آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

اساسا در منابع تربیت دینى نباید اولویت را به پیگیرى شیوه‏هاى جزیى داد، بلکه نیل به اصول و قواعد جامع که دربرگیرنده چارچوب تربیتى از منظر دین است، یگانه انتظار صحیح و مناسبى است که در مواجهه با این منابع باید مدّنظر قرار گیرد. سلوک و گفتار امام على(ع) به عنوان نمونه‏اى غنى از منابع مزبور با این رویکرد مورد توجه قرار گرفته است. برخى از این اصول عبارتند از: آخرت‏گرایى ـ دنیاگریزى، عمل‏گرایى ـ آرزوگریزى، امیدوارى ـ یأس‏گریزى، پایدارى ـ پرهیز از رفاه‏زدگى، تعقل‏ورزى ـ غفلت‏زدایى، تواضع‏گرایى ـ تکبرگریزى.

متن

مقدمه
یکى از مشکلاتى که امروزه دامنگیر بسیارى از مراجعان به منابع دینى جهت أخذ و برداشت دستورالعملها و راهکارهاى پرورشى و تربیتى شده است، انتظارات غیرمنطقى و دور از واقع از این منابع و مراجع است. به بیان واضحتر، امروزه کثرت اشتغالات و تنوع سرسام‏آور در زندگى انسان، وى را چنان احاطه کرده است که رویکرد او به زندگى نه تنها از بستر نوعى آخرت‏اندیشى به سوى دنیاگرایى میل کرده، بلکه در متن دنیا نیز از کیفیت به کمیّت و از منش و شخصیت در حوزه تربیت، به برون‏داد و نمودارهاى آمارى تنزّل یافته است. در چنین وضعیتى، هرگونه گرایشى به دریافتِ دیدگاهى ارزشى و حکیمانه در متن تربیت نیز ناظر به نوعى تطبیق با جوّ حاکم بر دوران زندگى انسان است. جزیى‏نگرى و روش‏گرایى محض، که در صدد دریافت سریع نتایج عینى و ملموس است، راه را بر هرگونه بردبارى و دریافتهاى تدریجى، آن هم در حوزه شخصیت و ضمیر باطنى، مسدود کرده است. این دیدگاه چنان بر زوایاى زندگى حاکم شده است که حتى تربیت را نیز در چارچوب کاملاً کمّى و در قالب فرایندهایى با درون‏دادهاى مشخص و عملیاتى تفسیر مى‏کند.
به طور خلاصه مى‏توان دیدگاه مزبور را یک نوع دیدگاه بسته‏اى یا نسخه‏اى به تربیت دانست که صرفا با ارائه بسته‏هاى تربیتى یا نسخه‏هاى پرورش در صدد تغییر رفتار و اصلاح آن بر مى‏آید. بدیهى است چنین روندى صرفا رفتار فرد را به‏طور موضعى و براساس میزان جذب و دفع پاداشها و تنبیهات خارجى و پیرامونى تغییر مى‏دهد و هرگز نمى‏تواند عنوان تربیت با مؤلفه‏هاى خاص خود را پذیرا باشد. تریبت، امرى تدریجى است که با بردبارى و تحمّل عجین گشته است، امرى که ناظر به تغییر اساسى در موضع شخصیتى، و نه صرفا رفتارى، است. تربیت هرگز قابل نسخه‏پیچى یا بسته‏بندى نیست و همواره به یک منش و سلوک، و نه رفتار که بعد ظاهرى عملکرد است، ختم مى‏شود. رفتارى که بر بنیانهاى دورنى و باطنى استوار باشد به صورت یک سیره، منش و سلوک متجلّى مى‏شود که اگر پاداشهاى پیرامونى رخت بربندند هرگز رو به خاموشى و فراموشى نمى‏گذارد و اگر تنبیهات و فشارهاى پیرامونى جلوى آن را بگیرند، با عطف توجه به عوامل درونى و ترجیحات شخصیّتى از پیگیرى باز نمى‏ماند.
چیزى که انسان را از حیوان جدا مى‏کند و تفاوت رویکرد تربیتى انسان را با رویکرد پرورشىِ حیوانى به او آشکار مى‏سازد، توجه به انتظار ما از تربیت است. واقعا از تربیت چه انتظارى داریم؟ آیا گمان مى‏کنیم تربیت معطوف به شکل‏دهى رفتار است؟ آیا مى‏توان با شکل‏دهى رفتار بر اساس اهرمهاى تشویقى و تنبیهى به شکل‏دهى شخصیت نایل شد؟ آیا با فضاى روش‏گرایى افراطى و تمرکز بر عمل مى‏توان به خاستگاهى مطمئن در تربیت دست یافت؟ آیا مى‏توان رفتار را شاخصى مطمئن براى ورود به عالم انگیزه و نیت فرد و شکل دهى آن از طریق رفتار مستند به اهرمهاى تشویقى و تنبیهى قلمداد کرد؟ پاسخ به این قبیل پرسشها و ایرادات است که روشنگر فضاى رویکردهاى گوناگون به تربیت است، رویکرد اصیل به تربیت و رویکرد غیراصیل به آن و به تعبیر گویاتر، رویکرد هسته‏اى به تربیت و رویکرد پوسته‏اى به آن. این است تفاوت حرکت تربیتى اصیل ـ که از انگیزه آغاز و به رفتار ختم مى‏شود ـ با حرکت تربیتى غیراصیل که از رفتار آغاز و به انگیزه ختم مى‏گردد.
بدیهى است رفتارى که از منبع شخصیتى انسان صادر مى‏شود، حوزه اولویت خود را در نظام شخصیت جستجو مى‏کند و بنابراین، از سطح انگیزشى بالایى برخوردار است و سطح کنشى آن، یعنى پوسته که همان عمل و رفتار ظاهرى است، به عنوان آخرین حلقه انگیزشى، معلول و بازتاب ویژگیهاى باطنى است. این نوع رفتار، کاملاً متفاوت با رفتارى است که عامل تشکیل انگیزه است. چنین رفتارى متناسب با خود، اقدام به ساخت و پرداخت انگیزه و شخصیتى مى‏کند که متناسب با سطح کنشى و پوسته رفتار باشد، سطحى که بر مدار جذب و دفع خارجى و پاداش و تنبیه پیرامونى، انعکاسى مشابه در سطح انگیزشى به جاى مى‏گذارد و فرد همواره فعالیت خود را بر اساس انگیزه‏هاى بیرونى و نظام تشویق و تنبیه خارجى شکل مى‏دهد.
در اینجا، تفاوت نظام تربیتى اصل‏گرا با روش‏گرا مشخص مى‏شود. نظامى که بر اساس اصول و معیارهاى مشخص در صدد ارائه فرایند تربیت است بیش از آنکه سطح کنشى فرد را مورد توجه قرار دهد به سطح انگیزشى او توجه مى‏کند و بیش از آنکه تربیت را در استحکام و تداوم پوسته مدّنظر قرار دهد بر جوهره و هسته تربیت متمرکز مى‏شود. تربیت روش‏گرا چاره‏اى جز تأکید بر سطح کنشى و غفلت از انگیزش و تمرکز بر پوسته و بى‏توجهى به هسته تربیت ندارد.
