سیماى فلسفه جدید در آثار شهید صدر
آرشیو
چکیده
مقاله حاضر ترجمهاى است از مقدمه کتاب «فلسفة الصدر» نوشته دکتر محمد عبداللاوى استاد فلسفه در دانشگاهها و مؤسسات الجزائر، سودان، ایتالیا و بریتانیا، که تحقیقات متعددى در زمینه آثار شهید صدر نموده و آثارى از ایشان در این زمینه منتشر شده است. ایشان در این اثر به مبانى فکرى و فلسفى شهید صدر(ره) پرداخته و نوآورىهاى ایشان را در زمینه معرفتشناسى و مسائلى که در رابطه با واقعیت و حقیقت و عقلانیت و رابطه فقه و فلسفه، توضیح و تبیین نموده است. عبداللاوى نتیجه مىگیرد که شهید صدر(ره) میراث فلسفه اسلامى و بطور کلى تفکر اسلامى را بازسازى کرده است و از آن جهت که فلسفه اسلامى و غربى را مورد نقد قرار داده، فلسفه اسلامى معاصر را از حیث مفاهیم و روش غنى ساخته است؛ همچنین شهید صدر(ره) براى فرهنگ انسانى به طور کلى فلسفه جدیدى را ارائه داده که در پى ارتباط دادن انسان با خداوند سبحان و ارزشها از طریق ارتباط انسان با نبوت و امامت مىباشد.متن
مقدمه
آیا مىتوان فلسفه اسلامى معاصر داشت؟ توجیهات روشمند و مفهومى که وجود فلسفه اسلامى معاصر را اثبات مىکند، چیست؟ فکر اسلامى به دنبال تغییر جامعه و بازسازى امت اسلامى است، آیا این عمل اقتضاى این را دارد که تفکر اسلامى از خلال مفاهیم فلسفى، خودش را به واقع نزدیک گرداند؟
تفکر اسلامى در ابتداى قرن نوزدهم کوشید از طریق نقد تفکر گذشته، [فلسفه اسلامى] را با مقتضیات دوران جدید تاریخى مطابقت بدهد. [از اینرو] متفکران مسلمان بعضى از مفاهیم را براى مقابله با فکر جدید غربى به کار بردهاند (ردّ بر مادیگرایان، سید جمالالدین و رساله توحید، محمد عبده).
مطرح بودن جزئى در اندیشه اسلامى
اما اندیشه اسلامى هنوز در ابتداى طرح فلسفى مسائل و قضایا مىباشد و [هنوز [از طرح جزئىِ قضایا و مسائل به طور کلى رهایى نیافته است. هیچ شکى نیست که شخصیتها و بزرگانِ اصلاحطلب از نیمه دوم قرن نوزدهم کوشیدهاند که اسباب و عوامل پیشرفت و توسعه غرب را درک کنند و ابزارى را که جهان اسلام را مىتواند به تمدن و فرهنگ غرب برساند، کشف نمایند. فکر اسلامى در این دوران به سبب نداشتن ادوات و مفاهیم فلسفى، تفکرى پایینتر از سطح مقابله [با تمدن غربى [داشت. [از اینرو [شخصیتها و بزرگان اصلاحات با آشنا ساختن ملتهاى اسلامى با میراث غنى خودشان به آنها اعتماد به نفس دادند. ولى در پشت این موضعگیرى عاطفى، در مقابل تاریخ امت هیچگونه نظریه اجتماعى و سیاسى وجود نداشت. [از اینرو] شخصیتها و بزرگانِ اصلاحات و بسیارى از اندیشمندان مسلمان تا امروز ساختار تفکر اسلامى را بر طبق مقتضیات زمان بازسازى نکردهاند.
مطرح کردن فلسفى [مسائل و قضایا]
تفکر اسلامى در اطراف نقد [فروع فقهى] و علم کلام دور مىزد و ابتدا سید جمالالدین بود [که [مسائل و قضایا را [به صورت] فلسفى مطرح کرد. اینگونه مطرح کردن مسائل به صورت فلسفى بسیار کمرنگ و ضمنى بود؛ [تا اینکه [به دست محمد اقبال و امام خمینى ـ قدسالله روحه ـ مستقیما به آن پرداخته شد و به دست شهید سید محمدباقر صدر [مطرح کردن مسائل] به صورت فلسفى، کامل شد.
دیدگاه انتقادى نه مصالحه کردن
مطرح نمودن مسائل [به صورت] فلسفى در نزد شهید صدر بر پایه نقد است و این دیدگاه به طور کلى با رویکرد همسازى و مصالحهاىِ فلسفه اسلامى قدیم تفاوت مىکند. چنانکه در رویکرد جدید [در جهان اسلام [که طرفداران آن کوشیدهاند بین مارکسیسم و اسلام مطابقت دهند، آشکار است؛ مثلاً عبدالرحمن بدوى سعى کرده که فلسفه وجودى عربى را شکل بدهد. [از اینرو] شهید صدر چهارچوب متدلوژى و معرفتى فلسفه اسلامى معاصر را بر طبق مقتضیات مفاهیم اسلامى مانند توحید و معاد و خلافت انسان مشخص کرده است. همچنین شهید صدر بر اساس این مفاهیم، مسئله رابطه فلسفه با تاریخ و جامعه، و مشکل متافیزیک و نقد عقل را به صورتى که این مسئله در علوم انسانى در جهان اسلام طرح شده، مطرح کرده است.
وى افق جدیدى را براى بحث در میدان فلسفه خارج از دیدگاه غربى گشوده است. این افق جدید مقابل رویکرد جدیدى است که مفاهیم فلسفى غربى را در تحقیقاتش درباره میراث و تاریخ امت اسلامى به کار برده است. چنانکه این [رویکرد] در [آثار [طیب تیزینى و الحارى و على اُملیل و عبدالله العروى و فؤاد زکریا و عبدالرحمن بدوى وجود دارد. این اندیشمندان در بررسى فلسفى، تاریخى و فرهنگى، سیاسى امت اسلامى به مکتبهاى فلسفى غرب، مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم پناه بردهاند.
صدر و غزالى و ابنرشد
شهید صدر تفکر اسلامى را به شکل فلسفه جدید، در افق انتقادى که قویتر از فلسفه غزالى و ابنرشد است، بازسازى کرده است. هیچ شکى نیست که او مفاهیمى را بر حسب مقتضیات و شرایط عقلانى ساخته است؛ [زیرا [متوجه بود که امروز نمىتوان مفاهیمى مثل عقل و نقل و اجتهاد و انحطاط و پیشرفت و توسعه و امت و ملىگرایى (ناسیونالیسم) را بیرون از چهارچوب فلسفى به کار برد. [چون] نمىتوان راهحلّى براى مشکلهاى سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى براى امت [اسلامى] بدون صاحبنظر شدن در فلسفه ارائه داد، و بدون فلسفه نمىتوان دیدگاهى انتقادى در برابر جریانهاى فکرى غربى داشت.
