اصول تربیت از دیدگاه امام على(ع)
آرشیو
چکیده
اساسا در منابع تربیت دینى نباید اولویت را به پیگیرى شیوههاى جزیى داد، بلکه نیل به اصول و قواعد جامع که دربرگیرنده چارچوب تربیتى از منظر دین است، یگانه انتظار صحیح و مناسبى است که در مواجهه با این منابع باید مدّنظر قرار گیرد. سلوک و گفتار امام على(ع) به عنوان نمونهاى غنى از منابع مزبور با این رویکرد مورد توجه قرار گرفته است. برخى از این اصول عبارتند از: آخرتگرایى ـ دنیاگریزى، عملگرایى ـ آرزوگریزى، امیدوارى ـ یأسگریزى، پایدارى ـ پرهیز از رفاهزدگى، تعقلورزى ـ غفلتزدایى، تواضعگرایى ـ تکبرگریزى.متن
مقدمه
یکى از مشکلاتى که امروزه دامنگیر بسیارى از مراجعان به منابع دینى جهت أخذ و برداشت دستورالعملها و راهکارهاى پرورشى و تربیتى شده است، انتظارات غیرمنطقى و دور از واقع از این منابع و مراجع است. به بیان واضحتر، امروزه کثرت اشتغالات و تنوع سرسامآور در زندگى انسان، وى را چنان احاطه کرده است که رویکرد او به زندگى نه تنها از بستر نوعى آخرتاندیشى به سوى دنیاگرایى میل کرده، بلکه در متن دنیا نیز از کیفیت به کمیّت و از منش و شخصیت در حوزه تربیت، به برونداد و نمودارهاى آمارى تنزّل یافته است. در چنین وضعیتى، هرگونه گرایشى به دریافتِ دیدگاهى ارزشى و حکیمانه در متن تربیت نیز ناظر به نوعى تطبیق با جوّ حاکم بر دوران زندگى انسان است. جزیىنگرى و روشگرایى محض، که در صدد دریافت سریع نتایج عینى و ملموس است، راه را بر هرگونه بردبارى و دریافتهاى تدریجى، آن هم در حوزه شخصیت و ضمیر باطنى، مسدود کرده است. این دیدگاه چنان بر زوایاى زندگى حاکم شده است که حتى تربیت را نیز در چارچوب کاملاً کمّى و در قالب فرایندهایى با دروندادهاى مشخص و عملیاتى تفسیر مىکند.
به طور خلاصه مىتوان دیدگاه مزبور را یک نوع دیدگاه بستهاى یا نسخهاى به تربیت دانست که صرفا با ارائه بستههاى تربیتى یا نسخههاى پرورش در صدد تغییر رفتار و اصلاح آن بر مىآید. بدیهى است چنین روندى صرفا رفتار فرد را بهطور موضعى و براساس میزان جذب و دفع پاداشها و تنبیهات خارجى و پیرامونى تغییر مىدهد و هرگز نمىتواند عنوان تربیت با مؤلفههاى خاص خود را پذیرا باشد. تریبت، امرى تدریجى است که با بردبارى و تحمّل عجین گشته است، امرى که ناظر به تغییر اساسى در موضع شخصیتى، و نه صرفا رفتارى، است. تربیت هرگز قابل نسخهپیچى یا بستهبندى نیست و همواره به یک منش و سلوک، و نه رفتار که بعد ظاهرى عملکرد است، ختم مىشود. رفتارى که بر بنیانهاى دورنى و باطنى استوار باشد به صورت یک سیره، منش و سلوک متجلّى مىشود که اگر پاداشهاى پیرامونى رخت بربندند هرگز رو به خاموشى و فراموشى نمىگذارد و اگر تنبیهات و فشارهاى پیرامونى جلوى آن را بگیرند، با عطف توجه به عوامل درونى و ترجیحات شخصیّتى از پیگیرى باز نمىماند.
چیزى که انسان را از حیوان جدا مىکند و تفاوت رویکرد تربیتى انسان را با رویکرد پرورشىِ حیوانى به او آشکار مىسازد، توجه به انتظار ما از تربیت است. واقعا از تربیت چه انتظارى داریم؟ آیا گمان مىکنیم تربیت معطوف به شکلدهى رفتار است؟ آیا مىتوان با شکلدهى رفتار بر اساس اهرمهاى تشویقى و تنبیهى به شکلدهى شخصیت نایل شد؟ آیا با فضاى روشگرایى افراطى و تمرکز بر عمل مىتوان به خاستگاهى مطمئن در تربیت دست یافت؟ آیا مىتوان رفتار را شاخصى مطمئن براى ورود به عالم انگیزه و نیت فرد و شکل دهى آن از طریق رفتار مستند به اهرمهاى تشویقى و تنبیهى قلمداد کرد؟ پاسخ به این قبیل پرسشها و ایرادات است که روشنگر فضاى رویکردهاى گوناگون به تربیت است، رویکرد اصیل به تربیت و رویکرد غیراصیل به آن و به تعبیر گویاتر، رویکرد هستهاى به تربیت و رویکرد پوستهاى به آن. این است تفاوت حرکت تربیتى اصیل ـ که از انگیزه آغاز و به رفتار ختم مىشود ـ با حرکت تربیتى غیراصیل که از رفتار آغاز و به انگیزه ختم مىگردد.
بدیهى است رفتارى که از منبع شخصیتى انسان صادر مىشود، حوزه اولویت خود را در نظام شخصیت جستجو مىکند و بنابراین، از سطح انگیزشى بالایى برخوردار است و سطح کنشى آن، یعنى پوسته که همان عمل و رفتار ظاهرى است، به عنوان آخرین حلقه انگیزشى، معلول و بازتاب ویژگیهاى باطنى است. این نوع رفتار، کاملاً متفاوت با رفتارى است که عامل تشکیل انگیزه است. چنین رفتارى متناسب با خود، اقدام به ساخت و پرداخت انگیزه و شخصیتى مىکند که متناسب با سطح کنشى و پوسته رفتار باشد، سطحى که بر مدار جذب و دفع خارجى و پاداش و تنبیه پیرامونى، انعکاسى مشابه در سطح انگیزشى به جاى مىگذارد و فرد همواره فعالیت خود را بر اساس انگیزههاى بیرونى و نظام تشویق و تنبیه خارجى شکل مىدهد.
در اینجا، تفاوت نظام تربیتى اصلگرا با روشگرا مشخص مىشود. نظامى که بر اساس اصول و معیارهاى مشخص در صدد ارائه فرایند تربیت است بیش از آنکه سطح کنشى فرد را مورد توجه قرار دهد به سطح انگیزشى او توجه مىکند و بیش از آنکه تربیت را در استحکام و تداوم پوسته مدّنظر قرار دهد بر جوهره و هسته تربیت متمرکز مىشود. تربیت روشگرا چارهاى جز تأکید بر سطح کنشى و غفلت از انگیزش و تمرکز بر پوسته و بىتوجهى به هسته تربیت ندارد.
