روش سؤال و جواب در سیره آموزشى معصومان(ع)
آرشیو
چکیده
این مقاله ابتدا نیم نگاهى به اهمیت و جایگاه علم و آموزش، بهویژه آموزش دینى، در سیره معصومان(ع) دارد، پس از آن به بررسى روش سؤال و جواب، اهمیت و جایگاه آن در سیره آنان مىپردازد. در ادامه مقاله به بیان اقسام سؤال و جواب و تفاوت این روش با روش پرسش و پاسخ متعارف و روش سقراطى پرداخته و مزیت آن بر این روشها را مشخص مىسازد و درنهایت نیز شیوههاى ترغیب به سؤال، فواید آموزشى آن و آداب سؤال و جواب را در سیره معصومان(ع) بررسى مىکند. واژههاى کلیدىمتن
مقدمه
اصولاً تربیت بدون آموزش و آگاهىبخشى میّسر نیست، و اگر میّسر نیز باشد، نمىتوان آن را تربیت نامید. شاید بتوان گفت مربى کارى جز آموزش و آگاهىبخشى انجام نمىدهد. بقیه کار یعنى استفاده از این اطلاعات، به عهده خود تربیتآموز است.
محتواى آموزش نیز در بخشهاى مختلف تربیت متفاوت است و البته بخش مهمى از آموزش را شکل مىدهد. از آن مهمتر شیوههاى آموزشى است که نقشى مهم را در آموزش و به دنبال آن در تربیت ایفا مىکند.
از سوى دیگر در تربیت اسلامى کشف روشهاى آموزشى در سیره معصومان(ع) و اینکه آیا آنان روشهاى خاصى در آموزش احکام و معارف اسلامى داشتهاند یا نه، نیز از اهمیت خاصى برخوردار است؛ چه اینکه آنها اسوههاى کامل براى بشر هستند که انسانها مىتوانند با پیروى از آنها دنیا و آخرت خود را تأمین کنند؛ زیرا با شناختى که آنها از انسان و هستى دارند، حقیقت را یافتهاند و براساس آن عمل مىکنند. از این رو شیوههاى آموزشى آنان نیز بر همین اساس است و از نظر علمى و روانى مىتواند بیشترین تأثیرات آموزشى را بر دانشآموزان و دانشجویان برجاى نهد. بنابراین با توجه به اهمیت شیوههاى آموزشى در امر آموزش و اتقان معصومان(ع) در کارهاى خود در این مقاله به بررسى یکى از روشهاى آموزشى در سیره آنان مىپردازیم.
اهمیت و جایگاه آموزش در اسلام
اهمیت تعلیم و تعلم در اسلام انکارناپذیر است. در اهمیّت دانشاندوزى در اسلام همین بس که قرآن کریم آن را مفروض وجدانها مىداند و مىپرسد: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لایَعْلَمُونَ؛ بگو آیا کسانى که مىدانند با کسانى که نمىدانند یکسانند» (زمر، آیه 9). همچنین قرآن کریم عالمان را بر غیر عالمان برترى داده، مىفرماید: «یَرْفَعُ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ؛ خداوند کسانى را از شما که ایمان آوردهاند و کسانى را که علم به آنان داده شده درجات عظیمى مىبخشد» (مجادله، آیه 11).
پیامبر اکرم(ص) علم را سرچشمه همه کارهاى نیک و نادانى را منشأ تمام کارهاى شر دانسته است. على(ع) نیز آن دو را اصلِ همه کارهاى نیک و بد مىداند (رىشهرى، میزان الحکمة، ج6، ص451).
درباره اهمیت و جایگاه دانشاندوزى در اسلام سخن فراوان است، اما از آنجا که محور بحث ما در آموزش و تعلیم است، از پرداختن بیشتر به اهمیت علم خوددارى کرده، به اهمیت آموزش مىپردازیم؛ گرچه اهمیت علم در اسلام گویاى اهمیت آموزش نیز هست، زیرا علم، تعلیم و تعلم از هم جدا شدنى نیستند و هرسه به هم گره خوردهاند.
نخستین معلم خداست که همه اسماء خود را به حضرت آدم(ع) آموخت: «عَلَّمَ آدَمَ الاَسْماءَ کُلَّهَا...» (بقره، آیه 31)؛ و نیز آنچه را که انسان نمىدانست به او آموخت: «عَلّمَ الاِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» (علق، آیه 5).
پس از خداوند متعال، پیامبران(ع) معلمان بشرند. پیامبر اکرم(ص) در این خصوص مىفرماید: «بِالتَّعْلِیم اُرْسِلْتُ؛ براى تعلیم فرستاده شدهام» (بحارالانوار، ج1، ص206). قرآن کریم نیز تعلیم را یکى از اهداف ارسال پیامبران دانسته و مىفرماید:
خداوند بر مومنان منّت نهاد هنگامى که در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد، هرچند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند (آلعمران، آیه 164).
البته در اسلام آموزش هر علمى که ثمربخش باشد ارزشمند است، ولى ارزش همه علوم یکسان نیست؛ در تعالیم دین اسلام ارزش دانش دینى بالاتر از دیگر دانشهاست. زیرا آموزش احکام و معارف دینى مساوى است با رهایى از خسران ابدى و رسیدن به سعادت دائمى؛ لذا انسان حاضر است همه جلوههاى مادى جهان را فداى نیکبختى ابدى خویش کند. سیره معصومان(ع) نیز خود گواه بر این مدعاست. عبدالرحمن سلمى به یکى از فرزندان امام حسین(ع) سوره حمد را آموخت. وقتى او سوره را نزد پدر خواند، امام(ع) هزار دینار و هزار حلّه به معلم داد و دهان او را پر از دُر کرد. عدهاى بر این کار امام خرده گرفتند؛ ایشان فرمودند: «اَیْنَ یَقَعُ هَذا مِنْ عَطائِهِ؛ چگونه این هدیه مادى مىتواند با آنچه او به فرزند من عطا کرده است (آموزش یک سوره از قرآن) برابرى کند» (بحارالانوار، ج44، ص191).
این حقیقت در سیره حضرت زهرا(س) نیز هویداست. از امام حسن عسکرى(ع) نقل شده است که:
زنى نزد فاطمه زهرا(س) آمد و عرض کرد: مادرى پیر و ناتوان دارم. پرسشى درباره نماز براى او پیش آمده و مرا نزد شما فرستاده است تا پاسخ آن را یاد بگیرم و براى او بازگویم. حضرت(س) به پرسش او پاسخ داد. سؤال دوم را مطرح کرد و پاسخ شنید. شمارِ پرسشها و پاسخها به عدد ده رسید. سپس عرض کرد بیش از این شما را به زحمت نیندازم. حضرت فرمود: خجل مباش و هرگاه خواستى، نزد من بیا و پرسشت را طرح کن تا پاسخت را بگویم. سپس فرمود: اگر کسى در برابر ستاندن صد هزار دینار، بارى سنگین را به پشت بام ببرد آیا این کار براى او مشقت دارد؟ زن گفت: نه. حضرت(س) فرمود: به من در برابر هر سؤال شما بیش از آنچه بین زمین و آسمان را پر کند جواهر پاداش داده مىشود. (بحارالانوار، ج2، ص3).
اینکه آن حضرت پاداشِ پاسخ دادن به یک مسأله را این مقدار جواهر یا بیش از آن مىداند نه بدین معناست که پاداش آن واقعا به اندازه همین امور مادى است، بلکه بدان دلیل است که براى تبیین امور معنوى راهى جز توسل به اینگونه تشبیهات نیست.
