آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

انسان‏ها در دوره‏هاى متفاوت زندگانى در معرض ارتکاب فساد و شر و بدى قرار دارند و همواره خطر رفتارهاى ناستوده‏ى اخلاقى آنها را تهدید مى‏کند. در این میان، هدفِ تربیت این است که خیر و سعادت را در جامعه‏ى بشرى بر شر و شقاوت غالب سازد. دین مبین اسلام، به منظور تنظیم و سازمان بخشیدنِ رفتار انسان و روابطِ انسانى و حتى طرز سلوک انسان با خویشتن ـ برنامه و ضوابطى رسا و بسنده و پسندیده دارد که از جمله‏ى آنها اصلِ «تنبیه و مجازات متخلّف» است. ایضاح مفهومى تنبیه، شرایط تنبیه و گونه‏هاى مختلف تنبیه، از مباحثى است که در این مقاله، بدان پرداخته شده است. با توجه به مطالب مطرح شده در این مقاله به نظر مى‏رسد رعایت دقیق حدود و شرایط تنبیه مطابق دستورهاى دین مبین اسلام مى‏تواند یکى از نیرومندترین و ضرورى‏ترین ابزارهاى امر تربیت و ضمانت خیر و سعادت در جامعه‏ى انسانى باشد.

متن

مقدمه
انسان در دوره‏هاى متفاوت زندگانى (چه در خردسالى و نوجوانى و چه در بزرگسالى و پیرى) در معرض فساد و ارتکاب شر و بدى قرار دارد و همواره خطر رفتارهاى ناستوده‏ى اخلاقى وى را تهدید مى‏کند. کمال مطلق و مبرّى بودن از صفات و افعال مذموم و ناروا ویژه‏ى خدایى است که آفریننده‏ى جهان است و چون انسان که از لحاظ شرافت و کرامت در تارک همه‏ى مخلوقات و پدیده‏هاى گوناگونِ هستى، موقع و مقامى درخور را احراز کرده است، از کمال نسبى برخوردار است، هرگز نمى‏تواند خویشتن را از صفات و افعال ناستوده تبرئه و به اصطلاح، تزکیه‏ى نفس نماید: «وَمَا أُبَرِّءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ؛ من خویشتن را تبرئه نمى‏کنم؛ همانا دل، انسان را سخت به کارهاى بد وامى‏دارد» (یوسف، 53).
پس بشر از لحاظ پاکى و ناپاکى و ارتکاب خیر و شر در درجاتِ نسبى و متفاوتِ کمال و نقص قرار دارد. پیامبران الهى، به ویژه رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در عالى‏ترین سطح کمالات و مراتبِ نسبىِ شرافتِ اخلاقى جاى گرفته‏اند. پیغمبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از نظر برخوردارى از کمالات، نزدیک‏ترین فرد به خداوند است و از لحاظ شرافت اخلاقى مرتبتى را احراز کرده است که خداوند با تعبیرى سرشار از شگفتى، او را مى‏ستاید؛ آن‏جا که مى‏گوید: «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ تو داراى خلق و خوى شگرف هستى» (ن، 4). هرچند بشر نمى‏تواند طمع و آرزو کند که از لحاظ کمال به چنان مقامى برسد، امّا در او این استعداد و توانایى وجود دارد که خویشتن را، از نظر کرامت، به خدایش نزدیک سازد و در جوار او قرار گیرد و راهى فراسوى خود به ملکوت الهى بگشاید. همین انسانِ این چنینى ـ که مى‏تواند به جا و مقامى برسد که فرشته را یاراى گام‏نهادن در آن نیست ـ اگر از صفات انسانى و فضایل اخلاقى بى‏بهره باشد، چنان فروهشته گردد که به مقام حیوانى و مرتبت بهایم و حتى فروتر از آن سقوط نماید و عمر خود را در سرگردانى سپرى نماید: «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ کَالاْءَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً؛ آیا مى‏پندارى که آنان مى‏شنوند یا مى‏اندیشند؟ آنان چهارپایانى بیش نیستند و بلکه گمراه‏تر و فروترند» (فرقان، 44).
ضرورت تنبیه و مجازات در جوامع انسانى
زندگانى انسان بر ستیز میان خیر و شر مبتنى است؛ چون انسان آمیزه‏اى از استعداد خیر و شر است. هدفِ تربیت این است که در جامعه‏ى بشرى، خیر و سعادت را بر شر و سیه‏روزى و شقاوت چیره سازد. قرآن کریم به صورت مجموعه‏اى محفوظ و مدوّن در اختیار بشر قرار دارد و از آن لحاظ که وحى پروردگار است و ریشه‏ى الهى و آسمانى دارد، مردم را با طرزى ویژه و تعالیمى مخصوص به سوى خیر و سعادت رهنمون مى‏سازد و ره‏نمودهایى را براى اجتناب از شر و بدى ارائه مى‏دهد. این کتاب مقدس ـ به منظور تنظیم و سازمان بخشیدنِ رفتار انسان و روابطِ افراد با یکدیگر و حتى طرز سلوک انسان با خویشتن ـ برنامه و ضوابطى رسا و بسنده و پسندیده دارد که از جمله‏ى آنها اصلِ «تنبیه و مجازات متخلّف» است؛ به این معنا که وقتى فردى از مسیر خیر و سعادت، منحرف گردد و پیروى از تمایلات حاد و عصبى را بر هر چیزى ترجیح دهد، باید به منظور هشدارِ او به چنین انحرافى و جلوگیرى از تکرار آن، از عامل تنبیه و مجازات بهره برد. البته در صورتى مى‏توان از این عامل استفاده کرد که سایر عوامل تربیتى از تأثیر و کارآیى در مورد چنین افرادى، نارسا و عاجز باشند.
بنابراین، تنبیه و مجازات که یکى از عوامل بازدارنده است، در شرایط به خصوصى، نیرومندترین و ضرورى‏ترین وسیله‏ى ضمانت خیر و سعادت جامعه‏ى انسانى است. خداوند متعال در یکى از تعابیر پر مایه و موجزِ قرآن، ضرورت تنبیه و مجازات را اعلام مى‏کند و مى‏گوید:
«وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الاْءَلْبابِ؛ اى اندیشمندان، در امر قصاص و مجازاتِ متخلّف، زندگانى شما پیش‏بینى و ضمانت شده است» (بقره، 75).
