تعلیم و تربیت اسلامى؛ علم یا فرآیند؟
آرشیو
چکیده
تلاشهاى زیادى دربارهى چند و چون تعلیم و تربیت اسلامى صورت گرفته است، اما اینک سؤالى رودرروى آن مطرح است، و آن این است که «آیا تعلیم و تربیت اسلامى مىتواند یک علم باشد؟».مقالهى حاضر ضمن بررسى معانى متفاوت تعلیم وتربیت، وجوهى را که مىتوان در آن از «علم تعلیم وتربیت اسلامى» سخن گفت، بررسى مىنماید و مهمترین مشکلاتى را که بر سر راه هر رویکرد وجود دارد، برمىشمارد؛ خصوصاً رویکرد استنباطى را به تفصیل بررسى کرده و بر آن است که «تجربى» بودن یا «نقلى» بودن چنین علمى با مشکلاتى همچون متفاوت بودن گزارههاى دینى، مقولهى داورى و توجیه، نبود روششناسى مناسب، عدم وضوح مفهومى و هرمنوتیکى روبهرو است.درنهایت، مقاله توصیه مىکند که تعلیم و تربیت اسلامى، نه به مثابه یک علم، بلکه به مثابه یک فرآیند درنظر گرفته شود که در آن صورت، سخن بسیارى براى گفتن دارد.متن
مقدمه
سخن از تربیت دینى(2) یکى از جذابترین مباحث عرصهى تعلیم و تربیت است. چه آنکه در طول تاریخ بشریت تا اوایل عصر روشنگرى،(3) دین مهمترین عامل تعلیم و تربیت انسانها بوده و از عصر روشنگرى به بعد نیز، همواره دین یکى از بهترین عوامل تربیت انسانها بهشمار مىآمده است.
در جامعهى ایرانى پس از انقلاب نیز سخن از تربیت دینى نوباوگان این مرز و بوم در رأس فعالیتهاى متولّیان امر دین و تربیت درآمد. سمینارهایى در اینباره برگزار و کتابهایى در این زمینه منتشر شد، در دورههاى تحصیلات تکمیلى، واحدهاى «تعلیم و تربیت اسلامى» گنجانده شد و رشتهى «فلسفهى تعلیم و تربیت»، با عنوان فرعى «تعلیم و تربیت اسلامى»(4) شناخته شد و....
اینک که تعلیم و تربیت اسلامى در حوزهاى آکادمیک قرار گرفته، ضرورى است که ابعاد مختلف آن بیشتر مورد کندوکاو قرار گیرد. بدیهى است مهمتر از پرداختن به چند و چون تعلیم و تربیت اسلامى، بررسى خود تعلیم و تربیت اسلامى است؛ یعنى پرداختن به این مهم که «تعلیم و تربیت اسلامى به چه معناست و آیا مىتوان سخن از علم تربیت اسلامى به میان آورد؟».
این مقاله درصدد بررسى این سؤالات است؛ اما موضع اتخاذ شده عمدتاً نقادانه خواهد بود تا زمینه اى براى بازاندیشى در این مقولهى مهم فراهم آید.
1) تعلیم و تربیت به چه معناست؟ این سؤالى است که در مشربهاى مختلف، جوابهاى مختلفى به آن داده مىشود و هر گونه تلاش براى به دست دادن تعریفى از آن، جز ایجاد مشربى جدید کار چندانى از پیش نخواهد برد؛ لذا بهتر است به جاى ارائهى تعریفى از آن، و به مقتضاى بحث، از کاربردهاى این اصطلاح بپرسیم؛ یعنى به هنگام به کار بردن اصطلاح تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) چه معنایى مىتواند مد نظر باشد. در این صورت است که ما قادر خواهیم بود از ابهام و ایهام مفاهیم جلوگیرى کنیم و به تبیین موضوع موردنظر بپردازیم.
چنان مىنماید که سه معناى این اصطلاح کاربرد بیشترى دارد. این سه معنا عبارتاند از: نهاد متولى تعلیم و تربیت و سازمانهاى آن،(5) فرآیند تربیتى،(6) و علم تربیت(7)(1).
1-1) از گذشتههاى دور آموزش و پرورش در مراکز خاصى صورت مىگرفته است. آکادمى افلاطون، باغ اپیکور، دانشگاه جندى شاپور و اسکندریه، نظامیهها، مکتبخانهها و مواردى از این قبیل، نمونههایى برجسته در طول تاریخ هستند که مرکزیّت آموزشى و پرورشى داشتهاند. بعدها در دوران مدرن، دولتها رسماً سازمانهایى را براى تولیت این امر خطیر دایر کردند و آموزش و پرورش رسمى به وجود آمد. اینک چنان معمول است که هرگاه از واژهى آموزش و پرورش استفاده شود، ذهن متوجه این سازمانها و مراکز مىگردد. در محاورات روزمره، یکى از موارد کاربرد اصطلاح تعلیم و تربیت، اشاره به چنین مراکزى است.
