وحى و تجربه دینى
آرشیو
چکیده
تجربه دینى» یکى از مباحث مهم فلسفه دین معاصر است که رویکردهاى متعددى نسبت به آن وجود دارد. تحویل و فروکاستن وحى به تجربه دینى یکى از این رویکردهاست. بر اساس این دیدگاه، وحى نه از سنخ گزاره، بلکه مواجهه و تجربهاى دینى است که براى شخص پیامبر رخ مىدهد. نوشتار حاضر که به نقد و بررسى این دیدگاه اختصاص یافته است، پس از اشارهاى اجمالى به تجربه دینى، تعریف و ماهیت آن، به توصیف و تحلیل وحى تجربى در سنت الهیات لیبرال مسیحى و همچنین در میان روشنفکران مسلمان پرداخته، سپس این دیدگاه را مورد نقد و بررسى قرار مىدهد و در پایان، پس از ذکر تفاوتهاى وحى و تجربه دینى، به تأثیر این دیدگاه بر ایمان دینى مىپردازد.متن
1. مقدمه
«خود را این چنین استنطاق مىکردم. تلخترین و گزندهترین اندوه در دلم موج مىزد و بىامان اشک مىریختم. در همین اثنا، از خانه مجاور نغمه کودکى به گوشم رسید. صاحب آن نغمه، دختر بود یا پسر، نمىدانم؛ اما به تکرار چنین مىسرود: «برگیر و بخوان، برگیر و بخوان». سر برداشتم و سعى کردم دریابم که این کلمات در کدام بازى کودکانه خوانده مىشود، اما چیزى به خاطر نیاوردم. از گریستن دست برداشتم، بهپاخاستم و به خود گفتم که این باید فرمان الهى باشد که مرا امر مىکند تا کتاب مقدس را بگشایم و نخستین عباراتى را که در برابر دیدگانم ظاهر مىشود، بخوانم» (آگوستین، 1380، ص 254 ـ 255).
«تو مرا دوست نمىدارى تا زمانى که در من فانى نشدهاى و هرگز فانى نخواهى شد تا زمانى که صورت من در تو تجلّى کند، چنین است محبت، تا نمیرى به آرزویت نخواهى رسید؛ یا بمیر یا محبت مرا ترک کن. بدو گفتم: روحم نزد توست و قبض روحم با توست، من که باشم که جانم در اختیار خودم باشد» (ابنفارض، 1994، ص73).
عبارات نقل شده، به حالات دینى خاصى دلالت دارد که امروزه احوالاتى از این قبیل را در فلسفه دین، «تجربه دینى» مىنامند. تجربه دینى امرى فراگیر و همه جایى است، اما اندیشه تجربه دینى (یعنى تجربه دینى به عنوان بحث مهم فلسفى ـ کلامى) اندیشه جدیدى است که در واکنش به پدیده نوظهور مدرنیته و بحرانهاى آن مطرح شده است.
تجربه دینى داراى ابعاد متنوعى استکه مهمترین آنها، بُعد پدیدارشناختى، روانشناختى ومعرفتشناختى است. این بحث، به لحاظ تاریخى ابتدا در قلمرو پدیدارشناسى دین، توسط شلایرماخر(2) و اُتو(3)، سپس در روانشناسى دین، توسط جیمز(4) و بالاخره در دوره معاصر در قلمرو معرفتشناسى توسط آلستون(5)، سوئین برن(6)، گاتینگ(7) و دیگران مطرح شد. با قطعنظر از رویه روانشناختى تجربه دینى، بر اساس بُعد پدیدارشناختى و معرفتشناختى تجربه دینى، رویکردهاى مختلفى نسبت به تجربه دینى اتخاذ شده است. تجربه دینى به عنوان گوهر دین، همسانانگارى با وحى، بهمثابه ایماندینى، مبناانگارى تجربه دینى براى پلورالیسم دینى وارتباط تجربه دینى با منشأ دین از مهمترین رهیافتهاى پدیدارشناسى تجربه دینىاند و توجیه(8) معرفتىِ باور دینى توسط تجربه دینى (برهان تجربه دینى) عمدهترین مسأله معرفتشناسى تجربه دینى است. تمایز بعد پدیدارشناسى تجربه دینى از بعد معرفتشناسى آن، به معناى عدم ارتباط آن دو نیست، بلکه اینها از نتایج یکدیگر بهره مىبرند و لذا با همدیگر در تعاملاند.
همچنانکه اشاره شد، یکى از مهمترین رویکردها در بحث تجربه دینى، یکسانانگارى وحى و تجربه دینى است که از آن به «وحى تجربى» تعبیر مىکنیم. آنچه در این نوشتار مىآید در واقع، تحلیل و ارزیابى این دیدگاه است. اما بهتر است براى وضوح بخشیدن به بحث، مسائلى را درباره تجربه دینى و معنا و مفهوم آن به عنوان مقدمه بیان کنیم.
1. 1. تعریف تجربه دینى
تعریف تجربه دینى، به غایت دشوار است (ویلیام رو(9)، 1379، ص287) و تاکنون تعریف واحدى براى «تجربه دینى» که مورد اتفاق همگان باشد، ارائه نشده است (هرد، 1382، ص 63؛ دوپره، 1374، ص48؛ مایلز، 1380، ص 59)؛ به عنوان مثال، برخى تجربه دینى را تبادلات آگاهى ایجاد شده به وساطت مفاهیم دینى مىدانند (هیک، 1382، ص187)؛ برخى هم از آن، به «مواجهه و رویارویى با امر قدسى» (هود، 1377، ص4) و بعضى دیگر به «آگاهى مستقیم از حضور خدا» تعبیر کردهاند (گاتینگ، 1379، ص 351). شاید بتوان تعریف زیر از تجربه دینى را تعریفى نسبتاً جامع قلمداد کرد: «تجربه دینى هرگونه تجربهاى است که هر انسانى در ارتباط با خدا مىتواند داشته باشد» (لگنهاوزن، 1379، ص7).
بنابراین، مىتوان گفت تجربه دینى داراى دو عنصر اساسى است: علم به امر متعالى و سرسپردگى تام به آن (گیسلر، 1375، ص 53). تجربه دینى ویژگىهایى دارد که ویلیام جیمز در برخى از آثار خویش آنها را ذکر کرده است. این ویژگىها عبارتاند از: وصفناپذیرى، معرفتبخش بودن، زودگذر بودن و انفعالى بودن (جیمز، 1372، ص62ـ63؛ و 1375، ص26 و 75).
2. 1. ماهیت تجربه دینى
در باب ماهیت و سرشت تجربه دینى، سه دیدگاه عمده مطرح شده است:
1. 2. 1. احساسى بودن تجربه دینى: شلایر ماخر در اثر پرنفوذش، «ایمان مسیحى»، مدعى شد که تجربه دینى، تجربهاى معرفتبخش و عقلانى نیست، بلکه «احساس وابستگى مطلق» است (ریچاردز، 1380، ص 86). افراد بسیارى از جمله رودلف اُتو، متأثر از این دیدگاه هستند. از دیدگاه اتو، تجربه مینوى، حالتى روانى و کاملاً منحصر به فرد و تقلیلناپذیر به هر امر دیگرى است (شایگان، 1380، ص115ـ122). لودویگ ویتگنشتاین(10) هم از کسانى است که به نحوى در سنت فکرى شلایر ماخر قرار دارد. وى در مقالهاى با عنوان «سخنرانى درباره اخلاق»، از یک تجربه شخصى سخن گفت که آن را به «احساس ایمنى مطلق» توصیف کرد (ویتگنشتاین، 1381، ص 197؛ مالکوم، 1383، ص 22؛ 1382، الف، ص 33).
شلایر ماخر بر اساس تجربهگرایى دینىاش، نظریه جدیدى را در باب زبان وحى (زبان دین) و کارکرد آن ارائه داد که یکى از نظریات غیرشناختارى زبان دین به شمار مىرود (آلستون، 1376، ص50ـ57). مطابق این دیدگاه، زبان دین صرفاً بیانگر احساسات و تجارب دینى است و آن را باید بر اساس احساسات دینى تبیین کرد. ارنست کاسیرر، رودلف اتو و یواخیم واخ هم از کسانىاند که به تبع از شلایر ماخر، زبان دین را عاطفى مىدانند.(11)
2. 2. 1. ادراک حسى بودن تجربه دینى: از دیدگاه آلستون، تجربه دینى نوعى ادراک حسى است و ساختار مشترکى با تجربه حسى دارد. در ادراک حسىِ معمولى سه عنصر وجود دارد: «مُدرِک» (شخصى که شیئى را مىبیند)، «مُدرَک» (شىء دیده شده) و پدیدار (جلوه و ظاهرى که آن شىء براى شخص دارد). بر همین قیاس، وى معتقد است که در تجربه دینى هم سه جزء وجود دارد: شخصى که تجربه دینى را از سر مىگذراند، خداوند که به تجربه در مىآید، و ظهور و تجلى خداوند بر شخص تجربهگر (آلستون، 1378 ب، ص 14).
3. 2. 1. فوق طبیعى بودن تجربه دینى: سومین دیدگاه در باب سرشت تجربه دینى را «پراودفوت»(12) ذکر کرده است. او مىگوید: اگر تجربه دینى نوعى تجربه حسى باشد، باید این شروط را براى آن صادق بدانیم: اوّلاً، امر مدرَک در خارج وجود داشته باشد؛ ثانیاً، این امر باید علت واقعى تجربه ما باشد. اگر تجربههاى دینى را واقعاً از نوع تجربههاى حسى تلقى کنیم و در عین حال، بخواهیم آزادمنشانه پیروان ادیان مختلف را هم صاحب تجربه دینى بدانیم، در این صورت با مشکلات زیادى مواجه خواهیم شد؛ چراکه لاجرم باید بپذیریم که متعلّقات یا علل آن تجربههاى دینى واقعاً وجود دارند (پترسون وهمکاران، 1377، ص49). پراودفوت براى فرار از این اشکال، تجربه دینى را به گونهاى توصیف مىکند که جامع باشد، تا بتواند پیروان ادیان دیگر را هم صاحب تجارب دینى بداند و همچنین، ملزم نباشد متعلقات فوق طبیعى این تجارب را تصدیق کند. بر این اساس، وى به تعریف تجربه دینى مىپردازد. به نظر او «تجربه دینى، تجربهاى است که فاعلِ آن، آن را دینى مىشناسد و این شناسایى مبتنى بر موضوع یا مفاد تجربه نیست، بلکه مبتنى بر جنبه معرفتى یا اهمیت آن براى صدق عقاید دینى است» (پراودفوت، 1377، ص 248).