از اقبال تا شهید صدر
با وجود تلاش و تکاپویى [که] تفکر اسلامى [براى] روىآوردن به فرهنگ جدید از ابتداى قرن نوزدهم [داشت]، اندیشمندان اسلامى فقط از زمان محمد اقبال توانستند به فلسفه غربى دسترسى یابند. [از اینرو[ تبیینکنندگان تفکر اسلامى همیشه در برابر فلسفه غرب حالت تدافعى و انفعالى داشتهاند و فقط از زمان محمد اقبال بود که تفکر اسلامى درصدد برآمد که در برابر فلسفه کانت، هگل و مارکس و نیچه و برگسون موضعگیرى کند. همچنین همواره و تا امروز تفکر اسلامى از رویکردها و مکتبهاى فلسفى غرب غفلت ورزیده است. شهید صدر [در این برترى دارد] که در مطرح کردن مشکل پیوند و رابطه بین تفکر اسلامى و تفکر غربى، [آنرا] به صورت علمى و فلسفى و به دور از احساسات عاطفى و انفعالى یا تبعیت و تقلید مطرح کرده است. [از اینرو] وى فلسفه کانت و اگوست کنت و هگل و مارکس و دیگران را، هم در صورت و هم [از نظر [مضمون، تحلیلى انتقادى نموده است. ایشان در نقد محتواى مکاتب این فلاسفه به صورتى که غزالى در موضعگیریش نسبت به فلسفه یونانى انجام داده ـ از آن جهت که [غزالى [مضمون این فلسفه را بر مبناى فلسفه یونانى که نقد کرده (منطق ارسطویى) مىباشد ـ اکتفا نکرده است.
نقد فلسفه غرب از طرف شهید صدر نقدى ریشهاى است که هم مضمون این فلسفه را دربرمىگیرد و هم روشهایى را که این [فلسفه] بر آن تکیه کرده. وى فلسفه غربى را [بهصورت] اسلامى قرائت و فلسفه هگل و کانت و مارکس را با معیارها و مفاهیم فرهنگ اسلامى تحلیل کرده است. همچنین شهید صدر مىبیند که اگر مقوله مصالحه و سازگارى بین عقل و دین به روش فلاسفه مسلمین باشد، در هر یک از دین و عقل به صورت جداگانه خلاصه و محدود مىشود. امّا عقل را تحت مقتضیات دین درآوردن، بر توانایىهاى عقل مىافزاید. شهید صدر(ره) با کانت از این جهت اختلاف دارد که نسبیت عقل را به حدود پدیدههاى حسى محدود مىکند و این نسبیت را به ماوراى پدیدهها سرایت نمىدهد. در حالى که از ارتباط عقل با دین، عقلانیت نسبى ناشى مىشود [که [از حرکت و تکامل استقبال مىکند؛ تکامل ناتوانایى عقل و نسبیت مستمر و همیشگى آن.
لغزش کانت و نهضت شهید صدر(ره)
توجه و اشتیاق داشتن به مطلق، حاکى از فطرت انسان و جانشین بودن است. از این رو به باور شهید صدر این توجه عامل معرفتى در عرصه متافیزیکى اهمیت فراوانى دارد. از آنجا که این توجه، عقل را قادر مىسازد که از خودش صرفنظر کند، پس عقل از این دیدگاه، ادامه و ابتداى بُعد غیبى انسان است. در فلسفه کانت [از آنجا که [عقل را محبوس و محدود در دادههاى حسى مىکند، امر اینگونه نیست. کانت تناقضى را که فلسفهاش ایجاد کرده نمىتواند حل کند؛ [زیرا] عقل به نظر او نمىتواند در عرصه متافیزیکى عمل کند. [از اینرو [وظیفه معرفتى مبادى و اصول عقل به پدیدههاى محسوس محدود است و به نظر او انسان از راه اخلاق مىتواند به متافیزیک برسد [از اینرو [قائل شدن به ناتوانى عقل ـ در حقیقت ـ همه توانایىهایش را بجز توانایىهاى معرفتىِ دیگر مانند قلب یا حدس نفى مىکند، با توجه به اینکه کانت به هیچ چیزى غیر از عقل به عنوان ابزارى معرفتى معتقد نیست.
عقلانیت و فلسفه
اما موضعگیرى شهید صدر هیچ تناقضى ندارد، [زیرا] نسبیت عقل از نظر وى، نسبیت محدودیت و ناتوانى نیست، بلکه این نسبیت استقبال از حرکت و تکامل است و از همین رو عقل براى فعالیت معرفتى در عرصه متافیزیکى صلاحیت مىیابد.
او فهمیده بود که بر مشکلات و تحدّىهایى که فلسفه غرب در برابر تفکر اسلامى مطرح مىکند، به مجرد تفسیر و تأویل عقلى اسلام بر مبناى فلسفه اسلامى نمىتوان غلبه کرد. نقد شهید صدر عقلانیت فلسفه اسلامى و عقلانیت فلسفه غربى را از موضع نوعى عقلانیت ـ که تحقق آن از ارتباط عقل با مطالبات و خواستههاى دین مدد مىگیرد ـ تکمیل مىگردد. [بنابراین [عقلانیت در چهارچوب علاقه و ارتباطش با غیب، محدود و مقید مىشود [و از آنجهت که [هر آنچه مفاهیم و تصورات عقلى است [از طریق [غیب تکامل مىیابد. [بنابراین] عقلانیت ـ چنانکه در فلسفه شهید صدر ظهور پیدا کرده ـ توان خود را از ارتباط و اطاعتى که در برابر غیب دارد، مىیابد.