1-2) آموزش و پرورش یک فرآیند است؛ فرآیندى که در آن مربّى سعى مىکند رشد متربّى را تسهیل کند. در این فرآیند اهدافى ارزشمند انتخاب مىشود و مربّى و متربّى در تعامل با هم مىکوشند که به آن اهداف برسند. در این معنا، تعلیم و تربیت جریانى است که به واسطهى آن، جامعه در تلاش است که نوباوگان خود را بهگونهاى مطلوب بپروراند(2). و تعلیم و تربیت به مثابه یک فرآیند(8) تلقى مىشود.
1-3) بشر همواره در تلاش براى بررسى پدیدههاى اطراف خود بوده است. تعلیم و تربیت نیز (چه به عنوان یک فرآیند و چه به عنوان یک سازمان) از این قاعده مستثنا نیست. علاقهمندان به پدیدههاى انسانى (عالمان علوم انسانى) از جنبههاى مختلف روانشناختى، جامعهشناختى، انسانشناختى، تاریخنگارى و دیگر حوزهها، هر یک به فراخور حال خود، حوزهى تعلیم و تربیت را یکى از موضوعات جذاب و مهم در کار خود شناخته و بدینسان به بررسى آن پرداختهاند، بهگونهاى که رفته رفته دانش تربیتى پدید آمده است. امروزه هنگام بهکاربردن اصطلاح تعلیم و تربیت، نظر ما متوجه شاخهاى از معرفت بشرى مىشود که به بررسى فرآیند تربیتى (کاربرد دوم) و بعضاً سازمان تربیتى (کاربرد اول) مىپردازد. این بررسى به طرق گوناگون و از جنبههاى مختلف صورت مىگیرد و یافتههاى آن در دانشکدههاى علوم تربیتى ارائه مىشود. در این کاربرد، تعلیم و تربیت به مثابه یک علم(9) تلقى مىشود (که البته متأثر از فلسفهى خاص خود است).
اینک با توجه به آنچه در بالا تشریح گردید، مىتوان گفت که مراد از تعلیم و تربیت اسلامى مىتواند اشاره به یکى از این سه معنا باشد؛ یا تربیت اسلامى به معناى نهادها و مراکزى است که در آن به تربیت پرداخته مىشود، یا اشاره به فرآیندى است که در آن سعى مىشود متربّیان، در مجموع، واجد دو وصف «مؤمن» و «مسلم» گردند؛ یا اشاره به دانشى دارد که از طریق بررسى این سازمانها و فرآیندهاى تربیتى پدید آمده است.
2) تعلیم و تربیت اسلامى به مثابه یک علم، ناظر به کاربرد سوم اصطلاح آموزش و پرورش است. اما در این صورت باز مىتوان پرسید که این به چه معناست؟ در اینجا ما باز به کاربرد این اصطلاح توجه مىکنیم. در نگاهى به آثار منتشر شده در این باره، مىتوان سه رویکرد را از هم تفکیک کرد؛ در یک رویکرد به بررسى مؤسّسات تربیتى در سیر تاریخى آنها پرداخته مىشود؛ در رویکرد دیگر به بررسى اندیشهها و نظرهایى پرداخته مىشود که اندیشمندان مختلف در گذر زمان آنها را ساخته و پرداختهاند؛ و در رویکرد سوم، خود فرد، به استنباط پرداخته، نظریهاى منسجم و بسامان را دربارهى تربیت پدید مىآورد.
2-1) در یک معنا علم تعلیم و تربیت اسلامى عبارت است از بررسى مجموعهى اعمالى که مسلمانان در تاریخ حیات خود به نام تعلیم و تربیت انجام داده اند. از همان عصر بعثت، جمعى به عنوان معلم و مربّى به آموزش و پرورش دیگران همت مىگماردند. کانون این آموزشها، مساجد بود. رفتهرفته مکتبخانهها و نظامیهها و مراکزى این چنینى به وجود آمدند. پس از تشکیل دانشگاههاى مدرن، تعلیم و تربیت اسلامى در مراکز خاصى که «حوزه» نام گرفتند، به کار خود ادامه داد. بررسى اعمال مربیان و متربیان، اهداف و روشهاى حاکم بر این مراکز، محتواهاى آموزشى و برنامههاى ارائه شده، سازمان و تشکیلات این مراکز و دیگر نکات مرتبط با نظامهاى آموزشى مىتواند یکى از معانى تعلیم و تربیت اسلامى به مثابه یک علم باشد. علم تعلیم و تربیت اسلامى در این معنا، درصدد بررسى آن دسته از مراکز آموزشى است که در طول تاریخ، پسوند «اسلامى» داشتهاند(3). چنین علمى بهوضوح، یکى از شاخههاى علم تاریخ خواهد بود و روشها و مفاهیم خود را از این علم وام خواهد گرفت. این رویکرد را که بنا به ماهیتش مىتوان «رویکرد تاریخ آموزش و پرورش اسلامى»(10) نامید، بیش از آنکه با فرآیند تربیتى (کاربرد دوم) سروکار داشته باشد، با سازمان تربیتى (کاربرد اول) سروکار دارد.