آموزش احکام و معارف دینى علاوه بر پاداش اخروى، فواید مادى و معنوى دیگرى نیز دارد که در برخى از روایات بدان اشاره شده است. از جمله اینکه آموزش، خود سبب پالایش اندوختههاى ذهنى نیز مىشود. على(ع) در وصیت خود به کمیل در این باره مىفرماید:
اَلْمالُ تُفْنِیهِ النَّفَقَةُ وَ العِلْمُ یَزْکُوا عَلَى الاِنْفاقِ.
مال با انفاق از بین مىرود و تمام مىشود، درحالى که دانش با انفاق و یاد دادن به دیگران پاکیزه و تصفیه مىشود (تحف العقول، ص163).
این پالایش از دو جهت مىتواند صورت پذیرد: اول آنکه شخص با آموزش، یافتههاى ذهنى خویش را مرور مىکند و با تاملّى دوباره و دقتى مضاعف، کاستىهاى آن را درمىیابد و زوایاى ناشناخته دیگرى برایش کشف مىشود. دیگر آنکه وقتى علم به دیگران منتقل مىشود علاوه بر اینکه آنان در آن مىاندیشند، با پرسشهاى خود موجب تأمّل بیشتر معلم، و درنتیجه باعث رشد و تزکیه علم مىشوند. پیامبر اکرم(ص) در این خصوص مىفرماید: «زَکَاةُ الْعِلْم تَعْلِیمُهُ مَنْ لا یَعْلَمُ؛ زکات علم به این است که آن را به کسى که نمىداند یاد بدهى» (رىشهرى، میزان الحکمة، ج6، ص469).
زکات معانى متعددى دارد. دو معناى آن که به این روایات مربوط مىشود: یکى همان اصلاح و منقّح کردن است و دیگرى رشد وافزایش (معجم الوسیط، مدخل «الزکاة»). بنابراین مىتوان گفت آموزش، علاوه بر اینکه موجب اصلاح و منقّح شدن آن مىشود، زمینهساز رشد و توسعه و افزایش آن نیز مىگردد.
علاوه بر این، آموزش موجب تزکیه و تقویت عقل نیز مىشود. على(ع) مىفرماید: «اَعْوَنُ الاَشْیاءِ عَلَى تَزْکِیةِ الْعَقْلِ التَعْلِیمُ؛ یارى کنندهترین چیز در تزکیه عقل، آموزش است» (رىشهرى، العلم والحکمة فى الکتاب والسنة، ص314).
جایگاه دانشاندوزى در اسلام حتى از عبادت نیز برتر است. رسول گرامى اسلام(ص) فرمود: «اَلْعِلْمُ اَفْضَلُ مِنَ الْعِبادَةِ؛ علم از عبادت برتر است» (رىشهرى، میزان الحکمة، ج6، ص 458). سرّ این برترى نیز در این است که بدون علم عبادت ممکن نیست و اگر ممکن هم باشد چنین عبادتى ارزشى ندارد. تا انسان خود، خدا، و راه عبادت خدا را نشناسد، اگر امکان عبادت نیز داشته باشد حق عبادت را ادا نخواهد کرد. بهعلاوه، عبادت، تنها خودْ دوستى و تلاش براى نجات خویشتن است در حالى که تعلیم علاوه بر رستگارى خود، دیگر دوستى و حرکت در جهت رستگارى آنان نیز هست. از این رو خدا خود را بدان مىستاید: «اَلَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلْمِ، عَلّمَ الاِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ، کسى که با قلم تعلیم داد، به انسان آنچه را که نمىدانست آموخت» (علق، آیات 4 و 5).
بنابراین آموزش، به ویژه آموزش دینى، در اسلام و سیره معصومان(ع) اهمیت و جایگاهى رفیع دارد. از این رو در این مقاله به بحث و بررسىِ مهمترین روش آموزشى که معصومان(ع) معارف دینى را از طریق آن به دیگران یاد مىداند مىپردازیم.
اهمیت و جایگاه سؤال در سیره معصومان(ع)
سخنان نقل شده از معصومان(ع) حکایت از اهمیت و جایگاه خاص روش سؤال و جواب در تعلیم و تربیت دارد. امام باقر(ع) فرمود: «هرگاه من براى شما چیزى را بیان کردم دلیل قرآنى آن را از من بپرسید» (الکافى، ج1، ص60). امام صادق(ع) نیز فرمود: «اِنَّ هَذَا الْعِلْمَ عَلَیْه قُفْلٌ وَ مِفْتاحَهُ الْمَسْألةُ»؛ همانا بر در این علم قفلى است و کلید آن سؤال است» (الکافى، ج1، ص40). محمد بن مسلم نیز مىگوید: حمران از امام صادق(ع) سؤالى پرسید. امام فرمود: «اِنَّمَا یُهْلَکُ النَّاسُ لاَِنَّهُمْ لاَیَسْئَلُونَ؛ همانا مردم هلاک چون نمىپرسند» (الکافى، ج1، ص40).
علاوه بر این، معصومان(ع) در سیره آموزشى خود، دیگران را به طرح سؤال تشویق مىکردند و نیز سؤالات خوب را مورد تحسین و تشویق قرار مىدادند. محمد بن مسلم مىگوید از امام باقر(ع) از کندى حرکت خورشید در ظهر پرسیدم. فرمود: «محمد! چقدر جثهات کوچک است و سؤالت بزرگ. تو اهلیت و لیاقت دانستن پاسخ این سؤال را دارى» (مستدرک الوسائل، ج3، ص126).
این تحسین امام(ع)، گرچه تشویق به طرح سؤالهاى خوب است، ولى به صورت ضمنى اصل سؤال کردن را نیز تشویق مىکند. البته پرسش هرچه بهتر و پر محتواتر باشد بهتر است. داود الرقى مىگوید:
نزد امام صادق(ع) بودم که حبابه والبیّه که زنى نیکوکار بود وارد شد و مطالبى را از حلالها و حرامها پرسید. ما از سؤالهاى جالب او تعجب کردیم. امام به ما فرمود: آیا سؤالى بهتر از سؤالهاى حبابه والبیّه مىشناسید....» (بحارالانوار، ج 47، ص 121).
بنابراین روشن است که روش سؤال در سیره معصومان(ع) از نظر آموزشى اهمیت فراوانى دارد. از این رو آنها در روند آموزش همواره یا خود سؤالهایى را طرح مىکردند و یا اینکه شاگردان را وادار به سؤال مىنمودند.
اقسام سؤال و جواب
سؤال و جواب از مهمترین روشهایى است که معصومان(ع) در آموزش احکام و معارف دینى، بویژه در پرورش عالمان دینى، از آن بهره مىبردند. این روش را مىتوان به سه قسم تقسیم کرد:
1. گاه شاگرد هر گونه سؤال و ایرادى را درباره موضوعى که با آن سروکار دارد و یا در تخصص اوست مطرح مىکند و پاسخ آن را از معصومان(ع) مىشنود. در این قسم، فعالیت اساسى به عهده شاگردان است و آنها هستند که باید در زمینه تخصص خود، بکوشند و مطالعه کنند تا سؤالات لازم و مناسبى را بیابند و با طرح آنها در محضر معصوم(ع)، پاسخ لازم را بشنوند. بنابراین، در این روش، شاگرد، محور است و معصوم(ع) تنها به پاسخگویى سؤالات دیگران مىپردازد. این قسم را مىتوان روشى مستقل به نام «روش پاسخ به پرسش» نیز نامید.
