تغییر جهان یکی از عمده ترین خواسته های انسان معاصر است که بدون تفسیری از جهان و انسان و حقایق مرتبط با آن دو و نیز سامان حیات انسان بر پایه آن امکان نمی یابد. این بدان معنا است که هر تحولِ عینیِ مبتنی بر حکمت عملی اعم از اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن در پیوند با برداشت های نظری مرتبط با حکمت نظری است. طرح نظریه حرکت جوهری ملاصدرا در حکمت متعالیه ناظر به تفسیری خاص از تحول در عین ثبات جهان و انسان است که می توان نتایج تربیتی سیاسی متعددی را از آن استنباط کرد. این مقاله بر آن است تا با تبیین نتایج فوق، ظرفیت حرکت جوهری نفس در حکمت متعالیه را برای طراحی فلسفه سیاسی متعالیه واکاوی نماید.