اسلامى کردن برنامهى آموزشى و تحصیلى
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
در این مقاله، چگونگى تدوین برنامهى آموزشى و رابطهى برنامههاى تدوین شده با فرد و جامعه، با استفاده از فلسفهى آموزش اسلامى، مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.
نویسنده مشکل عمده و ضعف اصلى برنامههاى آموزشى دانشآموزان و دانشجویان مسلمان غرب و کشورهاى اسلامى را عدم مطابقت با نیازها، ماهیت فرهنگى و اجتماعى جوامع و، مهمتر از همه، نادیده گرفتن فلسفهى آموزش اسلامى در اهداف آموزشى عنوان کرده است. تأکید نویسنده بر اهمیت توجه به فلسفهى آموزش اسلامى و جنبههاى اخلاقى آن در تدوین برنامههاى تحصیلى، به سبب اهمیت نقشى است که فلسفهى آموزش اسلامى در چگونگى حرکت و پیشرفتِ تمدن اسلامى و نیز تعیین خطمشى محافظهکارانه یا تندروانه بودن آن داشته است. وى براى تحقق مطلوب اهداف آموزش اسلامى، نقش سه عنصر در فلسفهى آموزش اسلامى، یعنى شاگرد، دانش و وسایل آموزشى را توضیح داده است.
نویسنده نفوذ سیستم آموزش غربى و تقسیمات و جداسازى علوم را از مشکلات موجود در برنامهى آموزشى مؤسسات و مراکز آموزش اسلامى عنوان کرده است. وى این مسئله را باعث عدم کارایى مناسب نظام آموزشى در مؤسسات اسلامى، مدارس و دانشگاهها و درنتیجه، موجب غیراسلامى شدن و دنیازدگى آنها دانسته است.
به زعم نویسنده، نظام آموزشى موجود، به جاى آنکه در مؤسسات اسلامى براى تربیت و آموزش انسانِ خوب و شایسته اقدام کند، بیشتر به رفع نیازهاى شهروندان و توسعهى ملى اهتمام دارد. وى نظام آموزشى غرب را بسیار کارآمدتر مىداند و براى ایجاد نظامى مناسب و مفید براى مؤسسات اسلامى، بهرهبردارى از منابع و دیدگاههاى جهان اسلام را ضرورى و لازم برشمرده است.
وى یکى از اقدامات مهم براى تحقق این هدف را استفاده و کاربرد مفاهیم و برداشتهاى اسلامى در رشتههاى مختلف براى حل مشکلات آموزشى و تقویت امت اسلامى توسط دانشجویان مسلمان عنوان کرده است.
اسلامى کردن برنامهریزى درسى(2)
مربیان در سراسر دنیا اذعان دارند که تعلیم و تربیت یک هدف دوگانهى فردى و اجتماعى را برآورده مىسازد. تعلیم و تربیت مناسب موجب بروز، پرورش و شکوفایى توانمندىهاى فردى ـ جسمى، فکرى، اخلاقى، معنوى و احساسى ـ مىشود. به این معنا، سقراط از معلم به منزلهى یک ماما یاد مىکند؛ زیرا نقش معلم بیرون کشیدن (کشف) چیزهایى است که تقریبا در وجود کودک به طور فطرى قرار دارد؛ البته اینکه چه چیزى کشف و استخراج مىشود و کى مجال بروز مىیابد، بستگى زیادى به مهارتها و توانمندى معلم دارد. تعلیم و تربیت، نقش مهم دیگرى نیز دارد که عبارت است از انتقال و دگرگون کردن ارزشهاى فرهنگى و میراث یک جامعهى خاص. گفته مىشود تعلیم و تربیت در زمانى که صرفا ارزشها و عقاید فرهنگى غالب را از نسلى به نسل دیگر منتقل مىسازد، نقش محافظهکارانهاى را ایفا مىکند. همچنین تعلیم و تربیت در مقام تلاش براى بازسازى جامعه، قابلیت ایفاى یک نقش اصلاحى را دارد؛ به طور کلى، تعلیم و تربیت، در پیشرفت تمدن، هم نقش محافظهکارانه دارد و هم نقش اصلاحى.
تعلیم و تربیت فرایند دیرپایى است. حدیثى مشهور از حضرت محمد(ص) نقل شده است که ایشان، مؤمنان را تشویق مىکردند که «زگهواره تا گور دانش بجوى».(3) در سالهاى اخیر، پزشکى جدید نشان داده است که یک بچه، حتى زمانى که هنوز به صورت جنین است، مىتواند محرک خارجى را دریافت کند؛ بنابراین، توانایى یادگیرى در همان چند ماه اول باردارى شروع مىشود. تعلیم و تربیت سه نوع است: غیررسمى،(4) رسمى(5) و نیمهرسمى(6). خانه مهمترین نهاد براى تعلیم و تربیتِ غیر رسمى است. در این مکان، یادگیرى، بدون برنامه(7) و به روش غیرمستقیم انجام مىگیرد. خانه اولین «مدرسه» است و مادر اولین «معلم» این مدرسه است.
مدرسه مهمترین نهاد یادگیرى در تعلیم و تربیت رسمى است. در مدرسه، تجربیات آموزشى، جهت رسیدن به نتایج خاص یادگیرى به نحو سنجیدهاى برنامهریزى و سازماندهى مىشوند. در تعلیم و تربیت رسمى، برنامهى درسى و معلمان مدرسه، در تسهیل یادگیرى بسیار حایز اهمیتاند. علاوه بر این یادگیرى به طور نیمهرسمى نیز رخ مىدهد؛ بدینمعنا که تعلیم و تربیت از طریق نهادها یا سازمانهایى غیر از مدرسهى رسمى فراهم مىگردد که من باب مثال، مىتوان به کلاسهاى سوادآموزى بزرگسالان اشاره کرد.
تعلیم و تربیت، طیف وسیعى از موضوعات را در برمىگیرد؛ بنابراین، جاى شگفتى نیست که همواره محققان مسلمان به امت اسلامى یادآور شده و هشدار دادهاند که وضعیت تعلیم و تربیت، ظاهرا ریشهى مشکلات امت اسلامى است. بعضى از محققان استنباط کردهاند که تعلیم و تربیت یک رشتهى اصلى است، شامل 5 رشتهى فرعى مىباشد که عبارتاند از: برنامهریزى درسى، مشاوره، مدیریت، آموزش و ارزشیابى.(1) این مقاله تلاشى است براى بررسى برنامهریزى درسى، که یکى از رشتههاى فرعى تعلیم و تربیت است. اهمیت برنامهریزى درسى به اندازهاى است که ملکهى علوم تربیتى نام گرفته است. و بازتابى از فلسفهى تربیتىِ مؤسسهى آموزشىِ مورد نظر است و درحقیقت، سازوکارى است که از طریق آن، اهداف آن نهاد به دست مىآید.