بر همین اساس مىتوان گفت: موضعگیرى فلسفه شهید صدر بیرون از چالش بین واقعگرایى و ایدهآلیسم است؛ [زیرا [غیب بیان کردن را مىطلبد، یعنى دینى که در دسترسى انسان به مطلق او را یارى مىرساند و این دسترسى به مطلق عقل را نفى نمىکند، حجیت عقل شرعا ثابت است ولى این حجیت در عرصه متافیزیک محدودهاى دارد. [بنابراین [قوّت و نیروى عقلانیت فلسفى شهید صدر(ره) با تعبدیت مطلق بالنسبه به دین جمع مىشود. [از اینرو [حدود و خطوط فلسفه او در محدوده رابطه و پیوند بین سؤالهاى متافیزیکى و جوابهایى که دین [مىدهد [محدود و مقید است. [از اینرو [وى در همه کتابهایش ـ حتى در مبانى منطقى استقراء که در آن به روش تجربى تکیه کرده ـ مىکوشد از طریق تحلیل فلسفى و عملى قدرت و توانایى انسان را بر قبول کردن غیب و کنار گذاردن نسبیت عقل تبیین کند.
نسبیت عقل
هیچ شکى نیست که تفکر نسبیت عقل، از طرف تفکر اسلامى معاصر از دیدگاه فلسفى مورد تحلیل قرار نگرفته است؛ [از اینرو] بیشتر متفکران براى اینکه بر مطلق بودن اسلام دلیل بیاورند بر نسبیت عقل تأکید کردهاند. به همین دلیل بیشتر متفکران مسلمان از طرح مشکل فلسفىِ «رابطه عقل با ماوراى عقل» سرباز زدهاند، و به جاى تحلیل فلسفىِ پیوند عقل با غیب، به مفهوم غیب براى توجیه کردن، تمسک نمودهاند. برترى شهید صدر در گسترش مناقشاتى است که در عرصه متافیزیک داشته موجود است؛ زیرا وى مسائل جدیدى را مطرح کرده و افقهاى جدیدى را به روى تفکر اسلامى (نسبیت عقل، عقل و غیب، استقراء و متافیزیک، ارتباط بین جامعه و غیب و...) گشوده است و در نتیجه آن، مشکل ارتباط بین عقل و دین را به طور کلى و به ویژه دیدگاه اسلامى، درباره غیب بیرون از چهارچوب علم کلام و فلسفه اسلامى ـ مطرح کرده است. [از اینرو [او این مشکل را در افق اندیشهاى که ترکیبى از علم کلام و فلسفه و تصوف است مطرح کرده.
ملاحظه مىکنیم که شهید صدر(ره) به مشکل ارتباط بین عقل و دین شکل جدیدى داده است؛ [زیرا [او این ارتباط را خارج از ابعاد اجتماعى و سیاسى و فلسفى تحلیل نمىکند. [از اینرو] در آنجا که از مفاهیم مندرج در احکام شرعیه بحث مىکرد، فقه را به شکل قدیمى آن براى تشکیل مکتب اجتماعى اسلامى کنار گذارد. این موضع جدایى معرفتشناختى(1) از فلسفه اسلامى و فقه ـ به صورتى که در قدیم مطرح بوده ـ تلقى مىشود.
دیدگاه جدید
برخلاف بیشتر متفکران مسلمان شهید صدر(ره) به عقل نه به عنوان کلمه بلکه به عنوان مفهوم نگاه مىکند؛ [به این معنا که] به عقل در درون اشکال عقل نقدى نظر مىکند. خاستگاه این موضعگیرى شهید صدر بینش و اندیشه جدیدى [است] که در ارتباط با تمام فلسفه اسلامى قدیم و علم کلام و اصول فقه مىباشد. همچنین او با تمام جوانب تفکر اسلامى به صورت انتقادى برخورد مىکند. پس ویژگى فلسفه اسلامى معاصر که وى آنرا بنیانگذارى کرده بیرون از فلسفه اسلامى و رویکردهاى علم کلام شکل گرفته است. [از اینرو] رویکرد فلسفه صدر(ره) از موضعگیرى انتقادى به تفکر اسلامى قدیم و معاصر و جدید شروع مىشود، یعنى خاستگاه آن از جدایى معرفتشناختى است که به تفکر اسلامى توجیه جدیدى داده.
شهید صدر اختلاف بین ابنرشد و غزالى را در آنچه مربوط به پیوند عقل و دین است، کنار مىگذارد [لذا [طرح او براى این مشکل، انتقادى اساسى براى فلسفه ابنرشد شمرده مىشود؛ چنانکه از ناحیه متدلوژى [نیز [انتقادى براى فلسفه غزالى محسوب مىشود؛ بنابر اینکه فلسفه غزالى محتواى فلسفه یونان را نقد نموده، ولى روشى را که این فلسفه بر آن مبتنى است نقد نکرده.
آفاق جدید
رجوع انتقادى به میراث و تفسیر قرآن کریم در افق اجتماعى و تاریخى ـ چنانکه در کتابهاى شهید صدر(ره) موجود است ـ عرصه فلسفى جدید و گستردهاى را در برابر تفکر اسلامى معاصر گشوده است:
1. شهید صدر(ره) کوشید تفکر اسلامى را بازسازى کند و آن را تا عرصه تحدیات ـ یعنى عرصه روبهرو شدن با تمام جریانهاى فکرى غرب ـ بالا بیاورد و در عرصههاى معرفتى و متدلوژى و اجتماعى و فرهنگ و تمدن جایگزینى اسلامى مطرح کند.
2. بازسازى تفکر اسلامى به شکل جدید، چنانکه غزالى کوشش کرده بود، به شکل بهترى به دست شهید صدر(ره) انجام شد.
3. شهید صدر(ره) در اندیشه اجتماعى و اقتصادى و سیاسى اسلامى از فقه تأثیر پذیرفته نه از فلسفه؛ [از اینرو [مفاهیمى که از طریق آنها به نگرش در عرصههاى مذکور پرداخت همان مفاهیمى است که متضمن احکام شرعى است. لذا مىتوان گفت وى جدایى بین فقه و فلسفه را چنانکه در تفکر اسلامى قدیم ظهور داشته، کنار گذارده و بین فلسفه و فقه ترکیبى به وجود آورده است.
پیوند بین فرد و واقعیت خارجى
شهید صدر(ره) در زمینه نظریه شناخت ویژگىهاى فلسفه جدیدى را بیان کرده که از تفسیر واقعیت استنباط مىشود و این نظریه در زمینه شناخت، فکر را از پیوند عقیم بین فرد و واقعیت خارجى نجات مىدهد. هیچ شکى نیست که هگل فلسفهاش را به عنوان فلسفهاى که بین فرد با واقعیت مطابقت مىدهد، بنا نمود. [زیرا[ او گمان کرد فلسفه را با این ترکیبى که بین فرد و واقعیت انجام داده به کمال رسانده و در آن واقع را به یک مفهوم تبدیل نموده است.] از اینرو] فرد و واقعیت هیچ وجودى ندارند، و خدا و انسان نیز هیچ وجودى ندارند و چیزى جز مفهوم باقى نمىماند. پس همهچیز به مفهوم تبدیل مىشود.
