آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

متن

خطبه حضرت زینب (س) در دربار یزید
پس از آن‏که زنان و بازماندگان اهل بیت امام حسین (ع) را، در حالى که به ریسمان‏ها بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد نمودند، سر مقدس سیدالشهدا (ع) را در مقابل او نهادند . یزید در حالى که با چوب خیزران بر لب و دندان مبارک امام مى‏زد این اشعار را سرود:
«ما بزرگان بنى‏هاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم; این روز در مقابل آن روز قرار گرفت . بنى‏هاشم با پادشاهى بازى کردند، وگرنه نه خبرى از رسالت‏بود و نه وحیى نازل مى‏شد . من از فرزندان خندف نباشم اگر از فرزندان احمد انتقام کارهاى او را نگیرم‏» .
در این حال حضرت زینب (س) برخاست و این چنین خطبه خواند:
به نام خداوند بخشنده و مهربان . خداوند جهانیان را حمد و سپاس مى‏گویم و بر پیامبر اسلام و خاندان او درود و سلام مى‏فرستم . خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود; آن‏جا که در قرآن بیان داشت: «پایان کار کسانى که زشتکارى و گناه انجام داده‏اند به جایى رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به استهزا و مسخره گرفتند» (روم/10) آرى; کلام خدا صدق و راست و عین واقعیت و حقیقت است .
یزید! از این‏که زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته‏اى و ما را هم‏چون اسیران از سویى به سوى دیگر مى‏برى، گمان دارى که ما در نزد خدا خوار و پست‏شده‏ایم و تو در پیشگاه او قرب و منزلت‏یافته‏اى؟ و با این تصور خام و باطل، باد به غبغب انداخته و با نگاه غرورآمیز و شادمانه به اطراف خود مى‏نگرى؟ از این‏که دنیایت آباد شده است و امور طبق مراد تو مى‏چرخد و مقام و منصبى را که حق ما خاندان [رسول اکرم (ص)] است، در دست گرفته‏اى، شادمانى؟ اگر چنین تصور باطلى بر وجود تو حکم‏فرما شده است، لحظه‏اى بیندیش و فکر کن! مگر فراموش کرده‏اى کلام خدا را که مى‏فرماید: «گمان نکنند آنان که به راه کفر بازگشته‏اند که آنچه ما براى آنها پیش مى‏آوریم و آنها را مهلت مى‏دهیم به نفع آنان و به خیر و سعادتشان است، که این مهلت دادن براى آن است که بر گناهان خود بیفزایند و براى آنان عذاب ذلت‏آمیز ابدى در پیش مى‏باشد» .(آل‏عمران/178)
اى فرزند آزادشدگان! آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نهان سازى، ولى دختران پیامبر خدا را، در میان نامحرمان، به صورت اسیر حاضر نمایى، حجاب آنان را بدرى، روى آنان را بگشایى و دشمنان، آنان را از شهرى به شهرى ببرند و شهرى و بیابانى بدانها چشم بدوزند و نزدیک و دور و مردمان پست و شریف به تماشایشان بایستند، در حالى که نه از مردانشان سرپرستى مانده و نه از یاورانشان مددکارى؟ اما چه توقع و انتظارى است از فرزند آن جگرخوارى که جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت (1) و گوشتش از خون شهیدان اسلام روییده است؟ چگونه مى‏توان از فردى انتظار کوتاه آمدن داشت که همواره با بغض و دشمنى و کینه و عداوت، به خاندان ما نگریسته است؟
یزید! این جنایات بزرگ را انجام داده‏اى، آن‏گاه نشسته‏اى و بى‏آن‏که خود را گناهکار بدانى یا جنایات خود را بزرگ بشمارى، با خود ندا سر مى‏دهى که اى‏کاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانى و سرور فریاد برمى‏آوردند و مى‏گفتند: «اى یزید! دست مریزاد» ؟ این جمله‏ى جسارت‏آمیز را مى‏گویى، در حالى که بى‏شرمانه چوب‏دستى بر دندان‏هاى مبارک اباعبدالله (ع)، سید جوانان بهشت مى‏کوبى! چگونه چنین یاوه‏سرایى نکنى؟ تویى که زخم‏هاى گذشته را شکافتى و ریشه‏مان را با ریختن خون فرزندان محمد (ص) و ستارگان روى زمین از آل عبدالمطلب بریدى و اکنون پدران خود (نسل شرک و بت‏پرستى) را ندا مى‏دهى و گمان دارى که با آنان سخن مى‏گویى . به زودى خودت به جمع آنان ملحق مى‏گردى و در آن جایگاه، عذابى ابدى است که آرزو مى‏کنى اى‏کاش دست‏هایم شل و زبانم لال مى‏گشت و هرگز چنین یاوه‏هایى را به زبان نمى‏آوردم و هرگز چنین کارهاى ناشایستى را انجام نمى‏دادم .
پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنان که بر ما ظلم کردند انتقام بکش و آتش قهر و غضبت را بر کسانى که خون ما و حامیان ما را ریختند، فرو فرست . قسم به خدا که اى یزید! بدان با این جنایت هولناک پوست‏خود را شکافتى و گوشت‏خود را پاره کردى . به همین زودى است که در عرصه‏ى محشر به محضر رسول‏الله (ص) وارد شوى، در حالى‏که بار گرانى از مسؤولیت ریختن خون فرزندان او و هتک حرمت‏خاندان و پاره‏هاى تن او را بر گردن گرفته‏اى . آن روز، همان روزى است که خداوند تمامى آنان را جمع مى‏نماید و پریشانى و پراکندگى آنان را سامان مى‏بخشد و حقشان را مى‏ستاند .
«گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده‏اند، مردگان‏اند; بلکه آنان زنده‏اند و در نزد پروردگار خود، روزى مى‏خورند (2) » (آل‏عمران/168).
اى یزید! تو را همین بس که داور و حاکم تو خداوند باشد و خصم تو پیامبر، و جبرییل پشتیبان او . به زودى آن‏که سلطنت را براى تو آراست و بر این جایگاه نشاند و تو را بر گرده‏ى مسلمانان سوار کرد خواهد یافت که ستمگران را چه عقوبت و جایگاه بدى است و کدام‏یک از شما جایگاه بدترى دارید و سپاهش ناتوان‏تر .
اى زاده‏ى معاویه! اگر چه شداید و پیشامدها و فشار روزگار مرا در شرایطى قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچک‏تر از آن مقام ظاهرى‏ات مى‏بینم و تو را بسیار توبیخ و سرزنش مى‏کنم . چگونه سرزنش نکنم با این‏که چشم‏ها در فراق دوستان، گریان، و دل‏ها در فراق عزیزان، سوزان مى‏باشد .
آه! چه شگفت‏انگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دست‏حزب شیطان، آن بردگان آزاد شده کشته شوند! همین دست‏هاى شماست که به خون ما خاندان [پیامبر] آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما پر گردیده است . مگر نه این‏که آن بدن‏هاى پاک و پاکیزه روى زمین افتاده و گرگ‏هاى بیابان بدن‏هاى آنها را حلقه زده‏اند و کفتارها آنها را در خاک مى‏غلطانند . اى پسر سفیان! اگر چه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت‏شمرده‏اى و به آن مى‏بالى، اما طولى نمى‏کشد که مجبور مى‏گردى غرامت و تاوان آن را پس بدهى، و آن روزى است که آنچه از پیش فرستاده‏اى خواهى یافت «و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمى‏ورزد» (حج/10). ما از بیدادگرى‏هاى تو، به پیشگاه او شکایت مى‏بریم و او تنها پناهگاه و امید ماست .
پس هر مکرى که مى‏توانى بساز و هر تلاشى که مى‏توانى انجام بده; ولى بدان به خدا سوگند! هرگز توان آن را ندارى که ذکر خیر ما را از یادها ببرى و قدرت آن را ندارى که وحى ما را نابود سازى و دوره‏ى ما را به پایان رسانى و نمى‏توانى ننگ و عار اعمالت را از دامن خود بزدایى . اى یزید! بدان که عقلت ضعیف و ایام حکومتت اندک و اجتماعت رو به پراکندگى و پریشانى است . روزى خواهد رسید که منادى ندا خواهد کرد: آگاه باشید که لعنت‏خدا بر ستمکاران باد . پس حمد و سپاس از آن خداى جهانیان است که اول کار ما را خوش‏بختى و مغفرت و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد .
از خدا مى‏خواهم که ثواب و رحمت‏خویش را بر شهیدان ما کامل کند و بر پاداششان بیفزاید و ما را جانشینان و بازماندگان شایسته‏ى آنان قرار دهد که او با محبت و مهربان است و او براى ما کافى است و هم او بهترین پشتیبان ماست . (3)
پى‏نوشت‏ها:
1) در این‏جا زینت (س) اشاره به جنگ احد مى‏کند که در آن روز هند، مادر معاویه، جگر حمزه، عموى پیامبر (ص) را در دهان گذاشت و خواست‏بخورد، ولى نتوانست و آن را از دهان بیرون افکند .
2) سوره آل‏عمران، آیه 168
3) بلاغات النساء، ص‏23- 21; اعلام النساء، ج 2، ص‏97- 95 .

 

تبلیغات