آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

نیکولاس رشر، استاد فلسفه و مدیر مرکز فلسفه‏ى علم در دانشگاه پیتربورگ آمریکاست و در زمینه‏ى منطق، فلسفه‏ى علم و تاریخ فلسفه، کتب و مقاله‏هاى بسیارى نوشته است . وى در مقاله‏ى حاضر، الگوى تبیین در علم تاریخ را مى‏کاود و تمایزات و تشابهات الگوى تبیین علم تاریخ با علوم اجتماعى و علوم طبیعى را آشکار مى‏سازد . این مقاله با ارائه‏ى بحثى روشن و دقیق در مورد علوم مصرفى، نه‏تنها بر تاریخ پرتو مى‏افکند، بلکه خواننده‏ى آزموده مى‏تواند با استفاده از اصول و مباحث مطروحه در این زمینه، به توضیح و تبیین نسبت علوم مصرفى دیگر با علوم تولیدى توفیق یابد و بدین‏ترتیب با یکى از مدخل‏هاى ارتباط علوم مختلف به خوبى آشنا خواهد شد .

متن


آیا تبیین‏هاى تاریخى متفاوت‏اند؟
1- مقدمه
این مدعا بارها تکرار شده است که شیوه‏هاى تبیین (2) در علم تاریخ با تبیینى که در علوم طبیعى یا اجتماعى دیده مى‏شود، تفاوت بنیادى دارد . برخى مى‏گویند مبناى چنین تفاوتى این است که تاریخ، بر خلاف علم، به «توصیف وضعیت امورى که منحصر به‏فرد هستند (3) مى‏پردازد .» . (Dray, P.44 استدلال شده است که موضوعات منحصر به فرد (4) فهم تاریخى، وقایع بى‏مانند، جزئى و عینى‏اند; (5) و چنین ادعا شده است که مورخ در درجه‏ى اول مى‏خواهد به توصیف و تحلیل وجوه منحصر به‏فرد داده‏هاى خود بپردازد; برخلاف دانشمند که به وجوه عام (6) نظر دارد . این نگرش در صورت صحت، پیامدهاى بى‏شمارى را براى امکانات تبیین علمى در حوزه‏ى تاریخى به دنبال خواهد داشت; چون چنین تبیینى (اگر با براهین فرعى و مکمل تقویت‏شود) هرگز نمى‏تواند با عواملى به مقابله برخیزد که به هیچ وجه عام نیستند، بلکه تماما منحصر به‏فردند .
موضوع مقاله‏ى حاضر این است که جز با اصلاحات عمیق نمى‏توان از چنین ادعایى درباره‏ى تاریخ (که اگر خوب فهم شود حاوى حقایق قابل توجهى است) در برابر انتقادات وارد بر آن دفاع کرد . درست است که گاه مورخین حرفه‏اى سعى مى‏کنند از ادعاى بى‏مانند بودن تاریخ دفاع کنند، ولى معمولا ناقدین، چنین تلاش‏هایى را جدى نمى‏گیرند; چون این دفاع خاص نمى‏تواند با ادله‏ى واقعى که مى‏توان علیه آن ارائه کرد، دربیفتد .
باید به صراحت تصدیق کنیم که واقعه‏ى جزئى، هر چه باشد، به یک معنا بى‏مثل و مانند است:
هر تیک ناچیز ساعت من یک رویداد منحصر به فرد است; براى این که هیچ دو تیکى نمى‏تواند با یک رویداد مفروض سومى هم‏زمان شود . هر تیک ساعت همان‏قدر منحصر به فرد است که نطق لینکلن (7) در خطابه گتیسبورگ! (8) . . .
هر فردى، به خاطر داشتن مجموعه‏اى متمایز از ویژگى‏ها که دقیقا در هیچ فرد دیگرى دیده نمى‏شود، منحصر به فرد است .
(Grunbaum, PP. 665-676)
به عبارت دیگر، ظاهرا این یک حقیقت اساسى است که تمامى رویدادهاى جهان منحصر به فردند . هر رخداد طبیعى ملموس تماما منحصر به فرد است; حتى وقوع یک پدیده‏ى به اصطلاح «تکرارشونده‏» (9) مثل طلوع خورشید، یا پدیده‏اى از نوع رویدادهاى «تکرارپذیر» (10) مثل حل شدن حبه‏ى قند در فنجان چاى . رویدادها در مقام ثبوت منحصر به‏فردند، تنها در اندیشه غیرمنحصر به فرد در نظر گرفته مى‏شوند . در اندیشه گزیده مى‏شوند و مصادیق یک نوع یا طبقه‏ى مفهومى (11) به شمار مى‏آیند . ما به «ظهور یک ستاره‏ى دنباله‏دار» یا به «یک جنگ دریایى کشتى‏هاى بادبانى‏» به طور یکسان اشاره مى‏کنیم; و استفاده از چنین اصطلاحاتى دقیقا از این امر حکایت مى‏کند که رخدادهاى تاریخ طبیعى (تاریخ غیرانسانى)، با توجه به منحصر به‏فرد بودن، تفاوتى با رویدادهاى تاریخ انسانى ندارد .
این‏که براى مطالعه، رویدادى را خاص، انضمامى و منحصر به‏فرد به حساب آوریم، یا آن را مانند نمونه‏ى غیرمنحصر به فرد طبقه‏اى از رویدادها مورد بررسى قرار دهیم، در اصل به علایق و چشم‏انداز ما بستگى دارد . گالیله (12) گویى را بر سطح شیب‏دار مى‏غلتاند و با هر غلتیدن به مثابه امرى یکسان و همانند (13) غلتیدن قبلى برخورد مى‏کرد; چون چنین مواجهه‏اى براى مقاصد او مناسب بود . یک مورخ نیز اگر بخواهد، درست‏به همین شیوه مى‏تواند از مرگ سیاه (14) بحث کند; یعنى، با هر مرگ همگانى منحصر به فرد، به دلیل انتسابش به طبقه‏اى از رویدادها، که «یک طاعون‏» (15) خوانده مى‏شود، چون امرى همانند برخورد کند .