سؤال اساسى در بارهى این رویکرد این است که آیا هدف، صرفاً بررسى تاریخى است یا احیاى آن چنان تربیتى از طریق اخذ نکات قوّت گذشتگان و انطباق آن قوّتها با زمان حاضر؟ و در صورتى که بدیل دوم انتخاب شود، سؤال این است که پىریزى یک نظام آموزشىِ مبتنى بر اسلام به چه معناست؟ آیا منظور آن است که کادر متولّى این نظام (اعم از وزیر و رؤسا و معلمان و...) مقید به اسلام باشند؟ یا آنکه قوانین و مقررات سازمان، اسلامى باشد؟ یا آنکه اهداف، روشها، محتوا و ... اسلامى باشد؟ در هر حال پىریزى یک نظام آموزشىِ مبتنى بر اسلام (یا هر دین دیگرى) با این سؤال جنجالبرانگیز دست به گریبان خواهد شد که آیا باید در مدارس، دین آموزش داده شود، چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم؟ موافقان و مخالفان هر یک، دلایل خاص خود را اقامه کردهاند و بحث از آن هرچند بسیار مهم است، خارج از بحث فعلى ماست(4).
2-2) در معناى دیگرى، علم تعلیم و تربیت اسلامى عبارت است از بررسى مجموعهى اقوالى که متفکران مسلمان با گرایشهاى مختلف فکرى (شیعه، سنى، فیلسوف، عارف، فقیه، متکلم و...) دربارهى نحوهى تربیت کودکان و شاگردان بیان کردهاند. این مطالب که عمدتاً رنگ و بوى دستورى(11) (هنجارى) دارد، عمدتاً به صورت پراکنده یا حاشیهاى، در خلال نوشتههاى آنان در باب اخلاق قابل دسترسى است. نمونهى چنین متفکرانى، غزالى، ابن قیّم، شهید ثانى، فیض کاشانى، ابن سینا، مولوى، سعدى و... هستند که مىتوان از آثارشان مطالبى را دربارهى جنبههاى مختلف تربیت (دینى، اخلاقى، عقلانى، اجتماعى و غیره) استخراج کرد. با الگوبردارى از روشهاى نگارش تاریخ فلسفه، مىتوان این مباحث را ذیل نام اندیشمندان، جمعآورى و تدوین و تبویب نمود(5). در این معنا مىتوان تعلیم و تربیت اسلامى را در مقام یک علم، شاخهاى از معرفت بشرى دانست که در آن اقوال متفکران مسلمان دربارهى تعلیم و تربیت جمعآورى و تدوین مىشود. این رویکرد را مىتوان «رویکرد آرا و اندیشههاى تربیتى مسلمانان» نامید.
در این رویکرد سؤال اساسىِ قابل طرح آن است که آیا هدف، صرفاً جمعآورى و تدوین آن آراست، یا نقادى و جدا کردن سره از ناسره و درنهایت، بهکارگیرى نکات مثبت آن؟ در صورتى که بدیل دوم انتخاب شود، سؤال آن است که آیا مىتوان آن اقوال را از ظرف تاریخى ـ فرهنگىشان جدا کرد و موارد منتزَع را در زمان فعلى به کار گرفت؟(6).
2-3) در یک معناى دیگر، علم تعلیم و تربیت اسلامى مىتواند تلاشهاى یک متفکر براى استنباط مفاهیم تربیتى از دل قرآن و احادیث قطعىالورود باشد. در این رویکرد که مىتوان آن را «رویکرد استنباطى» نامید، سعى بر آن است که به شیوهاى سامانمند در باب تعلیم و تربیت نظریهپردازى(12) شود(7). سامانمندى، حدّ ممیزهى آن از رویکرد دوم است و در آن تلاش مىشود که مبانى، اصول، اهداف و روشهاى تعلیم و تربیت، به صورت منظم،(13) از منطوقات قرآن و حدیث استنباط گردد. در رویکرد استنباطى، هدف اصلى نظریهپردازى است؛ یعنى ارائهى نظریهى نظاممند دربارهى تعلیم و تربیت انسان(8)، تا از این طریق، با اعتصام به وحى الهى، افقهاى دیگرى به روى مسائل تربیتى گشوده شود.