یعنى جامعه‏ى ژرف‏بین و اندیشمندان مى‏دانند که ادامه‏ى حیات سعادتمندانه در سایه‏ى تأیید عملى اصل تنبیه و مجازات و قصاص امکان‏پذیر است، خردمندان این نکته را کاملاً درمى‏یابند که حیات طیّب ـ اَحْیاناً ـ به مرگ برخى از افرادِ متخلّف یا سخت‏کوش در تخلّف، وابسته است:
ترحّم بر پلنگِ تیزدندان  ستمکارى بُوَد بر گوسفندان
بدیهى است که هیچ تنبیه و مجازاتى شدیدتر از قصاص نیست. پس طبق تعالیم اسلامى، تنبیه و مجازات یک اصل حیاتى و ضرورى است و براى هر جرم و انحراف و رفتارِ غیرانسانى‏اى، تنبیه و مجازاتى درخور ارائه شده است؛ مثلاً کیفر قتل؛ قصاص، کشتن و اعدام است؛ مجازاتِ سرقت، قطع ید؛ و عقوبتِ شربِ خمر، تازیانه است، که تمام این‏ها باید لزوماً بدون هیچ‏گونه ملاحظه و تبعیضى اجرا گردد. خداوند در مورد تنبیه بدنى زن و مرد زناکار مى‏فرماید:
«الزّانِیَةُ وَ الزّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللّهِ؛ زن و مردِ زناکار را صد تازیانه بزنید، عواطف و احساسات نباید شما را در اجراى حکم الهى و دینى تحت تأثیر قرار دهد» (نور، 2).
منظور قسمت اخیر آیه‏ى مذکور این است که در اجراى احکامِ کیفرى و تنبیه و مجازات انسان‏هاى متخلّف و منحرف، نباید تحت تأثیر احساسات و عواطف قرار گرفت.
اسلام در عصرى ظهور کرد که مسیحیت از قدرتى کافى و گسترشى چشم‏گیر و جامعه‏هایى پرتوان و نیرومند برخوردار بود. این دین، پیروانِ خود را به تسامح و تساهل و گذشت و عفو تا آخرین حد آن دعوت مى‏کرد. گویند: مسیح به شاگردان و پیروان خود مى‏گفت:
«سَمعتم أنّه عینٌ بعینٍ و سنٍّ بسنٍ، و أمّا أنا فأقول لکم: لا تقاوموا الشرَّ، بل من لطمک على خدّک الأیمن فحوّل له الآخر ایضاً؛ شنیدید که قصاصِ چشم، به چشم، و دندان به دندان است، اما من به شما مى‏گویم: در برابر شر و بدى مقاومت نکنید، بلکه اگر کسى گونه‏ى راست تو را سیلى نواخت، گونه‏ى دیگر (چپ) را نیز به سوى او برگردان (تا برآن نیز سیلى بزند)» (انجیل متى، اصحاح پنجم، ص38ـ39).
مى‏دانیم که موضوع «تنبیه و مجازات»، موردِ اتفاق همه‏ى عقلا و حتى همه‏ى شرایع نیست و نیز آگاهیم که میان تنبیه و مجازات، از یک طرف، و مسئله‏ى تسامح و عفوِ مفرط، از طرف دیگر، تقابل تضاد یا تناقض برقرار است؛ بدین‏معنا که طرف‏دارانِ تنبیه و مجازات، تسامح و عفو و گذشت را تأیید نمى‏کنند؛ اما در اسلام ـ چنان‏که خواهیم دید ـ مسئله‏ى تنبیه و مجازات، اجمالاً مورد تأیید است و جوامع انسانى ناگزیر باید این اصل را ـ آن گونه که اسلام مطرح مى‏کند ـ بپذیرند.
در روش پرورش اخلاقىِ کودک و نوجوان از نظر تعالیم اسلامى، محبت و ترحّم و مهر به کودک و نوجوان و مداراى با آنان، سازنده‏ترین و مؤثرترین عاملِ تربیتى معرفى شده است. تعلیمات اسلام براى سازمان دادن به شخصیتِ اخلاقى خردسالان، همه‏ى مربیان را به مهر و محبت و ترحّم نسبت به خردسالان موظف مى‏سازد. رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در طى احادیثى که از ایشان نقل شده است به اهمیت و وسعت شعاع کاربرد این عامل عاطفى در نظام بخشیدن به ساختمان اخلاقى خردسالان اشاره و مى‏فرماید: «أحبُّوا الصّبیان وارحموهم...؛ کودکان را دوست بدارید و با آنها رحیم و مهربان باشید» (حر عاملى، 80ـ1371، ص235 و کاشانى، 1339، ج2، ص137). یا مى‏فرماید: «إنّ اللّه‏ لایغضب لشى‏ءٍ کغضبه للصِّبیان و النّساء؛ خداوند براى هیچ چیزى همانند آنچه درباره‏ى کودکان و زنان خشمگین مى‏گردد، خشم نمى‏گیرد)» (کاشانى، 1339، ج2، ص237). خود پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در طول زندگانىِ سرشار از سرمشق و الگوى اخلاقىِ خود، براى تربیت فرزندان و نوه‏هاى خویش به هیچ عاملى جز عامل مهر و محبت نیازى پیدا نکرد؛ یعنى در تاریخ، هیچ رویداد و حادثه‏اى نشان نمى‏دهد که پیامبر مهربان اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در تربیتِ خردسالان به تنبیه بدنى دست زده باشد؛ چون برنامه‏ى زندگانىِ آن حضرت بسیار سنجیده و حساب شده بود و همواره مراقب و مواظب بود که عادتِ به تخلّف در فرزندان یا فرزندزادگانش به وجود نیاید. یکى از دانشمندان تربیت مى‏نویسد: «اگر کودک دستور والدین خود را اجرا ننمود چه باید کرد؟ ابتدا باید سعى کرد که چنین موردى پیش نیاید؛ ولى اگر چنین چیزى اتفاق افتاد و کودک از شما اطاعت نکرد، بارِ اول، مناسب این است که دوباره همان دستور را با لحن رسمى‏تر و جدى‏ترى تکرار کنید. اگر شما در همان ابتدا جلوى ریشه‏دار شدنِ تخلف را بگیرید، هرگز احتیاج به تنبیه و مجازات نخواهید داشت. اگر رژیم تربیتى، از همان آغاز، خوب پیشرفت کند و والدین مراقب گسترش آن باشند، دیگر محل و محملى براى تنبیه و مجازات وجود نخواهد داشت. در یک خانواده‏ى خوب، تنبیه هرگز مورد پیدا نمى‏کند و این بهترین روش در تربیت خانوادگى است.
خانواده‏هایى وجود دارند که بر اثر غفلت در امر تربیتِ کودک، ابتکار عمل را از دست مى‏دهند و در نتیجه، همیشه خود را به تنبیه نیازمند مى‏بینند. در این گونه موارد، والدین، معمولاً مآل‏اندیشى و احتیاط را از دست مى‏دهند و به جاى این که کار را اصلاح کنند آن را خراب‏تر مى‏سازند.