رهیافت مکانیزمى به تربیت موجب استفاده ابزارى از آن در جهت شکل دهى به رفتار به منظور بهرهگیرىهاى موضعى و مقطعى شده است. اهداف و مقاصد، اوّلین و بزرگترین قربانى چنین موضعى است. امروزه نگاه غایتمدارانه به تربیت به بهانه عدم امکان سوق فرد با تمسک به انگیزههاى باطنى، جاى خود را به نگاه کاملاً ابزارى به تربیت و تلقّى تکنولوژیکى از آن و حداکثر، اهداف رفتارى داده است. آنچه در این میان از حیّز انتفاع ساقط شده است، همان بینش و اختیار انسان و بهطور خلاصه اراده آزاد اوست. رهیافت غایتشناختى به تربیت در قلمرو خود از سعى و کوشش، توجه و هوشیارى انسان بیشترین استفاده را مىبرد. در واقع، تربیت غایتمدار با تمرکز بر اهداف، مقاصد و عواقب امور بر حوزه اراده و ظرفیت تعقل و تفکر فرد براى نیل تدریجى به مقصود مورد نظر متمرکز مىشود و هرگز چرخه تربیت را بر مدار تلقینها و القاهاى برگرفته از نظام رفتار و پاسخ و تشویق و تنبیه قرار نمىدهد. در این میان، نقش اصول تربیت به عنوان مجارى مطمئن در تلاش ارادى براى نیل به اهداف و مقاصد، مورد توجه ویژه قرار مىگیرد و رمز غفلت از اصول در نظام تربیت و تأکید بر روش و مواجهه نابخردانه با حکمتها و فلسفههاى تربیتى در نظامهاى دینى و فلسفى و انتظار ارائه روش و مکانیزم از آنها آشکار مىشود.
روشزدگى حاصل از نگاه مکانیزمى به تربیت تا جایى پیشرفته است که در مواجهه با متون دین اسلام نیز همواره به دنبال روشهاى بستهبندى شده و نسخهاى مىگردیم، غافل از اینکه روش در نظام تربیتىِ اصیل، زاییده اصل و پرورش یافته قواعد و معیارهاى حاکم بر تربیت است. آنچه در یک مکتب تربیتى اصالت دارد نه روش و شیوه بلکه ضابطه و معیار است، چرا که با در دست داشتن ضوابط و معیارها به راحتى مىتوان روشها و شیوههاى حرکت را در چارچوب مورد نظر کشف کرد و به کار بست.1
مکتبى مانند اسلام هرگز خود را محصور به زمان مشخّص و دوران خاصى نمىکند و از اینرو سازوکار لازم را براى حضور در دورانهاى پس از خود و دیگر بافتها از طریق ارائه خطمشیها و سرچشمههاى تربیت و به دست گرفتن ابتکار عمل با سیاستگذارى و ارائه اصول، تأمین مىکند. این امر هرگز به معناى افراط در جانب اصول و غفلت از روشها نیست، زیرا هر نوع انحصار در یک طرف و فروگذارى جانب مقابل منجّر به بروز کاستىها و نقایصى غیرقابل جبران در فرایند تربیت خواهد شد. بهرهگیرى از یافتههاى علمى (تعلیم و تربیت، روانشناسى، جامعهشناسى و...) براى یافتن روشها و شیوههاى جدید به شرطى مىتواند در مکتب تربیت دینى مؤثر واقع شود که این روشها، مرزهاى کیفى و کمّى خود را از زبان قاطع اصول و معیارهاى موجود در دین اخذ کرده باشند. بحث ترکیب غایت و شیوه، هدف و مکانیزم، بینش و روش ناظر به همان عنوان هسته و پوسته و جوهر و صدف تربیت است. ما مىتوانیم از دستاوردهاى بشرى در نیل به وضعیتهاى بهتر و مناسبتر تحت حاکمیت معیارهاى دینى استفاده نماییم. آنچه اهمیت دارد میزان اشراب غایات و مقاصد در روشها و شیوههاست.
بنابراین، به نظر مىرسد در مواجهه با دین مناسبترین و کارآمدترین عنصر تربیتى همان اصول و قواعدى است که به راحتى قابل اکتشاف مىباشد. بدیهى است در هر نوع مواجهه دینى، حتى در قالب الگوگیرى از نمونهها و اسوههاى بارز دینى نیز، چنین روندى معقولترین نوع استفاده و بهرهگیرى است.2
شیوه ما در ارائه اصولى چند در تربیت از منظر امام على(ع) برگرفته از رویکرد اصلگرا به تربیت و توجه به غایات تربیتى است، رویکردى که دست ما را در اختیار روشهاى گوناگون تحت حاکمیت ضوابط و اصول مأخوذه کاملاً باز مىگذارد. پیشفرضهاى بحث ما در اصول تربیت از دیدگاه امام على(ع) عبارتند از:
الف) امام على(ع) به عنوان یک انسان معصوم از گناه، خطا و اشتباه و فردى که داراى عالیترین مقامات انسانى است، داراى بینش و شناختى از سعادت و شقاوت انسان است که به راحتى مىتواند به عنوان یک هدایتگر و راهنما، وى را به سرانجامى نیک فرا خواند و از فرجامى بد برحذر دارد. بنابراین، هر چند براى تبیین و توجیه معیارهاى تربیتى مأخوذ از آن حضرت مىتوان استنادات معقولى را از حیث مبانى انسان شناختى، جهانشناختى، اهداف و... ارائه کرد، اما مطمئنترین استناد همان اعتماد و تکیه بر صدور ضابطه و معیار مزبور از سوى مقام امامت است.
ب) چه بسا اصول و قوانین استخراج شده به طور صریح در کلام امام(ع) منعکس نشده باشد، اما از مجموع رفتار و کلام حضرت و تأکیدات ایشان بر موارد خاص مىتوان اقدام به اکتشاف اصول مزبور کرد.
ج) با اکتشاف جامع اصول تربیت از دیدگاه امام على(ع) مىتوان چارچوبى از نظام تربیتى از دیدگاه حضرت ارائه کرد، زیرا اصول، نمودارى آشکار از اهداف و مبانى است و از طرف دیگر راهنمایى کارا براى تعیین روش و شیوه تربیت است. به عبارت دیگر، اصول مجمع و گذرگاهى براى تمام عناصر تربیت و منعکس کننده هویتِ دیگر مؤلفههاى تربیتى در نظام تربیت یعنى شیوه، مبنا و هدف است.
ویژگیهاى حاکم بر اصول تربیت
همانطور که در ادامه این نوشتار آشکار مىشود، نگاهى کلى به اصول تربیت از دیدگاه امام على(ع) بیانگر وجود مجموعهاى از ویژگیها و عناصر مشترک در میان اصول گوناگون است. این ویژگیهاى مشترک که به نحوى بر اصول مزبور حاکمیت دارد و نحوه ارتباط درونى آنها با یکدیگر و همچنین ارتباط آنها با خدا و انسان را مشخص مىکند عبارتند از:
1. ویژگى تعارضمدارى
در فضاى دینى هر اقدامى متضمّن یک پاسخ مثبت فعال و یک پاسخ منفى فعال است. انجام هر عملى ما را ملزم به خوددارى از بسیارى اعمال دیگر مىکند. هرگز نمىتوان بین خدا و شیطان، حق و باطل و صدق و کذب آشتى برقرار کرد. هر گزینشى مستلزم یک وازنش است. بنابراین نه تنها میل به خدا و تعالى فعالانه است، بلکه رهایى از شیطان و گمراهى نیز جدّى و فعالانه صورت مىپذیرد.3 یکى از موانع مهم در تربیت دینى، روحیه سازشپذیرى و مداهنه با باطل و تلاش براى جمع بین حق و باطل و ایجاد آشتى میان آن دو است. ویژگى تعارضمدارى در تربیت دینى متکفّل پرورش روحیهاى است که در مقام نظر همواره در صدد شفافسازى جریان حق و انفکاک آن از بیراهههاى باطل است و در مقام عمل و رفتار نیز ضمن فاصلهگیرى و انزجار عملى از باطل در صدد تقرّب به جریان حق و قرار گرفتن در قلمرو آن است. بنابراین، مىتوان اصول تربیت را بر اساس تعارض میان حق و باطل و شفافیّت این تقابل در حوزه نظر و رفتار تبیین کرد. تربیت دینى دو بال دارد؛ اقدام به انجام امر مثبت و مقاومت و مبارزه در برابر امر منفى. کلیه اصول استنتاج شده از دیدگاههاى تربیتى امام على(ع) داراى این ویژگى یعنى داشتن دو لبه متعارض است.