2. گاه پرسش را معصوم(ع) مطرح مىکند و پاسخ آن را گاهى شاگرد ارائه مىکند و گاهى معصوم؛ بدینشکل که معصوم(ع) سؤال را مطرح مىکند و شاگرد پاسخ مىدهد. اگر پاسخ او صحیح بود، امام(ع) آن را تأیید، اگر ناقص بود تکمیل، و اگر غلط بود اصلاح مىکند. این قسم را نیز مىتوان روشى مستقل به نام «روش پرسش و پاسخ» نامید. در عین حال با روش پرسش و پاسخِ مشهور ـ که در بخش بعدى به آن اشاره خواهیم کرد ـ متفاوت است.
3. در این قسم، سؤال گاه از امام(ع) است و گاه از شاگرد، ولى سؤالات به صورت پیوسته و در راستاى پاسخها طرح مىشود. اگر امام(ع) سؤال را طرح کند، آن قدر آن را ادامه مىدهد تا یا طرف مقابل را به پذیرش حق وادارد و یا او را به تناقض گویى بکشاند. اما اگر غیرمعصوم سؤال را طرح مىکند گرچه او نیز قصدش این است که به زعم خود، امام را به پذیرش حق و یا تناقض گویى بکشاند، ولى امام(ع) آن قدر به سؤالهاى او پاسخ مىدهد که او تسلیم حق شود. البته این قسم از روش سؤال و جواب را اصطلاحا «مناظره» مىگویند که تحقیق و بررسى پیرامون آن نیازمند مجالى دیگر است.
تفاوت روش سؤال و جواب با روش پرسش و پاسخ مشهور
توجه به این نکته لازم است که این روش با روش پرسش و پاسخ مطرح در محافل علمى و آموزشى امروزى، متفاوت است، گرچه شباهتهایى هم دارند. از این رو، ما آن را «روش سؤال و جواب» نامیدیم تا به تفاوت آن دو اشاره کنیم.
قسم اول از این روش کاملاً عکس روش پرسش و پاسخ است زیرا در روش پرسش و پاسخ، سؤال را استاد و معلم طرح مىکند و پاسخ را شاگرد مىدهد (شعبانى، مهارتهاى آموزشى و پرورشى، ص310)، در حالى که در این قسم، سؤال از متعلم و پاسخ از معصوم(ع) است.
قسم دوم از این روش نیز با روش پرسش و پاسخ متفاوت است، زیرا در روش پرسش و پاسخ معلم براى اینکه شاگرد را به پاسخ صحیح هدایت کند، سؤالات پىدرپى طرح مىکند، اما در این قسم، معصوم اولاً یک سؤال را طرح مىکند، نه سؤالات پىدرپى، ثانیا متعلم اگر پاسخ صحیح را مىدانست امام(ع) آن را تأیید مىکند و اگر پاسخ، ناقص یا غلط بود و یا اصلاً پاسخ را نمىدانست، امام(ع) سؤال دیگرى طرح نمىکند، بلکه خود، پاسخ را کامل یا اصلاح و یا پاسخ صحیح را ارائه مىکند.
قسم سوم از این روش نیز که اصطلاحا مناظره نامیده مىشود، با روش پرسش و پاسخ متفاوت است. زیرا گرچه در هر دو روش، پرسش و پاسخها پىدرپى است، ولى در روش پرسش و پاسخ، پرسشها را همواره معلم طرح مىکند، در حالى که در روش مناظره پرسشها را طرفین مناظره طرح مىکنند.
به علاوه، هدف در روش پرسش و پاسخ این است که شاگرد خود به پاسخ واقعى برسد، در حالى که در روش مناظره هدف روشن شدن حق براى طرفین است، چه خود شخص به آن برسد یا طرف مقابل آن را براى او بیان کند که البته معمولاً طرف مقابل، سعى دارد حق را بیان کند. همچنین طرفین در روش پرسش و پاسخ، معلم و شاگرد هستند، در حالى که طرفین در روش مناظره ممکن است از نظر علمى مساوى باشند.
روش سؤال و جواب با روش سقراطى نیز متفاوت است، گرچه قسم سوم از این روش با بخشى از روش سقراطى شباهت بیشترى دارد. زیرا در روش سقراطى، سقراط ابتدا با سؤالات پیوسته خود، شاگرد یا طرف بحث را به جهل یا خطاى خود متوجه مىساخت و سپس در صدد بود تا او را به علم و صواب برساند (صفوى، کلیات روشها و فنون تدریس، ص239)، درحالىکه در قسم سوم از روش سؤال و جواب (مناظره) وقتى یکى از طرفین به جهل و یا تناقضگویى خود پىبرد، بحث و مناظره پایان مىپذیرد و براى رسیدن به علم باید شاگردى کند و از طریق روشهاى مختلف آموزشى به یادگیرى بپردازد. اما شباهت روش سؤال و جواب با روش سقراطى از این جهت است که هر دو روش با طرح سؤالات پىدرپى سعى بر این دارند که طرف مقابل را به جهل و تناقض در گفتار متوجه سازند.
حتى مىتوان گفت روش سقراطى با روش پرسش و پاسخ نیز متفاوت است، گرچه برخى این دو روش را یکى مىدانند. زیرا در روش سقراطى، سقراط ابتدا با سؤالات پىدرپى خود، شاگرد یا طرف بحث را به جهل یا خطاى خود متوجه مىساخت و سپس در صدد بود تا او را به علم و صواب برساند، در صورتى که در روش پرسش و پاسخ تنها بخش دوم از روش سقراط مطرح است؛ یعنى معلم با طرح سؤال مىخواهد دانشآموز را به پاسخ واقعى برساند و درصدد تفهیم جهل او نیست (شعبانى، مهارتهاى آموزشى و پرورشى، ص309). همچنین طرفین بحث در روش سقراطى لزوما معلم و شاگرد نیستند، برخلاف روش پرسش و پاسخ که طرفین معلم و شاگردند.
روش سؤال و جواب در سیره معصومان(ع)
چنانکه قبلاً نیز بیان شد، از این روش در سیره معصومان(ع) براى آموزشِ احکام و معارف دینى بسیار استفاده مىشده است. در سطور آتى به بیان نمونههایى از آنها اختصاص یافته است.
از روایات به دست مىآید که شیوه تدریس پیامبر(ص) و نیز تحصیل امام على(ع) به صورت روش سؤال و جواب بوده است، امیرالمؤمنین(ع) مىفرماید:
هر روز و شب بر پیامبر(ص) وارد مىشدم و او مرا اکرام مىکرد و همواره همراه او بودم... و هر گاه از او سؤالى مىکردم، پاسخ مىگفت و.... (الکافى، ج1، ص64).
على(ع) نیز اینگونه به اصحاب و یاران خویش آموزش مىداد. براى نمونه مىتوان به سؤال کمیل از آن امام و جواب آن حضرت اشاره کرد:
کمیل بن زیاد مىگوید:
از امیر مؤمنان(ع) پرسیدم: پایههاى اسلام کدام است؟
فرمود: قواعد اسلام پنج تاست: نخستین آنها عقل است که صبر، بر آن بنا شده است... .
گفتم: اى امیرمؤمنان! بندهاى گناه مىکند و از خدا نسبت به آن طلب مغفرت مىکند، حد استغفار چیست؟
فرمود: توبه.