2. رویکرد تجربى به وحى
مفهوم «وحى» در ادیان ابراهیمى از اهمیت و جایگاه ارزشمندى برخوردار است و از امهات مباحث دینى به شمار مىرود؛ به طورى که با حذف یا تفسیر و تبیین نادرست آن، ماهیت قدسى آن از بین مىرود و محتوایش تهى مىگردد؛ چرا که دین، مجموعهاى از تعلیمات فوق بشرى است که از طریق وحى به شخص برگزیدهاى (پیامبر) مىرسد و انکار یا تأویل آن به صورت امر غیر الهى و تجربه شخصى پیامبر، دین را امرى صرفاً بشرى جلوه مىدهد و جنبه هدایتى و قدسیّت آن را طرد مىکند. منظور از مقدس بودن آن هم، نه به خاطر طرح موضوع یا شیوه بیانى خاص، بلکه به این دلیل است که از «مقصد الهى صادر شده است» (شووان، 1362، ص39).
بحث از وحى و سرشت آن همواره موردتوجه فلاسفه و اندیشمندان بوده است، اما در فلسفه دین معاصر و کلام جدید شکل تازهاى به خود گرفته و روشنفکران دینى با رویکردى متمایز از نگاه سنتى و با پرسشهایى برآمده از تفکر مدرنیستى، به تحلیل خاصى از وحى، نبوت و نتایج آن پرداختند.
هرچند مفهوم وحى در ادیان ابراهیمى، مفهوم اساسى و بنیادین است، معناى یکسانى از وحى در همه این ادیان محوریت ندارد. معمولاً مسیحیان دو گونه وحى الهى را از هم تفکیک کردهاند:
1) تجلّى خدا؛ بدینمعنا که خدا به صورت خاصى در حضرت عیسى علیهالسلام براى نوع بشر تجلى و تجسّمیافته است.
2) القاى حقایق از جانب خدا؛ یعنى خدا حقایقى را به صورت گزارههایى القا مىکند.
مسیحیت، بیشتر برپایه وحى به معناى نخست استوار شده است (قائمىنیا، 1381ب، ص33؛ سوئینبرن، 1381، ص189ـ196 و 1992، ص2). از نظر مسیحیان، کاملترین وحى، نه در کتاب، بلکه در انسان منعکس شده است. آنان باور دارند که مسیح در زندگى و شخص خود، خدا را منکشف مىسازد و اراده او در مورد بشر را بیان مىکند (میشل، 1377، ص38).
در مقابل، دین اسلام تصویر خاصى از وحى ارائه مىدهد؛ اساس این دین حقایق مُنزَّل و مکتوب وحیانى است که در قرآن متجلى شده و خداوند به جاى تجلّى در شخص (پیامبر)، در کلامش (قرآن) تجلى کرده است (آربرى، 1372، ص7).
عبارتى از امام على علیهالسلام دقیقاً به همین مطلب دلالت مىکند که مىفرماید: «خداوند سبحان در کتابش، براى بندگانش تجلى کرد بدون آنکه او را ببینند و قدرت خود را به همه نمایاند و از قهر خود ترساند و آنها را آگاه ساخت که چگونه با کیفرها ملتى را که باید نابود کند از میان برداشت(13) (نهجالبلاغه، خطبه 147).
به طور کلى در باب سرشت وحى، دو برداشت و دیدگاه متفاوت وجود دارد: اول، دیدگاه گزارهاى؛ دوم دیدگاه تجربه دینى.
1. 2. دیدگاه گزارهاى
قدیمىترین نظریه در باب حقیقت وحى را، که در دوره قرون وسطى غالب بوده و امروزه صورتهاى سنتىتر مذهب کاتولیک رومى نماینده آن است، مىتوان «دیدگاه گزارهاى»(14) در باب وحى نامید. بر اساس این نظر، وحى مجموعهاى از حقایق است که در احکام و یا قضایا بیان گردیده است. وحى حقایق اصیل و معتبر الهى را به بشر انتقال مىدهد. به گفته دایرةالمعارف کاتولیک، «وحى را مىتوان انتقال برخى حقایق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طریق واسطههایى که وراى جریان معمول طبیعتاند، تعریف نمود» (هیک، 1381، ص133ـ134).
بنابراین، خداوند به واسطه ارتباط با بشر (پیامبر)، پیامهایى را به او داده است. این پیامها یا حقایق از سنخ گزاره هستند؛ یعنى مجموعههایى از آموزهها که به صورت گزارههایى تقریر شدهاند.
1. 1. 2. گزاره: با توجه به تعریفى که از وحى گزارهاى گفتیم، روشن شد که واژه کلیدى این دیدگاه واژه «گزاره»(15) است. در فلسفه منطق(16) و منطق جدید، «گزاره» آن چیزى است که به هنگام گفتن یا نوشتن یک جمله خبرى بیان مىشود و ویژگى عمده آن این است که صدق و کذب بردار است (هاک، 1382، ص127ـ128؛ مور، 1383، 255). مثلاً جمله «برف مىبارد» ممکن است راست یا دروغ باشد. ولى در وحى گزارهاى، این معنا از گزاره مراد نیست؛ چرا که ممکن است حقایق وحیانى وقتى در قالب زبان خاصى درمىآیند، جملات آن صدق و کذب بردار نباشند. گزارههاى منطقى ویژگى دیگرى نیز دارند. جملههایى از زبانهاى گوناگون دنیا که مفید این معنا هستند که «برف سفید است»، بر یک گزاره دلالت دارند که آن گزاره در قالب هیچ یک از این زبانها نیست و لباس هیچ یک از آنها را بر تن ندارد؛ به عبارت دیگر، گزاره به اصطلاح منطقى، الزاماً به صورت زبان طبیعى خاصى نیست و به تعبیر کلىتر، گزارهها از زبانهاى طبیعى استقلال دارند و زبانهاى طبیعى زبانهایى هستند که انسانها با آنها تکلم مىکنند. گزارهها مشروط به این نیستند که حتماً به صورت زبان طبیعى خاصى باشند، هرچند به هنگام نقل گزارهها براى دیگران، معمولاً آنها را در قالب زبانى خاص بیان مىکنیم.
در دیدگاه گزارهاى، حقایق وحیانى ـ به این معنا ـ گزارههایى هستند که از زبانهاى طبیعى استقلال دارند. حقایقى را که خدا یا فرشته وحى بر قلب پیامبر القا مىکنند، صورت زبانى خاصى ندارند. این حقایق اطلاعات محضاند و پیامبر به آنها لباس زبانى خاصى مىپوشاند. حقایق گزارهاى براى ما امور آشنایى هستند. ما وقتى با اشاره مطالبى را به دیگران مىفهمانیم، در واقع حقایقى را به آنها القا مىکنیم. این حقایق در قالب زبان طبیعى خاصى نیستند (قائمىنیا، 1381 الف، ص 36).
دان کیوپیت(17) (متولد 1934)، فیلسوف دینِ غیر واقعگرا(18)، دیدگاه گزارهاى در باب وحىِ (مسیحى و یهودى) را این گونه بیان مىکند: «تورات و انجیل کتابهایى مقدس و آسمانىاند و مؤلفشان خود خداست؛ کلام پروردگارند خطاب به انسان. تنها طرز خواندن درست و یگانه راه گشودن رموز آنها، قرائت آنها با حضور ذهنِ ایمان سنتى است. برخورد انتقادى با آنها قطعاً زیبنده نیست؛ چرا که به اصلِ مطلب تردید راه مىدهد و از اول، کتاب مقدس را، نه کلام خدا، بلکه کتابى صرفاً بشرى مىشمارد» (کیوپیت، 1380، ص 107). در الهیات جدید مسیحى، سورن کىیرکگور(19) (1815ـ1855) طرز تلقى گزارهاى از وحى داشت. از نظر وى، حرف به حرف کتاب مقدس را خدا وحى کرده است و لذا تناقضى هم در آن نیست (کىیرکگور، 1374، ص67). جان هنرى نیومن(20) هم معتقد است که دستکم، بخشى از وحى الهى، گزارهاى است؛ یعنى شامل قضایایى مىشود که خداوند به انسان ابلاغ کرده است (لامنت، 1380، ص 114).
بسیارى از اندیشمندان و فلاسفه اسلامى همچون فارابى (1421ه )، ابن سینا (1404ه )، غزالى (1362) و ابن خلدون (1375) چنین نظریهاى در باب سرشت وحى داشتند. شهید مطهرى (1375، ص415) هم، نظریه حکماى اسلامى درباره وحى را بهترین نظریه مىداند. البته تقریرى که فلاسفه اسلامى از وحى گزارهاى ارائه مىدهند متمایز از نحوه تقریر مسیحیان است. بر اساس وحى گزارهاى، ایمان(21) هم پذیرش و تصدیق یک سلسله گزارههاى خطاناپذیر است که خداوند براى بشر ارسال کرده است. توضیح اینکه باوَر(22)، دو کاربرد دارد: یکى بهمعناى «باور به یک گزاره»(23) است و دیگرى به معناى «باور به کسى»،(24) و ایمان در این نظریه از نوع «باور به گزاره» است (ایمان گزارهاى). تحلیل اکثر متفکران شیعى هم از ایمان، گویاى یکسانى آن با معرفت است. از نظر آنها، ایمان همان معرفت به خدا و رسول است و تصدیق آنچه رسول آورده است (جوادى، 1376، ص28؛ ایزوتسو، 1380، ص151).
2. 2. دیدگاه تجربه دینى
در دوره جدید، جریان متفاوتى نسبت به پدیده وحى شکل گرفته است که در مقابل دیدگاه پیشین، مىتوان آن را دیدگاه «تجربه دینى» (وحى تجربى) نامید. طرفداران این دیدگاه مدعىاند که این دیدگاه در اندیشه مصلحان دینى قرن شانزدهم [مارتین لوتر(25) (1483 ـ 1546) و ژان کالون(26) (1509 ـ 1564) و اقران آنها] و حتى جلوتر از آن در عهد جدید و کلیساى نخستین ریشه دارد. «از نظر آنان، محمل وثاقت و منشأ اعتبار وحى در نص ملفوظ (کتاب صامت) نبود، بلکه در شخص مسیح، یعنى مهبط و مخاطب وحى، بود. کتاب مقدس از این نظر مهم بود که شاهد صادقى بود بر رویدادهاى رهایشگرانهاى که طى آن محبت ومغفرت الهىکه درمسیح جلوهگر شده، در احوال شخصى آنان بازتاب مىیابد» (باربور،1362،ص62).
بنابراین بر اساس این دیدگاه، وحى مجموعهاى از حقایق و گزارهها نیست، بلکه نوعى تجربه دینى است. پیامبر با خدا مواجههاى داشته است که تفسیر آن را در اختیار ما قرار مىدهد. در واقع، «پیام وحى» تفسیرى است که پیامبر از تجربهاش به دیگران منتقل مىکند ولذا میان خدا و پیامبر، جملاتى رد و بدل نشده است.
نخستین تلاش مدون در زمینه تجربهگرایى وحى، از آنِ فردریک شلایر ماخر است که «وحى را با انکشاف نفس خداوند در تجربه دینى یکى دانست» (گالووى، ص35). انکشاف نقش مطلق خدا در تجربه دینى، تعبیر دیگرى از «احساس وابستگى مطلق» است که با مفهوم خودآگاهى پیوند خورده است (سایکس، 1376، ص 74؛ ریچاردز، 1380، ص 86).
