شرایط و کارآیى تنبیه در تربیت کودک و نوجوان
آرشیو
چکیده
انسانها در دورههاى متفاوت زندگانى در معرض ارتکاب فساد و شر و بدى قرار دارند و همواره خطر رفتارهاى ناستودهى اخلاقى آنها را تهدید مىکند. در این میان، هدفِ تربیت این است که خیر و سعادت را در جامعهى بشرى بر شر و شقاوت غالب سازد. دین مبین اسلام، به منظور تنظیم و سازمان بخشیدنِ رفتار انسان و روابطِ انسانى و حتى طرز سلوک انسان با خویشتن ـ برنامه و ضوابطى رسا و بسنده و پسندیده دارد که از جملهى آنها اصلِ «تنبیه و مجازات متخلّف» است. ایضاح مفهومى تنبیه، شرایط تنبیه و گونههاى مختلف تنبیه، از مباحثى است که در این مقاله، بدان پرداخته شده است. با توجه به مطالب مطرح شده در این مقاله به نظر مىرسد رعایت دقیق حدود و شرایط تنبیه مطابق دستورهاى دین مبین اسلام مىتواند یکى از نیرومندترین و ضرورىترین ابزارهاى امر تربیت و ضمانت خیر و سعادت در جامعهى انسانى باشد.متن
مقدمه
انسان در دورههاى متفاوت زندگانى (چه در خردسالى و نوجوانى و چه در بزرگسالى و پیرى) در معرض فساد و ارتکاب شر و بدى قرار دارد و همواره خطر رفتارهاى ناستودهى اخلاقى وى را تهدید مىکند. کمال مطلق و مبرّى بودن از صفات و افعال مذموم و ناروا ویژهى خدایى است که آفرینندهى جهان است و چون انسان که از لحاظ شرافت و کرامت در تارک همهى مخلوقات و پدیدههاى گوناگونِ هستى، موقع و مقامى درخور را احراز کرده است، از کمال نسبى برخوردار است، هرگز نمىتواند خویشتن را از صفات و افعال ناستوده تبرئه و به اصطلاح، تزکیهى نفس نماید: «وَمَا أُبَرِّءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ؛ من خویشتن را تبرئه نمىکنم؛ همانا دل، انسان را سخت به کارهاى بد وامىدارد» (یوسف، 53).
پس بشر از لحاظ پاکى و ناپاکى و ارتکاب خیر و شر در درجاتِ نسبى و متفاوتِ کمال و نقص قرار دارد. پیامبران الهى، به ویژه رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله در عالىترین سطح کمالات و مراتبِ نسبىِ شرافتِ اخلاقى جاى گرفتهاند. پیغمبر اسلام صلىاللهعلیهوآله از نظر برخوردارى از کمالات، نزدیکترین فرد به خداوند است و از لحاظ شرافت اخلاقى مرتبتى را احراز کرده است که خداوند با تعبیرى سرشار از شگفتى، او را مىستاید؛ آنجا که مىگوید: «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ تو داراى خلق و خوى شگرف هستى» (ن، 4). هرچند بشر نمىتواند طمع و آرزو کند که از لحاظ کمال به چنان مقامى برسد، امّا در او این استعداد و توانایى وجود دارد که خویشتن را، از نظر کرامت، به خدایش نزدیک سازد و در جوار او قرار گیرد و راهى فراسوى خود به ملکوت الهى بگشاید. همین انسانِ این چنینى ـ که مىتواند به جا و مقامى برسد که فرشته را یاراى گامنهادن در آن نیست ـ اگر از صفات انسانى و فضایل اخلاقى بىبهره باشد، چنان فروهشته گردد که به مقام حیوانى و مرتبت بهایم و حتى فروتر از آن سقوط نماید و عمر خود را در سرگردانى سپرى نماید: «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ کَالاْءَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً؛ آیا مىپندارى که آنان مىشنوند یا مىاندیشند؟ آنان چهارپایانى بیش نیستند و بلکه گمراهتر و فروترند» (فرقان، 44).
ضرورت تنبیه و مجازات در جوامع انسانى
زندگانى انسان بر ستیز میان خیر و شر مبتنى است؛ چون انسان آمیزهاى از استعداد خیر و شر است. هدفِ تربیت این است که در جامعهى بشرى، خیر و سعادت را بر شر و سیهروزى و شقاوت چیره سازد. قرآن کریم به صورت مجموعهاى محفوظ و مدوّن در اختیار بشر قرار دارد و از آن لحاظ که وحى پروردگار است و ریشهى الهى و آسمانى دارد، مردم را با طرزى ویژه و تعالیمى مخصوص به سوى خیر و سعادت رهنمون مىسازد و رهنمودهایى را براى اجتناب از شر و بدى ارائه مىدهد. این کتاب مقدس ـ به منظور تنظیم و سازمان بخشیدنِ رفتار انسان و روابطِ افراد با یکدیگر و حتى طرز سلوک انسان با خویشتن ـ برنامه و ضوابطى رسا و بسنده و پسندیده دارد که از جملهى آنها اصلِ «تنبیه و مجازات متخلّف» است؛ به این معنا که وقتى فردى از مسیر خیر و سعادت، منحرف گردد و پیروى از تمایلات حاد و عصبى را بر هر چیزى ترجیح دهد، باید به منظور هشدارِ او به چنین انحرافى و جلوگیرى از تکرار آن، از عامل تنبیه و مجازات بهره برد. البته در صورتى مىتوان از این عامل استفاده کرد که سایر عوامل تربیتى از تأثیر و کارآیى در مورد چنین افرادى، نارسا و عاجز باشند.
بنابراین، تنبیه و مجازات که یکى از عوامل بازدارنده است، در شرایط به خصوصى، نیرومندترین و ضرورىترین وسیلهى ضمانت خیر و سعادت جامعهى انسانى است. خداوند متعال در یکى از تعابیر پر مایه و موجزِ قرآن، ضرورت تنبیه و مجازات را اعلام مىکند و مىگوید:
«وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الاْءَلْبابِ؛ اى اندیشمندان، در امر قصاص و مجازاتِ متخلّف، زندگانى شما پیشبینى و ضمانت شده است» (بقره، 75).