مورخ نیز، مانند دانشمند، معضل منحصر به‏فرد بودن را از طریق کاربرد طبقاتى متنوع و وسیع در مباحثاتش حل مى‏کند; از قبیل «ملل‏» ، «جنگ‏ها» ، «انقلاب‏ها» ، «کشتارها» ، «بودجه‏ها» و مفاهیمى از این دست . این فهرست‏بى‏انتهاست . نمى‏توان به این دلیل که چنین طبقاتى نمى‏توانند ساختار منحصر به فرد یک شخص یا رویداد خاص را آشکار سازند، ادعا نمود که کاربرد و استفاده از چنین طبقاتى، تاریخ را از حیز انتفاع مى‏اندازد; زیرا این وضعیت دقیقا براى تمام طبقه‏بندى‏هاى علمى صادق است . تنها برخى از وجوه یک امر جزئى خاص در چنین طبقه‏بندى‏هایى توصیف مى‏گردد و هیچ مجموعه‏اى از طبقه‏بندى‏هاى عام نمى‏تواند به نحو معقول، ساختار اعیان یا رویدادهاى جزئى را بدان‏گونه که توصیف شد، آشکار سازد .
با در نظر گرفتن این تذکرات کلى و اساسى، اکنون با دقت و تفصیل بیش‏ترى این ادعا را بررسى مى‏کنیم که تاریخ به یک معنا با رویدادهاى منحصر به فرد سروکار دارد . براى توضیح این مسئله‏ى محورى، سه موضوع جزئى، باید مورد بحث قرار گیرند: نسبت تاریخ با علوم «تاریخى‏» ، نقش تعمیم‏ها در تاریخ، و الزامات تفسیر در تاریخ .
2- نسبت تاریخ با علوم «تاریخى‏»
روشن است که تاریخ، امتیاز و انحصار مطالعه‏ى گذشته را در دست ندارد . زیست‏شناسى که تکامل حیات را توصیف مى‏کند، جامعه‏شناسى یا مردم‏شناسى که تحول سازمان‏ها و نهادهاى بشرى را بررسى مى‏کند، زبان‏شناسى (16) که تحول و تغییر زبان را تحلیل مى‏کند، زمین‏شناسى که تحول سیاره‏ى ما را مطالعه مى‏کند و منجمى که تحول کیهان را مورد بررسى و تحقیق قرار مى‏دهد، اساسا با پرسش‏هاى «تاریخى‏» و یا به عبارت دیگر، با حوادث و رخدادهاى گذشته رودررو هستند و حوزه‏هاى بسیار وسیعى از کاوش علمى گذشته را «هدف‏» (17) پژوهش‏هاى خود قرار داده‏اند; بنابراین طبیعى و شایسته است از خود بپرسیم: تاریخ (به معناى اخص، یعنى تاریخ انسانى) با دیگر علوم «تاریخى‏» چه تفاوتى دارد؟
پافشارى بر این حقیقت که تاریخ با آنچه آدمى در جامعه‏ى متمدن انجام مى‏دهد، براى پاسخ این سؤال کافى نیست; هرچند احتمالا این نظر درست است، ولى دانش‏جوى زیست‏پزشکى، شاخه‏ى بوم‏شناسى انسانى (18) نیز با انسان و محیط اجتماعى او سروکار دارد; هم‏چنین مردم‏شناسان و جامعه‏شناسان به مطالعه‏ى فعالیت‏هاى انسان‏ها در متن نهادهاى انسانى، در گذشته و حال مى‏پردازند . در نتیجه تفکیک و تمایز تاریخ از علوم «تاریخى‏» فقط بر مبناى ملاحظات فاعل‏شناسا و موضوع شناسایى (19) صحیح نیست .
از نظر روش‏شناسى پژوهشى، هیچ ضامن و پشتوانه‏اى براى تمایز تاریخ و علوم تاریخى در دست نیست; زیرا در این جا نیز هیچ مرز مشخص و قاطعى که تاریخ را از علوم متمایز کند، وجود ندارد، تاریخ کاملا با سرمشق معیار پژوهش علمى فرضیه‏اى - استنتاجى (20) سازگار است . این سرمشق معمولا داراى چهار گام زیر مى‏باشد:
1 . بررسى داده‏ها;
2 . صورت‏بندى یک فرضیه‏ى تبیین‏گرانه;
3 . تحلیل توابع و پیامدهاى فرضیه;
4 . آزمودن این پیامدها با داده‏هاى اضافى .
پژوهش تاریخى درست همین الگو را دنبال مى‏کند; مورخ داده‏هاى وقایع‏نگارانه‏ى (21) خود را جمع‏آورى مى‏کند، یک فرضیه‏ى تفسیرگرانه را به خدمت مى‏گیرد تا آن داده‏ها را تبیین کند، پیامدهاى همین فرضیه را مورد امتحان و وارسى قرار مى‏دهد و به جست‏وجوى داده‏هاى دیگرى مى‏پردازد، تا بدان وسیله کفایت و بسندگى فرضیه را بیازماید . در فعالیت مورخ نیز ویژگى‏هاى عام روش علمى آشکار است; حتى اگر شکل خاصى که این فرایند عام در تاریخ به خود مى‏گیرد، در جزئیات با شکلى که در حوزه‏هاى علمى دیگر مى‏یابد، متفاوت باشد، این خود موضوع دیگرى است که با مسئله‏ى مورد بحث ارتباط ندارد . (22) اگر چه گیاه‏شناسى در مقایسه با مکانیک کوانتوم یا اقتصاد فرایندهاى تولید، نیاز کمى به نظریه‏ى جبر ماتریس‏ها (23) دارد، این بدان معنا نیست که چنین تفاوت‏هایى، از نظر نیاز به ریاضیات، موجب تمایز این رشته‏ها بر حسب مبادى روش‏شناختى نمى‏شود .
بنابراین، ظاهرا ویژگى‏هاى معرف تاریخ، نه در موضوع شناسایى آن قرار دارد و نه در روش‏هاى آن . اما این اصلا بدان معنا نیست که هیچ تفاوت اساسى‏اى بین تاریخ و علوم «تاریخى‏» وجود ندارد; ولى براى شناسایى دقیق مبناى تمایز، باید نقش نسبى داده‏ها و ، یا امر واقع و قانون (25) را در علوم اجتماعى به دقت مورد بررسى قرار دهیم .