هرچند دو رویکرد پیشین نیز حامل معناى «علم بودن تربیت اسلامى» هستند، آنچه عمدتاً ناظر به اصطلاح «تعلیم و تربیت اسلامى به مثابه یک علم»، است همین رویکرد استنباط است و ادامهى مباحث این نوشتار به بررسى علم تعلیم و تربیت اسلامى در این معنا مىپردازد. سؤالى که در اینجا مطرح است و مىتواند به وضوحِ اصطلاح علم تربیت اسلامى کمک کند، آن است که منظور از کلمهى «علم» در این عبارت چیست؟ آیا منظور، علم تجربى است یا علمى متفاوت با علوم تجربى؟
3) با نگاهى به ویژگىهاى علم تجربى مىتوان وجوه تمایز آن از معرفت دینى را بازشناخت. با درک این تمایزات نیز مىتوان گفت که تعلیم و تربیت اسلامى نمىتواند یک علم تجربى باشد. براى تحکیم این مدعا توجه به نکات زیر راهگشا خواهد بود:
3-1) علوم تجربى با امور واقع(14) سروکار دارد، نه با امور هنجارى، زیباشناختى و... در علوم تجربى تلاش بر آن است که رابطهى میان دو یا چند متغیرِ(15) موجود در عالم واقع از طریق مشاهدهى کنترل شده (در معناى فنى متدولوژیکال آن) سنجیده شود؛ بنابراین، گزارههاى علوم تجربى دو ویژگى دارند:
اول آنکه گزارههاى تجربى ناظر به امور جزئىاند؛ بدین معنا که صرفاً به بررسى چهرهاى خاص از واقعیت، از منظرى خاص مىپردازند(9)؛ و دوم آنکه، گزارههاى تجربى توصیفىاند؛(16) بدینمعنا که آنچه را که هست بیان مىکنند.
این قانون که «نیروى جاذبهى بین دو جسم رابطهى مستقیم با جرم آن جسم دارد» به بهترین وجه دو ویژگى مذکور را در خود دارد و از منظرى فیزیکى به توصیف رابطهى میان جاذبه و جرم دو شىء مىپردازد.
گزارههاى دینى یا عمدتاً گزارههایى هنجارىاند و به تصریح یا تلویح، عمل به امرى را از انسان مىخواهند، یا آن که گزارههایى کلىاند، که کاملاً متفاوت با گزارههاى جزئىِ توصیفگر امور واقعاند. اینک به این عبارات که در تعلیم و تربیت اسلامى کاربرد فراوان دارد دقت کنید:
کسى که به خدا ایمان دارد، از نیروى بالقوهاى در درون خود برخوردار است که در حال سکون، حتى از خود او نیز پنهان است؛ اما اگر این نیرو به جنبش درآید، مظهر تحولات درونى عظیم و اقدامات چشمگیرى خواهد شد، در حالى که خود فرد، آنها را از خویش گمان نمىبرد. در این روش تربیتى [روش تحریک ایمان]، مقصود، پدید آوردن چنین جنبشى است که حاصل آن احساس تکلیف و انگیختگى عمیق درونى است....(10).
کاملاً واضح است که هیچ یک از این گزارهها، دو ویژگى بالا را ندارد و نمىتوان گفت که تعلیم وتربیت اسلامى را مىتوان یک علم به معناى تجربى آن دانست.
3-2) علوم تجربى، بنا به ماهیت توصیفى و جزئى بودن گزارههایش از وضوح مفهومى(17) برخوردار است؛ به عبارت دقیقتر، علوم تجربى به بررسى روابط میان دو یا چند متغیر، و براى دقیق شدن در کار خود، به تعریف متغیرها و نوع رابطهى بین آنها مىپردازد. او تلاش مىکند تا آنجا که ممکن است تعاریف خود را عملیاتى،(18) یعنى قابل مشاهده و اندازهگیرى سازد، تا هم محقّق بتواند تحقیق خود را ادامه دهد و هم دیگران بتوانند از راه همان تعاریف، مجدداً موضوع را مورد بررسى قرار دهند. باز به همان عبارت نقل شده در بالا دقت کنید. چگونه مىتوان این مفاهیم را عملیاتى کرد و چگونه مىتوان آن را سنجید؟!
3-3) علوم تجربى، براساس آنچه گفته شد، دو ویژگى عمده دارند: اول آنکه، تجربىاند؛ یعنى دادهها محصول تجربه (در معناى متدولوژیکال آن) هستند؛ و دوم آنکه، تجربهپذیرند؛ یعنى قابلیت آزمون همگانى(19) را دارند. این به آن معناست که اگر دیگران بخواهند، مىتوانند با همان روش به آن نتایج برسند. تجربهپذیرى با حوزهى داورى و زمینهى توجیه مرتبط است. اگر فرضیّات دانشمند (در زمینهى کشف(20))، توانست از آزمون تجربى سربلند بیرون آید (زمینهى توجیه(21))، در آن صورت اعتبار علمى دارد، وگرنه، نه (11). باز هم در همان عبارات منقول در بالا دقت کنید. این بیانات، مأخوذ از تجربه (به معناى روششناسى آن) نیستند و تجربهپذیر کردن آن هم ممکن نیست و موضوعى است کاملاً فردى و درونى.