یعنى جامعهى ژرفبین و اندیشمندان مىدانند که ادامهى حیات سعادتمندانه در سایهى تأیید عملى اصل تنبیه و مجازات و قصاص امکانپذیر است، خردمندان این نکته را کاملاً درمىیابند که حیات طیّب ـ اَحْیاناً ـ به مرگ برخى از افرادِ متخلّف یا سختکوش در تخلّف، وابسته است:
ترحّم بر پلنگِ تیزدندان ستمکارى بُوَد بر گوسفندان
بدیهى است که هیچ تنبیه و مجازاتى شدیدتر از قصاص نیست. پس طبق تعالیم اسلامى، تنبیه و مجازات یک اصل حیاتى و ضرورى است و براى هر جرم و انحراف و رفتارِ غیرانسانىاى، تنبیه و مجازاتى درخور ارائه شده است؛ مثلاً کیفر قتل؛ قصاص، کشتن و اعدام است؛ مجازاتِ سرقت، قطع ید؛ و عقوبتِ شربِ خمر، تازیانه است، که تمام اینها باید لزوماً بدون هیچگونه ملاحظه و تبعیضى اجرا گردد. خداوند در مورد تنبیه بدنى زن و مرد زناکار مىفرماید:
«الزّانِیَةُ وَ الزّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللّهِ؛ زن و مردِ زناکار را صد تازیانه بزنید، عواطف و احساسات نباید شما را در اجراى حکم الهى و دینى تحت تأثیر قرار دهد» (نور، 2).
منظور قسمت اخیر آیهى مذکور این است که در اجراى احکامِ کیفرى و تنبیه و مجازات انسانهاى متخلّف و منحرف، نباید تحت تأثیر احساسات و عواطف قرار گرفت.
اسلام در عصرى ظهور کرد که مسیحیت از قدرتى کافى و گسترشى چشمگیر و جامعههایى پرتوان و نیرومند برخوردار بود. این دین، پیروانِ خود را به تسامح و تساهل و گذشت و عفو تا آخرین حد آن دعوت مىکرد. گویند: مسیح به شاگردان و پیروان خود مىگفت:
«سَمعتم أنّه عینٌ بعینٍ و سنٍّ بسنٍ، و أمّا أنا فأقول لکم: لا تقاوموا الشرَّ، بل من لطمک على خدّک الأیمن فحوّل له الآخر ایضاً؛ شنیدید که قصاصِ چشم، به چشم، و دندان به دندان است، اما من به شما مىگویم: در برابر شر و بدى مقاومت نکنید، بلکه اگر کسى گونهى راست تو را سیلى نواخت، گونهى دیگر (چپ) را نیز به سوى او برگردان (تا برآن نیز سیلى بزند)» (انجیل متى، اصحاح پنجم، ص38ـ39).
مىدانیم که موضوع «تنبیه و مجازات»، موردِ اتفاق همهى عقلا و حتى همهى شرایع نیست و نیز آگاهیم که میان تنبیه و مجازات، از یک طرف، و مسئلهى تسامح و عفوِ مفرط، از طرف دیگر، تقابل تضاد یا تناقض برقرار است؛ بدینمعنا که طرفدارانِ تنبیه و مجازات، تسامح و عفو و گذشت را تأیید نمىکنند؛ اما در اسلام ـ چنانکه خواهیم دید ـ مسئلهى تنبیه و مجازات، اجمالاً مورد تأیید است و جوامع انسانى ناگزیر باید این اصل را ـ آن گونه که اسلام مطرح مىکند ـ بپذیرند.
در روش پرورش اخلاقىِ کودک و نوجوان از نظر تعالیم اسلامى، محبت و ترحّم و مهر به کودک و نوجوان و مداراى با آنان، سازندهترین و مؤثرترین عاملِ تربیتى معرفى شده است. تعلیمات اسلام براى سازمان دادن به شخصیتِ اخلاقى خردسالان، همهى مربیان را به مهر و محبت و ترحّم نسبت به خردسالان موظف مىسازد. رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله در طى احادیثى که از ایشان نقل شده است به اهمیت و وسعت شعاع کاربرد این عامل عاطفى در نظام بخشیدن به ساختمان اخلاقى خردسالان اشاره و مىفرماید: «أحبُّوا الصّبیان وارحموهم...؛ کودکان را دوست بدارید و با آنها رحیم و مهربان باشید» (حر عاملى، 80ـ1371، ص235 و کاشانى، 1339، ج2، ص137). یا مىفرماید: «إنّ اللّه لایغضب لشىءٍ کغضبه للصِّبیان و النّساء؛ خداوند براى هیچ چیزى همانند آنچه دربارهى کودکان و زنان خشمگین مىگردد، خشم نمىگیرد)» (کاشانى، 1339، ج2، ص237). خود پیغمبر صلىاللهعلیهوآله در طول زندگانىِ سرشار از سرمشق و الگوى اخلاقىِ خود، براى تربیت فرزندان و نوههاى خویش به هیچ عاملى جز عامل مهر و محبت نیازى پیدا نکرد؛ یعنى در تاریخ، هیچ رویداد و حادثهاى نشان نمىدهد که پیامبر مهربان اسلام صلىاللهعلیهوآله در تربیتِ خردسالان به تنبیه بدنى دست زده باشد؛ چون برنامهى زندگانىِ آن حضرت بسیار سنجیده و حساب شده بود و همواره مراقب و مواظب بود که عادتِ به تخلّف در فرزندان یا فرزندزادگانش به وجود نیاید. یکى از دانشمندان تربیت مىنویسد: «اگر کودک دستور والدین خود را اجرا ننمود چه باید کرد؟ ابتدا باید سعى کرد که چنین موردى پیش نیاید؛ ولى اگر چنین چیزى اتفاق افتاد و کودک از شما اطاعت نکرد، بارِ اول، مناسب این است که دوباره همان دستور را با لحن رسمىتر و جدىترى تکرار کنید. اگر شما در همان ابتدا جلوى ریشهدار شدنِ تخلف را بگیرید، هرگز احتیاج به تنبیه و مجازات نخواهید داشت. اگر رژیم تربیتى، از همان آغاز، خوب پیشرفت کند و والدین مراقب گسترش آن باشند، دیگر محل و محملى براى تنبیه و مجازات وجود نخواهد داشت. در یک خانوادهى خوب، تنبیه هرگز مورد پیدا نمىکند و این بهترین روش در تربیت خانوادگى است.
