باورهاى علم دینى
آرشیو
چکیده
متن
پیشینه
بحث از امکان علم دینى یکى از مسائل مهمى است که از دیرباز ذهن دانشمندان متدین و به خصوص اندیشمندان مسلمان را به خود مشغول کرده است. در جهان مسیحیت و غرب با ظهور عصر روشنگرى و پدید آمدن نحلههاى فلسفى تجربهگرا، علوم جدید که محصول آن نحلهها بودند، جاى دین سنتى را گرفتند و درنتیجه، دین از جوامع علمى کنار گذاشته شد. با وجود این، امرزه شکى نیست که همه علوم جدید و غیردینى عیوب و نقایصى دارند و دستخوش پارهاى کمبودهایند. از این رو چندى است که در راستاى رفع این نواقص در غرب معاصر مساله الهى کردن علم یا علم خداباور مطرح شده است و به طور روزافزون دانشمندان و متخصصان علوم تجربى به سمت دین و معنویت گرایش پیدا کردهاند. در شش سال گذشته دو کنفرانس در این خصوص برگزار شده است که مىتوان به کنفرانس علم در یک زمینه خداباور که در تابستان 1998 در کانادا برگزار شد، اشاره کرد.
اما در جهان اسلام علاوه بر عیوب و نقایص علوم غیردینى، عوامل دیگرى نیز در تسریع حرکت دینىسازى یا اسلامى کردن علوم مؤثر بودهاند. وجود علوم جدید و غیردینى براى فرهنگ و باورهاى حاکم در جوامع دینى مسائلى به وجود آورده است. محیطهاى علمى جوامع اسلامى دچار یکنوع دوگانگى شدهاند; از یک طرف میل به حفظ ارزشهاى دینى و اسلامى در آنها وجود دارد و از طرف دیگر علومى آموزش داده مىشود که در آنها جایى براى ارزشهاى دینى نیست.(1) افزون بر این، رکود و انحطاط جوامع اسلامى به دلیل بى توجهى به علوم تجربى، اعم از طبیعى و انسانى، و در مقابل، پیشرفت و توسعه جوامع غربى به دلیل استفاده از این علوم اندیشمندان مسلمان را بر آن داشت تا نسبتبه علوم جدید و روشهاى آن بازنگرى عمیقى صورت دهند، چراکه احیاى معرفت دینى یا به تعبیرى، نواندیشى دینى نیازمند نگرش جدید به علومى بود که مستقیما در راستاى معارف دینى قرار نداشتند. برایند این عوامل، خطور طرح ایجاد «علم دینى» به ذهن پارهاى از اندیشمندان مسلمان در دهه دوم قرن بیستم بود. در این دهه براى اولین بار اندیشه اقتصاد اسلامى مطرح شد. اسلامىسازى اقتصاد که در تقابل با دو مکتب اقتصادى سرمایهدارى و سوسیالیستى مطرح شد، ریشه بروز ایده علوم اسلامى گردید.
در سال 1972 «جمعیت جامعه شناسان مسلمان» از طرف انجمن دانشجویان مسلمان در آمریکا و کانادا شکل گرفت. در همین دهه، تلاش براى اسلامى کردن دانش توسط العطاس(2) و دیگران آغاز گردید که سعى داشتند بنیانهایى برگرفته از اندیشه اسلامى براى فعالیتهاى علمى فراهم کنند. در همین راستا نخستین همایش جهانى در باب تعلیم و تربیت اسلامى در سال 1977 در شهر مکه برگزار گردید. دومین همایش نیز در باب اقتصاد اسلامى در سال 1979 در شهر جده برگزار شد.
اما شاید گستردهترین و جدیترین این مساعى کارهایى باشد که گروهى از دانشمندان در «مؤسسه جهانى اندیشه اسلامى» که در سال 1981 تاسیس شد، انجام دادهاند و مىدهند. این دانشمندان تا به حال چهار همایش جهانى برپا کردهاند که یکى از آنها قبل از تاسیس این مؤسسه و در سال 1980 در اسلام آباد، درباره طرح برنامه آموزش بوده. سه همایش دیگر در سالهاى 1981 در داکا در باب تحول کتابهاى درسى، 1982 در جاکارتا، راجع به روش تدریس و 1987 در خارطوم، درباره راههاى اسلامى کردن علوم انسانى و روشهاى تربیتى برگزار شد. حاصل مساعى آنان در جهت اسلامى کردن علوم و معارف، در سلسله رسالهها و کتابهایى طبع و منتشر شده است.
بعد از آن نیز در بسیارى از کشورهاى اسلامى، از جمله عربستان سعودى، مالزى، اندونزى و پاکستان کوششهایى با هدف پدید آوردن علم دینى انجام گرفته است و همچنان ادامه دارد. همچنین بعضى از عالمان و متفکران اسلامى در انگلستان، کانادا، آمریکا و نیز ایران در این جهت فعالند. به طور خلاصه از نظر تاریخى، هسته آغازین آموزه علم دینى به زمان ظهور ناتوانى علوم جدید در شناخت جهان و انسان بر مىگردد. این گرایش در بین مسلمانها در قرن نوزدهم و پس از آشنایى با علوم جدید و گرفتار شدن کشورهاى اسلامى در قلمرو نفوذ استعمار اروپایى شکل گرفته است.
به هر حال در این جستار برآنیم به بررسى و تحلیل رویکردهاى موجود که به امکان و ضرورت اسلامى شدن علوم باور دارند، بپردازیم و چون بر این باوریم که امروزه مباحث مطرح شده در باب علم دینى به حدى رسیدهاند که مىتوان از خلال تحلیل عقلى و روش شناختى و به دور از هرگونه شعار گرایى به یک نتیجه معقول رسید، سؤالهاى تحقیق خود را اینگونه مطرح مىکنیم که اولا در هر رویکردى، علم دینى به طور اعم و علم اسلامى به طور اخص چیست و چه با تفاوت ماهوى با علوم غیر اسلامى و على الخصوص با علم سکولار دارد، ثانیا آیا اسلامى کردن علوم ممکن است و ثالثا به فرض امکان علم دینى، آیا باید علوم را دینى کرد یا باید بستر رشد علوم را به نحوى آماده کرد که علوم در آن، به خودى خود دینى شوند.
پیشفرضها
علم دینى یک سلسله پیشفرضهاى عام دارد، همان گونه که هر کدام از رویکردها نیز پیشفرضهاى خاص خود را دارند که در تحلیل و بررسى رویکردهاى علوم دینى باید بدانها اشاره شود.
یکى از این پیشفرضها در باب رابطه علم و دین است. رویکردهایى که بین علم و دین تعارض مىبینند، مثل مادیگرایان و نصگرایان، یا نگرشهایى که قائل به استقلال دو حوزه علم و دین هستند، نمىتوانند مدعى علم دینى باشند. به عبارت دیگر، مدعیان علم دینى باید به نوعى همپوشى در قلمرو علم و دین باور داشته باشند. از آنجا که در قلمرو تلاقى علم و دین، روند دینى کردن یا شدن علوم نمود آشکارترى دارد و چون این قلمرو مشترک بیشتر در قلمرو علوم انسانى قرار مىگیرد، مىتوان قاطعانه گفت که در نگاه نخست آنچه از دینى کردن یا دینى شدن علوم بیشتر مد نظر است، همین حوزه علوم انسانى است. بر این اساس اگر بخواهیم دینى کردن علوم را نهادینه کنیم، لازم است رابطه بین علم و دین را وضوح معنایى ببخشیم.
اگر به این باور باشیم که مجموعهاى از دادههاى حسى است که یک علم خاص را به وجود مىآورد و نظریهها که جوهره اصلى علوم را تشکیل مىدهند، برگرفته از انعکاس وضعیتهاى فیزیکى و عینى است و هیچ عامل دیگرى در ایجاد آن دخالت ندارد، دیگر نمىتوان به علم دینى باور داشت. از اینجا مىتوان نقبى به پیشفرض دوم علم دینى زد، با این تعبیر که امروزه حداقل پارهاى از فیلسوفان و جامعه شناسان علم و معرفتشناسان، عینیت محض در علم را امرى دست نایافتنى مىدانند، به گونهاى که بحث از تاثیر پذیرى علوم از فضاى فرهنگى و تاثیرپذیرى نظریهپردازان و دانشمندان از ارزشهاى حاکم امرى مقبول و موجه تلقى مىشود. به همین ترتیب، نظریههاى علمى، به ویژه نظریات علمى مطرح در حوزه علوم انسانى بدون توجه به خاستگاه تاریخى و تعینات اجتماعى علم، مورد توجه و تحلیل قرار نمىگیرد. نیز بنابر این پیشفرض، علم دینى علمى است که بر خاستگاه دینى و تعینات جامعه دینى مبتنى است و از فضاى دینى حاکم تاثیر مىپذیرد.
مفهوم علم دینى
پیش از طرح و بررسى رویکردهاى موجود در باب «علم دینى» لازم است مقصود از علم در عبارت «علم دینى» و مراد از خود این تعبیر بیان شود تا محدوده بحث مشخصتر گردد.
معانى علم
در فلسفه علم، سه معنا و مفهوم براى «علم» بیان شده است که عبارتند از:
1. شناختیا معرفت: مراد از علم در این معنا که عامترین معناى آن است، «مطلق آگاهى» استبا هر شیوه و روشى که تحصیل شود. به تعبیر دیگر، در این معنا دغدغهاى براى روش تحصیل علم وجود ندارد; پارهاى از آن به روش تجربى حاصل مىآید و پارهاى دیگر از راه دین یا عقل. بنابراین مىتوان گفت که همه علوم به یک لحاظ، به دو دسته کلى قابل تقسیمند: دسته اول، علومى است که خدا از طریق وحى به اشخاصى برگزیده، بر بشر مکشوف کرده است که صورت مکتوب آن، در قالب متون مقدس دینى بر جاى مانده است و دسته دوم علومى است که خود بشر از راه به کارگیرى همه قواى ادراکى خود بدا نها دستیافته است.(3) طبق این معنا، علىالاصول، علم دینى قابل تصور است.
2. رشته علمى: مراد از علم در این معنا، مجموعه همه گزارههاى اثبات شدهاى است که با استفاده از روشهاى مقبول و مرسوم در تحقیق، یعنى روش عقلى، باطنى ( کشف و شهود)، تجربى، و تاریخى در باب یک موضوع خاص فراهم آید. به این معنا، علم شامل همه علوم تجربى طبیعى و انسانى و همه شاخههاى علوم عقلى و نقلى و نیز عرفان مىشود. علم به این معناى وسیع، حاصل به کارگیرى مجموع قواى ادراکىاى است که در اختیار همه افراد بشر، بلااستثنا و البته به درجات متفاوت، نهاده شده است.
3. رشته علمى با روش تجربى: علم به این معنا اشاره به شیوه خاصى از شناخت طبیعت و انسان بر اساس روش تجربى دارد که ذاتا روشهاى معرفت دیگر را که مبتنى بر مقدمات معرفتشناسانه و وجود شناسانه دیگرى است، نفى مىکند.