2. ویژگى خدامحورى
یکى از عامترین ویژگیهاى حاکم بر اصول تربیت مشخصه خدامحورى است. این ویژگى جوهره اساسى رفتار و منش فرد دیندار را تشکیل مىدهد و به عنوان مهمترین عامل در ایجاد تمایز تربیت دینى از دیگر حوزههاى تربیتى مطرح مىگردد. بهطور مشخّص، مفهوم خدامحورى عبارت است از «جهتگیرى کلیه اعمال و رفتارهاى انسان به سوى ملاکها و معیارهاى الهى». انعکاس این امر در فضاى تربیت بیانگر ویژگى خدامحورى است. سریان ویژگى خدامحورى در اصول تربیت سبب جهتگیرى اصول به سوى تعالى مىشود. نگاه به انسان از هر روزنهاى غیر از روزنه الهى، حتى خِرَد و عقل، پیامآور نوعى مواجهه با او در زوایاى محدود به جهان مادى و راهبرى وى به گسترهاى کاملاً متفاوت از خاستگاه الهى و ابدى است.
3. ویژگى زندگىمدارى
دین ناظر به کلیه جوانب زندگى انسان است و با نگرشى فراتر از رفع نیازهاى موضعى و مادى، جهتدهنده بسیارى از خواستهاى انسان در روند زندگى از حیث گزینش و نحوه عمل و مسیر آن مىباشد. تربیت بر اساس چنین نگرشى مستلزم عدم انفکاک از متن زندگى است. بنابراین باید در جریان تربیت از اصول و معیارهایى استفاده شود که قابلیت انطباق بر مسیر عادى زندگى را داشته باشند و از قلمرو آن خارج نشوند. اصول تربیت هرگز سبب بروز فعالیتى در عرض فعالیت مرسوم در زندگى نمىشود، بلکه نشو و نما و انعکاس خود را از رهگذر زوایاى مختلف زندگى عملى مىسازد.
اصول تربیت4
با توجه به مواردى که گذشت با مراجعه به بیانات امام على(ع) در نهجالبلاغه مىتوان به اصولى دست یافت که در خصوص تربیت بویژه تربیت دینى از جایگاه خاصى برخوردار است. این مقاله در سطور آتى این مباحث را در شش اصل مورد بررسى قرار مىدهد.
1. اصل آخرتگرایى ـ دنیاگریزى
از جمله مفاهیمى که در فرهنگ تربیت اسلامى مورد تأکید قرار مىگیرد ایجاد نوعى تقابل میان دنیا و آخرت و تقدم آخرت بر دنیا و فدا کردن رفاه فانى به قیمت دستیابى به آرامش جاودانه است.5 دیدگاه تقابل میان دنیا و آخرت و لزوم گزینش آخرت بر دنیا همواره در نگاه تربیتى امام على(ع) مورد توجه و امعاننظر قرار گرفته است.6 در نگاه امام(ع) هرگز نمىتوان بدون توجه به تعارض و تقابل دنیا و آخرت7 اقدام به تعامل با آن دو کرد، چرا که گزینش هر یک به معناى دست برداشتن از دیگرى است.8 سؤالى که در این میان مطرح مىشود، آن است که دست برداشتن از یکى به قیمت دیگرى به چه معنا است. آیا فدا کردن دنیا براى نیل به آخرت یعنى دست برداشتن از نعمتهاى دنیوى و کنار گذاشتن مطلق دنیا یا به کارگیرى دنیا در طریق آخرت؟ کلام امام(ع) بیانگر این نکته است که دنیا دو نوع است: دنیاى حلال و دنیاى حرام. آنچه همواره رهزن آخرت است دنیاى حرام است و سوق دهنده به سوى آخرت دنیاى حلال مىباشد.9 بنابراین، دنیاى حلال به معناى نعمتها و لذتهاى مشروع، بسترى براى دیندارى و آخرتگرایى است و دنیاى حرام انحراف از دین و قربانى کردن سعادت اخروى به قیمت لذتهاى حرام مىباشد. آنچه اهمیت دارد استخدام دنیا براى آخرت و نیل به عاقبت و سرانجام نیکو از طریق معامله صحیح با دنیا10 و نه ترک مطلق آن11 است. دنیا هرگز نباید متبوع آخرت و مقدم و حاکم بر آن باشد بلکه همواره به تبع آخرت و مؤخر از آن است.
رابطه دنیا و آخرت و نحوه مواجهه با هر یک از این دو در کلام امام على(ع) نه تنها به طور مستقیم بیان شده است بلکه حضرت با آشکار ساختن ماهیت دنیا و آخرت و ارائه ویژگیهاى آن دو و همچنین وضعیّت انسان در مواجهه با هر یک از آنها همواره در صدد بیان این نکته هستند که ما بدون توجه به جایگاهى که در آن واقع شدهایم و همچنین بدون توجه به جایگاهى که پس از مدتى نه چندان طولانى به آن منتقل خواهیم شد، نمىتوانیم تضمینى براى نیل به تربیت و هدایت، و سعادت و رستگارى داشته باشیم. توجه همه جانبه به دنیاشناسى و آخرتشناسى و نحوه تعامل با آن دو، به صور مختلف در کلام امام على(ع) مدّنظر قرار گرفته است. آنچه مهم است تبیین خط سیر تأثیر اصل آخرتگرایى و دنیاگریزى در روند تربیت از منظر امام(ع) است. شاید بتوان روند مزبور را چنین ترسیم کرد: الف) شناسایى دقیق دنیا و آخرت، ب) شناسایى ارتباط میان دنیا و آخرت، ج) نحوه تعامل با دنیا و آخرت.
توجه به سیر تأثیر اصل مزبور در تربیت و هدایت انسان ما را به این نکته رهنمون مىسازد که اساسا نحوه اثرگذارى اصل آخرتگرایى و دنیاگریزى بر انسان از مرحله شناخت و آگاهى آغاز و به مرحله گرایش و عمل ختم مىشود. بنابراین نقش عاملِ شناختى و بینشى در دستیابى به گرایش نهایى غیرقابل انکار است. به هر میزان که تلاش در جهت شناخت دنیا و آخرت و آگاهى از هدایت واقعى آن دو بیشتر باشد، ارتباط موجود میان آن دو روشنتر و عمل به مقتضاى واقعى هر یک راحتتر خواهد بود. سؤالى که در این میان مطرح مىشود، این است که آیا شناخت صرف مىتواند بازتابى عملى و رفتارى را در پى داشته باشد. در پاسخ به این سؤال با رجوع به کلام امام(ع) پیرامون مقوله دنیا و آخرت در مىیابیم که سه عامل در این روند موثرند: الف) شناخت دنیا در کنار شناخت آخرت، ب) تداوم و استمرار شناخت مزبور و ج) توسعه و تعمیق (تعالى) شناخت مزبور.