گفتم: همین!
فرمود: نه.
پرسیدم: پس چگونه؟
فرمود: هرگاه بندهاى گناه کند باید با تحریک بگوید استغفر الله.
پرسیدم: تحریک چیست؟
فرمود: اینکه لب و زبان حقیقتا اراده کند که از قلب پیروى کند.
گفتم: پیروى حقیقى یعنى چه؟
فرمود: تصدیق قلب و تصمیم بر ترک گناه.
گفتم: هر گاه چنین کردم آیا از مستغفرینم؟
فرمود: نه.
پرسیدم: چرا؟
فرمود: چون هنوز به توبه اصلى نرسیدهاى.
گفتم: اصل استغفار چیست؟
فرمود: بازگشت و توبه از گناهى که از آن استعفار کردهاى نخستین درجه عابدان است. ترک گناه و استغفار، اسمى است براى حالتى که شش معنا را دربردارد: نخست پشیمانى از گذشته؛ دوم تصمیم بر ترک همیشگى گناه؛ سوم پرداختن حقوق مخلوقان؛ چهارم پرداختن حقوق خدا در هر واجبى؛ پنجم آب کردن و از بین بردن گوشتى که از حرام روییده است تا این حد که پوست به استخوان بچسبد و دوباره گوشت جدید از حلال بروید؛ و ششم اینکه بدن را رنج اطاعت بچشانى چنانکه لذت معصیت را چشیده است (تحف العقول، ص192).
چنانکه در این سیره مشاهده مىکنیم، در قسم اول از روش سؤال و جواب، همیشه چنان نیست که شاگرد سؤالى را طرح کند و امام(ع) پاسخ بدهد و او ساکت بنشیند و گوش فرا دهد، بلکه معمولاً در این روش شاگرد فعّال است و هر گونه ابهام، یا ایرادى در کلامِ امام(ع) به نظرش برسد، مطرح مىکند تا یادگیرى به صورتى کامل و عمیق حاصل شود. البته خود معصومان(ع) نیز در بسیارى از موارد پاسخ را به صورت سربسته بیان مىکردند تا شاگرد سؤال کند و در بحث درگیر شود. مثلاً روزى پیامبر(ص) فرمود:
یاد کنید از بین برنده لذتها را. شخصى پرسید از بین برنده لذتها چیست؟ فرمود: مرگ. بندهاى آن را به واقع یاد نکرد مگر اینکه اگر در سعه بود دنیا بر او تنگ شد و اگر در سختى بود گشایش یافت. مرگ اولین منزل از منازل آخرت و آخرین منزل از منازل دنیاست... (بحارالانوار، ج6، 133).
منصورى نیز مىنویسد: «محضر درس جعفر صادق(ع) جلسه بحث آزاد بود که در آن هر شاگرد مىتوانست به استاد ایراد بگیرد و اگر بتواند نظریهاش را رد کند» (منصورى، مغز متفکر جهان شیعه، ص118). در میان معصومان(ع)، امام باقر و صادق(ع) از کسانى بودند که بهترین موقعیت را براى نشر احکام و معارف اسلامى داشتند و به اصطلاح رسما تدریس مىکردند و حوزه درسى داشتند، ولى حتى آنها نیز درسشان به گونهاى نبود که بر کرسى تدریس بنشینند و در موضوع خاصى به صورت سخنرانى تدریس کنند. بلکه ـ تا آنجا که نویسنده بدان رسیده است ـ شیوه اصلى تدریس آنان همین روش سؤال و جواب بوده است. البته بیشتر در دو قسم اول آن، به ویژه قسمى که سؤال را معمولاً شاگرد مطرح مىکند و پاسخ را امام. عماد زاده در این زمینه مىنویسد:
در مسجد پس از نماز، امام(ع) رو به مردم مىکرد و یا حلقه درس، طورى بود که صدر و ذیل نداشت و امام(ع) احتیاجات روزِ مردم را یک یک مىپرسید و به آنها مىآموخت و مىفرمود: بپرسید هر چه مىخواهید. هر فردى از افراد به مقتضاى نیازِ روحى و معنوى خود یا بر حسب احتیاجات محیط و زندگى و احکام دین، مسائلى مىپرسید و امام(ع) به او پاسخ مىداد و سایرین هم مىشنیدند. لذا علوم مکتب جعفرى(ع) سبک کلاسیک نداشت که هر یک از شاگردانِ مخصوص ریاضى، طبیعى و کلامى انحصارا آن بحث [مربوط به خود [را نقل کنند، بلکه یک سؤال که مىشد همه اصحاب آن را به صورت روایت نقل مىکردند. نهایت، هر کس ذوق و سلیقهاش در هر رشته بیشتر و قوىتر بود و شمّ ریاضى یا طبیعى یا فقهى و فلسفى داشت، درباره آن علم، مسائل و دقایقى بیشتر مىپرسید و روى آن مسائل بحث مىکرد (عمادزاده، زندگانى معلم کبیر حضرت امام جعفر صادق(ع)، ج2، ص 99).
شهید اول مىنویسد:
امام صادق(ع) پاسخ استفتاء چهارصد مصنّف را داد که آنها به نام «اصول اربعمأه» کتاب خود را تصنیف نمودند و این چارصد فقیه از اعلام و اشرافِ چهار هزار دانشمند بزرگ مدرسه جعفرى(ع) بودند (الذکرى، ص96).
همچنین دیگر ائمه(ع) نیز معمولاً از طریق سؤال و جواب به تعلیم اصحاب و شاگردان خود مىپرداختند. به طورى که بسیارى از اصحاب کتابهایى را از سؤالهاى خود یا دیگران از ائمه(ع) و پاسخهاى ایشان به این سؤالها، تحت عنوان «مسائل» ــ از جمله مسائل عنابىالحسن موسى(ع) و مسائل عن ابىالحسنالرضا(ع) و... ــ گرد آوردهاند (حسینى سرورى، سیرى اجمالى در تاریخ تعلیم و تربیت اسلامى، ص231).
آنچه بیان شد نمونههایى از قسم اول از روش سؤال و جواب در سیره معصومان(ع) بود. اما در این روش، قسم دیگرى نیز مطرح است که در سیره ایشان فراوان از آن استفاده مىشده است، بدینگونه که سؤال را امام(ع) طرح مىکرد و پاسخ اصحاب و شاگردان به این سؤال به یکى از چهار صورت مىتوانست باشد: صحیح، ناقص، غلط و یا اصلاً پاسخ نمىدادند.