در تمامى علوم، از جمله علوم تاریخى، در مى‏یابیم که موضوع علم، مطالعه‏ى دامنه‏ى معینى از «امور واقع‏» پایه‏اى است . این مطالعه براى کشف تعمیم‏ها یا در حالت ایده‏آل کشف قوانین جهان‏شمول صورت مى‏گیرد . موضوعات این قانون حوزه‏اى از پدیده‏ها و امور واقع را تشکیل مى‏دهند . در نتیجه امور واقع جزئى، در اصل، براى علوم منزلت ابزارى (26) دارند . امور واقع به عنوان داده یا ابزار تحقق هدف، یعنى دست‏یابى به قانون عمل مى‏کنند . در علوم، رویدادهاى جزئى که امور واقع را تشکیل مى‏دهند، نقشى ضرورى ولى در اصل تبعى را ایفا مى‏کنند: کانون علاقه‏ى قانون کلى است و امور واقع جزئى صرفا وسیله‏اى براى تحقق چنین هدفى هستند .
از سوى دیگر، در تاریخ، رابطه‏ى وسیله - هدف (27) در واقع معکوس مى‏شود . بر خلاف دانشمند، تعلق خاطر مورخ در درجه‏ى اول بر امور واقع جزئى حوزه‏ى پژوهشى معطوف است . با این حال، او صرفا به واقعیت‏هاى تاریخى و توصیف آنها علاقه‏مند نیست; زیرا این کار وقایع‏نگارى محض است که احتمالا به ناچار نقطه‏ى شروع در تاریخ است، ولى وقایع‏نگارى به هیچ‏وجه نباید با تاریخ یکى گرفته شود . مورخ تنها در پى ثبت رویدادها و توصیف آنها نیست، بلکه به فهم آنها نیز علاقه‏مند است; و «فهمیدن‏» ، مستلزم طبقه‏بندى و ارزیابى است و دست‏یابى به همه‏ى این‏ها، تنها با درک رابطه‏ى على و روابط متقابل مفهومى میان جزئیات وقایع‏نگارانه مقدور مى‏گردد .
عدم التفات به این نکته‏ى اساسى، استدلال درى (28) را عقیم مى‏سازد; استدلالى به قصد تقویت این نظر که اساس تبیین تاریخى، مطالعه‏ى «روندهاى متوالى‏» (29) رویدادهاست و این‏که الگوى روندهاى متوالى بهترین نوع توصیفاتى است که مورخین به دست مى‏دهند (Dray, P.66-72) در واقع روندهاى متوالى رویدادها فى نفسه فقط وقایع‏نگارى هستند، نه بیش و نه کم . مثال زیر که به شکل روندهاى متوالى زمانى ارائه مى‏شود مى‏تواند مراد ما را روشن سازد:
ناپلئون (30) ده صبح صبحانه‏اش را خورد . در ساعت ده و بیست دقیقه لباس خوابش را درآورد و لباس‏هاى سوارى خود را پوشید و در ساعت ده و سى‏وپنج دقیقه همسرش را براى خداحافظى بوسید . در ساعت‏یازده صبح به اتفاق فرماندهان خود جلسه‏اى تشکیل داد و تصمیم گرفت طى ده روز آینده جنگى را شروع کند و در ساعت‏یک بعدازظهر به منزلش برگشت . در ساعت‏یک و دو دقیقه موى سرش را کوتاه کرد و دستى به آهستگى بر سرش کشید . در ساعت دو و سه دقیقه‏ى عصر فکورانه مقابل تابلوى بزرگ تصویر معشوقه‏ى پیشین خود نشست .
درست در همین مرحله تعمیم‏ها و قوانین علمى وارد صحنه مى‏شوند . آنها ابزارهاى لازم را براى فهم وقایع جزئى فراهم مى‏سازند و الگوهاى اساسى روابط متقابل را به دست مى‏دهند و این الگوها زنجیره‏هایى (31) را مى‏سازند که با توسل به آنها روابط کنشى و تابعى میان رویدادهاى جزئى مورد توجه مورخ قرار مى‏گیرد .
حال اگر این تحلیل صحیح باشد، معلوم مى‏شود که مورخ صرفا رابطه‏ى وسیله - هدف بین امر واقع و نظریه را آن‏گونه که در علم آن را مى‏یابیم، معکوس مى‏کند; زیرا مورخ به تعمیم‏ها علاقه‏مند است و به آنها توجه دارد، ولى نه به این دلیل که تعمیم‏ها هدف و غایت رشته‏ى علمى او هستند، بلکه به خاطر کمکى که این تعمیم‏ها در توصیف امور جزئى به او مى‏کنند . تاریخ مى‏کوشد تا فهمى از رخدادهاى خاص به دست دهد; لذا به چنین قوانین و تعمیم‏هایى رجوع مى‏کند، چون مى‏توانند خادم چنین امر خطیرى باشند . قوانین و تعمیم‏ها به طور گسترده از علوم اقتباس مى‏شوند، ولى از تجارب معمول بشرى نیز حاصل مى‏گردند . نقش تعمیم‏ها در تاریخ منحصرا ابزارى است: آنها براى فهم رویدادهاى جزئى مورد استفاده قرار مى‏گیرند; در نتیجه نزد مورخ رابطه‏ى وسیله - هدف دانشمند، یعنى حرکت از داده به سوى نظریه، معکوس مى‏گردد .
بر همین اساس راه‏هاى مختلفى که تاریخ با گذشته مربوط مى‏شود، کاملا با راه‏هاى ارتباط علوم «تاریخى‏» با گذشته متفاوت است . مورخ که به امور جزئى علاقه‏مند است‏به گذشته فى نفسه توجه نشان مى‏دهد و گذشته براى او ابزارى براى دست‏یابى به قوانین نیست . در واقع بر خلاف پژوهشگر علوم تاریخى، مورخ تولیدکننده‏ى (32) قوانین کلى نیست، بلکه مصرف‏کننده‏ى (33) آن قوانین است . موضع مورخ در برابر علوم در اصل رابطه‏ى مصرفگرى (34) است . مورخ تعمیم‏هاى برگرفته از مردم‏شناسى، جامعه‏شناسى، روان‏شناسى و سایر علوم را بر حسب علایق و به حکم تکلیف، به منظور تسهیل فهم ما از گذشته مورد استفاده قرار مى‏دهد .