پس از شلایر ماخر، دیدگاه تجربه دینى را متکلمان الهیات لیبرال پس گرفتند. یکى از متکلمان لیبرال، پل تیلیش(27) (1886 ـ 1965) است که وحى را به «انکشاف الهى» (در تجربه دینى) و به تبع آن، ایمان را به «حالت دلبستگى واپسین» تعریف نموده است (تیلیش، 1374، ص221؛ 1375، ص 16)(28). رودلف بولتمان(29) (1884 ـ 1976) هم معتقد است که وحى عبارت است از افعال عظیم خداوند در عیسى مسیح و بنابراین حقیقت آن، حقیقت یک قضیه (گزاره) نیست، بلکه حقیقت یک شخص است (مککوارى، 1382، ص320)؛ بنابراین واقعه وحى، نه از سنخ گزاره، بلکه «انکشاف خداوند» است (بولتمان، 1380، ص91). جورج ماوردس(30) (متولد 1926) فیلسوف دین معاصر و معرفتشناس اصلاحىاندیش، از دیگر کسانى است که وحى را از سنخ تجربه دینى مىداند و لذا معتقد است که آنچه مىتوان در مورد تجربه دینى گفت در مورد وحى هم صادق است (ماوردس، 1381، ص53 ـ 54).
1. 2. 2. زمینههاى ظهور تجربهگرایى وحى: جریان تجربهگرایى وحى وقتى به بهترین وجه فهمیده مىشود که در زمینه تاریخى مورد مطالعه و بررسى قرار گیرد. بنابراین پرسش اساسى در این بخش آن است که چرا الهیات لیبرال دیدگاه گزارهاى در باب وحى را رد کرد و به جاى آن، دیدگاه تجربه دینى را پذیرفت؟
تجربه دینى امرى فراگیر و همهجایى است، اما اندیشه تجربه دینى اندیشهاى جدید است. در حقیقت، توجه دینشناسان به طور کلى به مفهوم تجربه دینى و از جمله، تجربه دینى به مثابه وحى، معلول تحول فکرى معینى است که از آن به مدرنیته(31) تعبیر مىشود. این دوره، داراى دو ویژگى عمده است که عبارتاند از:
الف) خود بنیاداندیشى بشر: خود بنیاداندیشى(32) عبارت است از تفکرى که حقیقت جمیع موجودات را در نسبت و انتساب آنها به موضوع(33) که مُدرِک آنهاست، مىبیند (پروتى، 1379، ص66). در واقع، تقابل سوژه و ابژه و اصالت دادن به سوژه (سوبژکتیویسم) همان است که دکارت(34) (1381، ص56) از آن به کوژیتو «من فکر مىکنم پس هستم» تعبیر مىکند؛ یعنى انسان از آن جهت که مىاندیشد؛ و از اینجاست که جهان، محل نظر سوژه شده و به تصویر تبدیل مىگردد (هیدگر، 1375، ص1ـ20) و درنهایت بنا به گفته هیدگر(35) (1889ـ1976)، به تکنولوژى ختم مىشود (هیدگر، 1375، ص17ـ73).
ب) عقلانیت افراطى: در دوره مدرن، تصویر خاصى از عقل وجود داشت که از آن به «عقلانیت»(36) افراطى، یا «آزادى کاربرد عقل در امور همگانى» (کانت،(37) 1381، ص53) تعبیر مىشود.(38) عقل در این تصویر نمىتواند از محدودیتهاى شخصى فراتر برود و به کل حقیقت نایل شود و روایتهاى بزرگ را درباره جهان هستى و عالم واقع دریابد (قائمىنیا، 1378، ص124).
هرکدام از دو مؤلفه اصلى مدرنیته، به نحوى منشأ پیدایش تجربهگرایى دینىاند. توضیح اینکه، عقلگرایى افراطى بعد از دکارت، مورد پذیرش بسیارى از فلاسفه واقع نشد؛ دیوید هیوم (1362، ص60ـ75) با تکیه بر تجربهگرایى، از عناصر مهم الهیات عقلى(39) مانند برهان نظم، وجود معجزات و... شدیدا انتقاد نمود. این اشکالات، تأثیر شگرفى بر کانت نهاد و او را از «خواب جزمىمذهبان بیدار کرد» (کانت، 1380، ص89). کانت بر آن بود که براهین سنتى خداوند، محکوم به شکستاند (پراودفوت، 1375، ص243) ولذا مهمترین اعتراض بر برهان وجودشناختى را در کتاب سنجش خرد ناب (1362، ص 663) مطرح کرد. شکاکیت کانت نسبت به الهیات عقلى، او را به عامل درونى، یعنى اخلاق، ارجاع داد و به همین خاطر، دیدگاه وى تحویلگرایانه(40) است.
انتقاد از الهیات عقلى در سنت مسیحى، حالت بحرانى به وجود آورد و آن را به ویرانى کشاند(41) (نصر، 1380، ص40). تعارض و ناسازگارى علم نوین با آموزههاى مسیحى، مزید بر علت شده و خود به عامل مهم دیگرى تبدیل گردید(42) (هات، 1382)؛ چهره خشک و بىروح عقلانیت افراطى، بستر مناسبى براى ظهور رمانتسیسم(43) شد. در واقع، جنبش رمانتیک پیش از هر چیز واکنشى بود در مقابل عقلانیت افراطى مدرنیته و ویژگى محورى آن، تکیه بر احساسات و عواطف به جاى عقل بود (استیس، 1371، ص 73؛ گاردر؛ 1375، ص416ـ440).
شلایر ماخر، هم با عقلانیت افراطى مخالف بود و هم در بستر مکتب رمانتیک مىزیست و لذا تحتتأثیر این جریان، رمانتیسیسم را به حوزه دین نیز سرایت داد. وى براین اساس وحى را از امور احساسى و تجربى دانست و تأملات عقلى و فلسفى را نه در متن دین، بلکه در حاشیه آن قرار داد و تفاسیر تجربه تلقى کرد. شلایر ماخر براى اینکه بتواند دین را از نقادیهاى روشنفکران و دینستیزان نجات بخشد، وحى را به تجربه درونى فرد کاهش داد. شلایر ماخر احساس مىکرد که دیگر نمىتوان کتاب مقدس را به عنوان شرح مداخلات خدا در تاریخ بشر و مجموعهاى از فرمایشهاى الهى پذیرفت. کتاب مقدس ثبت تجربیات دینى بود و تجربه دینى کلیدى بود که وى با دو دست به آن چسبیده بود (براون، 1375، ص 109). عامل دیگر پیدایش اندیشه تجربه دینى، «نقادى مفهوم کتاب مقدس» بود که باعث کشفیاتى گردید که راستدینى(44) مسیحى را تکان داد. به عنوان نمونه، روشن شد که نویسنده پنج کتاب اولِ کتاب مقدس حضرت موسى علیهالسلام نبوده، بلکه نویسندگان آن لااقل چهار نفر بودهاند. همچنین از دیگر مباحث مهمِ نقادى مفهوم، جستجو براى یافتن «عیساى تاریخى» یا عیساى واقعى بود (هوردرن، 1368، ص38؛ فرگوس، 1382، ص33ـ34؛ رابرتسون، 1378، ص149ـ170).
بدینترتیب اگر وحى از سنخ تجربه دینى باشد، هیچ یک از معضلات و مشکلات فوق براى مسیحیت پیش نمىآید؛ در مرحله اول، دین از فلسفه و علوم مستقل گردید و براى اثبات صدق و حقانیت خود احتیاجى به دلایل فلسفى و کلامى نداشت و خود داراى اعتبار شد؛ بنابراین تعارض علم و دین از میان رخت برمىبندد؛ چرا که ممکن است علم با باورهاى دینى و گزارههاى کلامى تعارض یابد در حالى که همه این امور جزء حقیقت دین نیستند، بلکه در حاشیه آن قرار دارند. نقادى کتاب مقدس هم بر دین و دیندارى تأثیرگذار نیست؛ زیرا کتاب مقدس، گزارشها و تفاسیر تجارب دینى هستند.
بنابراین دو ویژگى اساسى که براى مدرنیته برشمردیم، هر یک به طریقى در پیدایش بحث تجربه دینى و گسترش آن تأثیر داشت. از یک سو، شکست عقلانیت افراطى و الهیات عقلى یا طبیعى، به عنوان یک عامل منفى، متکلمان مسیحى را به این نظر سوق داد که وحى از سنخ گزاره نیست؛ از سوى دیگر خود بنیاداندیشى بشر، به عنوان عاملى مثبت، باعث شد که آنها به تجارب و احساسات دینى روى بیاورند (قائمىنیا، 1378، ص127) و وحى را تجربه دینى قلمداد کنند.
2. 2. 2. تجربهگرایى وحى در فرهنگ اسلامى: در کلام جدید اسلامى، یکى از اولین اندیشمندانى که از «تجربه دینى» و ارجاع وحى به آن سخن گفت، اقبال لاهورى (1289ـ1357) است.(45) مىتوان گفت، اقبال نخستین کسى است که با تأثیرپذیرى از تجربهگرایان دینى همچون جیمز، از این منظر به دین نگریسته است (معروف، 1382، ص 18؛ عباسى، 1372، ص17). البته وى به صراحت از یکسانانگارى وحى و تجربه دینى سخن نگفته است، اما مىتوان این دیدگاه را از لابهلاى سخنانش به طور ضمنى به دست آورد؛ به عنوان مثال، اقبال در بحث تفاوت پیامبر و عارف، به طور ضمنى تحلیل تجربى از وحى عرضه مىکند: «حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله به آسمان به معراج رفت و بازگشت. یکى از شیوخ بزرگ طریقت، عبدالقدوس گنگهى را کلامى است بدین مضمون: سوگند به خدا که، اگر من به آن نقطه رسیده بودم، هرگز به زمین باز نمىگشتم (اقبال، ص143).
برخى از روشنفکران وطنى نیز بر این باورند که باید الگوهاى سنتى را کنار گذاشت و به پدیدههایى همچون وحى از چشمانداز و پارادایم تجربه دینى نزدیک شد (شبسترى، 1379، الف ص405)؛ و بنابراین وحى، نوعى تجربه دینى است که حاجت به تفسیر دارد(46) (سروش، 1377، ص 11؛ 1378 الف، ص 29).
3. نقد و بررسى دیدگاه تجربه دینى
یکى از اشکالات اساسى نظریه تجربهگرایى وحى، به خود مفهوم «تجربه دینى» و «سرشت» آن برمىگردد. بیشتر کسانى که همسانانگارى وحى و تجربه دینى را پذیرفتهاند، تفسیر واضح و روشنى از چیستى و ماهیت تجربه دینى ندارند و لذا نمىتوانند تقریر دقیقى از تجربه بودن وحى ارائه دهند. البته برخى از تجربهگرایان مسیحى، مانند شلایر ماخر، منظور خود از سرشت تجربه دینى را هم بیان کردهاند؛ اما اغلب طرفداران وحى تجربى، و از جمله روشنفکران مسلمان، تصویر دقیقى از تجربه دینى بودن وحى ندارند، بلکه به همین مقدار بسنده کردهاند که وحى، نوعى تجربه دینى است.