امام نیز پاسخ صحیح آنها را تأیید، پاسخ ناقص را تکمیل، و پاسخ نادرست را اصلاح مىکرد و اگر اصلاً پاسخ را نمىدانستند، امام(ع) خود پاسخ را بیان مىکرد. در اینجا نمونههایى از هر یک از این اقسام چهارگانه را بیان مىکنیم. امام باقر(ع) مىفرماید:
على بن الحسین(ع) به مردى فرمود: کدامیک از این دو را بیشتر دوست مىدارى: دوستى که هر گاه تو را مىبیند کیسهاى از دینار به تو بدهد، یا دوستى که هر گاه تو را ببیند بر دامى از دامهاى شیطان آگاهت سازد و راه غلبه بر کید شیطان را به تو نشان دهد؟ مرد گفت: دوستى که هر گاه مرا ببیند راهى به من نشان دهد که شیطان و بلاى او را از خود دور کنم. سپس امام(ع) فرمود: کدام یک را بیشتر دوست مىدارى: نجاتِ اسیرى تهى دست که در دست کافران اسیر است، یا اسیرى که در دست ناصبىها گرفتار است؟ مرد گفت: اى پسر رسول خدا! از خدا بخواه تا مرا در پاسخ صحیح یارى فرماید. امام(ع) فرمود: خدایا! او را در پاسخ صحیح موفق فرما. مرد گفت: نجات اسیر مسکینى که در دست ناصبىها اسیر است. زیرا اگر این را آزاد کنم برایش بهشت و نجات از آتش آماده شده است، ولى اگر آن دیگرى را آزاد کنم نهایت اینکه او را از ظلم ظالم در این دنیا نجات دادهام، در حالى که خدا براى این ظلمى که بر او مىشود هزاران برابر در آخرت عطا مىکند واز ظالم نیز انتقام مىگیرد. چون خدا عادل است، [کنایه از اینکه ناصبى ممکن است مسلمان را منحرف سازد و نجات او از دست ناصبى نجات از انحراف است، ولى کافر به دلیل قوت استدلال و اعتقاد مسلمان نمىتواند مسلمان را به کفر بازگرداند [امام(ع) فرمود: خدا تو را موفق ساخت. زیرا آنچه گفتى از آنچه در سینه من است و حتى یک حرف از آنچه رسول خدا(ص) فرمود، کم ندارد... . (بحارالانوار، ج2، ص9).
در این سیره شاگرد توانست به سؤال امام(ع) پاسخ صحیح بدهد، امام(ع) نیز پاسخ او را تأیید کرد. اما گاهى شاگرد پاسخ را ناقص مىداند و یا حتى پاسخ غلط را صحیح مىپندارد که در این صورت امام(ع) پاسخ را کامل مىکند و پاسخ غلط را نیز تصحیح مىنماید. فضیل بن عیاض مىگوید:
امام صادق(ع) از من پرسید: آیا مىدانى شحیح چه کسى است؟ گفتم شحیح همان بخیل است. امام(ع) فرمود: شُحّ از بخل شدیدتر است. بخیل به آنچه در دست اوست بخل مىورزد، ولى شحیح به آنچه در دست خود و دیگران است بخل مىورزد تا آن حد که چیزى در دست دیگران نمىبیند مگر اینکه آرزو مىکند از راه حلال یا حرام آن را به دست آورد. نه از آنچه خدا به او داده سیر مىشود و نه از آن سود مىبرد (تحف العقول، ص391).
امام رضا(ع) از پدرش موسى بن جعفر(ع) و او از امام صادق(ع) نقل مىکند:
یکى از کسانى که قرآن را تفسیر مىکرد بر پدرم امام باقر(ع)، وارد شد. پدرم فرمود: تو فلانى هستى؟ گفت: بلى. فرمود: تو قرآن را تفسیر مىکنى؟ گفت: آرى. فرمود: این آیه «وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ القُرَى الّتِى بَارَکْنا فِیهَا ظَاهِرَةً وَقَدّرنَا فِیهَا السَّیْرَ فَسِیرُوا فِیهَا لَیَالِى وَ اَیَّاما آمِنیِنَ» (سبأ، آیه18) را چگونه تفسیر مىکنى؟ گفت: این مکان، بین مکه و منى است. فرمود: آیا این مکان ترسناک است و در آن دزد وجود دارد یا نه؟ گفت: آرى. فرمود: پس در جایى که خدا آن را امن قرار داده ترس و دزدى هست؟ پرسید: پس آن کجاست؟ امام(ع) فرمود: مراد از آن، ما اهلبیت(ع) هستیم. خدا شما را «ناس» نامیده است و ما را «قریه». گفت: فدایت شوم آیا در قرآن موردى هست که به انسان قریه اطلاق شده باشد؟ فرمود: بلى: «واسْألِ القَرْیَةَ الَّتِى کُنَّا فِیهَا وَ العِیْرَ الّتِى اَقْبَلنَا فِیهَا» (یوسف، آیه 82) آیا از در و دیوار سؤال مىشود یا از مردم؟ و نیز «وَاِنْ مِنْ قَرْیَةٍ اِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ القِیَامَةِ اَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابا شَدیِدا» (اسراء، آیه 58) آیا در و دیوار عذاب مىشود یا انسان؟ (بحار الانوار، ج24، ص234).
گاهى نیز شاگرد پاسخ سؤال امام را نمىداند که در این صورت امام پاسخ سؤال خود را بیان مىکند. فایده این سؤال این است که شاگرد را به جهل خود آگاه مىسازد و توجه او را به فهم و یادگیرى جلب مىکند. على بن شعیب مىگوید:
بر امام رضا(ع) وارد شدم. فرمود: بهترین مردم از نظر معاش کیست؟ گفتم: شما از من بیشتر مىدانید. فرمود: کسى که دیگرى در زندگى او شریک باشد و به خوشى زندگى نماید. سپس فرمود: چه کسى بدترین زندگى را دارد؟ گفتم شما بهتر مىدانید. فرمود، کسى که دیگرى در زندگى او زندگى نکند [یعنى تنها باشد و کسى با او زندگى نکند [(تحفالعقول، ص471)
شیوههاى ترغیب به سؤال در سیره معصومان
معصومان(ع) اهمیت و جایگاه این روش را به خوبى مىدانستند. به طورى که شاید بتوان گفت از نظر آنها مطلوبترین روش براى آموزش و پرورش علمى همین روش است. این مطلب را چنانکه گفتیم، از کلام و سیره آن بزرگان مىتوان استفاده کرد، آنها در آموزش حتى اگر سؤالى هم در کار نبود معمولاً محتواى آموزشى را به شیوههاى گوناگون با سؤال همراه مىکردند. برخى از این شیوهها بدین قرار است:
1. گاهى براى اینکه مطلبى را به دیگرى بگویند از او مىپرسیدند: آیا فلان مطلب را به تو بگویم؟ پس از اینکه از این طریق توجه مخاطب را به خود جلب مىکردند و یا نیاز او را به یادگیرى بر مىانگیختند مطلب را براى او بیان مىکردند. امام باقر(ع) به کسانى که در محضر او بودند فرمود:
آیا شما را به کارى آگاه سازم که هر گاه انجام دهید شر شیطان و سلطان را از خود دور سازید؟ ابو حمزه گفت: بفرمایید. امام(ع) فرمود: بر شما باد به دادن صدقه. روز خود را با صدقه آغاز کنید که صدقه روى شیطان را سیاه مىکند و شر سلطان ظالم را در آن روز از شما دور مىسازد (تحف العقول، ص308).
پیامبر اکرم(ص) نیز روزى به اصحاب فرمود:
آیا شما را به اسلحهاى راهنمایى کنم که شما را از دشمنانتان نجات دهد و روزیتان فراوان شود؟ گفتند: آرى. فرمود: شب و روز، خدا را بخوانید که سلاح مؤمن دعاست (الکافى، ج2، ص468).
2. در مواردى نیز معصومان(ع) جملاتى مبهم یا نامأنوس به کار مىبردند تا در ذهن شنونده سؤال ایجاد کنند و با طرح این سؤال او عملاً وارد بحث شود.
حذیفة بن منصور مىگوید: امام صادق(ع) فرمود: «از حالقه بپرهیزید که انسان را مىمیراند. پرسیدم: حالقه چیست؟ فرمود: قطع رحم» (وسائلالشیعه، ج15، ص210).