با به کار بستن این سه مرحله مشکل، انتقال از حوزه شناخت محض به گرایش و حرکت در وادى تربیت عملى کاملاً حل مىشود، به این معنا که شناخت دنیا به تنهایى نه امکان دارد و نه لزوما مفید است. از اینرو هرگاه بحث دنیاشناسى مطرح مىشود به نحوى در تقابل با آخرت قرار مىگیرد، گویا شناخت کامل دنیا منوط به تعیین مرزهاى آن با آخرت است. هیچگاه نمىتوان به شناختى حقیقى از دنیا بدون شناخت آخرت نایل شد. چه بسیار کسانى که به واسطه عدم اعتقاد به آخرت در صدد آگاهى از آن بر نیامدند و تلاش آنها براى فهم عمیق از دنیا با شک جدى مواجه شد و از اینرو، همواره یا به مقتضاى واقعى دنیا عمل نکردند یا به طور ناقص و غیرقابل قبول، اقدام به این کار نمودند.
بنابراین، شناخت دقیق دنیا و تبیین مرزهاى آن با آخرت مىتواند در دستیابى به درک عمیق آن و سپس عمل به مقتضاى واقعى آن مؤثر باشد.12 از طرف دیگر، تداوم آگاهى مزبور عاملى اساسى در عمل به مقتضاى هر یک از آن است. از اینرو عنصر یاد و توجه به وضعیت دنیا و آخرت و اجتناب از غفلت و فراموشى در کلام امام(ع) به صور مختلف و مکررا مطرح شده است.13 این امر نه تنها به طور مستقیم بلکه به صورت غیر مستقیم و با تمسّک به امورى که یادآور واقعیت هر یک از دنیا و آخرت هستند، مورد توجه قرار مىگیرد.
واقعیاتى از قبیل مرگ، فناپذیرى، حسابرسى در قالبهاى مختلف مرگاندیشى،14 استقبال از مرگ،15 اشتیاق به مرگ و نهراسیدن از آن، روش برخورد با مرگ،16 عبرت از مرگ،17 قبر، قبرستان،18 فناپذیرى، ثبت اعمال، رستاخیز، ارزیابى، بهشت و جهنم و... . بیانگر اهتمام ویژه به غفلتزدایى از انسان و سوق او به سوى توجه مستمر به واقعیت دنیا و آخرت است. بدیهى است تأثیر علم و آگاهى در رفتار، منوط به میزان رسوخ آن در اعماق وجود انسان و یقین حاصل از آن است. انسان به هر میزان که اقدام به شناخت واقعیت دنیا و آخرت نماید، آمادگى لازم را براى اقدامات عملى در خود مهیّا مىسازد. از طرف دیگر، به هر میزان که خود را در معرض توجه به آگاهى مزبور قرار دهد و یاد آخرت را در خود زنده نگه دارد و خود را از غفلت مصون سازد، مىتواند از قلمرو گرایشها و کششهایى که منجر به غفلتزایى در وى مىشوند جلوگیرى نماید. به بیان دیگر، انسانى موفق به غفلتزدایى از خود و توجه مستمر مىشود که در مرحله عمل از مقتضاى آگاهیهاى خود نسبت به دنیا و آخرت عدول نکرده باشد.
از طرف دیگر، عمل مزبور خود موجب بسط حوزه توجه انسان و یاددارى وى مىشود. بنابراین، یک رابطه متقابل میان علم و آگاهى و عمل و رفتار از حیث گسترش علم به تمام زوایاى زندگى و تعمیق آن وجود دارد. هر نوع شناخت، متناسب با خود عملى را در پى دارد و هر عمل منجر به نوعى غفلتزدایى و گسترش آگاهى مزبور از حیث کمّى و کیفى خواهد شد. بدیهى است آگاهى مزبور نیز به نوبه خود منجر به گسترش کمى و کیفى حوزه عملکرد خواهد شد. این روند همچنان مسلسلوار ادامه خواهد یافت.
اصل تربیتى آخرتگرایى ـ دنیا گریزى ما را در مدار یک حرکت پیشروندهاى قرار مىدهد که امکان تعالى در آن محدود به نهایتى نیست. تربیت و هدایت دینى بدون توجه به این اصل بنیادین امکانپذیر نیست، امرى که از دیدگاه قرآن نیز حضورى فعال در جریان هدایت انسان دارد.
2. اصل عملگرایى ـ آرزو گریزى
در فرهنگ دینى، عمل هرگز در تقابل با علم قرار نگرفته است، بلکه برعکس، به هر میزان که علم گسترش یابد انتظار گسترش عمل نیز بیشتر خواهد شد. از طرف دیگر، هرگونه توسعه عمل متناسب با مقتضاى آگاهیهاى دینى، منجر به نوعى کسب آگاهى، بینش و معرفت خواهد شد19 و بالعکس، هر نوع کوتاهى در عمل منجر به تعمیق در جهالت و غفلت مىشود.20 بنابراین، علم و عمل در یک ارتباط متقابل سبب تعالى و گسترش حوزه خود خواهند شد و از این جهت، رابطه میان آن دو، رابطه همیارى و همکارى متقابل است. از طرف دیگر، با مراجعه به قرآن و روایات درمىیابیم یک نوع تعارض آشکار میان عمل و آرزو به عنوان دو قطب در برابر یکدیگر وجود دارد. این تعارض حکایت از تقابل واقعیت و توهم و نیز صدق و کذب مىکند، به این معنى که اگر فردى داراى رویکردى عملگرا باشد هرگز خود را با وعدههاى پوچ و آرزوهاى طولانى و خیالى سرگرم نمىکند.21
از منظر امام(ع) آرزو پدیدهاى است که بستر شکلگیرى آن نوعى جهالت به واقعیتهاى وجودى و غفلت از محدودیتهاى حاکم بر انسان است. از اینرو، آرزو آفت اندیشه22 و سبب غفلت از واقعیتهایى است که انسان با آن مواجه است.
آرزوگرایى یعنى عدم توجه به محدودیتهاى وجودى23 و نیز غفلت از واقعیت دنیا و دل بستن به آن و فراموشى آخرت.24 بنابراین آرزو منجر به فریب انسان و غوطهور شدن وى در غفلت و جهالت مىشود. آنچه انسان را از این وادى سرگردان نجات مىدهد، اهتمام به عمل است. عملگرایى یعنى توجه و هوشیارى نسبت به وضعیت انسان، محدودیتهاى او و ارتباط وى با دنیا و آخرت. عملگرایى مستلزم نوعى مسئولیتشناسى در فرد است که نافى هر نوع خیالگرایى و تن دادن به لذتهاى موهوم است.
بنابراین آرزوگرایى روحیهاى است که از نوعى دنیاگرایى منشعب شده است و بالعکس، عملگرایى ویژگى بارز فرد آخرتگرا و عاقبتاندیش است. اصل عملگرایى و آرزو گریزى در تربیت دینى ناظر به حاکمیت واقعنگرى در روند زندگى و پرهیز از خیالپردازى است. تأکید بر عمل و تداوم آن به طور طبیعى موجب اجتناب و پرهیز از آرزوگرایى و خیالپردازى خواهد شد. القاى روحیه واقعبینى به متربى از رهگذر عملگرایى و آرزو گریزى ضامن نیل به تعالى در تربیت و رستگارى در هدایت است.