1. 3. وحى و سرشت تجربه دینى
چنانکه در ابتداى بحث ملاحظه شد، سه دیدگاه عمده درباره سرشت تجربه دینى مطرح شده است. مشکل مهمى که بر سر راه نظریه وحى تجربى وجود دارد این است که هر یک از دیدگاههاى سهگانه، اشکالاتى دارند که مانع از آن است که بتوان وحى را براساس تجربه دینى تفسیر وتبیین کرد. دراینجا اشکالات هر سه دیدگاه را به ترتیب ذکر مىکنیم:
1. 1. 3. نقد دیدگاه احساسى بودن تجربه: گفتیم که شلایر ماخر اولین کسى بود که نظریه تجربه دینى را در مورد وحى مسیحى مطرح کرد. پس از وى کسانى که در الهیات لیبرال مسیحى وحى تجربى را پذیرفتند، نوعاً در سنت فکرى شلایر ماخر قرار دارند؛ بنابراین ایراداتى که به نظریه وى وارد است به نحوى متوجه آنان نیز هست. در مورد دیدگاه روشنفکران مسلمان (که وحى اسلامى را به تجربه دینى تنزّل دادهاند) هم باید گفت، اگر دیدگاه شلایر ماخر در باب ماهیت و چیستى تجربه دینى مورد قبول آنها باشد، ایرادات این دیدگاه آنها را هم شامل مىشود.
اشکال اول: طرفداران این دیدگاه درباره ماهیت احساسات و عواطف، دچار سوءفهم شدهاند. شلایر ماخر و دیگران، با احساسى دانستن تجربه دینى، گمان کردهاند که احساسات، مستقل از مفاهیم و باورهاست. مقصود اصلى آنان از این نظر، استقلال دادن به حوزه وحى است؛ یعنى تعیین حوزهاى براى وحى که مفاهیم و تأملات نظرى و کلامى در آن راه ندارد. در واقع طرفداران وحى تجربى، با تنزل دادن وحى به تجربه دینى، سعى مىکنند نقادیهایى را که روشنفکران عصر روشنگرى درباره وحى گزارهاى طرح مىکردند، حل کنند؛ وحى را باید با احساسات یکى دانست تا در حوزه دیگرى غیر از حوزه وابسته به مفاهیم و باورها قرار گیرد و از انتقادات روشنفکران مصون بماند؛ در حالى که احساسات نیز مانند اعتقادات و اعمال به مفاهیم وابستهاند و مفاهیم جزء مقوم عواطفاند. «در احساسات، مفاهیم و باورهاى خاصى مفروض است و آنها را نمىتوان شبیه احساسات یا حوادث باطنىِ ساده که مستقل از اندیشهاند، دانست. براى شناخت احساس باید به عقاید و مفاهیم نسبتاً پیچیدهاى رجوع کرد... براى شناخت دقیقِ احساس، ضرورى است تا کیفیت احساس، متعلق احساس و دلایل معقولى که شخصِ مورد آزمایش، احساس خود را با آن دلایل توجیه مىنماید، مشخص شوند» (پراودفوت، 1377، ص151ـ152).
بنابراین باورهاى فاعل تجربه درباره حالات ذهنى و جسمانىاش، در تعیّن بخشیدن به عواطف و احساساتى که وى تجربه خواهد کرد، دخالت دارند. آیا خود «احساس وابستگى مطلق» و نظایر آن، مستقل از مفاهیم است؟ تجربهگر (یا پیامبر) باید ابتدا مفهومى از «احساس»، «تجربه» و... داشته باشد.
اشکال دوم: براساس این نظر، تأملات فلسفى و کلامى در رتبه دوم قراردارند و از خود تجربه (وحى) سرچشمه مىگیرند و اگر وحى در کار نباشد، علوم الهى و فلسفههاى دینى هم وجود نخواهد داشت. در حالى که این نظر درست نیست. چگونه ممکن است بر اساس احساسات و عواطف غیر معرفتى، مدعیات صدق و کذب بردار ناظر به واقع را که در الهیات و فلسفه دینى یافت مىشود، به دست آورد؟ (پترسون و همکاران، 1377، ص42ـ43؛ عباسى، 1381 ب، ص292ـ293) اگر وحى به عنوان تجربهاى درونى، توصیفناپذیر است و جنبه معرفتبخشى ندارد، چگونه مىتوان نظریههاى معرفتى ناظر به واقع و صدق و کذب بردار از آن را استخراج کرد؟
اشکال سوم: طبق اصل معرفت شناختى معروف، هیچ تجربه «تفسیر»(47) نشدهاى نداریم. این اصل در واقع همان سخن کانت است (که هر شیئى داراى دو جنبه «نومن» و «فنومن» است و ما در برخورد با اشیا، فقط جنبه پدیدارى آن را مىشناسیم و از شناخت نومنى آن عاجزیم)، اما معرفتشناسان معاصر، نواقص سخنان کانت را برطرف گردند و از آن پس، این اصل یکى از سرفصلهاى مهم در فلسفه علم مابعد پوزیتیویسم شد که طبق آن، «مشاهده نظریهبار است» (گیلیس، 1381، ص162ـ180؛ چالمرز، 1381، ص34ـ47؛ برت، 1380، ص45)؛ یا همچنان که در علوم اجتماعى و جامعهشناسى معرفت گفته مىشود، «واقعیت عریان» نداریم (لیتل، 1381، ص114) و «مفاهیم و نظریهها همیشه در نفس عمل مشاهده علمى حضور دارند» (مولکى، 1367، ص89) و از این رهگذر، علوم اجتماعى عینیّتِ بىطرفانه علم را ندارند (مکلاپ، 1374، ص16).
براساس این اصل معرفتشناختى که در بحث تجربه دینى به خوبى خودش را نشان داده است، تجربه ناب و خالص (عارى از تفاسیر) اصلاً وجود ندارد. نه تجربه حسى و نه تجربه دینى، هیچ کدام بدون وجود مفاهیم و پیشزمینهها قابل حصول نیستند. استیون کتز(48) (متولد 1944) معتقد است که «گزارش تجربه دینى الزاماً با مفاهیمى که شخص بر آن مىافزاید، شکل مىگیرد» (باربور، 1379، ص63).
بنابراین همه تجارب دینى واسطهمند هستند و واسطههاى آنها هم طرحهایى مفهومىاند که به آنها حیات مىبخشند (تالیافرو، 1382، ص456). به خاطر وجود چنین زمینهها و عقایدى است که محتواى تجربیات دینى متفاوت است، مثلاً ممکن است یک عارف مسیحى «مریم باکره» را شهود کند، در حالى که عارف بودایى شاید «عدم» یا «یگانگى مطلق با جهان» را تجربه کند (رابرتس، 1377، ص32؛ سل، 1383، ص203).
براین اساس اگر اصل فوق را به وحى تجربى تعمیم دهیم، در آن صورت، وحى هم از معبر این امور مىگذرد و رنگ و تعیّن خاصى از اعتقادات و فرهنگ صاحب تجربه، یعنى پیامبر را به خود مىگیرد. البته تعمیم و توسعه این اصل بر وحى الهى، خود اشکالات اساسى دارد که در جاى خود (بررسى دیدگاه پراودفوت) به آن خواهیم پرداخت؛ هر چند اشکال فوق در مورد دیدگاه شلایر ماخر و پیروانش در باب سرشت تجربه دینى وارد است و چون آنها وحى را بر اساس تجربه دینى تبیین مىکنند، نتیجتاً در مورد وحى هم صادق خواهد بود.
اشکال چهارم: اشکال دیگر این نظریه، مربوط به زبان وحى (دین) است. در این دیدگاه، زبان وحى، بر خلاف زبان علم که ناظر به عالم خارج است و واقعیت را توصیف مىنماید، زبانى ابزارى و عاطفى است و صرفاً بیانگر احساسات درونى دیندار است؛ بنابراین این دیدگاه، نگرشى غیرمعرفتشناختى و ناواقعگرایانه نسبت به زبان وحى و گزارههاى دینى دارد که سرانجام آن، «شکاکیت دینى» است؛ در حالى که زبان وحى، معرفتشناختى است و خاصیت واقعنمایى دارد.
2. 1. 3. نقد دیدگاه همانندى تجربه دینى با تجربه حسى: آلستون معتقد بود که «تجربه دینى از نوع ادراک حسى» است؛ اما تفاوتهایى میان تجربه دینى و تجربه حسى وجود دارد که پذیرش همانندى این دو را مشکل مىنماید. چهار تفاوت میان تجربه دینى و تجربه حسى برشمردهاند که در سه تفاوت نخست فرق ماهوى بین تجارب دینى و حسى وجود ندارد. این تفاوتها عبارتاند از: اولاً، تجربه حسى در تمامى ساعات وجود دارد، اما تجربه دینى فقط در پارهاى لحظات رخ مىدهد؛ ثانیا، تجربه حسى همگانى است، اما تجربه دینى پدیدهاى نادر است؛ ثالثا، تجربه حسى اطلاعات تفصیلى و روشنى درباره جهان به دست مىدهد، اما تجربه دینى اطلاعات کمى درباره خدا به ما مىدهد (آلستون، 1379، ص82ـ100 و 1381، ص135ـ147).
اما تفاوتى مهم و ماهوى وجود دارد که از سنخ تجربه حسى بودن تجربه دینى را نفى مىکند. این تفاوت، مربوط به ماهیت ظهورات یا نمودهاى حسى است؛ در ادراک حسى، امر مُدرَک را از طریق کیفیات حسى معینى مىیابیم، اما کسانى که واجد تجربههاى دینى (مثلاً تجربه خدا) هستند، در گزارش تجربههایشان، متعلّق ادراکشان (مثلاً خدا) را عارى از صفات و کیفیات حسى مىدانند. اوصافى مانند رحمانیت و قدرت، که اوصافى غیرحسىاند، نشان مىدهند که تجربه دینى، ساختارى متفاوت با ساختار تجربه حسى دارد.(49) با دقت در اشکالاتى که بر دیدگاه آلستون درباره سرشت تجربه دینى گفته شده است، نمىتوان وحى را از نوع تجربه دینى ـ به معنایى که آلستون قصد مىکند ـ به شمار آورد؛ چرا که آلستون مدعى همانندى تجربه دینى با تجربه حسى است. بر این اساس اگر وحى را تجربه دینى بدانیم، در واقع وحى را همانند و از نوع ادراک حسى تلقى کردهایم؛ در حالى که تفاوت مهم یاد شده مانع همسانانگارى این دو است.