بر اساس این تحلیل، خط فاصل میان تاریخ و علوم تاریخى روشن نیست، ولى دقیق و ظریف است; بنابراین هم جامعه‏شناس و هم مورخ، دقیقا مى‏توانند به توالى واحدى از پدیده‏ها، مثلا مسئله‏ى جذب دانش یونانى (35) در اسلام دوره‏ى قرون وسطا، علاقه‏مند باشند و هر دو ممکن است در اصل به نظریه‏هاى یکسانى براى مطالعه واقعیت‏ها تکیه کنند، ولى نزد جامعه‏شناس، این یک براى تشخیص و تعیین کلى (37) فرایندهاى عام انتقال فرهنگى دانش است . این مطالعه براى ذهن را در کل به دست آورد در نقش یک «درونداد» (39) و یک داده است; درحالى‏که این رویکرد مورد علاقه‏ى مورخ نیز مى‏باشد و هر قاعده‏اى کلى که جامعه‏شناس معرفى مى‏کند وسیله‏اى خواهد بود که مورخ با خرسندى از آن براى مطالعه‏ى تاریخى فرهنگ اسلامى استفاده مى‏نماید، ولى علاقه‏ى مورخ به چنین تعمیم‏هایى در اصل ابزار و وسیله‏اى است‏براى ایضاح آنچه در یک مورد خاص تحت مطالعه قرار گرفته است . اگر مورخ مایل است که زنجیره‏هاى با معناى میان رویدادها را آشکار سازد و از وقایع‏نگارى صرف بپرهیزد، باید تعمیم‏هایى در دست داشته باشد; هر چند هدف او ایضاح گذشته و تحصیل درک و فهمى از گذشته فى نفسه است، نه این‏که آن را فقط ابزار جست‏وجوى قوانین قرار دهد; بنابراین، تفاوت میان تاریخ و علوم تاریخى نه در موضوع مطالعه و نه در روش، بلکه در اهداف پژوهش و دیدگاه منضم به چنین اهدافى است که گذشته را مى‏کاود . تاریخ امور واقع را بر هم انبار نمى‏کند تا قوانین را بسازد، بلکه جست‏وجو، به کار بستن و بهره‏جویى از قوانین است تا امور واقع تبیین شوند . بخشى از ادعاى تاریخ راجع به منحصر به فرد بودن برهمین حقیقت مبتنى است .
براى این‏که در تاریخ به دیدگاهى روشن‏تر از این رابطه که در اصل متمایزکننده‏ه‏ى امر واقع و قانون است دست‏یابیم، باید دقیقا نقش تعمیم‏ها در تاریخ را، بررسى نماییم .
3- نقش تعمیم‏ها در تاریخ
پرسش از نقش تعمیم‏ها در تاریخ، نهایتا بر مسئله‏ى منحصر به فرد بودن رویدادهاى تاریخى تاثیر مى‏گذارد . چون تعمیم‏ها در اصل و ضرورتا با انواع (40) یا طبقات سروکار دارند، بالتبع فقط در صورتى مى‏توانند با رویدادهاى خاص و جزئى ارتباط برقرار کنند که این رویدادها طبقه‏پذیر باشند و بتوانند تحت عنوان یک نوع درآیند; یعنى، درست زمانى که چنین رویدادهایى منحصر به فرد نباشند; بنابراین تعیین گستره‏اى که این تعمیم‏ها مى‏تواند نقش به‏حق و مفیدى در تاریخ ایفا کند، بهترین ابزار براى بیان دقیق راه‏هایى است که مى‏تواند «منحصر به فرد بودن‏» وقایع تاریخى را به خوبى نشان دهد .
احتمالا مشهورترین برنهاد در مورد نقش تعمیم‏ها در تاریخ آن است که «قانون یگانه و مهمى بر تقدیر و سرنوشت ملل، امپراطورى‏ها، تمدن‏ها یا فرهنگ‏ها حاکم است‏» . بنابر چنین نگرشى تمامى مباحثات اساسى و گسترده‏ى تاریخى ناگزیر درون یک الگوى بنیادى واحد قرار مى‏گیرند . کار اصلى و شاخص مورخ تشخیص دادن و بیان روشن همین تعمیم عامى (41) است که بر نظم و روال ذاتى فرایند تاریخى حاکم است . این رویه‏ى تاریخ‏نویسى براى خوانندگان آثار اشبنگلر (42) و تویى‏بى (43) در قرن حاضر آشناست . در این دیدگاه، منحصر به فرد بودن، نقشى بسیار محدود در تاریخ ایفا مى‏کند . به خاطر جایگاه مسلط الگوى بنیادین نظم و روال، منحصر به فرد بودن، کاملا محدود به نکات جزئى است .
بسیارى از نظریه‏پردازان در مقابل این دیدگاه، موضعى کاملا مخالف اتخاذ کردند; یعنى از دیدگاهى حمایت کردند که در آن، تعمیم هیچ‏گونه نقشى در تاریخ ندارد; بنابر این دریافت، تنها حقیقت اعلى در مورد مطالعه‏ى تاریخى، همین غیبت تام تعمیم‏ها از حوزه‏ى تاریخى است . منحصر به فرد، تام و فراگیر، برنامه‏ى معمول مورخ قرار مى‏گیرد . مورخ مدعى است که به‏ناچار با امور جزئى تکرارناپذیر سروکار دارد . تعمیم نه‏تنها توجیه‏ناپذیر است، بلکه اساسا از فهم داده‏هاى تاریخى جلوگیرى مى‏کند; چون چنین دیدگاهى امکان تبیین تاریخى را از بین مى‏برد (در تبیین لزوما به برخى از تعمیم‏ها نیازمندیم) . ، مى‏توان این دیدگاه را «نیست‏انگارى تاریخى‏» (44) نامید .