رهیافت مکانیزمى به تربیت موجب استفاده ابزارى از آن در جهت شکل دهى به رفتار به منظور بهره‏گیرى‏هاى موضعى و مقطعى شده است. اهداف و مقاصد، اوّلین و بزرگترین قربانى چنین موضعى است. امروزه نگاه غایت‏مدارانه به تربیت به بهانه عدم امکان سوق فرد با تمسک به انگیزه‏هاى باطنى، جاى خود را به نگاه کاملاً ابزارى به تربیت و تلقّى تکنولوژیکى از آن و حداکثر، اهداف رفتارى داده است. آنچه در این میان از حیّز انتفاع ساقط شده است، همان بینش و اختیار انسان و به‏طور خلاصه اراده آزاد اوست. رهیافت غایت‏شناختى به تربیت در قلمرو خود از سعى و کوشش، توجه و هوشیارى انسان بیشترین استفاده را مى‏برد. در واقع، تربیت غایت‏مدار با تمرکز بر اهداف، مقاصد و عواقب امور بر حوزه اراده و ظرفیت تعقل و تفکر فرد براى نیل تدریجى به مقصود مورد نظر متمرکز مى‏شود و هرگز چرخه تربیت را بر مدار تلقین‏ها و القاهاى برگرفته از نظام رفتار و پاسخ و تشویق و تنبیه قرار نمى‏دهد. در این میان، نقش اصول تربیت به عنوان مجارى مطمئن در تلاش ارادى براى نیل به اهداف و مقاصد، مورد توجه ویژه قرار مى‏گیرد و رمز غفلت از اصول در نظام تربیت و تأکید بر روش و مواجهه نابخردانه با حکمتها و فلسفه‏هاى تربیتى در نظامهاى دینى و فلسفى و انتظار ارائه روش و مکانیزم از آنها آشکار مى‏شود.
روش‏زدگى حاصل از نگاه مکانیزمى به تربیت تا جایى پیش‏رفته است که در مواجهه با متون دین اسلام نیز همواره به دنبال روشهاى بسته‏بندى شده و نسخه‏اى مى‏گردیم، غافل از اینکه روش در نظام تربیتىِ اصیل، زاییده اصل و پرورش یافته قواعد و معیارهاى حاکم بر تربیت است. آنچه در یک مکتب تربیتى اصالت دارد نه روش و شیوه بلکه ضابطه و معیار است، چرا که با در دست داشتن ضوابط و معیارها به راحتى مى‏توان روشها و شیوه‏هاى حرکت را در چارچوب مورد نظر کشف کرد و به کار بست.1
مکتبى مانند اسلام هرگز خود را محصور به زمان مشخّص و دوران خاصى نمى‏کند و از این‏رو سازوکار لازم را براى حضور در دورانهاى پس از خود و دیگر بافتها از طریق ارائه خط‏مشیها و سرچشمه‏هاى تربیت و به دست گرفتن ابتکار عمل با سیاست‏گذارى و ارائه اصول، تأمین مى‏کند. این امر هرگز به معناى افراط در جانب اصول و غفلت از روشها نیست، زیرا هر نوع انحصار در یک طرف و فروگذارى جانب مقابل منجّر به بروز کاستى‏ها و نقایصى غیرقابل جبران در فرایند تربیت خواهد شد. بهره‏گیرى از یافته‏هاى علمى (تعلیم و تربیت، روان‏شناسى، جامعه‏شناسى و...) براى یافتن روشها و شیوه‏هاى جدید به شرطى مى‏تواند در مکتب تربیت دینى مؤثر واقع شود که این روشها، مرزهاى کیفى و کمّى خود را از زبان قاطع اصول و معیارهاى موجود در دین اخذ کرده باشند. بحث ترکیب غایت و شیوه، هدف و مکانیزم، بینش و روش ناظر به همان عنوان هسته و پوسته و جوهر و صدف تربیت است. ما مى‏توانیم از دستاوردهاى بشرى در نیل به وضعیتهاى بهتر و مناسبتر تحت حاکمیت معیارهاى دینى استفاده نماییم. آنچه اهمیت دارد میزان اشراب غایات و مقاصد در روشها و شیوه‏هاست.
بنابراین، به نظر مى‏رسد در مواجهه با دین مناسبترین و کارآمدترین عنصر تربیتى همان اصول و قواعدى است که به راحتى قابل اکتشاف مى‏باشد. بدیهى است در هر نوع مواجهه دینى، حتى در قالب الگوگیرى از نمونه‏ها و اسوه‏هاى بارز دینى نیز، چنین روندى معقول‏ترین نوع استفاده و بهره‏گیرى است.2
شیوه ما در ارائه اصولى چند در تربیت از منظر امام على(ع) برگرفته از رویکرد اصل‏گرا به تربیت و توجه به غایات تربیتى است، رویکردى که دست ما را در اختیار روشهاى گوناگون تحت حاکمیت ضوابط و اصول مأخوذه کاملاً باز مى‏گذارد. پیشفرضهاى بحث ما در اصول تربیت از دیدگاه امام على(ع) عبارتند از:
الف) امام على(ع) به عنوان یک انسان معصوم از گناه، خطا و اشتباه و فردى که داراى عالیترین مقامات انسانى است، داراى بینش و شناختى از سعادت و شقاوت انسان است که به راحتى مى‏تواند به عنوان یک هدایتگر و راهنما، وى را به سرانجامى نیک فرا خواند و از فرجامى بد برحذر دارد. بنابراین، هر چند براى تبیین و توجیه معیارهاى تربیتى مأخوذ از آن حضرت مى‏توان استنادات معقولى را از حیث مبانى انسان شناختى، جهان‏شناختى، اهداف و... ارائه کرد، اما مطمئن‏ترین استناد همان اعتماد و تکیه بر صدور ضابطه و معیار مزبور از سوى مقام امامت است.
ب) چه بسا اصول و قوانین استخراج شده به طور صریح در کلام امام(ع) منعکس نشده باشد، اما از مجموع رفتار و کلام حضرت و تأکیدات ایشان بر موارد خاص مى‏توان اقدام به اکتشاف اصول مزبور کرد.
ج) با اکتشاف جامع اصول تربیت از دیدگاه امام على(ع) مى‏توان چارچوبى از نظام تربیتى از دیدگاه حضرت ارائه کرد، زیرا اصول، نمودارى آشکار از اهداف و مبانى است و از طرف دیگر راهنمایى کارا براى تعیین روش و شیوه تربیت است. به عبارت دیگر، اصول مجمع و گذرگاهى براى تمام عناصر تربیت و منعکس کننده هویتِ دیگر مؤلفه‏هاى تربیتى در نظام تربیت یعنى شیوه، مبنا و هدف است.
ویژگیهاى حاکم بر اصول تربیت
همانطور که در ادامه این نوشتار آشکار مى‏شود، نگاهى کلى به اصول تربیت از دیدگاه امام على(ع) بیانگر وجود مجموعه‏اى از ویژگیها و عناصر مشترک در میان اصول گوناگون است. این ویژگیهاى مشترک که به نحوى بر اصول مزبور حاکمیت دارد و نحوه ارتباط درونى آنها با یکدیگر و همچنین ارتباط آنها با خدا و انسان را مشخص مى‏کند عبارتند از:
1. ویژگى تعارض‏مدارى
در فضاى دینى هر اقدامى متضمّن یک پاسخ مثبت فعال و یک پاسخ منفى فعال است. انجام هر عملى ما را ملزم به خوددارى از بسیارى اعمال دیگر مى‏کند. هرگز نمى‏توان بین خدا و شیطان، حق و باطل و صدق و کذب آشتى برقرار کرد. هر گزینشى مستلزم یک وازنش است. بنابراین نه تنها میل به خدا و تعالى فعالانه است، بلکه رهایى از شیطان و گمراهى نیز جدّى و فعالانه صورت مى‏پذیرد.3 یکى از موانع مهم در تربیت دینى، روحیه سازش‏پذیرى و مداهنه با باطل و تلاش براى جمع بین حق و باطل و ایجاد آشتى میان آن دو است. ویژگى تعارض‏مدارى در تربیت دینى متکفّل پرورش روحیه‏اى است که در مقام نظر همواره در صدد شفاف‏سازى جریان حق و انفکاک آن از بیراهه‏هاى باطل است و در مقام عمل و رفتار نیز ضمن فاصله‏گیرى و انزجار عملى از باطل در صدد تقرّب به جریان حق و قرار گرفتن در قلمرو آن است. بنابراین، مى‏توان اصول تربیت را بر اساس تعارض میان حق و باطل و شفافیّت این تقابل در حوزه نظر و رفتار تبیین کرد. تربیت دینى دو بال دارد؛ اقدام به انجام امر مثبت و مقاومت و مبارزه در برابر امر منفى. کلیه اصول استنتاج شده از دیدگاههاى تربیتى امام على(ع) داراى این ویژگى یعنى داشتن دو لبه متعارض است.