3. اصل امیدوارى ـ یأس گریزى
یکى از امکاناتى که همواره در روند تربیت دینى در نظر گرفته شده است، امکان جبران و تدارک وضعیتهاى نامطلوبى است که موجب گمراهى و انحراف مىشود. امید به فراهم بودن موقعیت براى رشد و باز نماندن از کاروان هدایت با ارتکاب گناه یا خطا نه تنها سبب ترغیب بسیارى براى ورود به جرگه دین مىشود بلکه باعث رشد انگیزه در جهت تداوم حضور در متن دین خواهد شد. هرگز نمىتوان شاهدى مبنى بر لزوم خروج از جرگه دین با ارتکاب گناه و خطایى هر چند بزرگ یافت. از آنجا که انسان موجودى جایزالخطاست و همواره در معرض ارتکاب گناه و خطا قرار دارد نمىتوان وى را با گرایش به انحراف براى همیشه از قلمرو دین خارج دانست و راه برگشت را بر او مسدود نمود. فهم و درک این امر براى هر انسانى بسیار اهمیت دارد که هر چند نباید مرتکب گناه شود اما اگر به هر دلیلى نتوانست از گناه اجتناب کند نباید مأیوس و ناامید شود، بلکه مىتواند با جبرانِ گناه مزبور و از بین بردن آثار آن نه تنها به حالت اولیه باز گردد، بلکه به دلیل شماتت خویش، حاصل از پشیمانى و ندامت، امکان بازگشت به گناه را کلاً بر خود مسدود مىنماید یا به حداقل مىرساند. مفاهیمى از قبیل توبه، رجا، توکل، آرامش و آسایش در مقابل یأس، ناامیدى و درماندگى از امکان تدارک، نشانگر حاکمیت اصل امیدوارى ـ یأس گریزى بر تربیت و هدایت انسان است.25
تربیت که موضعى فعال در مواجهه با انسان دارد، داراى دو وجهه است؛ از یک طرف، روحیه عمل و اطاعت و اجتناب از خیالپردازى و دورى از عمل را در انسان تقویت مىکند و از طرف دیگر، با ایجاد سازوکار برگشتپذیرى (توبه) در صدد القاى روحیه امیدوارى جهت نیل به اهداف تربیت حتى با امکان گناه و خطا است.26 باید توجه داشت که روحیه امیدوارى به طور فعال در صدد نفى هرگونه مشخصه یأس و ناامیدى است و از اینرو، مستلزم نوعى یأس گریزى فعّالانه است که خود را در عمل نشان مىدهد.27 توبه نمونه بارز دیگرى از عمل است که نشانگر رسوخ روحیه امیدوارى در فرد است.28 خداوند با افتتاح باب توبه و استغفار، زمینه بازگشت و امیدوارى را فراهم آورده است.29
بنابراین، جاى هیچ شک و شبههاى نیست که پرورشِ ویژگى امیدوارى در فرد سبب بروز عمل و اطاعت بیشتر در وى مىشود، چرا که امیدوارى در مقام عمل اهمیت دارد، نه نوعى امید در خیال و آرزو. از طرف دیگر، رابطهاى ناگسستنى بین یأس از نجات با طمع به دنیا وجود دارد؛ کسانى که امیدوار نیستند به عمل روى نمىآورند و خود را در چنبره طمع و آرزوهاى دنیایى محصور مىکنند. بنابراین، مشاهده مىشود که پیوندى مستحکم میان دو اصل سابق با اصل امیدوارى ـ یأسگریزى وجود دارد.
4. اصل پایدارى ـ پرهیز از رفاهزدگى
امروزه بشر در برابر یک سؤال جدى قرار گرفته است و آن اینکه تا چه حد باید در جهت کسب رفاه و آسایش، پیش رفت و به چه قیمتى باید آن را به دست آورد. آیا اساسا رفاه و راحتى امرى است که لزوما براى تداوم حیات انسان، حتى به قیمت سلب هرگونه روحیه پایدارى و استقامت در برابر مشکلات، سختىها و ناکامىها ضرورت دارد؟ دیدگاهى که امروزه براى انسان به تصویر کشیده مىشود، این است که هرگونه نیاز غریزى باید هر چه سریعتر و به نحو احسن پاسخ داده شود و اشباع گردد. تلاش جهانى براى رفع نیازهاى مادى و سر و سامان دادن به سازوکارهاى مورد نظر، از این جهت جایى براى اقدامهاى مبتنى بر بردبارى و تحمل و شکیبایى باقى نگذاشته است. رفاهزدگى و مصرفگرایى هرچند در طول تاریخ مختص طبقه خاصى از جامعه بوده است، اما امروزه به عنوان یک روند عمومى براى رونق اقتصادى و نیل به شکوفایى اقتصادى جنبه عمومى پیدا کرده است. بالا بردن سطح انتظارات و درخواستهاى مردم از جهات مختلف مادى و ایجاد این باور که انسان باید حتما در دنیا داراى زندگى مرفّه، بىدغدغه و مملو از آسایش و آرامش ناشى از دستیابى روزافزون به امکانات برتر مادى باشد، موجب شکلگیرى یک قالب شخصیتى عمومى در میان انسانها شده است و آن اینکه باید هر امرى را که در رفع نیازهاى مادى دخیل است به دست آورد و روز به روز در بالا بردن کیفیت آن تلاش کرد.
در این میان، مقولهاى به نام استقامت در برابر محرومیت، بردبارى و شکیبایى و بالاخره تقوا و کفّ نفس معناى خود را از دست داده است. این امر وقتى در سطح گسترده زندگى مطرح مىشود و تمام خواستههاى انسان را دربرمىگیرد، به دنبال خود، حرص و طمع، هواپرستى و تن پرورى، بىتابى و رها کردن خویش را به دنبال دارد. بدیهى است هرگونه زیادهخواهى و طفرهروى از کفنفس و خوددارى، منجر به نوعى تجاوز و گناه خواهد شد. به نظر مىرسد رویکرد امروز جامعه جهانى به نیازهاى انسان و لزوم پاسخگویى به آن، همان رویکرد حیوانى در تأمین نیازهاى خویش است. براى یک حیوان صبر و شکیبایى و پرهیز و خوددارى مفهوم ندارد. او با وجود موقعیتِ آماده، اقدام به عمل مىکند و هرگز در صدد تعالى خویش با خوددارى و پرهیز از پاسخگویى به امیال نفسانى خود بر نمىآید. مقوله خوددارى در تربیت اسلامى بیانگر این نکته است که انسان نباید همواره در صدد پاسخگویى به نیازهاى مادى خود برآید، بلکه ضمن تأمین نیازهاى اساسى لازم است با جلوگیرى از زیادهخواهى، روحیه طمع و هواپرستى را در خویش از بین ببرد. حتى در صورت فراهم بودن امکانات، پرورش اراده و تحمل در پرهیز از لذات مادى و جسمانى مىتواند باعث تعالى شخصیت وى شود. از اینرو، خودِ نفس اجتناب و پایدارى به عنوان تمرینى براى تقویت اراده و استقامت در موقعیتهاى بحرانى توصیه شده است. اصل پایدارى به ما مىآموزد که تقواى اجتناب و پرهیز همواره باید با شکیبایى در برابر مشکلات و پایدارى در برابر بسیارى از خواستههاى حتى مشروع تقویت شود. بدیهى است تقواى اجتناب به معناى حضورى فعال در صحنه زندگى و جواب منفى به بسیارى از لذتهاست.
بنابراین تقواى مزبور با حرص و آز و هواپرستى و تنپرورى مخالف است و به طور فعّال جلوى انسان را در پذیرش بىقید و شرط لذات مادى مىگیرد. مسلما دین به مقتضاى خود داراى دستوراتى است که به نوعى با روحیه لذتطلبى و رفاهزدگى در تعارض است و انجام دادن دستورهاى دینى مستلزم استقامت و مقاومت در برابر بسیارى از خواهشهاى نفسانى است.30 این مفهوم در بسیارى از کلمات امام على(ع) در ارتباط با هدایت و موعظه اقشار مختلف مردم به چشم مىخورد.