دیدگاه راقم این سطور دقیقا بنیابین این دو موضع است . واضح است که هیچ تعمیم فراگیرى از «الگوى تاریخ‏» به دست نیامده است که اولا، به قدر کافى خاص باشد تا با توجه به داده‏ها براى یک آزمون انتقادى مناسب تشخیص داده نشود و ثانیا، به قدر کافى مناسب باشد تا از چنین آزمونى سربلند بیرون آید . به عقیده‏ى من، شخص براى رسیدن به چنین برنهادى به دنبال تفسیر قابل قبول از جایگاه تعمیم در تاریخ نیست .
از سوى دیگر روشن است که شکست رویکرد تعمیم فراگیر به تاریخ، به هیچ وجه ثابت نمى‏کند که تعمیم‏ها باید از قلمرو تاریخى طرد شوند . براى آگاهى از دلایل این مسئله باید دقیق‏تر به نقش قوانین و تعمیم‏ها در تاریخ نظر کنیم .
مقدمتا، بى‏تردید مورخ باید از قوانین کلى علوم سود جوید . او نمى‏تواند بدون توجه به داده‏هاى علوم رفتارى به وظیفه‏اش عمل کند . مورخ، از اطلاعات فراهم آمده از زیست‏شناسى انسانى، طب یا روان‏شناسى، تنها با قبول خطر و زیان، چشم‏پوشى مى‏کند . حقایقى که این علوم ارائه مى‏کنند مسائلى چون: مرگ و بیمارى آدمیان، نیازهاى جسمى آنها به خواب و خوراک و . . . ساختمان روانى آنان و امورى از این قبیل را شامل مى‏شود . این مسائل در اصل امور ثابت‏حاکم بر اعمال انسان است و تاریخ با همین‏ها سروکار دارد . هم‏چنین مورخ نمى‏تواند علوم فیزیکى را نادیده بگیرد; یعنى علومى که ویژگى‏هاى محیط آدمى را با کمک قوانین کلى توصیف مى‏کنند . اگر پیش‏رفت علم به عمیق‏تر شدن درک ما از رویدادهاى تاریخى بینجامد حتى نیاز است که تاریخ از نو نوشته شود; و چون قوانین کلى علوم با یک‏نواختى‏هاى بنیادین طبیعت‏سروکار دارند و به جزئیات منحصر به فرد نمى‏پردازند، دخالت دادن آنها در فهم تاریخى، موجب منحصر به فرد نبودن (45) تاریخ مى‏گردد .
به علاوه، نکته‏ى مهم این است که قوانین کلى علوم طبیعى یگانه مبناى تعمیم در تاریخ نیست . این علوم مشخصات شرایط حدى (46) فیزیکى، زیست‏شناختى و روان‏شناختى را به دست مى‏دهند که آدمى به ناچار باید با توجه به آنها عمل کند; ولى مجموعه‏اى از شرایط حدى، محیط فرهنگى آدمى - نه محیط فیزیکى - را ایجاد مى‏کند .
این دسته از شرایط پاى قوانین کلى علوم اجتماعى را در حوزه‏ى تبیین تاریخى مى‏گشایند و این امر منشا دیگرى براى منحصر به فرد نبودن تاریخ مى‏باشد .
همه‏ى حکایت‏به همین خلاصه نمى‏شود; اکنون باید شیوه‏ى دیگرى از تعمیم را مورد ملاحظه قرار دهیم که در تبیین تاریخى حایز اهمیت‏حیاتى است، یعنى تعمیم‏هاى محدود . (47) این گونه تعمیم‏ها از نوع تعمیم‏هاى ماخوذ از علوم و متبلور در قوانین کلى نیستند . خاستگاه این تعمیم‏هاى محدود نظم‏هاى گذرایى است که با الگوهاى موقت تکنولوژیکى و سازمانى امکان ظهور یافته‏اند . چنین نظم‏هاى گذرایى مشخص مى‏کنند چگونه تعمیم‏هاى محدود مى‏توانند به شیوه‏اى به کار گرفته شوند که این امکان را براى آنها فراهم سازد تا در تبیین بخشى از نیروى استنتاجى اساسى باشند . همین نوع تعمیم‏ها امکان ظهور «قوانین تاریخى‏» از نوع محدود را فراهم مى‏سازند، قوانینى که با توجه به مرزهاى زمانى - مکانى خاص (48) به کار بسته مى‏شوند .
دومین منبع اصلى تعمیم‏هاى محدود، حوزه‏ى اعمال کاملا نهادینه شده (49) است . رسوم اجتماعى، نهادهاى حقوقى و سیاسى، مؤسسات اقتصادى و دیگر حوزه‏هاى نهادینه، همه خاستگاه چنین تعمیم‏هاى محدودى هستند; بنابراین، تعمیم محدود مى‏تواند براى مثال بر عمل گزینش رییس‏جمهور توسط مردم آمریکا هر چهار سال یک‏بار و یا بر سرشمارى جمعیت کشور هر ده سال یک‏بار مبتنى باشد . در این‏جا نیز با نظم‏هاى محدود روبروییم . مرزهاى زمانى (و هم‏چنین مکانى) یک محیط در طول انجام اعمال پایه‏ى نهادینه‏اى، نسبتا ثابت‏باقى مى‏مانند . براى آن‏که مورخ بتواند تبیینى از رویدادهاى به هم مرتبط به دست دهد، چنین الگوهاى نهادینه‏اى از ارزش حیاتى برخوردارند; چون این نظم‏ها ابزار تبیین رخدادها هستند; مورخ بر کشف چنین نظم‏هایى همت‏خواهد گمارد . با استفاده از تعمیم‏هاى محدودى که ساختار نهادینه‏ى ویژه‏ى یک محیط را مشخص مى‏سازد، رویدادها در یک دوره‏ى محدود زمانى درک و تبیین مى‏گردند . وجود همین الگوهاى منظم نهادینه‏اى، باز محدودیتى را بر میزان «منحصر به فرد بودن‏» داده‏هایى که مورخ با آنها سروکار دارد، اعمال مى‏کند .