خانوادههایى وجود دارند که بر اثر غفلت در امر تربیتِ کودک، ابتکار عمل را از دست مىدهند و در نتیجه، همیشه خود را به تنبیه نیازمند مىبینند. در این گونه موارد، والدین، معمولاً مآلاندیشى و احتیاط را از دست مىدهند و به جاى این که کار را اصلاح کنند آن را خرابتر مىسازند.
تنبیه کودک کار بسیار دشوارى است. هر مربى براى تنبیه کودک باید فوقالعاده باریکاندیش و محتاط باشد؛ به همین جهت به والدین توصیه مىشود تا آنجا که ممکن است دست به تنبیه بدنى نزنند و سعى کنند مقدمِ بر هر چیز، رژیمِ مناسبى را در خانواده برقرار سازند... البته در مواردى کاملاً استثنایى مىتوان برخى از اَشکال تنبیه را مجاز دانست» (ماکارنکو، ؟، ص90 ـ 91).
اصولاً مربیان باید بدانند که هیچ عاملِ تربیتىاى، مؤثرتر و سازندهتر از عامل مهر و محبت و رژیم گام به گام و مراقبت از رفتارِ کودک و تنظیمِ آن نیست، ولى اگر همهى عواملِ دیگرِ تربیتى، که با رفق و مدارا و نرمى با کودک هماهنگ است، مؤثر نبود، مربى ناگزیر است از تنبیه و مجازات بدنى، که در تربیت اخلاقى و دینى کودک و نوجوان از نظر اسلام یک وسیلهى احتیاطى و استثنایى است، استفاده نماید.
پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله در مورد تربیتِ دینىِ کودکان و افراد خردسال مىفرماید: «مروا أولادکم بالصّلوة لسبعٍ، و اضربوهم علیها لعشرٍ؛فرزندان خود را در هفتسالگى به نماز وادارید و در دهسالگى تنبیه کنید» (شیخ طوسى، 1377، ج1، ص93). ملاحظه مىکنیم که در این حدیث تنبیهِ بدنى نخستین عامل براى ایجادِ عادتِ دینى معرفى نشده است؛ بلکه یک عاملِ استثنایى، آن هم در دهسالگى کودک و نیز در صورتى که او در این سن از انجام یک تمرین دینى و فریضهى عبادى تخلّف ورزد، روا و جایز است، و پیش از ده سالگى، حتى در مورد تخلف دینى، مجاز نیست. قطعاً این تنبیهِ بدنى، طبق قوانین فقهى، نباید از حدود ایجاد درد تجاوز کند و نمىتواند به مرز جرح و قتل و حتى ایجاد سرخى در بدن برسد و روى هم رفته، باید بسیار خفیف و سبک باشد؛ زیرا کودک در این سن و سال و حتى چند سال پس از آن، مکلّف و مسئول نیست.
گروهى از محققان و دانشمندان تعلیم و تربیت، در مسئلهى تنبیه و مجازات، راه افراط و تفریط در پیش گرفتهاند؛ ولى اسلام که در همهى شئون، راه میانه و عادلانهاى را پیشنهاد مىکند، در این مورد نیز نظریهاى معتدل دارد. مخالفان گزافگوىِ مجازات و تنبیهِ بدنى، براى تأیید نظریهى خود به ادلّهاى متوسل مىشوند که چندان معقول نیست. گروهى از دستاندرکارانِ تربیت، که ژان ژاک روسو در رأس آنها قرار دارد، معتقدند که انسان هرگز در تربیت خردسالان نیازى به مجازات و تنبیه ندارد؛ زیرا براى هر عملى، مجازات و تنبیه طبیعى وجود دارد که متناسب با آن است.
لذا این گروه از دانشمندانِ تعلیم و تربیت، کودک را به خودِ طبیعت وامىگذارند و مىگویند: طبیعت عهدهدار تنبیه و مجازاتِ اَعمالِ نامطلوبِ کودک است و انسان نیز، هرچند خردسال باشد، طبعاً به عوامل لذت و کامیابى و آسایش و رفاه متمایل است و از عواملى که موجبات رنج و درد او را فراهم مىآورند مىگریزد.
این نظریه هرچند در برخى از مواردِ جزئى و عارى از خطر و به عنوان یک وسیلهى تربیتىِ موقت، پذیرفتنى است، ولى نمىتوانیم آن را به صورت یک ضابطهى تربیتى بپذیریم و به تمام موارد و همهى اوقات و فرصتها تعمیم دهیم؛ زیرا براى هیچ پدر و مادر یا مربىاى ممکن نیست دست روى دست بگذارد و فرزند و شاگرد خود را کنار آتش یا لب پرتگاه یا رودخانهى عمیقى ببیند و یا مشاهده کند که آب متعفّن و آلودهاى بیاشامد و یا غذاى فاسد و نامناسبى بخورد، و بىتفاوت بماند تا طفل، خود بهخود، با عکس العملهاى طبیعى، تنبیه و مجازات گردد.
علاوه بر این، براى هر رفتارِ نامطلوب و نکوهیدهاى، مجازات طبیعى و عکسالعملِ فیزیکى و تنبیهِ قهرى وجود ندارد که کودک به خاطر آنها از این گونه رفتارها بگریزد یا اساساً دربارهى این گونه اعمال، تجربهاى به دست نیاورده است؛ لذا قادر به درک چنین تنبیه و مجازاتى نیست. طفلى که کتاب، دفتر و یا پول رفیقِ مجاور خود را مىدزدد، از این کار احساس لذت و موفقیت مىنماید، و با آن پول شکلات و شیرینى و یا اسباب بازى تهیه مىکند. قطعاً در چنین رفتارى تنبیه و مجازات طبیعى وجود ندارد، جز هشدار وجدان که هنوز کودک بدان مرحله نرسیده است تا رفتار او را محکوم سازد؛ لذا ناگزیر باید او را تنبیه و آگاه نمود که، چنین رفتارى مذموم و ناشایست است و او به دزدى معروف مىگردد و مردم بر او خشم مىگیرند و وى را سرزنش مىنمایند. نخست باید از روش تنبیه زبانى استفاده کرد تا نیروى بازدارندهاى در کودک به ثمر رسد، به ویژه اگر علت چنان رفتارى، حقد و کینه و دشمنى و یا محرومیت کودک باشد، در چنین صورتى، نخست باید او را اندرز داد و در صورت نیاز، او را تنبیه نمود.