اهمیت این امر هنگامى نمایانتر مىشود که اگر به تاریخ صدر اسلام توجه داشته باشیم، روحیه دنیاگرایى و اجتناب از مظاهر آخرتگرایى سبب بروز بسیارى از انحرافات در جهان اسلام در ابتداى حرکت و نهضت جهانى آن شد. زیرا پس از پیروزیهاى چشمگیر مسلمانان و گسترش حکومت اسلامى امکانات رفاهى بیشترى نصیب آنان شد و آنان را به وادى رفاهزدگى و حرص و طمع براى جمعآورى ثروت سوق داد. آنچه در این میان حائز اهمیت است، رابطه پایدارى با عاقبتاندیشى و انعکاس صداقت در مقام عمل از یک طرف و رابطه رفاهزدگى با آرزوپرورى و دنیاگرایى از طرف دیگر است.
5. اصل تعقل ورزى ـ غفلتزدایى
یکى دیگر از اصولى که همواره در کلام ناصحانه امام على(ع) مدّنظر قرار گرفته است، توجه به عقل و شکوفایى آن و پرهیز از غفلت و نادانى است. اگر بخواهیم تعریفى کارکردى از تعقل و غفلت در کلام امام(ع) ارائه کنیم، باید بگوییم تعقل فرایندى است ناظر به نوعى عاقبتاندیشى و غفلت متضمّن نوعى بىتوجّهى نسبت به عاقبت امور. از اینرو، پدیده تعقل با عنایت به هدف و پایان کار و ترسیم میزان سود و زیان آن، اقدام به گزینش و انجام عمل مىکند ولى در موضع غفلت عنایتى نسبت به سرانجام کار و نتیجه آن وجود ندارد بلکه بیشتر تمرکز بر وضعیت کنونى است.
رمز آن این است که در موقعیت غافلانه آنچه محورِ انجام کارى قرار مىگیرد نیل به لذت فورى و دریافت پاسخ سریع است، هرچند این روند به نوعى ضرر در وراى عمل مزبور منجر شود. اما در موقعیت عاقلانه محور مورد تأکید، همان سرانجام است، هرچند مستلزم نوعى مشقت و اجتناب از لذت و راحتى آنى و فورى باشد. به هر میزان که عوامل شکوفاکننده و تقویتکننده عقل را بیشتر مورد توجه قرار دهیم از امکان بروز غفلت و نادانى جلوگیرى خواهد شد.
با نگاهى اجمالى به کلام امام(ع) در مىیابیم که توجه ویژهاى به عوامل مزبور و اجتناب از عوامل غفلتزا شده است. این امر تا آنجا پیش رفته است که توجه به آن در تمام حالات و تکتک اعمال باید رعایت شود. عاقبتاندیشى و لزوم ترجیح فواید نهایى حتى به قیمت فروگذارى لذتهاى آنى و مقطعى مستلزم آخرتاندیشى و انجام عمل و پرهیز از آرزو و خیالپرورى است و بالعکس غفلت، متضمن دنیاگرایى و خیالپرورى و اجتناب از هرگونه پایدارى و شکیبایى است. عوامل اساسى که شناخت و تأکید بر آن در پرورش بینش و ایجاد امکان بیشتر تعقلورزى در دیدگاه امام على(ع) بخصوص در نهجالبلاغه به آن اشاره شده است، عبارتند از: الف) اندیشه و آفات آن،31 ب) اندیشه و تعقل در آیات عذاب،32 ج) بینش و توجه به عوامل تقویتکننده آن33 (توجه به قرآن، سنت پیامبر(ص)، احادیث، تاریخ و آثار گذشتگان)، د) موانع بینش34 (وابستگىها و سمتگیریهاى عاطفى، حجابهاى مادى، فتنههاى اجتماعى)، ه ) آثار بینش و بصیرت35 (حرکت معقول و سنجیده، گرایش سالم، شهامت و خطرپذیرى، زهد، استقبال از مشکلات، بدعت گریزى و قاطعیت) و) آثار دوراندیشى امرى که موجب تعادل و میانهروى و پرهیز از افراط و تفریط مىشود.36
بدیهى است یک مربى آگاه با تمرکز بر عوامل سوقدهنده بینش انسانى، در صدد ایجاد فضایى روحى براى متربى بر مىآید که خود وى از درون با تعقل و تفکر راه هدایت را بیابد و همواره در طریق سعادت گام بردارد. یکى از دستاوردهاى تربیتى این اصل نوعى خود تربیتى است که وقتى فرد چراغ عقل را در درون روشن کرد و از تاریکىِ خود کاست، آنگاه بدون تکیه همه جانبه بر مربى قادر به گام برداشتن در مسیر خواهد بود و با امکان و ظرفیت عقلانى خود خواهد توانست راه را بشناسد و خود ناظر بر اعمال و ارزیاب خویش باشد.
6. اصل تواضعگرایى ـ تکبرگریزى
یکى از موانع مهم در طریق تربیت و نیل به سعادت، خودمحورى و غرور و تکبر است. این ویژگى راه پذیرش هدایت را مسدود مىکند و سبب ایجاد سدّى بین فرد و عوامل تربیتى مىشود. عنصر تواضع در مناسبات تربیتى از نظر امام على(ع) ضرورتى غیرقابل اجتناب است. اگر تواضع و فروتنى و پذیرش این که انسان براى کمال نیازمند غیر خود است و باید در برابر برنامههاى او پذیرش داشته باشد، در وى نباشد، امکان تحقق فضاى تربیت از بین مىرود. از اینرو، تواضع در برابر خدا به عنوان37 محورىترین بخش تواضع مطرح مىشود. این نوع تواضع، چهره کامل خود را در عبادت الهى نشان38 مىدهد. اگر تواضع و فروتنى در برابر مردم نیز مطرح مىشود، در راستاى تواضع در برابر خداوند قابل توجیه است. غرور و تکبر آفتى براى پندپذیرى و رستگارى انسان محسوب مىشود.39 محور تواضع نوعى نگاه به خود از زاویه قبول کاستیها و نقصانهاى خویش و محور تکبّر فریفته شدن به امکانات خویش و خودبزرگبینى است. خودپسندى به عنوان آفت عقل و ادراک، نگاه انسان را محدود به خویشتن مىنماید و وى را از امکانات بیرون از خود محروم مىکند.40 از اینرو، تمام مظاهر غرور، نخوت و تکبر در قالب خود بزرگبینى،41 خود برتربینى،42 خودپرستى،43 خودپسندى،44 خودستایى،45 خودمحورى،46 خودخواهى47 و خودنمایى48 مورد نهى قرار گرفتهاند. تواضع در درون خود باعث شکوفایى عقل و خرد مىشود، به نحوى که مرزهاى آن به سوى دریافت امکانات برتر دیگر در خارج از وجود خویش گسترش مىیابد.
بدیهى است این امر مستلزم پذیرش وجود کاستى در خویشتن است و بالعکس، تکبر با پیشفرض انحصار بر امکانات و تواناییهاى خویش، راه عقل و بینش را در جهت کسب توانمندى بیشتر از طریق دیگران مسدود مىکند. از اینرو، ریشه اصل تواضعگرایى و تکبرگریزى همان تعقل و غفلت است. در فرهنگ تربیتى اسلام، غرور و تکبر سبب ضلالت آدمى است، امرى که در سرآغاز خلقت سبب فریفته شدن شیطان و خود بزرگبینى او شد و او را از بارگاه الهى خارج ساخت. از طرف دیگر، تواضع و فروتنى سبب نزدیکى به سرچشمه هدایت و زندگى در بهشت هدایت است، امرى که در جریان خلقت انسان، ملائکه مظهر تامّ آن بودند. به هر میزان که روحیه تواضع در انسان پرورش یابد، امکان نیل به هدایت و قرب الهى بیشتر مىشود و به هر میزان که ویژگى تکبر وى را محدود سازد، پافشارى بر ضلالت و گمراهى غیرقابل اجتناب است.