برنامهریزى درسى
چندین تعریف از اصطلاح برنامهریزى درسى وجود دارد. تردید در ماهیت برنامهریزى درسى نشاندهندهى مشاجرات بىوقفهاى است که بر سر اهداف، و فرایندى که از رهگذر آن این اهداف تحقق مىیابند، درگرفته است. از قدیم، مربیان بر این اعتقاد بودهاند که برنامهریزى درسى، شامل مجموعهاى از موضوعات اصلى است که معلم براى یادگیرى دانشآموزان بیان مىکند. تیلر(8) برنامهریزى درسى را، به طور گسترده، دربرگیرندهى کل یادگیرى دانشآموزان تلقى مىکند که مدرسه براى تحقق اهداف تربیتىاش، طراحى و تدوین کرده است.(2)
تیلر دربارهى چهار سؤال اساسى ذیل، که در تدوین یک برنامهى درسى باید پاسخ داده شوند، به بحث و استدلال مىپردازد:
1. مدرسه باید پىگیرِ چه اهداف تربیتىاى باشد؟
2. چه تجربیات تربیتىاى را مىتوان ارائه داد که رسیدن به این اهداف را امکانپذیر سازند؟
3. چگونه مىتوان این تجربیات تربیتى را به طور مؤثر سروسامان داد؟
4. چگونه مىتوان تعیین کرد که این اهداف تحقّقپذیرند یا خیر؟(3)
اسمیت(9) استنلى(10) و شورس(11) به نحو محافظهکارانهاى، برنامهریزى درسى را مجموعهى تجربیات بالقوهاى تعریف مىکنند که به منظور تحت انضباط درآوردن روشهاى تفکر و عمل کودکان و جوانان در قالب کار گروهى در مدرسه بنیان نهاده مىشود.(4) از سوى دیگر، استارک(12) تعریف جامع و کارآمدى را براى برنامهریزى درسى ارائه مىدهد که شامل موارد ذیل مىشود:
1. مشخص کردن دانش، مهارتها و رویههایى که باید یادگرفته شوند؛
2. انتخاب موضوع درسى یا محتوایى که لازم است دربرگیرندهى تجربیات یادگیرى باشند؛
3. یک طرح یا ساختار براى رسیدن به نتایج خاص براى یادگیرندگان مختلف؛
4. فرایندى که یادگیرى را ممکن سازد؛
5. مطالبى که باید در فرایند یادگیرى مورد استفاده قرار گیرند؛
6. راهبردهاى ارزشیابى که تعیین مىکنند که مهارتها، رفتار، نگرشها و دانش، در اثر فرایند یادگیرى تغییر مىکنند یا خیر؛
7. حلقهى بازخوردى که انطباق و سازگارى را در برنامه ممکن مىسازد و آن را تسهیل مىکند تا موجب افزایش امر یادگیرى گردد.(5)
بنابراین، برنامهریزى درسى، کل فرایند آموزشى، یعنى اهداف تربیتى، محتواها، روشها و ارزشیابى را دربرمىگیرد. یک برنامهریزى درسى کمتر بدون تغییر باقى مىماند و با گذشت زمان دستخوش تغییر مىشود. معمولاً تغییرات، زمانى اتفاق مىافتد که هریک از چهار مؤلفههاى اصلى برنامهى درسى، یعنى اهداف، محتوا، روشو ارزشیابى دچار تغییر شوند. اغلب اوقات تغییرات در محتواها یا روشها رخ مىدهد. بر طبق نظرهالیپبرتون(13)، یک برنامهى درسى به علل زیر منسوخ مىشود:
1. نقش تعلیم و تربیت با توجه به نیازهاى وسیع اجتماعى و تاریخى دستخوش تغییر مىشود؛
2. روندهاى جدید در چارچوب خودِ نظام آموزش عالى روى مىدهند؛
3. رشتهى درسى موردنظر از حیث مفروضاتِ پذیرفته شده، دستخوش تغییر و دگرگونى الگویى(14) مىگردد؛(6) درنتیجه تغییر وضعیت اساسى در فلسفهى تعلیم و تربیت، لوازم عمدهاى براى برنامهریزى درسى خواهد داشت.
تعیین و انتخاب اهداف تربیتى
من براى تعیین اهداف تعلیم و تربیت، خود فراگیران را مورد تجزیه و تحلیل قرار مىدهم. سرشت فراگیر چیست؟ و اهداف و نیازهاى او در زندگى کداماند؟ این اهداف را از خود جریان زندگى نیز مىتوان بیرون کشید. بدیهى است که پرداختن به چیزهایى که بیست سال پیش حایز اهمیت بودهاند و امروزه دیگر اهمیت و اعتبار ندارند و در عین حال، غفلت از حوزههایى که امروزه با اهمیتاند، کارى عبث خواهد بود. لیکن، این رویکرد را مىتوان از این دیدگاهها مورد نقد و بررسى قرار داد: الف) تمامى فعالیتهاى انجام گرفتهى فعلى مطلوب نیستند؛ ب) زندگى همواره رو به تغییر است و فعالیتهاى انجام شدهى کنونى نیز منسوخ خواهند شد؛ و ج) بعضى از فعالیتهاى انجام گرفتهى کنونى، براى بچهها جالب و مناسب نیستند؛ مثلاً، زندگى کنونى را نمىتوان به عنوان تنها مبناى اهداف تربیتى مورد استفاده قرار داد.
منبع دیگر اهداف تربیتى، خود متخصصان دروس (برنامهریزى درسى) هستند.
اهداف تربیتىاى که از این سه منبع سرچشمه مىگیرند، بیش از حد لازم براى فراهم ساختن اهداف یک برنامهى تربیتى مناسباند.
آنچه که بیش از هر چیز مطلوب است، لزوم وجود تعدادى اهداف انگشتشمار و در عین حال سازگار است؛ زیرا رسیدن به هدف تربیتى نیاز به زمان دارد. حصول و تغییر الگوهاى رفتارى انسان که دربرگیرندهى ارزشها، آرمانها، عادتها، رفتارها و اعمالاند نیازمند زمان است. در برخى موارد، اگر اهداف از منابع مختلفى استخراج شده باشند، ممکن است با یکدیگر ناسازگار باشند؛ از این رو، انتخاب دستهى کوچکى از اهدافِ مهم و سازگار، مستلزم فرایند غربال کردن است و اهمیت یک فلسفهى تربیتى و اجتماعى در همین جاست.
همانگونه که تیلِر مىگوید:
یک فلسفهى اجتماعى و تربیتى مىتواند، بالفعل، به عنوان یک صافى، جهت انتخاب و حذف اهداف تربیتى به کارآید... اساسا، اظهارنظر فلسفى بر آن است که ماهیت یک زندگى شرافتمندانه و یک جامعهى خوب را تعریف کند.(7)
بنابراین، اگر جامعهاى به ارزشهاى اخلاقى ارج مىنهد، در این صورت، تأکید بر اهدافى که رشد ارزشهاى اخلاقى را در نظر دارند، حایز اهمیت است. به همین ترتیب، جامعهاى که آرمانهاى آزادمنشانه را در سر مىپروراند، طبیعتا، باید توجه خود را از حیث هدف تربیتى به این آرمانها معطوف سازد.
سازوکار جریانِ غربالىِ دیگر، از طریق کاربرد روانشناسى یادگیرى حاصل مىگردد؛(8) براى مثال، روانشناسى یادگیرى، مربیان را از اهدافى که براى یک مقطع سنى خاص مناسبترند، آگاه مىسازد؛ همچنین، روانشناسى یادگیرى، به طراحان برنامهى درسى امکان مىدهد که میان تغییرات رفتارىاى که ممکن است از طریق فرایند یادگیرى به دست آید و تغییرات رفتارىاى که امکان ندارد از این طریق حاصل گردد، تمایز قایل شوند.