(joyntand Resher, PP. 383-388)
با این حال شایان ذکر است که استفاده از تعمیم‏هاى محدود در تبیین تاریخى در محیطهاى تکنولوژیکى و سازمانى موقت صورت مى‏گیرد و این محیطها نمى‏توانند مبناى تمایز اساسى تاریخ و علوم طبیعى قرار گیرند . ابتنا بر نظم‏هاى گذرا به هیچ وجه مبنایى براى منحصر به فرد نبودن تاریخ فراهم نمى‏سازد . نکته‏ى آخر آن‏که، مراحل گذشته‏ى تکامل زیست‏شناختى و کیهان‏شناختى نیز تکرارپذیر نیستند و در نتیجه بخش‏هاى «تاریخى‏» علوم طبیعى هم مجبورند به حوزه‏هاى تکرارناپذیر بپردازند و در این قلمروها تعمیم‏هاى محدود مى‏تواند صورت بپذیرد و گاهى نیز در واقع صورت پذیرفته‏اند، ولى دانشمند قاعدتا به چنین نظم‏هاى گذرایى تنها به عنوان قرارگاه موقت‏براى رسیدن به قوانین کلى توجه مى‏کند و قوانین کلى هدف اصلى دانشمند است; بنابراین، در مجموع دانشمند مى‏کوشد تا آن جا که مى‏تواند از تعمیم‏هاى محدود و عجیب و غریب دور و برکنار باشد، با این حال دانشمند مى‏تواند براى حوزه‏ى تحت مطالعه و بررسى خود تعمیم‏هاى محدود ارائه دهد; ولى مورخ که توجهش بر فهم رویدادهاى خاص معطوف است، نه صورت‏بندى تعمیم‏هاى جهان‏شمول، تمایل فراوانى به تعمیم‏هاى محدود دارد .
بنابراین مى‏توانیم تحلیل حاضر در مورد نقش تعمیم‏ها در تاریخ را بدین شکل خلاصه کنیم که تاریخ باید از تعمیم‏ها استفاده کند و در واقع هم این‏کار را انجام مى‏دهد: نخست‏به‏عنوان یک مصرف‏کننده‏ى قوانین علمى، و دوم به‏عنوان تولیدکننده‏ى تعمیم‏هاى محدود که به‏خاطر علایق و به حکم ارائه‏ى تبیین، که وظیفه و رسالت اوست، و نیز به خاطر تمرکز توجه به جزئیات خاص، ناچار از صورت‏بندى این دسته از تعمیم‏هاست .
استفاده از هر نوع تعمیمى در تاریخ، براى دست‏یابى و تحقق رسالت تبیینى مورخ ضرورى است . از لوازم تبیین، برقرارى انواع ارتباطات، مثل ارتباط علیت، ارتباط تاثیرى (50) و غیره، بین رویدادها و حوادث است و این امر تنها در پرتو تعمیم‏هاى مرتبطکننده تحقق‏پذیر است . هر چه به این مطلب بهتر و روشن‏تر نظر کنیم به دیدگاه کامل‏ترى نسبت‏به جایگاه تعمیم در تاریخ دست مى‏یابیم .
4- الزامات تفسیر تبیینى در تاریخ (51)
ظاهرا ملاحظاتى که تا این‏جا ارائه شده است‏به بنیان مدعاى درى ضربه‏اى نمى‏زند، درى به‏روشنى و با صلابت مى‏نویسد که «حوادث و شرایط تاریخى اغلب فقط به خاطر تفاوتشان با حوادث و شرایط دیگر، منحصر به فردند; حوادث و شرایطى که دسته‏بندى آنها با حوادث و شرایط تاریخى در زیر یک‏نام، (52) طبیعى است .» به طورى که یک مورخ «تقریبا همیشه تا آن‏جا به [یک حادثه] علاقه‏مند است که از دیگر حوادثى که در همان طبقه قرار مى‏گیرند، متفاوت باشد» . (Dray, P.47 در نتیجه مبناى ادعاى شاخص منحصر به فرد بودن حوادث تاریخى این است که طبقه‏بندى‏هاى مورد استفاده در مرحله‏ى تطبیق دادن انتقادى، نمى‏توانند به طور شایسته و قابل قبولى بر حادثه‏ى مورد بررسى پرتو بیفکنند; چون حادثه‏ى مذکور به خاطر ویژگى‏هاى ذاتى و اساسى‏اش از این طبقه‏ها تفاوت مى‏یابد .
تاریخى که تنها از رخدادهاى تکرارناپذیر تالیف یافته باشد، وقایع‏نگارى صرف خواهد بود و هر تلاشى براى استقرار ارتباطهایى بین حوادث و ظاهر ساختن ارتباط متقابل بین آنها به خاطر به کار بستن اکید حکم درى ضایع خواهد شد; ولى تاریخ نه تنها به آنچه رخ مى‏دهد; بلکه به تبیین آن نیز مى‏پردازد .
به محض این‏که فرد از توصیف صرف واقعیت‏ها و رخدادهاى وحشى دست کشید و به تعبیر و تفسیر اقدام کرد، منحصر به فرد بودن ضرورتا پشت‏سر نهاده مى‏شود . این حقیقتى مسلم است که ثبت صرف رخدادها براى تبیین آنها کافى نیست . ((Pandull, PP.61-69) تفسیر و تبیین مورخ را مسئله علیت مشغول مى‏سازد و این امر به معناى ترک داعیه‏ى منحصر به فرد بودن است .
بررسى هر تفسیر تاریخى موفق در مورد مجموعه‏اى از رویدادها، به وضوح نقش مسلم و انکارناپذیر مقوله‏ها، طبقه‏بندى‏ها و تعمیم‏ها (کلى و محدود) را در این زمینه آشکار مى‏سازد، مورخ به دو شیوه‏ى اساسى با استفاده از چنین مفاهیمى رویدادها را بازسازى مى‏کند .