تنبیه کودک کار بسیار دشوارى است. هر مربى براى تنبیه کودک باید فوق‏العاده باریک‏اندیش و محتاط باشد؛ به همین جهت به والدین توصیه مى‏شود تا آن‏جا که ممکن است دست به تنبیه بدنى نزنند و سعى کنند مقدمِ بر هر چیز، رژیمِ مناسبى را در خانواده برقرار سازند... البته در مواردى کاملاً استثنایى مى‏توان برخى از اَشکال تنبیه را مجاز دانست» (ماکارنکو، ؟، ص90 ـ 91).
اصولاً مربیان باید بدانند که هیچ عاملِ تربیتى‏اى، مؤثرتر و سازنده‏تر از عامل مهر و محبت و رژیم گام به گام و مراقبت از رفتارِ کودک و تنظیمِ آن نیست، ولى اگر همه‏ى عواملِ دیگرِ تربیتى، که با رفق و مدارا و نرمى با کودک هماهنگ است، مؤثر نبود، مربى ناگزیر است از تنبیه و مجازات بدنى، که در تربیت اخلاقى و دینى کودک و نوجوان از نظر اسلام یک وسیله‏ى احتیاطى و استثنایى است، استفاده نماید.
پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مورد تربیتِ دینىِ کودکان و افراد خردسال مى‏فرماید: «مروا أولادکم بالصّلوة لسبعٍ، و اضربوهم علیها لعشرٍ؛فرزندان خود را در هفت‏سالگى به نماز وادارید و در ده‏سالگى تنبیه کنید» (شیخ طوسى، 1377، ج1، ص93). ملاحظه مى‏کنیم که در این حدیث تنبیهِ بدنى نخستین عامل براى ایجادِ عادتِ دینى معرفى نشده است؛ بلکه یک عاملِ استثنایى، آن هم در ده‏سالگى کودک و نیز در صورتى که او در این سن از انجام یک تمرین دینى و فریضه‏ى عبادى تخلّف ورزد، روا و جایز است، و پیش از ده سالگى، حتى در مورد تخلف دینى، مجاز نیست. قطعاً این تنبیهِ بدنى، طبق قوانین فقهى، نباید از حدود ایجاد درد تجاوز کند و نمى‏تواند به مرز جرح و قتل و حتى ایجاد سرخى در بدن برسد و روى هم رفته، باید بسیار خفیف و سبک باشد؛ زیرا کودک در این سن و سال و حتى چند سال پس از آن، مکلّف و مسئول نیست.
گروهى از محققان و دانشمندان تعلیم و تربیت، در مسئله‏ى تنبیه و مجازات، راه افراط و تفریط در پیش گرفته‏اند؛ ولى اسلام که در همه‏ى شئون، راه میانه و عادلانه‏اى را پیشنهاد مى‏کند، در این مورد نیز نظریه‏اى معتدل دارد. مخالفان گزاف‏گوىِ مجازات و تنبیهِ بدنى، براى تأیید نظریه‏ى خود به ادلّه‏اى متوسل مى‏شوند که چندان معقول نیست. گروهى از دست‏اندرکارانِ تربیت، که ژان ژاک روسو در رأس آنها قرار دارد، معتقدند که انسان هرگز در تربیت خردسالان نیازى به مجازات و تنبیه ندارد؛ زیرا براى هر عملى، مجازات و تنبیه طبیعى وجود دارد که متناسب با آن است.
لذا این گروه از دانشمندانِ تعلیم و تربیت، کودک را به خودِ طبیعت وامى‏گذارند و مى‏گویند: طبیعت عهده‏دار تنبیه و مجازاتِ اَعمالِ نامطلوبِ کودک است و انسان نیز، هرچند خردسال باشد، طبعاً به عوامل لذت و کام‏یابى و آسایش و رفاه متمایل است و از عواملى که موجبات رنج و درد او را فراهم مى‏آورند مى‏گریزد.
این نظریه هرچند در برخى از مواردِ جزئى و عارى از خطر و به عنوان یک وسیله‏ى تربیتىِ موقت، پذیرفتنى است، ولى نمى‏توانیم آن را به صورت یک ضابطه‏ى تربیتى بپذیریم و به تمام موارد و همه‏ى اوقات و فرصت‏ها تعمیم دهیم؛ زیرا براى هیچ پدر و مادر یا مربى‏اى ممکن نیست دست روى دست بگذارد و فرزند و شاگرد خود را کنار آتش یا لب پرتگاه یا رودخانه‏ى عمیقى ببیند و یا مشاهده کند که آب متعفّن و آلوده‏اى بیاشامد و یا غذاى فاسد و نامناسبى بخورد، و بى‏تفاوت بماند تا طفل، خود به‏خود، با عکس العمل‏هاى طبیعى، تنبیه و مجازات گردد.
علاوه بر این، براى هر رفتارِ نامطلوب و نکوهیده‏اى، مجازات طبیعى و عکس‏العملِ فیزیکى و تنبیهِ قهرى وجود ندارد که کودک به خاطر آنها از این گونه رفتارها بگریزد یا اساساً درباره‏ى این گونه اعمال، تجربه‏اى به دست نیاورده است؛ لذا قادر به درک چنین تنبیه و مجازاتى نیست. طفلى که کتاب، دفتر و یا پول رفیقِ مجاور خود را مى‏دزدد، از این کار احساس لذت و موفقیت مى‏نماید، و با آن پول شکلات و شیرینى و یا اسباب بازى تهیه مى‏کند. قطعاً در چنین رفتارى تنبیه و مجازات طبیعى وجود ندارد، جز هشدار وجدان که هنوز کودک بدان مرحله نرسیده است تا رفتار او را محکوم سازد؛ لذا ناگزیر باید او را تنبیه و آگاه نمود که، چنین رفتارى مذموم و ناشایست است و او به دزدى معروف مى‏گردد و مردم بر او خشم مى‏گیرند و وى را سرزنش مى‏نمایند. نخست باید از روش تنبیه زبانى استفاده کرد تا نیروى بازدارنده‏اى در کودک به ثمر رسد، به ویژه اگر علت چنان رفتارى، حقد و کینه و دشمنى و یا محرومیت کودک باشد، در چنین صورتى، نخست باید او را اندرز داد و در صورت نیاز، او را تنبیه نمود.