فلسفهى تعلیم و تربیت اسلامى
چنانکه قبلاً ذکر شد، فلسفهى تربیتى، یک صافى مهم براى انتخاب و حذف اهداف تربیتى است. در این بخش، سه عامل مهم، یعنى فراگیرنده، دانش و وسایل آموزشى که مؤلفههاى ضرورى در تدوین و تبیین فلسفهى تعلیم و تربیت اسلامى هستند، به اختصار مورد بحث قرار خواهند گرفت.
یادگیرنده، که انسان است، از سرشت دوگانهى جسم و روح تشکیل شده است. نیروى معنوى با عناوین روح، عقل، قلب، یا نفس، مطابق با کارکردِ منسوب به آن، شناخته مىشود. عقل (قوهى استدلال) منحصر به انسان است و از این رو، انسان را برتر و فراتر از سایر مخلوقات قرار مىدهد.(9) روح مىتواند به والاترین مقام و منزلت ارتقا و یا به مرتبهى اسفلالسافلین (فرومرتبهترین مراتب) تنزل یابد.(10) جسم عبارت است از چندین توانایى متناظر با حواس بدنى. موضوع مورد مطالعهى علم روانشناسى، طبیعت یا سرشت یادگیرنده، با توجه به امر یادگیرى است. براى همه آشکار است که یادگیرنده کنجکاو و انعطافپذیر است و شخصیت او را مىتوان، علىالخصوص در سنین جوانى و ناپختگى، شکل داد.
یادگیرنده، نیازهایى جسمى، نظیر نیاز به غذا، فعالیت، آمیزش جنسى، و نیازهاى اجتماعى، مانند نیازهاى عاطفى، احساس تعلّق و وابستگى و کسب موقعیت اجتماعى در گروه، و نیازهایى معنوى مرتبط با امورى برتر و فراتر از نیازهاى نفسانى و مادى، یعنى نیاز به تقرب به خدا دارد.
از نظر دین اسلام معرفتِ حقیقت و واقعیت، امرى ممکن است. برخلاف سنتِ فلسفىِ غرب که از بدو پیدایش فلسفه در یونان، همواره در آن بحث و مناقشه در این خصوص وجود داشته است؛ چنانکه رسالهى تئوتتیوس(15) افلاطونى نیز نشان مىدهد. در اسلام در باب این موضوع چندان بحث و مشاجرهاى در میان نبوده است. ما مىدانیم که انسان مجهّز به حواس و احساسات جسمى و روحى است، که خداوند براى کسب معرفت در وجود او به ودیعت نهاده است. به نظر العطاس(16) «علم حصول معنا یا صورت یک چیز در نفس، یا وصولِ نفس به معناى متعلّق یا موضوع معرفت است».(11)
بنابراین، نفس صرفا منفعل نیست، بلکه فعال است و امکان دریافت وحى و شهود را دارد. حواس پنجگانهى جسمى (مادى) دریچههاى ذهن، به ویژه براى کسب معرفت عقلانى و تجربى هستند.
در جهانبینى اسلامى، علم، ساختارِ سلسلهمراتبى دارد و دقیقا همانگونه که انسان سرشتى دوگانه دارد، علم هم دو دسته است: علم نقلى یا واجب عینى (علوم وحیانى)(17) و علم عقلى یا واجب کفایى (علوم اکتسابى).(18) علت این دستهبندى این است که این علوم به لحاظ میزان قطعیت و یقین و ابزارهاى کسب آن متفاوتاند.
معرفت یا علمِ واجب عینى، محدود، یقینى (قطعى) و تحصیل آن براى هر فرد مسلمان واجب است. این علم شامل معرفت به ارکان دین، شروط ایمان و شریعت است. از طرف دیگر، علم واجب کفایى، مطابق با نیاز جامعه ضرورت مىیابد. هر جامعهاى باید اطمینان حاصل کند که برخى افراد در زمینهى علوم اکتسابى یا علوم عقلانىاى که لازمهى تداوم حیات جامعهاند، مانند علوم پزشکى، ریاضیات، علوم طبیعى و کاربردى و علوم اجتماعى، تخصّص یافتهاند؛ بدینترتیب، دین اسلام اطمینان حاصل مىکند که هر فردى در ایمانش ثابتقدم و در عین حال در جستوجوى افقهاى جدید است.
در اینجا مىتوان از قیاس پرواز یک بادبادک، براى توصیف ارتباط میان ایمان و عقل استفاده کرد؛ در این قیاس ایمان به منزلهى نخ بادبادک و عقل به منزلهى خود بادبادک است. بین ایمان و عقل همواره کشش و کشمکشى وجود دارد؛ درست همانگونه که همواره کششى (فشارى) میان بادبادک و نخ آن برقرار است؛ اگر، به دلیلى، نخ بادبادک پاره شود، بادبادک به یکى از جهات به پرواز درخواهد آمد. به همین ترتیب اگر عقل بر پایهى ایمان استوار نشود، آنگاه بىخبر از هیچ حد و مرزى در تمامى جهات سرگردان خواهد شد.(12)
در جهانبینى توحیدى معرفت امرى یکپارچه و کلى است. هیچگونه تقسیمبندىاى از علم یا معرفت به معرفت دینى و معرفت غیردینى (دنیوى) وجود ندارد. هدف علم واجب عینى و علم واجب کفایى، هر دو، تحکیم و تقویت ایمان است: با مطالعهى دقیق در سخنان الهى یا آیات موجود در قرآن کریم، و دومى با مطالعهى منسجم و هدفمند در عالم انسان و طبیت. علم مکمل عمل، معنویت و اخلاق است.(13)
ماهیت آن علمى که محتواى تعلیم و تربیت را فراهم مىسازد مورد توجه عمدهى برنامهى درسى است و این دیدگاهها نسبت به انسان و معرفت، با تعلیم و تربیت اسلامى ارتباط زیادى دارند.