[از اینرو] وقتى فلسفه هگل را با فلسفه شهید صدر(ره) مطابقت مىدهیم ـ چنانکه از تفسیر واقعیت [شهید صدر [ظاهر است ـ نظریه ایشان به وضوح آشکار مىشود؛ [زیرا [تفسیر واقعیت بر نظریه معرفتى [که [جداى از ناظر است تکیه مىکند، به ویژه در جایى که با اشکال ارتباط بین فرد و واقعیت مرتبط است.
تفسیر واقعیت در عرصه معرفتى به چه معنا است؟ شهید صدر(ره) بیان مىکند که معرفت فقط در خلال ارتباط بین فرد و واقعیت تکمیل نمىشود؛ [زیرا] در اینجا جنبه سومى وجود دارد که به معرفت معنى جدیدى مىدهد و در برابر معرفت افقهاى بسیارى را مىگشاید و آن جنبه همان نصى است که وحى شده. [بنابراین [دیدگاه انسان به واقع از خلال قرآن کریم از طرفى، و از خلال ارتباط فرد با واقع از طرف دیگر (یعنى دیدگاه انسان به قرآن کریم به حسب وضعیت مرحله تاریخى) این چهارچوب از ارتباطات و پیوندها فلسفهاى را نتیجه مىدهد که فرد در واقع ذوب نمىشود، و هر یک از فرد و موضوع در ترکیبى که به روش هگلى انجام شده، خلاصه نمىگردد. [از اینرو [هیچ نهایت و غایتى براى فلسفه و تاریخ نیست؛ [زیرا[ ارتباط انسان با قرآن کریم ـ چنان که در تفسیر واقعیت موجود است ـ حقیقتى به غیر از روشى براى ارتباط انسان با آرمانهاى بلند ندارد و این چیزى است که فلاسفه مسلمان در قدیم به آن دسترسى نیافتند؛ چون ایشان نیز غایت فلسفه را در مطابقت دادن بین اسلام و فلسفه یونانى مىدانستند (یعنى مطابقت بین قرآنى که مطلق است و فلسفه یونانى که نسبى است). [از اینرو [فلاسفه مسلمان به جاى گشودن افقهاى جدید [به منظور [ساختن فلسفهاى جدید از اصل پیوند عقل نسبى با دین مطلق، مطلق را در تحت نسبى قرار دادند. بنابراین حدّى را براى فکر شدن و امت شدن قرار دادند؛ نه چنانکه هگل انجام داد وقتى که عقل هستى را (خدا در اندیشه هگل) در اختیار تاریخ قرار داد. عکس این مطلب را به صورت ریشهاى در فلسفه شهید صدر ملاحظه مىکنیم؛ [زیرا] او انسان را در اختیار آرمانها و ایدهآلهاى بلند قرار داد و تاریخ را در اختیار خداوند و در نتیجه فلسفه را در اختیار قرآن کریم.
مشکل فلسفه یونانى
فلسفه اسلامى به بنبست رسیده بود؛ [زیرا] مقولات فلسفه یونانى براى درک و فهم مبادى و مفاهیم اسلامى هیچ قدرت و توانى نداشتند [از اینرو] قرآن کریم با دیدگاه جدیدى [که] به الهیات و هستى و انسان و دگرگونى عالم داشت با فلسفه یونانى اختلاف داشت و به همین علت فلسفه اسلامى در نظریهاش درباره نبوت به مشکل برخورد کرد؛ چنانکه در فلسفه فارابى آشکار است. [از اینرو] با وجود کوششهاى فارابى [در زمینه [توجیه معرفتى نبوت، فلسفه اسلامى از حقیقت نبوت دور است؛ زیرا وى اصل نسبیت فلسفه یونانى و اصل مطلق بودن مصدر نبوت را درک نکرده بود.
به همین سبب فلسفه [فارابى] در عرصه [فلسفه نبوت] از اصل نبوت دور مىباشد؛ [زیرا] نظر دادن [درباره نبوت [از راه مقولات فلسفه یونانى که الهیات را در مفهوم محدود کرده، امکان ندارد.
فلسفه نبوت
نظریه شهید صدر(ره) در این عرصه از آنجا آشکار مىشود که وى براى تفکر اسلامى چهارچوبى عام درباره پیوند فلسفه با دین ارائه داده است. این چهارچوب، ساختن نظریه معرفتى را در عرصه نبوت تضمین مىکند. او تفکر اصولى و ریشهاى غرب را طرد نکرد و [همچنین] در مطابقت بین اسلام و فلسفه غربى نکوشید. شهید صدر(ره) تفکر غربى را ـ نه اجمالاً و نه تفصیلاً ـ طرد نکرد، بلکه بسیارى از مفاهیم فلسفه غربى را بازسازى کرد و این مطلب در نقد و ردّ وى درباره تمام گرایشهاى اجتماعى و تاریخى آشکار است. بنابراین، به عقیده او عوامل اجتماعى و تاریخى از شرایط ضرورى براى ظهور پیامبر است. [از اینرو] جنبه اجتماعى و تاریخى عامل ضرورى در نظریه معرفتى درباره تفسیر نبوت مىباشد، ولى تحقیقات اجتماعى و تاریخى غیر از گرایشهاى اجتماعى و تاریخى است. به باور وى، معتقد بودن به اینکه عوامل اجتماعى و تاریخى در حجاز و در جهان ظهور پیامبر را طلب مىکرد، به این معنا نیست که نبوت به شکل کامل و شامل تفسیرشده به طورى که اصل غیبى را بتوان از رسالت نفى کرد؛ چنانکه نظریه معرفتى در ضمن گرایشهاى اجتماعى و تاریخى آنرا نفى مىکند؛ [بنابراین [عوامل اجتماعى و تاریخىِ نبوت را تفسیر مىکند نه اصل نبوت را.
همچنین شهید صدر دیدگاه جدیدى در عرصه معرفت ارائه مىدهد که نقیض نظریه معرفت در فلسفه اثباتیگرى (پوزیتیویسم) تلقى مىشود که بر تفکر [غربى] از قرن هجدهم سیطره یافته و غیب را به اسم علم نفى مىکند. [از این رو [تفسیر علمى نبوت در نظریه شهید صدر غیب را نفى نمىکند. او تفسیر علمى را کنار مىگذارد، چنانکه در بحثهاى اجتماعى و تاریخى او آشکار است؛ [زیرا] به روش تجربىاى اعتماد مىکند که از روش استقراء، نبوت را به عنوان پدیدهاى تاریخى و اجتماعى که داراى اصل و مصدر غیبى است، تفسیر مىکند.