4) برخى از فلاسفه، مانند دیوید کار (12) معرفت دینى را حوزهاى مستقل و متفاوت از دیگر حوزهها (اخلاق، علوم تجربى، متافیزیک و...) مىدانند. البته این نظریه مقبول مىنماید و در میان علماى اسلامى نیز، مثلاً غزّالى یا خواجه نصیر، در وهلهى اول، علوم را به دو دستهى بزرگ نقلى و غیرنقلى تقسیم کردهاند. علوم نقلى یا معرفت دینى دو ویژگى عمده دارند:
اول آنکه، منظور از نقلى بودن علم، اخبارى بودن آن است؛ بدین معنا که دادهها نه محصول تجربه، بلکه عمدتاً محصول نقل نسل به نسل گفتارى و نوشتارى وحى الهى است.
دوم آنکه توجیه یک مدعاى دینى آنگاه ممکن است که، به صورت روشمند، مستدل به آیات و احادیث باشد.
این معنا در علم تعلیم و تربیت اسلامى مقبولترین معناى ممکن است. با داشتن چنین تلقىاى از علم تربیت اسلامى، محقق مىتواند به استنباط اهداف، مبانى، اصول و روشهاى تربیتى بپردازد. یک مثال به وضوح مفهوم کمک خواهد کرد: «در اکثر کتابهاى تربیت اسلامى که با رویکرد استنباطى نگاشته شده است، یکى از اهداف اساسى تعلیم و تربیت، رسیدن (رساندن) فرد به مقام تقواست. تاکنون یک هدف تربیتى از وحى الهى استنباط گردیده است. در مرحلهى دوم باید این مدعا توجیه شود؛ بنابراین فردى که به این هدف رسیده است، به بیان آیات و روایاتى مىپردازد که استدلالى (مجموعه استدلالاتى) براى تحکیم مدعایش فراهم آورد.» چنانچه محقق بتواند نظامى از اندیشه در بارهى تعلیم و تربیت فراهم آورد که آن نظام، مبتنى بر آیات و روایات قطعى الورود باشد، در آن صورت او توانسته است به علم تعلیم و تربیت اسلامى دست یابد.
با این وصف، علم تربیت اسلامى در این معنا نیز با مشکلات چندى مواجه است؛ این مشکلات عبارتاند از: روشمندى، وضوح مفهومى و هرمنوتیک.
4-1) همچنانکه گفته شد، توجیه یک مدعاى دینى آنگاه ممکن است که به صورت روشمند، مستدل به آیات و احادیث باشد. دیگر علوم نقلى توانستهاند براى خود نظامى از روش (روششناسى(22)) فراهم آورند که با آن بتوانند به توجیه مدعیات خود و داورى در باب دیگر مدعیات بپردازند؛ مثلاً علم فقه توانسته است «اصول فقه» را براى استنباطات فقهى و توجیه آنها به وجود آورد. یا حدیثشناسى متکى به «علم الحدیث» و «رجال» و «درایه» است. اما تعلیم و تربیت اسلامى تاکنون نتوانسته است روشهاى مورد نیاز خود را پدید آورد، تا بتوان بر مبناى آن به توجیه و داورى پرداخت.
4-2) مشکل دیگر متون تربیت اسلامى، عدم وضوح مفهومى و به عبارتى، ابهام(23) و ایهام(24) واژهها، مفاهیم و اصطلاحات است. ایهام به دو یا چند پهلویى واژهها اشاره دارد، اما ابهام به غیرمشخص بودن، کلى بودن، روشن نبودن گسترهى کاربرد و مواردى اینچنینى ارجاع مىدهد. به این عبارات که در ضمن توصیههاى کلى نخستین همایش جهانى تعلیم و تربیت اسلامى آمده است، دقت کنید:
هدف تعلیم و تربیت اسلامى ایجاد انسان صالح و درستکارى است که به معناى صحیح کلمه، الله را بپرستد، بناى حیات دنیوى و مادىاش را بر مبناى شریعت استوار سازد و این حیات را به خدمت دینش درآورد.... هدف تعلیم و تربیت باید رشد متوازن کل شخصیت انسان، از طریق تربیت روح، عقل، «خود» عقلانى، احساسات و عواطف، و حواس جسمانى باشد؛ بنابراین تعلیم و تربیت باید تسهیلات لازم را براى رشد انسان در جمیع ابعاد و وجوه، یعنى ابعاد و وجوه روحانى و معنوى، عقلى، تخیلى، جسمانى، عملى و تجربى و زبانى، هم در ساحت فردى و هم درساحت جمعى فراهم آورد و همهى این ابعاد و وجوه را در جهت صلاح و نیل به کمال به کار اندازد. هدف نهایى تعلیم و تربیت اسلامى این است که تسلیم محض به الله، در قلمرو فرد، در قلمرو جامعه و به طور کلى در قلمرو انسانیت تحقق پذیرد (ملکیان، 1381، ص55 ـ 56).
کاملاً واضح است که این عبارات اصلاً وضوح مفهومى ندارند و پر هستند از ایهام و ابهام در عباراتى که سعى شده توسط آنها هدف از تعلیم و تربیت اسلامى بیان شود (همان، ص56).