لذا تنبیه و مجازات مى‏تواند یک عاملِ احتیاطى مورد استفاده‏ى مربیان باشد. طرف‏داران و نیز مخالفان تنبیه و مجازات، هدفى جز خیر و سعادتِ افرادِ جامعه ندارند، ولى روش این‏دو متفاوت است. روى هم رفته، مى‏توان داورى در این باره را این گونه خلاصه نمود که هیچ مربى‏اى نمى‏تواند کودک را به حال خود وا گذارد تا طبیعت او را مجازات کند؛ لذا اسلام اصل تنبیه و مجازات را به تمام افراد تعمیم داده است تا آن‏جا که به عنوان یک وسیله‏ى استثنایىِ تربیت، کودک و نوجوان را نیز دربرمى‏گیرد.
نقش مؤثر رفق و مدارا در تربیت کودک و نوجوان
با وجود این که اسلام در برخى شرایط، تنبیه و مجازات را پذیرفته است ـ چنان‏که یادآور شدیم ـ مهر و محبت و رفق و مدارا با کودک و خردسال را عاملِ مهمى در تربیت مى‏داند. مى‏دانیم که خداوند متعال نیز با ما مدارا مى‏کند و از برخى از اعمال ما چشم مى‏پوشد و چون اعمال ناشایست ما از حدودِ خود تجاوز نماید ما را کیفر مى‏دهد.
عفو و گذشت و رفق و مدارا با انسان، و تربیت هماهنگِ با نرمش و ملاطفت، بیش از عواملِ تربیتىِ دیگر، ثمربخش است.
در حقیقت، علت ارتکاب شر و فساد و رفتارهاى نکوهیده، پاسخ دادن به نداى تمایلات نفسانى است و بدیهى است که این تمایلات و گرایش‏ها نیز ریشه در فطرت انسان دارد و به همین دلیل استناد رفتارِ مذموم به خودِ انسان، صحیح است؛ لذا خداوند ابواب رحمت و عفوِ خود را بر بندگان خویش گشوده است؛ چون بشر بر اثر نوامیسِ غریزى دچار رفتار ناستوده مى‏گردد، و خداوند این حقیقت را به صورت فشرده‏اى باز نموده و فرموده است: «وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ؛ آنچه به شما رسد بازدهِ اعمالى است که خود شما انجام مى‏دهید و خداوند از بسیارى امور عفو و گذشت مى‏نماید» (شورى، 29).
پس عفو و گذشت و مدارا و ملاطفت، وسیله‏ى نیلِ به هدفى مهم و اساسى است که عبارت است از جلب قلوب و ایجاد انس و مودّت و توسعه‏ى شعاع کاربرد بهره‏هاى تربیتى. رسول گرامى و مهربان اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى پیشرفت دعوت و تربیت و اصلاح جامعه‏اى که در مسیرِ مخالفِ برنامه‏هاى اسلام گام برمى‏داشت، آزارهاى فراوانى دید و على‏رغم همه‏ى این آزارها خود را موظف مى‏دانست که رفق و مدارا را پیشه‏ى خود سازد و بدى را به نیکى پاسخ دهد، تا عواید تربیتى‏اش بیشتر گردد. بر روى نیرومندترین ابزار تنبیه و مجازاتِ پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یعنى بر قبضه‏ى شمشیرِ آن حضرت، سه تعبیر سازنده که مَثَل اعلاى اخلاقى را ارائه مى‏کند، نقش بسته بود. یکى از آن عبارات این بود که: «أحسن إلى من اساءَ الیک؛ با کسى که به تو بدى کرد نیکى کن» (محدث قمى، 1355ق، ج1، ص516). خداوند نیز به او فرمود که نباید در برخورد با مردم و اصلاح آنها خشن و سخت‏گیر باشد؛ چون با خشونت و سخت‏گیرى نمى‏توان نتیجه‏ى مطلوبى به دست آورد. چنان‏که قرآن گوید: «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛ اگر درشت‏خوىِ سنگدل مى‏بودى، مردم از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند» (آل‏عمران، 154). ولى نباید فراموش کرد که این عفو و گذشت با تسامحى که در مسیحیت مطرح است تفاوت دارد. در مسیحیت مسئله‏ى رد و رفعِ تعدى و آزار به آزار مطرح نیست، بلکه قبول آن و صبر بر آن مورد نظر است. اما عفو، به معناىِ اعتراف به آزار و وجوبِ ردِّ آن، و سپس تفضّل و گذشت و صرف‏نظر کردن از آن، هدف تربیت اسلامى است، قرآن در این باره مى‏گوید: «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ؛ اگر عقوبت و شکنجه شدید، پس کیفر دهید همانند آنچه کیفر و شکنجه شدید و اگر صبر کنید، این امر براى صابران بهتر است (نحل، 126).
قرآن، این تفاوت را در آیه‏ى دیگرى نیز خاطر نشان مى‏سازد: «وَجَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللّه‏ِ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ؛ پاسخ و مجازات بدى، بدى است و مانند آن. پس کسى که عفو کند و اصلاح نماید، اجر و مزد او با خداست که او ستمکاران را دوست نمى‏دارد» (شورى، 39). پس به اقتضاى عدالت در تعالیم اسلامى، باید تعدى و تجاوز را رد نمود و جرم‏ها را به مجازات پاسخ داد؛ و عفو و گذشت حالتى است بالاتر از عدالت.
خداوند مردم را براساس هدفِ مهمى به گذشت و عفو دعوت مى‏کند. خدایى که بشر را آفریده به طبیعت او از همه آشناتر است و به عواملى که او را به سوى شر و فساد سوق مى‏دهد آگاهى کافى دارد، در مورد عفوِ افراد خانواده مى‏گوید: «إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللّه‏َ غَفُورٌ رَحِیمٌ؛ برخى از همسران و فرزندان شما دشمنانتان هستند، پس، از آنها بر حذر باشید و اگر در گذرید و عفو کنید و ببخشید، خداوند آمرزنده‏ى مهربان است» (تغابن، 14).
شهید ثانى بر اساس همین اصل، مربى و معلم را موظف به رفق و مدارا با شاگرد و کودک مى‏داند؛ چون اگر عفو و گذشت از تخلّف و گناهِ بزرگ‏سالان، محبوب خداوند باشد، بدون تردید، اغماض و مداراى با کودکان و نوجوانان، به خاطر نارسایى مدارک و مشاعر آنها، نزد خداوند محبوب‏تر است. شهید ثانى اضافه مى‏کند: در صورتى که معلم رفتارى خلاف فضیلت را در شاگرد مشاهده کند، باید دستور پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را بیاورد که فرمود: «لیّنوا لمن تعلّمونه ولمن تتعلَّمون منه؛ نسبت به کسى که او را تعلیم مى‏دهید (و هم‏چنین) نسبت به کسى که از او علم و آداب مى‏آموزید، نرم و ملایم و مهربان باشید» (شهید ثانى، 1369، ص66). و چون کودک و نوجوان فاقدِ شرایطِ مسئولیت‏پذیرى هستند، از آنها رفع تکلیف شده است؛ چنان‏که از بیمار یا مجنون ـ نسبت به برخى از اعمال، تکلیف، برداشته شده است.