همه اختلافها در ضرورت و امکان علم دینى منحصر در این دو معناى اخیر علم است، اگرچه بیشتر چالشها نسبتبه علوم تجربى، خصوصا علوم تجربى انسانى صورت گرفته است.
علم دینى
مراد از «علم دینى» که باعث چالشهایى شده است، چیست؟ گاهى مراد از علم دینى، علمى است که در آن، مجموعه آموزهها و تعالیم یک دین و مذهب خاص در باب یک موضوع کشف، استخراج، تنظیم و تبیین مىشوند و احیانا مورد دفاع واقع مىگردند. به عبارت دیگر، علوم دینى علومى هستند که مستقیما براى توجیه و تبیین مفاهیم و آموزههاى کتاب و سنتبه کار گرفته مىشوند. به این معنا مىتوان کلام اسلامى، اخلاق اسلامى و فقه اسلامى را سه علم دینى به حساب آورد. به دلایلى، این تعبیر از دینى کردن علوم مراد و مقصود مدعیان «علم دینى» نیست، چرا که اولا مدعیان علم دینى معتقد نیستند که باید روشهاى چهارگانه علوم یعنى روشهاى عقلى، کشف و شهود، تجربى و نقلى را کنار گذاشت و تنها به سراغ کتاب و سنتیا معجرات علمى ادیان رفت و ثانیا این تعبیر از دینى کردن علوم، علاوه بر اینکه باعث گریز و مخالفت کسانى مىشود که دلداده علماند، با آنچه در کتاب و سنت آمده است، مطابقت ندارد.
گاهى مراد از علم دینى علمى است که در آن، راجع به پدیده دین، به طور کلى، یا راجع به ادیان بحثهاى تجربى، یا عقلى، تاریخى مىشود. به این معنا، روانشناسى دین، جامعهشناسى دین، انسانشناسى دین، فلسفه دین، تاریخ ادیان و دینشناسى تطبیقى را مىتوان علوم دینى محسوب کرد. اینها علومى هستند که ناظر به پدیده دینند و درباره این پدیده از نظرگاههاى مختلف و با روشهاى گوناگون مطالعه و تحقیق مىکنند. مراد از علم دینى در این معنا، «مطالعات علمى در باب دین» است. این معنا از علم دینى نه تنها ممکن، بلکه مطلوب و ضرورى نیز هست، ولى مسلما مراد غالب کسانى که از دینى کردن علوم دم مىزنند، این معنا نیز نیست.
گاهى معناى سومى مراد و مقصود مدعیان علم دینى است. تلقى پارهاى از مدعیان علم دینى این است که به جاى انواع علوم و معارفى که انسانها به مدد چهار روش تجربى، عقلى، شهودى و عرفانى، و تاریخى پدید آوردهاند، علوم و معارفى را با الهام گرفتن از خود متون مقدس دینى یا سازگار با ارزشهاى آن و یا تغییر پیشفرضهاى علم جدید، با استفاده از همان روشها بسازند و بپردازند و آنها را جایگزین علوم و معارف جدید غیردینى کنند. مراد از علم دینى در این معنا «علم دینى شده» است. در این تلقى، کسانى که چنین مراد و مقصودى دارند، البته مىخواهند جمیع علوم و معارف را دینى و در جهان اسلام، اسلامى کنند، ولى شاید بیشترین تاکیدشان بر دینى و اسلامى کردن علوم تجربى باشد. در میان علوم تجربى نیز شاید بیشتر به دینى سازى علوم تجربى انسانى اهتمام داشته باشند.
این گرایش معرفتى جدید، گاهى در پى ساختشکنى و تغییر درون علمى علوم و معارف جدید و بازسازى آنها در شکل و سیاقى متفاوت با پوزیتیویسم و ماتریالیسم غربى است و گاهى به دنبال صرف تغییر محتواى علوم جدید (تغییر برون علمى) در نتیجه تغییر پیشفرضها و جهانبینى غالب بر آن است. بر طبق این تلقى اگر مطالعه طبیعت، جامعه و انسان در چارچوب جهانبینى دینى انجام گیرد، آن را علم دینى مىخوانیم و اگر فارغ از جهانبینى دینى صورت گیرد، آن را علم سکولار و جدید مىنامیم.(4)
اما گاهى هم معناى چهارمى از علم دینى مراد است که نسبتبه معناى پیشین خاص مىباشد، یعنى این تلقى که به جاى علوم تجربى انسانى، علومى در باب مسائل اجتماع و انسان با بهرهگیرى از متون مقدس دینى و مذهبى و با روش و معیار خاص معرفت دینى، یعنى تفسیر متن و روش اجتهادى، بسازند و بپردازند. اگر مراد از علم دینى این معنا باشد، نتیجه آن هر چه باشد، قطعا از نوع علوم تجربى، (science) نخواهد بود، چرا که با روش و شیوه این علوم حاصل نشده است.
معناى سوم و چهارم از معانى پیشگفته، رویکردهاى متعددى در باب راهکارهاى علمى دینى سازى علوم را در بردارد که در ادامه، به بررسى و تحلیل آنها خواهیم پرداخت.
رویکردها
واضح است که همه علوم کنونى حاکم بر جهان، غیردینى و داراى عیوب و نقائص و دستخوش پارهاى کمبودهاست. در مقام تشخیص این عیوب و کمبودها، صاحبنظران اختلاف نظرهاى فراوان دارند. اما در مقام درمان و ارائه راهحل مىتوان گفت که همه صاحبنظران دینى در چهار گروه جاى مىگیرند که هر گروه، شامل چندین رویکرد و گرایش خاص است:
الف) گروه سنتگرایان; این گروه بر این باورند که عیوب، نواقص و کمبودهاى این علوم، ریشه در ماهیت مدرن خود آنها دارد و امکان رفع و حل آنها وجود ندارد و از این رو، چارهاى جز طرد و رد علوم مدرن و سکولار نیست. پس باید ضمن طرد این علوم، اقدام به بازسازى و احیا یا ایجاد و تدوین علوم سنتى کرد.
ب) گروه دوم برآنند که این مسائل و مشکلات عمدتا ریشه در ماهیت غیردینى این علوم دارد. از این رو، حل و رفع آنها با حفظ این ماهیت، کارى نشدنى است ولى در عین حال، احیاء علوم سنتى نیز کارامد و مفید نیست و درنتیجه، بنابراین چارهاى جز اختشکنى علم جدید و غیردینى وجود ندارد. بنابراین ضمن تجدید نظر در موضوع، روش و هدف علم سکولار باید به ساخت و پرداخت علوم دینى کارامد و مفید به حال جامعه دست زد.
ج) گروه دیگرى سعى دارد که با حفظ ماهیت و ساختار غیردینى علوم، مسائل و معضلاتى را که دامنگیر آن علم و جوامع شدهاند، حل و رفع کنند. این گروه بر این باورند که با تغییر جهانبینى، ارزشها و پیشفرضهاى حاکم بر این علوم، یا تغییر بستر جغرافیایى آنها یا تغییر مقام کشف و گردآورى و الهام از متون دینى، و گاهى حتى با تغییر فرد عالم و دانشمند، علومى هماهنگ با فرهنگ و باورهاى حاکم بر جوامع دینى پدید خواهد آمد.
د) رویکرد آخر نیز باور به گفتمان علم ودین براى ساخت و پرداخت علم دینى دارد. راهکار عملى این رویکرد تلفیقى است از رویکردهاى گذشته. این دیدگاه براى ایجاد علم دینى مراحل چندگانهاى را در نظر مىگیرد که شامل تغییر پیشفرضها، تغییر ساخت علم جدید، احیاى علوم سنتى با روش جدید و... مىباشد.
دو نکته در اینجا شایان ذکر است. نخست اینکه یکى از تفاوتهاى اساسى بین گرایشهاى مختلف در رویکردهاى گذشته این است که طبق پارهاى گرایشها، دینى شدن علوم یک فرایند خود به خودى است، با این بیان که اگر در بستر ایجاد و توسعه علوم، جهانبینى، ارزشها و پیشفرضهاى دینى حاکم باشد، علوم ساخته شده در آن بستر، یقینا دینى خواهد بود و بر فرض حاکم بودن روحیه غیر دینى، علوم تکون یافته در آن زمینه، مسلما غیر دینى است. اما طبق پارهاى دیگر از گرایشها باید عالمانه و عامدانه علوم را دینى کرد. نکته دوم آن است که هر چهار رویکرد، مبتنى بر موضع کثرتگرایى معرفتشناختىاند که تعبیر «علم دینى» را با معنا تلقى مىکنند; اما اگر وحدتگرایى معرفتشناختى در باب علم پذیرفته شود، دین از قلمرو علم خارج و تعبیر «علم دینى» بىمعنا خواهد بود.
الف - 1) نگرش سنتى یا علم مقدس:(5) این نگرش که مخالف حفظ ماهیت و ساختار غیردینى علوم معاصر است، علوم اسلامى را علومى مىداند که از قرن دوم هجرى قمرى به این سو به دست مسلمین شکل گرفته و توسعه یافته است. این علوم یکى از مهمترین مطالعات درباره طبیعت و پدیدههاى انسانى از منظر و نگرش دینىاند. بر طبق این رویکرد، تمدن اسلامى در طول هفتصد سال، از قرن دوم تا نهم هجرى قمرى، احتمالا خلاقترین تمدنها در زمینه علم بود و علوم اسلامى در پیشاپیش فعالیتهاى علمى در زمینههاى متعدد قرار داشت. اگرچه از قرن نهم هجرى به این سو، علوم اسلامى به تدریج رو به افول گذاشت، اما هیچگاه به تمامى خاموش نشد.(6)
علوم اسلامى، مجموعهاى از معارف الهى و دانشهاى بشرى است که ریشه در سرچشمه وحى دارد و از آن مبدا فیض اشراب شده و طى آن قرون، از منابع مختلف، از یونان و اسکندریه و رم گرفته تا ایران و هند و چین بهرههاى گوناگون برده و به صورت درختى تنومند در آمده است. علم در این رویکرد به معناى رشته علمى است که شامل قلمروى بس پهناور است و نه تنها فقه و مسائل حقوقى را در بردارد بلکه شامل علوم طبیعى، ریاضیات، نجوم و غیره نیز مىشود.(7) این علوم، شیوه مطالعه مستقلى در باب ماهیت پدیدهها، علیت، رابطه و نسبت میان صور گوناگون اشیاء و معناى تغییر و تحول در جهان طبیعت و هدف و غایت قصواى آن بوده است. همه این موضوعات در علوم اسلامى در پرتو تعالیم قرآن و حدیث مطالعه مىشد و این علوم به این ترتیب شکل گرفته است.(8) از این نظر تفاوت اساسى علوم سنتى یا مقدس با علوم جدید در آن است که علوم سنتى بر اصول هستى شناسانه و معرفتشناسانهاى بسیار متفاوت با اصول هستى شناسانه و معرفتشناسانه علم جدید مبتنى است. تفاوت علم مقدس با علم جدید به معناى متعارف امروزى آن، این است که ریشهها و اصولش در مابعد الطبیعه یا علم مقدس واقع است، و هیچ گاه جهان، امر مقدس را در مقایسه با علم جدید وا نمىگذارد که مقدماتش مستغرق در تجربه باورى و عقل باورى است و با هر معرفت والا مرتبهترى قطع رابطه کرده است.(9)
روش علوم مقدس که عملا چیزى نیست جز علوم سنتىاى که در دامان تمدنهاى سنتى پرورده شدهاند، متناسب با موضوع مورد تحقیق متفاوت است. روشهاى کشف شده در دوران طلایى اسلامى، طیفى را تشکیل مىدهد که از وحى و اشراق ( کشف و شهود) تا حس و تجربه را در بر مىگیرد. این روشها نه متعارض بلکه مکمل یکدیگرند و همه در سایه توحید، وحدت دارند.