2. ویژگى خدامحورى
یکى از عامترین ویژگیهاى حاکم بر اصول تربیت مشخصه خدامحورى است. این ویژگى جوهره اساسى رفتار و منش فرد دیندار را تشکیل مى‏دهد و به عنوان مهمترین عامل در ایجاد تمایز تربیت دینى از دیگر حوزه‏هاى تربیتى مطرح مى‏گردد. به‏طور مشخّص، مفهوم خدامحورى عبارت است از «جهت‏گیرى کلیه اعمال و رفتارهاى انسان به سوى ملاکها و معیارهاى الهى». انعکاس این امر در فضاى تربیت بیانگر ویژگى خدامحورى است. سریان ویژگى خدامحورى در اصول تربیت سبب جهت‏گیرى اصول به سوى تعالى مى‏شود. نگاه به انسان از هر روزنه‏اى غیر از روزنه الهى، حتى خِرَد و عقل، پیام‏آور نوعى مواجهه با او در زوایاى محدود به جهان مادى و راهبرى وى به گستره‏اى کاملاً متفاوت از خاستگاه الهى و ابدى است.
3. ویژگى زندگى‏مدارى
دین ناظر به کلیه جوانب زندگى انسان است و با نگرشى فراتر از رفع نیازهاى موضعى و مادى، جهت‏دهنده بسیارى از خواستهاى انسان در روند زندگى از حیث گزینش و نحوه عمل و مسیر آن مى‏باشد. تربیت بر اساس چنین نگرشى مستلزم عدم انفکاک از متن زندگى است. بنابراین باید در جریان تربیت از اصول و معیارهایى استفاده شود که قابلیت انطباق بر مسیر عادى زندگى را داشته باشند و از قلمرو آن خارج نشوند. اصول تربیت هرگز سبب بروز فعالیتى در عرض فعالیت مرسوم در زندگى نمى‏شود، بلکه نشو و نما و انعکاس خود را از رهگذر زوایاى مختلف زندگى عملى مى‏سازد.
اصول تربیت4
با توجه به مواردى که گذشت با مراجعه به بیانات امام على(ع) در نهج‏البلاغه مى‏توان به اصولى دست یافت که در خصوص تربیت بویژه تربیت دینى از جایگاه خاصى برخوردار است. این مقاله در سطور آتى این مباحث را در شش اصل مورد بررسى قرار مى‏دهد.
1. اصل آخرت‏گرایى ـ دنیاگریزى
از جمله مفاهیمى که در فرهنگ تربیت اسلامى مورد تأکید قرار مى‏گیرد ایجاد نوعى تقابل میان دنیا و آخرت و تقدم آخرت بر دنیا و فدا کردن رفاه فانى به قیمت دستیابى به آرامش جاودانه است.5 دیدگاه تقابل میان دنیا و آخرت و لزوم گزینش آخرت بر دنیا همواره در نگاه تربیتى امام على(ع) مورد توجه و امعان‏نظر قرار گرفته است.6 در نگاه امام(ع) هرگز نمى‏توان بدون توجه به تعارض و تقابل دنیا و آخرت7 اقدام به تعامل با آن دو کرد، چرا که گزینش هر یک به معناى دست برداشتن از دیگرى است.8 سؤالى که در این میان مطرح مى‏شود، آن است که دست برداشتن از یکى به قیمت دیگرى به چه معنا است. آیا فدا کردن دنیا براى نیل به آخرت یعنى دست برداشتن از نعمتهاى دنیوى و کنار گذاشتن مطلق دنیا یا به کارگیرى دنیا در طریق آخرت؟ کلام امام(ع) بیانگر این نکته است که دنیا دو نوع است: دنیاى حلال و دنیاى حرام. آنچه همواره رهزن آخرت است دنیاى حرام است و سوق دهنده به سوى آخرت دنیاى حلال مى‏باشد.9 بنابراین، دنیاى حلال به معناى نعمتها و لذتهاى مشروع، بسترى براى دیندارى و آخرت‏گرایى است و دنیاى حرام انحراف از دین و قربانى کردن سعادت اخروى به قیمت لذتهاى حرام مى‏باشد. آنچه اهمیت دارد استخدام دنیا براى آخرت و نیل به عاقبت و سرانجام نیکو از طریق معامله صحیح با دنیا10 و نه ترک مطلق آن11 است. دنیا هرگز نباید متبوع آخرت و مقدم و حاکم بر آن باشد بلکه همواره به تبع آخرت و مؤخر از آن است.
رابطه دنیا و آخرت و نحوه مواجهه با هر یک از این دو در کلام امام على(ع) نه تنها به طور مستقیم بیان شده است بلکه حضرت با آشکار ساختن ماهیت دنیا و آخرت و ارائه ویژگیهاى آن دو و همچنین وضعیّت انسان در مواجهه با هر یک از آنها همواره در صدد بیان این نکته هستند که ما بدون توجه به جایگاهى که در آن واقع شده‏ایم و همچنین بدون توجه به جایگاهى که پس از مدتى نه چندان طولانى به آن منتقل خواهیم شد، نمى‏توانیم تضمینى براى نیل به تربیت و هدایت، و سعادت و رستگارى داشته باشیم. توجه همه جانبه به دنیاشناسى و آخرت‏شناسى و نحوه تعامل با آن دو، به صور مختلف در کلام امام على(ع) مدّنظر قرار گرفته است. آنچه مهم است تبیین خط سیر تأثیر اصل آخرت‏گرایى و دنیاگریزى در روند تربیت از منظر امام(ع) است. شاید بتوان روند مزبور را چنین ترسیم کرد: الف) شناسایى دقیق دنیا و آخرت، ب) شناسایى ارتباط میان دنیا و آخرت، ج) نحوه تعامل با دنیا و آخرت.
توجه به سیر تأثیر اصل مزبور در تربیت و هدایت انسان ما را به این نکته رهنمون مى‏سازد که اساسا نحوه اثرگذارى اصل آخرت‏گرایى و دنیاگریزى بر انسان از مرحله شناخت و آگاهى آغاز و به مرحله گرایش و عمل ختم مى‏شود. بنابراین نقش عاملِ شناختى و بینشى در دستیابى به گرایش نهایى غیرقابل انکار است. به هر میزان که تلاش در جهت شناخت دنیا و آخرت و آگاهى از هدایت واقعى آن دو بیشتر باشد، ارتباط موجود میان آن دو روشنتر و عمل به مقتضاى واقعى هر یک راحتتر خواهد بود. سؤالى که در این میان مطرح مى‏شود، این است که آیا شناخت صرف مى‏تواند بازتابى عملى و رفتارى را در پى داشته باشد. در پاسخ به این سؤال با رجوع به کلام امام(ع) پیرامون مقوله دنیا و آخرت در مى‏یابیم که سه عامل در این روند موثرند: الف) شناخت دنیا در کنار شناخت آخرت، ب) تداوم و استمرار شناخت مزبور و ج) توسعه و تعمیق (تعالى) شناخت مزبور.