امام(ع) در این روایت به راحتى مىتوانست بفرماید: از قطع رحم بپرهیزید، ولى چنین نفرمود، بلکه ابتدا این مطلب را با کلامى نامأنوس یا مبهم بیان کرد تا ابتدا با ایجاد سؤال، در ذهن شنونده توجه او را جلب کند، سپس با طرح سؤال مطلب را روشن نماید. این شیوه در بالا بردن کیفیت یادگیرى و ایجاد یادگیرى پایدار تأثیر بسزایى دارد.
3. گاهى نیز معصومان(ع) مطلب را به وضوح بیان نمىکردند، بلکه آن را سربسته و یا در سطح پایین بیان مىکردند تا شاگردى که مطلب برایش مبهم است و یا خواهان فهم بیشتر است با طرحِ سؤال خود، از امام مطالب بیشترى را بخواهد. این امر چند فایده داشت: یکى اینکه مخاطب با طرح سؤال در فرایند آموزش شرکت مىکرد و نوعى یادگیرى فعّال تحقق مىیافت. دوم اینکه محتواى آموزشى بیش از سطح فهم و استعداد مخاطب بیان نمىشد. سوم اینکه جلسه آموزش براى دانشآموز و دانشجو کسالت آور و خسته کننده نمىشد؛ زیرا در این صورت هم فعالیت دانشآموز موجب خستگى او نمىشود و هم قابل فهم بودن مطالب براى او نشاط آور است، براى مثال نقل شده است که ابوحنیفه براى تحصیل علم نزد امام صادق(ع) آمد. امام به او فرمود:
پس هر گاه اراده تحصیل علم کردى اول حقیقت بندگى را در خود ایجاد کن و علم را با عملِ به آن، بخواه و از خدا طلب فهم کن که او به تو خواهد داد. سپس ابو حنیفه مىگوید: از امام(ع) پرسیدم: حقیقت عبودیت چیست؟ فرمود: حقیقت عبودیت در سه چیز است: اول اینکه بنده هر آنچه را خدا به او داده، ملک خود نداند؛ زیرا بندگان مالک نمىشوند... . (بحار الانوار، ج1، ص225).
در این روایت اگر سؤال ابوحنیفه از حقیقت بندگى نبود امام وارد آن بحث نمىشد ولى با سؤال او امام مطالب بسیار سودمندى را بیان کرد که راه گشاى کسانى است که مىخواهند قدم در راه عرفان و شناخت خدا بگذارند.
فواید روش سؤال و جواب
این روش از نظر آموزشى فوائد بسیارى دارد که به بیان برخى از آنها مىپردازیم:
1. طرح سؤال توسط معلم و یا ایجاد سؤال در ذهن شاگرد، او را به جاهل بودن به مسأله متوجه خواهد کرد و در نتیجه انگیزه او را براى یادگیرى افزایش مىدهد. وجود انگیزه در شاگرد، توجه معلم را به موضوع آموزش افزایش مىدهد؛ چنانکه شاگرد نیز همه حواس خود را براى یادگیرى آموزهها متمرکز مىکند.
2. با طرح سؤال، شاگرد در فرایند آموزش شرکت مىکند و نوعى آموزش و یادگیرى فعّال تحقق مىیابد که عمیقتر و با دوامتر است.
3. معلم با طرح سؤال به نیاز شاگردان پى مىبرد و مىداند که مشکل و نیاز او چیست و هر آنچه را که او نمىداند برایش بیان مىکند.
4. علاوه بر اینها، سؤال اگر پىدرپى باشد ـ خواه سؤالى که معلم طرح کند یا متعلم ـ زوایاى بیشترى از موضوع آموزشى روشن مىشود و آموزش عمیقتر و گستردهتر تحقق خواهد یافت.
5. همچنین سؤال معمولاً موجب تقویت قوّه تفکر متعلم مىشود؛ چرا که براى پاسخ دادن به سؤال لازم است قوّه تفکر خود را به کار اندازد. برخى سؤالات نیز موجب تقویت ذهن و دقّت دانشآموز مىشود که گاه معصومان(ع) آن سؤالها را به انگیزه تقویت ذهنى اصحاب و یا حتى براى شناخت توان فکرى آنان، طرح مىکردند. مثلاً پیامبر(ص) روزى از اصحاب پرسید: «در میان درختان درختى است که برگ آن نمىریزد و مَثَل آن مَثَل مسلمان است. آن درخت چیست؟» (منیة المرید، ص198).
آداب و شرایط سؤال و جواب
هرگونه سؤال و به هر قصد، موجب تحصیل، تقویت و افزایش علم نخواهد شد. براى این منظور باید سؤالات، سنجیده، و به قصد فهم باشد نه چیز دیگر. از این رو براى سؤال کردن آدابى در روایات مطرح است که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1. سؤال خوب: هر گاه کسى بخواهد سؤالى را، بویژه موضوعى علمى را طرح کند، ابتدا باید درباره سؤال بیندیشد تا سؤال براى خود او روشن شود و بداند چه مىخواهد. اگر سؤال برایش واضح بود و جواب معلوم نبود، و موقعیت نیز براى سؤال مناسب بود و پاسخدهنده هم آگاه بود، سؤال خود را مطرح کند. اگر در سؤال و اطراف آن نیندیشد ممکن است سؤال بى مورد، سطحى، مبهم و... باشد و نتیجهاى جز اتلاف وقت خود، پاسخدهنده، و دیگران نداشته باشد. على(ع) مىفرماید:
اى مردم! هر گاه سؤال کردید تفکر و تدبّر کنید و هر گاه از شما سؤال شد، درجواب بیندیشید. به خدا سوگند مصیبتهاى سخت بر شما وارد نمىشود، مگر به سبب سستى کسانى که از آنها سؤال مىشود و سکوت سؤال کنندگان (رىشهرى، العلم و الحکمة فى الکتاب و السنة، ص267).
سؤال خوب وقتى است که از تدبّر و تفکر برخیزد اصولاً سؤال خوب پاسخ خوب نیز در پى دارد. على(ع) فرمود: «مَنْ اَحْسَنَ السُّؤالَ عَلِمَ؛ هرکس سؤال نیکو کند پاسخ آن را خواهد گرفت» و نیز فرمود: «مَنْ عَلِمَ اَحْسَنَ السُّؤالَ؛ کسى سؤال خوب مىکند که عالم باشد» (رىشهرى، العلم والحکمة فى الکتاب والسنة، ص269).
2. خوب سؤال کردن: علاوه بر اینکه سؤال باید خوب و علمى باشد، طریق پرسیدن نیز باید نیکو باشد. سؤال خوب اگر در قالبى نامطلوب و طولانى بیان شود ممکن است معلم را به بیراهه بکشاند و پاسخ صحیح داده نشود. سؤال را معمولاً از کسى مىپرسند که عالم و توانا باشد. اگر چنین است، با سؤال مختصر و مفید نیز مىتوان مقصود خود را به معلم منتقل کرد. على(ع) در این زمینه فرمود: «اِجْمِلُوا فِى الخِطَابِ تَسْمَعُوا جَمِیلَ الجَوابِ؛ سؤال را خلاصه و کوتاه کنید تا جواب درست و نیکو بشنوید» (رىشهرى، العلم والحکمة فى الکتاب والسنة، ص269).