3. 1. 3. نقد دیدگاه تبیین فوقطبیعى تجربه: بر اساس دیدگاه پراودفوت، تجربه دینى، ارائه نوعى تبیین مافوق طبیعى است. این دیدگاه چندین اشکال دارد که عمدتاً از «ساختگرایى»(50) پراودفوت نشأت مىگیرند. طبق این نظریه، تجربه دینى توسط الگوى پیچیدهاى از مفاهیم، تعهدات و توقعاتى که فاعل تجربه با آنها وارد تجربه دینى مىشود، شکل مىگیرد. عقاید و باورهاى تجربهگر، سازنده تجربه او هستند، نه نتیجه و فرع آن. آنها پیشاپیش تجارب ممکن را تعیین مىکنند(51) (یزدانى، 1381، ص 34) و رنگ و تعیّن خاصى به آن مىبخشند. در واقع نکته محورى دیدگاه پراودفوت این است که وى لوازم اصل معرفتشناختىِ «محال بودن تجربه بدون تفسیر» را در بحث تجربه دینى نشان داد. بدینترتیب تجربه دینى، تجربهاى است که فاعل تجربه از منظر باورها و عقاید به آن مىنگرد. اگر این دیدگاه را در مورد وحى بپذیریم، نتیجهاش این خواهد بود که وحى، معلول ذهنیت، باورها و فرهنگِ پیامبر است و منشأ الهى ندارد. در واقع، ذهن پیامبر در وحى (تجربه دینى) فاعلیت دارد و لذا تجربه ثابتى در کار نیست.
بر اساس ساختگرایى، تجارب دینى مختلف داراى هسته مشترکى نیستند و هریک، از زبان، معلومات و فرهنگ صاحب تجربه متأثر هستند. تجارب وحیانى پیامبران هم از این اصل مستثنا نیستند و لذا باورها و انتظارات پیامبر در آن دخالت دارد؛ در حالى که تجارب پیامبران، تجارب ویژهاى هستند، و اگر ساختگرایى را در باب تجارب دینى بپذیریم، آن را درباره تجارب پیامبران نمىتوانیم بپذیریم. ساختگرایى در تجارب پیامبران به نفى ارزش تجارب منجر مىشود. امتیاز پیامبران بر دیگر انسانها در این است که آنان مىتوانستند از محدودیتهاى بشرى فراتر بروند و در دام مقولات و مفاهیم و زبان بشرى محدود نباشند؛ ولذا تجارب آنها مواجهه و دریافت محض و خالص بود؛ تجارب پیامبران تجارب طبیعى و عادى نبودند که در دام چارچوب اصول تجارب معمولى بیفتند (قائمىنیا، 1381 الف، ص117).
روشن شد که لازمه نظریه ساختى ـ که تجربهگرایان وطنى هم به آن معتقدند ـ تأثیرپذیرى وحى نبوى از فرهنگ عصر نزول است. این همان نکتهاى است که نواندیشان دینى معاصر، اهتمام خاصى به آن نشان مىدهند و معتقدند که با دگرگونى و قبض و بسطى که بر اثر تحولات فرهنگى، زبانى و... در عصر نزول وحى رخ مىدهد، وحى و معارف دینى دچار تغییر و قبض و بسط مىشوند. در میان نواندیشان، نصر حامد ابوزید اهتمام زیادى به این مطلب دارد. به باور وى، وحى در ساخت و بازنمایى واقعیتِ فرهنگى روزگار خودش، جداى از باورها و تصورات نیست (ابوزید، 1998، ص34؛ 1381، ص 82). بنابراین وحى الهى پدیدهاى تاریخمند و محصول فرهنگى است (ابوزید، 1376ب، ص345؛ 1379، ص8).
محمد آرکون، دیگر نواندیش عرب نیز از شرایط و چارچوب تاریخى و زبانى و فرهنگىاى که وحى را احاطه کرده است سخن به میان مىآورد (آرکون، 1922، ص77ـ80). فضلالرحمان نیز مشابه همین ادعا را دارد (شیمل، 1376، ص366). سروش هم در «قبض و بسط تئوریک شریعت» (1374) از بشرى بودن، تاریخى بودن و زمینى بودن معرفت دینى سخن مىگوید و در «بسط تجربه نبوى» از بشریت و تاریخمندى خود دین و تجربه دینى (وحى) سخن مىگوید. از دیدگاه وى، وحى پدیدهاى است که با محیط منطبق مىشود و کاملاً رنگ محیط را به خود مىگیرد (سروش، 1381 الف، ص161ـ171؛ 1381 ب، ص 69). بنابراین در این تقریر از وحى، شأن فاعلى پیامبر برجستهتر شده و در فرآیند وحى آمریت دارد و لذا وحى تابع پیامبر است، نه پیامبر تابع وحى (سروش، 1378 ب، ص9).
سستى سخنان فوق، با توجه به نقدهایى از نظریه ساختگرایى که به اجمال بیان شد، روشن گردید و دیگر نیازى به تکرار و بسط آن نیست. حادثه «فترت وحى» هم حکایت از آن دارد که وحى در اختیار و تابع پیامبر نبود، بلکه از جاى دیگرى مىآمد و این پیامبر بود که تابع وحى بود و به خواست مبدأ وحى، متوقف مىشد (عباسى، 1382 ب، ص95ـ96). همچنین این نظریه با نص صریح قرآن مخالفت دارد؛ آنجا که مىفرماید: «وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» (احزاب / 3) یا «قُل... إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَىَّ» (یونس / 15 و احقاف / 9). «قرآن به هیچ روى تحت تأثیر شخصیت حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله نبوده، بلکه مَلَکى آن را از بیرون (از جانب خدا) بر او نازل کرده است» (وات، 1370، ص 148).
شاهد دیگر بر نفى دیدگاه ساختگرایانه پراودفوت و کتز و عدم تأثیرپذیرى وحى از فرهنگ زمانه، این است که وحىاى که پیامبر اخذ و تلقى مىکرد، علیه افکار و عقاید زمان او و کاملاً دگرگونکننده اوضاع و احوال حاکم بر فرهنگ و زمانش بوده است و نه تنها افکار، عقاید و بینشهاى حاکم بر جامعه را دگرگون مىکرده، بلکه ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى را نیز متحول مىساخته است. این نشان مىدهد که نمىتوان در چارچوب تنگ عقلانیت انتقادى (کانتى) به تبیین وحى الهى نشست. دکتر نصر، این مسأله (تأثیرناپذیرى وحى) را با اُمى بودن پیامبر صلىاللهعلیهوآله گره زده و در تبیین آن مىنویسد: «سرشت اُمّى پیامبر صلىاللهعلیهوآله نشان مىدهد که چگونه عادتِ بشرى در مقابل خداوند (امر الهى) کاملاً منفعل است. اگر این خلوص و بکارت روح موجود نمىبود، کلمه الهى به یک معنا با معرفت بشرى محض آلوده مىشد و در حالت خلوص دست ناخوردهاش بر بشر عرضه نمىشد. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در برابر وحىاى که از خدا دریافت مىداشت، کاملاً منفعل بود. او خود هیچچیز بر این وحى نیفزود. او کتابى ننوشت، بلکه کتاب قدسى را به بشر ابلاغ کرد» (نصر، 1382، ص 55 ـ 56).
2. 3. تفاوت وحى و تجربه دینى
با توجه به نقدهایى که بیان شد، روشن گردید که تفاوتهاى اساسى میان تجربه دینى و وحى وجود دارد که یکسانانگارى آن دو را به کلى طرد مىکند، از جمله اینکه:
الف) صاحب تجربه و کشف و الهام بودن یک انسان، هرگز او را شایسته مقام وحى و پیامبرى نمىگرداند، در حالى که وحى، اساساً براى برگزیدگان (پیامبران) از جانب خدا ارسال مىشود.
ب) تجارب دینى و عرفانى معمولاً با ابهام همراهاند، بر خلاف وحى که کاملاً واضح و آشکار (براى شخص پیامبر) صورت مىگیرد و لذا اطمینانبخش است.
ج) در تجارب دینى و عرفانى، شاهد نوعى تناقض هستیم، در حالى که در وحى نبوى، هیچ اختلافى دیده نمىشود، بلکه دریافتهاى آنان با هم اتفاق دارند.
د) در کشف و شهودهاى عرفانى، بر خلاف وحى، اخبار تفصیلى احوال گذشتگان و سرنوشت اقوام و ملل مختلف نمىآید.
ر) تفاوت دیگر میان وحى و تجربه دینى، به رهبرى و شریعتآفرینى وحى برمىگردد، برخلاف تجربه که امرى مربوط به خود تجربهگر است.
س) فرق دیگر در تأثیرناپذیرى و جهت نیافتگى وحى از فرهنگ زمانه است، بر خلاف تجربه، که محدود به چهارچوبهاى زبانى و فرهنگى است.
ص) نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت این است که وحى الهى، متضمن تجربه دینى است؛ اما اولاً، نه تجربهاى همسطح با تجارب روزمره؛ ثانیاً خودِ وحى نیست، بلکه ضمن آن است؛ وحى، سرشتى زبانى دارد نه تجربى.
تجربه دینى بودن وحى، لوازم و پیامدهایى دارد که مهمترین آنها عبارتاند از: نفى سرشت زبانى وحى و الهى نبودن کلمات و جملات قرآن، خطاپذیرى وحى، انکار خاتمیت و بسطپذیرى تجربه نبوى، نفى جاودانگى و جامعیت دین و سکولاریزم (عباسى، 1381 الف، ص104ـ120).
3. 3. تجربه دینى و ایمان دینى
دین را اساساً با دو عنصر مهم و مترتب بر هم، یعنى «وحى» و «ایمان» مىتوان شناخت؛ زیرا دین چیزى نیست جز وحى مقدس مُنزَّل از جانب خداوند که «ایمان» را از مخاطبان مىطلبد (قراملکى، 1378، ص219)؛ و بدون یکى از این دو عنصر تحقق پیدا نخواهد کرد؛ بنابراین وحى و ایمان ارتباط وثیق و تنگاتنگى با هم دارند و هر تفسیرى که از یکى ارائه دهیم در دیگرى مؤثر است. بر این اساس تحلیل تجربى وحى (وحى همچون تجربه دینى)، ایمان را نیز به تجربه تحویل و تنزّل مىدهد (ایمان همچون تجربه دینى)؛ از آنجا که در دیدگاه وحى تجربى، وحى نه از مقوله گزاره و گفتار، بلکه از سنخ تجربه و حادثه است، ایمان هم پاسخ و واکنشى است نسبت به آن تجربه، و لذا ایمان از سنخ دیدن و ادراک و تجربه کردن است، نه تصدیق گزاره.
دیدیم که جان هیک از جمله کسانى است که تجربه دینى بودن وحى را مىپذیرد و بر اساس آن، ایمان دینى را تفسیر مىکند. وى براى تبیین و توضیح دیدگاهش در باب ایمان دینى به الگوبردارى از نظریه معرفتشناسى ویتگنشتاین درباره «دیدن آن چنانکه گویى»، یا «دیدن تحت عنوان» یا «دیدن آنگونه»(52) پرداخته و نظریه «ایمان دینى به مثابه تجربه(53)» را براساس آن بیان مىکند (هیک، 1378، ص41ـ58؛ 1381، ص153ـ156).