با به کار بستن این سه مرحله مشکل، انتقال از حوزه شناخت محض به گرایش و حرکت در وادى تربیت عملى کاملاً حل مى‏شود، به این معنا که شناخت دنیا به تنهایى نه امکان دارد و نه لزوما مفید است. از این‏رو هرگاه بحث دنیاشناسى مطرح مى‏شود به نحوى در تقابل با آخرت قرار مى‏گیرد، گویا شناخت کامل دنیا منوط به تعیین مرزهاى آن با آخرت است. هیچگاه نمى‏توان به شناختى حقیقى از دنیا بدون شناخت آخرت نایل شد. چه بسیار کسانى که به واسطه عدم اعتقاد به آخرت در صدد آگاهى از آن بر نیامدند و تلاش آنها براى فهم عمیق از دنیا با شک جدى مواجه شد و از این‏رو، همواره یا به مقتضاى واقعى دنیا عمل نکردند یا به طور ناقص و غیرقابل قبول، اقدام به این کار نمودند.
بنابراین، شناخت دقیق دنیا و تبیین مرزهاى آن با آخرت مى‏تواند در دستیابى به درک عمیق آن و سپس عمل به مقتضاى واقعى آن مؤثر باشد.12 از طرف دیگر، تداوم آگاهى مزبور عاملى اساسى در عمل به مقتضاى هر یک از آن است. از این‏رو عنصر یاد و توجه به وضعیت دنیا و آخرت و اجتناب از غفلت و فراموشى در کلام امام(ع) به صور مختلف و مکررا مطرح شده است.13 این امر نه تنها به طور مستقیم بلکه به صورت غیر مستقیم و با تمسّک به امورى که یادآور واقعیت هر یک از دنیا و آخرت هستند، مورد توجه قرار مى‏گیرد.
واقعیاتى از قبیل مرگ، فناپذیرى، حسابرسى در قالبهاى مختلف مرگ‏اندیشى،14 استقبال از مرگ،15 اشتیاق به مرگ و نهراسیدن از آن، روش برخورد با مرگ،16 عبرت از مرگ،17 قبر، قبرستان،18 فناپذیرى، ثبت اعمال، رستاخیز، ارزیابى، بهشت و جهنم و... . بیانگر اهتمام ویژه به غفلت‏زدایى از انسان و سوق او به سوى توجه مستمر به واقعیت دنیا و آخرت است. بدیهى است تأثیر علم و آگاهى در رفتار، منوط به میزان رسوخ آن در اعماق وجود انسان و یقین حاصل از آن است. انسان به هر میزان که اقدام به شناخت واقعیت دنیا و آخرت نماید، آمادگى لازم را براى اقدامات عملى در خود مهیّا مى‏سازد. از طرف دیگر، به هر میزان که خود را در معرض توجه به آگاهى مزبور قرار دهد و یاد آخرت را در خود زنده نگه دارد و خود را از غفلت مصون سازد، مى‏تواند از قلمرو گرایشها و کششهایى که منجر به غفلت‏زایى در وى مى‏شوند جلوگیرى نماید. به بیان دیگر، انسانى موفق به غفلت‏زدایى از خود و توجه مستمر مى‏شود که در مرحله عمل از مقتضاى آگاهیهاى خود نسبت به دنیا و آخرت عدول نکرده باشد.
از طرف دیگر، عمل مزبور خود موجب بسط حوزه توجه انسان و یاددارى وى مى‏شود. بنابراین، یک رابطه متقابل میان علم و آگاهى و عمل و رفتار از حیث گسترش علم به تمام زوایاى زندگى و تعمیق آن وجود دارد. هر نوع شناخت، متناسب با خود عملى را در پى دارد و هر عمل منجر به نوعى غفلت‏زدایى و گسترش آگاهى مزبور از حیث کمّى و کیفى خواهد شد. بدیهى است آگاهى مزبور نیز به نوبه خود منجر به گسترش کمى و کیفى حوزه عملکرد خواهد شد. این روند همچنان مسلسل‏وار ادامه خواهد یافت.
اصل تربیتى آخرت‏گرایى ـ دنیا گریزى ما را در مدار یک حرکت پیش‏رونده‏اى قرار مى‏دهد که امکان تعالى در آن محدود به نهایتى نیست. تربیت و هدایت دینى بدون توجه به این اصل بنیادین امکان‏پذیر نیست، امرى که از دیدگاه قرآن نیز حضورى فعال در جریان هدایت انسان دارد.
2. اصل عمل‏گرایى ـ آرزو گریزى
در فرهنگ دینى، عمل هرگز در تقابل با علم قرار نگرفته است، بلکه برعکس، به هر میزان که علم گسترش یابد انتظار گسترش عمل نیز بیشتر خواهد شد. از طرف دیگر، هرگونه توسعه عمل متناسب با مقتضاى آگاهیهاى دینى، منجر به نوعى کسب آگاهى، بینش و معرفت خواهد شد19 و بالعکس، هر نوع کوتاهى در عمل منجر به تعمیق در جهالت و غفلت مى‏شود.20 بنابراین، علم و عمل در یک ارتباط متقابل سبب تعالى و گسترش حوزه خود خواهند شد و از این جهت، رابطه میان آن دو، رابطه همیارى و همکارى متقابل است. از طرف دیگر، با مراجعه به قرآن و روایات درمى‏یابیم یک نوع تعارض آشکار میان عمل و آرزو به عنوان دو قطب در برابر یکدیگر وجود دارد. این تعارض حکایت از تقابل واقعیت و توهم و نیز صدق و کذب مى‏کند، به این معنى که اگر فردى داراى رویکردى عملگرا باشد هرگز خود را با وعده‏هاى پوچ و آرزوهاى طولانى و خیالى سرگرم نمى‏کند.21
از منظر امام(ع) آرزو پدیده‏اى است که بستر شکل‏گیرى آن نوعى جهالت به واقعیتهاى وجودى و غفلت از محدودیتهاى حاکم بر انسان است. از این‏رو، آرزو آفت اندیشه22 و سبب غفلت از واقعیتهایى است که انسان با آن مواجه است.
آرزوگرایى یعنى عدم توجه به محدودیتهاى وجودى23 و نیز غفلت از واقعیت دنیا و دل بستن به آن و فراموشى آخرت.24 بنابراین آرزو منجر به فریب انسان و غوطه‏ور شدن وى در غفلت و جهالت مى‏شود. آنچه انسان را از این وادى سرگردان نجات مى‏دهد، اهتمام به عمل است. عملگرایى یعنى توجه و هوشیارى نسبت به وضعیت انسان، محدودیتهاى او و ارتباط وى با دنیا و آخرت. عملگرایى مستلزم نوعى مسئولیت‏شناسى در فرد است که نافى هر نوع خیال‏گرایى و تن دادن به لذتهاى موهوم است.
بنابراین آرزوگرایى روحیه‏اى است که از نوعى دنیاگرایى منشعب شده است و بالعکس، عملگرایى ویژگى بارز فرد آخرت‏گرا و عاقبت‏اندیش است. اصل عملگرایى و آرزو گریزى در تربیت دینى ناظر به حاکمیت واقع‏نگرى در روند زندگى و پرهیز از خیال‏پردازى است. تأکید بر عمل و تداوم آن به طور طبیعى موجب اجتناب و پرهیز از آرزوگرایى و خیال‏پردازى خواهد شد. القاى روحیه واقع‏بینى به متربى از رهگذر عملگرایى و آرزو گریزى ضامن نیل به تعالى در تربیت و رستگارى در هدایت است.