یکى از ویژگیهاى اساسى این نگرش، وحدتى است که بر پایه آن، علوم اسلامى بنا شدهاند; هم از این جهت که به علوم مختلف و نگرشهاى متفاوت علمى وحدت مىبخشد، و هم از این جهت که همه علومى که به حق ممکن است اسلامى نامیده شود، وحدت طبیعت را آشکار مىسازد.(10) همچنین اتکا به اصول وحى و جهانبینى اسلامى و جمع بین معارف الهى و علوم بشرى، از خصائص دیگر علوم اسلامى در این نگرش است. این علوم، به تدریج علوم عقلى تمدنهاى دیگر، و به طور کلى، آنچه را در خور پذیرفتن از جهت نگرش توحیدى و یکتا پرستى بود، در خود جذب کرد و باعثشد در طول دوران، تمدن اسلامى مرکز تفکر و دانش در سطح جهان باشد.(11)
این نگرش نسبتبه علم اسلامى بر آن نیست که علم اسلامى را از دیدگاه علم جدید و از مفهوم «تکاملى» تاریخ مورد مطالعه قرار دهد. این نگرش بر این باور است که چرا باید براى شناخت طبیعت و پدیدههاى آن با علوم و مکاتب فکرىاى که امروزه در غرب بر اساس الحاد شکل گرفته است، آغاز کنیم. چرا باید بکوشیم آنها را دینى کنیم؟ چرا به متن سنت فکرى - اسلامى خودمان عنایت نکنیم و علومى را که در درون فرهنگ و جامعه ما رشد کرده است، کامل یا دینى ننماییم؟ آیا مسلمانان، این قبیل مسائل و معضلات را نداشتهاند؟ در این نگرش، دینى شدن علوم سنتى آسانتر است از دینى شدن علوم جدید. اگر علوم جدید را بتوان به گونهاى تغییر داد که خصوصیات غیردینى را نداشته باشد، منافى با اسلام نیست، اما علم به دست آمده دیگر علم موجود نخواهد بود. علم جدید از آن رو که وجهى از واقعیت را نشان مىدهد، با اسلام منافاتى ندارد، اما سکولاریزم در تار و پود آن رسوخ کرده است. تا وقتى خصلتسکولار و اومانیستى این علم که بعد از رنسانس به وجود آمده است، از آن گرفته نشود و با سطح عالیتر معرفتسازگار نگردد، از روح عقل الهى و وحیانى تهى است و اگر آن خصلت از آن ستانده شود، دیگر آن علوم نخواهند بود. پس در این عرصه، وظیفه عالم مسلمان معاصر چیست؟ طبق این نگرش، وظیفه اساسى عالم مسلمان معاصر دو چیز است: زنده کردن روشها و ساختار علمى دوران طلایى اسلام و ارائه روشهاى کشف شده در قالب جدید و متناسب با علوم جدید.(12)
نکات درخور توجه در این نگرش، عبارتند از:
1) مراد از علم در این نگرش، رشته علمى است که شامل همه علوم تجربى طبیعى و انسانى و شاخههاى علوم عقلى و نقلى و عرفانى مىشود. در نتیجه، منظور از «علم اسلامى» انواع و اقسام علومى است که مسلمانان در فرهنگ و جامعه اسلامى و در دوران طلایى اسلام به مدد طیف وسیعى از روشها و با استفاده از کتاب وسنت پدید آوردهاند که اساسا متعارض با علوم و معارف جدید و غیردینى معاصر است.
2) این نگرش فقط به بیان مراد از علوم اسلامى که ظهور و بروزش جریانى طبیعى و غیر عامدانه بوده، پرداخته است، اما اینکه «علم دینى» در تلقى مدعیان این نگرش به چه معناست، اصلا تبیین نشده است.
3) این نگرش از نظر وجود در جهان کتابخانهاى در دوران طلایى اسلام، جاى معتنابهى را اشغال کرده است و در آن دوران، کتب زیادى با این نگرش منتشر شده است، ولى از آنجا که قائل به احیاء و گسترش آن علوم در دوران معاصر است، آثار چشمگیرى و قابل ملاحظهاى با این نگرش و در ادامه آن علوم یا اصلا منتشر نشده یا به قدرى نادر است که مورد توجه قرار نمىگیرد.
4) اساسا این نگرش خارج از موضوع «دینى سازى علوم» است که امروزه در محافل علمى و آکادمیک مطرح است. شک نیست که وقتى از اسلامى سازى علوم سخن مىرود، اسلامى کردن علوم اسلامى مراد نیست، چرا که این تعبیر بىمعنا و این کار تحصیل حاصل است. بنابراین، کسانى که درصددند علوم را اسلامى کنند، در واقع مىکوشند تا علوم غیراسلامى را که روش تحقیق آنها عقلى، تجربى یا تاریخى است و تنها بر معارف بشرى مبتنى است، اسلامى سازند.(13)
الف - 2) روش اجتهادى و استنباطى: نگرش دیگرى که به دور از علوم جدید، علوم اسلامى را طراحى مىکند، نگرشى است که به استخراج و استنباط علم از قضایاى کلى کتاب و سنتباور دارد. اسلام درباره فقه و علوم دیگر اصول و قواعد کلى را ارائه کرده است و فقیه یا متخصص علوم دیگر با روشى خاص پیرامون اصول ارائه شده به استنباط مىپردازد و هر کدام در حوزه کار تخصصى خود به نتایجى مىرسند که به مقدار نیل عملى خود مىتوانند محصول کوشش خود را دینى بدانند. بنابراین، معناى دینى بودن یک علم در این باور، آن نیست که همه فرمولهاى ریز آن علم را اسلام بیان کرده باشد، بلکه اگر خطوط کلى آن را ارائه نموده باشد، کافى است. به عنوان مثال، بسیارى از مسائل کلى اصول فقه یا قواعد کلى فقه، فقط با ارائه خطوط کلى و بدون تفریع و تجزیه و تحلیل آن، در منابع اسلامى بیان شده و اجتهاد مجتهدان روششناس، مایه تفریع فراوان و گسترش علم اصول و فقه گشته است. (14) مقصود این نگرش آن است که با رجوع به قرآن و روایات معتبر کارى ایجابى کند، یعنى هر یک از علوم را از نو پدید آورد، مثل شیخ انصارى که فقط با استفاده از چند آیه و روایت، همه موضوعات مربوط به بیع و خیارات بیع را تدوین کرد و کتاب حجیمى را پدید آورد. مواد خام براى تاسیس و ایجاد علوم جدید نیز در کتاب و سنت وجود دارد که از دل آنها مىتوان علم اقتصاد اسلامى، جامعهشناسى اسلامى، روانشناسى اسلامى و حتى زیستشناسى اسلامى و... را استخراج کرد. قابل ذکر است علومى که توسط وحى خصلت دینى خود را باز یافته و از تقدس الهى بهرهبرده استبه تناسب اهداف و موضوعات خود از روشهاى خاصترى استفاده مىکنند.
علاقه این نگرش به دین و دادههاى دینى به حدى راسخ و شدید است که به یافتههاى انسانى، کمال بى اعتنایى را دارد و علوم بشرى را به کلى رد مىکند، چراکه یافتههاى عقلى، تجربى، و تاریخى حقایقى غیرقطعى و موقتند و باید به محک دادههاى وحیانى سنجیده شوند.
علم دینى جایگزین علم جدید و یا به تعبیر دیگر، دینى یا اسلامى کردن علم با این نگرش امکان ندارد، چرا که اولا در کتاب و سنت، مواد خام لازم براى پدید آوردن علوم اسلامى وجود ندارد. آشنایى بسیار اجمالى و اندک حتى با یکى از صدها شاخه علوم و معارف بشرى، همه را به اعتراف به کمبود و حتى نبود مواد خام براى تاسیس یک علم و معرفت دینى وامىدارد. ثانیا اگر مواد خام لازم را هم در کتاب و سنت مىیافتیم و چنین علومى هم قابلیت تحقق خارجى مىداشت، باز جاى این سؤال بود که علم دینىاى که با استفاده از آن مواد خام ساخته و پرداخته مىشود، براى چه مخاطبانى کارآیى و بهرهدهى دارد. علوم جدید روشهاى تحقیق و داورى همگانى و فارغ از دین و مکتب دارند و از این رو، مىتوانند از هر کس مطالبه قبول و تسلیم کنند، و حال آنکه علومى که طبق این نگرش ساخته و پرداخته مىشوند، متکى به دیناند و به همین جهت، فقط پیروان آن دین مدعیات این علوم را مىپذیرند.(15) ثالثا قیاس کردن دیگر علوم به علم فقه در استخراج احکام علمى از کتاب و سنت، قیاسى معالفارق است، زیرا ممکن است همه احکام فقهى از دل کتاب و سنت قابل استخراج باشند، اما حتى یک حکم فیزیکى یا اقتصادى قابل استنباط نباشد، به ویژه آنکه احکام فقهى در حوزه علوم دستورى و احکام علوم دیگر در حوزه علوم توصیفى قرار مىگیرند. افزون بر این، روش اجتهادى خود داراى نقص است، چه بحث روش اجتهادى منحصر در استنباط فقهى است و در نتیجه مشکلات مختلفى که مسلمانان معاصر با آن روبرو هستند، منتسب به همین روش فقهى است. روش اجتهادى در زمینههاى مختلف فکرى و اجتماعى به ذهنیت فقیه مربوط مىشود و دایره بحث علمى و ادراکى به علوم فقهى منحصر مىگردد.
ب) این رویکرد با تصرف یا تغییر در یکى از ارکان علم جدید (موضوع، روش و هدف)، و به تعبیر دیگر با شکستن ساختار علم غیر دینى، به دینى کردن علوم جدید باور دارد و در سه نگرش قابل بحث و بررسى است:
ب - 1) تغییر موضوع: این نگرش که ناظر به اسلامى کردن علوم تجربى انسانى است، مدعى است که اگر موضوع علوم جدید، نظیر اقتصاد، روانشناسى و غیره به پدیدههاى اجتماعى و روابط آنها در جامعه دینى تغییر کند، یقینا علم دینى حاصل مىشود، چرا که شکلگیرى علوم انسانى جدید نیز چنین بوده است. شکى نیست که پژوهشگران و محققان اولیه علوم انسانى به یکى از دو صورت زیر نظریهپردازى کردهاند: یا الگوهاى مطلوب خودشان را از یک مطالعه اجتماعى به صورت انتزاعى به دست آورده و علم مربوط به آن حوزه خاص اجتماعى را بر اساس تفسیر آن الگوها شکل دادهاند یا اختلالها، آسیبها و نابهنجاریهایى را در نظام اجتماعى مشاهده کرده و در حل و رفع آنها به مدلها و الگوهایى نائل آمدهاند که علوم انسانى بر اساس تفسیر آنها شکل گرفته است.