3. سؤال براى فهم: از دیگر آداب سؤال این است که هدف از سؤال فهم مطلب و کسب آگاهى باشد، نه اظهار فضل، مچگیرى و نظایر آن.
امام رضا(ع) از پدران خود نقل مىکند على(ع) در مسجد کوفه بود. مردى از اهالى شامگفت: اى امیرمؤمنان! مىخواهم در مورد چیزهایى از تو سؤالکنم. امام فرمود: «سَلْ تَفَقُّها و لاتَسْألْ تَعَنّتا؛ براىفهمیدنبپرسنهبراى عیبجویى» (تفسیرنورالثقلین،ج1،ص47).
همچنین ابن الکوّاء از على(ع) پرسید: ما الذّارِیاتُ ذَرْوا؟ امام پاسخ داد. پرسید: مَا الْعَامِلاَتُ وَقْرا؟ امام پاسخ داد. باز پرسید: مَا الْجَارِیاتُ یَسْرا؟ امام اینبار نیز پاسخ داد و فرمود: ابن کوّاء، به خدا سوگند قصد یادگیرى ندارى، بلکه هدفت عیب جویى و لجاجت است (الغارات، ج2، ص737).
و نیز امام صادق(ع) به ابو حنیفه فرمود: «ابن نعمان، علم را به سه منظور طلب نکن: ریاء، مباهات، و غلبه بر دیگرى....» (تحف العقول، ص324).
4. کمسؤال کردن: هرچیزى اگر از حد اعتدال خارج شود کمفایده یا بىفایده خواهد بود. سؤال نیز از این قبیل است. پرسشى که کلید فهم و از نظر على(ع) یکى از شرایط تحصیل علم است، (رىشهرى، العلم و الحکمة فى الکتاب و السنة، ص262) اگر زیاد بشود مضر خواهد بود. زیرا به معلم و استاد اجازه نخواهد داد مطلب را بیان کنند و آنها را به بى راهه مىکشاند وحتى براى استاد و شاگرد خستهکننده نیز خواهد بود. از این رو على(ع) مى فرماید: «کَثْرَةُ السُّؤالِ تُورِثُ الْمَلاَلَ؛ سؤال زیاد ملالآور است» (همان، ص279).
از اینرو یکى از معایب روش پرسش و پاسخ در روش تدریس را وقت گیر بودن و عدم پیشرفت در بحث مىدانند و این بدین دلیل است که در این روش معلم باید پىدرپى سؤال کند و این وقتِ بسیارى را مىطلبد.
بنابراین اگر معلم در آغاز درس چند سؤال مطرح کند و پس از جواب اجمالىِ شاگردان، خود به پاسخ آنها بپردازد، بسیار مفید خواهد بود؛ زیرا نه وقت بسیارى مىگیرد و نه کسل کننده و ملالآور است. از سوى دیگر این مقدار سؤال را شاگردان نیز مىتوانند طرح کنند، به گونهاى که فواید لازم را در بر داشته باشد.
5. مسخره نکردن سؤال کننده: گاهى ممکن است کسانى سؤالاتى مطرح کنند که به نظر بعضى نادرست، بى مورد و یا حتى ساده و کم ارزش باشد. در اینگونه موارد معلم نه تنها خود نباید سؤال کننده را مسخره کند، بلکه باید مانع از تمسخر دیگران نیز بشود و اگر دیگران نیز او را مسخره کردند معلم آن را جبران کند؛ زیرا این امر موجب مىشود افراد به گمان اینکه نکند سؤال آنها بى مورد یا بى فایده باشد از طرح سؤال بپرهیزند و در نتیجه از فواید سؤال محروم شوند و کم کم به نپرسیدن عادت کنند.
جابر مىگوید:
روزى عرب بادیه نشینى نزد رسول خدا(ص) آمد و پرسید: لباسهاى خود را در بهشت با دست خویش مىبافیم یا از جنس میوههاى بهشتى است؟ اصحاب به این سؤال او خندیدند. اعرابى گفت: از چه مىخندید؟ از جاهلى که از عالم سؤال مىکند؟ پیامبر(ص) فرمود: اعرابى! تو درست مىگویى ولى لباسهاى ما در بهشت از جنس درختان بهشتى است (الصالحى الشامى، سبل الهدى و الرشاد فى سیرة خیرالعباد، ج7، ص8).
6. رعایت حق کسى که زودتر سؤال کرده است: رعایت مساوات بین شاگردان در همه موارد، از جمله در پاسخ دادن به سؤال آنها لازم است. بدینگونه که باید اول به کسى که زودتر سؤال را طرح کرده است پاسخ داد.
روزى مردى انصارى نزد پیامبر(ص) آمد و از او سؤالى کرد. در این هنگام یک نفر از قبیله ثقیف نیز وارد شد و سؤالى کرد. پیامبر(ص) فرمود: اى برادر ثقفى! انصارى قبل از تو سؤال کرد. بنشین تا به سؤال او پاسخ دهم سپس به تو پاسخ خواهم گفت (بحارالانوار، ج2، ص63).
البته در نقل دیگرى از این روایت اضافه شده است که مرد ثقفى گفت: من مىخواهم به مسافرت بروم و عجله دارم و انصارى نیز اجازه داد تا پیامبر(ص) اول به سؤال او پاسخ دهد و پیامبر به سؤال او پاسخ گفت (بحارالانوار، ج92، ص13).
بنابراین رعایت حق تقدم در پاسخ دادن به سؤال لازم است مگر اینکه صاحب حق اجازه بدهد.
7. عجله نکردن در جواب: از دیگر آداب پاسخ به سؤال این است که در پاسخ دادن به سؤال عجله نکنیم. ابتدا صبر کنیم تا سؤال تمام شود، سپس مقدارى درباره سؤال بیندیشیم و جوانب آن را بررسى کنیم و پس از آن به سؤال پاسخ دهیم. على(ع) در این زمینه مىفرماید: «مَنْ اَسْرَعَ فِى الْجَوابِ لَمْ یُدْرِکِ الْجَوَابَ؛ کسى که در پاسخ عجله کند پاسخ درستى نخواهد داد» (رىشهرى، العلم و الحکمة فى الکتاب و السنة، ص330).
البته روشن است که این امر غالبى است، نه همیشگى. از این رو در روایت دیگرى امام مىفرماید: «قَلّمَا یُصِیبُ الرَّأىَ الْعَجُولَ؛ کسى که عجله کند احتمال به حقیقت رسیدن براى او بسیار کم است» (رىشهرى، العلم والحکمة فى الکتاب والسنة، ص330). عجله در پاسخ و پیش از تمام شدن سؤال، کار جاهلان است. امام صادق(ع) فرمود:
مِنْ اَخْلاقِ الْجَاهِلِ اَلاِجَابَةُ قَبْلَ اَنْ یَسْمَعَ.
از اخلاق جاهل این است که پیش از اینکه سؤالى را به طور کامل بشنود جواب مىدهد (رىشهرى، العلم والحکمة فى الکتاب والسنة، ص330).
8. «نمىدانم» گفتن: از دیگر آداب پاسخ به سؤال این است که اگر پاسخ سؤالى را نمىدانیم، بگوییم:نمىدانم، و سعى نکنیم به هر نحو که شده پاسخى به سؤال کننده بدهیم؛ زیرا این کار علاوه بر اینکه مخاطب را به گمراهى مىکشاند، خود فرد را نیز دچار کذب و نفاق مىسازد. معلومات انسان قابل قیاس با مجهولات او نیست. از این رو گفتن «نمىدانم» زیبنده انسان است. قرآن کریم مىفرماید: «و ما اُوتِیتُمْ مِنَ العِلْمِ اِلاّ قَلِیلاً؛ به شما ندادیم مگر مقدار ناچیزى از علم» (اسراء، آیه 85).