مى‏دانیم که علت رفع تکلیف، نقض مدارک و کمبود مشاعر در خردسالان است. اگر معلم احساس کرد که شاگرد از راهِ صحیح منحرف شده است، باید راه راست را به او بنمایاند. نخستین گام براى ارائه‏ى طریق، آگاه نمودن اوست؛ چون کودک على‏رغمِ نقصِ شعور و مدارک، فردى عاقل است و به خاطرِ همین فَصْلِ مُمَیِّز، از حیوان متمایز است.
این گونه تدبیر براى تربیت کودک، که گام به گام و با رفق و مدارا و با توجه به اسباب و عوامل رفتار صورت مى‏گیرد، باید به گونه و کیفیتى اِعمال گردد که کودک و نوجوان را مانند بزرگسالان متوجه مسئولیت و وظیفه نماید تا نیازى به تنبیه بدنى نباشد.
منظور از رفق و مدارا با کودک و نوجوان رعایتِ اعتدال و استفاده‏ى تدریجى از وسایل تربیتى است؛ یعنى حتى اگر مربى به تنبیه بدنى هم نیازى پیدا کند، در آن زیاده‏روى نکند؛ زیرا چنان‏که خواهیم دید، طفل از تکرار تنبیهِ بدنى و زیاده‏روى در آن، بدان خو مى‏گیرد و درنتیجه، تأثیر مطلوبِ این وسیله‏ى احتیاطىِ تربیت از میان مى‏رود.
انواع تنبیه
کسى که نهى از منکر و منعِ از کارهاى زشت مى‏کند، از جمله مربّى و پرورشکار، باید از درون و باطنِ خود از اعمال زشت گریزان و متنفّر باشد. این حالتِ درونى، در مرحله‏ى بعدى به صورت تنبیه زبانى تظاهر و تجلى مى‏کند. اگر تنبیه زبانى نتیجه‏اى نداشت، با تمام وجود نسبت به رفتار زشت اظهار تنفر کند؛ پس تنبیه بدنى آخرین مرحله‏ى نهى از منکر است.
تنبیه، با در نظر گرفتن هدفِ درونى و حالاتِ روانىِ تنبیه کننده، ممکن است به چهار صورت و یا چهار نوع انجام گیرد: تنبیه انتقامى؛ تنبیه بازدارنده یا تنبیه به منظور منع و نهى کودک از ارتکاب خلاف؛ تنبیه به منظور اندرز دیگران و عبرت‏آموزى ناظران تنبیه؛ و تنبیه اصلاحى.
1. تنبیه انتقامى
مربیانى که مآل‏اندیش و محتاط نیستند و همگام با غریزه‏ى غضب، کودک را تنبیه مى‏کنند، غالباً سخت تحت‏تأثیر غضب قرار مى‏گیرند و براى انتقام و تشفّىِ قلب خود دست به این کار مى‏زنند. بدیهى است که حس انتقام در انسان، فطرى است. و با غریزه‏ى غضب پیوند بسیار نزدیکى دارد و مى‏توان گفت: انتقام، زاده‏ى غضب و محصول و بازدهِ آن و یا با آن متحد است. انسان در صورت تجاوز به خود و یا دیگران دچار خشم مى‏شود و مى‏خواهد دفاع نماید، و به هنگام شدّتِ خشم مى‏خواهد همه‏چیزِ پیرامون خود را درهم بکوبد و به هرچیزى هجوم و یورش مى‏برد؛ زیرا فردِ خشمگین، فاقد هرگونه انگیزه‏ى عقلانى است و اعمال و رفتار او بنیادى نابخردانه دارد؛ لذا دست به رفتارى ناهنجار و پریشان مى‏زند و گفتارش عارى از تدبیر و اندیشه است.
اقوام وحشىِ دوره‏هاى کهن در امر دفاع از خود و یا احیاناً از دیگران، انتقام‏جو بودند و صرفاً براى تشفّى قلب از خود دفاع مى‏کردند و یا به دیگران یورش مى‏آورند، ولى تعلیمات دینىِ انبیا و نیز ضوابطِ مدنیت که باید اساس و ریشه‏ى صحیح این مدنیت یا تمدن را در تعالیم دینى جست‏وجو نمود، تمایلات فطرى و غریزى جامعه‏ى انسانى را تعدیل و تلطیف کرده و اصولاً مصالحِ فردى و اجتماعى را هدف خود قرار داده است. این گونه تعالیم ایجاب مى‏کند که انسان به هنگامِ بروزِ غضب و انگیزه‏هاى آن، خویشتن‏دار باشد و اصولاً در مواجهه با انگیزه‏ها و غرایز و تمایلات، ضبط نفس نموده و در برابر آنها خاضع نگردد، بلکه رفتار خود را در سایه‏ى تدبیرِ عقل و تعالیم اخلاقى دین محدود سازد.
بشر وقتى مى‏تواند در مسیرِ کمالات گام بردارد و یا دیگران را در این مسیر وارد کند که مقتدرانه گرایش‏هاى نفسانى خود را تعدیل و ضبط نماید؛ چنان‏که در کریمه‏ى «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ» (آل عمران، 134) به این حقیقت اشاره شده است که مردم باید اخلاقا خشم خویش را فرو نشانند و از برخى اعمال و رفتار دیگران چشم بپوشند؛ چون اِعمالِ غضب، ریشه‏ى بسیارى از گناهان خطرناک و مدخل و دالانى براى جرم‏هاى بزرگ است. این نکته در احادیث بسیارى بازگو شده است.
وقتى «کظم غیظ» و «عفو» نسبت به بزرگسالان، یک ایده و مثل اعلاى اخلاقى در تعالیم اسلام محسوب مى‏شود، به این نتیجه مى‏رسیم که اِعمالِ این خصیصه‏ى اخلاقى در مورد خردسالان بسیار به جا و به مورد خواهد بود؛ بنابراین، اگر احیاناً براى تربیتِ اخلاقىِ کودک و نوجوان نیازى به تنبیه بدنى پیدا نشد، نباید به منظور تشفّى و انتقام به این کار اقدام کرد.
پدران و مادران و هم‏چنین مربیان و معلمان حرفه‏اى باید در پرورش خردسالان بسیار عاقلانه و سنجیده از عوامل مختلف تربیتى متناسب با شرایط و موقعیت، بهره‏بردارى کنند و در این بهره‏گیرى نباید سراسیمه و بى‏قید باشند؛ به خصوص پدر که در استفاده از هر گونه وسایلِ تربیتى، داراى اقتدار و اختیار زیادى است.