فرق بین شهید صدر(ره) و ابنرشد
فلسفه اسلامى در باور ابنرشد به کلى تحت سیطره فلسفه یونانى، و اسلام به گونهاى تحت مطالبات مفاهیم فلسفه یونانى قرار گرفت که وى بعث و حشر و خلق عالم را نفى کرد. [از اینرو] با فلسفه ابنرشد تناقض بین فلسفه و غیب به بیشترین درجه خود رسید. در صورتى که فلسفه اسلامى ـ که شهید صدر(ره) آن را بنیان نهاد ـ این دوگانگى عقل و غیب را شکست. [زیرا] وى به روش تجربى براى استدلال به وجود خدا و استدلال بر حقیقت نبوت تکیه کرده و نیز فلسفه ابنرشد بین فلسفه و حیات، و بین عقل و غیب جدایى انداخته به گونهاى که وى فلسفه را براى خواص و شریعت را براى عوام قرار داده است. امّا فلسفه شهید صدر این دوگانگى را با ارتباط دادن بین فلسفه و حیات و زندگى از بین برده است. بنابراین او فلسفه اجتماعى و سیاسى را براى تغییر واقع و بازسازى فرهنگ و تمدن اسلامى ساخته و معناى وجود را اساسى براى انجام دادن تغییر قرار داده است. چنانکه ارتباط بین عقل و دین را از موضع مطلق بودن دین و نسبیت عقل و نسبیت فلسفه بازسازى کرده است و همچنین به دنبال آن مفهوم خواص و عوام را ـ از آنجا که جمهور عامل اصلى و قطعى در انجام دادن تغییر مىباشند ـ بازسازى کرده است. [براى این منظور] وى از مفهوم قرآنى مستضعفین که قطب تغییر و بازسازى تمدن و فرهنگ اسلامى است، شروع کرده و علاوه بر این، با هریک از فلسفه یونانى و اسلامى مقابله کرده و فلسفه جدیدى را براى انسان که خاستگاه آن مفهوم خلافت است شکل داده. این مفهوم در نزد فلاسفه اسلامى وجود ندارد، در حالى که برخى فلاسفه متأثر از فلسفه یونانى نژادها و ملیتها را حقیر کرده، و مردم را به خواص و عوام و رعایا و اوباش و غوغاء و... تقسیم کردهاند.
رهایى از تبعیت
شهید صدر(ره) آفاق جدیدى را در برابر تفکر اسلامى گشود، زیرا این تفکر را از تلاش براى مطابقت دادن بین اسلام و فلسفه غرب رها ساخت؛ تطابقى که در حقیقت چیزى جز صورتى از صورتهاى تبعیت نیست. این هدیه جدید، از کوششهاى وى براى کشف دیدگاه اسلام درباره انسان و جامعه آشکار مىشود.
تلاش شهید صدر(ره) در هریک از مبدأهاى تعبدى، اعتقادى و هستىشناسى همزمان است و اسلام فقط موضوعى است براى فلسفه. [از اینرو] منبع و اصل دین بر فلسفه و عدل برترى دارد و هیچیک از مکتبهاى فلسفى با نسبیت عقل و آرمانهاى ایدهآلى که فیلسوف به آن آگاهى مىیابد، به منتهاى کلمه خدا نمىرسند. بنابراین شهید صدر(ره) به روشى براى معالجه پیوند عقل و دین تکیه کرد، در حالى که فلاسفه مسلمان از [امر [مسلّمى آغاز کردند که هیچ اساسى ندارد [و آن این است که [دین حق است و فلسفه حق، و حق با حق تناقض نمىکند، یا چنانکه ابنرشد مىگوید «فلسفه و شریعت دو برادر رضاعى هستند».
دورى فلسفه و تصوف از واقعیت اجتماعى
همچنین شهید صدر(ره) هر یک از فلسفه اسلامى و تصوف را نه تنها در عرصه معرفت بلکه در عرصه عمل نیز کنار گذاشت؛ البته در عرصه فلسفه حیات و پیوند فیلسوف با متصوف به واقعیت امّت و اهتمامهاى ملتهاى اسلامى، زیرا پیوند و ارتباط فلاسفه و متصوفه با اهتمامهاى امت علاقه منفکشدهاى بود. [از اینرو [فلاسفه مسلمان با وجود عمق فلسفههایشان نسبت به اوضاع اجتماعى و سیاسى موضعگیرى انتقادى نداشتند و موضعگیرى آنها در برابر حاکمان مستبد، در جهان اسلام همسو و موافق آنها بود [لذا] از مسائل مورد توجه غالب مردم ناآگاه و غافل بودند مثلاً ابوحامد غزالى که نماینده و بیانگر این [گروه [است در نهایت ضعف مىباشد؛ [زیرا] مفهوم «سلطان مطاع» را ساخته و همچنین در برابر جنگهاى صلیبى موضعگیرى نکرده است. همین امر درباره متصوفه نیز صادق است؛ [زیرا [اشتیاق ایشان به خداوند در دایره فرد محدود است و در عرصه اجتماع و سیاست حاکى از خرد نیست.
ارتباط فلسفه شهید صدر(ره) با واقعیت اجتماعى
[اما] مسئله در مورد شهید صدر اینچنین نیست؛ [زیرا] فلسفه او به تکاپوهاى ملتهاى اسلامى و بهطور کلى انسانیت ملتزم مىباشد. [از اینرو] وى فقط بین فقه و علم کلام و فلسفه ترکیب نکرده، بلکه بین فلسفه و تصوف و جهاد نیز ترکیب کرده است. بنابراین طرح شهید صدر(ره) نسبت به مسائل، طرحى فلسفى و اجتهادى و مبارزهاى مىباشد. و بر همین اساس مىتوان گفت الگوى وى امام حسین ـ علیهالسلام ـ است؛ [زیرا] او ترس و وحشت حاکم را شکست، چنانکه امام(ع) ترس و وحشت حاکم بر کربلا را شکست. [بنابراین] دوست داشتن خدا در نزد شهید صدر(ره) دوست داشتن بشر و متعهد بودن نسبت به مسائل او است.