نتیجهگیرى
از آنجا که تربیت از منظر دین ناظر به غایتهاى متعالى است، موضوع تربیت، شخصیت و ضمیر باطنىِ انسان است نه صرف رفتار و اعمال ظاهرى او. بدینلحاظ روشهاى تربیتى بیش از اینکه داراى وجههاى ظاهرى بر اساس تنبیه و پاداش باشند از ویژگیها و کارکردهاى درونى برخوردارند. این امر به طور طبیعى روشها را در محدودهاى برتر، یعنى اصول تربیت که چارچوب ارزشى تربیت را از دیدگاه مکتب و دین خاصى بیان مىکند، قرار مىدهد. بنابراین، کارایى اصول تربیت در زمینه تربیت دینى و ارزشى از اولویت و ترجیح بیشترى نسبت به روشها برخوردار است. از این جهت مىتوان گفت تربیت دینى یک نوع تربیت اصول مدار است تا روش مدار.
پىنوشتها:
1. قابل ذکر است که این امر در مورد روشهاى عام تربیت کاملاً جارى است اما در باب روشهاى خاص که از سوى مکتب تربیتى ارائه مىشود و داراى ویژگى خاصى است صادق نیست. البته این روشها داراى ویژگى خاصى هستند که نیل به آنها از سوى دیگران امکانپذیر نیست. مانند روشهاى خاص عبادى و یا معاملاتى در اسلام.
2. جهت کسب اطلاع بیشتر مىتوانید به کتاب اصول تربیت از دیدگاه اسلام اثر مؤلف رجوع نمایید.
3. فَقُلْ لِی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِىءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ؛ بگو: عمل من براى من، و عمل شما براى شماست شما از آنچه من انجام مىدهم بیزارید و من از آنچه شما انجام مىدهید بیزارم (یونس، 41)
4. قابل ذکر است این مقاله هرگز مدعى ارائه تمام اصول از دیدگاه امام على(ع) در همه جوانب و حیطههاى تربیتى نیست بلکه آغازى بر انجام این امر مهم است.
5. تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الاْآخِرَةَ؛ شما متاع دنیا را مىخواهید و خدا آخرت را مىخواهد (انفال، 67) و همچنین ر.ک: آل عمران، 152 ـ مؤمنون، 33 ـ مؤمن، 39 ـ غاشیه، 77 ـ نحل، 107 ـ قصص، 61 و... .
6. فَکُونُوا مِنْ أَبناءِ الآخِرَة، وَ لاتَکُونُوا مِنْ أبْناءِ الدُّنْیَا؛ بکوشید از فرزندان آخرت باشید و نه دنیا. (نهجالبلاغه صبحى صالح، خطبه 42 و خطبه 203)
7. اِنَّ الدُّنْیا وَ الاخِرَةِ عَدُوّانِ مُتَفاوتانِ وَ سَبِیلانِ مُخْتَلِفَانِ؛ فَمَنْ اَحَبَّ الدُّنْیا وَ تَوَلاَّها أَبْغَضَ الآخِرَةَ وَ عَادَاهَا، وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ المَغْرِبِ، وَ مَاشٍ بَیْنَهُمَا، کُلَّمَا قَرْبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنْ الآخَرِ، وَ هُما بَعْدُ ضَرَّتَانِ؛ دنیا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه جداى از یکدیگرند. پس کسى که دنیا را دوست داشته باشد و بر آن عشق ورزد از آخرت نفرت دارد و با آن دشمن است. آن دو بمنزله مشرق و مغرباند و رهرو به سوى هر کدام، به هر اندازه که به یکى نزدیک شود از دیگرى دور خواهد شد و آن دو همواره به زیان یکدیگرند. (همان، حکمت 103)
8. فَعَلَیْکُمْ بِالْجِدِّ وَ الاِجْتِهَادِ وَ التَأهُبِ وَ الاِْسْتِعْدَادِ وَ التَزَوُّدِ فِى مَنْزِلِ الزَّادِ وَ لاتَغُرَّنَکُم الحَیَاةُ الدُّنیَا؛ بر شما باد به تلاش و کوشش، آمادگى و آماده شدن و جمعآورى زاد و توشه در دوران زندگى و دنیا شما را مغرور نسازد. (همان، خطبه 230)
قال على(ع): مَرَارَةُ الدُّنْیَا حَلاوَةُ الآخِرَةِ وَ حَلاَوَةُ الدُّنْیا مَرَارَةُ الآخِرَةِ؛ تلخکامى دنیا، شیرینى آخرت و شیرینى دنیا تلخى آخرت است (همان، حکمت 251) و همچنین ر. ک: همان، خطبه 157.
9. آگاه باشید! اى بندگان خدا! پرهیزکاران از دنیاى زودگذر به سلامت گذشتند و آخرت جاودانه را گرفتند. با مردم دنیا در دنیاشان شریک گشتند، امّا مردم دنیا در آخرت آنها شرکت نکردند، پرهیزکاران در بهترین خانههاى دنیا سکونت کردند، و بهترین خوراکهاى دنیا را خوردند، و همان لذّتهایى را چشیدند که دنیاداران چشیده بودند، و از همان چیزهایى که در دنیا سرکشان و متکبّران بهره گرفتند، بهرهمند شدند. سپس از این جهان با زاد و توشه فراوان، و تجارتى پر سود به سوى آخرت شتافتند. آنها... در دنیا لذت پارسایى در ترک دنیاى حرام را چشیدند و یقین داشتند در روز قیامت در جوار الهى به سر خواهند برد، جایگاهى که در آن درخواست آنها رد نمىشود و هیچ کاستى در برخوردارى آنها از لذت رخ نخواهد داد. (همان، نامه 27)
10. الدُّنیَا خُلِقَتْ لِغَیْرَها، وَلَمتُخْلَقْ لِنَفْسِهَا؛ دنیا براى رسیدن به آخرت خلق شده است، و نه براى خودش (همان، حکمت 463)
11. هنگامى که علاء از برادرش عاصم بن زیاد شکایت کرد که عبایى پوشیده و از دنیا کناره گرفته است، امام(ع) فرمودند: اى دشمن حقیر جان خویش! شیطان سرگردانت کرده، آیا بر زن و فرزند خود رحم نمىکنى؟! آیا گمان مىکنى خداوند نعمتهاى پاکیزهاش را بر تو حلال کرده اما دوست ندارد تو از آنها استفاده کنى؟! (همان، خطبه 209)
12. آنچه در کلام امام(ع) در شناخت حقیقت دنیا بیشتر منعکس شده است جنبه فناى دنیا و زودگذر بودن آن است. فانى بودن دنیا به معناى فانى بودن کل دنیا و فانى بودن تمام نمادهاى آن است. خوشى و غم دنیا پایدار نیست و از اینرو، قابل اتکا نیست، برخلاف آخرت که چون جاوید و پایدار است، هم غم و هم شادمانى آن قابل توجه و دقت نظر است. براى اطلاع بیشتر، ر.ک: همان، خطبههاى83، 111، 145، 203، 226، 119، 133، 28و 176 و نامه 31.
13. همان، خطبه 226، 195، 77، 145، 28، 45، 63.
14. همان، نامه 69، 23، 31، خطبه 167، 109، 132، 123، 21، 124، 188.
15. همان، خطبه 66، 180.
16. همان، حکمت 230، نامه 27.
17. همان، خطبه 83، 132، 149، 221 و حکمت 122.
18. همان، خطبه 83.
19. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانا وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر از خدا پروا دارید، به شما [نیروى] تشخیص [حق از باطل] مىدهد و گناهانتان را از شما مىزداید و شما را مىآمرزد و خدا داراى بخشش بزرگ است. (انفال/29)؛ وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛ پروردگارت را پرستش کن تا یقین براى تو حاصل شود (حجر/ 99).
20. ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون؛ آنگاه فرجام کسانى که بدى کردند آن است که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به سخره گرفتند (روم/10).
21. اَلا وَ اِنَّکُمْ فِى اَیّام أَمَلَ مِنْ وَرَائِهِ اَجَلٌ، فَمَنْ عَمَلَ فِى اَیّام اَمَلِهِ قَبْلَ حَضُورِ اَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ یَضْرُرْهُ اَجَلُهَ وَ مَن قَصَرَّ فِى ایّامِ اَمَلِهِ قَبْلَ حُضُوِر اَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُه وَ ضَرّهُ اَجَلُهُ؛ آگاه باشید هم اکنون در روزگار آرزوهایید، که مرگ را در پى دارد. پس هر کس در ایام آرزوها، پیش از فرا رسیدن مرگ، عمل نیکو انجام دهد، بهرهمند خواهد شد و مرگ او را زیانى نمىرساند و آن کس که در روزهاى آرزوها، پیش از فرا رسیدن مرگ کوتاهى کند، زیانکار و مرگ او زیانبار است (نهج البلاغه، خطبه 28)؛ اَکْثَرُ مَصَارِعِ العُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ المَطَامِعِ؛ بیشترین موارد قربانى عقل و خرد هنگامى رخ مىدهد که برق طمع مىدرخشد (همان، حکمت 231)؛ اَلْهَوَى عَدوّ الْعَقل؛ هوا و هوس دشمن عقل و اندیشه است؛ اَلْعَمَلَ العَمَلَ ثمَّ النَهَایَةَ النَّهَایَة... ؛ کار کار سپس به پایان رساندن آن، به پایان رساندن آن. (همان، خطبه 176). اى بندگان خدا! هم اکنون عمل کنید، که زبانها آزاد، و بدنها سالم، و اعضا و جوارح آمادهاند، و راه بازگشت فراهم، و فرصت زیاد است، پیش از آنکه وقت از دست برود، و مرگ فرا رسد... . (همان، خطبه 196) و همچنین ر.ک. همان، خطبه 237 و خطبه 132 و 230.
22. وَ اعْلَمُوا اَنَ الأَمَلَ یُسهِى العَقْلَ وَ یُنْسِى الذِّکْرَ فَاَکْذِبُوا الاَمَلَ فَاِنَّهُ غُرُورٌ وَ صَاحِبُهُ مَغْرُورٌ؛ بدانید که آرزوهاى دور و دراز عقل را غافل و یاد خدا را به فراموشى مىسپارد. آرزوهاى ناروا را دروغ انگارید که آرزوها فریبندهاند و صاحبش فریب خورده. (نهجالبلاغه، خطبه 86)؛ اَلاَمانِىُّ تُعْمِى اَعْیُنَ الْبَصَائِرِ؛ آرزوها چشم بصیرت را کور مىکنند. (همان، حکمت 275).
23. منظور از محدودیتهاى وجودى انسان امکانات محدود و موقتىاى است که در اختیار او گذاشته شده است، مانند توانایى و عمر محدود. واقعبینى وى را به عدم امکان جامه عمل پوشاندن به آرزوهاى طولانى و واهى سوق مىدهد. وَاعْلَمْ یَقِینا اِنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ امَلَکَ وَلَنْ تَعْدُوَاجَلَکَ؛ یقین بدان که تو به همه آرزوهاى خودنخواهى رسید، و تا زمان مرگ بیشتر زندگى نخواهى کرد. (همان، نامه 31). مَنْ جَرَى فِى عِنَانِ أَمَلِهِ عَثَرَ بِازجَلِهِ؛ آن کس که در پى آرزوهاى خویش تازد، مرگ او را از پاى درآورد. (همان، حکمت 19) و نیز ر.ک. خطبه 132 و 52 و 114 و 145 و 45
24. وَ اَمَّا طُولُ الاَمَلَ فَیُنْسِى الآخِرَةَ؛ و آرزوهاى طولانى، آخرت را از یاد مىبرد. (نهجالبلاغه، خطبه 42)؛ مَنْ لَهَجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْیَا اِلْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاثٍ: هَمٌّ لاَیَغُبُّهُ، وَ حِرْصٌ لاَیَتْرُکُهُ، وَ أَمَلْ لایُدْرِکُهُ؛ آن کس که قلب او با دنیاپرستى پیوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشکل است، اندوهى رها نشدنى، حرصى جدا نشدنى، و آرزویى نایافتنى. (همان، حکمت 228) و حکمت 334.
25. ستایش خداوندى را سزاست که کسى از رحمت او مأیوس نگردد، و از نعمتهاى فراوان او بیرون نرود، خداوندى که از آمرزش او هیچ گنهکارى ناامید نگردد. (همان، خطبه 45) و نیز ر.ک. همان، خطبه 182.
26. و بر بدترین افراد این امت از رحمت خدا نومید نباشید، زیرا که خداى بزرگ فرمود: همانا از رحمت خدا نومید نباشند جز کافران. (همان، حکمت 377) همچنین ر. ک: خطبه 115؛ در دنیا جز براى دو کس خیر نیست: یکى گناهکارى که با توبه جبران کند، و دیگر نیکوکارى که در کارهاى نیک شتاب ورزد. (همان، حکمت 94)
27. پس هرکس بهخدا امیدوار باشد، باید امید او در کردارش آشکار شود. (همان، خطبه 160)
28. هیچ شفاعت کنندهاى کارسازتر از توبه نیست. (همان، حکمت 371 و حکمت 88 و 87)
29. مَاکَانَ اللّهُ لِیَفْتَحَ لِعَبدٍ بَابَ التَوْبَةِ وَ یَغْلُقَ عَنْهُ بابَ الْمَغْفِرَةِ؛ اینگونه نیست که خدا درِ توبه کردن را بر بندهاى باز گذاشته باشد ولى درِ آمرزش را بر او بسته نگهدارد. (همان، حکمت 435 و نیز ر.ک. نامه 131).
30. من شما را به راه روشنى بردم... آن کس که استقامت کرد به سوى بهشت شتافت و آن کس که لغزید در آتش سرنگون شد. (همان، خطبه 119 و نیز ر.ک. خطبه 201)؛ همانا رسول خدا(ص) همواره مىفرمود گرداگرد بهشت را دشوارىها و گرداگرد آتش جهنم را هوسها و شهوات گرفته است... . (همان، خطبه 176).
31. همان، حکمت 215.
32. همان، خطبه 193.
33. همان، خطبه 133، 18، 147، 131، 99 و 221.
34. همان، خطبه 109، 20، 89، 93، 164 و نامه 65، خطبه 230، 147 و 154.
35. همان، خطبه 154، 105، نامه 10 و 62.
36. همان، حکمت 181.
37. همان، خطبه 192.
38. همان، خطبه 193.
39. همان، حکمت 282.
40. همان، حکمت 212.
41. همان، حکمت 167 و 398 و خطبه 192.
42. همان، نامه 53.
43. همان، خطبه 192 و 117.
44. همان، نامه 53، 31، خطبه 89، نامه 31، 53.
45. همان، خطبه 5 و 216.
46. همان، خطبه 88، حکمت 161.
47. همان، خطبه 216.
48. همان، حکمت 333.
________________________________________
1 عضو پژوهشکده حوزه و دانشگاه