اقرار به ندانستن دلیل بر عالم بودن شخص است، نه نادان بودن او. نادان کسى است که نمىداند و مىپندارد که مىداند و مىخواهد به هر سؤالى پاسخ بدهد. على(ع) فرمود: «قَوْلُ لا اَعْلَمُ نِصْفُ الْعِلْمِ؛ گفتن «نمىدانم» نیمى از علم است» (رىشهرى، العلم و الحکمة فى الکتاب و السنة، ص331).
با آنکه علم پیامبر اکرم(ص) ریشه در وحى دارد، وقتى از او سؤالى مىشد که پاسخش را نمىدانست مىفرمود: نمىدانم تا اینکه وحى به من برسد. روایت شده که مردى از پیامبر(ص) پرسید: اى رسول خدا! کدام سرزمین بهتر و کدام بدتر است؟ حضرت فرمود: نمىدانم، مگر اینکه از جبرئیل بپرسم. (ماوردى، ادب الدنیا و الدین، ص138). على(ع) نیز مىفرماید:
چه آرامبخش است که هر گاه از یکى از شما در مورد مطلبى که نمىداند سؤال شود بگوید: خدا داناتر است. دانشمند کسى است که بداند دانستههایش نسبت به ندانسته هایش اندک است (ماوردى، ادب الدنیا و الدین، ص139).
البته حتى گفتن «اللّهُ اَعْلَمُ» (خدا داناتر است) نیز براى هر کسى مناسب نیست. زیرا گفتن: «خدا داناتر است» به معناى این است که من نیز مىدانم، ولى خدا داناتر است. از این رو گفتن «اللّهُ اَعْلَمُ» براى عالم شایسته است نه غیر عالم. غیر عالم شایسته است بگوید: «نمىدانم». امام باقر(ع) در این خصوص مىفرماید:
هرگاه از عالم سؤالى شد که نمىدانست بگوید: «اللّهُ اَعْلَمُ. ولى براى غیرعالم چنین کلامى جایز نیست (تحف العقول، ص307).
نتیجهگیرى
در این مقاله به بررسى مهمترین روش از روشهاى آموزشى مطرح در سیره معصومان(ع) پرداختیم. روش سؤال و جواب از گذشتههاى دور در تعلیم و تربیت مطرح است، در عین حال آنچه را که در اینجا مطرح کردیم نوعى متفاوت از این روش است که علاوه بر اینکه از مزایاى روشِ پرسش و پاسخ بهرهمند است معایب آن روش را نیز ندارد؛ معایبى چون وقت گیر بودن و عدم پیشرفت برنامههاى درسى و نظایر آن.
در این روش، سؤال همواره از سوى معلم طرح نمىشود، بلکه اساس آن بر طرح سؤال از سوى دانشآموز استوار است ولى اگر دانشآموز سؤال نکرد معلم به انگیزههاى مختلف و به شیوههاى گوناگون سؤال طرح مىکند و یا در دانشآموز سؤال برمىانگیزد.
طرح سؤال آداب و شرایطى دارد که با رعایت آنها مىتوان بر کیفیت این روش و در نتیجه بر کیفیت آموزش افزود.
این روش، به ویژه قسم اول آن را مىتوان تنها روشى دانست که معصومان(ع) از آن در آموزشهاى علمى بهره مىگرفتند. در این قسم فعالیت اصلى آموزشى متوجه دانشآموز است و اوست که باید به مطالعه و کاوش بپردازد و به مسائل و موضوعات نو دست یابد، آنگاه به کمک معلم و مربى به حل آن مسائل بپردازد.
چنانکه از سیره معصومان(ع) نیز بر مىآید مىتوان گفت این قسم از روش سؤال و جواب با توجه با اینکه نیاز به اطلاعات علمى نسبتا بالایى در موضوع مورد نظر دارد اختصاص به سطوح عالى علمى دارد. البته مىتوان گفت به تناسب موضوعاتِ متفاوت، سطح علمى لازم براى استفاده از این روش نیز متفاوت است.
در قسم دوم از این روش نیز، گرچه فعالیت اصلى آموزشى بر عهده دانشآموز نیست، در عین حال معصومان(ع) با طرح سؤال توجه مخاطبان را به خود جلب کرده، سپس به بیان مطالب خود مىپردازند.
از این روش مىتوان براى سطوح علمى مختلف ـ اعم از مبتدى، متوسطه، و عالى ـ استفاده کرد و از فواید آموزشى آن بهرهمند شد.
بررسى قسم سوم این موضوع، با عنوان «روش مناظره در سیره معصومان(ع)» نیازمند مجالى دیگر است.
منـابـع
ـ قرآن مجید.
ـ ابنشعبه حرانى، حسن بن على بن الحسین، تحفالعقول من آل الرسول، ترجمه آیةالله کمرهاى، تهران: انتشارات اسلامیه، 1369.
ـ الثقفى الکوفى، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، ج 2، تهران: انجمن آثار ملى، 1355.
ـ حر عاملى، محمد بن الحسن، وسائلالشیعه، ج 15، تهران: اسلامیه، 1373.
ـ حسینى سرورى، سید علىاکبر، سیرى اجمالى در تاریخ تعلیم وتربیت اسلامى، قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372.
ـ شعبانى، حسن، مهارتهاى آموزشى و پرورشى: روشها و فنون تدریس، تهران: سمت، 1371.
ـ شهید ثانى، منیة المرید فى آداب المفید و المستفید، قم: دفتر تبلیغات اسلامى، 1368.
ـ الصالحى الشامى، محمد بن یوسف، سبل الهدى و الرشاد فى سیرة خیرالعباد، ج 7، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1414ق.
ـ صفوى، امان الله، کلیات روشها و فنون تدریس، تهران: معاصر، 1374.
ـ العروسى الحویزى، عبد على بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج1، قم: مؤسسه اسماعیلیان، 1370.
ـ عمادزاده، حسین، زندگانى معلم کبیر حضرت امام جعفر صادق(ع)، تهران: انتشارات گنجینه، 1362.
ـ فیاض، عبدالله، تاریخ التربیه عند الامامیه بین عصرى الصادق و... ، بغداد: مطبعة اسد، 1972م.
ـ کلینى یعقوب، الکافى، چاپ دوم، تهران: دارالکتاب، 1413ق.
ـ ماوردى، ادب الدنیا و الدین، ترجمه عبدالعلى صاحبى، مشهد: استان قدس رضوى، 1373.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت: دار احیاء التراث العربى، 1403ق.
ـ محمدى رى شهرى، محمد، العلم و الحکمة فى الکتاب و السنة،قم: دارالحدیث، 1376.
ـ محمدى رىشهرى، محمد؛ میزان الحکمة قم: دفتر تبلیغات اسلامى، 1362، ج6.
ـ انیس، ابراهیم و همکاران، معجم الوسیط، قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1367.
ـ منصورى، ذبیح الله، مغز متفکر جهان شیعه، تهران: جاویدان، 1372.
ـ نورى الطبرسى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل ،بیروت: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1409ق.
________________________________________
1 عضو پژوهشکده حوزه و دانشگاه