بر اساس تفاسیر جامعه شناختی و فلسفی، دو نگاه نسبت به دموکراسی وجود دارد. در بینش جامعه شناسانه، نهادهای دموکراتیک در عرصه عمل بر اندیشه و فرهنگ دموکراسی مقدم است. این در حالی است که رویکرد فلسفی ،فرهنگ و مبانی نظری دموکراسی را در اولویت قرار می دهد. از این رو، عده ای از اولویت دموکراسی بر فلسفه و عده ای دیگر از تقدم فلسفه بر دموکراسی سخن می گویند. اکنون پرسش اصلی این است که دولت های هفتم و هشتم پس از جمهوری اسلامی ایران، بر اساس کدام یک از مجاری دموکراتیک فوق مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرند؟ نویسندگان این مقاله کوشیده اند تا نشان دهند دولت های مذکور با استفاده از امکانات مفهومی رویکرد اولویت فلسفه بر دموکراسی، ارزیابی می گردند. بر این اساس ،فرضیه اصلی اشاره می کند که حل مشکلات پیش روی دولت های هفتم و هشتم، در بستر دموکراسی نیازمند رویکرد فلسفی است. در این راستا، این مقاله می کوشد با ارائه مولفه های نظری چون نگرش انسانی به توسعه، آموزش دانش سیاسی، فرهنگ سیاسی، توسعه سیاسی و خرد سیاسی بستر مناسبی برای فهم روند دموکراسی و اثبات فرضیه اصلی فراهم نماید. چارچوب نظری این مقاله اولویت فلسفه بر دموکراسی است که درونمایه فلسفی خود را بویژه با تاکید بر آگاهی و شناخت قبل از کنش دموکراتیک در اندیشه های سیدجواد طباطبایی، رضا داوری اردکانی و مصطفی ملکیان به خوبی یدک می کشد. تقدم نظر بر عمل نشان می دهد که هر سه اندیشمند فرصت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جامعه را بازتاب کنش های از قبل آموزش داده شده به افراد تلقی می کنند و از این نظر اندیشه هایشان می تواند الگوی خوبی برای تحلیل عمل دولت های هفتم و هشتم باشند. توجه به امکانات مفهومی الگوی نظریه گرایی در مقاله نشان می دهد که درک و تحلیل وضعیت دموکراسی در دولت های هفتم و هشتم، از حیث نظری بسیار با اهمیت است. از این رو، روش این پژوهش توصیفی و تحلیلی و با استناد به روش کتابخانه ای ارزیابی می گردد.