دریچهاى که شهید صدر(ره) بر بعد فلسفى تفکر اسلامى گشود در کوشش و تکاپوى ایشان درباره ارتباط وحى متعالى با تاریخ بود؛ یعنى ارتباط حقیقت مطلق با حرکت تاریخ. [از اینرو] وى مسئله را به پیوند وحى با عقل محدود نکرد، بلکه آن را در چهارچوب ارتباط عقل با وحى و با واقعیت درمان کرد. لذا مىتوان گفت که شهید صدر(ره) به نام اجتهاد [راه] فلسفه را بر تفکر اسلامى گشود. او مفاهیم اقتصادى و سیاسى و معرفتى را به حسب خواستههاى دین ساخت و تحلیل کرد.
نقد فلسفه اسلامى و غرب
نقد شهید صدر(ره) از فلسفه اسلامى و غربى به منظور طرد عقلانیت و فلسفه به طور کلى نیست، [زیرا [این نقد متضمن طرد و ردّ عقلانیت معینى است؛ یعنى عقلانیتى که گمان مىکند خودش به تنهایى کافى مىباشد (فلسفه غربى) یا گمان مىکند که هیچ اختلافى با دین ندارد (فلسفه اسلامى که بین فلسفه یونانى و دین مطابقت داده است). [از اینرو [شهید صدر(ره) از فلسفه اسلامى و غرب بهنام دیدگاه جدید فلسفى، که عقل را با دین و تاریخ ربط مىدهد، انتقاد کرده است. لذا مىتوان گفت وى تفکر غربى را از راه میراث پربار و سنگینى جواب داده؛ یعنى از راه میراثى که از جنبههاى سلبى ـ مانند اینکه فقط از فلسفه اسلامى استفاده شود، و طغیان فقه عبادات بر فقهِ معاملات، و طغیان فقهِ فروع بر اصول فقه و جدایى بین فقه و فلسفه ـ و از دستاوردها و نتایجى که از نبودن آن [امور سلبى] در مکتب اجتماعى اسلامى به دست مىآید خالى نیست. شهید صدر(ره) به هر یک از جنبههاى این میراث به صورت نقدى نگریسته است و تفکر غربى را با اعتماد و تکیه بر فروع فقه جواب نداده است، بلکه با تکیه و اعتماد بر مفاهیم فلسفى که آنها را بر مبناى نزدیک بودن انتقادى [که] بر میراث داشته ـ و آن نزدیکى ارتباط دادن مفاهیم فقهى با مفاهیم فلسفى است ـ و براى شکل دادن مکتب اجتماعى و دیدگاه اسلامى به تاریخى که در ضمن آن مکتب اجتماعى اسلام مشخص مىشود ساخته است.
از دفاع تا هجوم
شهید صدر(ره) تفکر اسلامى را در جایگاه دفاع از اسلام در برابر جریانهاى تفکر غربى محدود نکرده، چنانکه بسیارى از متفکران مسلمان در موضع انفعالى و دفاعى بودهاند. [زیرا] وى مکتبهاى فلسفى غربى را تحلیل و نقد کرده است و جایگزینى اسلامى را از راه مشخص کردن ویژگىها و مشخصات عقلانیتى که بیرون از دیدگاه اثباتگرایى (پوزیتیویسم) و گرایش و رویکرد علمى است، مطرح کرده و همه اینها از «تفسیر واقعیت» بر [مبناى [قرآن کریم شروع مىشود؛ یعنى خاستگاهى که از نظر به قرآن کریم از جایگاه ارتباط و پیوند دین با تکامل فکر و حرکت تاریخ مىباشد کوشش و تلاش گروهى [که] فرد آنرا انجام داده است.
این عمل ـ که بیانگر درک و فهم و نقد تمام مکتبهاى فلسفى معاصر است ـ از عهده گروهى از فلاسفه و متفکران برمىآید، در حالى که شهید صدر به تنهایى آنرا انجام داده است. [زیرا] او تفکر اسلامى معاصر را در برابر سؤالهاى جدیدى که محور آن درباره عقل و نظریه معرفت و روش و توسعه مىباشد گشود، و تمدن و فرهنگ اسلامى را بازسازى و در بسیارى از جنبههاى فکر اسلامى قدیم و معاصر تجدیدنظر کرد، چنانکه در تفکر غربى تجدیدنظر نمود.
عقلانیت شهید صدر(ره)
عقلانیتى که در فلسفه شهید صدر تجلى کرده با عقلانیت فلسفه اسلامى و رویکرد علمى متفاوت مىباشد؛ [زیرا [این عقلانیت از تعبد و تواضعى نیرو مىگیرد که نتیجه آن، عقلانیت انتقادى است [که] در برابر خودش و واقعیت، موضوع معرفت دارد. [از اینرو [عقل امکان و توانایى خود را و نسبى بودن خویش را در عرصه متافیزیک و اجتماع درک مىکند. [بنابراین [شهید صدر(ره) این موضع را که انتقاد کند و نظریه معرفت را در عرصه اجتهاد و علم کلام و فلسفه و متافیزیک بازسازى کند، گرفته است.
شهید صدر چگونه مشکل نسبیت حقیقت را حل کرده است؟
شهید صدر مشکل نسبیت معرفت و حقیقت را جواب داده است. [در حالى که [فلسفههاى غرب مانند مارکسیسم و اثباتیگرى (پوزیتیویسم) و سایر مکتبهاى فلسفى که هر اصل مطلقى را براى وجود و معرفت و حقیقت نفى مىکردند و تفکر اسلامى را که بر دین به عنوان حقیقتى مطلق اعتماد و تکیه مىکرد، تهدید مىنمودند، تفکر اسلامى چگونه مىتوانست معیارهایى براى بازسازى تمدن و فرهنگ اسلامى ارائه دهد؟
شهید صدر(ره) این مشکل را بیرون از چهارچوب تنگى که بین مطلق بودن حقیقت یا نسبى بودن آن اختیار کرده بود درمان نمود. [زیرا] علاقه انسان به حقیقت یعنى دین علاقهاى است که همیشه مورد بحث بوده. هیچ شکى نیست که دین از آنجا که وحى مىشود، حقیقتى عطا شده از رحمت خداوند محسوب مىشود. ولى این حقیقت را انسان به صورت تمام و کمال درک نمىکند [از اینرو] همیشه از موضوع نسبیت و علاقهاش به دین مطلق بحث مىکند. شهید صدر(ره) مفهوم «منطقه فراغ» را به عنوان روشى که حاکى از علاقه بین مطلق بودنِ حقیقت و نسبیتِ حوادث مىباشد و آنچه از نسبیت معرفت در عرصه علوم انسانى است، ساخت و این لغزشى براى تفکر جدید بود که تفکر اسلامى را متهم مىکرد که بر افکار آماده و مهیا اعتماد و تکیه مىکند و خودش را به عنوان حقیقتى مطلق مطرح مىنماید. نسبیت معرفت در نظریه او با نسبیت معرفت در فلسفه غرب تفاوت مىکند؛ چنانکه از نظر وى مثلاً در روش تجربى آشکار است، که فکر با تجربه و آزمایش مرتبط است، و از این جهت که به تجربه و آزمایش اهمیت مىدهد با فلسفه تجربه هماهنگ و متحد است، ولى این تجربه در حوادث و در مقابل آنها مىباشد، [چون [فلسفه شهید صدر(ره) عقل را به حوادث مگر به لحاظ وضعیت عقل در وضعیت تجاوز، تجاوز دادهها و دستاوردهاى تجربى براى اینکه راهى به متافیزیک گشوده شود.