3. اصل امیدوارى ـ یأس گریزى
یکى از امکاناتى که همواره در روند تربیت دینى در نظر گرفته شده است، امکان جبران و تدارک وضعیتهاى نامطلوبى است که موجب گمراهى و انحراف مى‏شود. امید به فراهم بودن موقعیت براى رشد و باز نماندن از کاروان هدایت با ارتکاب گناه یا خطا نه تنها سبب ترغیب بسیارى براى ورود به جرگه دین مى‏شود بلکه باعث رشد انگیزه در جهت تداوم حضور در متن دین خواهد شد. هرگز نمى‏توان شاهدى مبنى بر لزوم خروج از جرگه دین با ارتکاب گناه و خطایى هر چند بزرگ یافت. از آنجا که انسان موجودى جایزالخطاست و همواره در معرض ارتکاب گناه و خطا قرار دارد نمى‏توان وى را با گرایش به انحراف براى همیشه از قلمرو دین خارج دانست و راه برگشت را بر او مسدود نمود. فهم و درک این امر براى هر انسانى بسیار اهمیت دارد که هر چند نباید مرتکب گناه شود اما اگر به هر دلیلى نتوانست از گناه اجتناب کند نباید مأیوس و ناامید شود، بلکه مى‏تواند با جبرانِ گناه مزبور و از بین بردن آثار آن نه تنها به حالت اولیه باز گردد، بلکه به دلیل شماتت خویش، حاصل از پشیمانى و ندامت، امکان بازگشت به گناه را کلاً بر خود مسدود مى‏نماید یا به حداقل مى‏رساند. مفاهیمى از قبیل توبه، رجا، توکل، آرامش و آسایش در مقابل یأس، ناامیدى و درماندگى از امکان تدارک، نشانگر حاکمیت اصل امیدوارى ـ یأس گریزى بر تربیت و هدایت انسان است.25
تربیت که موضعى فعال در مواجهه با انسان دارد، داراى دو وجهه است؛ از یک طرف، روحیه عمل و اطاعت و اجتناب از خیال‏پردازى و دورى از عمل را در انسان تقویت مى‏کند و از طرف دیگر، با ایجاد سازوکار برگشت‏پذیرى (توبه) در صدد القاى روحیه امیدوارى جهت نیل به اهداف تربیت حتى با امکان گناه و خطا است.26 باید توجه داشت که روحیه امیدوارى به طور فعال در صدد نفى هرگونه مشخصه یأس و ناامیدى است و از این‏رو، مستلزم نوعى یأس گریزى فعّالانه است که خود را در عمل نشان مى‏دهد.27 توبه نمونه بارز دیگرى از عمل است که نشانگر رسوخ روحیه امیدوارى در فرد است.28 خداوند با افتتاح باب توبه و استغفار، زمینه بازگشت و امیدوارى را فراهم آورده است.29
بنابراین، جاى هیچ شک و شبهه‏اى نیست که پرورشِ ویژگى امیدوارى در فرد سبب بروز عمل و اطاعت بیشتر در وى مى‏شود، چرا که امیدوارى در مقام عمل اهمیت دارد، نه نوعى امید در خیال و آرزو. از طرف دیگر، رابطه‏اى ناگسستنى بین یأس از نجات با طمع به دنیا وجود دارد؛ کسانى که امیدوار نیستند به عمل روى نمى‏آورند و خود را در چنبره طمع و آرزوهاى دنیایى محصور مى‏کنند. بنابراین، مشاهده مى‏شود که پیوندى مستحکم میان دو اصل سابق با اصل امیدوارى ـ یأس‏گریزى وجود دارد.
4. اصل پایدارى ـ پرهیز از رفاه‏زدگى
امروزه بشر در برابر یک سؤال جدى قرار گرفته است و آن اینکه تا چه حد باید در جهت کسب رفاه و آسایش، پیش رفت و به چه قیمتى باید آن را به دست آورد. آیا اساسا رفاه و راحتى امرى است که لزوما براى تداوم حیات انسان، حتى به قیمت سلب هرگونه روحیه پایدارى و استقامت در برابر مشکلات، سختى‏ها و ناکامى‏ها ضرورت دارد؟ دیدگاهى که امروزه براى انسان به تصویر کشیده مى‏شود، این است که هرگونه نیاز غریزى باید هر چه سریعتر و به نحو احسن پاسخ داده شود و اشباع گردد. تلاش جهانى براى رفع نیازهاى مادى و سر و سامان دادن به سازوکارهاى مورد نظر، از این جهت جایى براى اقدامهاى مبتنى بر بردبارى و تحمل و شکیبایى باقى نگذاشته است. رفاه‏زدگى و مصرف‏گرایى هرچند در طول تاریخ مختص طبقه خاصى از جامعه بوده است، اما امروزه به عنوان یک روند عمومى براى رونق اقتصادى و نیل به شکوفایى اقتصادى جنبه عمومى پیدا کرده است. بالا بردن سطح انتظارات و درخواستهاى مردم از جهات مختلف مادى و ایجاد این باور که انسان باید حتما در دنیا داراى زندگى مرفّه، بى‏دغدغه و مملو از آسایش و آرامش ناشى از دستیابى روزافزون به امکانات برتر مادى باشد، موجب شکل‏گیرى یک قالب شخصیتى عمومى در میان انسانها شده است و آن اینکه باید هر امرى را که در رفع نیازهاى مادى دخیل است به دست آورد و روز به روز در بالا بردن کیفیت آن تلاش کرد.
در این میان، مقوله‏اى به نام استقامت در برابر محرومیت، بردبارى و شکیبایى و بالاخره تقوا و کفّ نفس معناى خود را از دست داده است. این امر وقتى در سطح گسترده زندگى مطرح مى‏شود و تمام خواسته‏هاى انسان را دربرمى‏گیرد، به دنبال خود، حرص و طمع، هواپرستى و تن پرورى، بى‏تابى و رها کردن خویش را به دنبال دارد. بدیهى است هرگونه زیاده‏خواهى و طفره‏روى از کف‏نفس و خوددارى، منجر به نوعى تجاوز و گناه خواهد شد. به نظر مى‏رسد رویکرد امروز جامعه جهانى به نیازهاى انسان و لزوم پاسخ‏گویى به آن، همان رویکرد حیوانى در تأمین نیازهاى خویش است. براى یک حیوان صبر و شکیبایى و پرهیز و خوددارى مفهوم ندارد. او با وجود موقعیتِ آماده، اقدام به عمل مى‏کند و هرگز در صدد تعالى خویش با خوددارى و پرهیز از پاسخ‏گویى به امیال نفسانى خود بر نمى‏آید. مقوله خوددارى در تربیت اسلامى بیانگر این نکته است که انسان نباید همواره در صدد پاسخ‏گویى به نیازهاى مادى خود برآید، بلکه ضمن تأمین نیازهاى اساسى لازم است با جلوگیرى از زیاده‏خواهى، روحیه طمع و هواپرستى را در خویش از بین ببرد. حتى در صورت فراهم بودن امکانات، پرورش اراده و تحمل در پرهیز از لذات مادى و جسمانى مى‏تواند باعث تعالى شخصیت وى شود. از این‏رو، خودِ نفس اجتناب و پایدارى به عنوان تمرینى براى تقویت اراده و استقامت در موقعیتهاى بحرانى توصیه شده است. اصل پایدارى به ما مى‏آموزد که تقواى اجتناب و پرهیز همواره باید با شکیبایى در برابر مشکلات و پایدارى در برابر بسیارى از خواسته‏هاى حتى مشروع تقویت شود. بدیهى است تقواى اجتناب به معناى حضورى فعال در صحنه زندگى و جواب منفى به بسیارى از لذتهاست.
بنابراین تقواى مزبور با حرص و آز و هواپرستى و تن‏پرورى مخالف است و به طور فعّال جلوى انسان را در پذیرش بى‏قید و شرط لذات مادى مى‏گیرد. مسلما دین به مقتضاى خود داراى دستوراتى است که به نوعى با روحیه لذت‏طلبى و رفاه‏زدگى در تعارض است و انجام دادن دستورهاى دینى مستلزم استقامت و مقاومت در برابر بسیارى از خواهشهاى نفسانى است.30 این مفهوم در بسیارى از کلمات امام على(ع) در ارتباط با هدایت و موعظه اقشار مختلف مردم به چشم مى‏خورد.