4-3) تلاش براى وضوح مفهومى هم چندان مفید نیست، چون به محض انجام چنین کارى، اختلافنظرها شروع مىشود و کار به خرق اجماع مىکشد (همان). ریشهى این مسئله را باید در جایى دیگر جست. این اختلاف نظرها به دلیل ماهیت موضوع است؛ یعنى درگیر شدن با متون وحیانى. متن وحیانى فى نفسه صامت است و این تفسیر مفسر است که متن را به سخن مىآورد. در اینجا سخن از هرمنوتیک(25) است. فردى که با متن روبهرو مىشود سعى مىکند متن را بفهمد و فهمیدن، از طریق تفسیر آن ممکن مىگردد. متن از طریق عمل تفسیر شفاف مىشود، به سخن مىآید و «معناى» خود را نشان مىدهد(13). در فهم چگونگى تفسیر متن توجه به سه نکته اهمیت شایان دارد:
اول: هر مفسرى براى تفسیر متن با پیشفهمها و پیشفرضهاى خود به متن مىنگرد. برآمدن شناخت چه از گونهى فهمیدن و چه از گونهى تبیین، همیشه بر یک پیشفهم یا پیشدانسته استوار گردیده و با به کار گرفتن آن آغاز مىشود، اما جداى از این پیشفهمها، پیشفرضها نیز که از خارج از متن بر متن تأثیر مىگذارند، در عمل تفسیر نقش مهمى را ایفا مىکنند.
دوم: هر مفسرى به هنگام تفسیر، از علایق و انتظارات خود سود مىبرد؛ چه آنکه این علایق و انتظارات خاص است که «سؤالاتى» را پیش روى مفسر مىگذارد. عمل تفسیر در واقع پاسخگویى به این سؤالات است؛ پس علایق و انتظارات شخص مفسر که وى را به سؤال کردن از متن و فهمیدن آن وامىدارد، از مقدمات و مقوّمات فهم متن است.
سوم: هرمتنى به عنوان یک «واحد» معناى «واحدى» را افاده مىکند. تنها کسى مىتواند متنى را تفسیر کند که براى متن «وحدت» قایل باشد. معناى واحد، «مرکز معناى متن» و به تعبیرى دیگر «روح متن» است؛ یعنى آن دیدگاه اصلى که همهى مطالب متن بر محور آن تنظیم یافته است. هنگامى تمام متن فهمیده مىشود که این مرکز معناى متن کشف شده باشد.
مهم این است که تفاوت در پیشفهمها و پیشفرضها، علایق و انتظارات و سؤالات، و نیز تفاوت در برداشتها از اینکه «مرکز معناى متن چیست»، سبب مىشود که بتوان از یک متن، تفاسیر مختلفى را ارائه کرد. این نکته به همانسان که در دیگر حوزههاى معرفت دینى صادق است، در مورد تربیت اسلامى نیز صادق است و به همین خاطر کتابهایى که در رویکرد استنباطى تعلیم و تربیت اسلامى نوشته شدهاند، داراى جهتگیرىها و تنوع زیادى هستند و اندیشمندان مختلفى هم که در این زمینه نوشتهاند به این متون ایراد وارد مىکنند.
اما در زمینهى تعلیم و تربیت اسلامى این مسئله وقتى دشوارتر مىشود که به نکتهاى دیگر توجه کنیم؛ هرمنوتیک به تعدد تفاسیر مىرسد، در حالى که در تعلیم و تربیت، خصوصاً در آموزش و پرورش عمومى، «وحدت عمل» یک اصل ضرورى است(14). چگونه مىتوان وحدت عمل را در تربیت به وجود آورد، در حالى که تعلیم و تربیت اسلامى، بنا به ماهیتش، ضرورتاً به تنوع آرا و نظریهها مىرسد؟
5) گرچه تعلیم و تربیت اسلامى به مثابه یک علم، با مسائل متعددى روبهروست، اما تعلیم و تربیت اسلامى به مثابه یک فرآیند، سخن بسیارى براى گفتن دارد. تعلیم و تربیت اسلامى به مثابه یک فرآیند، بر آن است که افراد را از طریق فرآیندها و جریاناتى ویژه، عملاً متدین بار آورد. انبیاى عظام نیز نیامدند که در باب تعلیم و تربیت نظریهپردازى کنند، بلکه از مردم «خواستهاند» که خدا را در کانون عواطف، افکار و رفتارهاى خود قرار دهند. این به آن معناست که تعلیم و تربیت دینى به دینورزى تحویل مىیابد و بسته به آنکه مفهوم خدا چگونه در عواطف، افکار و رفتارها محوریت یافته باشد، اصناف مختلف دینورزان خواهیم داشت؛ افرادى که به گونههاى مختلف خدا را پرستش مىکنند و در سلوک خاص خود، سیر الى الله دارند... و البته تبیین این معنا تحلیلهاى دقیق مىطلبد و مجال وافر(15). اما یک سؤال اساسى در اینجا هم مىماند که چگونه مىتوان این فرآیند را شناخت؟
یادداشتها:
1. فرانکنا میان فرآیند تربیتى و دانش تربیتى تمایز قایل شده است. اما در اینجا سازمان تربیتى به آن معانى اضافه شده است. دربارهى نظر فرانکنا ر.ک:
Frankena, K. William (1966). Toward a philosophy of the education, in: Martin J. Rich (ed.): Reading in philosophy of education. Wadworth publishing co. Inc. Belmont, California.