آموزش و پرورش (به مفهوم تأدیب که بعضىها آن را بر مفهوم تربیت ترجیح مىدهند(19))، ادبى است که در انسان رسوخ مىکند.(14) ادب به انضباط جسم، ذهن و روان دلالت دارد. ادب، دارندهى آن را به دانشى مجهز مىکند که توانِ فهم جایگاه واقعى اشیا (حکمت) را در طرح خلقت داشته باشد و متعاقب آن رفتار درستى از خود نشان دهد (عدل). العطاس، مفهوم آموزش و پرورش را اینگونه تعریف مىکند: «شناخت و تصدیق جایگاه واقعىِ اشیا در نظم آفرینش، بهگونهاى که رفتهرفته در انسان رسوخ کند و به شناخت و تصدیقِ جایگاه واقعى خداوند در نظم هستى و وجود بینجامد».(15)
بنابراین، هدف اولیهى آموزش و پرورش، هدایت انسان به جهتى است که منجر به شناخت و تصدیق خالقش گردد. این شناخت، در اطاعت و تبعیت از احکام الهى جلوهگر خواهد شد؛ به عبارت دیگر، هدف اولیهى تعلیم و تربیت اسلامى، ساختن [انسان خوب[ است؛ انسانى که با رشدِ مناسبِ توانمندىهایش، بنده (عبد) و جانشین (خلیفه) خدا باشد.(20) انسانى که متعهّد پذیرفتنِ امانت الهى شده است که باعث سعادتمندى او در روى زمین مىگردد؛(21) درنتیجه، تعلیم و تربیت بر اساس ترس بنده از خدا (تقوا) طراحى شده است، بندهاى که از روابط عمودى(22) فردى خود با خدا، یعنى (حبلٌ مِن اللّهِ) و روابط افقى(23) اجتماعى با همنوعانش، یعنى (حَبْلٌ مِنَ النّاسِ) آگاهى دارد؛ بنابراین، اهداف اولیهى تعلیم و تربیت دربردارندهى رشد معنوى، اخلاقى، اجتماعى، فکرى و جسمى و سایر اهداف خاص مىباشد و هیچگونه تضادى میان اهداف فردى و اجتماعى وجود ندارد. دقیقا، به این ترتیب، علم واکنشى از انسان است. شکل زیر، چهارچوب برنامهاى ایدآلِ یک نهاد آموزشى اسلامى است؛ به خصوص در سومین سطح (c) علم مىباید منعکس گردد.
این شکل، بیانگر ارتباط میان انسان، علم و برنامهریزى درسى است. دقیقا براساسِ طبیعت دوگانهى روحى و جسمى انسان، برنامهریزى درسى هم باید داراى مرکز یا هستهاى متشکل از علم وحیانى (= علم نقلى) باشد که تأمینکنندهى نیازهاى معنوى انسان است و هم دربردارندهى علمِ اکتسابى (= علم عقلى) باشد که تأمینکنندهى نیازهاى فکرى و جسمى انسان براى رشد اجتماعى است. علم واجب عینى و علم واجب کفایى هردو براى سعادت دنیا و آخرتِ انسان ضرورىاند و باید به طور متعادل از هریک از آنها استفاده کنیم.
چون علم واجب عینى (= علم وحیانى) هستهى برنامهى درسى است، مورد نیاز همهى دانشآموزان خواهد بود. براى تحقق شرط علم واجب کفایى (= علم اکتسابى)، دانشآموزان مىباید حداقل در یکى از رشتههاى علمى متخصص شوند.
مشکلات برنامهى درسى فعلى در نهادهاى آموزشى مسلمانان
اهداف تربیتى
به خاطر تأثیرپذیرى کشورهاى اسلامى از کشورهاى غربى، برنامههاى درسى دانشگاهى در کشورهاى اسلامى، به تبع کشورهاى غربى، به اجزاى گوناگونى، مانند علوم طبیعى، اجتماعى، کاربردى، انسانى و دینى تقسیم شده است، بدون وجود یک علم مبنایى و محورى که بین آنها وحدت ایجاد کند. هر تقسیمبندىاى داراى یک مجراى جدایى از سایر تقسیمبندىهاست؛ بنابراین همهى علوم از داشتن مبناى اساسى عقیدتى محروماند. اگر انسان از فکر هدایت شده برخوردار نباشد، ممکن است نسبت به خالقش گستاخ و ناسپاس گردد و از قوانین طبیعى سرپیچى نماید و نهایتا منجر به تباهى خود و محیط مىگردد؛ چنین وضعیتى با نمایندگى انسان در زمین، به عنوان خلیفه و جانشین خدا، تناقض دارد.
به همین نحو، به علت این تجزیه، دانشکدهى مطالعات دینى از معرفتهاى علوم انسانى و علوم طبیعى و اجتماعى محروم گردیده است، در حالى که اگر دین بخواهد راهنماى مطلوبى در زندگى فعلى انسانها باشد، این معارف براى آن ضرورت دارد. فعالیتهاى انسان در این دنیا، تعیینکنندهى جایگاه او در جهان آخرت است. احتمال این خطر وجود دارد که انسان دچار محدودیت فکرى شود و باب اجتهاد بسته شود که این امر نتیجهى محدود شدن حیطه و معناى فقه است.(16)
اکتفا بر مطالعات دینى صرف، انسان را از علوم و مهارتهاى دیگر که لازمهى مواجهه با چالشهاى زندگى است ـ حتى چالش حفظ ایمان، زندگى و دارایى ـ بىنیاز نخواهد کرد. این مطلب نهتنها در مورد دانشگاهها، بلکه در مورد مدارس نیز صادق است. مطالعات دینى صرف، منجر به ایجاد یک نظام آموزشىِ ناقص و نامتعادل مىگردد.
در واقع، چهارچوب برنامهى درسى پیشنهاد شده در بالا، در بیشتر مؤسسات آموزشى اسلامى تحقق پیدا نکرده است. نهادها در کشورهاى اسلامى، بیشتر تمایل به اتخاذ یک چهارچوب برنامهى درسى، کاملاً یا نسبتا، غربى دارند.
در بیشتر موارد، این الگوها غیردینى و سکولار و بدون اساس و مبنا هستند و طبیعت واقعى انسان یا علم را منعکس نمىکنند. جالب است که حتى دانشگاههاى امریکایى که متعهد برنامهى درسى تعلیم و تربیت عمومىاند که هدفش، ساختن انسان خوب است (یعنى انسانى که انتخابها و گزینشهاى درست را انجام مىدهد)، یک برنامهى درسى اساسى دارند.(17) برنامهى درسى اساسى نیازمند موضوعاتى از هریک از رشتههاى ذیل است: 1. ادبیات و هنر؛ 2. تاریخ؛ 3. تحلیل فلسفى و اجتماعى؛ 4. علوم و ریاضیات؛ 5. فرهنگها و زبانهاى بیگانه.
هدفِ این برنامهى درسى، پرورش انسانى فرهیخته است که قادر به فکر کردن و نوشتن کارآمد باشد، قدردانى انتقادى از روشهاى کسب علم، درک جهان، جامعه و خود داشته باشد، به دیگر فرهنگها و دورهها آگاه باشد، در خصوص مشکلات اخلاقى تجربه و فهم داشته باشد و داراى فهم عمیق در یک زمینهى علمى باشد؛(18) بنابراین، به یک معنا، برنامهى غربى کاملتر از برنامهى اسلامى است، حتى اگر در کشورهاى اسلامى مبنایى هم در خصوص برنامهى درسى وجود داشته باشد ـ چنانکه در کشور مالزى در بیشتر دانشگاهها وجود دارد ـ مبناى مربوطه به نحوى است که مبتنى بر ملاحظات عملى است، نه ملاحظات دینى و عقلانى. احتمالاً یک استثنا وجود دارد و آن دانشگاه اسلامى بینالمللى مالزى است که در آنجا برخى از علوم دینى اسلامى به عنوان برنامهى درسى محورى طراحى شده و به همین سبب براى کل دانشآموزان ضرورى است؛ اعم از آنکه در رشتهى علوم اقتصادى، حقوق، مهندسى، تعلیم و تربیت، معمارى یا پزشکى باشند.
امروزه، به خصوص در سطح آموزش عالى، انتخاب مواد درسى با اهداف مفید و عملى بودن صورت مىگیرد نه با اهداف تربیتى اسلامى. هدفِ پرورش رشد ملى و ایجاد یک شهروند خوب، بر هدفِ رشد انسانى و ایجاد انسان خوب غلبه کرده است. این که وزارت آموزش و پرورش مالزى به علوم کاربردى بیش از علوم اجتماعى و انسانى توجه و تأکید دارد ـ همانگونه که در خبر آمده است که در دانشگاههاى مالزى نسبت علوم کاربردى و طبیعى با علوم اجتماعى و انسانى نسبت 60 به 40 است ـ مُبیّن آن است که تأکید بر رشد ملى بیش از رشد فردى است. به همین ترتیب، گسترش دانشگاههاى تخصصى، مانند دانشگاه نفت، دانشگاه ارتباط از راه دور، دانشگاه انرژى و (اخیرا) دانشگاه صنعت در مالزى، نشانهى آشفتگى و بدفهمى مفهوم دانشگاه است؛ زیرا نام دانشگاه دلالت بر این مطلب دارد که با کلیات بیش از جزئیات سروکار دارد.
این تصور که دانشگاه صرفا کارخانهى تولید محصول براى رشد ملى است، زمانى در کشور مالزى به شدت احساس شد که مسؤولین آموزش عالى کشور مالزى دستور کاهش طول دوران تحصیل از چهار سال به سه سال را صادر کردند، تا پرورش نیروى انسانى براى رشد ملى تسریع گردد.
محتوا
در این خصوص اتفاقنظر وجود دارد که محتواى برنامهى درسى، یعنى رشتهها یا موضوعات ارائه شده در نهادهاى آموزشى اسلامى، از سطح ابتدایى گرفته تا سطح متوسطه، بهخصوص در علوم اکتسابى، عاریت گرفته از دیدگاه غیردینى غربى است؛ بنابراین، دانش آموخته شده، عارى از ارزشهاى مذهبى مىباشد؛ حتى اگر چنین هم نباشد، مملو از ارزشهاى ناسازگار با عقاید و ارزشهاى دینى است؛ بنابراین، طى سالیان متوالى، به بچههاى مسلمان، ارزشهاى بیگانه، عمدتا اندیشهى دوگانگى بین جسم و روح،(24) مکتب انسانگرایى،(25) مرام دنیوى(26) و مفهوم غمنامه(27) (تراژدى) تلقین شده است.(19)
همچنین برنامهى درسى، به طور منسجم و بایسته، تجربیات یادگیرى را به نحوى به بچهها ارائه نکرده است که در کنار رشد جسمى و عقلانى، به اهداف تربیتى نیز دست یابند.
گرایشات برنامهى درسى در کلیهى سطوح آموزشى به سمت رشد عقلانى بوده است؛ اگرچه مطالعات انجام شده در زمینهى علم روانشناسى و رشد اخلاقى، مبیّن آن است که رفتارهاى اخلاقى و منش خوب در خردسالى، تلقینپذیرند. پیاژه(28) از مطالعاتِ خود نتیجه گرفته بود که مرحلهى عملیات صورى، که در آن توانمندى شناختى افراد شکل مىگیرد، حدودا از سن یازده سالگى یا با توجه به سن بلوغ زیستى افراد آغاز مىشود.
کتاب همهى آنچه که من نیاز دارم بدانم، در کودکستان آموخته شده است، بیانگر این حقیقت است که رفتارهاى اخلاقى و منش خوب در پنج سال اول زندگى رشد پیدا مىکنند. متأسفانه، طراحان برنامهریزى درسى ما قادر نیستند در طرحهایشان ارتباط لازم را بین یافتههاى این گونه مطالعات و استنتاجات فلسفى برقرار سازند.
خوشبختانه، بیشتر مؤسسات آموزشى در کشورهاى مسلمان، ارائه دهندهى آموزش دینى اسلامىاند؛ اگرچه، گاهى آموزش نظرى بر آموزش عملى ترجیح داده مىشود؛ مثلاً مدرسهاى دانشآموزانش را از جهت نظرى درخصوص اهمیت دادن به نماز پنجگانه، روشهاى انجام آن و اوقات مناسب انجام این فریضه تعلیم مىدهد، اما برنامهى درسى پنهان و آموزش مدرسه، مشوق این عملکرد نیست و در این راستا هیچگونه برنامه یا ترتیبات خاصى در ساعات کار مدرسه مشخص نمىشود، یا گاهى، تسهیلات مناسبى ارائه نمىگردد. نمازخواندن به ابتکار دانشآموزان واگذار شده است. به نظر مىرسد که برنامهى درسى پنهان، بیشتر خصوصیات اخلاقى را در حدِ موعظه تعلیم مىدهد نه در حدِ عمل. این امر مىتواند به خاطر تعلیم مسؤولیت و مستقل بارآوردن بچهها، به نظر خوب باشد، اما در بیشتر مواقع، این امر مانع از نماز خواندن دانشآموز مىشود، زیرا او باید براى انجام فریضهى نماز، از معلمش براى ترکِ کلاس اجازه بگیرد. این امر براى دانشآموزانى که بعدازظهرى هستند، خیلى مهم است؛ زیرا آنها باید براى انجام فریضهى ظهر و عصر در مدرسه دلیل بیاورند و حساب پس دهند.
حقیقت این است که برنامهریزى درسى ما نوع کورى از ظهور نفوذ خصوصیات لیبرال غربى است. برنامهریزى درسى نشان مىدهد که درک درستى از نیازهاى مختلف یادگیرندگان با توجه به نوع جنسیت و نقش آنها وجود ندارد. در برنامهریزى درسى با هر دو جنس مذکر و مؤنث یکسان رفتار مىگردد. باید قرآن و سنت به عنوان مرجع ما مدنظر قرار گیرند. در برنامهى درسى، زن عفیف و نقشهاى خاص او، همچنین نقش مردان به عنوان متکفّل خانواده و حامى زن مىبایست مورد تأکید قرار گیرد.
افزایش انحرافات اجتماعى، یکى از عوامل اصلى تجزیهى خانواده است و هنوز هم از سوى سیاستمداران مورد توجه قرار نگرفته است؛ بنابراین، تعجبى ندارد که پیشگویى تافلر(29) در خصوص خانوادهى غیرهستهاى یا خانوادهى غیرگسترده، تحت عنوان پدیدهى موج سوم (عصر فناورى اطلاعات) در بین ملل اسلامى محقق شود.(20)
ارزیابى تربیتى
محققان مسلمان اغلب در خصوص تفاوت میان سطح خلاّقیت و تفکّر بچههاى مسلمان تحصیلکرده در نظام آموزشى کشورهاى اسلامى و نظام آموزشى کشورهاى غربى، به خصوص نظام آموزشى کشور امریکا، تردید دارند. علىرغم وجود بحرانهاى دینى و اخلاقى در کشورهاى غربى، مشاهدات موجود نشان مىدهد که آنها از نظر فکرى خلاقتر و انتقادىترند و آزادانهتر به ابراز نظر مىپردازند. زمانى که بچههاى مسلمان، آموزش ابتدایى و متوسطهشان را درغرب سپرى مىکنند، گرایش به آن دارند که خلاق و منتقد باشند و آزادى بیان داشته باشند. ارزشهاى دینى و منشهاى اخلاقى آنها، به مذهب و نیروى اخلاقى خانواده و گروههاى همسالشان مربوط است.
با توجه به این عوامل و چندین عامل دیگر، نویسنده نتیجه مىگیرد که ریشهى تفاوت کلى، به نظام تعلیم و تربیت، بهخصوص در روش آموزشى و نحوهى ارزیابى اهداف تربیتى برمىگردد.
در این بررسى مختصر آشکار گردید که برنامهریزى درسى بیشتر ملل مسلمان غیردینى است. واضح است که اهدافِ تربیتى به وسیلهى فلسفهى تربیتى اسلامى غربال نشده است و بیشتر نشأت گرفته از فلسفهى تربیتى غربى، غیردینى و لیبرال است. به سلسله مراتب علم، به خصوص علم واجب عینى و واجب کفایى، توجهى نشده است. این یک اشتباه اساسى در وضع تربیتى ماست. تجربیات یادگیرى با اهداف تربیتى ما، بهخصوص با رشد معنوى و اخلاقى، سازگار نیستند. نتیجتا به جاى آنکه با تعلیم و تربیت توانسته باشیم ایمان متبلور و اعمال اسلامى مُقوِّم را ایجاد کنیم، عکسش مُحقق شده است.
بنابراین، توجه به اسلامى کردن برنامهریزى درسى و علوم اکتسابى ضرورت اساسى دارد.
اسلامى کردن برنامهریزى درسى
اهداف تربیتى
اولین گام اساسى براى اسلامى کردن برنامهریزى درسى، اطمینان از این مطلب است که آیا منابع اهداف تربیتى با توجه به دیدگاه اسلامى استخراج شدهاند؟ چه منابعى که مربوط به یادگیرندهاند، چه منابعى که با طبیعتِ دانش یا موضوع خاص مرتبطاند و چه منابعى که مربوط به خودِ زندگانى فعلى مىباشند. قرآن کریم و سنت پیامبر باید اساس مراجعات در فهم طبیعت یادگیرنده و دانش و یافتههاى منتشرهى تحقیق تجربى، مخصوصا روانشناسى یادگیرى و یادگیرنده باشند. باید از این یافته به عنوان یک مکمل یارى گرفت.
گام بعدى، ترسیم فلسفهى روشن تربیتى براساس دیدگاه اسلامى است. این فلسفه باید در عمل، راهنماى تربیتى جامعه، رهبران مدرسه، معلمان، خانوادهها و دانشآموزان باشد. اهداف و مقاصد روشن تربیتى باید استخراج شوند. این اهداف و مقاصد به مانندِ قطبنماى یک حوزهى تربیتى در اطمینان به این امر که کل پیشرفتهاى مهم تربیتى به طرف کسب هدف انتخابى درحرکتاند و در جستوجوى جهت سرگردان نیستند، ضرورت دارند. مفاهیم عبد و خلیفه باید تعریف عملیاتى شوند. افراد درگیر در امر استخراج سیاست و پیشنویس برنامهریزى درسى، باید از این مفاهیم مهم آگاهى داشته باشند. این به معناى آن نیست که مبادرت به امر برنامهریزى در تعلیم و تربیت اسلامى، منحصرا براى مسلمانان معنادار خواهد بود و اختصاص به دانشگاه اسلامى خواهد داشت. تعلیم و تربیت اسلامى به طور عملى امکانپذیر است و مىتواند همهى افراد بشر را دربرداشته باشد. با این چشمانداز، اولین کنفرانس جهانى مسلمانان در خصوص تعلیم و تربیت اسلامى باید به طور مشخص به دنبال یک فلسفهى تربیتى اسلامى با اهداف زیر باشد:
رشد متعادل کل شخصیت انسان از طریق تربیت روح، ذهن، نفس خرد، احساسات و حواس فیزیکى انسان؛ تربیت عملى مسلمانان به نحوى که ایمان را در کل شخصیت افراد متبلور و گرایش درونى نسبت به دین اسلام را در آنها ایجاد و توانمندى لازم جهت فهم قرآن و سنت را در آنها مهیا سازد، به طورى که با طیبخاطر از طریق نظام اسلامى ارزشها، هدایت شوند به نحوى که فرد موقعیتش را به عنوان جانشینى خدا دریابد و همانگونه که خداوند مقرر کرده است، بر جهان اقتدار یابد.(21)
سومین گام این است که برنامهریزى درسىِ دانشگاه یا مدرسه باید انعکاسى از فلسفهى تربیتى، و درحقیقت، سازوکارى براى رسیدن به هدفِ آن باشد. به طور خاص، سلسله مراتب علم (میان علم واجب عینى و واجب کفایى) باید در برنامهریزى درسى در نظر گرفته شود. علم وحیانى، به عنوان اساس، باید در همهى موضوعات درسى یا در همهى دانشکدههاى دانشگاه اسلامى ترویج گردد؛ بنابراین، بعضى از رشتههاى علوم وحیانى باید جزء بایستههاى آموزشى همهى دانشآموزان ـ بدون توجه به مشخصههایشان ـ باشد. قطعا، دیدگاه آموزش این علوم در دانشگاه، باید با دیدگاه آموزش این علوم در مدارس متفاوت باشد؛ به دلیل آنکه محصلان دانشگاهى بالغترند و قدرت تفکر و عکسالعمل را دارند.
به همین ترتیب، یادگیرى بعضى از رشتههاى علوم اکتسابى، مانند علوم طبیعى، علوم اجتماعى و علوم انسانى براى دانشآموزان مسلمان، بهخصوص متخصصان علوم وحیانى الزامى است. یک برنامهریزى درسى تلفیقىتر، اما داراى استخوانبندى، باید به وسیلهى مدارس و دانشگاهها اتخاذ شود، تا مشکل دوگانگى تربیتى حذف گردد. یک برنامهریزى درسى تلفیقى، دانشآموزان را به کسب تخصص در علوم وحیانى و علوم اکتسابى در محدودهى نظام آموزشى مشابه، قادر مىسازد. از آنجایى که زبان عربى زبان رسمى مسلمانان است و زبانى است که علم با آن محاط شده است، باید سعى شود که زبان عربى زودتر در برنامهریزى درسى رسمى وارد گردد.
محتوا و روش
باید محتواى دانش، موضوعات درسى یا رشتههاى ارائه شده در برنامهى درسى را از عوامل غیردینى غربى و ناسازگار با اسلام پاک نمود. این عوامل که شامل ثنویت، مکتب انسانگرایى، مرام دنیوى و مفهوم غمنامه (تراژدى) است، اساسا غربى و ضد اسلامىاند و باید از برنامهریزى درسى اسلامى جدا شده، سپس دیدگاه اسلامى توحیدى جاىگزین شود.
برنامهریزى درسى باید مُقوم مفاهیم اسلامى ذیل باشد:
1. دیدگاه اسلامى در خصوص خالق (توحید، ایمان و ارتباطات معنوى)؛
2. خلقت بشر و هدف او؛ مانند پرستش خدا، جانشین خدا بودن، ترویج خوبى و منع بدى و گسترش پیام اسلام؛
3. ارتباط انسان با خالق؛ یعنى معرفت ربوبى، التزام عملى در برابر خداوند، انجام رفتارهاى خوب، پرستش و تضرع به درگاه خداوند؛
4. ارتباط انسان با دیگران که باعث گسترش عدالت گردد؛ توجه داشتن به زندگى، دارایى و شأن و مقام، رشد اخلاق (منش) و نشان دادن بردبارى دینى؛
5. روابط انسان با محیط، به نحوى که بر نقش انسان به عنوان جانشین خدا تأکید شود و انسان هماهنگ با سایر مخلوقات خداوند کار کند و خداوند را از طریق مخلوقاتش تشخیص دهد یا کشف کند؛
6. رشد خود، به نحوى که زمینهى لازم را براى اصلاح خود و کسب تجربه از اشتباهات گذشته فراهم سازد؛
7. سرنوشت و تقدیر انسانى؛ یعنى بالابردن احساس مسؤولیت با ارزیابى نقش خود، درک روز گذشته و روز بعد از آن و دلالتهاى موجود در این روزها؛
8. رشد یک سرى از عادات اسلامى، که منجر به عمل اسلامى شود.(22)
بنابراین، براى معلمان مسلمان الزامى است که مفاهیم اسلامى ذکر شدهى را در ذهن دانشآموزان مسلمان ـ صرفنظر از موضوعات درسى تعلیم داده شده ـ جاىگزین کنند. تلقین این مفاهیم و ارزشها به نحو غیرمستقیم، از طریق موضوع درسى، به خصوص براى تمرینات عینى، مانند ریاضیات یا علم حساب، ساده نیست.(23)
بنابراین، معلمان باید، مطالب را به طور غیرمستقیم و از طریق عقلانى تلقین کنند؛ به ویژه زمانى که بیان این مطالب به وسیلهى موقعیت کلاسى، توجیهپذیر شده باشند. این وظیفه نباید فقط خاص علوم دینى اسلامى گردد، مدیران تربیتى و معلمان باید ارائهدهندهى تجربیات یادگیرى مناسب، به ویژه در زمینهى رشد اخلاقى و معنوى، به دانشآموزان باشند؛ روشهاى جدید آموزشى باید کشف شوند و معلمان یا سخنرانان باید خلاق و مُبدع باشند؛ آموزش علوم وحیانى نباید اختصاص به روشهاى سنتى، مانند حفظ متنهاى قدیمى داشته باشد، اگرچه یقینا دانش اساسى، نیازمند حفظ کردن است؛ دانشآموزان باید به دنبال فرایندِ یادگیرى دربردارندهى روش علمى و روش حل مسأله ـ نه دادهى صرف ـ باشند؛ بنابراین آنها باید طبق سفارش خداوند در قرآن کریم، به سوى تفکر انتقادى هدایت شوند؛ باید بین دیدگاه دانشآموزمحور و موضوعمحور تعادل ایجاد گردد؛ درخصوص برنامهى تربیت معلم، نظر بر این است که این برنامه، سازگار با فلسفهى تربیتىاى باشد که باید تدوین گردد.(24)
برنامهى تربیت معلم ـ درخصوص جذب و نگهداشت ـ باید بر روى شخصیت معلم تأکید داشته باشد، به خصوص شخصیت اخلاقى و معنوى او که تقریبا مورد غفلت قرار گرفته است.
معلمان مهمترین عامل در ایجاد تغییرات تربیتىاند و باید آگاه و قادر به درک جهتهاى جدید باشند. درخصوص برنامههاى تربیت معلم، به نظر مىآید تأکید بر مهارتهاى فکرى و فناورى اطلاعات است و توجهى به اهمیت مبانى تربیتى و رشد شخصیت، مخصوصا رشد شخصیت اخلاقى و معنوى افراد نمىشود.(25)
ارزشیابى آموزشى
ارزشیابى، تدبیرى نیرومند، براى مشخص نمودن اهداف تربیتى است.
هدف از ارزشیابى، درک این مطلب است که میزان نتایج مطلوب تجربیات یادگیرى بارور و سازماندهى شده چه قدر است؟ و فرایند ارزشیابى، درگیر تشخیص توانمندىها و ضعفهاى طرح مىباشد.(26)
ارزشیابى فرایندى است که در آن تغییرات رفتارى واقعى رخ مىدهد؛(27) بنابراین، باید دقت داشت که ارزشیابى مترادف با انجام امتحان کاغذ ـ قلم(30) نیست. ارزشیابى نیرو محرکهى قوى براى امر یادگیرى است. با انجام امر ارزشیابى، دانشآموزان میزان یادگیرى خود را محک مىزنند و معلمان، براساس نوع ارزشیابى، در کیفیت آموزش خود، تجدیدنظر مىکنند.
نتیجتا، بدون داشتن رویهى ارزشیابى دقیق، مطابق با اهداف تربیتى برنامهى درسى، رویهى ارزشیابى ممکن است به جاى توجه به وضعیت اهداف برنامهى درسى، توجه صرف به دانشآموز و حتى معلم داشته باشد.(28)
حقیقت این امر، با توجه به اهداف اخلاقى و معنوى آشکار مىشود. باید انتظار بعضى تغییرات را در رفتار دانشآموزان داشت؛ زیرا آنها به منزلهى هدف مىباشند؛ اما متأسفانه، اغلب دانشآموزانى که نمرهى بالایى از امتحانات کاغذ و قلم مىگیرند، رفتار اخلاقى مورد انتظار را از خود بروز نمىدهند؛ بنابراین امر برنامهریزى درسى باید با توجه به تجربیات یادگیرى پیشنهادى، روش آموزشى و نوع ارزشیابى اصلاح شود.
نتیجه
در این مقاله، تلاش شده است که مشکلات موجودِ برنامهریزى در نظام آموزشى کشورهاى اسلامى روشن گردد. برنامهریزان تربیتى باید نسبت به این موضوعات حساس باشند و ضمن آگاهى از آنها، مشوق تغییرات برنامهریزى پیشنهادى باشند. توجه داشتن به این امر در تقویت توانمندى امت اسلامى مهم است. همچنین چندین روش براى اسلامى کردن برنامهریزى طراحى شده است که با فلسفهى تربیتى و تجربیات یادگیرى و رویهى ارزشیابى آغاز مىشود؛ اما اینها هنوز کافى نیستند. باید برنامهریزان تربیتى و مربیان توجه لازم به این وظیفه داشته باشند؛ آنگاه محققان نیز اطمینان خواهند داد که تلاشهاى انجام شده در خصوص اسلامى کردن تعلیم و تربیت به ثمر خواهد نشست. محققان باید وظیفهى اسلامى کردن برنامهریزى درسى را در تمامى رشتهها، به ویژه در علوم اکتسابى، قانونمند سازند. امید آن است که اسلامى کردن دانش فعلى، برنامهریزى درسى و نهایتا تعلیم و تربیت، منجر به ایجاد هویت اسلامى (انسان خوب) گردد؛ انسانى که ادامه دهندهى چرخهى حرکت اسلامى کردن باشد.
یادداشتها
1. ر.ک: Hasan Lagulung, ûIslamisasai Pendidikan dari Perspektif Metodologi(اسلامى کردن تعلیم و تربیت از چشمانداز روششناختى)، سمینار ملى اسلامى کردن تعلیم و تربیت، بخش تعلیم و تربیت دانشگاه بینالمللى اسلامى مالزى ـ کوالامپور ـ Tuly 1998.
2. رالف دبلیو. تیلر. «برنامهریزى درسى ـ اکنون و بعد»، کنفرانس مشکلات امتحان (ان. جى. پرسنیتون.، خدمات آزمون تربیتى، 1957)، اقتباس شده از دانیل تانر و ال. ان. تانر، رشد برنامهریزى درسى: از نظریه تا عمل (نیویورک: انتشارات مک میلان، 1980) ص16.
3. رالف دبلیو. تیلر، اصول اساسى برنامهریزى درسى و آموزشى (شیکاگو: چاپ دانشگاه شیکاگو). ص1.
4. اُتانل بى. اسمیت، دبلیو. اُ استنلى و جى. هاش. شورس، مبانى رشد برنامهریزى درسى (نیویورک: هارکورت، 1957).
5. همان، ص5ـ6.
6. دى. هالیبرتون، «دیدگاههاى برنامهریزى درسى» در دبلیو. اِى. چیکرنیک، دى.، هالیبرتون، دبلیو. هاش. برگکوسیت و جى. لیبندکوسیت، توسعهى برنامهى درسى دانشکده (واشنگتن، شوراى پیشرفت دانشکدههاى کوچک، 1977). ص50ـ37.
7. تیلر، اصول اساسى برنامهى درسى و آموزشى، ص34.
8. همان، ص37.
9. قرآن کریم، سورهى تین، آیهى 4.
10. قرآن کریم، سورهى فجر، آیهى 25 و سورهى تین، آیهى 5.
11. براى توضیحاتى در خصوص مفهوم انسان، علم و آموزش و پرورش، نقیب العطاس، مفهوم آموزش و پرورش اسلامى (کوالالامپور: 1990)
12. من مرهون دکتر یداللّه کاظمى، عضو بخش تعلیم و تربیت، به خاطر این تعبیر زیبا هستم.
13. براى بحث بیشتر در خصوص طبیعت مربوط به علم، ر.ک: کتاب Wan M., Nor Wan Duvdمفهوم دانش در اسلام (لندن: مانسل، 1991)، فصل4.
14. العطاس، مفهوم آموزش و پرورش اسلامى.
15. همان، ص22.
16. غزالى «تغییر مفهوم لغت فقه در طول زمان»، ر.ک: علم، ترجمهى بنى امین فریس (لاهور: اشرف، 1974)، ص80ـ83 و فرخى، اسلامى کردن علم (واشنگتن، 1982). ص17ـ18.
17. رابرت. مازون. نظریه تربیتى معاصر (نیویورک: دیوید مککى، 1972). ص26.
18. تانر و تانر. توسعه برنامهریزى درسى، ص510.
19. نقیب العطاس، اسلام و سکولاریسم (کوالا لامپور، مهاجرت جوانان مسلمان از مالزى، 1978).
20. آلوین تافلر، موج سوم (نیویورک: کتاب بنتام، 1980). ص211.
21. نقیب العطاس، اهداف و مقاصد تعلیم و تربیت اسلامى (جده: دانشگاه پادشاهى، عبدالعزیز، 1979).
22. من مرهون شخصى هستم که این لیست را در زمان ششمین کنفرانس جهانى تعلیم و تربیت اسلامى در کیپ تون آفریقاى جنوبى آماده و منتشر کرده است. 19ـ25 سپتامبر 1996.
23. ر.ک: روزنانى هاشم ûPenyerpan Nilal - nilai Mumi dalam K13SM
«نتیجهى ارزشهاى اخلاقى در برنامهى درسى تلفیقى براى مدارس متوسطه [KBSM]». مقالهى ارائه شده در سمینار ملى ارزیابى KBSM، مؤسسهى امینالدین، لیانگ، لیانگ مالزى، 1997.
24. روزنانى هاشم، «ساختار یک برنامهى تربیت معلم اسلامى»، فصلنامهى تعلیم و تربیت اسلامى، (زمستان 1997)، ص57ـ68.
25. برنامهى تربیت معلم IIUM توجه خاص به این دو محدودهى شخصیت معلم از طریق برنامههاى اردویى علاقه و عبادت رسمى دارد. در اردوى علاقه، دانشآموزان در گروههاى 10 نفره مرتب شده و هرگروه براى حداقل یک ساعت طبق جدول زمانبندى کلاس ملاقات هفتگى دارند و در خصوص موضوعات انتخابى علم شریعت بحث کرده، به صورت گروهى مشورت مىکنند. در اردوى عبادت، که طبیعتا سه روز طول مىکشد، دانشآموزان به سخنرانىها گوش مىدهند، در کارگاهها مشارکت دارند، نمازهاى جماعت برگزار مىکنند، آیات قرآن را از حفظ مىخوانند و فعالیتهاى دینى با یکدیگر انجام مىدهند. ر.ک: روزنانى هاشم، «تأثیر دانشنامه IIUM در برنامهى تعلیم و تربیت به ترتیبى که توسط دانشآموز معلمان در اجلاس 95 / 1994 دریافت شده است»، گزارش تحقیق منتشر نشده است، همچنین ر.ک: سحرى نورالدین و روزنانى هاشم ببینید.
«برنامه درسى نیمه رسمى در دانشنامه IIUM در برنامه تعلیم و تربیت» مقالهى ارائه شده در سمینار ملى تربیت معلم، دانشکدهى تعلیم و تربیت، دانشگاه پوترامالزى، 1997.
26. تیلر، ص103.
27. همان، ص106.
28. همان، ص124.
________________________________________
1 . Rosnani Hashim(استادیار بخش تعلیم و تربیت دانشگاه اسلامى بینالمللى مالزى)
2 . نویسنده این مقاله را در مجلهى آمریکایى علوم اجتماعى اسلامى، چاپ امریکا، تدوین نموده است.
3 . اُطْلِبُ العِلْمَ مِنْ المَهْدِ اِلَى اللَّحَدْ.
4 . informal
5 . formal
6 . nonformal
7 . unstructured
8 . Tyler
9 . Smith
10 . stanley
11 . shores
12 . stark
13 . halliburton
14 . paradigmatic
15 . theatetvs
16 . Al-Attas
17 . ilmal-naqliyah or fard `ayn (revealed)'
18 . ilm al-aqliyah or fard `kifayah (acquired)'.
19 . شایان ذکر است که صاحبنظران عرصهى تعلیم و تربیت اسلامى، معانى متفاوتى براى آموزش و پرورش اسلامى در نظر گرفتهاند، بعضى آموزش و پرورش اسلامى را معادل مفهوم تأدیب، و بعضى آن را معادل مفهوم تربیت مىدانند. (م)
20 . وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الاْءَرْضِ خَلِیفَةً (بقره، 30)
21 . إِنَّا عَرَضْنَا الاْءَمَانَةَ عَلَى السَّمَوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الاْءِنْسَانُ (احزاب 72)
22 . Vertical relations
23 . horizontal relations
24 . Dualism of body and spirit
25 . Humanism
26 . sacularism
27 . Tragedy.
28 . piaget
29 . Toffler
30 . Paper and Pencil