اهمیت این امر هنگامى نمایان‏تر مى‏شود که اگر به تاریخ صدر اسلام توجه داشته باشیم، روحیه دنیاگرایى و اجتناب از مظاهر آخرت‏گرایى سبب بروز بسیارى از انحرافات در جهان اسلام در ابتداى حرکت و نهضت جهانى آن شد. زیرا پس از پیروزیهاى چشمگیر مسلمانان و گسترش حکومت اسلامى امکانات رفاهى بیشترى نصیب آنان شد و آنان را به وادى رفاه‏زدگى و حرص و طمع براى جمع‏آورى ثروت سوق داد. آنچه در این میان حائز اهمیت است، رابطه پایدارى با عاقبت‏اندیشى و انعکاس صداقت در مقام عمل از یک طرف و رابطه رفاه‏زدگى با آرزوپرورى و دنیاگرایى از طرف دیگر است.
5. اصل تعقل ورزى ـ غفلت‏زدایى
یکى دیگر از اصولى که همواره در کلام ناصحانه امام على(ع) مدّنظر قرار گرفته است، توجه به عقل و شکوفایى آن و پرهیز از غفلت و نادانى است. اگر بخواهیم تعریفى کارکردى از تعقل و غفلت در کلام امام(ع) ارائه کنیم، باید بگوییم تعقل فرایندى است ناظر به نوعى عاقبت‏اندیشى و غفلت متضمّن نوعى بى‏توجّهى نسبت به عاقبت امور. از این‏رو، پدیده تعقل با عنایت به هدف و پایان کار و ترسیم میزان سود و زیان آن، اقدام به گزینش و انجام عمل مى‏کند ولى در موضع غفلت عنایتى نسبت به سرانجام کار و نتیجه آن وجود ندارد بلکه بیشتر تمرکز بر وضعیت کنونى است.
رمز آن این است که در موقعیت غافلانه آنچه محورِ انجام کارى قرار مى‏گیرد نیل به لذت فورى و دریافت پاسخ سریع است، هرچند این روند به نوعى ضرر در وراى عمل مزبور منجر شود. اما در موقعیت عاقلانه محور مورد تأکید، همان سرانجام است، هرچند مستلزم نوعى مشقت و اجتناب از لذت و راحتى آنى و فورى باشد. به هر میزان که عوامل شکوفاکننده و تقویت‏کننده عقل را بیشتر مورد توجه قرار دهیم از امکان بروز غفلت و نادانى جلوگیرى خواهد شد.
با نگاهى اجمالى به کلام امام(ع) در مى‏یابیم که توجه ویژه‏اى به عوامل مزبور و اجتناب از عوامل غفلت‏زا شده است. این امر تا آنجا پیش رفته است که توجه به آن در تمام حالات و تک‏تک اعمال باید رعایت شود. عاقبت‏اندیشى و لزوم ترجیح فواید نهایى حتى به قیمت فروگذارى لذتهاى آنى و مقطعى مستلزم آخرت‏اندیشى و انجام عمل و پرهیز از آرزو و خیال‏پرورى است و بالعکس غفلت، متضمن دنیاگرایى و خیال‏پرورى و اجتناب از هرگونه پایدارى و شکیبایى است. عوامل اساسى که شناخت و تأکید بر آن در پرورش بینش و ایجاد امکان بیشتر تعقل‏ورزى در دیدگاه امام على(ع) بخصوص در نهج‏البلاغه به آن اشاره شده است، عبارتند از: الف) اندیشه و آفات آن،31 ب) اندیشه و تعقل در آیات عذاب،32 ج) بینش و توجه به عوامل تقویت‏کننده آن33 (توجه به قرآن، سنت پیامبر(ص)، احادیث، تاریخ و آثار گذشتگان)، د) موانع بینش34 (وابستگى‏ها و سمت‏گیریهاى عاطفى، حجابهاى مادى، فتنه‏هاى اجتماعى)، ه ) آثار بینش و بصیرت35 (حرکت معقول و سنجیده، گرایش سالم، شهامت و خطرپذیرى، زهد، استقبال از مشکلات، بدعت گریزى و قاطعیت) و) آثار دوراندیشى امرى که موجب تعادل و میانه‏روى و پرهیز از افراط و تفریط مى‏شود.36
بدیهى است یک مربى آگاه با تمرکز بر عوامل سوق‏دهنده بینش انسانى، در صدد ایجاد فضایى روحى براى متربى بر مى‏آید که خود وى از درون با تعقل و تفکر راه هدایت را بیابد و همواره در طریق سعادت گام بردارد. یکى از دستاوردهاى تربیتى این اصل نوعى خود تربیتى است که وقتى فرد چراغ عقل را در درون روشن کرد و از تاریکىِ خود کاست، آنگاه بدون تکیه همه جانبه بر مربى قادر به گام برداشتن در مسیر خواهد بود و با امکان و ظرفیت عقلانى خود خواهد توانست راه را بشناسد و خود ناظر بر اعمال و ارزیاب خویش باشد.
6. اصل تواضع‏گرایى ـ تکبرگریزى
یکى از موانع مهم در طریق تربیت و نیل به سعادت، خودمحورى و غرور و تکبر است. این ویژگى راه پذیرش هدایت را مسدود مى‏کند و سبب ایجاد سدّى بین فرد و عوامل تربیتى مى‏شود. عنصر تواضع در مناسبات تربیتى از نظر امام على(ع) ضرورتى غیرقابل اجتناب است. اگر تواضع و فروتنى و پذیرش این که انسان براى کمال نیازمند غیر خود است و باید در برابر برنامه‏هاى او پذیرش داشته باشد، در وى نباشد، امکان تحقق فضاى تربیت از بین مى‏رود. از این‏رو، تواضع در برابر خدا به عنوان37 محورى‏ترین بخش تواضع مطرح مى‏شود. این نوع تواضع، چهره کامل خود را در عبادت الهى نشان38 مى‏دهد. اگر تواضع و فروتنى در برابر مردم نیز مطرح مى‏شود، در راستاى تواضع در برابر خداوند قابل توجیه است. غرور و تکبر آفتى براى پندپذیرى و رستگارى انسان محسوب مى‏شود.39 محور تواضع نوعى نگاه به خود از زاویه قبول کاستیها و نقصانهاى خویش و محور تکبّر فریفته شدن به امکانات خویش و خودبزرگ‏بینى است. خودپسندى به عنوان آفت عقل و ادراک، نگاه انسان را محدود به خویشتن مى‏نماید و وى را از امکانات بیرون از خود محروم مى‏کند.40 از این‏رو، تمام مظاهر غرور، نخوت و تکبر در قالب خود بزرگ‏بینى،41 خود برتربینى،42 خودپرستى،43 خودپسندى،44 خودستایى،45 خودمحورى،46 خودخواهى47 و خودنمایى48 مورد نهى قرار گرفته‏اند. تواضع در درون خود باعث شکوفایى عقل و خرد مى‏شود، به نحوى که مرزهاى آن به سوى دریافت امکانات برتر دیگر در خارج از وجود خویش گسترش مى‏یابد.
بدیهى است این امر مستلزم پذیرش وجود کاستى در خویشتن است و بالعکس، تکبر با پیشفرض انحصار بر امکانات و تواناییهاى خویش، راه عقل و بینش را در جهت کسب توانمندى بیشتر از طریق دیگران مسدود مى‏کند. از این‏رو، ریشه اصل تواضع‏گرایى و تکبرگریزى همان تعقل و غفلت است. در فرهنگ تربیتى اسلام، غرور و تکبر سبب ضلالت آدمى است، امرى که در سرآغاز خلقت سبب فریفته شدن شیطان و خود بزرگ‏بینى او شد و او را از بارگاه الهى خارج ساخت. از طرف دیگر، تواضع و فروتنى سبب نزدیکى به سرچشمه هدایت و زندگى در بهشت هدایت است، امرى که در جریان خلقت انسان، ملائکه مظهر تامّ آن بودند. به هر میزان که روحیه تواضع در انسان پرورش یابد، امکان نیل به هدایت و قرب الهى بیشتر مى‏شود و به هر میزان که ویژگى تکبر وى را محدود سازد، پافشارى بر ضلالت و گمراهى غیرقابل اجتناب است.