ویتگنشتاین در کتاب پژوهشهاى فلسفى (1381، ص 344 ـ 368) تصاویرى معماگونه و نمودارهایى چندپهلو را در نظر داشت که انواعشان را به فراوانى در کتابهاى درسى روانشناسى مىتوان یافت؛ مثل «مکعب» نکر(54)، «مرغابى ـ خرگوش» جسترو(55) و «جام ـ نیمرخ» کهلر(56). براى نمونه، نمودار مکعب به شکلى است که تصویر مکعب گاه با زاویه دید رو به بالا و گاه با زاویه دید رو به پایین دیده مىشود و ذهن شخص مُدرِک بین این دو چشمانداز نوسان مىکند. نمودار «جام ـ نیمرخ» نیز، هم طرح جام یا گلدان را به نظر مىآورد و هم طرح دو صورت را که برابر هم به یکدیگر چشم دوختهاند. نمودار «مرغابى ـ خرگوش»، سر خرگوشى را نشان مىدهد که به طرف چپ رو گردانده و سر مرغابىاى که رویش به سمت راست است. در چنین مواردى، هر خطى از خطوط نمودار در هر دو وجه (به تعبیر ویتگنشتاین) ایفاى نقش مىکند و در هر دو تصویر از اهمیت و ارزش یکسانى برخوردار است؛ پس مىتوان اینها را مصادیق ابهام تام دانست. وقتى از «عنوان دیدن» سخن مىگوییم، منظورمان این است که: چیزى به نحو عینى در جایى وجود دارد؛ به این معنا که پرده شبکیه را متأثر مىکند، اما به دو نحو متفاوت است. در مورد این نمونههاى دوساحتى، بسیار پیش مىآید که ذهنمان بین دو ساحت و دو شکل «عنوان دیدن»، به تناوب رفت و آمد مىکند (هیک، 1377، ص32).
جان هیک مفهوم «عنوانِ دیدن» را به مفهوم جامع «عنوان تجربه» گسترش و وسعت داده تا شامل تمام تجارب انسانى بشود. وى مىگوید: «مىتوان این ایده را بسط داد و اضافه نمود که علاوه بر چنین تفسیر محض بصرى، پدیده پیچیدهتر که، گویى تجربه مىکنیم(57)، (عنوانِ تجربه) نیز وجود دارد که در آن کل یک موقعیت، به عنوان چیزى که معناى خاصى دارد، به تجربه در مىآید» (هیک، 1381، ص 154).
هیک تلاش مىکند با توضیح این مفهوم، ایده «عنوانِ تجربه» را بر ایمان دینى تطبیق کند. پس ایمان دینى عبارت است از دیدن و تجربه کردن حوادثى که افعال الهىاند و واکنشى را از ما طلب مىکنند؛ و ایمان به مثابه عنصرى تفسیرى در تجربه دینى است (هیک، 1377، ص 37؛ 1379، ص 219؛ جوادى، 1376، ص51).
بنابراین طرفداران وحى تجربى، همانگونه که دیدگاه گزارهاى در باب وحى را نفى کرده و تجربه دینى بودن وحى را پذیرفتهاند، ایمان به مثابه تجربه را به جاى ایمان گزارهاى نشاندهاند که بر اساس آن، ایمان از سنخ آگاهى و معرفت نیست، بلکه یک حالت روحى و رهیافت روانى و از نوع «باورِ به»(58) است.
این نوع تلقى از ایمان مورد پذیرش تجربهگرایان مسلمان نیز واقع شده است. سروش در مقالهاى با عنوان «ایمان و امید» ایمان را از سنخ اعتماد و دل سپردن دانسته و معتقد است: «ایمان دینى عبارت است از باور داشتن و دلسپردن به کسى همراه با اعتماد و توکل به او و نیک دانستن و دوست داشتن او» (سروش،1379، ص 49؛ 1380، ص113).
شبسترى هم تحتتأثیر تجربهگرایانى مانند شلایر ماخر و تیلیش، ماهیت ایمان را اعتماد، مجذوب شدن، منعطف شدن، تعلق خاطر پیدا کردن و اهتمام مجذوبانه مىداند (شبسترى، 1379ب، ص 11؛ 1379، ص184). «در قرآن مجید دین به معناى مجموعهاى از گزارههاى القا شده به وسیله وحى که انسان باید آنها را قبول کند نیامده است... نباید بگوییم اسلام یعنى قبول کردن مجموعهاى از گزارههاى اعتقادى. اسلام یعنى تسلیم وحى شدن با حفظ هویت وحیانى وحى» (شبسترى، 1376، ص119).
بنابراین وى همانند دیگر طرفداران وحى تجربى، ابتدا وحى را به تجربه دینى تنزّل مىدهد و سپس ایمان دینى را محصول و نتیجه تجربه دینى (وحى) مىپندارد. سستى چنین دیدگاهى در باب ایمان، با تأمل درباره نقدهایى که نسبت به وحى تجربى صورت گرفت، آشکار مىشود، که در اینجا از تکرار آنها صرفنظر مىکنیم و به اشکالات دیگرى در خصوص ایمان تجربى مىپردازیم.
الف) در این دیدگاه، ایمان دینى محصول و نتیجه تجربه دینى است؛ بنابراین کسانى که داراى تجربه دینى نیستند، بىایماناند. بسیارى از دینداران، واجد تجارب دینى نیستند، بلکه به احکام و گزارههاى دینى التزام نشان مىدهند. تنها عده معدودى از انسانها (عارفان و اولیا) داراى تجارب دینى هستند. حال اگر ایمان را به تجربه دینى ارجاع دهیم، اکثر دینداران را از دایره دیندارى خارج کردهایم، در حالى که چنین نیست.
ب) از بررسى تاریخ به دست مىآید که هیچ یک از پیامبران الهى بر داشتن تجربه دینى تأکید نمىکردند. پیامبران همواره در تعالیم خود از کسانى که مىخواستند به دین مشرف شوند، اقرار به بعضى از باورها (مانند توحید، نبوت و...) و التزام به مجموعهاى از اعمال و احکام دینى را مىخواستند، نه داشتن فلان تجربه یا حالت را؛ بنابراین ایمانى که پیامبران از مردم طلب مىکردند، باور و تصدیق گزارههاى دینى بود، نه داشتن تجربه دینى. البته در ادیان به توجه داشتن به روح و باطن اعمال تأکید شده است، ولى این به معناى نشاندن عنصر تجربه در جاى ایمان نیست؛ بنابراین تأویل ایمان به تجربه دینى، مساوى شریعتستیزى و مخالفت با اعتقادات و آموزههاى اصیل دینى است.
ج) تجربه دینى امرى غیراختیارى است؛ یعنى حالتى است که بر اثر تلاش و کوششهاى خاصى بر انسان عارض مىگردد و چنین نیست که دایمى باشد، بلکه موقتى است و در احوالات خاصى به انسان دست مىدهد. حال سؤال این است که آیا آدمى وقتى دیندار و با ایمان است که تجربه دینى بر او عارض شده باشد و در اغلب اوقاتِ خود بىایمان است؟!
د) سؤال دیگرى که درباره این دیدگاه مطرح است این است که آیا تجربه دینى، که عنصرى اساسى و محورى در ایمان دینى است، واقع نماست؟ اگر واقع نماست، با این همه اختلافاتى که در تجارب دینى مىبینیم چه باید کرد؟
چنانکه قبلاً توضیح دادیم، تجارب دینى ماهیت تعبیرى و تفسیرى دارند؛ یعنى تجربه بدون تفسیر نیست و در این تفسیر عوامل بسیارى مدخلیت دارند که به تجربه دینى، شکل و تعین خاصى مىدهند، درنتیجه در تجربه دینى امکان خطا وجود دارد.
در مورد ماهیت ایمان از دیدگاه قرآن باید گفت که از نظر قرآن ایمان امرى اختیارى و ارادى است(59) (نساء / 136). در این دیدگاه ایمان از معرفت و علم جدا نیست، بلکه اعتقادى است که در قلب رسوخ کرده است. ایمان مسبوق به معرفت و لبریز از تسلیم و خضوع در برابر حق است(60) (حجرات / 15).
منابع
قرآن.
نهجالبلاغه.
آربرى، آ.ج، (1382). عقل و وحى از نظر متفکران اسلامى، ترجمه حسن جوادى. چدوم، تهران، انتشارات امیرکبیر.
آرکون، محمد، (1922). الفکر الاسلامى، نقد و اجتهاد. الطبعة الثانیة، بیروت. دارالساقیة.
آگوستین، قدیس، (1380). اعترافات، ترجمه سایه میثمى، چ اول، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردى.
آلستون، ویلیام، (1378 ب). «تجربهدینى ادراک خداوند است»، ترجمهمالک حسینى. کیان، شماره 50 .
آلستون، ویلیام، (1379الف). «تجربه دینى وباور دینى»، ترجمه امیرمازیار. نقد و نظر، شماره23ـ24.
آلستون، ویلیام، (1381). «ترجمه دینى». ترجمه رضا حقپناه. اندیشه حوزه، شماره 35 ـ 36 .
آلستون، ویلیام، (1376). زبان دینى: دین و چشماندازهاى نو، ترجمه غلامحسین توکلى. چ اول، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.
ابنخلدون، عبدالرحمن، (1375). مقدمه ابنخلدون، ترجمه محمدپروین گنابادى. چ هشتم، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى.
ابنفارض، (1904). دیوان. بیروت، المطبعة الادیبة.
ابوزید، نصرحامد، (1376). «مفهوم پوشیده ومبهم وحى»، ترجمه محمدتقىکرمى. نقد ونظر، شماره12.
ابوزید، نصرحامد، (1381). معناى متن، ترجمه مرتضى کریمىنیا. چ دوم، تهران، طرح نو.
ابوزید، نصر حامد، (1998). مفهوم النص (دراسة فى علوم القرآن). الطبعة الرابعة، بیروت، المرکز الثقافى العربى.
اُتو، رودلف، (1380). مفهوم امر قدسى، ترجمه همایون همتى. چ اول، تهران، انتشارات نقش جهان.
استیس، مالتر ترنس، (1379). عرفان و فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى. چ پنجم، تهران، سروش.
استیس، والتر ترنس، (1371). گزیدهاى از مقالات استیس، ترجمه عبدالحسین آذرنگ. چ اول، تهران، سازمان چاپ و انتشارات.
اقبال لاهورى، محمد، (بىتا). احیاى فکر دینى در اسلام، ترجمه احمد آرام. چ اول، تهران، کانون نشر و پژوهشهاى اسلامى.
اکبرى، رضا، (1382). «نگاه انتقادى معرفت شناسىِ اصلاح شده به الهیات طبیعى». نقد و نظر، شماره 29ـ30.
الدرز، لئوجى، (1381). الهیات فلسفى توماس آکویناس. ترجمه شهاب الدین عباسى. چ اول، تهران، سازمان چاپ و انتشارات.
الفارابى، (1421ق). آراء أهل المدینة الفاضلة ومضاداتها. بیروت، دارمکتبة الهلال.
