سروش عزت
آرشیو
چکیده
متن
خطبه حضرت زینب (س) در دربار یزید
پس از آنکه زنان و بازماندگان اهل بیت امام حسین (ع) را، در حالى که به ریسمانها بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد نمودند، سر مقدس سیدالشهدا (ع) را در مقابل او نهادند . یزید در حالى که با چوب خیزران بر لب و دندان مبارک امام مىزد این اشعار را سرود:
«ما بزرگان بنىهاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم; این روز در مقابل آن روز قرار گرفت . بنىهاشم با پادشاهى بازى کردند، وگرنه نه خبرى از رسالتبود و نه وحیى نازل مىشد . من از فرزندان خندف نباشم اگر از فرزندان احمد انتقام کارهاى او را نگیرم» .
در این حال حضرت زینب (س) برخاست و این چنین خطبه خواند:
به نام خداوند بخشنده و مهربان . خداوند جهانیان را حمد و سپاس مىگویم و بر پیامبر اسلام و خاندان او درود و سلام مىفرستم . خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود; آنجا که در قرآن بیان داشت: «پایان کار کسانى که زشتکارى و گناه انجام دادهاند به جایى رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به استهزا و مسخره گرفتند» (روم/10) آرى; کلام خدا صدق و راست و عین واقعیت و حقیقت است .
یزید! از اینکه زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفتهاى و ما را همچون اسیران از سویى به سوى دیگر مىبرى، گمان دارى که ما در نزد خدا خوار و پستشدهایم و تو در پیشگاه او قرب و منزلتیافتهاى؟ و با این تصور خام و باطل، باد به غبغب انداخته و با نگاه غرورآمیز و شادمانه به اطراف خود مىنگرى؟ از اینکه دنیایت آباد شده است و امور طبق مراد تو مىچرخد و مقام و منصبى را که حق ما خاندان [رسول اکرم (ص)] است، در دست گرفتهاى، شادمانى؟ اگر چنین تصور باطلى بر وجود تو حکمفرما شده است، لحظهاى بیندیش و فکر کن! مگر فراموش کردهاى کلام خدا را که مىفرماید: «گمان نکنند آنان که به راه کفر بازگشتهاند که آنچه ما براى آنها پیش مىآوریم و آنها را مهلت مىدهیم به نفع آنان و به خیر و سعادتشان است، که این مهلت دادن براى آن است که بر گناهان خود بیفزایند و براى آنان عذاب ذلتآمیز ابدى در پیش مىباشد» .(آلعمران/178)
اى فرزند آزادشدگان! آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نهان سازى، ولى دختران پیامبر خدا را، در میان نامحرمان، به صورت اسیر حاضر نمایى، حجاب آنان را بدرى، روى آنان را بگشایى و دشمنان، آنان را از شهرى به شهرى ببرند و شهرى و بیابانى بدانها چشم بدوزند و نزدیک و دور و مردمان پست و شریف به تماشایشان بایستند، در حالى که نه از مردانشان سرپرستى مانده و نه از یاورانشان مددکارى؟ اما چه توقع و انتظارى است از فرزند آن جگرخوارى که جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت (1) و گوشتش از خون شهیدان اسلام روییده است؟ چگونه مىتوان از فردى انتظار کوتاه آمدن داشت که همواره با بغض و دشمنى و کینه و عداوت، به خاندان ما نگریسته است؟
یزید! این جنایات بزرگ را انجام دادهاى، آنگاه نشستهاى و بىآنکه خود را گناهکار بدانى یا جنایات خود را بزرگ بشمارى، با خود ندا سر مىدهى که اىکاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانى و سرور فریاد برمىآوردند و مىگفتند: «اى یزید! دست مریزاد» ؟ این جملهى جسارتآمیز را مىگویى، در حالى که بىشرمانه چوبدستى بر دندانهاى مبارک اباعبدالله (ع)، سید جوانان بهشت مىکوبى! چگونه چنین یاوهسرایى نکنى؟ تویى که زخمهاى گذشته را شکافتى و ریشهمان را با ریختن خون فرزندان محمد (ص) و ستارگان روى زمین از آل عبدالمطلب بریدى و اکنون پدران خود (نسل شرک و بتپرستى) را ندا مىدهى و گمان دارى که با آنان سخن مىگویى . به زودى خودت به جمع آنان ملحق مىگردى و در آن جایگاه، عذابى ابدى است که آرزو مىکنى اىکاش دستهایم شل و زبانم لال مىگشت و هرگز چنین یاوههایى را به زبان نمىآوردم و هرگز چنین کارهاى ناشایستى را انجام نمىدادم .
پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنان که بر ما ظلم کردند انتقام بکش و آتش قهر و غضبت را بر کسانى که خون ما و حامیان ما را ریختند، فرو فرست . قسم به خدا که اى یزید! بدان با این جنایت هولناک پوستخود را شکافتى و گوشتخود را پاره کردى . به همین زودى است که در عرصهى محشر به محضر رسولالله (ص) وارد شوى، در حالىکه بار گرانى از مسؤولیت ریختن خون فرزندان او و هتک حرمتخاندان و پارههاى تن او را بر گردن گرفتهاى . آن روز، همان روزى است که خداوند تمامى آنان را جمع مىنماید و پریشانى و پراکندگى آنان را سامان مىبخشد و حقشان را مىستاند .
«گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدهاند، مردگاناند; بلکه آنان زندهاند و در نزد پروردگار خود، روزى مىخورند (2) » (آلعمران/168).
اى یزید! تو را همین بس که داور و حاکم تو خداوند باشد و خصم تو پیامبر، و جبرییل پشتیبان او . به زودى آنکه سلطنت را براى تو آراست و بر این جایگاه نشاند و تو را بر گردهى مسلمانان سوار کرد خواهد یافت که ستمگران را چه عقوبت و جایگاه بدى است و کدامیک از شما جایگاه بدترى دارید و سپاهش ناتوانتر .
اى زادهى معاویه! اگر چه شداید و پیشامدها و فشار روزگار مرا در شرایطى قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچکتر از آن مقام ظاهرىات مىبینم و تو را بسیار توبیخ و سرزنش مىکنم . چگونه سرزنش نکنم با اینکه چشمها در فراق دوستان، گریان، و دلها در فراق عزیزان، سوزان مىباشد .
آه! چه شگفتانگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دستحزب شیطان، آن بردگان آزاد شده کشته شوند! همین دستهاى شماست که به خون ما خاندان [پیامبر] آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما پر گردیده است . مگر نه اینکه آن بدنهاى پاک و پاکیزه روى زمین افتاده و گرگهاى بیابان بدنهاى آنها را حلقه زدهاند و کفتارها آنها را در خاک مىغلطانند . اى پسر سفیان! اگر چه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمتشمردهاى و به آن مىبالى، اما طولى نمىکشد که مجبور مىگردى غرامت و تاوان آن را پس بدهى، و آن روزى است که آنچه از پیش فرستادهاى خواهى یافت «و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمىورزد» (حج/10). ما از بیدادگرىهاى تو، به پیشگاه او شکایت مىبریم و او تنها پناهگاه و امید ماست .
پس هر مکرى که مىتوانى بساز و هر تلاشى که مىتوانى انجام بده; ولى بدان به خدا سوگند! هرگز توان آن را ندارى که ذکر خیر ما را از یادها ببرى و قدرت آن را ندارى که وحى ما را نابود سازى و دورهى ما را به پایان رسانى و نمىتوانى ننگ و عار اعمالت را از دامن خود بزدایى . اى یزید! بدان که عقلت ضعیف و ایام حکومتت اندک و اجتماعت رو به پراکندگى و پریشانى است . روزى خواهد رسید که منادى ندا خواهد کرد: آگاه باشید که لعنتخدا بر ستمکاران باد . پس حمد و سپاس از آن خداى جهانیان است که اول کار ما را خوشبختى و مغفرت و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد .
از خدا مىخواهم که ثواب و رحمتخویش را بر شهیدان ما کامل کند و بر پاداششان بیفزاید و ما را جانشینان و بازماندگان شایستهى آنان قرار دهد که او با محبت و مهربان است و او براى ما کافى است و هم او بهترین پشتیبان ماست . (3)
پىنوشتها:
1) در اینجا زینت (س) اشاره به جنگ احد مىکند که در آن روز هند، مادر معاویه، جگر حمزه، عموى پیامبر (ص) را در دهان گذاشت و خواستبخورد، ولى نتوانست و آن را از دهان بیرون افکند .
2) سوره آلعمران، آیه 168
3) بلاغات النساء، ص23- 21; اعلام النساء، ج 2، ص97- 95 .