لذا تنبیه و مجازات مىتواند یک عاملِ احتیاطى مورد استفادهى مربیان باشد. طرفداران و نیز مخالفان تنبیه و مجازات، هدفى جز خیر و سعادتِ افرادِ جامعه ندارند، ولى روش ایندو متفاوت است. روى هم رفته، مىتوان داورى در این باره را این گونه خلاصه نمود که هیچ مربىاى نمىتواند کودک را به حال خود وا گذارد تا طبیعت او را مجازات کند؛ لذا اسلام اصل تنبیه و مجازات را به تمام افراد تعمیم داده است تا آنجا که به عنوان یک وسیلهى استثنایىِ تربیت، کودک و نوجوان را نیز دربرمىگیرد.
نقش مؤثر رفق و مدارا در تربیت کودک و نوجوان
با وجود این که اسلام در برخى شرایط، تنبیه و مجازات را پذیرفته است ـ چنانکه یادآور شدیم ـ مهر و محبت و رفق و مدارا با کودک و خردسال را عاملِ مهمى در تربیت مىداند. مىدانیم که خداوند متعال نیز با ما مدارا مىکند و از برخى از اعمال ما چشم مىپوشد و چون اعمال ناشایست ما از حدودِ خود تجاوز نماید ما را کیفر مىدهد.
عفو و گذشت و رفق و مدارا با انسان، و تربیت هماهنگِ با نرمش و ملاطفت، بیش از عواملِ تربیتىِ دیگر، ثمربخش است.
در حقیقت، علت ارتکاب شر و فساد و رفتارهاى نکوهیده، پاسخ دادن به نداى تمایلات نفسانى است و بدیهى است که این تمایلات و گرایشها نیز ریشه در فطرت انسان دارد و به همین دلیل استناد رفتارِ مذموم به خودِ انسان، صحیح است؛ لذا خداوند ابواب رحمت و عفوِ خود را بر بندگان خویش گشوده است؛ چون بشر بر اثر نوامیسِ غریزى دچار رفتار ناستوده مىگردد، و خداوند این حقیقت را به صورت فشردهاى باز نموده و فرموده است: «وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ؛ آنچه به شما رسد بازدهِ اعمالى است که خود شما انجام مىدهید و خداوند از بسیارى امور عفو و گذشت مىنماید» (شورى، 29).
پس عفو و گذشت و مدارا و ملاطفت، وسیلهى نیلِ به هدفى مهم و اساسى است که عبارت است از جلب قلوب و ایجاد انس و مودّت و توسعهى شعاع کاربرد بهرههاى تربیتى. رسول گرامى و مهربان اسلام صلىاللهعلیهوآله براى پیشرفت دعوت و تربیت و اصلاح جامعهاى که در مسیرِ مخالفِ برنامههاى اسلام گام برمىداشت، آزارهاى فراوانى دید و علىرغم همهى این آزارها خود را موظف مىدانست که رفق و مدارا را پیشهى خود سازد و بدى را به نیکى پاسخ دهد، تا عواید تربیتىاش بیشتر گردد. بر روى نیرومندترین ابزار تنبیه و مجازاتِ پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله یعنى بر قبضهى شمشیرِ آن حضرت، سه تعبیر سازنده که مَثَل اعلاى اخلاقى را ارائه مىکند، نقش بسته بود. یکى از آن عبارات این بود که: «أحسن إلى من اساءَ الیک؛ با کسى که به تو بدى کرد نیکى کن» (محدث قمى، 1355ق، ج1، ص516). خداوند نیز به او فرمود که نباید در برخورد با مردم و اصلاح آنها خشن و سختگیر باشد؛ چون با خشونت و سختگیرى نمىتوان نتیجهى مطلوبى به دست آورد. چنانکه قرآن گوید: «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛ اگر درشتخوىِ سنگدل مىبودى، مردم از پیرامون تو پراکنده مىشدند» (آلعمران، 154). ولى نباید فراموش کرد که این عفو و گذشت با تسامحى که در مسیحیت مطرح است تفاوت دارد. در مسیحیت مسئلهى رد و رفعِ تعدى و آزار به آزار مطرح نیست، بلکه قبول آن و صبر بر آن مورد نظر است. اما عفو، به معناىِ اعتراف به آزار و وجوبِ ردِّ آن، و سپس تفضّل و گذشت و صرفنظر کردن از آن، هدف تربیت اسلامى است، قرآن در این باره مىگوید: «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ؛ اگر عقوبت و شکنجه شدید، پس کیفر دهید همانند آنچه کیفر و شکنجه شدید و اگر صبر کنید، این امر براى صابران بهتر است (نحل، 126).
قرآن، این تفاوت را در آیهى دیگرى نیز خاطر نشان مىسازد: «وَجَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ؛ پاسخ و مجازات بدى، بدى است و مانند آن. پس کسى که عفو کند و اصلاح نماید، اجر و مزد او با خداست که او ستمکاران را دوست نمىدارد» (شورى، 39). پس به اقتضاى عدالت در تعالیم اسلامى، باید تعدى و تجاوز را رد نمود و جرمها را به مجازات پاسخ داد؛ و عفو و گذشت حالتى است بالاتر از عدالت.
خداوند مردم را براساس هدفِ مهمى به گذشت و عفو دعوت مىکند. خدایى که بشر را آفریده به طبیعت او از همه آشناتر است و به عواملى که او را به سوى شر و فساد سوق مىدهد آگاهى کافى دارد، در مورد عفوِ افراد خانواده مىگوید: «إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ؛ برخى از همسران و فرزندان شما دشمنانتان هستند، پس، از آنها بر حذر باشید و اگر در گذرید و عفو کنید و ببخشید، خداوند آمرزندهى مهربان است» (تغابن، 14).
شهید ثانى بر اساس همین اصل، مربى و معلم را موظف به رفق و مدارا با شاگرد و کودک مىداند؛ چون اگر عفو و گذشت از تخلّف و گناهِ بزرگسالان، محبوب خداوند باشد، بدون تردید، اغماض و مداراى با کودکان و نوجوانان، به خاطر نارسایى مدارک و مشاعر آنها، نزد خداوند محبوبتر است. شهید ثانى اضافه مىکند: در صورتى که معلم رفتارى خلاف فضیلت را در شاگرد مشاهده کند، باید دستور پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله را بیاورد که فرمود: «لیّنوا لمن تعلّمونه ولمن تتعلَّمون منه؛ نسبت به کسى که او را تعلیم مىدهید (و همچنین) نسبت به کسى که از او علم و آداب مىآموزید، نرم و ملایم و مهربان باشید» (شهید ثانى، 1369، ص66). و چون کودک و نوجوان فاقدِ شرایطِ مسئولیتپذیرى هستند، از آنها رفع تکلیف شده است؛ چنانکه از بیمار یا مجنون ـ نسبت به برخى از اعمال، تکلیف، برداشته شده است.