عالمان متدین و مسلمان هم مىتوانند به همین سبک و شیوه، البته با بینش خاص در هر حوزه اجتماعى، به علوم اسلامى ستیابند. آنان مىتوانند الگوها، آرمانها و خواستههاى دین را موضوع تحلیل و بررسى اجتماعى قرار دهند و فرض کنند جامعهاى پدید آمده که خواستههاى اسلام در آن، تحقق یافته است. اگر موضوع علوم، تبیین روابط بین این پدیدهها و خواستههاى اسلامى باشد، باز هم علم دینى معنا خواهد داشت.
طبعا در جوامع اسلامى، مردم کمابیش به ارزشهاى اسلامى پایبند هستند. اگرچه رفتارهاى واقعى با الگوها یکسان نیست، لکن مىتوان مبنا و ملاک را الگوهاى مطلوب نزدیک به رفتار آنان در نظر گرفت. از این رو، چون موضوع علوم انسانى مطالعه رفتار انسانها است و رفتار انسانها در جوامع دینى منبعث از افکار و ارزشهاى اعتقادى است، مثلا رفتار اقتصادى مسلمانان مىتواند موضوع علم اقتصاد، کنش و واکنش افراد جامعه، موضوع علم جامعهشناسى و رفتار حاکمان و بررسى نظام سیاسى جامعه اسلامى، موضوع علوم سیاسى باشد. طبق این نگرش، علم دینى علمى است که الگوهاى دینى یا پدیدههاى جوامع دینى به عنوان موضوع تحقیق آن، تلقى شوند و تحت آزمون تجربى قرار گیرند.(16) با توجه به آنچه گذشت مىتوان مدعى شد که علوم دینى بر اساس تفسیر خاصى که از پدیدههاى اجتماعى دارد، هویتى مستقل از علوم جدید خواهد داشت، چه اینکه تفاوت موضوع باعث تفاوت نگرشها و مکتبها است.
در علومى که با فرایند پیشگفته پدید مىآید، مدعیات چگونه مستدل و موجه مىشوند؟ آنچه در علوم حائز اهمیت است، روش تحقیق و مقام داورى است. اگر اثبات گزارههاى علمى با صرف تمسک به کتاب و سنت انجام گیرد، در این صورت، همه آن علوم، نقلى خواهند بود و نمىتوان علوم تاسیس شده را جایگزین علوم جدید کرد و اگر اثبات نظریههاى علمى به مدد روشهاى تحقیق چهارگانه انجام گیرد، همانگونه که مورد نظر مدعیان این نگرش است، تغییر موضوع به معناى تغییر در مقام کشف و گردآورى است که در نگرش دیگرى (ج - 3) به تفصیل بدان مىپردازیم.
ب - 2) گسترش روش: این نگرش مدعى است که اگر براى فهم موضوعات تجربى و کشف واقعیتها از روش وحیانى در کنار روش تجربى و عقلى استفاده شود، علوم، دینى خواهند شد. در علم دینى، فقط روش تجربى یا عقلى، معیار صحت و سقم گزارههاى علمى نیست، بلکه وحى هم به عنوان دریچهاى به جهان واقع مىتواند معیار درستى و نادرستى قضایاى علمى باشد.(17) طبق این نگرش، تحقیقاتى که بر پایه روشهاى معتبر از منظر دین حاصل شدهاند، علم دینىاند. روشهاى معتبر از دیدگاه دین، عبارتند از: تجربه، عقل و وحى. به گفته مدعیان این نگرش، وحى در کنار تجربه روش اثبات قضایاى علمى محسوب مىشود و قلمرو آن دربرگیرنده پارهاى از مسائل و موضوعات علوم طبیعى و انسانى است. پس، دست کم دو روش وحى و تجربه براى شناخت موضوعات علمى وجود دارد. روش عقلى نیز با نشان دادن تناقض درونى برخى از گزارههاى علمى و نادرستى پیشفرضها و استلزامهاى آنها مىتواند در تحقیقات علمى نقش اساسى داشته باشد و پارهاى از گزارههاى علمى را ابطال یا اثبات کند. بر این اساس، معیار در علم دینى، معتبر بودن روشهاى تحقیق و داورى آن از منظر دین است.
اما سازوکار این نگرش احتمالا آن است که آنچه را در یکایک علوم عقلى، تجربى و تاریخى ثابتشده استبر قرآن و روایات معتبر عرضه کنند و از آن میان، هرچه را که قرآن و روایات معتبر تصدیق کرد، بپذیرند و بقیه را رها کنند یا هرچه را که قرآن و روایات معتبر تکذیب کند، طرد کنند و بقیه را بپذیرند. در هر صورت، مجموعه پذیرفته شده در شاخه علمى مورد نظر، یک علم اسلامى به حساب مىآید.
یکى از پیشفرضهاى این نگرش، عدم وحدت روش تحقیق در یک علم، خصوصا علوم اجتماعى است که با آنچه که امروزه در روششناسى علوم پذیرفته و مرسوم است، سازگار نیست. معیار رد و قبول در این نگرش چیست؟ آیا مطلبى را صرفا بدین دلیل رد یا قبول مىکنند که قرآن و روایات معتبر آن را تکذیب یا تصدیق کردهاند یا علاوه بر این، بر اساس شیوههاى استدلال و معیارهاى رد و قبول خود آن علم نیز توجیه معرفتى صورت مىگیرد؟ در صورت اول، خروج از طور بحث است و مدعیات آن براى هیچ یک از عالمان آن علم اعتبار ندارد و در صورت دوم، رجوع به قرآن و روایات معتبر بیهوده است. قابل ذکر است که این نگرش مدعیانش را در موضعى انفعالى قرار مىدهد و به تعبیر دیگر، این فرایند نمىتواند سبب پیشرفت علوم شود، بلکه مىتواند از کژروى آن جلوگیرى کند. درنهایت، مدعیان این نگرش چگونه اثبات مىکنند که قرآن و روایات معتبر در مقام بیان حقایق عقلى، تجربى و تاریخىاى که در علوم کشف شدهاند، بودهاند و یا این حقایق را بیان کردهاند؟(18) و (19)
ب - 3) اصلاح هدف: مراد از هدف در این نگرش، بیشتر سوگیرى کاربردى است. طبق این نگرش، علوم دینى یا اسلامى علومى هستند هماهنگ و همساز با اهداف جامعه دینى که در تکامل و توسعه آن مؤثرند. گاهى هم از علم دینى، به علم مفید و نافع که براى جامعه اسلامى لازم و ضرورى است، تعبیر مىشود.(20) بنابراین، همه علومى که براى جامعه اسلامى لازم و ضرورى است، جزو «علوم مفروضه اسلامى» قرار مىگیرند. بر این اساس، علوم اسلامى شامل بسیارى از علوم طبیعى و ریاضى که مورد احتیاج جامعه اسلامى است، نیز مىشود.(21) بنابراین، مفهوم دینى یا اسلامى بودن علم جز در هدف و آثار علمى، محدودیتى براى علوم نظرى، تجربى یا کاربردى ایجاد نمىکند. علم اسلامى در این نگرش یکى از واجبات و نوعى عبادت تلقى مىشود که انسان را به خدا نزدیکتر مىکند و درنتیجه نباید به نحوى به کار رود که ایمان و اخلاق را فاسد کند و موجب آسیب، فساد و بى عدالتى و ظلم در جامعه شود.
هرچند سوگیرى کاربردى یک علم از ساختار علم به معناى یک نظام معرفتى خارج است، ولى مىتوان مدعى شد که همین امر اثرات فراوانى در ساختار علم و تغییر آن به جاى مىگذارد و طبعا با ساختار علم جدید و غیردینى متفاوت خواهد بود. از این رو، این نگرش به نگرش «تغییر موضوع» یا «گسترش روش» بر مىگردد. اما اگر با سوگیرى کاربردى، تغییرى در ساختار علم جدید حاصل نگردد، مىتوان این نگرش را در ذیل رویکرد جدید به علم دینى قرار داد و به بررسى و تحلیل آن پرداخت. علاوه بر این، در این نگرش، اگرچه علوم اسلامى تعریف شدهاند، ولى نمىتوان مراد از علم اسلامى در مقابل علم جدید را از آن به دست آورد، چرا که مىتوان چنین فرض کرد، کما اینکه چنین نیز هست، که علوم جدید نیز نافع و مفید به حال جامعه اسلامى باشند.
ج) رویکرد جدید: از این دیدگاه، علم دینى، علم تجربى سازگار با ارزشها و معارف دینى است، یعنى علومى که گزارههاى آن با روش تجربى اثبات مىشود و با ارزشها و جهانبینى دینى سازگارى دارد. در مواردى هم اگر دادههاى تجربى با آموزهها و تعالیم دین ناسازگار باشد، به نحوى به چارهاندیشى و حل این ناسازگارى پرداخته مىشود. این علوم به لحاظ استفاده از روش، تجربى و به لحاظ سازگارى با ارزشهاى دین، دینى است. در این نگرش، علم دینى همان علم جدید و سکولار است، با این تفاوت که کلیت قضایاى آن در چارچوب جهانبینى دینى دیده مىشود و به عبارت دیگر، از روش و ابزار علم سکولار در پرتو جهانبینى دینى استفاده مىشود. تفاوت علم دینى با علم غیر دینى فقط در دو جا ظاهر مىشود: نخست، به هنگام ساختن نظریههاى جهان شمول (با استفاده از مفروضات متافیزیکى مختلف) و دوم، در جهتگیرى کاربردى علم (ایدئولوژیها و بینشهاى مختلف فلسفى مىتوانند روى کاربردهاى علم محدودیت ایجاد کنند یا آن را به جهات معینى سوق دهند).(22) درنتیجه، با حفظ استقلال عناصر هر یک از علم و دین، پیوندى بین نظریههاى علمى و امور دینى حاصل مىشود که دین تلطیف کننده تندى، خشکى و تیزى علم گردد. همین که نظریههاى علمى متاثر از امور ماورایى و ارزشى باشد، حاکى از وجود علم دینى است.
این رویکرد به علوم تجربى، ساختشکنى علم، یعنى تغییر موضوع یا گسترش روش، را در سر ندارد. پس معناى علم دینى این نیست که آزمایشگاه و نظریههاى فیزیکى یا هر علم دیگرى کنار گذاشته شود یا به طریقى جدید دنبال گردد. مراد از علم دینى این نیست که فرمولهاى شیمى و فیزیک یا کشفیات زیستشناسى را از متون مقدس دینى استخراج کنیم، بلکه منظور، قرار دادن کلیت قضایا در یک متن متافیزیکى دینى است.