فلسفه شهید صدر؛ از توصیف واقعیت تا دگرگونى آن
به طور کلى مىتوان گفت فلسفه صدر فقط در عرصه توصیفى (توصیف واقعیت) آنگونه که در روش علوم اجتماعى امروز رایج است، موضعگیرى نکرده است؛ یعنى به توصیف واقعیت و تحلیل آن اکتفا نکرده، چنانکه در مرز فلسفههاى «مدینه فاضله» نیز موضعگیرى نکرده است. [لذا] در دو حالت، فلسفه را به فلسفهاى بیطرفانه مبدّل نموده است. چون فلسفهها یا به توصیف واقع و خارج، یا به تشکیل تفکرات عمومى و کلى و مجرد اکتفا مىکردند و شهید صدر(ره) کوشید که در کتابهاى اساس متدلوژى و نظریه فلسفه اسلامى معاصر با همه این فلسفهها مقابله کند. چنانکه در این فلسفه کوشید مشخصهها و ویژگىهاى جایگاه امت را در جهت بازسازى فرهنگ و تمدن اسلامى ارائه دهد. ایدهآلیسم در فلسفه صدر نوع خاصى از ایدهآلیسم مىباشد؛ یعنى خصوصیتى دارد که در انواع ایدهآلیستهاى تکاملیافته وجود ندارد، [زیرا [ریشه در تاریخ و واقعیت دارد [بنابراین] از واقعیت براى تغییر و دگرگونى آن شروع مىشود.
توجیه واقعیت و تکامل ایدهآلیست
موضع شهید صدر(ره) راه و روش جدیدى را به روى فلسفه گشوده است، [زیرا [ویژگىها و مشخصاتى را خارج از توجیه واقعیت و ایدهآلیسمِ حاکم براى فلسفه اسلامى معاصر ترسیم کرده است. حقیقت از نظر وى بیانگر مطابقت عقل با خودش نمىباشد، چنانکه حقیقت در مطابقت عقل با وجود نیست. از مفهوم خلافت دیدگاه فلسفى به دست مىآید که محور و اساس آن در دستیابى به ایدهآلهاى بلند است. چیزى که از این اطلاع و آگاهى به دست مىآید، اراده کنار گذاردن است؛ کنار گذاردن ناتوانایى عقل و کنار گذاردن واقعیتى که دادهاى خارجى مىباشد. امتیاز فلسفه صدر، تحلیل جدید و موضعگیرىهاى قرآن و مفاهیم جدید است. از این تحلیل عرصه گستردهاى براى بحث در برابر تفکر اسلامى معاصر گشوده مىشود. طرح شهید صدر(ره) براى مشکل پیوند فلسفه با دین از جایگاه نسبى بودن فلسفه، حاکى از موضع انتقادى در برابر فلسفه و عقل مىباشد.
اکتشافهاى قرآنى
این دیدگاه جدید براى پیوند فلسفه با دین، فلسفه صدر را در موضع همیشگى بحث قرار داده است. [زیرا [به جاى مطابقت دادن بین فلسفه و دین به صورت گسترده و سریع، شهید صدر(ره) فلسفه اسلامى معاصر را به کنار گذاردن مفهوم مطابقت دادن و گسترش عرصه بحث در برابر تفکر اسلامى معاصر متوجه کرده است. وى از مسائل و موضعگیرىهاى جدید فلسفى در قرآن کریم به عنوان فطرت و عقل و ارزش و جامعه و امت و انحطاط و توسعه و پیشرفت و حرکت تاریخ و پیوند آن با سنتهاى خداوند و... پرده برداشته است، علاوه بر آن از موضوعات فقهى ـ که از ابعاد مفهومى بوسیله آن اندیشه مکتب اجتماعى اسلامى کامل مىشود ـ پرده برداشته است.
جدایى بین فقه و فلسفه
ویژگى تفکر اسلامى قدیم در جدایى بین فقه و فلسفه بود، فقه وقتى در فروع و احکام محدود شده بود هیچ حرکت و جنبشى نداشت، [از اینرو] به جاى تحلیل موضوعات فقهى در افق فلسفى، فقه در اندیشه تجزیه و تحلیل مسائل محدودشده بود و در نتیجه از دید کلى، که مىتوان با آن دیدگاه اجتماعى اسلامى را شکل داد، دور بود.
همچنین اولین نتیجهاى که بر عرصه معرفتى، براى جدایى بین فقه و فلسفه، جدایى بین فقه و سیاست که منتهى به فقدان فکر اجتماعى است [که [خاستگاهش از مسائل و مفاهیم فقهى مىباشد. [زیرا] فقه در جزئیات فروع مختلف فقهى غرق شده و فقها مسائل اجتماعى را مطرح نکردهاند و آنرا در ضمن امور کلى اجتماعى تحلیل کردهاند. [از اینرو [تحلیل احکام شرعى که در ارتباط با روزه و زکات و عمل و جهاد و امامت و خلافت است، در ضمن دیدگاه کلى و مفهومى ـ به علت نداشتن طرح فلسفى براى احکام شرعى ـ کامل و تمام نیست.
نتیجه با ارزش دیگر، بالنسبه به تفکر اسلامى این است که جدایى بین فقه و فلسفه، فلسفه اسلامى را به طرف جدا شدن و دور شدن از واقعیت امت و امور مورد توجه ملتهاى اسلامى کشاند.
بىگمان علم کلام بعضى از مفاهیم را ـ مانند امر به معروف و نهى از منکر و تأکید بر مسئولیت انسان ـ از قرآن کریم استنباط کرده است، اما متکلمین از راه این مفاهیم نظریه مشخصى درباره انسان و جامعه ندادهاند؛ [زیرا] این مفاهیم از نظریه اسلام درباره هستى و انسان جدا بود.