مىدانیم که علت رفع تکلیف، نقض مدارک و کمبود مشاعر در خردسالان است. اگر معلم احساس کرد که شاگرد از راهِ صحیح منحرف شده است، باید راه راست را به او بنمایاند. نخستین گام براى ارائهى طریق، آگاه نمودن اوست؛ چون کودک علىرغمِ نقصِ شعور و مدارک، فردى عاقل است و به خاطرِ همین فَصْلِ مُمَیِّز، از حیوان متمایز است.
این گونه تدبیر براى تربیت کودک، که گام به گام و با رفق و مدارا و با توجه به اسباب و عوامل رفتار صورت مىگیرد، باید به گونه و کیفیتى اِعمال گردد که کودک و نوجوان را مانند بزرگسالان متوجه مسئولیت و وظیفه نماید تا نیازى به تنبیه بدنى نباشد.
منظور از رفق و مدارا با کودک و نوجوان رعایتِ اعتدال و استفادهى تدریجى از وسایل تربیتى است؛ یعنى حتى اگر مربى به تنبیه بدنى هم نیازى پیدا کند، در آن زیادهروى نکند؛ زیرا چنانکه خواهیم دید، طفل از تکرار تنبیهِ بدنى و زیادهروى در آن، بدان خو مىگیرد و درنتیجه، تأثیر مطلوبِ این وسیلهى احتیاطىِ تربیت از میان مىرود.
انواع تنبیه
کسى که نهى از منکر و منعِ از کارهاى زشت مىکند، از جمله مربّى و پرورشکار، باید از درون و باطنِ خود از اعمال زشت گریزان و متنفّر باشد. این حالتِ درونى، در مرحلهى بعدى به صورت تنبیه زبانى تظاهر و تجلى مىکند. اگر تنبیه زبانى نتیجهاى نداشت، با تمام وجود نسبت به رفتار زشت اظهار تنفر کند؛ پس تنبیه بدنى آخرین مرحلهى نهى از منکر است.
تنبیه، با در نظر گرفتن هدفِ درونى و حالاتِ روانىِ تنبیه کننده، ممکن است به چهار صورت و یا چهار نوع انجام گیرد: تنبیه انتقامى؛ تنبیه بازدارنده یا تنبیه به منظور منع و نهى کودک از ارتکاب خلاف؛ تنبیه به منظور اندرز دیگران و عبرتآموزى ناظران تنبیه؛ و تنبیه اصلاحى.
1. تنبیه انتقامى
مربیانى که مآلاندیش و محتاط نیستند و همگام با غریزهى غضب، کودک را تنبیه مىکنند، غالباً سخت تحتتأثیر غضب قرار مىگیرند و براى انتقام و تشفّىِ قلب خود دست به این کار مىزنند. بدیهى است که حس انتقام در انسان، فطرى است. و با غریزهى غضب پیوند بسیار نزدیکى دارد و مىتوان گفت: انتقام، زادهى غضب و محصول و بازدهِ آن و یا با آن متحد است. انسان در صورت تجاوز به خود و یا دیگران دچار خشم مىشود و مىخواهد دفاع نماید، و به هنگام شدّتِ خشم مىخواهد همهچیزِ پیرامون خود را درهم بکوبد و به هرچیزى هجوم و یورش مىبرد؛ زیرا فردِ خشمگین، فاقد هرگونه انگیزهى عقلانى است و اعمال و رفتار او بنیادى نابخردانه دارد؛ لذا دست به رفتارى ناهنجار و پریشان مىزند و گفتارش عارى از تدبیر و اندیشه است.
اقوام وحشىِ دورههاى کهن در امر دفاع از خود و یا احیاناً از دیگران، انتقامجو بودند و صرفاً براى تشفّى قلب از خود دفاع مىکردند و یا به دیگران یورش مىآورند، ولى تعلیمات دینىِ انبیا و نیز ضوابطِ مدنیت که باید اساس و ریشهى صحیح این مدنیت یا تمدن را در تعالیم دینى جستوجو نمود، تمایلات فطرى و غریزى جامعهى انسانى را تعدیل و تلطیف کرده و اصولاً مصالحِ فردى و اجتماعى را هدف خود قرار داده است. این گونه تعالیم ایجاب مىکند که انسان به هنگامِ بروزِ غضب و انگیزههاى آن، خویشتندار باشد و اصولاً در مواجهه با انگیزهها و غرایز و تمایلات، ضبط نفس نموده و در برابر آنها خاضع نگردد، بلکه رفتار خود را در سایهى تدبیرِ عقل و تعالیم اخلاقى دین محدود سازد.
بشر وقتى مىتواند در مسیرِ کمالات گام بردارد و یا دیگران را در این مسیر وارد کند که مقتدرانه گرایشهاى نفسانى خود را تعدیل و ضبط نماید؛ چنانکه در کریمهى «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ» (آل عمران، 134) به این حقیقت اشاره شده است که مردم باید اخلاقا خشم خویش را فرو نشانند و از برخى اعمال و رفتار دیگران چشم بپوشند؛ چون اِعمالِ غضب، ریشهى بسیارى از گناهان خطرناک و مدخل و دالانى براى جرمهاى بزرگ است. این نکته در احادیث بسیارى بازگو شده است.
وقتى «کظم غیظ» و «عفو» نسبت به بزرگسالان، یک ایده و مثل اعلاى اخلاقى در تعالیم اسلام محسوب مىشود، به این نتیجه مىرسیم که اِعمالِ این خصیصهى اخلاقى در مورد خردسالان بسیار به جا و به مورد خواهد بود؛ بنابراین، اگر احیاناً براى تربیتِ اخلاقىِ کودک و نوجوان نیازى به تنبیه بدنى پیدا نشد، نباید به منظور تشفّى و انتقام به این کار اقدام کرد.