ماکارنکو در مورد آمریت از طریق اِعمالِ زور مى‏نویسد: «این آمریت هرچند خیلى مضر نیست، یکى از انواع وحشتناک آن است. این آمریت، اغلب مطلوب پدرهاست. وقتى پدر در خانه همواره خشم مى‏گیرد، فریاد مى‏زند و براى خطاهاى جزئى داد و بیداد راه مى‏اندازد، هر سؤالى را با خشونت و تندى پاسخ مى‏گوید و کودکان خود را در قبال اشتباهات ناچیز به سختى مجازات مى‏کند، مى‏گوییم با آمریتِ اِعمالِ زور یا آزاردهنده سر و کار داریم» (ماکارنکو،؟، ص61).
بنابراین تنبیه و مجازاتِ کودک نباید به منظور تشفّى و انتقام انجام گیرد و اصولاً نباید پدر و مادر و مربیان، سیاستِ وحشت را در تربیتِ کودک در پیش گیرند؛ «چون این امر نه تنها کودکان را متوحش مى‏سازد، بلکه آثار بسیار زیان‏بخشى در روحیه‏ى طفل یا نوجوان به وجود مى‏آورد. این نوع آمریت (و سیاست خشن) بسیار شوم و بدفرجام است. کودکان از این راه به هیچ وجه تربیت نمى‏شوند، بلکه عادت مى‏کنند که به هر وجه ممکن، خود را از دید پدر و مربى‏شان دور نگاه دارند. این آمریت، موجبِ رواج دروغ کودکانه و تنزّل ارزش انسانى مى‏گردد و در عین حال، بى‏رحمى و ستمگرى را به کودکان و نوجوانان یاد مى‏دهد. کودکانى که با این روش تربیت مى‏شوند، سرانجام به آدمى بى‏خاصیت و بى‏ارزش و عنصرى خودکامه مبدّل مى‏گردند و در سراسر زندگى همیشه در پى آن‏اند که به نحوى از رنج‏هاى دوران کودکى‏شان انتقام بگیرند» (همان). پیداست که سیاست خشنِ مربى، عقده‏ى روانى در طفل ایجاد مى‏کند و او خویش را حقیر و ناچیز مى‏بیند و به اصطلاح عقده‏ى حقارت در او پدید مى‏آید. پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «من هانت علیه نفسه فلا تأمن شرَّه» (مجلسى، 1403، ج17، ص214). منظور حضرت این است که عقده‏ى حقارت و خودکم‏بینى، شخصیتى نامطمئن و خطرناک از انسان مى‏سازد؛ به عبارت دیگر، اگر انسان در کودکى (یا نوجوانى) همواره هدف اهانت و سرزنش و خشونت و بالاخره تنبیه و مجازات باشد، سرانجام انسانى شرور و خودکامه و خطرناک خواهد شد.
2. تنبیه اصلاحى و بازدارنده
یکى از هدف‏هاى تنبیه و مجازات، اصلاح متربّى و ضمناً جلوگیرى از تکرار تخلّف است. این مسئله ناظر به همان حقیقتى است که ما از آن به تهذیب اخلاق تعبیر مى‏کنیم. تهذیب اخلاق کودک با ایجاد رغبت و گرایش و ترس و بیم، امکان‏پذیر است.
کودکان و نوجوانان هرچند باهوش باشند، خردسال‏اند و نمى‏توانند به گونه‏اى شایسته، مصالح و منافع خود را از مفاسد و مضار، بازشناسد. وقتى کودک داراى چنین وضع معصومانه‏اى باشد، امانتى است در دست مربیان و معلمان و تحت‏تأثیر اراده و طرز تربیت او شکل مى‏گیرد.
کودکى که در مدرسه درس مى‏خواند، شخصاً نسبت به درس خود احساس مسئولیتى نمى‏کند؛ لذا به هنگام فراغت از برنامه‏ى درسى و یا بازگشت به خانه، همگام با فطرتِ کودکانه‏ى خود، به بازى مى‏پردازد و این امرى عادى است و شگفتى و تعجب در این است که کودک در طول ساعات درس چگونه خود را در مدرسه مقید مى‏سازد و به خطوط و سطور کتاب مى‏نگرد، یا به جاى بازى، به درس و مشق مى‏پردازد.
بنابراین، معلم و مربى کودک چیزى مى‏خواهد و خودِ کودک در تکاپوى چیزى دیگر است. معلم نمى‏تواند در چنین شرایطى بى‏تفاوت باشد، بلکه باید از طرق متنوع تربیتى و احیاناً از انواع جریمه‏ها و مجازات‏ها و تنبیه استفاده کند تا اراده‏ى حساب‏شده‏ى خود را در ایجاد عادات مدرسه‏اى و یا فضایل اخلاقى به کار گیرد؛ یعنى او را به آماده ساختن درس و رعایت موازین اخلاقى تمرین دهد.
روشى که مربیان را به هدف نزدیک مى‏سازد تا کودک مسئولیت‏هاى مدرسه‏اى یا خانوادگى و اجتماعى را درک کند، ایجادِ رغبت و تمایل به درس و یا فضایل اخلاقى از راه تشویق و تقدیر و احیاناً ایجاد ترس است تا وى در میان دو قطب خوف و رجاء به وظایف خود عمل کند. شهید ثانى مى‏نویسد: «مرحله‏ى نخستینِ ایجادِ عادات مدرسه‏اى در شاگرد، ایجاد رغبت است. معلم باید شاگرد را به علم و دانش راغب و علاقه‏مند سازد، و فضایل علم و علما را به او گوشزد نماید» (شهید ثانى، 1369، ص64). اگر عامل تشویق و ترغیب، مؤثر نشد، باید از انگیزه‏هاى ترس، یعنى تنبیه، کمک بگیرد.
ترس و بیمى که همگام و توأم با رغبت و امید، کودک را زیر چتر محافظ قرار دهد، یکى از عوامل و موجباتى است که مى‏تواند به صورت نیرویى بازدارنده از تخلف و اعمال زشت، مورد استفاده قرار گیرد. ترس و بیم، از حالات فطرى هر موجود زنده‏ى گویا و گنگ است، و به خصوص انسان، عادتاً از چیزى که مى‏ترسد گریزان است و چون ازمیان بردن حالاتِ فطرى و طبیعىِ انسان، بسیار دشوار و حتى زیان‏بخش است، باید به منظور تأمین سعادت فرد، غریزه‏ى ترس را به نفع تربیت کودک تعدیل و تلطیف نمود.