جمع بین اجتهاد و فلسفه
در این باره هدیه شهید صدر از آن دو آشکار و ظاهر مىشود که فلسفه وى به مرز اجتهاد محدود است. نقطه اتحاد بین اجتهاد صدر و اجتهاد در قدیم در موضع تعبدى نسبت به نص نمایان مىشود [زیرا] شهید صدر(ره) با اجرا کردن فلسفه در اجتهاد، اجتهاد به مفهوم قدیم را کنار گذاشت. و این تشکیل مکتب اجتماعى اسلامى را ممکن مىکرد، [و این [تشکیل چهارچوب عام براى علوم اجتماعى اسلامى، با علوم اجتماعى ـ که مبناى غربى دارد و علوم اجتماعى شایع امروز است ـ متفاوت مىباشد.
مشکل متافیزیک
شهید صدر(ره)، در برابر دیدگاه فلسفه غربى درباره انسان ـ که مبتنى بر جدایى از غیب بود ـ موضعگیرى کرد و از طریق آن مشکل متافیزیک را از ناحیه معرفتى درمان نمود. چنانکه این مشکل را از موضع پیوند آن با دین مطرح و تأثیر متافیزیک را بر حیات و زندگى اجتماعى تحلیل کرد. وى موضع مارکس و پوزیتیویسم را در برابر متافیزیک بر مبناى تحلیلى انتقادى و طرح فلسفه اسلامى به عنوان جایگزین آن، طرد و ردّ نمود. متافیزیک در نظر شهید صدر(ره) از طرف عقل و دین ضرورى و بدیهى بود؛ [زیرا [متافیزیک ـ چنانکه پوزیتیویسم به اسم تاریخ فکر (مکتب اگوست کنت) متافیزیک را نفى مىکرد ـ در ارتباط با تکامل عقل نمىباشد. به باور شهید صدر متافیزیک در ارتباط با عوامل اقتصادى و اجتماعى در مرحله تاریخى معینى آنچنان که مارکسیسم مىگفت، نیست. بنابراین سؤالهاى متافیزیکى سؤالهایى است فطرتا از انسان صادر مىشود. در اینجا تناسب بین عقل و وجود و بین نظام هستى و دستیابى عقل به معرفتِ معنىِ وجود، مدنظر شهید صدر است. [زیرا] ساختار و بافت عقل از وجود جدا نیست، [از اینرو [مبادى و اصولى که رویکرد و مورد توجه عقلانیت و معرفت مىباشد ـ مانند علیت و غایت ـ همان مبادى و اصول ضرورى است که عقل بدون آنها نمىتواند تصور و ادراک بکند.
شهید صدر(ره) آن مکتب فلسفى را که خداوند را بیرون از هستى مىدانست، طرد و رد نمود و در عین حال یکسان بودنى که خداوند را در هستى ذوب مىدانست ـ چنانکه برخى مکتبهاى فلسفى بین خدا و هستى جدا نمىکنند ـ طرد و ردّ کرد؛ [زیرا] اسماء و صفات خداوند یکسان بودن را نفى مىکنند. [از اینرو[ وى به نام تعالى از محاثیه انتقاد کرده، اما تعالى در فلسفه صدر محاثیه را از حیث اینکه حاکى از علاقه و پیوند خداوند با هستى است، نفى نمىکند.
نظریه استقراء
با آنکه شهید صدر(ره) براى استدلال به وجود خداوند به روش تجربى تکیه و اعتماد مىکند، دلیل جدیدى براى استدلال بر وجود خداوند ـ که همان دلیل استقرایى یا علمى است ـ کشف کرده است. با وجود این مىداند که حقیقت خداوند سبحان و بعث و حشر جسمانى امورى هستند که بر قدرت عقل برترى دارند و از این جهت ضرورى دین هستند. بنابراین، دین متضمن غیب است اما غیب به نوبه خود عقل را نفى نمىکند، [از اینرو] دلیل استقرایى، برهانِ بر وجود خداوند مىباشد. اما شهید صدر(ره) نسبى بودن عقل را در برابر حقیقت خداوند نفى نمىکند و معتقد است که قول به معنى وجود با دیدگاه علمى به عالم همراه مىباشد و این همان تناقضى است که، در نظر وى، فلسفه مادى با آن برخورد کرده است؛ چون این فلسفه به طبیعت به عنوان امرى اتفاقى مىنگرد و هیچ توجیهى براى وجود طبیعت و نظام آن ندارد، و از طرف دیگر بر دیدگاه علمى نسبت به طبیعت تأکید مىکند. همچنین شهید صدر(ره) معتقد است که وجود خداوند را دیدگاهى توجیه مىکند که عالم را مشمول نظامى مىداند، یعنى مبدئى را که عالم را تحت قوانینى درآورده توجیه مىکند و با توجه به این سیاق شهید صدر(ره) به روش علمى (استقراء) تکیه و اعتماد کرده، چون بر وجود نظامى براى هستى و بر وجود خداوند استدلال و مشکل متافیزیک را از دیدگاه دینى، علمى، عقلى و اجتماعى درمان مىکند. توانایى عقل در خود عقل نیست، بلکه در علاقه و پیوند عقل با دین و عالم است. [از اینرو [هیچ تغییر اجتماعى محقق نمىشود مگر اینکه تغییرى در اندیشه انسان نسبت به هستى محقق شود.
خلاصه
با توجه به آنچه گذشت مىتوان گفت که شهید صدر(ره) فلسفه اسلامى قدیم و تفکر اسلامى را به طور کلى بازسازى کرده و همچنین فلسفه غزالى و ابنرشد را بازسازى نموده است؛ [زیرا] از راه این نقد (نقد فلسفه اسلامى و غربى) فلسفه اسلامى معاصرِ غنى را از حیث مفاهیم و روش ساخته است، چون جایگاه این فلسفه در ضمن رویکردهاى فکرى است که در فرهنگ معاصر موجود مىباشد. بلکه افزون بر این، شهید صدر(ره) براى فرهنگ انسانى به طور کلى فلسفه جدیدى را ارائه داده که در پى ارتباط دادن انسان با خداوند سبحان و ارزشها است، از طریق ارتباط انسان با نبوت و امامت.
________________________________________
1 . منظور از جدایى معرفتشناسى از فلسفه اسلامى و فقه در طرح جدید موضوع است که عبارت از اختلاف در روش مىباشد.