2. فرانکنا بر آن است که «جامعه در تلاش است که نوباوگان خود را آن گونه که مطلوب است (نه صرفا آنگونه که مطلوب مىداند) بپروراند». این معنا مناقشهبرانگیز است؛ چه آنکه در برخى حالات، برخى نظامها، معتقدند که نوباوگانِ خود را آنگونه که مطلوب مىدانند تربیت کنند؛ اما بر مبناى بحث فرانکنا این نوع نظامها را نمىتوان تربیتى دانست. به عبارتى، بحث فرانکنا دایرهى تربیت را محدود مىکند.
3. نمونههایى از این کارها عبارتاند از: فلسفه تعلیم و تربیت (دکتر على شریعتى)، تاریخ آموزش در اسلام (احمد شلبى)، سیر فرهنگ و تاریخ تعلیم و تربیت (مرتضى راوندى)، مختصرى از تاریخ تعلیم و تربیت در ایران (عیسى صدیق)، تاریخ آموزش و پرورش ایران قبل و بعد از اسلام (کمال درانى)، مدارس نظامیه و تأثیرات علمى و اجتماعى آن (نوراللّه کسایى) و...
4. فرانکنا یک تحقیق کلاسیک در این باره دارد:
Frankena, William, (1966). public education and good life. In Rich (ed.): Reading in philosophy of education. Wadworth publishibg co. Inc. Belmont, California.
5. پژوهشکدهى حوزه و دانشگاه با همکارى انتشارات سمت مجموعهاى چند جلدى را با عنوان آراى دانشمندان مسلمان درباره تعلیم و تربیت منتشر کرده است.
6. هرست (P.H. Hirst) در نقدهاى خود بر آن است که متن دینى در بافت اجتماعى خاصى نزول یافته و تعمیمپذیر به دیگر اعصار نیست. این موضع او هرچند مىتواند نسبت به متن مقدس مناقشهبرانگیز باشد، در مورد «تفسیرهاى» متن مقدس من آن را مىپذیرم. ر.ک:
Bagheri, Khosro, (2001). Islamic education. Alhoda publishing, Tehran. p:7
7. نمونههایى از این کارها عبارتاند از: تعلیم و تربیت اسلامى (على شریعتمدارى)، نگاهى دوباره به تربیت اسلامى (خسرو باقرى)، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام (پژوهشکده حوزه و دانشگاه)، تعلیم و تربیت اسلامى: مبانى، منابع و اصول (علىاکبر حسینى) و...
8. براى مثال رک: مقدمهى کتاب روش تربیتى اسلام: «به خود مىگفتم و پیش خود مىاندیشیدم: چگونه مىتوانیم از این واقعیت روشن غفلت داشته باشیم و ندانیم که اسلام هم داراى راه و روشى براى تربیت است و این راه را بهخوبى در قرآن مجید به خواستاران خویش نشان داده است؟» و سپس توضیح مىدهد که چگونه به ناگاه به نظامى از تربیت در قرآن دست مىیابد: «در برابر خود روش کامل و جامعى از تربیت اسلامى را ملاحظه مىکردم که هرگز قبل از آن به ذهنم خطور نکرده بود! روش کاملى که کوچک و بزرگ را جا نگذاشته...» (محمد قطب، (1362). روش تربیتى اسلام ترجمهى سیدمهدى جعفرى. تهران، انجام کتاب، ص1و3).
9. جزئى بودن گزارههاى تجربى را دقیقا در همان معناى مذکور در متن مدنظر قرار دادهام. به تعبیرى، گزارههاى علوم تجربى، هرچند به لحاظ صورى و ظاهرى، به صورت کلى و معمولاً با الفاظ «همه»، «هیچ» و «هر» بیان مىشوند، این گزارهها به لحاظ محتوایى، جزئىاند و صرفا روابط خاص دو یا چند پدیده را از منظرى خاص مدنظر قرار مىدهند. دربارهى دیگر خصوصیات علم و گزارههاى علمى رک: عبدالکریم، سروش (1379). علم چیست؟ فلسفه چیست؟ تهران، صراط .
10. ر.ک. خسرو باقرى؛ نگاهى دوباره به تربیت اسلامى. تهران، مدرسه، (1379)، ص108. این متن به شکلى کاملاً اتفاقى انتخاب شده است. ذکر این نکته هم الزامى است که نویسندهى این متن معرفت دینى و علم تجربى را ـ تا آنجا که من خبر دارم ـ یکى نمىداند.