این رویکرد خصوصا در عصر «مابعد پوزیتیویسم» اهمیتخاصى پیدا کرده است، به گونهاى که تاثیر امور ماورایى در ایجاد و فرایند تکاملى فرضیههاى علمى بدیهى تلقى مىشود. از این رو، چالش علم دینى بیشتر در میزان نقش و قلمرو امور دینى در علم مىباشد نه در اصل آن.(23)
از آنچه در باب علم دینى، بر طبق این رویکرد، گذشت، مىتوان مراد از علم اسلامى را به دست آورد: علمى که مشتمل بر ارزشهاى اسلامى است و با اصول، معیارها و اهداف وحى اسلامى تطابق دارد و به آن متعهد است. برخلاف علوم جدید و غیر دینى، علم اسلامى غایت انگار است و در شناخت طبیعت علاوه بر اتکا به علل مادى به علل غیر مادى نیز تکیه مىکند. در این علوم است که رابطه بین این دو گونه علل برقرار مىشود و منجر به یک نگرش کل نگرانه از علل مىگردد.(24)
این رویکرد که به دینى یا اسلامى کردن علوم باور دارد، با این پرسش مواجه است: آیا مىتوان سنخ دینى علوم جدید را که انسانها به مدد چهار روش تجربى، عقلى، کشف و شهود، و تاریخى پدید آوردهاند، پروراند و ساخت و آنها را جایگزین علوم و معارف غیر دینى کرد؟ براى جواب به این سؤال، لازم استسازوکار قرار گرفتن کلیت قضایاى علوم در یک متن متافیزیکى و در چارچوب جهانبینى دینى بررسى شود و در ضمن هر یک از آنها، امکان یا عدم امکان جانشینى علم دینى در این رویکرد تحلیل گردد. ساز و کارهاى ارائه شده از طرف مدعیان این نگرش متعدد است، ولى انتخاب یکى از آنها منافاتى با سازوکارهاى دیگر ندارد. همین نکته در باب رویکردها نیز صادق است; محور قرار دادن یک رویکرد به معناى عدم تداخل دیگر رویکردها در آن نیست.
ج - 1) تغییر پیشفرضها: طبق پارهاى از نظریههاى فلسفه علم، هر علمى از دو بخش تشکیل شده است: بخش نظرى و مکتسبات تجربى و دیگرى، پیشفرضهایى که در آن علم وجود دارد. به تعبیر رساتر، نظریههاى علمى همواره با پیشفرضهاى ارزشى و مبانى نظرى آمیخته است که نهایتا روى تصمیمگیرىهاى کلى در علم تاثیر مىگذارند.(25) تاریخ علم حاکى از موارد فراوانى است که پارهاى از پیشفرضها و اصول متافیزیکى نقش سرنوشتساز در اعلان پارهاى نظریهها داشتهاند.(26) به هر جهت، طبق این نگرش که علم جهت دار است و روى کاربردهاى علم اثر مىگذارد، رد یا قبول نظریههاى علمى بیشتر مبتنى بر پیشفرضهایى است که هرگاه تغییر کند، این نظریهها نیز تغییر خواهند کرد.
علومى که در غرب ساخته و پرداخته شدهاند، داراى فرهنگ و تاریخ خاص خویشاند و پیشفرضهاى خود را دارند و فکر الحادى و مادى در حد بسیار بالایى در آنها اشراب شده است. حال اگر بر اساس بینش دینى، آن پیشفرضهاى الحادى را کنار گذاریم و پیشفرضهاى دینى را جانشین آنها کنیم، علوم را دینى کردهایم. بر این اساس، همان گونه که در قرون وسطا، هم در جهان اسلام و هم در جهان مسیحیت، اعتقادات دینى و معرفت علمى در یک چارچوب متافیزیکى جامع وحدت یافته بود که با پیدایش علم جدید، از بین رفت و دانشمندان، تابع جهانبینىهاى مختلف شدند، امروزه هم مىتوان علوم جدید را با تغییر پیشفرضهاى متافیزیکى در یک چارچوب دینى وحدت بخشید و به تعبیرى، آنها را دینى کرد.
در پارهاى از نظریههاى این نگرش، اگرچه براى دینى کردن علم مراحلى چهارگانه ذکر شده است، مع الوصف تاکید بیش از حد روى تغییر پیشفرضها ما را بر آن داشت تا این نظریه را در زمره «تغییر پیشفرضها» بیاوریم. این نظریه بر این باور است که نظریه علمى به دست آمده، به این جهت صبغه دینى دارد که از پیشفرضهاى برگرفته از آموزهها و تعالیم دینى نشات یافته است.(27)
تغییر پیشفرضهاى علم به غایت دشوار و پیچیده است، زیرا احتمال دارد پیشفرضهایى که صریحا مبتنى بر الحاد است، مورد توجه قرار گیرد و از پیشفرضهایى که الحاد را به طور ضمنى در بردارند، غفلتشود. مثلا علم جدید، انسان و جامعه انسانى را بر اساس نظریه تکامل داروین تفسیر مىکند; آیا با جایگزین کردن این پیشفرض با این اعتقاد دینى که «خدا انسان را آفریده است» چه مقدار از بینشهاى علم متحول مىگردد؟(28) علاوه بر این، با فرض عدم پذیرش و رد پیشفرضها، احتمال دارد ساختار و قالب علم از علوم جدید اخذ شود که خود مبتنى بر الحاد است. همچنین با تغییر پارهاى از پیشفرضهاى علم جدید، روش آن هم عوض مىشود که خود باعث دگرگونى کل هویت علم جدید مىگردد.
ج - 2) علم عالم دینى: این نگرش، بر آن است که سازوکار قرار گرفتن کلیت قضایا در چارچوب جهانبینى اسلامى، پرهیز از آفات علم و غنىتر کردن آن و حاکم شدن بینش الهى بر عالم و دانشمند است. اگر عالم و پژوهشگر با چارچوب جهانبینى اسلامى و ارزشهاى آن آشنا باشد، مهم نیست که فیزیک مطالعه کند یا جامعهشناسى; او مىتواند بفهمد که چه چیزهایى با این چارچوب هماهنگ نیست، زیرا آنچه در جهان خارج وجود دارد، عالم دینى است نه علم دینى، چون علم یک چیز بیش نیست. عالم و دانشمند است که با پشتوانههاى فلسفى خود به علم رنگ مىزند و آن را به صورت دینى یا غیر دینى عرضه مىکند. این تلقى، در علوم انسانى نمایانتر است، چه علوم طبیعى آمیخته به ارزش نیست. وقتى علمى از علوم انسانى از سرزمین دیگرى وارد جامعه دینى و اسلامى شود، در واقع عالمان هم همراه آن به سرزمین ذهن و ضمیر دانشمند وارد مىشوند. از طرفى آنچه ما اصولا از دین مىآموزیم، بیشتر و عمدتا امور ارزشى است و چون علوم انسانى، حامل و ناقل ارزشها هم هستند، این دو گونه ارزش که یکى از دین و مکتب الهى و دیگرى از عالمان علوم انسانى اخذ شدهاند، گاهى با هم در تناقض و تعارضند. بنابراین، در مورد علوم انسانى دو کار باید انجام داد: جراحى منطقى و جدا کردن دانش از ارزش مادى و الحادى و دیگر، تربیت عالمان واقف به شرع و مسلط بر معارف و اندیشههاى خالص دین و انسانشناسى مذهبى از یک طرف، و متبحر در علوم انسانى جدید از طرف دیگر. طبق این نگرش، وقتى یک متفکر درباره امرى فکر مىکند، تمام زوایاى ذهن و تمام اضلاع شخصیت او در همکارى نزدیک با هم و به صورت یک کل واحد با آن روبرو مىشود و او تمام هویت فرهنگى - اجتماعى خود را در اندیشه خود مىگنجاند. حال اگر ما عالمانى اسلامى داشته باشیم که هم بر مبانى شریعت و به خصوص انسانشناسى آن مسلط باشند و سرزمین ذهنشان از عطر و بوى معرفت الهى آکنده باشد و هم بر علوم انسانى و روششناسى آن احاطه یابند، ضمیر این عالمان زمینه حاصلخیزى خواهد بود براى خلق، تولید و رشد علوم انسانى - اسلامى. اسلامى بودن علم، معنایى جز این ندارد. پس وظیفه ما این است که زمینه و فضا را آماده و اسلامى کنیم.(29)
در نقد این نگرش باید خاطر نشان کرد که اگر کتابهاى علمى صرفا یافتههاى تجربى را به دور از تعابیر و تحلیلهاى دانشمندان که مسبوق به مفروضات فلسفى و ایدئولوژیکى است، عرضه مىکردند، به اعتبارى مىتوانستیم خود علم را فارغ از ارزشها تلقى کنیم و صفت دینى یا غیر دینى را فقط همراه عالم بیاوریم، اما در عمل، اصلا چنین نیست و عرضه یافتههاى علمى همواره بارى از ارزشها به همراه داشته است. علاوه بر این، پارهاى از ایدههاى مهمى که در علوم نقش سرنوشتسازى دارند، متاثر از ارزشهاى دینى بودهاند(30) و صرف قرار گرفتن اندیشهاى در ذهن مسلمانان، آن را به اندیشهاى اسلامى بدل نمىکند، بلکه باید این اندیشهها با آموزههاى دینى مستقر در ذهن و ضمیر مسلمانان نیز تناسب داشته باشد.(31)
ج - 3) مقام کشف و گردآورى: طبق این نگرش مىتوان با الهام گرفتن از پارهاى گزارههاى مذکور در متون مقدس دینى و مذهبى، نظریهاى درباره موضوع یا مسالهاى ساخت و پرداخت و سپس سعى کرد که به مدد روشهاى مورد قبول علمى که آن نظریه به حوزه معرفتى آن تعلق دارد، نظریه را براى دانشمندان آن رشته علمى معقول و مقبول کرد. به عبارت دیگر، مىتوان از متون مقدس به عنوان منشا الهام نظریههاى علمى سود جست. بنابراین نگرش، علم دینى علمى است که موضوع آن از دین اخذ مىشود و به مدد شیوه متبع و مقبول هر حوزه علمى، اثبات مىگردد. از این رو، معرفت دینى در عرصه نظریه و محتواى علم مؤثر است، اما از لحاظ روش هنوز به روش و شواهد تجربى متکى است و به مدد روش تجربى علوم جدید اثبات مىشود.