راهِ تعدیلِ این غریزه قرار دادن کودک یا نوجوان در برابر عوامل ترس است، و نیز نباید این غریزه را از میان برد، چنان‏که نباید کودک و نوجوان را ترسو بار آورد. اگر ما فرزندان خود را از تمام عوامل ترس، دور نگه داریم و او خود را همواره در پناهِ حمایتِ ما ببیند، بدون تردید، شجاع و با شهامت بار نمى‏آید، بلکه در مسیر حیات، در مواجهه با امور ناملایم و جزئى‏ترین موضوع ترس‏آورى، دچار هول و هراس مى‏شود و خوف او به رعب و وحشت مبدل مى‏گردد و هرگز نمى‏تواند به خود متکى شود و در برابر ناملایمات، بدون مقاومت، عقب‏نشینى مى‏کند.
دانشمندانى که ایجاد ترس را در کودک روا نمى‏دانند، ناگزیرند این حقیقت را بپذیرند که باید کودک و نوجوان را در برابر عوامل ایجاد ترس قرار داد تا داراى اراده‏اى قوى و نیرومند گردند و در مواجهه‏ى با مشکلات و دشوارى‏هاى زندگى، خویشتن را نبازند.
ابن‏خلدون پاره‏اى از کتاب خود را به بحث در این موضوع اختصاص داده و یادآور مى‏شود که «سخت‏گیرى به شاگردان و کودکان، زیان‏بخش است؛ چون این عمل موجب ازمیان‏رفتن شادابى و نشاط آنان مى‏گردد و نیز آنها را به دروغ و کارهاى پلید و تظاهر بر خلافِ میلِ باطنى و نفاق سوق مى‏دهد. پس شایسته است که معلم در تأدیب کودکان، مستبد و سخت‏گیر نباشد (ابن‏خلدون، 1349ق، ص399). و شهید ثانى نیز استبداد و خشونت در امر تعلیم را ـ چنان‏که دیدیم ـ نکوهش کرده است.
پس دانشمندان اسلامى، استبداد و سخت‏گیرى مربیان نسبت به کودک را روا نمى‏دانند و مقتضاى تدبیر صحیح و عملى و سازنده این است که تربیت کودک و نوجوان با رفق و مدارا آغاز گردد و رفتار پسندیده‏ى او مورد تأیید قرار گیرد و از رفتار ناپسندش توبیخ و نکوهش به عمل آید. شهید ثانى در مورد تعلیم مى‏نویسد: «اگر معلم مشاهده کرد، شاگردى به وظایف درسى عمل مى‏کند، باید او را بستاید؛ البته تا جایى که این ستایش و تقدیر، موجب عجب و غرور او نگردد، ولى اگر ملاحظه کرد که شاگرد در انجام برنامه‏ى درسى خود کوتاهى مى‏کند، نخست در نهان، و اگر نه آشکارا او را با تنبیه لسانى توبیخ و ملامت کند» (شهید ثانى، 1369، ص70).
بدیهى است اگر این گونه تنبیهات مؤثر نبود، مربى و معلم، ناگزیر از تنبیه بدنى خواهد بود؛ تنبیهى که هشدارى سخت‏تر است و جسم و جان را مى‏آزارد و روح و تن انسان را دردمند مى‏گرداند. البته این گونه تنبیه نمى‏تواند اصلاحى و سازنده باشد، بلکه هشدارى است که صرفاً کودک را از تخلّف و رفتار زشت بازمى‏دارد؛ زیرا تنبیه بدنى فقط کودک و نوجوان را مى‏رنجاند و در او درد و شکنجه‏اى ایجاد مى‏کند که مانعِ تکرارِ تخلّفِ او مى‏شود و نمى‏تواند مایه‏ى فزون‏ترى بر ساختمانِ شخصیتِ انسانى او بیفزاید و به اصطلاح، وى را اصلاح کند.
قبلاً اشاره کردیم که نباید در تنبیه بدنى زیاده‏روى نمود؛ چون اثر خود را از دست مى‏دهد. تنبیه نباید با شدت و با استفاده از وسیله‏اى مانند چوب یا تازیانه و امثال آن صورت گیرد. ابن‏سینا درباره‏ى تدبیر مربیان در مورد تربیت فرزندان مى‏نویسد: «اگر پدر به کمک گرفتن از دست (تنبیه بدنى) براى هشدارِ فرزندِ متخلّفِ خود نیاز پیدا کند، نباید از آن تجاوز نماید و باید این تنبیه در مراحلى سبک و در عین حال دردآور صورت گیرد و چنان‏که حکما به آن اشاره کرده‏اند: باید پس از ایجاد ترس، تنبیه بدنى اجرا شود؛ زیرا ضربه‏ى اول اگر دردآور باشد، کودک و نوجوان نسبت به ضربه‏هاى بعدى سوء ظن پیدا مى‏کند و ترس از تنبیه در او شدت مى‏یابد، اگر نخستین ضربه، چنان خفیف باشد که دردى ایجاد نکند، کودک به ضربه‏هاى بعدى حسن ظن پیدا مى‏کند و بیم و هراسى از آن ندارد» (ابن‏سینا، 1911) و درنتیجه، از تکرار تخلّف نیز نمى‏هراسد.
غزّالى در مورد تربیت کودکِ سخت‏کوشِ در تخلّف تعبیرى جالب دارد. وى مى‏نویسد: «شایسته‏تر آن است که چهارپایان از تازیانه جدا نباشند، چنان‏که کودک؛ ولى این مطلب دلیل بر آن نیست که در تنبیه بدنى زیاده‏روى شود» (غزّالى، 1306، ج4، ص136).
حکمت و علت این که فقها و حکما تنبیه بدنى را در مورد بسیارى از تخلّف‏ها و معاصى تجویز کرده‏اند، درد و المى است که تنبیهات بدنى در متخلّف به جاى مى‏گذارد و یا لااقل ترس از درد و رنج آن نسبت به آینده است. از این‏جا نتیجه مى‏گیریم که خود ترس نقش مؤثرى در بازدارندگى در تخلّف دارد.
انسان طبعاً به هر امرى که خاطر او را راضى مى‏کند روى مى‏آورد و از آنچه متألّم و دردمندش مى‏سازد روى برمى‏تابد. نیروى ذاکره و حافظه‏ى کودک در مسئله‏ى تنبیه بدنى سهم جالبى دارد؛ به این معنا که او به وسیله‏ى این قوّه سبب این رنج‏ها و موجبات آن را بازمى‏یابد و در ذاکره‏ى خود شرایط و عللى را جست‏وجو مى‏کند که به خاطر آن مورد تنبیه واقع شده است و آن را به یاد مى‏آورد و مى‏کوشد آن علل و شرایط را در زندگانى خود ایجاد ننماید. اما زیاده‏روى در تنبیه روا نیست؛ زیرا درد و رنجى که باعث ترک اعمال زشت در کودک بوده، براى او عادى مى‏شود و اثر این عامل تربیتى از میان مى‏رود؛ چون زیاده‏روى در تنبیه بدنى، تناسب ریاضى با درد ندارد؛ چنان‏که این مطلب در روان‏شناسى به ثبوت رسیده است.