ایزوتسو، توشى هیکو، (1380). مفهوم ایمان در کلام اسلامى. ترجمه زهرا پورسینا. چ دوم، تهران، انتشارات سروش.
باربور، ایان، (1379). «پلورالیزم دینى»، ترجمه رضا گندمى نصرآبادى. دینپژوهان.
باربور، ایان، (1362). علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى. چ اول، تهران، مرکز نشر دانشگاهى.
برت، ادوین آرتور، (1380). مبادى مابعدالطبیعى علوم نوین، ترجمه عبدالکریم سروش. چ 4، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى.
بروان، کالین، (1375). فلسفه و ایمان مسیحى، ترجمه طاطه وس میکائیلیان. چ اول، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى.
بولتمان، رودلف، (1380). مسیح و اساطیر. ترجمه مسعود علیا. چ اول، تهران، نشر مرکز.
پالمر، ریچارد، (1377). علم. هرمنوتیک، ترجمه محمدسعید حنایى کاشانى. چ اول، تهران، نشر هرمس.
پترسون، مایکل و همکاران، (1377). عقل و اعتقاد دینى. ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى. تهران، طرح نو.
پراودفوت، وین، (1377). تجربه دینى، ترجمه و توضیح عباس یزدانى. چ اول، قم، موسسه فرهنگى طه.
پراودفوت، وین، (1375). فلسفه دین: دین پژوهى، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى. چ دوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
پروتى، جیمزال، (1379). پرسش از خدا در تفکر مارتین هیدگر، ترجمه محمدرضا جوزى. چ اول، تهران، نشر ساقى.
پلانتینگا، آلوین، (1381). عقل و ایمان، ترجمه بهناز صفرى. چ اول، قم، انتشارات اشراق.
پلانتینگا، آلوین، (1376). فلسفه دین (خدا، اختیار و شرّ)، ترجمه محمد سعیدى. قم، موسسه فرهنگى طه.
پلانتینگا، آلوین و همکاران، (1374). کلام فلسفى (مجموعه مقالات)، ترجمه ابراهیم سلطانى و احمد نراقى. جاول، تهران، موسسه فرهنگى صراط.
تالیافرّو، چارلز، (1382). فلسفه دین در قرن بیستم، ترجمه انشاءاللّه رحمتى. چ اول، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردى.
تیلیش، پل، (1374). «ایمان چیست؟»، ترجمه على مرتضویان. ارغنون، شماره 5 ـ 6.
تیلیش، پل، (1375). پویایى ایمان، ترجمه حسین نوروزى. چ اول، تهران، انتشارات حکمت.
جوادى، محسن، (1376). نظریه ایمان در عرصه کلام و قرآن. چ اول، قم انجمن مصارف.
دکارت، رنه، (1381). تأملات در فلسفه اولى، ترجمه احمد احمدى. چ سوم، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانى دانشگاهها (سمت).
دوپره، لویى، (1374). عرفان: فرهنگ و دین، هیئت مترجمان زیر نظر بهاءالدین خرمشاهى. چ اول، تهران، طرح نو.
رابرتسون، آرچیبالد، (1378). عیسى: اسطوره یا تاریخ، ترجمه حسین توفیقى. چ اول، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
رو، ویلیام، (1379). «تجربه دینى و عرفانى»، ترجمه اسماعیل سلیمانى فرکى. نقد و نظر، شماره 23ـ24.
ریچاردز، گلین، (1380). به سوى الهیات ناظر به همه ادیان، ترجمه رضا گندمى نصرآبادى و احمد رضا مفتاح. چ اول، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
ژیلسون، اتین، (1374). خدا و فلسفه، ترجمه شهرام پازوکى. چ اول، تهران، انتشارات حقیقت.
سایکس، استون، (1376). شلایر ماخر، ترجمه منوچهر صانعى درهبیدى. چ اول، تهران، گروس.
سروش، عبدالکریم، (1381 الف). سنت و سکولاریسم. چ اول، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط.
سروش، عبدالکریم، (1377 الف). صراطهاى مستقیم. چ دوم، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط.
سروش، عبدالکریم، (1378 الف). فربهتر از ایدئولوژى. چ ششم، تهران: مؤسسه فرهنگى صراط.
سروش، عبدالکریم، (1379). «ایمان و امید». کیان، شماره 52 .
سروش، عبدالکریم، (1381ب). «اسلام، وحى و نبوت» (گفتوگو)، آفتاب، شماره 15.
سروش، عبدالکریم، (1378 ب). بسط تجربه نبوى. چ دوم، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط.
سروش، عبدالکریم، (1374). قبض و بسط تئوریک شریعت. چ چهارم، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط.
سل، آلن. پى. اف، (1383). تاریخ فلسفه دین، ترجمه حمیدرضا آیت اللهى. چ اول، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
سولومن، رابرت ک، (1379). فلسفه اروپایى از نیمه دوم قرن هجدهم تا واپسین دهه قرن بیستم: طلوع و افول خود، ترجمه محمد سعید حنایى کاشانى، چ اول، تهران، مؤسسه قصیده.
سویینبرن، ریچارد، (1381). آیا خدایى هست؟. ترجمه محمد جاودان. چ اول، قم، دانشگاه مفید.
شووان، فریتیوف، (1381). گوهر و صدف عرفان اسلامى، ترجمه مینو حجت. چ اول، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردى.
شیمل، آنه مارى، (1376). نگاهى پدیدارشناسانه به اسلام، ترجمه عبدالرحیم گواهى. چ اول، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
صادقى، هادى، (1382). درآمدى بر کلام جدید. چ اول، قم، کتاب طه و نشر معارف.
عباسى، ولىاللّه، (1381 الف). «لوازم و پیامدهاى نظریه تجربهگرایى وحى». قبسات، شماره 26.
غزالى، ابوحامد، (1362). شک و شناخت، ترجمه صادق آیینهوند. تهران، انتشارات امیرکبیر.
فرگوس، دیوید، (1382). رودولف بولتمان، ترجمه انشاء اللّه رحمتى. چ اول، تهران، گام نو.
فن، ک. ت، (1381)، مفهوم فلسفه نزد ویتگنشتاین، ترجمه کامران قرهگوزلى. چاول، تهران، نشر مرکز.
قائمىنیا، علىرضا، (1381 الف). وحى و افعال گفتارى. چ اول، قم، انجمن معارف.
قائمىنیا، علىرضا، (1381 ب). تجربه دینى و گوهر دین. چ اول، قم، بوستان کتاب.
قائمىنیا، علىرضا، (1378). «تجربه دینى، مدرنیته و پست مدرنیسم». هفت آسمان، شماره 3ـ4.
قراملکى، احد فرامرز، (1378). هندسه معرفتى کلام جدید. چ اول، تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر.
کانت، ایمانوئل، (1370). تمهیدات، ترجمه غلامعلى حداد عادل. چ دوم، تهران، مرکز نشر دانشگاهى.
کانت، ایمانوئل، (1381). «در پاسخ به پرسش روشنگرى چیست؟»، متنهایى برگزیده از مدرنیسم تا پست مدرنیسم. ویراسته عبدالکریم رشیدیان. چ اول، تهران، نشر نى.
کانت، ایمانوئل، (1362). سنجش خرد ناب، ترجمه میرشمسالدین ادیب سلطانى. چ اول، تهران، انتشارات امیرکبیر.
کیرکگور، سورن، (1374). «انفسى بودن حقیقت»، ترجمه مصطفى ملکیان. نقد و نظر، شماره 3ـ4.
کیوپیت، دان، (1380). دریاى ایمان، ترجمه حسن کامشاد. چ دوم، تهران، طرح نو.
گاتینگ، گرى، (1379). «تقریرى اصلاح شده از طریق تجربه دینى»، ترجمه پروانه عروجنیا. نقد و نظر، ش23ـ24.
گاردر، یوستاین، دنیاى سوفى، ترجمه کوروش صفوى. چ اول، تهران، دفتر پژوهشهاى فرهنگى.
گالووى، آلن، (بىتا). پانن برگ: الهیات تاریخى، ترجمه مراد فرهادپور. چ اول، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط.
گلشنى، مهدى، (1380). از علم سکولار تا علم دینى. چ دوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
گیسلر، نورمن، (1375). فلسفه دین، ترجمه حمیدرضا آیت اللهى. چ اول، تهران، انتشارات حکمت.
لامنت، جان. آر. تى، (1380). ایمان و عقلانیت از دیدگاه نیومن: جستارهایى در فلسفه دین. ترجمه مرتضى فتحىزاده. چ اول، قم، انتشارات اشراق.
لگنهاوزن، محمد، (1379). «تجربه دینى» (اقتراح). نقد و نظر، شماره 23 ـ 24.
لیتل، دانیل، (1381). تبیین در علوم اجتماعى: درآمدى به فلسفه علم الاجتماع، ترجمه عبدالکریم سروش. چ دوم، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط.
مالکوم، نورمن، (1383). دیدگاه دینى ویتگنشتاین، ترجمه على زاهد. چ اول، تهران، گام نو.
مالکوم، نورمن و فون رایت، گئورگ، (1382 الف). خاطراتى از ویتگنشتاین، ترجمه همایون کاکا سلطانى. چاول، تهران، گام نو.
مالکوم، نورمن و همکاران، (1382 الف). ویتگنشتاین و تشبیه نفس به چشم، ترجمه ناصر زعفرانچى. چ اول، تهران، نشر هرمس.
ماوردس، جورج، (1381). «باور به خدا». ترجمه و نقد رضا صادقى. پایاننامه کارشناسى ارشد دینشناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره).
مایلز، ریچارد، (1380). تجربه دینى، ترجمه جابر اکبرى، چ اول، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردى.
مجتهد شبسترى، محمد، (1379 الف). نقد بر قرائت رسمى از دین: بحرانها چالشها، راهحلها. چ اول، تهران، طرح نو.
مجتهد شبسترى، محمد، (1376). ایمان و آزادى. چ اول، تهران، طرح نو.
مجتهد شبسترى، محمد، (1379 ب). «پرواز در ابرهاى ندانستن». کیان، شماره 52 .
مطهرى، مرتضى، (1375). نبوت، مجموعه آثار. ج4، چ سوم، تهران، انتشارات صدرا.
معروف، محمد، (1382). اقبال و اندیشههاى دینى غرب، ترجمه محمد بقایى (ماکان). چ اول، تهران، نشر قصیدهسرا.
مککوارى، جان، (1382). الهیات اگزیستانسیالیستى: مقایسه هیدگر و بولتمان، ترجمه مهدى دشت بزرگى. چ اول، قم، بوستان کتاب قم.
مکلاپ، فریتز، (1374). «آیا علوم اجتماعى واقعا پایین رتبهاند؟»، ترجمه مصطفى ملکیان، حوزه و دانشگاه، شماره 2.
مور، اِى، دبلیو، (1383)، فلسفه منطق: نگرشهاى نوین در فلسفه 2، ترجمه علىرضا قائمىنیا و همکاران. چ اول، قم، کتاب طه.