گاهى ماحصل و نتیجه تعبیر کسانى که اصطلاح «عالم دینى» را به کار مىگیرند، جز نگرش پیشگفته نیست، چرا که در مقام کشف و گردآورى، ابزارها و مفاهیمى در اختیار عالمان مسلمان هست که در اختیار دیگران نیست و آنان با این ابزارها و مفاهیم به گونهاى متفاوت با آنچه در جامعه غیر اسلامى ساخته مىشود، قالب سازى مىکنند. از این رو، علومى که در جامعه اسلامى ساخته و پرداخته مىشود، یقینا با آنچه در جامعه غیر اسلامى ساخته مىشود، متفاوت خواهد بود.(32)
باید توجه داشت که، طبق این نگرش، علوم ساخته شده، در مقام داورى صبغه اسلامى ندارد و فقط در مقام کشف و گردآورى است که مىتواند «اسلامى» نامیده شود و مقام گردآورى، نه اهمیتى دارد و نه به علم حجیت و قداستى مىبخشد، چراکه در مقام کشف و گردآورى مىتوان از هر منبع و ماخذى الهام گرفت، ولى مهم آن است که در مقام توجیه و داورى بتوان آن را اثبات کرد و این کار امکان ندارد، مگر به مدد روششناسى مورد قبول عالمان علم مورد نظر. البته الهامگیرى از هر منبع و ماخذى، خود به تکثرگرایى در مقام کشف و گردآورى نظریههاى علمى مىانجامد که با انحصارگرایى مدعیان علم دینى و اسلامى سر ناسازگارى دارد. مضافا بر این که اگر به کارگیرى روش تجربى به سود مدعیات علوم غیردینى و به زیان دعاوى علوم دینى شد، در آن صورت، چه باید کرد؟ روش تجربى را تخطئه کنیم یا دعاوى دین را؟ چگونه و به چه دلیل؟(33)
ج - 4) نگرش جغرافیایى: پارهاى از اندیشمندان نیز این رویکرد را به لحاظ حوزه جغرافیایىاى که علوم در آن پدید آمده و رشد کرده است، مدنظر قرار مىدهند، یعنى گاهى به این دلیل که یکى از علوم، در یک سرزمین و جامعه اسلامى ساخته و پرداخته شده است، به آن اسلامى اطلاق مىشود. اسلامى بودن در اینجا به این معنا است که این علم یا این نظریه در میان مسلمانان پدید آمده است، یعنى مسلمانان با الهام از معارف دینى به خلق و ساخت این علوم پرداختهاند. در این نگرش، کاربرد کلمه «اسلامى» براى علوم یا بعضى از آنها، در واقع کاربردى مجازى است و بهتر استبه جاى آن، اصطلاح «علم مسلمانها» را به کار ببریم. بنابراین، علوم اسلامى علومى هستند که بر فرهنگ و اندیشه مسلمانان مبتنىاند.(34)
اگرچه پارهاى از نگرشهاى این رویکرد موجهتر از رویکردهاى دیگر مىنماید، ولى باز خالى از نقص و عیب نیست، زیرا در قالب الفاظ و تعبیراتى بیان شده است که به هیچ روى وضوح مفهومى ندارد. افزون بر این، هرگونه سعى در جهت ایضاح مفهومى آنها فقط به خرق اجماع توافق کنندگان مىانجامد.
شایان ذکر است که یکى از تمایزهاى اساسى بین دو رویکرد اخیر با نگرش سنتى در رویکرد اول، آن است که اسلامى شدن علوم در نگرش سنتى یک امر طبیعى و فراهم آمده در یک بافت فرهنگى متناسب با جهانبینى اسلامى و برآمده از وحى الهى است و بر پایه این دیدگاه، اسلامى کردن علوم، نامعقول مىنماید، زیرا نمىتوان علم را خلق کرد، بلکه علم خود به خود و به شکل طبیعى پدید مىآید، ولى بنابر رویکرد دوم که مىتوان آگاهانه ساخت علوم را به هم ریخت و در ارکان آن تصرف کرد و بنابر رویکرد اخیر که مىتوان با قرار دادن کلیت قضایاى علمى در چارچوب جهانبینى اسلامى و همساز با ارزشهاى دینى علوم را دینى یا اسلامى کرد، دینى سازى علوم فرایندى آگاهانه و عامدانه است.
تفاوت دیگر این رویکردها آن است که نگرش سنتى از رویکرد اول، جایى را براى خود در جهان سوم پوپرى(35) ( جهان کتابخانهاى) اشغال کرده است، در صورتى که دو رویکرد اخیر هیچ جایى براى خود تصاحب نکردهاند، یا حداقل در ابتداى راه هستند و تا رسیدن به جایگاهى در جهان کتابخانهاى راه زیادى را باید بپیمایند.
د) گفتمان علم ودین ( رویکرد تلفیقى): یکى از رویکردهاى علم دینى رویکرد گفت و گوى یافتههاى بشرى و علوم با دادههاى وحیانى و دین است.(36) مدعى این رویکرد، «مؤسسه جهانى اندیشه اسلامى»، بر این باور است که براى احیاى علوم و ابتکار علمى باید علوم جدید و عوامل خلاقیت آنها را فراگرفت، ولى پذیرش بى چون و چرا و بدون پالایش آنها از ضد ارزشهاى دینى، باعث تسلط بیگانگان بر جامعه دینى ما مىشود.
مدعیان این رویکرد براى تحقق این نگرش مىکوشند پژوهشها و تحقیقات جدید و همه جانبهاى را در باب علوم جدید و خصوصا علوم اجتماعى و انسانى ارائه کنند. این تحقیقات، مسائل اساسى، روشها، دستاوردهاى علمى، و نیز منابع اصلى و اساسى هر علمى را بیان مىکند و افزون بر آن، مهمترین نقدهاى صاحبنظران غربى و دیدگاه اندیشمندان مسلمان را در مورد هر علم توضیح مىدهد تا عالم مسلمان، منتقدانه و همراه با استقلال فکرى براى هر گونه فعالیت علمى، به آنها مراجعه کند.
از این منظر، ساخت و پرداخت علوم اسلامى با اصلاح، بازسازى و ترمیم روشهاى گذشته و مجهز شدن به روشهاى نوین و کار آمد امکان دارد. علومى که در تمدن اسلامى وجود داشته، داراى روشهایى بوده است که به کارگیرى آنها تکاپوى حل مشکلات و مسائل را مىکرده و در قلمرو آنها تحقیق صورت مىپذیرفته است و پویایى علوم مرهون آن روشها بوده است. بعد از آن دوران طلایى، روش آن علوم با بحران مواجه شد تا بالاخره با کنار رفتن علوم اسلامى از عرصههاى مختلف، علوم سکولار جاى آنها را گرفت. ولى مىتوان علوم، مخصوصا علوم انسانى، را با تلاش و جستار در دو منبع کتاب الهى و جهان مادى، احیاء کرد. این رویکرد اهتمام خاصى به تلفیق عناصر زنده و پویاى میراث اسلامى و علوم جدید و غربى دارد. بنابراین، علوم اسلامى با صرف افزودن پسوند اسلامى به علوم یا با آوردن آیاتى در تایید برخى موضوعات علمى، ساخته و پرداخته نمىشود. البته سازوکار این تلفیق، بین متفکران این نحله فکرى متفاوت و گاه متعارض است. به هر حال، با تصفیه علوم جدید و بازسازى آنها در سیاقى نو به گونهاى که از جنبه یکسونگرانه مادیشان رها شوند و با نظام معرفتى دینى پیوند بخورند، مىتوان به علوم دینى دستیافت.(37)
سازوکار اسلامىسازى علوم، با اسلامى سازى نظام معرفتى و با بازسازى و اصلاح شیوه تفکر پیوند نزدیکى دارد. در واقع، مراد این نحله از «اسلامى سازى معرفت» معرفت اسلامگرایانه یا اسلامگرایى در زمینه معرفت است و به همین جهت، بخش زیادى از فعالیتهاى این مؤسسه بر اسلامى کردن معرفت متمرکز شده است. اسلامى کردن معرفت نیز نیازمند تلاشهاى بى شائبه در جهت تبلور خاستگاه و اصول اساسى اسلام به عنوان مبادى اولیه و تسلط کامل بر مبانى دینى، یعنى قرآن کریم و سنت نبوى(ص) و نیز نیازمند آشنایى با علوم اسلامى مرتبط با این دو، مانند تفسیر، فقه، حدیث، اصول، ادبیات عرب و تاریخ صدر اسلام، و نهایتا نیازمند آگاهى نسبتبه علوم و مسائل دنیاى معاصر و روشهاى حاکم بر آن است.(38)
اسلامى کردن معرفت در این رویکرد، عنوانى استبراى روشى فکرى در تبادل معرفتى و علمى دو تمدن غرب و اسلام که در قالب کشف و گردآورى، داورى، روش، ترکیب نظریهها، تالیف و... به فعالیت معرفتى مىپردازد. این رویکرد، به علوم انسانى محدود نمىشود و همه علوم محض و کاربردى را نیز شامل مىشود. بر طبق رویکرد تلفیقى، انتظار از علوم اسلامى آن است که به اوضاع و احوال بشر در جهان نظم بدهد و زندگى او را به گونهاى سامان بخشد که از عهده انجام وظیفه خود در جهان برآید.
رویکرد تلفیقى خود طیف وسیعى از نظریههاى مختلف را در بردارد که به چند مورد از آنها اشاره مىکنیم:
الفاروقى: یکى از بارزترین تلاشهاى انجام شده براى اسلامى کردن معرفت و به تبع آن، اسلامى کردن علوم در دهه هشتاد رساله اسماعیل الفاروقى است. به نظر وى، راه عملى اسلامى کردن معرفت آن است که علوم تخصصى مختلف را اسلامى کنیم و یا به تعبیر بهتر، کتابهاى تخصصى دانشگاهى را در رشتههاى مختلف طبق دیدگاه اسلام منتشر سازیم.
فاروقى، براى تحقق معرفت و علوم اسلامى، راهکار عملى دوازده مرحلهاى ارائه مىدهد:
1 - اتقان علوم جدید;
2 - اقدام به بررسى میدانى علوم جدید;
3 - اتقان علوم سنتى;
4 - اقدام به بررسى میدانى علوم سنتى;
5 - تعیین تناسبهاى موجود بین اسلام و علوم جدید;
6 - ارزیابى نقادانه علوم جدید;
7 - ارزیابى نقادانه میراث اسلامى;
8 - تحقیق میدانى در مورد مشکلات اصلى امت;
9 - تحقیق میدانى در مورد مشکلات بشرى;
10 - تحلیل و ترکیب ابتکارى و خلاق;
11 - تولید کتاب دانشگاهى;
12 - تعمیم معارف اسلامى.
در نگاه اول به نظر مىرسد این برنامه، کامل و بسیار روشن است، اما هنگام اجرا و از نظر ابزار اجرایى در مىیابیم که بسیار پیچیده و مشکل است، زیرا اگر تعاقب مراحل دوازدهگانه الزامى باشد، در این صورت ورود به مرحله بعدى مستلزم اکمال مرحله قبلى است و این بدان معناست که در صورت فقدان یک گروه علمى خبره و ماهر که به اسلامى کردن معرفت اهتمام داشته باشند و بحثهاى علمى متینى را دنبال کنند، اجراى هر مرحله به مدت زمانى طولانى نیاز دارد که در طى آن، تمام اهداف و پیشبینىهاى لازم براى آماده کردن محققان در جهت محقق کردن نتیجه، سرگردان مىماند و شاید از هم پاشیده شود و بلکه مشکل اجراى هر مرحله، هنگامى به روشنى بروز مىکند که بخواهیم دانشمندان و محققان را به سوى عمل سوق دهیم; ولى مىبینیم که این کار فقط در دو مرحله اول از مراحل دوازدهگانه امکان اجرایى دارد و به تبع آن در مرحله «ایجاد تناسبهاى اسلام با علوم تخصصى» و «انتشار کتابهاى دانشگاهى» نیز با مشکل مواجه مىشویم.(39)
علاوه بر نقدهاى قبل به برنامه فاروقى یک نقد دیگر حائز اهمیت است و آن اینکه مبادى عامهاى که فاروقى ارائه کرده است در همه رشتههاى علمى، عملى نیست. لذا باید سعى کرد براى هر حوزه علمى ضوابط خاصى طراحى و ارائه شود.