پدران و مادران و همچنین مربیان و معلمان حرفهاى باید در پرورش خردسالان بسیار عاقلانه و سنجیده از عوامل مختلف تربیتى متناسب با شرایط و موقعیت، بهرهبردارى کنند و در این بهرهگیرى نباید سراسیمه و بىقید باشند؛ به خصوص پدر که در استفاده از هر گونه وسایلِ تربیتى، داراى اقتدار و اختیار زیادى است.
ماکارنکو در مورد آمریت از طریق اِعمالِ زور مىنویسد: «این آمریت هرچند خیلى مضر نیست، یکى از انواع وحشتناک آن است. این آمریت، اغلب مطلوب پدرهاست. وقتى پدر در خانه همواره خشم مىگیرد، فریاد مىزند و براى خطاهاى جزئى داد و بیداد راه مىاندازد، هر سؤالى را با خشونت و تندى پاسخ مىگوید و کودکان خود را در قبال اشتباهات ناچیز به سختى مجازات مىکند، مىگوییم با آمریتِ اِعمالِ زور یا آزاردهنده سر و کار داریم» (ماکارنکو،؟، ص61).
بنابراین تنبیه و مجازاتِ کودک نباید به منظور تشفّى و انتقام انجام گیرد و اصولاً نباید پدر و مادر و مربیان، سیاستِ وحشت را در تربیتِ کودک در پیش گیرند؛ «چون این امر نه تنها کودکان را متوحش مىسازد، بلکه آثار بسیار زیانبخشى در روحیهى طفل یا نوجوان به وجود مىآورد. این نوع آمریت (و سیاست خشن) بسیار شوم و بدفرجام است. کودکان از این راه به هیچ وجه تربیت نمىشوند، بلکه عادت مىکنند که به هر وجه ممکن، خود را از دید پدر و مربىشان دور نگاه دارند. این آمریت، موجبِ رواج دروغ کودکانه و تنزّل ارزش انسانى مىگردد و در عین حال، بىرحمى و ستمگرى را به کودکان و نوجوانان یاد مىدهد. کودکانى که با این روش تربیت مىشوند، سرانجام به آدمى بىخاصیت و بىارزش و عنصرى خودکامه مبدّل مىگردند و در سراسر زندگى همیشه در پى آناند که به نحوى از رنجهاى دوران کودکىشان انتقام بگیرند» (همان). پیداست که سیاست خشنِ مربى، عقدهى روانى در طفل ایجاد مىکند و او خویش را حقیر و ناچیز مىبیند و به اصطلاح عقدهى حقارت در او پدید مىآید. پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله فرمود: «من هانت علیه نفسه فلا تأمن شرَّه» (مجلسى، 1403، ج17، ص214). منظور حضرت این است که عقدهى حقارت و خودکمبینى، شخصیتى نامطمئن و خطرناک از انسان مىسازد؛ به عبارت دیگر، اگر انسان در کودکى (یا نوجوانى) همواره هدف اهانت و سرزنش و خشونت و بالاخره تنبیه و مجازات باشد، سرانجام انسانى شرور و خودکامه و خطرناک خواهد شد.
2. تنبیه اصلاحى و بازدارنده
یکى از هدفهاى تنبیه و مجازات، اصلاح متربّى و ضمناً جلوگیرى از تکرار تخلّف است. این مسئله ناظر به همان حقیقتى است که ما از آن به تهذیب اخلاق تعبیر مىکنیم. تهذیب اخلاق کودک با ایجاد رغبت و گرایش و ترس و بیم، امکانپذیر است.
کودکان و نوجوانان هرچند باهوش باشند، خردسالاند و نمىتوانند به گونهاى شایسته، مصالح و منافع خود را از مفاسد و مضار، بازشناسد. وقتى کودک داراى چنین وضع معصومانهاى باشد، امانتى است در دست مربیان و معلمان و تحتتأثیر اراده و طرز تربیت او شکل مىگیرد.
کودکى که در مدرسه درس مىخواند، شخصاً نسبت به درس خود احساس مسئولیتى نمىکند؛ لذا به هنگام فراغت از برنامهى درسى و یا بازگشت به خانه، همگام با فطرتِ کودکانهى خود، به بازى مىپردازد و این امرى عادى است و شگفتى و تعجب در این است که کودک در طول ساعات درس چگونه خود را در مدرسه مقید مىسازد و به خطوط و سطور کتاب مىنگرد، یا به جاى بازى، به درس و مشق مىپردازد.
بنابراین، معلم و مربى کودک چیزى مىخواهد و خودِ کودک در تکاپوى چیزى دیگر است. معلم نمىتواند در چنین شرایطى بىتفاوت باشد، بلکه باید از طرق متنوع تربیتى و احیاناً از انواع جریمهها و مجازاتها و تنبیه استفاده کند تا ارادهى حسابشدهى خود را در ایجاد عادات مدرسهاى و یا فضایل اخلاقى به کار گیرد؛ یعنى او را به آماده ساختن درس و رعایت موازین اخلاقى تمرین دهد.
روشى که مربیان را به هدف نزدیک مىسازد تا کودک مسئولیتهاى مدرسهاى یا خانوادگى و اجتماعى را درک کند، ایجادِ رغبت و تمایل به درس و یا فضایل اخلاقى از راه تشویق و تقدیر و احیاناً ایجاد ترس است تا وى در میان دو قطب خوف و رجاء به وظایف خود عمل کند. شهید ثانى مىنویسد: «مرحلهى نخستینِ ایجادِ عادات مدرسهاى در شاگرد، ایجاد رغبت است. معلم باید شاگرد را به علم و دانش راغب و علاقهمند سازد، و فضایل علم و علما را به او گوشزد نماید» (شهید ثانى، 1369، ص64). اگر عامل تشویق و ترغیب، مؤثر نشد، باید از انگیزههاى ترس، یعنى تنبیه، کمک بگیرد.
ترس و بیمى که همگام و توأم با رغبت و امید، کودک را زیر چتر محافظ قرار دهد، یکى از عوامل و موجباتى است که مىتواند به صورت نیرویى بازدارنده از تخلف و اعمال زشت، مورد استفاده قرار گیرد. ترس و بیم، از حالات فطرى هر موجود زندهى گویا و گنگ است، و به خصوص انسان، عادتاً از چیزى که مىترسد گریزان است و چون ازمیان بردن حالاتِ فطرى و طبیعىِ انسان، بسیار دشوار و حتى زیانبخش است، باید به منظور تأمین سعادت فرد، غریزهى ترس را به نفع تربیت کودک تعدیل و تلطیف نمود.