مولکى، مایکل، (1376). علم و جامعهشناسى معرفت، ترجمه حسین کچویان. چاول، تهران، نشر نى.
میشل، توماس، (1377). کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى. چ اول، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
نصر، سیدحسین، (1382). آرمانها و واقعیتهاى اسلامى، ترجمه انشاءاللّه رحمتى. تهران، نشر دیبا.
نصر، سید حسین، (1380). معرفت و معنویت، ترجمه انشاءاللّه رحمتى. چ دوم، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردى.
نصر، سیدحسین، (1382). نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میاندارى. چ دوم، قم، کتاب طه.
وات، مونتگمرى، (1370). فلسفه و کلام اسلامى، ترجمه ابوالفضل عزتى. چ اول، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى.
ورکهایمر، ماکس، (1378). «عقل علیه عقل: ملاحظاتى در باب روشنگرى»، ترجمه یوسف اباذرى ـ مراد فرهادپور. ارغنون، شماره 15.
ولتر ستورف، نیکولاس، (1381). عقل و ایمان. ترجمه بهناز صفرى. چ اول، قم، انتشارات اشراق.
ویتگنشتاین، لودویگ، (1381 الف). پژوهشهاى فلسفى، ترجمه فریدون فاطمى. چ دوم، تهران، نشر مرکز.
ویتگنشتاین، لودویگ، (1381 ب). سخنرانى درباره اخلاق: متنهایى برگزیده از مدرنیسم تا پست مدرنیسم. ویراستار فارسى عبدالکریم رشیدیان. چ اول، تهران، نشر نى.
ویتگنشتاین، لودویگ، (1379). رساله منطقى، ترجمه میرشمسالدین ادیب سلطانى. چ دوم، تهران، انتشارات امیرکبیر.
ویلیام جیمز، (1372). دین و روان، ترجمه مهدى قائنى. چ دوم، تهران، آموزش انقلاب اسلامى.
ویلیام جیمز، (1375). «نهانگرایى»، ترجمه سید ذبیحاللّه جوادى. قبسات، شماره 2.
هات، جان. اف، (1382). علم و دین از تعارض تا گفتوگو، ترجمه بتول نجفى. چ اول، قم، کتاب طه.
هادسون، ویلیام دانالد، (1378). لودویگ ویتگنشتاین: ربط فلسفه او به باور دینى، ترجمه مصطفى ملکیان. چاول، تهران، انتشارات گروس.
هاک، سوزان، (1382). فلسفه منطق، ترجمه سید محمد على حجتى. چ اول، قم، کتاب طه.
هایدگر، مارتین، (1375). «عصر تصور جهان»، ترجمه یوسف اباذرى. ارغنون، شماره 11ـ12.
هرد، گرى کلود، (1382). تجربه عرفانى و اخلاقى، ترجمه لطفاللّه جلالى و محمد سورى. چ اول، قم، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره).
هود، رالف، (1377). «تجربه دینى، روانشناسى دین و الهیات»، تدوین و ترجمه احد فرامرز قراملکى. قبسات، شماره 8ـ9.
هوردرن، ویلیام، (1368). راهنماى الهیات پروتستان، ترجمه طاطهوس میکائیلیان. چ اول، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى.
هوى، دیوید کوزنز، (1378). حلقه انتقادى: ادبیات، تاریخ و هرمنوتیک فلسفى، ترجمه مراد فرهادپور. چ دوم، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
هیک، جان، (1382). بُعد پنجم: کاوشى در قلمرو روحانى، ترجمه بهزاد سالکى. چ اول، تهران، نشر قصیدهسرا.
هیک، جان، (خرداد 1377). نظریهاى درباره ایمان دینى، ترجمه هومن پناهنده. کیان، شماره 41.
هیک، جان، (1381). فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکى. چ سوم، تهران، انتشارات بینالمللى الهدى.
هیک، جان، (1378). مباحث پلورالیسم دینى، ترجمه عبدالرحیم گواهى. چ اول، تهران، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبیان.
هیوم، دیوید، (1360). تاریخ طبیعى دین، ترجمه حمید عنایت. چ سوم، تهران، انتشارات خوارزمى.
یزدانى، عباس، (1381). تجربه دینى. چ اول، قم، انجمن معارف.
Hick, An Interpretation of Religion. Human Responses to the Transcendent, New Haven and London, Yale University Press.
Swinburn, Richard, (1992). Revelation. clarendon Press, Oxford.
________________________________________
1 دانشآموخته حوزه علمیه
2 . Schleier macher. F.
3 . Otto. R.
4. James. W.
5 . Alston. W.
6 . Swinburn. R.
7 . Gutting. G
8 . Justification
9 . Rowe
10 . Wittgenstein
11. ویتگنشتاین متأخر هم با طرح نظریه «بازیهاى زبانى» (1381، ص 44) به نحو دیگرى با این نظریه همراهى مىکند. وى در دوره دوم تفکراتش ـ برخلاف دیدگاه اولیهاش در باب فلسفه زبان و زبان دین که به «نظریه تصورىِ» معنا قایل بود (1379، ص 70) ـ نظریهاى را بیان کرده است که طبق آن، معناى یک واژه یا جمله، استعمال یا استخدام و یا کاربردى است که آن واژه یا جمله در عرف دارد (ر.ک: هادسون، 1378، ص 95؛ مالکوم، 1382، ب. فَن، 1381، ص96).
12 . Proudfoot. W.
13. فتجلّى لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه بما اراهم من قدرته، وخوفهم من سطوته وکیف محق من محق بالمثلات.
14 . propositional view
15 . proposition
16 . philosophy of loglcs
17. Don Cupitt.
18 . non-realist
19. Soren Kierkegaard.
20 . Newamn
21 . faith
22 . belief
23 . belief that
24 . belief in
25. Martin Luther.
26. John Calvin.
27. Paul Tillich.
28. براى آشنایى بیشتر با دیدگاه تیلیش ر.ک: آینده ادیان پل تیلیش، (1378). گردآورنده: جرالدسى، براوئر، ترجمه احمد رضا جلیلى. چ اول، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
توماس، جى. وود (1382). پل تیلیش. ترجمه فروزان راسخى، ویراسته مصطفى ملکیان. چ اول، تهران، نشر نگاه معاصر.
29. Rudolf Bultmann.
30. George Mavrodes.
31 . modernity
32 . subjectivism
33 . subject
34 . Descartes. R.
35. Martin Heidegger.
36 . rationality
37 . Kant. I.
38. باید توجه داشت که تأکید مدرنیته بر عقلانیت را نباید با رویکرد فلسفى نسبتاً محدودترى که «عقل گرایى» (Rationalism) نامیده مىشود اشتباه کرد؛ مشخصه عقلگرایى، اتکاى خاصى به قوه عقل انسان در تشخیص حقایق ضرورى غیر تجربى است. عقلانیت دوره مدرنیته هم عقلگرایى را شامل مىشود و هم تجربهگرایى را (ر.ک: سولومن، 1379، ص 24؛ هورکهایم، 1378، ص 170 ـ 178).
39. الهیات عقلى یا طبیعى یا تکوینى (natural theology) در مقابل الهیات نقلى یا الهیات ملتزم به وحى و مکشوف شده (revealed theology) قرار دارد. منظور از الهیات عقلى، تبیین و بررسى عقلى ـ فلسفى دین است، بر خلاف الهیات نقلى که متکى بر وحى است. تمایز میان این دو الهیات از زمان توماس آکویناس به بعد مشهور شده است (ر.ک: ژیلسون، 1374، ص4ـ5؛ 1375، ص 61ـ88؛ الدرز، ص1381، ص20).
40 . reductionist
41. انتقادات هیومى و کانتى از الهیات طبیعى در دوره معاصر به دست فیلسوفانى همچون برتراندراسل و آنتونى به گونههاى مختلفى تغییر یافت. اما انتقادات فلسفى به ملحدان و شکاکان محدود نشده است و بسیارى از فیلسوفان خداباور نیز از الهیات عقلى انتقاد کردهاند (ر.ک: پلاتینگا و ... 1374، پلانتینگا، 1376 و 1381؛ ولتر ستورف، 1385 و 1381؛ اکبرى، 1382؛ عباسى، 1382 الف، ص208ـ209.
42. براى اطلاع بیشتر پیرامون تعارض علم و دین مراجعه شود به: گلشنى، مهدى؛ (1380). از علم سکولار تا علم دینى، چ دوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
43 . romanticism
44 . Orthodox
45. سید حسین نصر، از اقبال به عنوان نامدارترین متفکر در عرصه شکلگیرى کلام جدید، نام مىبرد (نصر، 1382، ص114).
46. این دیدگاه، یعنى اینکه تجربه محتاج تفسیر است، بر خلاف موضع قبلى ایشان است که بر اساس آن، پیامبر، عین تجربه باطنى خویش را بدون تفسیر در اختیار مردم نهاده است. (ر.ک: سروش، 1378 الف، ص 77).
47. وقتى گفته مىشود «تجربه تفسیر نشده نداریم» منظور از «تفسیر» (interpetation) در اینجا به معناى هرمنوتیکى آن نیست، بلکه تفسیر پراگماتیکى مراد است؛ یعنى عناصرى از معلومات، انتظارات و فرهنگ و غیره که در متن تجربه حضور دارند و به آن تعیّن خاصى مىبخشند. این سنت (سنت پراگماتیکى) از چارلز سندرزپرس پدید آمده است، که اشتغال اصلى او دادههاى تجربى است (ر.ک: پراودفوت، 1377، ص 90 ـ 91) بر خلاف سنت هرمنوتیکى که محل شروع آن تفسیر متون است (ر.ک: پالمر، 1377؛ واینسهایمر، 1381؛ بلاشیر، 1380)؛ هوى، 1378.
48 . Katz. S.
49. آلستون این اشکال را مىپذیرد و در مقام پاسخ به آن، میان اوصاف پدیدارى (phenomenal qualities) و اوصاف عینى (objective qualities) تمایز مىگذارد. اما این جواب هم اشکالات دیگرى دارد که مانع پذیرش نظریه آلستون است. براى اطلاع بیشتر از این اشکالات رک: قائمىنیا، 1381ب، ص45ـ42؛ صادقى، 1382، ص134ـ145.
50 . constructivism
51. ساختگرایى در مقابل ذاتگرایى (essentalism) قرار دارد که براساس آن، باورها و ذهنیّات تجربهگر در تجربهاش تأثیر ندارد. استیس در کتاب «عرفان و فلسفه» (1379، ص21ـ30) این ادعا را به خوبى بیان کرده است.
52 . seeing as
53 . religious faith as experiencing
54. لویس نکر (1804 ـ 1730) ریاضیدان و فیزیکدان سوئیسى.
55. جوزف جسترو (1944 ـ 1836) روان شناس امریکایى.
56. ولفگانک کهلر (1967 ـ 1887) روان شناس امریکایى.
57 . Experiencingas
58 . belif in
59. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ.
60. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا.