آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

متن

على(ع) نمونه کامل انسان الهى، الگوى تربیتى اسلام و تبلور عینى تفکر توحیدى است. انسان والایى که از کودکى در محضر پیامبر اکرم(ص) رشد کرد، در مکتب او پرورش یافت و در پرتو ابعاد روحى و مکارم اخلاقى والاى ایشان و در سایه فرهنگ قرآنى شخصیتش شکل گرفت. او که حافظ قرآن، قرآن ناطق و مفسر راستین آن است، احاطه‏اش به معارف الهى چنان است که تنها او مى‏تواند بگوید: «لَوْ کُشِفَ الغطاءُ ما ازددتُ یقینا؛ حتى اگر همه پرده‏ها کنار رود، ذره‏اى به یقین من افزوده نمى‏شود». (جوادى آملى، حکمت نظرى و عملى در نهج‏البلاغه، ص107).
در نهج‏البلاغه و در کلام امام على(ع) که همه‏چیز رنگ و بوى الهى دارد، طبعا روشها، ابزارها، مواد، مراحل، عوامل و اهداف تربیت نیز خداگونه و به منظور تکامل انسان، تصفیه روح، رهایى از بندگى غیرخدا و مبارزه با نفس امّاره است. در این مکتب بدترین دشمن انسان نفس هواخواه و سرکش وى است که او را به تباهى و نافرمانى فرا مى‏خواند: «اَعْدى عَدُّوکَ نَفْسُکَ التّى بَین جَنْبِیْک...» (رزمجو، دریچه‏اى گشوده بر آفتاب، ص 185).
از نظر آن حضرت، دنیا محل تربیت و گذرگاه تکامل است: «یَابْنَ آدَمَ خَلَقْتُ الاَْشْیاءَ لاَِجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ لاَِجْلِى...؛ همه چیز براى انسان آفریده شده است و انسان براى خدا» (مطهرى، سیرى در نهج‏البلاغه، ص276)، چنانکه بازگشت او نیز به سوى خداست: «وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَواتِ وَ الاَْرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا وَ اِلَیْهِ الْمَصِیرُ...» (مائده، آیه 18). در نظام تربیتى نهج‏البلاغه دست‏یابى به سعادت و خوشبختى، تنها در سایه شناخت خداوند، فرمانبردارى از دستورهاى او و پیمودن راه انبیاى الهى ممکن است. در این دیدگاه، انسان عضوى فعال، مستقل، مفید و محترم از پیکره اجتماع بشرى است که باید شریک غم‏ها و شادى‏هاى جامعه باشد. پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «مَثَلُ المُؤمِنِینَ فِى تَوادِّهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ وَ تَعَاطُفِهِمْ، مِثْلَ الجَسَدِ اِذَا اشْتَکى عَنْهُ عُضْوٌ تَداعى لَهُ سائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَ الحُمّى» (السیوطى، الجامع الصغیر فى احادیث البشیر والنذیر، ج2، ص145).
بنى آدم اعضاى یکدیگرندکه در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوى به‏درد آورد روزگاردگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بى‏غمىنشاید که نامت نهند آدمى
(گلستان سعدى)
اگر بپذیریم که تربیت به معناى آموزش آداب پسندیده و تخلّق به اخلاق نیکوست یا اگر آن را به تغییرات مطلوب و همه جانبه در ابعاد مختلف وجود انسان براى نیل به کمال تعبیر کنیم، از کلام و مرام آقا امیرالمؤمنین مى‏توان روش‏هایى را براى تربیت انسانهاى صالح، متعهد و کارآمد دریافت کرد که در اینجا به چند نمونه اشاره مى‏کنیم:
1. محاسبه نفس
از جمله روش‏هایى که در تربیت انسان بسیار مؤثر است، پاسبانىِ از خویش و محاسبه نفس یا به عبارت دیگر «ارزیابى اعمال و انگیزه‏هاى پنهانى آن» است (باقرى، نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، ص98). در نظام تربیتى اسلام «حُسنِ عمل» مورد نظر است نه کثرت آن؛ چنانکه امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه: «لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُم اَحْسَنُ عَمَلاً»(ملک، آیه 2) مى‏فرماید: «لَیسَ یَعْنى اَکْثَرُ عَمَلاً وَلکِنْ اَصْوَبَکُمْ عَمَلاً و اِنَّمَا الاِْصابَةُ خَشْیَةُ‏اللّهِ و النِّیَةُ الصّادِقَةُ؛ منظور این نیست که چه کسى بیشتر عمل مى‏کند، بلکه مراد آن است که چه کس بهتر عمل مى‏کند و صحت عمل آنها ناشى از خشیت الهى و نیّت صادقانه است» (حکیمى، الحیاة، ج1، ص272). باید پذیرفت که هرگاه عمل با تقوا همراه باشد دیگر نمى‏توان آن را اندک شمرد؛ زیرا ارزش در اینجا به عدد نیست، بلکه به خلوص است، از این رو مولاى متقیان مى‏فرماید: «لایَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوى» (حکیمى، الحیاة، ج1، ص273).
امام على(ع) درباره این روش مؤثر تربیتى، خطاب به فرزندانش و همه مسلمانان مى‏فرماید: «عِبادَاللّهِ! زِنُوا اَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ اَنْ تُوزَنُوا و حاسِبُوا مِنْ قَبْلِ أَن تُحاسِبُوا؛ اى بندگان خدا! خود را بسنجید قبل از آنکه شما را بسنجند و از خویشتن حسابرسى کنید پیش از آنکه به حسابتان برسند» (نهج‏البلاغه، خطبه90). هم‏چنین فرمود: «اَصْلِحُوا دُنیاکُمْ وَ اعْمَلُوا لاِخِرَتِکُمْ کَأَنَّکُمْ تَمُوتُونَ غَدَا» (پاینده، ترجمه نهج‏البلاغه، ص62). و نیز فرمود: «طُوبى لِمَن ذَکَرَ الْمَعادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسابِ و قَنِعَ بالْکِفافِ وَ رَضِىَ عَنِ اللّهِ؛ خوشا به حال کسى که به یاد معاد باشد و براى روز حساب عمل کند و به مقدار کفایت قناعت نماید و از خدا راضى باشد.» (نهج‏البلاغه، حکمت 44).
امام خطاب به یکى دیگر از فرماندارانش که به بیت‏المال تعدّى و از آن سوءاستفاده کرده بود مى‏فرماید:
فَسُبْحانَ اللّه! أمَا تُؤمِنُ بِالْمَعادِ؟ أوْ ما تَخافُ نِقاشَ الْحِسابِ... وَاللّهِ لَوْ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَعَلا مِثْلَ الَّذِى فَعَلتَ مَا کانَتْ لَهُمَا عِنْدِى هَوادَةٌ وَلاظَفِرا مِنِّى بِاِرادَةٍ حَتّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا... .
آیا تو به معاد ایمان ندارى؟ از بررسى دقیق و سخت‏گیرى حساب در روز قیامت نمى‏ترسى؟ به خدا سوگند اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند هیچ پشتیبانى و هواخواهى از ناحیه من دریافت نمى‏کردند و در اراده من اثر نمى‏گذاردند تا آنگاه که حق را از آنها بستانم. (نهج‏البلاغه، نامه 41).
محاسبه و بازبینى آنچه در روز انجام مى‏دهد، انسان را از غفلت محفوظ مى‏دارد، و مصون ماندن از غفلت، در تربیت و تزکیه مؤثر و کارساز است و انسان را به تکامل معنوى و تقویت خودآگاهى سوق مى‏دهد.
2. زهدورزى و اعراض از دنیاگرایى
براى خودسازى و تهذیب نفس و تأثیرگذارى در دیگران، روشى که مطلوب و مؤثر است زهدورزى و پارسایى است.
در مکتب تربیتى امام على(ع) دل بستن به زخارف دنیوى نظیر مال و جاه، آرزوهاى طولانى، پیروى از هواهاى نفسانى و... مذموم است. به تعبیر آن بزرگوار این امور، خرد آدمى را ضایع مى‏کند و او را به اشتباه‏کارى وامى‏دارد و از یاد خدا دور مى‏سازد: «وَاعْلَمُوا اَنَّ الاْءَمَلَ یُسْهِى الْعَقْلَ وَ یُنْسِى الذِّکْرَ فَاکْذِبُوا الاَْمَلَ فَاِنَّهُ غُرُورٌ وَ صَاحِبُهُ مَغْرُورٌ؛ بدانید آرزوها موجب اشتباه‏کارى و فراموشى از یاد خدا مى‏گردد، پس آن را دروغ انگارید؛ زیرا آرزو فریب‏دهنده و آرزومند فریب خورده است» (نهج‏البلاغه، خطبه 86).
شاگردان مکتب علوى، ضمن آنکه تحت‏تأثیر امور فریبنده جهان مادى قرار نمى‏گیرند و به آنچه وفا و بقایى ندارد دل نمى‏بندند، در عین حال، با نظر به فرمان‏هاى الهى: «..وَلاَتَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا...»( قصص، آیه 77) و «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الّتِى اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ...» (اعراف، آیه 32) هیچگاه دست از کار و کوشش نمى‏کشند و وظایف فردى و اجتماعى خویش را همواره به نحو احسن انجام مى‏دهند؛ هم از طیبات رزق دنیوى برخوردار مى‏شوند و هم از لذّات روحانى و معنوى و بندگى خداوند بهره مى‏برند.
امیرمؤمنان، على(ع) در تفسیر و تبیین آیه شریفه: «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى مافاتَکُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ...» (حدید، آیه 23)، مفهوم واقعى زهد را چنین بیان فرموده است:
اَلزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتینِ مِنَ الْقُرآنِ: لِکَیْلا تَأْسُوا عَلى مافاتَکُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ... وَ مَنْ لَمْ یَأسَ عَلَى الْماضِى وَ لَمْ یَفْرَحْ بِالاْءتِى، فَقَدْ أخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْهِ.
تمام زهد و پارسایى در این دو جمله از قرآن است: هرگز بر آنچه از دستتان رفته است دلتنگ نشوید و به آنچه به شما مى‏رسد، شادمان نگردید و کسى که بر گذشته افسوس نخورد و به آینده شادمان نشود، پس زهد را از دو سوى آن ـ بى‏اعتنایى به گذشته و آینده ـ دریافته است» (نهج‏البلاغه، حکمت 439).
با توجه به آنچه از ترسیم سیماى زاهدان در سخنان آن بزرگوار گذشت، سزاوار است نمونه‏هاى دیگرى از سخنان ایشان را در این باره ملاحظه کنیم و بیندیشیم که تا چه حد در سازندگى و اصلاح انسان تأثیرگذار است:
اِنَّ الزّاهِدِینَ فِى الدُّنْیا تَبْکِى قُلُوبُهُمْ وَ اِنْ ضَحِکُوا ویَشتَّدُ حُزْنُهُمْ وَ اِنْ فَرِحُوا وَ یَکْثُرُ مَقْتُهُم اَنْفُسَهُم اِنِ اغْتَبَطُوا بِما رُزِقُوا.
همانا زاهدان در دنیا دل‏هایشان از ترس خدا مى‏گرید، اگر چه به ظاهر خندانند و اندوهشان از عذاب الهى سخت است، اگرچه در نظرها شادمانند و به جهت تقصیر در بندگى، خشم ایشان بر خویشتن بسیار است هر چند به سبب آنچه به آنان روزى داده شده است، نیکویى حالشان مورد غبطه دیگران است (نهج‏البلاغه، خطبه 113).
و در جاى دیگر فرمود:
فِى صِفَةِ الزُّهادِ، کانُوا قَوْما مِنْ اَهْلِ الدُّنْیا وَ لَیْسُوا مِنْ اَهْلِها فَکانُوا فِیها کَمَنْ لَیْسَ فِیهَا.
پارسایان گروهى هستند که ظاهرا اهل دنیایند، اما به واقع اهل آن نیستند. در دنیا زندگى مى‏کنند مانند کسى که در آن نیست، زیرا به آن دل نبسته‏اند و سراى عاریتش پنداشته‏اند (نهج‏البلاغه، خطبه 230).
آن امام پارسایان در این خصوص در توصیف خود مى‏فرماید:
فَوَاللّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیاکُمْ تِبْرا ولاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنائِمِهَا وَفْرا وَ لااَعْدَدْتُ لِیُبالِى ثَوْبى طِمْرا و لاحَزْتُ مِنْ اَرْضِهَا شِبْرا و لااَخَذْتُ مِنْهُ اِلاّ کَقُوتِ اَتانٍ دَبَرةٍ و لَهِىَ فِى عَیْنى اَدْهى وَ اَهْوَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقَرَةٍ.
به خدا سوگند از دنیاى شما طلا و نقره‏اى نیندوخته‏ام و از غنائم و ثروت‏هاى آن، مالِ فراوان ذخیره نکرده‏ام و براى این لباس کهنه، بدلى مهیّا نساخته‏ام و از زمین آن حتى یک وجب در اختیار نگرفته‏ام و از دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزى برنگرفته‏ام و این دنیا در چشم من بى‏ارزشتر و خوارتر از دانه تلخى است که بر شاخه درخت بلوطى بروید (نهج‏البلاغه، نامه 45).
3. معاشرت با صالحان
معاشرت و ارتباط با انسان‏هاى صالح و پرهیزکار روشى مؤثر و مطلوب در تربیت انسان‏هاست، چنانکه معاشرت با افراد ناصالح و داراى اخلاق غیراسلامى، آثار سوءتربیتى دنیوى و اخروى به دنبال دارد. مصادیق این حقیقت را با نگاه به گذشته و همچنین بررسى و دقت در زمان کنونى، فراوان مى‏توان یافت.
در قرآن کریم و سیره معصومین(ع) مکرر به ارتباط داشتن با انسان‏هاى صالح و پرهیزگار، توصیه گردیده است.
از دیدگاه امام على(ع) باید کسانى را براى دوستى و معاشرت برگزید که راستگو، درستکار، امین، بیداردل، آگاه، باایمان و متدین باشند و از آنها خواست که حالات و اخلاق ناپسندمان را تذکر دهند و مراقب رفتار و گفتار ما باشند و از عیوب آشکار و پنهانى که داریم آگاهمان کنند. حسن معاشرت، خوش‏خلقى و انسان‏دوستى، از آموزه‏هاى اساسى دین اسلام و روش‏هاى مطلوب تربیتى است و از منظر فردى، مایه تعالى روح، کرامت نفس و راه نیل به مقام عالى انسانى است و از نظر اجتماعى باعث محبوبیت و بهبود زندگى. تذکرات و یادآورى‏هاى دوستان لایق و متعهد، باعث شناخت بیمارى‏هاى فکرى و روحى و عیوب و رذائل اخلاقى و در نتیجه اصلاح آنها خواهد بود و در یک جمله، معاشرت با افراد اندیشمند، آگاه، باایمان و داراى اخلاق اسلامى زمینه‏ساز سعادت و خوشبختى است.
از نظر امام على(ع) بدترین دوست کسى است که از خُلق بد رفیق خویش، آگاه است ولى آن را نادیده مى‏گیرد و به عنوان مدارا، از تذکر دادن به او خوددارى مى‏کند:
شَرُّ اِخْوانِکَ مَنْ داهَنَکَ فِى نَفْسِکَ وَ ساتَرَکَ عَیْبَکَ.
بدترین برادرانت کسانى هستند که با تو در صفات نفسانیت مدارا مى‏کنند و عیوب اخلاقیت را از تو پنهان مى‏دارند (غررالحکم، ص446).
سکوت بى‏مورد و چشم‏پوشى نابجا درباره عیوب معنوى دوستان و برادران به منزله امضاى سیئات اخلاقى آنان است و این عمل نه تنها منافى با صداقت است بلکه مى‏توان آن را نوعى بدخواهى و دشمنىِ ناخواسته با دوستان به حساب آورد. على(ع) مى‏فرماید:
«اِنَّمَا سُمِّىَ الْعَدَوُّ، عَدُوّا لاَنَّهُ یَعْدُو عَلَیْکَ فَمَنْ داهَنَکَ فِى مَعَایِبِکَ فَهُوَ الْعَدَوُّ؛ دشمن را از آن جهت دشمن مى‏گویند که به تو تعدى و تجاوز مى‏کند. پس دوستى که عیوبت را نادیده انگارد دشمن توست» (غررالحکم، ص287)، چه او با این عمل به تو ستم رواداشته است.
على(ع) در نامه‏اى که به حارث همدانى نوشته سفارش کرده است: از مصاحبت و مجالست با گناهکاران بپرهیز؛ چون پیوند بَد سرانجام، شر و بدى به بار مى‏آورد. همچنین فرموده است: «صُحْبَةُ الاَْشْرارِ تَکْسِبُ الشَّرَ...؛ نتیجه همنشینى با اشرار و خطاکاران، جذب به بدى و شرارت است» (غررالحکم، ص196)، مانند باد که چون از گذرگاه متعفن عبور مى‏کند بوى تعفن به خود مى‏گیرد. «اِیّاکُمْ وَ مُجالِسَةُ اَبْنَاءِ الدُّنْیا فَفِى ذلِکَ ذَهابُ دِینِکُمْ وَ یُعَقِّبُکُمْ نِفاقَا و ذلِکَ داءٌ رَدِىٌّ لاشَفَاءَ لَهُ».(مستدرک الوسائل، ج2، ص64).
در خاتمه تذکر این نکته لازم است که روش‏هاى تربیتى درسخنان امام على(ع)، به مراتب بیش از مواردى است که دراین مختصر آمده است. برخى از روش‏هاى تربیتى که مى‏تواند مورد بررسى و پژوهش قرار گیرد عبارت است از: عبرت‏آموزى از تاریخ و گذشتگان، موعظه حسنه، خردورزى و تعلیم حکمت، یادآورى نعمت‏هاى الهى، انذار و تبشیر، تغییر موقعیت، ذکر و دعاها، عبادت، الگو و اسوه‏پرورى، ابتلاء و امتحان، تزیین کلام و فصاحت و بلاغت، مجازات به قدر خطا، تکلیف به قدر وسع، مهر و محبت، اکرام، رفق و مدارا و... .
منـابـع
ـ صبحى صالح، نهج‏البلاغه
ـ آمدى، عبدالواحد؛ غررالحکم یا مجموعه کلمات قصار امام على(ع)، چاپ تهران، 1377.
ـ ابن‏شعبه، حسن‏ابن على؛ تحف‏العقول عن آل‏الرسول، چاپ تهران اسلامیه، 1369.
ـ باقرى، خسرو؛ نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، انتشارات وزارت آموزش و پرورش، 1368.
ـ پاینده، ابوالقاسم؛ ترجمه نهج‏البلاغه، چاپ نهج‏البلاغه، چاپ تهران، سال 1360.
ـ پاینده،ابوالقاسم؛ترجمه نهج‏الفصاحه،چاپ نهج‏البلاغه،چاپ تهران، سال 1360.
ـ حکیمى، محمدرضا؛ الحیاة، جلد اول، چاپ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1409 ه . ق.
ـ جوادى آملى، عبداللّه؛ حکمت عملى و نظرى در نهج‏البلاغه، مرکز نشر اسراء، 1376.
ـ دشتى، محمد؛ المعجم المفهرس لألفاظ نهج‏البلاغه، مؤسسه تحقیقاتى امیرالمؤمنین، 1378.
ـ دشتى، محمد؛ فرهنگ معارف نهج‏البلاغه، مؤسسه تحقیقاتى امیرالمؤمنین، 1378.
ـ رزمجو، حسین؛ دریچه‏اى گشوده بر آفتاب، انتشارات دارالفکر قم، 1369.
ـ السیوطى، جلال‏الدین عبدالرحمن ابن ابى‏بکر؛ الجامع الصغیر فى‏احادیث البشر والنذیر، چاپ قاهره، 1321 ه . ق.
ـ فیض‏الاسلام، على‏نقى؛ ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، چاپ تهران، 1326.
ـ مطهرى، مرتضى؛ سیرى در نهج‏البلاغه، مدرسه امام امیرالمؤمنین، 1375.

________________________________________
1 عضو پژوهشکده حوزه و دانشگاه

 

تبلیغات