محمد عارف: وى دانشمندان و پژوهشگران اسلامى را به پذیرش چارچوب روشى فاروقى ترغیب مىکند، و براى برطرف کردن انتقادهاى وارد بر طرح وى، به آنان سفارش مىکند که سعى و تلاش خود را در حوزههاى تخصصى خودشان متمرکز کنند. خود عارف هم به مبادى فاروقى اکتفا نکرد، زیرا متوجه شد که آنها براى بحث علمى در اقتصاد کافى نیستند. به همین دلیل، او سعى کرد ضوابط خاص این حوزه علمى را کاملتر کند. همچنین وى تاکید مىکند که طرح اسلامى کردن معرفت، قادر است جایگاه وحى را در ضمن بحثهاى علمى باز کند و به دنبال آن، محقق مسلمان را از مقیدات نظریه معرفت غربى آزاد نماید.(40)
عارف به بازنگرى در ساختار طرحهاى اسلامى کردن معرفتبر طبق معیارهاى فیزیک نظرى عنایت داشت و براى گذر از طرح عام به خاص، دو نظریه تقارب هرمى شکل، که از نظریه علمى انیشتین الهام گرفته شده بود، و تقارب مثالى را پیشنهاد کرد. تقارب هرمى به نظم روشمند مفاهیم تجریدى اسلامى کردن معرفت، که در ارتباط با آزمایشهاى حسى بى واسطه هستند، مىانجامد. این مفاهیم تجریدى با مجموعه بزرگترى از مفاهیم تجرید شده دیگر هماهنگ هستند. در طى یک سلسله تجرید مفاهیم، به مجموعهاى از مفاهیم مىرسیم که دیگر قابل تجرید نیستند. این تقارب به دانشمندان امکان مىدهد با تعداد محدودى از مفاهیم مجرد سروکار داشته باشد. تقارب مثالى به دانشمند امکان مىدهد که از عام مجرد به خاص بسیط منتقل شود. تقارب مثالى، دقیقا بر عکس تقارب هرمى است. تقارب مثالى، موجب حصول معرفتى مىشود که بر چارچوب عام مفاهیم متوقف است.(41)
عبدالرشید متین: با وجودى که وى الگو وساخت معرفت غربى و علم جدید را رد مىکند، روش تجربى را مردود نمىداند، بلکه براى نتایج تجربى در معرفتها و علوم، ارزش قائل است. به نظر وى مسلما دو گرایش علمى، یعنى علوم سیاسى و علوم طبیعى در خدمت هدف واحدى هستند و آن، اکتشاف و فهم روش الهى است. بنابر تصویر قرآنى، مىتوان معرفت علمى را بدین صورت تقسیم کرد: معرفتى که از وحى دریافت مىشود (معرفت مطلق یا حقالیقین) و معرفت عقلانى که متکى بر نظر و دلیل است (علم الیقین) و معرفت ناشى از تجربه و ادراک، مشاهده، تجربه و روش تاریخى (عین الیقین). لذا اسلام براى معرفت و علوم، آزادى کامل به انسان مىدهد تا از تجربه، تفکر، تعقل و مهارتها در ضمن معرفت وحیانى استفاده کند.(42)
ابوالقاسم حاج حمد: حاج حمد نیز براى اسلامى سازى علوم، باور به تلفیق پارهاى از رویکردهاى پیشگفته دارد. به نظر او، اسلامى کردن معرفت و علم به این معناست که دستاوردهاى علمى بشر را از نگرشهاى فلسفى آن جداکنیم و درصدد بازسازى این علوم در قالب و نظامى روشمند، دینى و غیر مادى برآییم. این همان معناى مورد نظر در اسلامى کردن علوم کاربردى و قواعد علمى است. این مطلوب، از راه درک همسانى موجود میان قوانین علوم طبیعى و قوانین هستى که ارزشهاى دینى بر مبناى آنها استوار شده است، قابل دستیابى است. وى به این نکته نیز توجه دارد که اسلامى کردن معرفت و علم به معناى صرف افزودن عبارات دینى به مباحث علوم انسانى یا مدد گرفتن از آیات قرآنى همخوان با موضوعات علم مورد نظر نیست، بلکه مقصود از آن، بازسازى روشمند و معرفتى علوم و قوانین آن است. همچنین [اسلامى کردن علم] به معناى صرف تعمیم انتساب ذاتى دین به همه موضوعات با هدف دادن مشروعیت دینى به دستاوردهاى بشرى و پوشاندن جامه دینى بر اندام آن بر مبناى منطق تعمیم دینى و لفظى نیست. (43)
بدون تردید، نقد نگرشهاى مختلف در رویکردهاى گذشته، به منزله نقد رویکرد تلفیقى است که از اسلامى کردن معرفت و علم دفاع مىکند. بنابراین از آنچه در توضیح این رویکرد و نظریههاى آن گذشت، واضح مىشود که تلاشهاى انجام شده توسط این «مؤسسه» به دلیل نو بودن موضوع و عدم وجود راهکارهاى روشن و مشخص هر از گاهى با تغییر استراتژى تحقیق و روش و هدف از اسلامى شدن معرفت مواجه شده است. بنابراین، «مؤسسه جهانى اندیشه اسلامى» طریق یا راهکار عملى واحد و منظمى براى هدایتبحث علمى ارائه نمىدهد، بلکه مجموعهاى از مبادى کلى که داراى دلالتهاى معرفتى اخلاقى است، ارائه مىکند. على رغم قبول این مبادى کلى و قواعد معرفتى و اخلاقىاى که از درون آنها براى تعدیل و توسعه این مبادى جوشیده است، این مبادى زمینه ناهموارى را فراهم مىکند که طریق اسلامى کردن معرفت و علم مبتنى بر آن است. علاوه بر این، هر یک از طرحها و استراتژیهاى این مؤسسه، نیاز به دانشمندان فراوانى دارد که آمادگى و استعداد لازم براى همکارى داشته باشند و این، در حال حاضر امرى غیرممکن است.(44)
به طور کلى مىتوان به چهار ضعف و عیب اساسى در این رویکرد اشاره کرد:
1) ایستایى در تولید اندیشه;
2) عدم ارزیابى مداوم نتایج فعالیتها در کلیه سطوح و عدم بازنگرى و نقد علمى و عملى نگرشها و برنامههاى انجام شده;
3) یکسونگرى و چیرگى روحیه برترى در ارائه راه حل همه مشکلات و بحرانهاى امت اسلامى و نادیده گرفتن دیگر کوششها و تلاشها;
4) ظهور اختلاف میان طرحهاى ارائه شده در عرصه مبادى و مقاصد رسالت از سوى مدعیان آن.(45)
در جمعبندى مىتوان گفت که در این رویکرد، عامترین معناى علم، یعنى مطلق آگاهى، مراد و مقصود است که همه تصورات و تصدیقات، علم حصولى و حضورى، و تمام رشتههاى علمى اعم از تجربى، عقلى و تاریخى را شامل مىشود. تاکید این رویکرد بیشتر بر معرفتیا علم اسلامى است تا معرفتیا علم دینى. از این رو به مراد و مقصود از علم دینى به معناى عام کلمه، در این رویکرد اصلا اشارهاى نشده است. این رویکرد روند اسلامى کردن علم را، روندى آگاهانه و عامدانه و به تعبیرى با هدف و از پیش تعیین شده مىداند که باید عالمان مسلمان و متخصص در علوم و معارف جدید تلاش و کوشش پیگیرى براى رها سازى دستاوردهاى علمى بشر از چارچوب فلسفه غیر دینى، مادى و الحادى انجام دهند. رهاسازى در این رویکرد، تلفیقى است از ساختشکنى و تغییر محتوا، جهانبینى، ارزشها و پیشفرضهاى علم جدید و سکولار. درنهایت، باید خاطر نشان کرد که رویکرد تلفیقى، بیش از رویکردهاى دیگر، جهان سوم پوپرى را اشغال کرده است. «مؤسسه جهانى اندیشه اسلامى» کتابها، نشریهها، و مقالههاى فراوانى را منتشر کرده است(46) که بررسى و تحلیل کارآمدى، اسلامى بودن یا نبودن، و روش آنها نه در خور این جستار است و نه کارى است فردى. به هر حال پژوهشهایى که این رویکرد و مفاهیم اساسى آن را از درون نقد کند، نادر است.
خاتمه
آنچه از مجموع مباحث و رویکردهاى گذشته روشن مىگردد، این است که در اکثر رویکردها، شیوه و عملیات دینى یا اسلامى کردن علوم، مبهم و نامشخص است، چراکه هنوز در ابتداى راهاند و احتیاج به صرف زمان بیشتر و برداشتن گامهاى عملى در زمینههاى مختلف علمى دارند. تحقق این مهم، نیازمند تحلیل و بررسى نقادانه آثار نه چندان وافر در این باره است. به تعبیر دیگر، اکثر رویکردهاى علم دینى که با تکیه بر روشهاى خاصى ارائه شدهاند، هنوز اولى و در حال گذرند، زیرا یا مورد نقادى، ارزیابى و تکمیل از سوى اندیشمندان موافق و مخالف علم دینى قرار نگرفته یا نقدهاى صورت گرفته از قوت و استحکام برخوردار نبودهاند. علاوه بر این، تلاش براى حل معضل دوگانگى حوزههاى معرفتى دینى و سکولاریستى، نیازمند بازنگرى در معرفتشناسى بحثهاى تخصصى مختلف دارد. چه بسا دلیل این نقصان آن است که محققان مدعى علم دینى، هنوز از تحقیق علمى و نظرى در باب خود رویکردها فارغ نشدهاند، زیرا دینى کردن علوم هنوز در مرحله شکلگیرى است و ادعاى مدعیان و آثار علمى آنان تاکنون مرحله آزمون و خطا را پشتسرنگذاشته است.(47)
پیشنهاد
به هر حال ما، چه موافق علم دینى باشیم و چه مخالف، امروزه به جد نیازمند تلاشها و گامهاى عملى در مورد حل معضل دوگانگى بین علوم جدید و معارف دینى هستیم که در ذیل به اختصار بدا نها اشاره مىکنیم:
1) تقدس زدایى از علم: در واقع، خود نتایج علوم تجربى براى دین چندان مخرب نبوده است تا بخواهیم چیز دیگرى را جایگزین آنها کنیم، بلکه روحیه علوم تجربى براى دین مخرب بوده است، به این معنا که همه عیب و ایرادها در تقدس بخشیدن به علم و علمپرستى است. این علمپرستى معرفتشناختى است که به مادیت وجود شناختى انجامید، یعنى به این قول که واقعیت مادى و عالم طبیعت تنها واقعیت عینى و خود بسنده است. مسلما علمپرستى معرفتشناختى منطقا قابل دفاع نیست. علاوه براین، با غمض نظر از قابل دفاع نبودن مادیت وجود شناختى، انتقال از علم پرستى معرفتشناختى به مادیت وجود شناختى، گذرى روانشناختى است، نه منطقى.(48)
2) تعیین حدود و ثغور علم: علاج علم زدگى و راه تقدسزدایى از علم، آن است که حدود و ثغور علم را تبیین کنیم و نشان دهیم که علم، مشکل گشاى همهچیز نیست. علم محدودیتهاى خاص خویش را دارد، چراکه بسیارى از امور در قلمرو تحقیق علمى نمىگنجد. تعیین حدود و ثغور علم، کارى فلسفى و مربوط به فلسفه علم است.