11. تمایز میان دو حوزهى کشف و داورى را براى اولینبار رایشنباخ، فیلسوف علم آلمانى، صورت داد و پس از آن در میان فلاسفهى علم پذیرفته شد. برخى هم با بیان اینکه این تمایز کاستىهایى دارد، به بازسازى آن پرداختهاند. براى آگاهى از نظر رایشنباخ و نقدهاى آن، ر.ک:
ـ خسرو باقرى (1382). هویت علم دینى؛ (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى 1382) ص25ـ26 و 185ـ186.
به هرحال آنچه مهم است این است که علوم تجربى قابلیت آزمون همگانى را دارند و در زمینهى داورى باید به شکل تجربى از آزمون سربلند بیرون آیند. مشکلسازى زمینهى داورى براى تعلیم و تربیت اسلامى را از منبع زیر آوردهام:
ـ مصطفى ملکیان، 1381. «تأملاتى چند در باب امکان و ضرورت اسلامى شدن دانشگاهها؛ در: راهى به رهایى؛ (تهران: نگاه معاصر 1381) ص61ـ62.
12. برخى به مانند هرست (Hirst) و مکنزى (Mackenzie) اساسا برآناند که دین نمىتواند حوزهاى جدا در میان معارف داشته باشد. درمقابل، برخى مانند کار (D.Carr) آن را حوزهاى جدا مىدانند. براى آگاهى از نظرات آنان رک:
Bagheri, khosro (2001): Islamic education. Alhoda publishing, Tehran. ch.1
13. در نگارش مبحث هرمنوتیک، از کتاب زیر (خصوصا فصل اول آن) سود بردهام:
ـ محمد مجتهد شبسترى، هرمنوتیک: کتاب و سنت. تهران، طرح نو. گرچه چنان مىنماید که موضع ایشان هرمنوتیک رومانتیک است (رک: باقرى. هویت علم دینى، ص78)، اما در اینجا تکیه بر نکاتى شده است که در دیگر رویکردهاى هرمنوتیکى نیز مبناست. گرچه مىتوان گفت اگر این رویکرد سنتى هرمنوتیک براى تعلیم و تربیت اسلامى مشکلساز باشد، بالطبع، دیگر رویکردها، به وجه اولى مشکلساز خواهند بود. ذکر این نکته نیز الزامى است که در مجموع، هرمنوتیک بر دانش تربیتى از طریق متدولوژى تأثیر مىگذارد. اما آن تأثیر متفاوت از بحث فعلى است. در خصوص تأثیر آن بر روششناسى رک:
Usher, Robin (1996). "A critique of the neglected epistemological assumption of educational research". In: D. Scott & Usher (ed.): Understanding educational research. Routledge. New York.
14. اینکه وحدت عمل در تعلیم و تربیت از ضروریات تربیتى است، به انحاى مختلف و در زمینههاى مختلف به بحث گذاشته شده است؛ مثلاً مرحوم دکتر هوشیار در بحث از اصول ششگانه و دکتر شکوهى، از آن، در هماهنگ کردن عوامل متعدد مؤثر در تعلیم و تربیت بحث نمودهاند. بحث فعلى متن، هرچند بحث مرحوم دکتر هوشیار را پایه و اساسِ کار گرفته است، عمدتا ناظر به این بحث دکتر شکوهى است که «موفقیت اقدامات تربیتى در گرو وحدت عملى است که باید، علىرغم تعدد عوامل ذى مدخل در آن، از آغاز تا پایان، بین همهى عوامل اجرایى مربوطه موجود باشد.» رک:
ـ محمدباقر هوشیار، اصول آموزش و پرورش؛ (تهران: دانشگاه تهران 1335) صص46ـ47.
ـ غلامحسین شکوهى، تعلیم و تربیت و مراحل آن؛ (مشهد: به نشر 1378) مقدمهى کتاب.
15. یک تحلیل دقیق از فرآیند تربیت دینى کار هودسن (W. D. Hudson) است. رک: دى. هودسن، آیا تعلیم و تربیت دینى ممکن است؟ در: گفتارهایى پیرامون رویکردها و روشهاى تربیت اخلاقى؛ ترجمه و تدوین دکتر سیدمهدى سجادى (اصفهان: جنگل، 1382).
پی نوشتها:
1. دانشجوى دوره دکترى فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه تربیت معلم ( خوارزمى) تهران
2 . religious education
3 . enlightenment
4 . islamic education
5 . institution of education
6 . process of education
7 . science of education
8 . education as a process
9 . education as a science
10 . History of Islamic Education
11 . normative
12 . theorizing
13 . systematic
14 . facts
15 . variable
16 . descriptive
17 . conceptual clarity
18 . operational
19 . inter subjective testability
20 . context of discovery
21 . context of justification
22 . methodology
23 . vagueness
24 . ambiguity
25 . hermeneutic