راهِ تعدیلِ این غریزه قرار دادن کودک یا نوجوان در برابر عوامل ترس است، و نیز نباید این غریزه را از میان برد، چنانکه نباید کودک و نوجوان را ترسو بار آورد. اگر ما فرزندان خود را از تمام عوامل ترس، دور نگه داریم و او خود را همواره در پناهِ حمایتِ ما ببیند، بدون تردید، شجاع و با شهامت بار نمىآید، بلکه در مسیر حیات، در مواجهه با امور ناملایم و جزئىترین موضوع ترسآورى، دچار هول و هراس مىشود و خوف او به رعب و وحشت مبدل مىگردد و هرگز نمىتواند به خود متکى شود و در برابر ناملایمات، بدون مقاومت، عقبنشینى مىکند.
دانشمندانى که ایجاد ترس را در کودک روا نمىدانند، ناگزیرند این حقیقت را بپذیرند که باید کودک و نوجوان را در برابر عوامل ایجاد ترس قرار داد تا داراى ارادهاى قوى و نیرومند گردند و در مواجههى با مشکلات و دشوارىهاى زندگى، خویشتن را نبازند.
ابنخلدون پارهاى از کتاب خود را به بحث در این موضوع اختصاص داده و یادآور مىشود که «سختگیرى به شاگردان و کودکان، زیانبخش است؛ چون این عمل موجب ازمیانرفتن شادابى و نشاط آنان مىگردد و نیز آنها را به دروغ و کارهاى پلید و تظاهر بر خلافِ میلِ باطنى و نفاق سوق مىدهد. پس شایسته است که معلم در تأدیب کودکان، مستبد و سختگیر نباشد (ابنخلدون، 1349ق، ص399). و شهید ثانى نیز استبداد و خشونت در امر تعلیم را ـ چنانکه دیدیم ـ نکوهش کرده است.
پس دانشمندان اسلامى، استبداد و سختگیرى مربیان نسبت به کودک را روا نمىدانند و مقتضاى تدبیر صحیح و عملى و سازنده این است که تربیت کودک و نوجوان با رفق و مدارا آغاز گردد و رفتار پسندیدهى او مورد تأیید قرار گیرد و از رفتار ناپسندش توبیخ و نکوهش به عمل آید. شهید ثانى در مورد تعلیم مىنویسد: «اگر معلم مشاهده کرد، شاگردى به وظایف درسى عمل مىکند، باید او را بستاید؛ البته تا جایى که این ستایش و تقدیر، موجب عجب و غرور او نگردد، ولى اگر ملاحظه کرد که شاگرد در انجام برنامهى درسى خود کوتاهى مىکند، نخست در نهان، و اگر نه آشکارا او را با تنبیه لسانى توبیخ و ملامت کند» (شهید ثانى، 1369، ص70).
بدیهى است اگر این گونه تنبیهات مؤثر نبود، مربى و معلم، ناگزیر از تنبیه بدنى خواهد بود؛ تنبیهى که هشدارى سختتر است و جسم و جان را مىآزارد و روح و تن انسان را دردمند مىگرداند. البته این گونه تنبیه نمىتواند اصلاحى و سازنده باشد، بلکه هشدارى است که صرفاً کودک را از تخلّف و رفتار زشت بازمىدارد؛ زیرا تنبیه بدنى فقط کودک و نوجوان را مىرنجاند و در او درد و شکنجهاى ایجاد مىکند که مانعِ تکرارِ تخلّفِ او مىشود و نمىتواند مایهى فزونترى بر ساختمانِ شخصیتِ انسانى او بیفزاید و به اصطلاح، وى را اصلاح کند.
قبلاً اشاره کردیم که نباید در تنبیه بدنى زیادهروى نمود؛ چون اثر خود را از دست مىدهد. تنبیه نباید با شدت و با استفاده از وسیلهاى مانند چوب یا تازیانه و امثال آن صورت گیرد. ابنسینا دربارهى تدبیر مربیان در مورد تربیت فرزندان مىنویسد: «اگر پدر به کمک گرفتن از دست (تنبیه بدنى) براى هشدارِ فرزندِ متخلّفِ خود نیاز پیدا کند، نباید از آن تجاوز نماید و باید این تنبیه در مراحلى سبک و در عین حال دردآور صورت گیرد و چنانکه حکما به آن اشاره کردهاند: باید پس از ایجاد ترس، تنبیه بدنى اجرا شود؛ زیرا ضربهى اول اگر دردآور باشد، کودک و نوجوان نسبت به ضربههاى بعدى سوء ظن پیدا مىکند و ترس از تنبیه در او شدت مىیابد، اگر نخستین ضربه، چنان خفیف باشد که دردى ایجاد نکند، کودک به ضربههاى بعدى حسن ظن پیدا مىکند و بیم و هراسى از آن ندارد» (ابنسینا، 1911) و درنتیجه، از تکرار تخلّف نیز نمىهراسد.
غزّالى در مورد تربیت کودکِ سختکوشِ در تخلّف تعبیرى جالب دارد. وى مىنویسد: «شایستهتر آن است که چهارپایان از تازیانه جدا نباشند، چنانکه کودک؛ ولى این مطلب دلیل بر آن نیست که در تنبیه بدنى زیادهروى شود» (غزّالى، 1306، ج4، ص136).
حکمت و علت این که فقها و حکما تنبیه بدنى را در مورد بسیارى از تخلّفها و معاصى تجویز کردهاند، درد و المى است که تنبیهات بدنى در متخلّف به جاى مىگذارد و یا لااقل ترس از درد و رنج آن نسبت به آینده است. از اینجا نتیجه مىگیریم که خود ترس نقش مؤثرى در بازدارندگى در تخلّف دارد.
انسان طبعاً به هر امرى که خاطر او را راضى مىکند روى مىآورد و از آنچه متألّم و دردمندش مىسازد روى برمىتابد. نیروى ذاکره و حافظهى کودک در مسئلهى تنبیه بدنى سهم جالبى دارد؛ به این معنا که او به وسیلهى این قوّه سبب این رنجها و موجبات آن را بازمىیابد و در ذاکرهى خود شرایط و عللى را جستوجو مىکند که به خاطر آن مورد تنبیه واقع شده است و آن را به یاد مىآورد و مىکوشد آن علل و شرایط را در زندگانى خود ایجاد ننماید. اما زیادهروى در تنبیه روا نیست؛ زیرا درد و رنجى که باعث ترک اعمال زشت در کودک بوده، براى او عادى مىشود و اثر این عامل تربیتى از میان مىرود؛ چون زیادهروى در تنبیه بدنى، تناسب ریاضى با درد ندارد؛ چنانکه این مطلب در روانشناسى به ثبوت رسیده است.