نخست، این مفاهیم به مورخ کمک مى‏کنند تا رویدادهاى مربوط و با اهمیت را از رویدادهاى بى‏شمارى که در دست‏رس او قرار دارند، برگزیند . اغلب، حد و مرز واقعیت مورد مطالعه (53) مغشوش و نامشخص است و وظیفه‏ى مورخ گزینش دقیق است . هیچ مورخ حرفه‏اى این موضوع را روشن‏تر از لرد ماکولى (54) در کتاب رساله‏اى درباره‏ى تاریخ (55) بیان نداشته است:
حقیقت نمى‏تواند کامل در تاریخ موجود باشد، براى استیفاى حقیقت تمام و کمال مجبوریم ریزترین جزئیات و ریزترین روابط را ثبت کنیم (هر کارى که انجام شده، هر کلمه‏اى که گفته شده در دوره‏اى که تاریخ آن را مى‏نویسیم). از قلم انداختن هر حادثه‏اى، هر چند ناچیز و بى‏اهمیت، نقص خواهد بود; حتى اگر چنین تاریخى نوشته مى‏شد، کتاب‏خانه‏ى بودلین (56) نیز براى جاى دادن رخدادهاى یک هفته در خود کافى نبود . آنچه در کامل‏ترین و صادق‏ترین سالنامه‏ها (57) آورده مى‏شود، در قیاس با آنچه از آن و تفسیر موجز گلداسمیت (59) درباره‏ى جنگ‏هاى داخلى امریکا، بسیار ناچیز خواهد بود اگر این دو اثر با حجم بى‏حد و حصر واقعیت‏هایى مقایسه شود که هر دو خاموش از کنار آن گذشته‏اند; بنابراین هیچ تاریخ و هیچ تصویرى به ما کل حقیقت را عرضه نمى‏دارد; ولى بهترین تاریخ‏ها و تصویرها آنهایى هستند که اجزایى از حقیقت را عیان مى‏سازند که به آسان‏ترین وجه سیماى کل حقیقت را در ما زنده مى‏کنند . مورخى که از هر هنر گزینش بى‏بهره است، على‏رغم این‏که قصد آشکار ساختن حقیقت را دارد، بزرگ‏ترین کذب و دروغ را خلق خواهد کرد . ( Vol5, PP. 129-130) مورخ بدون راه‏نمایى تعمیم‏ها و مفاهیم کلى در بیغوله‏ى جزئیات انضمامى گیر خواهد کرد و غرق خواهد شد . یک مفهوم کلى، درست مثل «ستاد کل ارتش‏» (60) و نقش وحدت‏دهنده‏اش در تعمیمات نظامى، مورخین را قادر مى‏سازد که به داده‏هاى خود سازمان دهند، بر برخى جزئیات تاکید ورزند و بسیارى از جزئیات را که با انتخاب‏هایى که در واقع اتخاذ مى‏شوند ارتباطى ندارند یا کم ارتباط دارند، کنار بگذارند . مفهوم یک «ائتلاف‏» (61) در حقیقت این امکان را براى یک نویسنده فراهم مى‏سازد که اولا، به مجموعه‏اى از حوادث جایگاهى ببخشد که مستقیما به جریان واقعى حوادث مرتبط شوند و ساختارى هماهنگ از حوادث را تشکیل دهند .
ثانیا، چنین مفاهیم عامى در تبیین حوادث مورد بررسى از نقش خاصى برخوردارند . معنا و اهمیت تفسیرى که سرانجام از تلاش‏هاى مورخ سر برخواهد داشت در اصل حاصل کاربرد مفاهیم عام است . به‏طور خلاصه، مفاهیم عام هم از نظر تفسیر داده‏ها و مواد و هم از نظر تعالى بخشیدن این داده‏ها از تاریخ روایتى و وقایع‏نگارانه به پایگاه تاریخ حقیقى، براى مورخ اهمیتى قطعى و مطلق دارند . با سود جستن از مفاهیمى چون سیستم‏هاى ائتلافى و نقش سازمان‏دهنده‏ى ارتش و تاثیرشان بر سیاست‏مداران غیرنظامى، مورخ مى‏تواند توضیح دهد که فرانسه بر این باور بود که برقرارى ائتلاف سه‏جانبه (62) با قدرت عظیمى که ایجاد مى‏کند براى بقایش ضرورى بود و یا این‏که تصمیمات سیاسى آلمان شدیدا تحت تاثیر راهبرد کلى طرح شلیفین (63) قرار داشت . به این طریق با استفاده از مفاهیم کلى الگوهاى مشخص على ظاهر مى‏شوند .
مورخ هم‏چنین مى‏تواند توضیح دهد که تکنولوژى موجود در یک دوره، نقشى اساسى در تصمیمات واقعى قدرت‏هاى مختلف دارد; از جمله در فراخوانى بسیج عمومى (64) یا اعلان اتمام حجت‏به مخالفان، تا از رویه‏اى که به جنگ مى‏انجامد دست‏بکشند . در این گونه موارد نیز ما تعمیم‏هاى محدودى را مى‏یابیم که به تشخیص و تعیین شرایط حدى نهادى، که آدمى تحت آن شرایط عمل مى‏کند، یارى مى‏رساند . چنین تعمیم‏هایى مورخ را قادر مى‏سازد تا به الگویى کلى دست‏یابد که با آن الگو، حوادث جزئى مرتب و منظم شوند و نتایج مشخص و توجیه‏پذیر نیز از آن استخراج شوند .
تردیدى نیست که استفاده از مقوله‏ها، طبقه‏ها و تعمیم‏ها به طور مطلق اساسى‏اند و براى مورخ در انجام مناسب تکلیف نقشى حیاتى دارند . در حقیقت - با توجه به همه‏ى مطالب ذکر شده - مفاهیم کلى چارچوب و ساخت تاریخ را مى‏سازند; یعنى مقامى که در آن شان جزئیات نیز آشکار مى‏گردد . آنها مبناى مهم تبیین و تفسیر را مى‏سازند و با حضور و نقش حیاتى خود در حقیقت گام بلندى به سوى توضیح این مدعا بر مى‏دارند که تاریخ منحصرا یا حتى ابتدائا با جنبه‏هاى منحصر به فرد حوادث جزئى سروکار دارد .