3) باید باور کنیم که علم، فعالیتى بشرى است و فعالیت فارغدلانه و بیطرفى نیست که فقط مبتنى بر عقل خونسرد، محتاط و منطقى باشد و به مدد پارهاى قواعد، از دادههایى خاص، استقراءهایى فراهم آورد و از آن استقراءها نظریهها یا فرضیههایى بسازد و آنها را در معرض آزمونهاى عینى تجربى قرار دهد. عالمان با تمام وجود خود، و نه فقط با عقل و نیروى استدلالشان، وارد صحنه علم مىشوند و این نکتهاى است که اگر نیک دریافته شود، سطوت و صولت علم در اذهان و ضمایر ما کاستى مىگیرد و از اینکه علم را به عنوان یگانه مرجع موثق در باب حقیقت و معرفتبپرستیم، رهایى مىیابیم.(49)
4) جوامع دینى، به ویژه جوامع اسلامى، باید در عین تعقیب جریان پیشرفت علم، هویتخویش را نیز باز یابند. جوامع اسلامى به دانشمندانى نیاز دارد که در عین داشتن معلومات کافى در باب معرفت اسلامى، مجهز به دانش جدید نیز باشند تا در عین دفاع از دین، به توسعه علمى جهان اسلام نیز کمک کنند. این نیز حاصل نمىشود مگر با راهیابى وسیع علوم تجربى، به ویژه علوم تجربى انسانى، در حوزههاى علمیه، چراکه تفکر علمى اسلامى باید برخاسته از تمامیت جامعه اسلامى و ساختارهاى فرهنگى آن باشد.
با از بین رفتن تندى و تقدس علم جدید در طى این مراحل، به علمى دست مىیابیم که شاید جامع رویکردهاى پیشگفته باشد، علمى که عالمان آن، جهان هستى را بسى فراختر از عالم طبیعتبدانند و وجود خود را منحصر به ساختبدن نبینند; براى جهان هستى و زندگى خود، معنا و هدفى قائل باشند که بتواند همه آنچه را که در این زندگى انجام مىدهند و مىبینند، نظم و وحدت بخشد و این چیزى نیست مگر علم معنوى مورد دفاع و نظر ما که در جستارى دیگر به آن خواهیم پرداخت.
یادداشتها:
1. گلشنى، مهدى; از علم سکولار تا علم دینى; تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377، ص33.
2. دکتر سیدمحمد نقیب العطاس، عارف و الهیدان مالزیایى (1931)، براى آگاهى از آراء او در این باب ر.ک: نقیب العطاس، سیدمحمد; اسلام و دنیوى گرى (سکولاریسم); ترجمه احمد آرام; تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1374.
3. ملکیان، مصطفى; «تاملاتى چند در باب امکان و ضرورت اسلامى شدن دانشگاه»، نقد و نظر، سال پنجم، ش19، ص219.
4. پىنوشت1، ص8.
5. علم مقدس تعبیر دیگرى از علم دینى در این نگرش است که دکتر نصر از آن استفاده مىکند; ر.ک: نصر، سید حسین; نیاز به علم مقدس; ترجمه حسن میاندارى.
6. نصر، سید حسین; جوان مسلمان و دنیاى متجدد; ترجمه مرتضى اسعدى; تهران: طرح نو، 1373، ص121.
7. نصر، سید حسین; معارف اسلامى در جهان معاصر; تهران: کتابهاى جیبى، 1371، ص الف.
و براى آگاهى بیشتر از این رویکرد و نوع آن ر.ک:
- نصر، سید حسین; علم در اسلام; به اهتمام احمد آرام; تهران، سروش، 1366.
- نصر، سید حسین; علم و تمدن در اسلام; ترجمه احمد آرام; تهران: خوارزمى، 1359.
- نصر، حسین; معارف اسلامى در جهان معاصر; تهران: کتابهاى جیبى، 1371.
- نصر، حسین; جوان مسلمان و دنیاى متجدد; تهران، طرح نو، 1373.
- میدلى، آلود; علوم اسلامى و نقش آن در تحول علمى جهان; مشهد: آستان قدس رضوى، 1371.
8. پىنوشت 6، ص122.
9. ر.ک: نصر، سید حسین; نیاز به علم مقدس; ترجمه حسن میاندارى. ص25.
10. نصر، سید حسین; علم و تمدن در اسلام; ترجمه احمد آرام; تهران: خوارزمى، 1359، ص20-19.
11. پىنوشت 7، ص الف، و همچنین: نصر، سید حسین; علم در اسلام; به اهتمام احمد آرام; تهران، سروش، 1366، ص19.
12. براى آگاهى بیشتر از این نگرش، ر.ک: پىنوشت 9، مخصوصا فصل هفتم، «علوم سنتى».
13. پىنوشت 3، ص22.
14. ر.ک: جوادى آملى، عبدالله; شریعت در آئینه معرفت; قم: مرکز نشر اسراء; 1377، صص 353-358.
15. پىنوشت 3، ص222.
16. مصباحى، غلامرضا; «اقتراح علم دینى»; فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش20، ص 34.
17. رجبى، محمود; «چگونگى و امکان علم دینى»; فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره 21، ص 7.
18. پىنوشت 3، ص220.
19. البته باید توجه داشت که مدعیان این نگرش براى هر یک از روشهاى علمى ارزش ویژه ولى محدود، قائلند آنان یک روش را حاکم نمىدانند، بلکه در عرض روش تجربى و عقلى، روش وحیانى را قرار مىدهند و درنتیجه، بسته به اینکه میزان قوت و واقع نمایى هر یک از این روشها چه مقدار باشد، تصمیمگیرى مىکنند. یعنى اگر در موردى، روش عقلى گزارهاى را به صورت قطعى اثبات کرد یا از اصول بدیهى عقل بود، به هیچ وجه با یک روایتیا آیه آن را رد نمىکنند، اگر مطلبى با صراحت از آیهاى استفاده شد، به صرف نظریه تجربى یا عقلى ظنى نفى نمىشود. به این بیان نه خروج از طور بحث است و نه بیهودگى رجوع به کتاب و سنت پیش مىآید.
20. مطهرى، مرتضى; ده گفتار; تهران، قم: صدرا، 1367، ص146.
21. مطهرى، مرتضى; آشنایى با علوم اسلامى; قم: صدرا، [بى تا]، ص11.
22. پىنوشت1، ص2.
23. دادگر، یدالله; «امکان و چگونگى علم دینى»; فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره 21، ص 19.
24. پىنوشت1، ص86.
25. گلشنى، مهدى; «نگاهى فراسوى علم دینى، عوامل و موانع وحدت حوزه و دانشگاه»; ویژهنامه حوزه و دانشگاه، شماره 2، ص 35; همچنین: پىنوشت1، ص173.
26. مثلا در نظریه نسبیت عام انیشتین که یک نظریه صرفا فیزیکى است، اصول متافیزیکى نقش داشتهاند، چه وقتى او معادلات نسبیت عام را یافتبراى دو سال از انتشار آنها خوددارى کرد، زیرا آنها را با اصل علیت عمومى در تعارض دید. فقط وقتى شبهه تعارض براى او برطرف شد، وى به نشر آنها پرداخت. معناى این کلام، این است که اگر شبهه براى او رفع نشده بود، وى به اعلان نظریه نسبیت عام نمىپرداخت و سرگذشت فیزیک امکان داشتبه نحو دیگرى رقم بخورد. (ر.ک: پىنوشت1، ص175).
27. باقرى، خسرو; «امکان و چگونگى علم دینى»; فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره 18، ص 11.
28. لگنهاوزن، محمد; «علم دینى»; ویژه نامه حوزه و دانشگاه، شماره 2، ص158.
29. سروش، عبدالکریم; تفرج صنع: گفتارهایى در مقولات اخلاق و صنعت و علم انسانى; تهران: سروش، 1366، صص 198-200.
30. پىنوشت1، ص175.
31. پىنوشت27، ص18.
32. پىنوشت9، ص 56.
33. «امکان و چگونگى علم دینى»، فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره22.
34. این نگرش را آقاى مصباح به عنوان یک احتمال براى «علم اسلامى» مطرح کردهاند; ر.ک: فصلنامه مصباح، شماره 8، زمستان 1372، صص 10-25.
35. براى اطلاع از جهان سوم پوپرى ر.ک; مگى، برایان، پوپر; ترجمه منوچهر بزرگمهر; تهران; خوارزمى، 1359، و همچنین:
حرى، عباس; «کتاب و عالم سوم پوپر»; نشریه علوم تربیتى ویژه کتابدارى، سال دهم، شماره 3-4، 1366.
36. این رویکرد به وجود رابطهاى محکم میان اسلام و معارف انسانى معتقد است و این دید را که واقعیت و هستى تنها منبع و خاستگاه علوم انسانى و معارف بشرى است، نفى مىکند. این نظریه شناخت را بر دو پایه استوار مىداند: وحى و دانشهاى وحیانى در جهان و دانستنیهاى مربوط به آن نه یک پایه «جهان». (ر.ک: الرفاعى، عبدالجبار; «اسلامى کردن شناخت مفهوم و روند تاریخى آن»; ویژهنامه حوزه و دانشگاه، شماره 2، ص 47; به نقل از: محمد عماره، مجله المسلم المعاصر، شماره 63، ص 9، 1992م.)
37. مؤسسه جهانى اندیشه اسلامى; معرفتشناسى اسلامى (طرح، برنامه، عملکرد); تهران: انتشارات ایران و اسلام، 1374، ص30.
38. همان، ص34.
39. صافى، لؤى; «اسلامى کردن معرفت از مبادى تصورى تا راهکارى علمى»; ویژهنامه حوزه و دانشگاه، شماره3، ص54.
40. عارف، محمد; اسلامیة المعرفة و بعض قضایا المنهجیة فى سیاق بناء منظور علمى; ص52.
41. براى نقد این نظر ر.ک: پىنوشت39.
42. متین، عبدالرشید; اسلامیة المعرفة، منهجیة البحث فى العلوم السیاسة; ص163.
43. الرفاعى، عبدالجبار; «اسلامى کردن شناخت، مفهوم و روند تاریخى آن»، ترجمه حمید شریعتمدارى; ویژه نامه حوزه و دانشگاه; شماره 2، ص47.
44. پىنوشت 39، ص91.
45. العلوانى، طه جابر; اصلاح تفکر اسلامى، مدخلى به ساختار گفتمان اسلامى معاصر; ترجمه محمود شمس; تهران: نشر قطره، 1377، ص148.
46. براى اطلاع از پارهاى از انتشارات «مؤسسه» ر.ک: پىنوشت37، ص130 به بعد.
47. پىنوشت43، ص59.
48. پىنوشت3، ص228.
49. همان.