حقیقت این است که زیاده‏روى در تنبیه بدنى در مواردى اتفاق مى‏افتد که مربّى و معلم از حالت عادى خارج شود و به خاطر انتقام و تشفّى قلب، اقدام به چنین تنبیهى کند؛ لذا رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در یکى از روایات به بى‏مهرى برخى از معلمان و مربیان نسبت به کودکان اشاره کرده و فرموده است:
«شرارُ أُمتى معلّموا صبیانهم: أقلُّهم رحمةً للیتیم و أغْلظهم للمسکین؛ بدترین امت من معلمان کودکان هستند؛ معلمانى که نسبت به یتیم و خردسالان کم‏مهرتر و به بینوایان سخت‏دل‏ترند» (مغربى، 1955، ص354). دلیل مطلب این است که معلمان کودکان غالباً هم‏زمان با خشم، به مجازات شاگردان دست مى‏زنند و تنبیه آنان عارى از مصلحت‏اندیشى و حزم و احتیاط است؛ پس تنبیه بدنى در اسلام، به خاطر مصالح کودکان و نوجوانان تجویز شده است نه براى تشفّى قلب و آرامش خاطر و ارضاى غریزه‏ى شخصِ معلم و مربى؛ لذا در اسلام، تنبیه همواره با چاشنى مدارا و رفق آمیخته است و نباید از حدود مقرر تجاوز کند.
3. تنبیه براى اندرز و عبرت‏آموزى دیگران
یکى از هدف‏هاى تنبیه بدنى در اسلام، پند و اندرز به دیگران و عبرت‏آموزى ناظران تنبیه بدنى است؛ چون «السَّعید من اتَّعظَ بغیره؛ سعادتمند و نیک‏بخت، کسى است که از حال دیگران پند گیرد» (المثل المسائل). منظور این است که تنبیه بدنى کودک و نوجوانِ متخلّف، علاوه بر این که خودِ آنها را از تکرار تخلف منع مى‏کند، عبرتى براى کودکان و نوجوانان دیگر است تا گرد اَعمال خلاف نگردند.
اسلام این گونه تنبیه را نیز پیش‏بینى کرده است. خداوند متعال در قرآن در مورد تنبیه زن و مرد زناکار مى‏گوید: «وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ باید گروهى از مؤمنین ناظر شکنجه‏ى زن و مرد زناکار باشند» (نور، 2). منظور این است که دیگران با مشاهده‏ى شکنجه‏ى گناهکار، عبرت‏اندوزند، و از طرفى، خود متخلّف نیز بیشتر تحت تأثیر شکنجه قرار گیرد؛ چون اثرى که از تنبیه بدنى عاید گناهکار مى‏شود ـ افزون بر شکنجه ـ این است که رسوا و مفتضح مى‏شود. بى‏تردید علاقه به احترام و برترى و سرفرازى، در انسان، فطرى است و وقتى تنبیه به طور علنى انجام گرفت، بر رنج او مى‏افزاید و نیروى بازدارنده را در متخلّف تقویت مى‏کند. اما اثرى که تنبیه بدنىِ متخلّف بر ناظران دارد این است که گویا درد و رنجى که گناهکار دچار آن مى‏شود به دیگران سرایت مى‏کند و به حکم وجدان و عواطف، آنها نیز مانند متخلّف دردمند مى‏شوند؛ زیرا شکنجه‏ى او را مى‏بینند و در قوه‏ى مخیّله‏ى خود آن را تصویر مى‏نمایند که هر گاه این تنبیه و مجازات بر آنها واقع مى‏شد چه اثرى در آنان ایجاد مى‏کرد، پس آنها نیز مانند متخلّف، متألّم و دردمند مى‏شوند.
گاهى در مورد کودکان و نوجوانان شرایطى پیش مى‏آید که ناگزیر باید به منظور جلوگیرى از تکرار تخلّف، علناً تنبیه شوند تا در یک فرصت محدود، نتیجه‏ى گسترده‏ترى عاید دیگران گردد.
این بود دورنمایى از شرایط و کارآیى تنبیه در تربیت اخلاقى کودک و نوجوان که مقطع آغازینِ آن رفق و مدارا و نرمى و ملاطفت است و تدریجاً به شدت عمل و تنبیه بدنى مى‏انجامد که باید همه‏ى مراحل آن، به‏مورد و به‏جا و با شرایطى معین اعمال گردد.
منابع و مآخذ
ـ قرآن کریم.
ـ مغربى، محمد بن سحنون، (1955). «آداب المعلمین»، در: «التربیة فى الإسلام او التعلیم على رأى القاسبى»، قاهره، ط محمد احمد فؤاد اهوانى.
ـ غزّالى، ابوحامد محمد، (1306ق). احیاء علوم الدین، مصر.
ـ روسو، ژان ژاک. (1328ش). امیل ـ یا ـ آموزش و پرورش. ترجمه‏ى غلامحسین زیرک‏زاده. تهران.
ـ انجیل متى.
ـ مجلسى، محمدباقر (1403ق). بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الاطهار. بیروت، مؤسسة الوفاء.
ـ عاملى، محمد بن حسن حرّ، (80ـ1371ق). تفصیل وسائل الشیعة الى تحصیل مسائل الشریعة. تهران.
ـ رازى، ابن‏مسکویه، (1318 ق.). تهذیب الاخلاق. مصر.
ـ محدّث قمى، عباس بن محمدرضا (1355ق). سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار. تهران، چاپ سنگى.
ـ ابن‏سینا (1911م.). «السیاسة»، در مقالات فلسفیه لبعض مشاهیر العرب. بیروت.
ـ ماکارنگو، (1361). انسان، مربى و نویسنده، ترجمه‏ى ب. کیوان، تهران، شباهنگ.
ـ فیض کاشانى، محمد بن مرتضى، (40ـ1339 ش). المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء. تهران.
ـ شیخ طوسى، محمد بن حسن، (1377ق). مسائل الخلاف.
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن محمد بن محمد تونسى، (1349 ق).مقدمة العبر و دیوان المبتدأ و الخبر. مصر.
ـ شهید ثانى، زین‏الدین بن على، (1369 ق.) منیة المرید فى آداب المفید و المستفید.
پی نوشت:
1. استاد دانشگاه تهران

 

تبلیغات