5- تاریخ و مسئله‏ى پیش‏بینى (65)
در پایان ملاحظاتى را درباب پیش‏بینى در تاریخ به ترتیب ارائه مى‏کنیم . اگر بدون قید و شرط بگوییم تاریخ نمى‏تواند پیش‏بینى کند، خطاى آشکار است . پیش‏بینى‏هاى تاریخى در واقع مسئله‏ى معمول و پیش‏پاافتاده‏ى زندگى مدرن است و این مسئله جزء دانش مشترک است که بسیارى از تحولات مهم در امور انسانى بر مبناى تحلیل تاریخى روندهاى گذشته (براى مثال حقایق جمعیت‏شناسى به دست آمده در مورد انتظارات از زندگى، تراکم جمعیت‏شهرها و روستاها، یا حتى پدیده‏ى فرهنگى، از قبیل تعداد کتاب‏هایى که در یک کشور خاص یا یک موضوع خاص چاپ شده‏اند) با درجه‏ى صحت زیاد قابل پیش‏گویى است . مقصود از این گفته که «تاریخ نمى‏تواند پیش‏بینى کند» این است که تاریخ نمى‏تواند آن دسته از تحولات بسیار اساسى زندگى جهانى را که ما شدیدا بدان علاقه‏مندیم و کنجکاوى‏هاى ما سخت‏بدان معطوف شده است پیش‏بینى کند (به معناى دقیق‏تر، چون بعضا پیش‏گویى آنها بسیار دشوار است). این وضعیت‏شبیه حوزه‏ى علم پزشکى است که هم مى‏تواند آینده‏ى خیلى نزدیک را پیش‏بینى کند (این‏که از نظر وضع سلامت تغییرى رخ نخواهد داد) و هم آینده‏ى خیلى دور را (این‏که همه‏ى ما سرانجام خواهیم مرد)، ولى معمولا نمى‏تواند به پرسش‏هاى حقیقتا «مورد علاقه‏» ى ما درباره‏ى وضع سلامت ما در ماه‏ها یا حتى سال‏هاى آینده پاسخى ارائه دهد .
حال اگر تصدیق کنیم که تاریخ - به معنایى که مشخص کرده‏ایم - نمى‏تواند آینده را پیش‏بینى کند، ارزش دانش تاریخى در چیست؟ اگر تاریخ نتواند پیش‏بینى کند، آیا علاقه به تاریخ مثل علاقه به یک عتیقه نیست، چون مطالعه‏ى تبیین تاریخى نمى‏تواند هم‏اکنون به هیچ نیاز عملى‏اى پاسخ گوید؟
به نظر من براى پاسخ گفتن به این پرسش باید نگرشى درست نسبت‏به گذشته اتخاذ کنیم و به شیوه‏اى یکسان بپرسیم که یک توجیه عملى معتبر (66) از مطالعات تاریخى چیست؟ ادعاى ما این است که توجیه تاریخ با توسل به معرفت معطوف به آینده به دست نمى‏آید . وظیفه‏ى تاریخ این نیست که جام‏جمى (67) به دست ما دهد تا شکلى که امور به خود مى‏گیرند با نظر در آن بر ما هویدا شود . نقش تاریخ در ارتباط با آینده این است که حکمت مى‏آموزد نه علم .
دانش تاریخى به ما نمى‏گوید چه رخ خواهد داد; بلکه زمینه‏اى در اختیار ما مى‏گذارد تا رفتار افراد انسانى، جوامع و نهادها و نحوه‏ى واکنش آنها به چالش‏ها و فرصت‏ها را، تحت متنوع‏ترین شرایط بفهمیم . تاریخ ما را در موضع بهترى قرار مى‏دهد، تا با خردمندى واکنش نشان دهیم، دیدگاه ما را تعدیل و تصحیح مى‏کند و درک درستى نسبت‏به آنچه پیش مى‏آید، به دست مى‏دهد; صرف‏نظر از این که واقعا چه چیزى رخ خواهد داد .
پى‏نوشت‏ها:
1. Rescher, Nicholas, Scientific Explanation, New York: macmillan company, Free press. 1970. PP. 147-162.
2. explanation
3. unique
4. exclusive objects
5. concrete
6. geceric
7. Lincoln
8. Gettysburg
9. recurrent
10. repeatable
11. conceptualized type orclass
12. Galileo
13. identical
14. Black Death
15. a plague
زبان‏شناسى تاریخى 16. Philologist
17. target
18. human ecology
19. Subject - object consideration
20. Standardhypothetico - deductive paradigm0
21. choronological data
22) منظور ما انکار این امر نیست که در شاخه‏هاى معینى از کاوش علمى دانشجویان مى‏توانند آزمایش‏ها را تکرار کنند . شیوه‏اى که اصطلاحا «آزمایش‏هاى فیصله‏بخش‏» خوانده مى‏شود، و این‏که این امر امتیازى است که تمامى علوم تاریخى از آن بى‏بهره‏اند، مسئله‏ى بسیار پیچیده‏اى است که در این مقاله مجال آن بحث نیست . تنها به خواننده تذکر مى‏دهیم که (1) تکرارناپذیرى آزمایش‏ها تا حدى ویژگى علوم طبیعى نیز مى‏باشد و (2) آزمایش‏هاى «فکرى‏» ، در دست‏رس مورخین نیز هست، هم‏چنان‏که فیزیک‏دانان هم از آن سود مى‏جویند .
23. algebraic theory of matrices
24. datum and theory
25. fact and law
26. insrtumental
27. means - and relationship
28. Dray
29. Cotinuous series
30. Napoleon
31. Link
32. producer
33. consumer
34. Parasitic
35. Greek
36. casestudy
37. general characterization
38. range of phenomena
39. input
40. types
41. supreme generalization
32. Spengler
43. Toyebee
44. historical nihilism
45. nonuniqueness
46. boundary conditions
47. limited generalization
48. specific spaiontemporal limits
49. institutional
50. Linkoges of influence
51. The requirements of explanation interpretationim history
52. classification term
53. Body of pertinent fact
54. Lord macaulay
55. Essay on history
56. Bodleian library
57. annals
58. Clarendon
59. Goldsmith
60. General staff
61. an alliance
62. Great Power
63. Schlieffen plan
64. general mobilization
65. Prediction
66. Valid pragmatic justification
67. wisdom

 

تبلیغات