حقیقت این است که زیادهروى در تنبیه بدنى در مواردى اتفاق مىافتد که مربّى و معلم از حالت عادى خارج شود و به خاطر انتقام و تشفّى قلب، اقدام به چنین تنبیهى کند؛ لذا رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله در یکى از روایات به بىمهرى برخى از معلمان و مربیان نسبت به کودکان اشاره کرده و فرموده است:
«شرارُ أُمتى معلّموا صبیانهم: أقلُّهم رحمةً للیتیم و أغْلظهم للمسکین؛ بدترین امت من معلمان کودکان هستند؛ معلمانى که نسبت به یتیم و خردسالان کممهرتر و به بینوایان سختدلترند» (مغربى، 1955، ص354). دلیل مطلب این است که معلمان کودکان غالباً همزمان با خشم، به مجازات شاگردان دست مىزنند و تنبیه آنان عارى از مصلحتاندیشى و حزم و احتیاط است؛ پس تنبیه بدنى در اسلام، به خاطر مصالح کودکان و نوجوانان تجویز شده است نه براى تشفّى قلب و آرامش خاطر و ارضاى غریزهى شخصِ معلم و مربى؛ لذا در اسلام، تنبیه همواره با چاشنى مدارا و رفق آمیخته است و نباید از حدود مقرر تجاوز کند.
3. تنبیه براى اندرز و عبرتآموزى دیگران
یکى از هدفهاى تنبیه بدنى در اسلام، پند و اندرز به دیگران و عبرتآموزى ناظران تنبیه بدنى است؛ چون «السَّعید من اتَّعظَ بغیره؛ سعادتمند و نیکبخت، کسى است که از حال دیگران پند گیرد» (المثل المسائل). منظور این است که تنبیه بدنى کودک و نوجوانِ متخلّف، علاوه بر این که خودِ آنها را از تکرار تخلف منع مىکند، عبرتى براى کودکان و نوجوانان دیگر است تا گرد اَعمال خلاف نگردند.
اسلام این گونه تنبیه را نیز پیشبینى کرده است. خداوند متعال در قرآن در مورد تنبیه زن و مرد زناکار مىگوید: «وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ باید گروهى از مؤمنین ناظر شکنجهى زن و مرد زناکار باشند» (نور، 2). منظور این است که دیگران با مشاهدهى شکنجهى گناهکار، عبرتاندوزند، و از طرفى، خود متخلّف نیز بیشتر تحت تأثیر شکنجه قرار گیرد؛ چون اثرى که از تنبیه بدنى عاید گناهکار مىشود ـ افزون بر شکنجه ـ این است که رسوا و مفتضح مىشود. بىتردید علاقه به احترام و برترى و سرفرازى، در انسان، فطرى است و وقتى تنبیه به طور علنى انجام گرفت، بر رنج او مىافزاید و نیروى بازدارنده را در متخلّف تقویت مىکند. اما اثرى که تنبیه بدنىِ متخلّف بر ناظران دارد این است که گویا درد و رنجى که گناهکار دچار آن مىشود به دیگران سرایت مىکند و به حکم وجدان و عواطف، آنها نیز مانند متخلّف دردمند مىشوند؛ زیرا شکنجهى او را مىبینند و در قوهى مخیّلهى خود آن را تصویر مىنمایند که هر گاه این تنبیه و مجازات بر آنها واقع مىشد چه اثرى در آنان ایجاد مىکرد، پس آنها نیز مانند متخلّف، متألّم و دردمند مىشوند.
گاهى در مورد کودکان و نوجوانان شرایطى پیش مىآید که ناگزیر باید به منظور جلوگیرى از تکرار تخلّف، علناً تنبیه شوند تا در یک فرصت محدود، نتیجهى گستردهترى عاید دیگران گردد.
این بود دورنمایى از شرایط و کارآیى تنبیه در تربیت اخلاقى کودک و نوجوان که مقطع آغازینِ آن رفق و مدارا و نرمى و ملاطفت است و تدریجاً به شدت عمل و تنبیه بدنى مىانجامد که باید همهى مراحل آن، بهمورد و بهجا و با شرایطى معین اعمال گردد.
منابع و مآخذ
ـ قرآن کریم.
ـ مغربى، محمد بن سحنون، (1955). «آداب المعلمین»، در: «التربیة فى الإسلام او التعلیم على رأى القاسبى»، قاهره، ط محمد احمد فؤاد اهوانى.
ـ غزّالى، ابوحامد محمد، (1306ق). احیاء علوم الدین، مصر.
ـ روسو، ژان ژاک. (1328ش). امیل ـ یا ـ آموزش و پرورش. ترجمهى غلامحسین زیرکزاده. تهران.
ـ انجیل متى.
ـ مجلسى، محمدباقر (1403ق). بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الاطهار. بیروت، مؤسسة الوفاء.
ـ عاملى، محمد بن حسن حرّ، (80ـ1371ق). تفصیل وسائل الشیعة الى تحصیل مسائل الشریعة. تهران.
ـ رازى، ابنمسکویه، (1318 ق.). تهذیب الاخلاق. مصر.
ـ محدّث قمى، عباس بن محمدرضا (1355ق). سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار. تهران، چاپ سنگى.
ـ ابنسینا (1911م.). «السیاسة»، در مقالات فلسفیه لبعض مشاهیر العرب. بیروت.
ـ ماکارنگو، (1361). انسان، مربى و نویسنده، ترجمهى ب. کیوان، تهران، شباهنگ.
ـ فیض کاشانى، محمد بن مرتضى، (40ـ1339 ش). المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء. تهران.
ـ شیخ طوسى، محمد بن حسن، (1377ق). مسائل الخلاف.
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن محمد بن محمد تونسى، (1349 ق).مقدمة العبر و دیوان المبتدأ و الخبر. مصر.
ـ شهید ثانى، زینالدین بن على، (1369 ق.) منیة المرید فى آداب المفید و المستفید.
پی نوشت:
1. استاد دانشگاه تهران