این مقاله به خوانشی از داستان اسطوره ای «شاماران» که در مناطق کردنشین با چند روایت مختلف از زبان مردمان هر کدام از بخش های کردنشین، می پردازد، با استفاده از خوانش اسطوره ای-کهن الگویی «یونگ»، می پردازد. نظریه کهن الگویی یونگ، چنین روایت هایی را به معانی استعاری و در نتیجه وسیله ای برای ارتباط با دنیای درون ذهن ها می داند که از این طریق می توانیم ذهن ناخودآگانه جمعی بشر را خوانش کنیم. این داستان (شاماران) با استفاده از نظریه «ولادیمیر پراپ» و «تزوتان تودوروف» در مورد چگونگی دور نمای ساختاری چنین داستان هایی و قاعده بکار بردن آن ها یعنی «شخصیت ها» و «پیرنگ»، مورد تحلیل قرار گرفت تا نشان داده شود که چنین متن هایی، از کدام خاستگاه ها سرچشمه گرفته است؟ نتیجه حاوی این مطلب است که داستان شاماران نیز به مانند اغلب داستان های سراسر جهان، تبیینی از نظریه پراپ بوده که اساس و الگوی کلی به شکلی مشابه در این متن نیز تکرار شده است. بر اساس نظریه ناخودآگاه جمعی یونگ نیز استدلال شد که «شخصیت» و «قهرمان» و پیرنگ «سفر قهرمان» از کهن الگوهایی هستند که به طور جهان شمول از تفکر عام بشر زاییده شده است و هر کدام از این کهن الگوها به نحوی از انحاء در میان ملیت های مختلف به شیوه های نه چندان گونه گون بازگو می شوند.