون نمایند و اگر در تحت تأثیر مربّى و معلّمى واقع نشود، پس از رسیدن به حد رشد و بلوغ، یک حیوان عجیب و غریبى شود که در هریک از شئون مذکوره گوى سبقت از سایر حیوانات و شیاطین ببرد، و از همه قوىتر و کاملتر در مقام حیوانیت و شیطنت شود. و اگر بر همین حال روزگار بر او بگذرد و جز تبعیت هواى نفس در شئون ثلاثه نکند، هیچیک از معارف الهیه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه در او بروز نکند؛ بلکه جمیع انوار فطریهى او نیز خاموش گردد.
پس، تمام مراتب حق ـ که از این سه مقام که ذکر شد، یعنى معارف الهیه و اخلاق و ملکات فاضله و اعمال صالحه، خارج نیست ـ زیرپاى هواهاى نفسانیه پایمال گردد و متابعت از تمایلات نفسانیه وملایمات حیوانیه نگذارد در او حق، به هیچیک از مراتب جلوه کند، و کدورت و ظلمت هواى نفس تمام انوار عقل و ایمان را خاموش کند و ولادت ثانویه که ولادت انسانیه است، از براى او رخ ندهد و در همان حال بماند و ممنوع و مصدود از حق و حقیقت شود تا آنکه از این عالم با همین حال رحلت کند و در آن عالَم، که کشف سریره شود، خود را جز حیوان یا شیطانى نیابد و از انسان و انسانیت اصلاً یادى نکند و در آن حال در ظلمتها و عذابها و وحشتهاى بىپایان بماند تا خداى تعالى چه خواهد.
پس، این حالِ تبعیت کامل است از هواى نفس، که منع کامل کند از حق؛ و از این جا مىتوان فهمید که میزان بازماندن از حق متابعت هواى نفس است؛ و مقدار بازماندن نیز مقتدر شود به مقدار تبعیت؛ مثلاً اگر به واسطهى تعلیم انبیا و تربیت علما و مربیان، مملکت انسانیت این انسان کذایى، که در اوّل ولادت با آن سه قوّه همآغوش بود و با ترقى و تکامل او آنها نیز ترقى و تکامل مىکردند، تحتتأثیر تربیت واقع شد، و کمکم تسلیم قوّهى مربیهى انبیا و اولیا علیهمالسلام گردید، ممکن است چیزى بر او نگذرد جز آنکه قوهى کاملهى انسانیه، که در او به طریق استعداد و قابلیت ودیعه گذاشته شده بود، فعلیت پیدا کند و ظهور نماید و تمام شئون و قواى مملکت برگردد به شأن انسانیت و شیطان ایمان آورد به دستش؛ چنانچه در دست رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله ایمان آورد؛ فرمود: «إنَّ شَیطانى آمَن بِیَدى؛ شیطان من به دست من ایمان آورد.» و مقام حیوانیت او تسلیم مقام انسانیتش شود، به طورى که مرکب مرتاض راهوار عالم کمال و ترقى و براق آسمانپیماى راه آخرت شود و ابدا سرخودى نکند و چموشى ننماید؛ و بعد از تسلیم شدن شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملکت بروز کند و حکومت عادلهى حقّه تشکیل شود که کارکن در آن و حکمفرماى در آن، حق و قوانین حقّه باشد و قدمى بر خلاف حق در آن گذاشته نشود و به کلى از باطل و جور، عارى و برى گردد (1) ....
پی نوشت:
1 . چهل حدیث، حضرت امام خمینى(ره)، ذیل حدیث دهم.