نتیجه‏گیرى
از آنجا که تربیت از منظر دین ناظر به غایتهاى متعالى است، موضوع تربیت، شخصیت و ضمیر باطنىِ انسان است نه صرف رفتار و اعمال ظاهرى او. بدین‏لحاظ روشهاى تربیتى بیش از اینکه داراى وجهه‏اى ظاهرى بر اساس تنبیه و پاداش باشند از ویژگیها و کارکردهاى درونى برخوردارند. این امر به طور طبیعى روشها را در محدوده‏اى برتر، یعنى اصول تربیت که چارچوب ارزشى تربیت را از دیدگاه مکتب و دین خاصى بیان مى‏کند، قرار مى‏دهد. بنابراین، کارایى اصول تربیت در زمینه تربیت دینى و ارزشى از اولویت و ترجیح بیشترى نسبت به روشها برخوردار است. از این جهت مى‏توان گفت تربیت دینى یک نوع تربیت اصول مدار است تا روش مدار.
پى‏نوشت‏ها:
1. قابل ذکر است که این امر در مورد روشهاى عام تربیت کاملاً جارى است اما در باب روشهاى خاص که از سوى مکتب تربیتى ارائه مى‏شود و داراى ویژگى خاصى است صادق نیست. البته این روشها داراى ویژگى خاصى هستند که نیل به آنها از سوى دیگران امکان‏پذیر نیست. مانند روشهاى خاص عبادى و یا معاملاتى در اسلام.
2. جهت کسب اطلاع بیشتر مى‏توانید به کتاب اصول تربیت از دیدگاه اسلام اثر مؤلف رجوع نمایید.
3. فَقُلْ لِی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِى‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ؛ بگو: عمل من براى من، و عمل شما براى شماست شما از آنچه من انجام مى‏دهم بیزارید و من از آنچه شما انجام مى‏دهید بیزارم (یونس، 41)
4. قابل ذکر است این مقاله هرگز مدعى ارائه تمام اصول از دیدگاه امام على(ع) در همه جوانب و حیطه‏هاى تربیتى نیست بلکه آغازى بر انجام این امر مهم است.
5. تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّه‏ُ یُرِیدُ الاْآخِرَةَ؛ شما متاع دنیا را مى‏خواهید و خدا آخرت را مى‏خواهد (انفال، 67) و همچنین ر.ک: آل عمران، 152 ـ مؤمنون، 33 ـ مؤمن، 39 ـ غاشیه، 77 ـ نحل، 107 ـ قصص، 61 و... .
6. فَکُونُوا مِنْ أَبناءِ الآخِرَة، وَ لاتَکُونُوا مِنْ أبْناءِ الدُّنْیَا؛ بکوشید از فرزندان آخرت باشید و نه دنیا. (نهج‏البلاغه صبحى صالح، خطبه 42 و خطبه 203)
7. اِنَّ الدُّنْیا وَ الاخِرَةِ عَدُوّانِ مُتَفاوتانِ وَ سَبِیلانِ مُخْتَلِفَانِ؛ فَمَنْ اَحَبَّ الدُّنْیا وَ تَوَلاَّها أَبْغَضَ الآخِرَةَ وَ عَادَاهَا، وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ المَغْرِبِ، وَ مَاشٍ بَیْنَهُمَا، کُلَّمَا قَرْبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنْ الآخَرِ، وَ هُما بَعْدُ ضَرَّتَانِ؛ دنیا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه جداى از یکدیگرند. پس کسى که دنیا را دوست داشته باشد و بر آن عشق ورزد از آخرت نفرت دارد و با آن دشمن است. آن دو بمنزله مشرق و مغرب‏اند و رهرو به سوى هر کدام، به هر اندازه که به یکى نزدیک شود از دیگرى دور خواهد شد و آن دو همواره به زیان یکدیگرند. (همان، حکمت 103)
8. فَعَلَیْکُمْ بِالْجِدِّ وَ الاِجْتِهَادِ وَ التَأهُبِ وَ الاِْسْتِعْدَادِ وَ التَزَوُّدِ فِى مَنْزِلِ الزَّادِ وَ لاتَغُرَّنَکُم الحَیَاةُ الدُّنیَا؛ بر شما باد به تلاش و کوشش، آمادگى و آماده شدن و جمع‏آورى زاد و توشه در دوران زندگى و دنیا شما را مغرور نسازد. (همان، خطبه 230)
قال على(ع): مَرَارَةُ الدُّنْیَا حَلاوَةُ الآخِرَةِ وَ حَلاَوَةُ الدُّنْیا مَرَارَةُ الآخِرَةِ؛ تلخکامى دنیا، شیرینى آخرت و شیرینى دنیا تلخى آخرت است (همان، حکمت 251) و همچنین ر. ک: همان، خطبه 157.
9. آگاه باشید! اى بندگان خدا! پرهیزکاران از دنیاى زودگذر به سلامت گذشتند و آخرت جاودانه را گرفتند. با مردم دنیا در دنیاشان شریک گشتند، امّا مردم دنیا در آخرت آنها شرکت نکردند، پرهیزکاران در بهترین خانه‏هاى دنیا سکونت کردند، و بهترین خوراکهاى دنیا را خوردند، و همان لذّتهایى را چشیدند که دنیاداران چشیده بودند، و از همان چیزهایى که در دنیا سرکشان و متکبّران بهره گرفتند، بهره‏مند شدند. سپس از این جهان با زاد و توشه فراوان، و تجارتى پر سود به سوى آخرت شتافتند. آنها... در دنیا لذت پارسایى در ترک دنیاى حرام را چشیدند و یقین داشتند در روز قیامت در جوار الهى به سر خواهند برد، جایگاهى که در آن درخواست آنها رد نمى‏شود و هیچ کاستى در برخوردارى آنها از لذت رخ نخواهد داد. (همان، نامه 27)
10. الدُّنیَا خُلِقَتْ لِغَیْرَها، وَلَم‏تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا؛ دنیا براى رسیدن به آخرت خلق شده است، و نه براى خودش (همان، حکمت 463)
11. هنگامى که علاء از برادرش عاصم بن زیاد شکایت کرد که عبایى پوشیده و از دنیا کناره گرفته است، امام(ع) فرمودند: اى دشمن حقیر جان خویش! شیطان سرگردانت کرده، آیا بر زن و فرزند خود رحم نمى‏کنى؟! آیا گمان مى‏کنى خداوند نعمتهاى پاکیزه‏اش را بر تو حلال کرده اما دوست ندارد تو از آنها استفاده کنى؟! (همان، خطبه 209)
12. آنچه در کلام امام(ع) در شناخت حقیقت دنیا بیشتر منعکس شده است جنبه فناى دنیا و زودگذر بودن آن است. فانى بودن دنیا به معناى فانى بودن کل دنیا و فانى بودن تمام نمادهاى آن است. خوشى و غم دنیا پایدار نیست و از این‏رو، قابل اتکا نیست، برخلاف آخرت که چون جاوید و پایدار است، هم غم و هم شادمانى آن قابل توجه و دقت نظر است. براى اطلاع بیشتر، ر.ک: همان، خطبه‏هاى83، 111، 145، 203، 226، 119، 133، 28و 176 و نامه 31.
13. همان، خطبه 226، 195، 77، 145، 28، 45، 63.
14. همان، نامه 69، 23، 31، خطبه 167، 109، 132، 123، 21، 124، 188.
15. همان، خطبه 66، 180.
16. همان، حکمت 230، نامه 27.
17. همان، خطبه 83، 132، 149، 221 و حکمت 122.
18. همان، خطبه 83.
19. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّه‏َ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانا وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّه‏ُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اگر از خدا پروا دارید، به شما [نیروى] تشخیص [حق از باطل] مى‏دهد و گناهانتان را از شما مى‏زداید و شما را مى‏آمرزد و خدا داراى بخشش بزرگ است. (انفال/29)؛ وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛ پروردگارت را پرستش کن تا یقین براى تو حاصل شود (حجر/ 99).
20. ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللّه‏ِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون؛ آنگاه فرجام کسانى که بدى کردند آن است که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به سخره گرفتند (روم/10).
21. اَلا وَ اِنَّکُمْ فِى اَیّام أَمَلَ مِنْ وَرَائِهِ اَجَلٌ، فَمَنْ عَمَلَ فِى اَیّام اَمَلِهِ قَبْلَ حَضُورِ اَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ یَضْرُرْهُ اَجَلُهَ وَ مَن قَصَرَّ فِى ایّامِ اَمَلِهِ قَبْلَ حُضُوِر اَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُه وَ ضَرّهُ اَجَلُهُ؛ آگاه باشید هم اکنون در روزگار آرزوهایید، که مرگ را در پى دارد. پس هر کس در ایام آرزوها، پیش از فرا رسیدن مرگ، عمل نیکو انجام دهد، بهره‏مند خواهد شد و مرگ او را زیانى نمى‏رساند و آن کس که در روزهاى آرزوها، پیش از فرا رسیدن مرگ کوتاهى کند، زیانکار و مرگ او زیانبار است (نهج البلاغه، خطبه 28)؛ اَکْثَرُ مَصَارِعِ العُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ المَطَامِعِ؛ بیشترین موارد قربانى عقل و خرد هنگامى رخ مى‏دهد که برق طمع مى‏درخشد (همان، حکمت 231)؛ اَلْهَوَى عَدوّ الْعَقل؛ هوا و هوس دشمن عقل و اندیشه است؛ اَلْعَمَلَ العَمَلَ ثمَّ النَهَایَةَ النَّهَایَة... ؛ کار کار سپس به پایان رساندن آن، به پایان رساندن آن. (همان، خطبه 176). اى بندگان خدا! هم اکنون عمل کنید، که زبانها آزاد، و بدنها سالم، و اعضا و جوارح آماده‏اند، و راه بازگشت فراهم، و فرصت زیاد است، پیش از آنکه وقت از دست برود، و مرگ فرا رسد... . (همان، خطبه 196) و همچنین ر.ک. همان، خطبه 237 و خطبه 132 و 230.
22. وَ اعْلَمُوا اَنَ الأَمَلَ یُسهِى العَقْلَ وَ یُنْسِى الذِّکْرَ فَاَکْذِبُوا الاَمَلَ فَاِنَّهُ غُرُورٌ وَ صَاحِبُهُ مَغْرُورٌ؛ بدانید که آرزوهاى دور و دراز عقل را غافل و یاد خدا را به فراموشى مى‏سپارد. آرزوهاى ناروا را دروغ انگارید که آرزوها فریبنده‏اند و صاحبش فریب خورده. (نهج‏البلاغه، خطبه 86)؛ اَلاَمانِىُّ تُعْمِى اَعْیُنَ الْبَصَائِرِ؛ آرزوها چشم بصیرت را کور مى‏کنند. (همان، حکمت 275).
23. منظور از محدودیتهاى وجودى انسان امکانات محدود و موقتى‏اى است که در اختیار او گذاشته شده است، مانند توانایى و عمر محدود. واقع‏بینى وى را به عدم امکان جامه عمل پوشاندن به آرزوهاى طولانى و واهى سوق مى‏دهد. وَاعْلَمْ یَقِینا اِنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ امَلَکَ وَلَنْ تَعْدُوَاجَلَکَ؛ یقین بدان که تو به همه آرزوهاى خودنخواهى رسید، و تا زمان مرگ بیشتر زندگى نخواهى کرد. (همان، نامه 31). مَنْ جَرَى فِى عِنَانِ أَمَلِهِ عَثَرَ بِازجَلِهِ؛ آن کس که در پى آرزوهاى خویش تازد، مرگ او را از پاى درآورد. (همان، حکمت 19) و نیز ر.ک. خطبه 132 و 52 و 114 و 145 و 45
24. وَ اَمَّا طُولُ الاَمَلَ فَیُنْسِى الآخِرَةَ؛ و آرزوهاى طولانى، آخرت را از یاد مى‏برد. (نهج‏البلاغه، خطبه 42)؛ مَنْ لَهَجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْیَا اِلْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاثٍ: هَمٌّ لاَیَغُبُّهُ، وَ حِرْصٌ لاَیَتْرُکُهُ، وَ أَمَلْ لایُدْرِکُهُ؛ آن کس که قلب او با دنیاپرستى پیوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشکل است، اندوهى رها نشدنى، حرصى جدا نشدنى، و آرزویى نایافتنى. (همان، حکمت 228) و حکمت 334.
25. ستایش خداوندى را سزاست که کسى از رحمت او مأیوس نگردد، و از نعمتهاى فراوان او بیرون نرود، خداوندى که از آمرزش او هیچ گنهکارى ناامید نگردد. (همان، خطبه 45) و نیز ر.ک. همان، خطبه 182.
26. و بر بدترین افراد این امت از رحمت خدا نومید نباشید، زیرا که خداى بزرگ فرمود: همانا از رحمت خدا نومید نباشند جز کافران. (همان، حکمت 377) همچنین ر. ک: خطبه 115؛ در دنیا جز براى دو کس خیر نیست: یکى گناهکارى که با توبه جبران کند، و دیگر نیکوکارى که در کارهاى نیک شتاب ورزد. (همان، حکمت 94)
27. پس هرکس به‏خدا امیدوار باشد، باید امید او در کردارش آشکار شود. (همان، خطبه 160)
28. هیچ شفاعت کننده‏اى کارسازتر از توبه نیست. (همان، حکمت 371 و حکمت 88 و 87)
29. مَاکَانَ اللّهُ لِیَفْتَحَ لِعَبدٍ بَابَ التَوْبَةِ وَ یَغْلُقَ عَنْهُ بابَ الْمَغْفِرَةِ؛ اینگونه نیست که خدا درِ توبه کردن را بر بنده‏اى باز گذاشته باشد ولى درِ آمرزش را بر او بسته نگهدارد. (همان، حکمت 435 و نیز ر.ک. نامه 131).
30. من شما را به راه روشنى بردم... آن کس که استقامت کرد به سوى بهشت شتافت و آن کس که لغزید در آتش سرنگون شد. (همان، خطبه 119 و نیز ر.ک. خطبه 201)؛ همانا رسول خدا(ص) همواره مى‏فرمود گرداگرد بهشت را دشوارى‏ها و گرداگرد آتش جهنم را هوس‏ها و شهوات گرفته است... . (همان، خطبه 176).
31. همان، حکمت 215.
32. همان، خطبه 193.
33. همان، خطبه 133، 18، 147، 131، 99 و 221.
34. همان، خطبه 109، 20، 89، 93، 164 و نامه 65، خطبه 230، 147 و 154.
35. همان، خطبه 154، 105، نامه 10 و 62.
36. همان، حکمت 181.
37. همان، خطبه 192.
38. همان، خطبه 193.
39. همان، حکمت 282.
40. همان، حکمت 212.
41. همان، حکمت 167 و 398 و خطبه 192.
42. همان، نامه 53.
43. همان، خطبه 192 و 117.
44. همان، نامه 53، 31، خطبه 89، نامه 31، 53.
45. همان، خطبه 5 و 216.
46. همان، خطبه 88، حکمت 161.
47. همان، خطبه 216.
48. همان، حکمت 333.
________________________________________
1 عضو پژوهشکده حوزه و دانشگاه

 

تبلیغات