آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

متن

... بدان‏که نفس انسانى گرچه به یک معنا، که اکنون ذکر آن از مقصود ما خارج است، مفطور بر توحید، بلکه جمیع عقاید حقه است، ولى از اول ولادت آن در این نشئه و قدم گذاشتن در این عالَم، با تمایلات نفسانیه و شهوات حیوانیه نشو و نما کند؛ مگر کسى که مؤیّد من عنداللّه باشد و حافظ قدسى داشته باشد و آن چون از نوادر وجود است، جزو حساب ما نیاید؛ ما متعرّض حال نوع هستیم.
و در مقام خود مبرهن است که انسان در اول پیدایش، پس از طى منازلى، حیوان ضعیفى است که جز به قابلیت انسانیّت، امتیازى از سایر حیوانات ندارد و آن قابلیّتْ میزان انسانیت فعلیه نیست. پس، انسان حیوانى بالفعل است در ابتداى ورود در این عالم؛ و در تحت هیچ میزان جز شریعت حیوانات، که اداره‏ى شهوت و غضب است، نیست؛ و چون این اعجوبه‏ى دهر ذات جامع یا قابل جمعى است، از این جهت براى اداره‏ى آن دو قوّه، صفات شیطانى را از قبیل کذب و خدیعه و نفاق و نمیمه و سایر شیطنت‏هاى دیگر نیز به کار مى‏برد؛ و با همین سه قوّه، که اصول مفسدات و مهلکات است، ترقى کند؛ و این‏ها نیز در او نموّ و ترقى روزافزون نمایند و اگر در تحت تأثیر مربّى و معلّمى واقع نشود، پس از رسیدن به حد رشد و بلوغ، یک حیوان عجیب و غریبى شود که در هریک از شئون مذکوره گوى سبقت از سایر حیوانات و شیاطین ببرد، و از همه قوى‏تر و کامل‏تر در مقام حیوانیت و شیطنت شود. و اگر بر همین حال روزگار بر او بگذرد و جز تبعیت هواى نفس در شئون ثلاثه نکند، هیچ‏یک از معارف الهیه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه در او بروز نکند؛ بلکه جمیع انوار فطریه‏ى او نیز خاموش گردد.
پس، تمام مراتب حق ـ که از این سه مقام که ذکر شد، یعنى معارف الهیه و اخلاق و ملکات فاضله و اعمال صالحه، خارج نیست ـ زیرپاى هواهاى نفسانیه پایمال گردد و متابعت از تمایلات نفسانیه وملایمات حیوانیه نگذارد در او حق، به هیچ‏یک از مراتب جلوه کند، و کدورت و ظلمت هواى نفس تمام انوار عقل و ایمان را خاموش کند و ولادت ثانویه که ولادت انسانیه است، از براى او رخ ندهد و در همان حال بماند و ممنوع و مصدود از حق و حقیقت شود تا آن‏که از این عالم با همین حال رحلت کند و در آن عالَم، که کشف سریره شود، خود را جز حیوان یا شیطانى نیابد و از انسان و انسانیت اصلاً یادى نکند و در آن حال در ظلمت‏ها و عذاب‏ها و وحشت‏هاى بى‏پایان بماند تا خداى تعالى چه خواهد.
پس، این حالِ تبعیت کامل است از هواى نفس، که منع کامل کند از حق؛ و از این جا مى‏توان فهمید که میزان بازماندن از حق متابعت هواى نفس است؛ و مقدار بازماندن نیز مقتدر شود به مقدار تبعیت؛ مثلاً اگر به واسطه‏ى تعلیم انبیا و تربیت علما و مربیان، مملکت انسانیت این انسان کذایى، که در اوّل ولادت با آن سه قوّه هم‏آغوش بود و با ترقى و تکامل او آنها نیز ترقى و تکامل مى‏کردند، تحت‏تأثیر تربیت واقع شد، و کم‏کم تسلیم قوّه‏ى مربیه‏ى انبیا و اولیا علیهم‏السلام گردید، ممکن است چیزى بر او نگذرد جز آن‏که قوه‏ى کامله‏ى انسانیه، که در او به طریق استعداد و قابلیت ودیعه گذاشته شده بود، فعلیت پیدا کند و ظهور نماید و تمام شئون و قواى مملکت برگردد به شأن انسانیت و شیطان ایمان آورد به دستش؛ چنانچه در دست رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ایمان آورد؛ فرمود: «إنَّ شَیطانى آمَن بِیَدى؛ شیطان من به دست من ایمان آورد.» و مقام حیوانیت او تسلیم مقام انسانیتش شود، به طورى که مرکب مرتاض راهوار عالم کمال و ترقى و براق آسمان‏پیماى راه آخرت شود و ابدا سرخودى نکند و چموشى ننماید؛ و بعد از تسلیم شدن شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملکت بروز کند و حکومت عادله‏ى حقّه تشکیل شود که کارکن در آن و حکم‏فرماى در آن، حق و قوانین حقّه باشد و قدمى بر خلاف حق در آن گذاشته نشود و به کلى از باطل و جور، عارى و برى گردد (1) ....
پی نوشت:
1 . چهل حدیث، حضرت امام خمینى(ره)، ذیل حدیث دهم.

 

تبلیغات